‏توییت ‎@rh9S8MFgUFzBjsv را بررسی کنید: https://twitter.com/rh9S8MFgUFzBjsv/status/961904969384366080?s=09

با شنیدن خبر درگذشت دکتر فرهنگ مهر استاد ممتاز دانشگاه بسیار غمگین و متاثر گردیدم. شادروان انسانی فرهیخته و با دانش، معتقد و میهن دوست بود که در طول زندگی منشاء خدمات صادقانه ملی در عرصه های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی و نیز مبشر فرهنگ و تاریخ واقعی ایران زمین بود که در طول قرون و اعصار غباری سیاه و غم انگیز بر چهره سرزمین اهوراییمان نشانده بود و روشنگری ایشان سهم بسزائی در این غباررویی و آگاهی نسل امروز و فردا ایفا نمود.
دکتر فرهنگ مهر که خود را شاگرد #زرتشت، #سرباز_کوروش و فرزند #فردوسی می دانست به عنوان یک استاد ممتاز بین المللی، کوشید در مسئولیت های دولتی به ارتقاء کمی و کیفی حوزه مدیریت خود به ویژه در دانشگاه #پهلوی شیراز بپردازد که اقداماتش همواره در صفحات تاریخ درخشان توسعه ملی باقی خواهد ماند.
درگذشت این زنده یاد را به همسر، فرزندان و بازماندگان و جامعه علمی و فرهنگی سرزمینمان از صمیم قلب تسلیت می گویم. یادش گرامی و روانش شاد باد. #رضا_پهلوی #ایران

حضور مجازی حکیم ابوالقاسم #فردوسی در تراس شهرداری مشهد و خواندن گزیده ای از #شاهنامه در نورپردازی سه بعدی ساختمان #شهرداری_مشهد در نوروز ۱٣٩۷🌺🌷
https://telegram.me/SNIDC

اسطوره های اندیشه، کردار و گفتار نیک

🔥 #زرتشت بزرگ؛
ایده پرداز ایرانشهر

👑 #کورش بزرگ؛
بنیادگزار ایرانشهر

🌲 #فردوسی بزرگ؛
پاسبان ایرانشهر
https://telegram.me/SNIDC

‍‍ #داستان_دقیقی_شاعر
#فردوسی
چو از دفتر این داستانها بسی
جهان دل نهاده بدین داستان
جوانی بیامد گشاده زبان
به شعر آرم این نامه را گفت من
جوانیش را خوی بد یار بود
برو تاختن کرد ناگاه مرگ
بدان خوی بد جان شیرین بداد
یکایک ازو بخت برگشته شد
برفت او و این نامه ناگفته ماند
الهی عفو کن گناه ورا
دل روشن من چو برگشت ازوی
که این نامه را دست پیش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
مگر خود درنگم نباشد بسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
اگر نامدی این سخن از خدای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
نبشته من این نامهی پهلوی
گشتاده زبان و جوانیت هست
شو این نامهی خسروان بازگوی
همی خواند خواننده بر هر کسی
همان بخردان نیز و هم راستان
سخن گفتن خوب و طبع روان
ازو شادمان شد دل انجمن
ابا بد همیشه به پیکار بود
نهادش به سر بر یکی تیره ترگ
نبد از جوانیش یک روز شاد
به دست یکی بنده بر کشته شد
چنان بخت بیدار او خفته ماند
بیفزای در حشر جاه ورا
سوی تخت شاه جهان کرد روی
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بترسیدم از گردش روزگار
بباید سپردن به دیگر کسی
همین رنج را کس خریدار نیست
سخن را نهفته همی داشتم
به جویندگان بر جهان تنگ بود
به نزد سخن سنج فرخ مهان
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
تو گفتی که با من به یک پوست بود
به نیکی گراید همی پای تو
به پیش تو آرم مگر نغنوی
سخن گفتن پهلوانیت هست
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو اورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من

https://t.me/joinchat/AAAAAEPbJGlUgkFDvh_Oug

https://telegram.me/SNIDC

#کارزار_ملی_نافرمانیهای_مدنی