Forwarded from The bear that I am (Peyvand)
به نظرم دست كم هر آدمي نياز داره كه يكبار تجربه كنه اين حسو كه به ديگري ترجيح داده شده.
وقتی یهویی استرس زیادی بهم وارد میشه بدنم کلا قاطی میکنه و از یه جایی اینجوریه که: هرکاری میخوای بکنی بکن من نمت؛ میشینه کف بدن که میشه کف پا و من از کلّه تا مچ پا خالی میشم و فقط میتونم بیفتم.
هر وقت دیگه نمیشد با مکالمه و آرامش و روشهای سالم چیزی رو حل کرد، تظاهر کنید والدینتون مستن.
اه باز یادم افتاد این همه واسه زیبایی اون فیلم به همه گفتم ببیننش و هیچکس ندید و اعصابم خرد شد.
این که توی کتابخونهی بیمارستان ورود رشتههای دیگه ممنوعه خیلی خوبه چون یهو همکلاسی دبیرستانت نمیاد بپرسه چی میخونی. همه میدونن داریم سکس ناول میخونیم و مزاحم هم نمیشیم.
(شاید بعدا نظرم عوض بشه ولی فعلا نظرم اینه که) وقتی یکی با همه یه جوره، دیگه اون “جور” خیلی معنای خاصی نداره.
همچنین وقتی یکی با همه به جز یه نفر یه جوره، به زودی با اون یه نفر هم همونجور میشه.
همچنین وقتی یکی با همه به جز یه نفر یه جوره، به زودی با اون یه نفر هم همونجور میشه.
اخه نمیشه که همهٔ آدما برای آدم یک معنی بدن. نمیشه که همهٔ آدما برای آدم به یک اندازه ارزشمند باشند. نمیشه که همه به یک میزان عزیز باشند. میشه؟
از اون طرف هم، خب شما وقتی میبینید یکی دست بزن داره، باید این احتمال رو بدید که به زودی شما هم ممکنه کتک بخورید.
نه نیومدم سفر؛ دارم ترامای شکم لگن میخونم ولی غر مرتبط با ترامای شکم لگن ندارم.
Forwarded from کالیکو و شرکا (Saber)
دوست دارم از زندگی لذت بیشتری ببرم اما حوصله ندارم