Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت پنجم ⏬
📘 ب. منطق قدرت و تحولات نوين آن در مناطق
منطق قدرت در سطح مناطق يا سيستمهاي تابعه، مـشابه منطـق قـدرت در سـطح سيـستم بين الملل است كه در چارچوب آن، رقابت فراگيري بـر سـر قـدرت وجـود دارد. بـراي درك عميق موضوع، لازم است نگاهي به مفهوم قدرت ملي و لوازم آن داشته باشيم.
در تعاملات اجتماعي انسانها، نقش متغير قدرت بسيار محسوس است. اگر نگوييم زندگي اجتماعي عرصه تلاش افراد و گروهها براي كسب قـدرت اسـت، حـداقل جـذابيت قـدرت را ميتوان فراگير دانست. با اين وجود، افراد و گروهها معمولاً از ابراز آن خودداري ميكنند.
ويليام هزليت تعبير گويايي در اين مورد دارد. به گفته وي، «عشق به قدرت همان عـشق به خودمان است.»
فريدريش نيچه نيز ميگويد «هرجا موجود زنده اي يافتم، ميل به قدرت
را نيز ديدم.» با اينكه تمايل به قدرت، يكي از خصايل شايع بشري است، اما شدت تمايل و نيز ميزان تلاش عملي انسانها در جهت كسب و توسعه قدرت همسان نيـست. بـه عبـارت ديگر، برخي عطش شديدتري به قدرت دارند و بـراي رسـيدن بـه آن، گـامهـاي جـدي تـر و پر ريسك تري برميدارند، اما معمولاً سعي ميكننـد شـيفتگي بـه قـدرت را بـه دلايلـي از ديـد ديگران پنهان نگه دارند. قدرت چيزي است كه همگان جذابيت آن را حس ميكننـد، امـا درك مفهوم قدرت امر ساده اي نيست.
به نظر جوزف ناي، قدرت مشابه عشق است، از اين حيـث كـه تجربـه آن از تعريـف يـا سنجشش ساده تر است. وي كه به ويژه، مفهوم قدرت در عرصه سياسـت بـين الملـل را مـورد بررسي قرار ميدهد، بر آن است كه قدرت در سياست بين الملل، مشابه آب و هواست كه همه
در مورد آن صحبت ميكنند، اما تعداد معدودي آن را درك و فهم ميكنند. همانطور كـه درك و پيشبيني تحولات جوي براي گروههايي چون كارشناسان هواشناسـي و كـشاورزان اهميـت
ويژه اي دارد، درك و فهم تحولات قدرت نيز براي گروههايي چون تحليلگران امور سياسـي و سياستمداران مهمتر است.
اشاره شد كه تلاش براي قدرت، پديده اي رايج در ميان جوامع بشري است. انسانها چه به صورت فردي و چه به صورت گروهي، براي كسب و توسعه قدرت تلاش مـيكننـد. يكـي از جلوه هاي مهم مبارزه براي قدرت، مبارزه دولتها در عرصه سياست بين الملل است. دولتهـا
به انحاء مختلف تلاش ميكنند با تقويت عناصر و مؤلفه هاي مختلف قدرت ملي شان، موقعيت خود در عرصه بين المللي را ارتقا دهند. بديهي است صرف آگاهي از اهميت قدرت نميتوانـد پشتوانه مطمئني براي صعود از نردبان قدرت باشد، بلكه لازم اسـت درك صـحيحي از مفهـوم قدرت، عناصر قدرت و سازوكارهاي تقويت موقعيت قدرت وجود داشته باشد.
📌 اهميت قدرت ملي در عرصه سياسـت بـين الملـل، دو منـشأ مهـم دارد:
1.سـاختار امنيتـي سياست بين الملل و 2 .ماهيت و كـاركرد سـودمندانه قـدرت.
ويژگـي مهـم سـاختار سياسـت بين الملل كه به قدرت ملي اهميت ويژه اي ميدهد، فقدان اقتـدار فائقـه يـا آنارشـيك بـودن آن است. در داخل مرزهاي ملي، با وجود دولت و ساير نهادهاي قانوني، افراد و گروهها همچنـان به مقوله مبارزه براي قدرت بها ميدهند. در عرصه سياست بين الملـل نيـز كـه اقتـدار فائقـه اي مشابه دولت وجود ندارد، به طريق اولي، مبارزه براي قدرت اهميت مـييابـد. تئـوري پـردازان رئاليست روابط بين الملل، يكي از عوامل كليدي محوريت قدرت در روابط بين الملل را ساختار آنارشيك سيستم بين الملل ميدانند. در چنين ساختاري، فرض بر اين است كه هـر دولتـي كـه موقعيت قدرت بالاتري داشته باشد، امنيت بيشتري دارد.
منشأ ديگر اهميت قدرت ملي، ماهيت و كاركرد سودمندانه آن است. در روابط بـين الملـل، به قدرت، هم به صورت وسيله و هم به صورت هدف نگريـسته مـيشـود. دولـتهـا در پـي قدرت اند، چون هم منافع خود را در قالب آن تعريـف مـيكننـد و هـم آن را وسـيله اي بـراي پيگيري منافع ميدانند.
📌 قدرت متشكل از عناصري است كه اين عناصر، منافع ملي دولتهـا را تشكيل ميدهند.
صنعت، درآمد، ثبات سياسي، بازدارنـدگي نظـامي، پرسـتيژ و وحـدت ملـي، همگي عناصر قدرت را تشكيل ميدهند. دولـتهـا بـراي قدرتمند شـدن بايـد پـيگيـر چنـين عناصري باشند. اين عناصر، در واقع، تشكيل دهنده منافع ملي كشورها هستند. از اينرو، دولتي كه در پي قدرت است، در واقع در پي منافع ملـي مـيباشـد. از سـوي ديگـر، همـين قـدرت ميتواند پشتوانه اي براي پيگيري بهتر منافع ملي باشد. كشوري كه قدرتمنـدتر اسـت، بهتـر از كشوري كه ضعيفتر است ميتواند منافع ملي خود را پيگيري كند.
برآيند عيني قدرت ملي در تأثيرگذاري بر ديگران خود را نشان ميدهد. تأثيرگذاري ممكن است جنبه تنبيهي داشته باشد يا ترغيبي. بر اين اساس، نوعي تقسيم بندي از نحوه تأثير قـدرت وجود دارد كه طبق آن، قدرت به كيفردهنده و پاداش دهنده تقسيم ميشود.
🔴ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت پنجم ⏬
📘 ب. منطق قدرت و تحولات نوين آن در مناطق
منطق قدرت در سطح مناطق يا سيستمهاي تابعه، مـشابه منطـق قـدرت در سـطح سيـستم بين الملل است كه در چارچوب آن، رقابت فراگيري بـر سـر قـدرت وجـود دارد. بـراي درك عميق موضوع، لازم است نگاهي به مفهوم قدرت ملي و لوازم آن داشته باشيم.
در تعاملات اجتماعي انسانها، نقش متغير قدرت بسيار محسوس است. اگر نگوييم زندگي اجتماعي عرصه تلاش افراد و گروهها براي كسب قـدرت اسـت، حـداقل جـذابيت قـدرت را ميتوان فراگير دانست. با اين وجود، افراد و گروهها معمولاً از ابراز آن خودداري ميكنند.
ويليام هزليت تعبير گويايي در اين مورد دارد. به گفته وي، «عشق به قدرت همان عـشق به خودمان است.»
فريدريش نيچه نيز ميگويد «هرجا موجود زنده اي يافتم، ميل به قدرت
را نيز ديدم.» با اينكه تمايل به قدرت، يكي از خصايل شايع بشري است، اما شدت تمايل و نيز ميزان تلاش عملي انسانها در جهت كسب و توسعه قدرت همسان نيـست. بـه عبـارت ديگر، برخي عطش شديدتري به قدرت دارند و بـراي رسـيدن بـه آن، گـامهـاي جـدي تـر و پر ريسك تري برميدارند، اما معمولاً سعي ميكننـد شـيفتگي بـه قـدرت را بـه دلايلـي از ديـد ديگران پنهان نگه دارند. قدرت چيزي است كه همگان جذابيت آن را حس ميكننـد، امـا درك مفهوم قدرت امر ساده اي نيست.
به نظر جوزف ناي، قدرت مشابه عشق است، از اين حيـث كـه تجربـه آن از تعريـف يـا سنجشش ساده تر است. وي كه به ويژه، مفهوم قدرت در عرصه سياسـت بـين الملـل را مـورد بررسي قرار ميدهد، بر آن است كه قدرت در سياست بين الملل، مشابه آب و هواست كه همه
در مورد آن صحبت ميكنند، اما تعداد معدودي آن را درك و فهم ميكنند. همانطور كـه درك و پيشبيني تحولات جوي براي گروههايي چون كارشناسان هواشناسـي و كـشاورزان اهميـت
ويژه اي دارد، درك و فهم تحولات قدرت نيز براي گروههايي چون تحليلگران امور سياسـي و سياستمداران مهمتر است.
اشاره شد كه تلاش براي قدرت، پديده اي رايج در ميان جوامع بشري است. انسانها چه به صورت فردي و چه به صورت گروهي، براي كسب و توسعه قدرت تلاش مـيكننـد. يكـي از جلوه هاي مهم مبارزه براي قدرت، مبارزه دولتها در عرصه سياست بين الملل است. دولتهـا
به انحاء مختلف تلاش ميكنند با تقويت عناصر و مؤلفه هاي مختلف قدرت ملي شان، موقعيت خود در عرصه بين المللي را ارتقا دهند. بديهي است صرف آگاهي از اهميت قدرت نميتوانـد پشتوانه مطمئني براي صعود از نردبان قدرت باشد، بلكه لازم اسـت درك صـحيحي از مفهـوم قدرت، عناصر قدرت و سازوكارهاي تقويت موقعيت قدرت وجود داشته باشد.
📌 اهميت قدرت ملي در عرصه سياسـت بـين الملـل، دو منـشأ مهـم دارد:
1.سـاختار امنيتـي سياست بين الملل و 2 .ماهيت و كـاركرد سـودمندانه قـدرت.
ويژگـي مهـم سـاختار سياسـت بين الملل كه به قدرت ملي اهميت ويژه اي ميدهد، فقدان اقتـدار فائقـه يـا آنارشـيك بـودن آن است. در داخل مرزهاي ملي، با وجود دولت و ساير نهادهاي قانوني، افراد و گروهها همچنـان به مقوله مبارزه براي قدرت بها ميدهند. در عرصه سياست بين الملـل نيـز كـه اقتـدار فائقـه اي مشابه دولت وجود ندارد، به طريق اولي، مبارزه براي قدرت اهميت مـييابـد. تئـوري پـردازان رئاليست روابط بين الملل، يكي از عوامل كليدي محوريت قدرت در روابط بين الملل را ساختار آنارشيك سيستم بين الملل ميدانند. در چنين ساختاري، فرض بر اين است كه هـر دولتـي كـه موقعيت قدرت بالاتري داشته باشد، امنيت بيشتري دارد.
منشأ ديگر اهميت قدرت ملي، ماهيت و كاركرد سودمندانه آن است. در روابط بـين الملـل، به قدرت، هم به صورت وسيله و هم به صورت هدف نگريـسته مـيشـود. دولـتهـا در پـي قدرت اند، چون هم منافع خود را در قالب آن تعريـف مـيكننـد و هـم آن را وسـيله اي بـراي پيگيري منافع ميدانند.
📌 قدرت متشكل از عناصري است كه اين عناصر، منافع ملي دولتهـا را تشكيل ميدهند.
صنعت، درآمد، ثبات سياسي، بازدارنـدگي نظـامي، پرسـتيژ و وحـدت ملـي، همگي عناصر قدرت را تشكيل ميدهند. دولـتهـا بـراي قدرتمند شـدن بايـد پـيگيـر چنـين عناصري باشند. اين عناصر، در واقع، تشكيل دهنده منافع ملي كشورها هستند. از اينرو، دولتي كه در پي قدرت است، در واقع در پي منافع ملـي مـيباشـد. از سـوي ديگـر، همـين قـدرت ميتواند پشتوانه اي براي پيگيري بهتر منافع ملي باشد. كشوري كه قدرتمنـدتر اسـت، بهتـر از كشوري كه ضعيفتر است ميتواند منافع ملي خود را پيگيري كند.
برآيند عيني قدرت ملي در تأثيرگذاري بر ديگران خود را نشان ميدهد. تأثيرگذاري ممكن است جنبه تنبيهي داشته باشد يا ترغيبي. بر اين اساس، نوعي تقسيم بندي از نحوه تأثير قـدرت وجود دارد كه طبق آن، قدرت به كيفردهنده و پاداش دهنده تقسيم ميشود.
🔴ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت ششم ⏬
قدرت كيفردهنده، ديگران را به پذيرش خواسته ها وا ميدارد؛ چرا كه در غير اين صورت، آنان با اقدامات تنبيهي مواجه ميگردند. دولت ايالات متحده در سالهاي اخير، براي به تبعيـت كشاندن دولتهاي مخالف، به كرات از چنين روشي استفاده كرده است.
قدرت پاداش دهنـده، ديگران را به پذيرش خواسته ها سوق ميدهد، به اين خاطر كه در ازاي آن پـاداش مـيگيرنـد.
دولت ايالات متحده در كنار سياستهاي تنبيهي، از سياستهـاي تـشويقي نيـز اسـتفاده كـرده است. براي مثال، اين كشور چين را با سازوكارهايي چون تهديد به اقـدام نظـامي، از اشـغال و
ضميمه سازي تايوان بازداشته، اما در عين حال، چين بـه خـاطر همـاهنگي نـسبي بـا هژمـوني آمريكا، از ابزارهاي تشويقي نظير بازار بزرگ ايالات متحده بهرهمند شده است. تبعيت و هماهنگي ديگران با اعمال كننده قدرت ممكن است با اكراه صـورت پـذيرد يـا از روي رضايت.
معمولاً، تبعيت اكراهي در قبال سازوكارهاي تنبيهي صورت مـيگيـرد و تبعيـت رضايتمندانه، در نتيجه سازوكارهاي تشويقي تحقق مييابد. بديهي است دولـتهـا بـه تبعيـت
رضايتمندانه بيشتر بها ميدهند، چرا كه به نحو بهتري مـيتوانـد بـه باز توليـد قـدرت و ثبـات موقعيت اعمال كننده قدرت كمك كند، اما در صورت لزوم، دولتهـا نـاگزير از بـه كـارگيري روشهاي تنبيهي هستند. به عبارت ديگر، دولتها ترجيح ميدهند خواسته هاي خـود در قبـال ديگران را با استفاده از هويج تحقق ببخشند، اما ممكن اسـت در صـورت اثـربخش نبـودن، بـه استفاده از چماق روي بياورند. يكي از نگراني هاي دولتها اين است كـه طـرفهـاي ضـعيف براي مقابله يا غلبه بر آنها دست به اتحاد بزنند. ايـن سـناريو، زمـاني احتمـال تحقـق بيـشتري مييابد كه اعمال كننده قدرت با رويكرد تنبيهي، اعمال قدرت كند. از اين روسـت كـه معمـولاً سياستمداران ترجيح ميدهند تا جاي ممكن ابزارهاي تنبيهي خود را به صورت بازدارنده حفظ كنند. در اينجا، بحث مشروعيت اعمال قدرت مطرح ميشود كه خود ممكن است بـه صـورت يكي از عناصر بنيادي قدرت قلمداد شود.
بازتوليد اعمال قدرت، قوياً نيازمند مشروعيت اعمال آن است. ابرقدرتها به منظور حفـظ موقعيت خود تلاش ميكنند در نگاه دولتهاي ديگر به صورت قدرت هژمون ديده شـوند تـا قدرت مهاجم و سركوبگر. فرق آنها در اين است كه اعمال قدرت توسط هژمون با رضـايت طرفهاي مقابل همراه است. براي ايجاد رضايتمندي، علاوه بر به كارگيري ابزارهاي تشويقي، سازوكارهاي ديگر چون اخلاقي كردن و بهنجارسازي قدرت نيز لازم است.
عرصه روابط بين الملل، اگرچه عرصه مبارزه بر سر قدرت اسـت، امـا كـم و كيـف چنـين مبارزه اي به تبع مقتضيات و شرايط مختلف ناهمسان بوده است. سيستم بين الملل، چه در دهـه 1930 و چه در دهه اخير، آنارشيك بوده و در هر دوي آنها، مبارزه بر سر قدرت جريان داشته، اما بي ترديد، شرايط متفاوتي بر آنها حاكم بوده است. در حال حاضر، چه در اروپـاي غربـي و چه در خاورميانه، منطق رقابت بر سر قدرت جريان دارد، اما بي شـك، ايـن منطـقها كيفيـت
همساني ندارند.
📌 الكساندر ونت در نقد رويكرد برخي رئاليستها نظير كنت والتس به سياست بـين الملـل كه آن را به صورت نزاع هابزي بر سر قدرت و امنيت به تصوير ميكشند، از سه منطق آنارشي متمايز صحبت ميكند:
1 .منطق هابزي:
در وضعيت هابزي، نوعي «جنگ همه عليه همه» جريان دارد، چرا كه هر كسي نكشد، كشته ميشود. نوعي بي اعتمادي فراگير حاكم است؛ بـه گونـه اي كـه هـيچ كـس نميتواند روي وعده كمك ديگران حساب كند. از اينرو، قدرت نيز به صورت سخت افـزاري تعريف ميشود. اين تصوير فرضي از تعامل انساني، شايد هيچگاه به طول مطلق مصداق عملي نداشته باشد، اما شايد شرايط زندگي انسانها در برخي جوامع بدوي تا حـدي بـه آن نزديـك
باشد. در عرصه سياست بين الملل نيز نميتوان برهه اي را تصور كرد كه در آن رقابـت بـر سـر امنيت و قدرت ميان دولتها به طور مطلق هابزي باشد؛ به اين معني كه دولتها يا عـده اي از آنها، هيچگونه اعتمادي حتي به متحدانشان نداشته باشند و با تمركز بر رقابت تسليحاتي بـراي حفظ خود، در پي حذف كامل ديگران برآيند. در عين حال، در بخـشهـايي از تـاريخ روابـط بين الملل، مثل اروپاي دوره جنگ جهاني دوم، وضعيتي حاكم بوده كه با تسامح ميتـوان آن را هابزي دانست.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت ششم ⏬
قدرت كيفردهنده، ديگران را به پذيرش خواسته ها وا ميدارد؛ چرا كه در غير اين صورت، آنان با اقدامات تنبيهي مواجه ميگردند. دولت ايالات متحده در سالهاي اخير، براي به تبعيـت كشاندن دولتهاي مخالف، به كرات از چنين روشي استفاده كرده است.
قدرت پاداش دهنـده، ديگران را به پذيرش خواسته ها سوق ميدهد، به اين خاطر كه در ازاي آن پـاداش مـيگيرنـد.
دولت ايالات متحده در كنار سياستهاي تنبيهي، از سياستهـاي تـشويقي نيـز اسـتفاده كـرده است. براي مثال، اين كشور چين را با سازوكارهايي چون تهديد به اقـدام نظـامي، از اشـغال و
ضميمه سازي تايوان بازداشته، اما در عين حال، چين بـه خـاطر همـاهنگي نـسبي بـا هژمـوني آمريكا، از ابزارهاي تشويقي نظير بازار بزرگ ايالات متحده بهرهمند شده است. تبعيت و هماهنگي ديگران با اعمال كننده قدرت ممكن است با اكراه صـورت پـذيرد يـا از روي رضايت.
معمولاً، تبعيت اكراهي در قبال سازوكارهاي تنبيهي صورت مـيگيـرد و تبعيـت رضايتمندانه، در نتيجه سازوكارهاي تشويقي تحقق مييابد. بديهي است دولـتهـا بـه تبعيـت
رضايتمندانه بيشتر بها ميدهند، چرا كه به نحو بهتري مـيتوانـد بـه باز توليـد قـدرت و ثبـات موقعيت اعمال كننده قدرت كمك كند، اما در صورت لزوم، دولتهـا نـاگزير از بـه كـارگيري روشهاي تنبيهي هستند. به عبارت ديگر، دولتها ترجيح ميدهند خواسته هاي خـود در قبـال ديگران را با استفاده از هويج تحقق ببخشند، اما ممكن اسـت در صـورت اثـربخش نبـودن، بـه استفاده از چماق روي بياورند. يكي از نگراني هاي دولتها اين است كـه طـرفهـاي ضـعيف براي مقابله يا غلبه بر آنها دست به اتحاد بزنند. ايـن سـناريو، زمـاني احتمـال تحقـق بيـشتري مييابد كه اعمال كننده قدرت با رويكرد تنبيهي، اعمال قدرت كند. از اين روسـت كـه معمـولاً سياستمداران ترجيح ميدهند تا جاي ممكن ابزارهاي تنبيهي خود را به صورت بازدارنده حفظ كنند. در اينجا، بحث مشروعيت اعمال قدرت مطرح ميشود كه خود ممكن است بـه صـورت يكي از عناصر بنيادي قدرت قلمداد شود.
بازتوليد اعمال قدرت، قوياً نيازمند مشروعيت اعمال آن است. ابرقدرتها به منظور حفـظ موقعيت خود تلاش ميكنند در نگاه دولتهاي ديگر به صورت قدرت هژمون ديده شـوند تـا قدرت مهاجم و سركوبگر. فرق آنها در اين است كه اعمال قدرت توسط هژمون با رضـايت طرفهاي مقابل همراه است. براي ايجاد رضايتمندي، علاوه بر به كارگيري ابزارهاي تشويقي، سازوكارهاي ديگر چون اخلاقي كردن و بهنجارسازي قدرت نيز لازم است.
عرصه روابط بين الملل، اگرچه عرصه مبارزه بر سر قدرت اسـت، امـا كـم و كيـف چنـين مبارزه اي به تبع مقتضيات و شرايط مختلف ناهمسان بوده است. سيستم بين الملل، چه در دهـه 1930 و چه در دهه اخير، آنارشيك بوده و در هر دوي آنها، مبارزه بر سر قدرت جريان داشته، اما بي ترديد، شرايط متفاوتي بر آنها حاكم بوده است. در حال حاضر، چه در اروپـاي غربـي و چه در خاورميانه، منطق رقابت بر سر قدرت جريان دارد، اما بي شـك، ايـن منطـقها كيفيـت
همساني ندارند.
📌 الكساندر ونت در نقد رويكرد برخي رئاليستها نظير كنت والتس به سياست بـين الملـل كه آن را به صورت نزاع هابزي بر سر قدرت و امنيت به تصوير ميكشند، از سه منطق آنارشي متمايز صحبت ميكند:
1 .منطق هابزي:
در وضعيت هابزي، نوعي «جنگ همه عليه همه» جريان دارد، چرا كه هر كسي نكشد، كشته ميشود. نوعي بي اعتمادي فراگير حاكم است؛ بـه گونـه اي كـه هـيچ كـس نميتواند روي وعده كمك ديگران حساب كند. از اينرو، قدرت نيز به صورت سخت افـزاري تعريف ميشود. اين تصوير فرضي از تعامل انساني، شايد هيچگاه به طول مطلق مصداق عملي نداشته باشد، اما شايد شرايط زندگي انسانها در برخي جوامع بدوي تا حـدي بـه آن نزديـك
باشد. در عرصه سياست بين الملل نيز نميتوان برهه اي را تصور كرد كه در آن رقابـت بـر سـر امنيت و قدرت ميان دولتها به طور مطلق هابزي باشد؛ به اين معني كه دولتها يا عـده اي از آنها، هيچگونه اعتمادي حتي به متحدانشان نداشته باشند و با تمركز بر رقابت تسليحاتي بـراي حفظ خود، در پي حذف كامل ديگران برآيند. در عين حال، در بخـشهـايي از تـاريخ روابـط بين الملل، مثل اروپاي دوره جنگ جهاني دوم، وضعيتي حاكم بوده كه با تسامح ميتـوان آن را هابزي دانست.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت هفتم ⏬
در سيستم هابزي، بقا صرفاً وابسته به قدرت نظامي است. امنيت امري عميقاً رقابت آميز و حاصل جمع صفري است، به اين معني كه افزايش امنيت دولت A ،لزوماً امنيـت دولـت B را كاهش ميدهد. در عين حال، دولت B هرگز نميتواند مطمئن باشد توانمنديهـاي دولـت A تدافعي هستند. وجه شاخص سياست بين الملل، غالباً خشونت فراگير، گرايش به همشـكلي در ميان واحدها، نرخ بالاي نابودي و تحكيم واحدها، ايجاد موازنه در صورت ضرورت و امكـان محدود براي اتخاذ موضع بي طرفانه ميباشد. شرايط حاكم بر اروپاي دهه 1930 و دوره جنـگ جهاني دوم، تا حدي متمايل به چنين وضعيتي بوده است.
2 .منطق لاكي:
در منطق لاكي، به جاي اصل خصومت حاكم بر منطق هابزي، اصل رقابت حاكم ميشود. رقبا از همديگر انتظار دارند به گونه اي عمل كنند كه حاكميتشان به عنوان حـق پذيرفته شود. رقبا تلاش نميكنند همديگر را تحت سلطه درآورده يـا مغلـوب سـازند. دولـت قوي ميتواند از ظرفيت نظامي لازم براي دفاع از حاكميت خود در مقابـل ديگـران برخـوردار باشد، اما دولت ضعيف نيز در صورتي كه حق حاكميتش به رسميت شناخته شود، در معـرض تهاجم ديگران نيست. بنـابراين، رابطـه «خـود» و «ديگـري»، خـصمانه نيـست. ممكـن اسـت جنگهايي به صورت محدود وجود داشته باشـد، امـا مـشروع و بهنجـار اسـت. در ايـن نـوع جنگها، موجوديت دولتها در معرض خطر قرار نميگيرد، بلكه نـزاع بـر سـر مـشكلات يـا امتيازهاي خاص است. اگر دولتها بتوانند اختلافاتشان را حل كننـد، ضـرورتي بـراي رقابـت نظامي وجود ندارد. گرايشهايي چون بي طرفي يا عدم تعهد، به رسميت شناخته ميشوند.
در نظم لاكي، خويشتنداري و بهنجار بودن دولتها باعث ميشـود ضـعف امنيـت داشـته باشند. امكان اينكه دولتها به موازنه قدرت روي آورند، وجود دارد، اما اين موازنه با شناسايي متقابل حاكميتها همراه است و با به هم خوردن آن، وضعيت ضرورتاً جنگي نميشود.
به نظر ونت، در بخش غالب تاريخ روابط بين الملل، منطق لاكي حاكم بوده است. وي بـر آن است كه آنارشياي كه والتس به تصوير ميكشد، در واقع، بيشتر ويژگيهاي سيستم لاكـي را دارد تا هابزي، اما والتس به اين تفاوتهاي جزئي توجه نكرده و كل تاريخ سياست بين الملـل
را هابزي ميداند.
3 .منطق كانتي:
ونت بر اين نظر است كه بر روابط دولتهاي حـوزه آتلانتيـك شـمالي و برخـي دولـتهـاي ديگـر پـس از جنـگ جهـاني دوم، منطقـي حـاكم بـوده كـه ملايـمتـر و مسالمت آميزتر از منطق لاكي است. در اين منطق كه استفاده از عنوان فرهنـگ كـانتي بـراي آن مناسبتر است، دولتها براي حل و فصل اختلافاتشان بـه زور و خـشونت و جنـگ متوسـل نمي شوند. اصل دوستي بر روابط «خود» و «ديگري» حاكم اسـت و دولـتهـا، در قالـبهـايي چون اجتماعات امنيتي كثرتگرا و امنيت دسته جمعي متشكل ميشوند. جنگ ميـان دولـتهـا منطقاً امري ممكن است، اما راه مشروعي براي حل اختلافات نيست و نهادهايي در اين راسـتا ايجاد شده اند. در اجتماع امنيتي كثرتگرا، اين اطمينان وجود دارد كه اعضا وارد جنگ فيزيكي با همديگر نخواهند شد و اختلافات به شكل ديگري حل و فصل ميشـوند. مـذاكره، داوري و رسيدگي قضايي، از شيوه هاي رايج حل اختلافات ميباشند. همچنين، دولتها به سيستم امنيت دسته جمعي روي ميآورند كه در آن، اصل كمك متقابل يا «همه براي يكي، يكـي بـراي همـه» حاكم است. هنگامي كه متجاوزي امنيت يكي از اعضاي سيستم را تهديد ميكند، انتظار ميرود همة اعضا به دفاع از آن برخيزند، حتي اگر امنيت فردي آنها در معرض تهديد نباشد.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت هفتم ⏬
در سيستم هابزي، بقا صرفاً وابسته به قدرت نظامي است. امنيت امري عميقاً رقابت آميز و حاصل جمع صفري است، به اين معني كه افزايش امنيت دولت A ،لزوماً امنيـت دولـت B را كاهش ميدهد. در عين حال، دولت B هرگز نميتواند مطمئن باشد توانمنديهـاي دولـت A تدافعي هستند. وجه شاخص سياست بين الملل، غالباً خشونت فراگير، گرايش به همشـكلي در ميان واحدها، نرخ بالاي نابودي و تحكيم واحدها، ايجاد موازنه در صورت ضرورت و امكـان محدود براي اتخاذ موضع بي طرفانه ميباشد. شرايط حاكم بر اروپاي دهه 1930 و دوره جنـگ جهاني دوم، تا حدي متمايل به چنين وضعيتي بوده است.
2 .منطق لاكي:
در منطق لاكي، به جاي اصل خصومت حاكم بر منطق هابزي، اصل رقابت حاكم ميشود. رقبا از همديگر انتظار دارند به گونه اي عمل كنند كه حاكميتشان به عنوان حـق پذيرفته شود. رقبا تلاش نميكنند همديگر را تحت سلطه درآورده يـا مغلـوب سـازند. دولـت قوي ميتواند از ظرفيت نظامي لازم براي دفاع از حاكميت خود در مقابـل ديگـران برخـوردار باشد، اما دولت ضعيف نيز در صورتي كه حق حاكميتش به رسميت شناخته شود، در معـرض تهاجم ديگران نيست. بنـابراين، رابطـه «خـود» و «ديگـري»، خـصمانه نيـست. ممكـن اسـت جنگهايي به صورت محدود وجود داشته باشـد، امـا مـشروع و بهنجـار اسـت. در ايـن نـوع جنگها، موجوديت دولتها در معرض خطر قرار نميگيرد، بلكه نـزاع بـر سـر مـشكلات يـا امتيازهاي خاص است. اگر دولتها بتوانند اختلافاتشان را حل كننـد، ضـرورتي بـراي رقابـت نظامي وجود ندارد. گرايشهايي چون بي طرفي يا عدم تعهد، به رسميت شناخته ميشوند.
در نظم لاكي، خويشتنداري و بهنجار بودن دولتها باعث ميشـود ضـعف امنيـت داشـته باشند. امكان اينكه دولتها به موازنه قدرت روي آورند، وجود دارد، اما اين موازنه با شناسايي متقابل حاكميتها همراه است و با به هم خوردن آن، وضعيت ضرورتاً جنگي نميشود.
به نظر ونت، در بخش غالب تاريخ روابط بين الملل، منطق لاكي حاكم بوده است. وي بـر آن است كه آنارشياي كه والتس به تصوير ميكشد، در واقع، بيشتر ويژگيهاي سيستم لاكـي را دارد تا هابزي، اما والتس به اين تفاوتهاي جزئي توجه نكرده و كل تاريخ سياست بين الملـل
را هابزي ميداند.
3 .منطق كانتي:
ونت بر اين نظر است كه بر روابط دولتهاي حـوزه آتلانتيـك شـمالي و برخـي دولـتهـاي ديگـر پـس از جنـگ جهـاني دوم، منطقـي حـاكم بـوده كـه ملايـمتـر و مسالمت آميزتر از منطق لاكي است. در اين منطق كه استفاده از عنوان فرهنـگ كـانتي بـراي آن مناسبتر است، دولتها براي حل و فصل اختلافاتشان بـه زور و خـشونت و جنـگ متوسـل نمي شوند. اصل دوستي بر روابط «خود» و «ديگري» حاكم اسـت و دولـتهـا، در قالـبهـايي چون اجتماعات امنيتي كثرتگرا و امنيت دسته جمعي متشكل ميشوند. جنگ ميـان دولـتهـا منطقاً امري ممكن است، اما راه مشروعي براي حل اختلافات نيست و نهادهايي در اين راسـتا ايجاد شده اند. در اجتماع امنيتي كثرتگرا، اين اطمينان وجود دارد كه اعضا وارد جنگ فيزيكي با همديگر نخواهند شد و اختلافات به شكل ديگري حل و فصل ميشـوند. مـذاكره، داوري و رسيدگي قضايي، از شيوه هاي رايج حل اختلافات ميباشند. همچنين، دولتها به سيستم امنيت دسته جمعي روي ميآورند كه در آن، اصل كمك متقابل يا «همه براي يكي، يكـي بـراي همـه» حاكم است. هنگامي كه متجاوزي امنيت يكي از اعضاي سيستم را تهديد ميكند، انتظار ميرود همة اعضا به دفاع از آن برخيزند، حتي اگر امنيت فردي آنها در معرض تهديد نباشد.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت نهم ⏬
در صورتي كه دولتي بتواند قـدرتش را در نگـاه ديگـر كـشورها مـشروع جلـوه دهـد، بـا مقاومت كمتري در برابر خواسته ايش مواجه خواهد شد. اگر آن دولت قادر باشـد هنجارهـايي بين المللي ايجاد كند كه با هنجارهاي جامعه اش هماهنگ باشد، احتمال اينكه بـه سـمت تغييـر آنها پيش برود، كاهش مييابد. اگر ديگران نيز چنين هنجارهايي را بپذيرند، زمينه بـا دوامتـري براي اعمال قدرت باقي ميماند. امروزه، اين وجه از اعمال قدرت، اهميت بيشتري در سياست بين المللي يافته است.
در چنين بستري، دولتي كه براي تبديل شدن يـا تثبيـت موقعيـت خـود بـه عنـوان قـدرت منطقه اي تلاش ميكند، بايد با ريزه كاريهاي منطق نوين حاكم بر رقابت قدرت آشنا باشـد. در فضاي نوين جهاني، براي صعود موفقيت آميز از نردبان قدرت، صرف تجهيـز بـه سيـستمهـاي امنيتي و نظامي مدرن كافي نيست. امروزه، بدون رسيدن به سطح مقبولي از توسـعه سياسـي و اقتصادي نميتوان در عرصه بين المللي رقابت براي قدرت، به نتايج مطلوب رسيد. بـه عـلاوه، در كنار تحكيم مباني داخلي قدرت ملي، لازم است شرايط بين المللـي نيـز مـورد توجـه قـرار گيرد.
نكته بنياديني كه توجه به آن در عرصه بين المللي حايز اهميت است، بازي در چـارچوب قواعد و هنجارهاي پذيرفته شده بين المللي است.
دولتي كه مخالف قواعد و هنجارهاي جاافتاده بين المللي است، فقط در صورتي ميتواند نفوذ و جايگاه بين المللي.اش را مـستحكم سـازد كـه بتواند قواعد و هنجارهاي جايگزين مقبولتري را ارائه كند.
نكته مهم ديگر اينكه، مباني داخلي و بين المللي قدرت ملي، پيونـدي عميـق بـا همـديگر دارند. حكومتي كه از مشروعيت سياسـي لازم برخـوردار نيـست و يـا بـه لحـاظ اقتـصادي – صنعتي، كشور را در وضعيت فقر و عقب ماندگي قرار داده، نميتواند بازيگر لايقـي در عرصـه بين المللي تلقي شود. همچنين، كشوري كه مقيد به قواعد بازي پذيرفته شده بين المللي نيـست، در پيشبرد اهداف و برنامه هاي داخلي نيز با مشكل مواجه ميگردد.
با نگاهي كلي به سيستمهاي منطقه اي موجود در جهان، ميتوان آشنايي دولتها با مباني و لوازم نوين قدرت ملي را در سه سطح كلي ارزيابي كرد.
برخي مناطق از جمله اروپاي غربي، شامل دولتهايي هستند كـه همگـي بـا مؤلفـه هـاي نوين قدرت ملي آشنا بوده و در آن چارچوب حركت ميكنند. ايـن امـر باعـث شـده رقابـت قدرت در منطقه، شكلي نرم و نامحسوس داشته باشد. با نگاهي به رقابت آلمان و فرانسه و بـه
ويژه، مقايسه نحوه تعامل آنها در سالهاي جاري با سالهاي دهه 1930 ،تمايز چنين وضـعيتي آشكارتر ميگردد.
در رده دوم، مناطقي شامل آسياي شرقي قرار دارند كه در آنها، اراده اي جدي براي حركت به سمت رده اول (مشابه وضع اروپاي غربي) وجود دارد، اما هنوز برخي دولتها با آن موافق نيستند. از مصاديق اين دولتها ميتوان به كره شمالي در آسياي شرقي اشاره كرد.
در رده سوم، با مناطقي نظير خليج فارس مواجه ميشـويم كـه در آنهـا هنـوز وجـود اراده جدي براي پذيرش اقتضائات نوين قدرت ملي مشاهده نميشود. هرچه از سطح اول به سمت سطوح پايينتر حركت كنيم، از ميزان انسجام منطقه كاسـته مـيشـود و رقابـت قـدرت منطـق خشنتري به خود ميگيرد.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت نهم ⏬
در صورتي كه دولتي بتواند قـدرتش را در نگـاه ديگـر كـشورها مـشروع جلـوه دهـد، بـا مقاومت كمتري در برابر خواسته ايش مواجه خواهد شد. اگر آن دولت قادر باشـد هنجارهـايي بين المللي ايجاد كند كه با هنجارهاي جامعه اش هماهنگ باشد، احتمال اينكه بـه سـمت تغييـر آنها پيش برود، كاهش مييابد. اگر ديگران نيز چنين هنجارهايي را بپذيرند، زمينه بـا دوامتـري براي اعمال قدرت باقي ميماند. امروزه، اين وجه از اعمال قدرت، اهميت بيشتري در سياست بين المللي يافته است.
در چنين بستري، دولتي كه براي تبديل شدن يـا تثبيـت موقعيـت خـود بـه عنـوان قـدرت منطقه اي تلاش ميكند، بايد با ريزه كاريهاي منطق نوين حاكم بر رقابت قدرت آشنا باشـد. در فضاي نوين جهاني، براي صعود موفقيت آميز از نردبان قدرت، صرف تجهيـز بـه سيـستمهـاي امنيتي و نظامي مدرن كافي نيست. امروزه، بدون رسيدن به سطح مقبولي از توسـعه سياسـي و اقتصادي نميتوان در عرصه بين المللي رقابت براي قدرت، به نتايج مطلوب رسيد. بـه عـلاوه، در كنار تحكيم مباني داخلي قدرت ملي، لازم است شرايط بين المللـي نيـز مـورد توجـه قـرار گيرد.
نكته بنياديني كه توجه به آن در عرصه بين المللي حايز اهميت است، بازي در چـارچوب قواعد و هنجارهاي پذيرفته شده بين المللي است.
دولتي كه مخالف قواعد و هنجارهاي جاافتاده بين المللي است، فقط در صورتي ميتواند نفوذ و جايگاه بين المللي.اش را مـستحكم سـازد كـه بتواند قواعد و هنجارهاي جايگزين مقبولتري را ارائه كند.
نكته مهم ديگر اينكه، مباني داخلي و بين المللي قدرت ملي، پيونـدي عميـق بـا همـديگر دارند. حكومتي كه از مشروعيت سياسـي لازم برخـوردار نيـست و يـا بـه لحـاظ اقتـصادي – صنعتي، كشور را در وضعيت فقر و عقب ماندگي قرار داده، نميتواند بازيگر لايقـي در عرصـه بين المللي تلقي شود. همچنين، كشوري كه مقيد به قواعد بازي پذيرفته شده بين المللي نيـست، در پيشبرد اهداف و برنامه هاي داخلي نيز با مشكل مواجه ميگردد.
با نگاهي كلي به سيستمهاي منطقه اي موجود در جهان، ميتوان آشنايي دولتها با مباني و لوازم نوين قدرت ملي را در سه سطح كلي ارزيابي كرد.
برخي مناطق از جمله اروپاي غربي، شامل دولتهايي هستند كـه همگـي بـا مؤلفـه هـاي نوين قدرت ملي آشنا بوده و در آن چارچوب حركت ميكنند. ايـن امـر باعـث شـده رقابـت قدرت در منطقه، شكلي نرم و نامحسوس داشته باشد. با نگاهي به رقابت آلمان و فرانسه و بـه
ويژه، مقايسه نحوه تعامل آنها در سالهاي جاري با سالهاي دهه 1930 ،تمايز چنين وضـعيتي آشكارتر ميگردد.
در رده دوم، مناطقي شامل آسياي شرقي قرار دارند كه در آنها، اراده اي جدي براي حركت به سمت رده اول (مشابه وضع اروپاي غربي) وجود دارد، اما هنوز برخي دولتها با آن موافق نيستند. از مصاديق اين دولتها ميتوان به كره شمالي در آسياي شرقي اشاره كرد.
در رده سوم، با مناطقي نظير خليج فارس مواجه ميشـويم كـه در آنهـا هنـوز وجـود اراده جدي براي پذيرش اقتضائات نوين قدرت ملي مشاهده نميشود. هرچه از سطح اول به سمت سطوح پايينتر حركت كنيم، از ميزان انسجام منطقه كاسـته مـيشـود و رقابـت قـدرت منطـق خشنتري به خود ميگيرد.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت دهم ⏬
📗 ج. ويژگيهاي قدرتهاي منطقه اي
قدرتهاي منطقه اي، در واقع، قدرتمندترين دولـتهـا در سـطح منـاطق يـا سيـستمهـاي منطقه اي هستند. تعداد قدرتهاي منطقه اي در هر منطقه، بستگي به وضع توزيع قـدرت در آن منطقه دارد. بر اين اساس، ممكن است منطقه شكل تك قطبي، دوقطبي يا چندقطبي داشته باشد.
وضعيت تك قطبي، معمولاً در مناطقي شكل ميگيـرد كـه قـدرت منطقـه اي موجـود، همزمـان قدرت بزرگ يا ابرقدرت نيز باشد؛ مثل روسيه در آسياي مركزي و ايالات متحده در آمريكـاي شمالي. توزيع قدرت در مناطقي كه فاقد چنين قدرت هايي هستند، معمولاً تحت تأثير دخالـت قدرتهاي فرامنطقه اي است. آنها ممكن است از نقش محوري يك قدرت منطقـه اي حمايـت كنند (مثل ايران در خليج فارس طي دهه 1970 كه به تبع دكترين نيكسون موقعيت ژانـدارمري پيدا كرده بود) يا به متوازن سازي قطب هاي قدرت تمايل داشته باشند (نظير آنچه طي دهه هـاي اخير در خليج فارس اتفاق افتاده است). براي فهم نقش قدرتهاي فرامنطقه اي بايد:
اولاً، قدرتهاي فرامنطقه اي دخيل در منطقه و در عين حال، وزن آنها را دريابيم؛
ثانياً، به منافع و سياستهاي آنها در منطقه توجه كنيم و
ثالثاً، سطح تأثيرپذيري منطقه از نفوذ و دخالت قدرتهاي فرامنطقه اي را مورد توجه قرار دهيم.
فراتر از اينكه قدرتهاي فرامنطقه اي نفوذ تعيين كننده اي داشته باشند يا نه، خود قدرتهاي منطقه اي ممكن است به اسـتراتژي هـاي متفـاوتي روي آورنـد. در شـرايط موجـود در منطقـه خليج فارس، عربستان سعودي بيشتر دنبال برقراري نوعي توازن در برابر قدرتهـاي منطقـه اي ديگر يعني ايران و عراق است، اما براي ايران، تبديل شدن به قدرت بي رقيب در منطقه اهميـت اساسي دارد.
در شرق آسيا، چين در پي اعمال نوعي نقش رهبري اسـت، امـا ژاپـن بـه دنبـال
موازنه قدرت است و در همين راستا، از حمايـت قـدرتهـاي فرامنطقـه اي (ايـالات متحـده) برخوردار ميباشد.
در اروپا، قدرتهاي منطقه شـامل انگلـستان، فرانـسه و آلمـان، نـه تنهـا از
هژموني طلبي پرهيز ميكنند، بلكه درصددند با همكـاري و همگرايـي، نـوعي بلـوك منطقـه اي قدرتمنـد تـشكيل دهنـد. آنهـا اگرچـه حـافظ نـوعي تـوازن قـدرت در منطقـه هـستند، امـا موازنه سازيشان با همكاري و تفاهم نزديك همراه اسـت. در آسـياي مركـزي و قفقـاز، نقـش غالب روسيه كاملاً آشكار است و هيچ دولتي در پي موازنه سازي در برابر آن نيـست. در عـين حال، آنها غالباً به روسيه به عنوان قدرت رهبر و هژمون نمي نگرند.
ايالات متحده در آمريكاي شمالي، هژموني طلبي آشكاري دارد و اين نقش تا حد زيادي پذيرفتـه شـده اسـت. در منـاطق مختلف آفريقا نيز برخي قدرتهاي منطقه اي نظير ليبي، نيجريه و آفريقاي جنوبي، داعيـه هـاي برتري خواهانه دارند.
در مجموع، اينكه چرا اسـتراتژي قـدرت.هـاي منطقـه اي متفـاوت اسـت،
بستگي به عوامل متعددي چون موقعيت قدرت آنها، برداشت آنها از موقعيت خود و نگاه آنهـا به محيط بين المللي دارد.
در اينجا، بحث خود را صرفاً به قدرتهاي منطقه اي بـدون موقعيـت قـدرت فرامنطقـه اي ،محدود ميكنيم.
ايويند استرود از محققان اين حوزه مطالعاتي، براي قـدرت منطقـه اي يـا بـه
تعبير وي «قدرت بزرگ منطقه اي»، چهار مشخصه تعريـف مـيكنـد. بـه تعريـف وي، قـدرت منطقه اي دولتي است كه:
1 .به لحاظ جغرافيايي در بخشي از منطقه معيني قرار گيرد.
2 .قادر به مقابله با هرگونه ائتلاف ساير دولتها در منطقه باشد.
3 .نفوذ بالايي در امور منطقه اي داشته باشد.
4 .به واسطه منزلت و اعتبار منطقه اي اش، پتانسيل تبديل شـدن بـه قـدرت بـزرگ در مقيـاس جهاني را داشته باشد.
در شرايط نوين جهـاني، همـانطـور كـه انتظـارات جديـدي در بـاب مـسئووليت پـذيري قدرتهاي جهاني شكل گرفته، قدرتهاي منطقه اي نيز با چنين انتظاراتي مواجهند.
ساموئل هانتينگتون در مقاله «ابرقدرت تنها» و در نقـد سياسـت خـارجي ايـالات متحـده، ضمن تأكيد بر لزوم مسئووليت پذيري ابرقدرت در قبال مسايل مختلف كل اجتماع بين المللـي، بـر آن اسـت كـه اعـضاي اجتمـاع بـين المللـي بـراي ايـالات متحـده، عبارتنـد از كـشورهاي
آنگلوساكسون، اسرائيل، ژاپن، آلمان، برخـي كـشورهاي اروپـاي شـرقي و برخـي كـشورهاي آمريكاي مركزي. اگرچه اينها بخش مهمي از اجتماع بين الملل را تشكيل ميدهند، اما همه آن نيستند.
همچنين، از قدرتهاي منطقه اي انتظار ميرود با تجهيز به اقتدار معنوي نـسبت بـه امـور مختلف منطقه بي تفاوت نباشند و به خصوص در قبال منازعات منطقـه در نقـش صـلح سـاز و پليس مقبول ظاهر شوند. اين نقش مغايرتي با اصل رقابـت قـدرت نـدارد. بـراي قـدرتهـاي منطقه اي، منطقه نقش حيات خلوت آنها را دارد و از اينرو، حفظ نظم و امنيت آنها مهم است.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت دهم ⏬
📗 ج. ويژگيهاي قدرتهاي منطقه اي
قدرتهاي منطقه اي، در واقع، قدرتمندترين دولـتهـا در سـطح منـاطق يـا سيـستمهـاي منطقه اي هستند. تعداد قدرتهاي منطقه اي در هر منطقه، بستگي به وضع توزيع قـدرت در آن منطقه دارد. بر اين اساس، ممكن است منطقه شكل تك قطبي، دوقطبي يا چندقطبي داشته باشد.
وضعيت تك قطبي، معمولاً در مناطقي شكل ميگيـرد كـه قـدرت منطقـه اي موجـود، همزمـان قدرت بزرگ يا ابرقدرت نيز باشد؛ مثل روسيه در آسياي مركزي و ايالات متحده در آمريكـاي شمالي. توزيع قدرت در مناطقي كه فاقد چنين قدرت هايي هستند، معمولاً تحت تأثير دخالـت قدرتهاي فرامنطقه اي است. آنها ممكن است از نقش محوري يك قدرت منطقـه اي حمايـت كنند (مثل ايران در خليج فارس طي دهه 1970 كه به تبع دكترين نيكسون موقعيت ژانـدارمري پيدا كرده بود) يا به متوازن سازي قطب هاي قدرت تمايل داشته باشند (نظير آنچه طي دهه هـاي اخير در خليج فارس اتفاق افتاده است). براي فهم نقش قدرتهاي فرامنطقه اي بايد:
اولاً، قدرتهاي فرامنطقه اي دخيل در منطقه و در عين حال، وزن آنها را دريابيم؛
ثانياً، به منافع و سياستهاي آنها در منطقه توجه كنيم و
ثالثاً، سطح تأثيرپذيري منطقه از نفوذ و دخالت قدرتهاي فرامنطقه اي را مورد توجه قرار دهيم.
فراتر از اينكه قدرتهاي فرامنطقه اي نفوذ تعيين كننده اي داشته باشند يا نه، خود قدرتهاي منطقه اي ممكن است به اسـتراتژي هـاي متفـاوتي روي آورنـد. در شـرايط موجـود در منطقـه خليج فارس، عربستان سعودي بيشتر دنبال برقراري نوعي توازن در برابر قدرتهـاي منطقـه اي ديگر يعني ايران و عراق است، اما براي ايران، تبديل شدن به قدرت بي رقيب در منطقه اهميـت اساسي دارد.
در شرق آسيا، چين در پي اعمال نوعي نقش رهبري اسـت، امـا ژاپـن بـه دنبـال
موازنه قدرت است و در همين راستا، از حمايـت قـدرتهـاي فرامنطقـه اي (ايـالات متحـده) برخوردار ميباشد.
در اروپا، قدرتهاي منطقه شـامل انگلـستان، فرانـسه و آلمـان، نـه تنهـا از
هژموني طلبي پرهيز ميكنند، بلكه درصددند با همكـاري و همگرايـي، نـوعي بلـوك منطقـه اي قدرتمنـد تـشكيل دهنـد. آنهـا اگرچـه حـافظ نـوعي تـوازن قـدرت در منطقـه هـستند، امـا موازنه سازيشان با همكاري و تفاهم نزديك همراه اسـت. در آسـياي مركـزي و قفقـاز، نقـش غالب روسيه كاملاً آشكار است و هيچ دولتي در پي موازنه سازي در برابر آن نيـست. در عـين حال، آنها غالباً به روسيه به عنوان قدرت رهبر و هژمون نمي نگرند.
ايالات متحده در آمريكاي شمالي، هژموني طلبي آشكاري دارد و اين نقش تا حد زيادي پذيرفتـه شـده اسـت. در منـاطق مختلف آفريقا نيز برخي قدرتهاي منطقه اي نظير ليبي، نيجريه و آفريقاي جنوبي، داعيـه هـاي برتري خواهانه دارند.
در مجموع، اينكه چرا اسـتراتژي قـدرت.هـاي منطقـه اي متفـاوت اسـت،
بستگي به عوامل متعددي چون موقعيت قدرت آنها، برداشت آنها از موقعيت خود و نگاه آنهـا به محيط بين المللي دارد.
در اينجا، بحث خود را صرفاً به قدرتهاي منطقه اي بـدون موقعيـت قـدرت فرامنطقـه اي ،محدود ميكنيم.
ايويند استرود از محققان اين حوزه مطالعاتي، براي قـدرت منطقـه اي يـا بـه
تعبير وي «قدرت بزرگ منطقه اي»، چهار مشخصه تعريـف مـيكنـد. بـه تعريـف وي، قـدرت منطقه اي دولتي است كه:
1 .به لحاظ جغرافيايي در بخشي از منطقه معيني قرار گيرد.
2 .قادر به مقابله با هرگونه ائتلاف ساير دولتها در منطقه باشد.
3 .نفوذ بالايي در امور منطقه اي داشته باشد.
4 .به واسطه منزلت و اعتبار منطقه اي اش، پتانسيل تبديل شـدن بـه قـدرت بـزرگ در مقيـاس جهاني را داشته باشد.
در شرايط نوين جهـاني، همـانطـور كـه انتظـارات جديـدي در بـاب مـسئووليت پـذيري قدرتهاي جهاني شكل گرفته، قدرتهاي منطقه اي نيز با چنين انتظاراتي مواجهند.
ساموئل هانتينگتون در مقاله «ابرقدرت تنها» و در نقـد سياسـت خـارجي ايـالات متحـده، ضمن تأكيد بر لزوم مسئووليت پذيري ابرقدرت در قبال مسايل مختلف كل اجتماع بين المللـي، بـر آن اسـت كـه اعـضاي اجتمـاع بـين المللـي بـراي ايـالات متحـده، عبارتنـد از كـشورهاي
آنگلوساكسون، اسرائيل، ژاپن، آلمان، برخـي كـشورهاي اروپـاي شـرقي و برخـي كـشورهاي آمريكاي مركزي. اگرچه اينها بخش مهمي از اجتماع بين الملل را تشكيل ميدهند، اما همه آن نيستند.
همچنين، از قدرتهاي منطقه اي انتظار ميرود با تجهيز به اقتدار معنوي نـسبت بـه امـور مختلف منطقه بي تفاوت نباشند و به خصوص در قبال منازعات منطقـه در نقـش صـلح سـاز و پليس مقبول ظاهر شوند. اين نقش مغايرتي با اصل رقابـت قـدرت نـدارد. بـراي قـدرتهـاي منطقه اي، منطقه نقش حيات خلوت آنها را دارد و از اينرو، حفظ نظم و امنيت آنها مهم است.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت یازدهم ⏬
اقتضاي بقاي موقعيت قدرتهاي منطقه اين است كه آنها به صورت مروج و حـامي قواعـد و هنجارهاي مقبول بـين المللـي در منطقـه شـان ظـاهر شـوند. در غيـر ايـن صـورت، قـدرت و موقعيتشان در معرض تهديدات جدي قرار خواهد گرفت.
📌 به نظر ماكس شومان، براي اينكه قدرت منطقه اي بتواند در نقش رهبر منطقه اي عمل كند، بايد حايز چهار پيش شرط مهم باشد:
1 .پويايي هاي داخلي.
پوياييهاي داخلي در اقتصاد و سيستم سياسي دولت باعـث مـيشـود قدرت منطقه اي بتواند نقش پيشرو و ثبات دهنده را در منطقه بازي كند.
2 .تمايل.
قدرت منطقه اي بايد نشان دهد علاقه مند به ايفاي نقش رهبر و ثبات دهنـده منطقـه است. اگر تمايل به داشـتن نقـش حـافظ صـلح نـدارد، حـداقل لازم اسـت رغبـت خـود بـه صلح سازي را نشان دهد. .
3 .ظرفيتها.
قدرت منطقه اي بايد ظرفيت و توانايي پذيرش رهبري منطقه را داشته باشد
4 .پذيرش.
قدرت منطقه اي لازم است از سوي همسايگان منطقه اي خـود بـه صـورت رهبـر مسئول در قبال امنيت منطقه پذيرفته شود. البته، شايد پذيرش فرامنطقه اي نيز ضـرورت داشـته
باشد، به اين معني كه در بين دولتهـاي خـارج از منطقـه مقبوليـت داشـته باشـد. پـذيرش و حمايت فرامنطقه اي، به ويژه از سوي قدرتهاي جهاني، بسيار بااهميت است.
📌 ديويد بالدوين، مفهوم قدرتمندي دولت را با ابعاد ديگري توصيف ميكنـد كـه چـه در سـطح منطقه اي و چه فرامنطقه اي قابل بررسي اند. اين ابعاد عبارتند از:
1 .عرصه.
به اين معني كه قدرت بازيگر منطقه اي در عرصه هاي مختلـف اقتـصادي و امنيتـي متفاوت باشد.
2.حوزه.
در اين جا منظور، حوزه نفوذ است كه به طبع، براي قدرت منطقه اي در حـد منطقـه است.
3 .وزن.
اشاره به اعتبار و انكارپذيري قدرت منطقه اي در برابر ساير دولتهاي منطقه دارد.
4.هزينه ها.
دولتي كه در موقعيت قدرت منطقه اي است، مثل ساير قدرتها بايد بـراي جلـب پذيرش و تبعيت ديگران، مايل و قادر به پرداخت هزينه هاي لازم باشد.
5 .ابزارها.
ابزارها شامل كليه سازوكارها و روشهاي سمبليك، اقتصادي، نظامي و ديپلماتيـك اعمال قدرت ميباشد.
📌 از ديگر محققان موضوع قـدرت منطقـه اي، در تعريـف و تمييـز قـدرتهـاي منطقه اي دانيل فليمز از چهار معيار اساسي استفاده ميكند. اين معيارها يا پيش شرطها عبارتند از:
1 .تدوين طرح ادعاي رهبري.
اولين پيش شرط لازم براي هر قدرت منطقه اي يا قدرتي كه در پي ايفاي نقش رهبري منطقه است، اين است كه دولت مدعي، به انحاء مختلـف، تمايـل و قابليت خود را براي ايفاي چنين نقشي نشان دهد. دو عرصه اي كه ورود فعالانه دولـت مـدعي به آنها اهميت اساسي دارد، عبارتند از اقتصاد و امنيت.
دولت مدعي بايد نـشان دهـد ثبـات و
امنيت منطقه برايش مهم است و در اين راستا حاضر است هزينه كند. همچنين، بايد نشان دهد رشد، شكوفايي و توسعه اقتصاد منطقه اهميت اساسي دارد و حاضر است براي ايجاد نهادهاي لازم فعالانه تلاش كند. به عبارت ديگر، قدرت منطقه اي بايد به طور خيرخواهانـه نـشان دهـد آماده رهبـري تثبيـت امنيـت و رشـد اقتـصاد كـشورهاي منطقـه اسـت. هرچـه سـازوكارهاي توجيه كننده موقعيت قدرت منطقه اي قابل پذيرش تر باشد و بتواند رضايت بيشتري جلب كنـد، طبيعتاً قلمرو نفوذش گسترده تر خواهد شد.
٢ .برخورداري از منابع ضروري قدرت.
منابع قدرت به دو دسـته مـادي و معنـوي قابـل تفكيك اند. زماني كه صحبت از منابع مادي ميشود، شايد در ابتدا توان نظامي به ذهـن متبـادر شود، اما واقعيت اين است كه توان نظامي خود تحـت تـأثير منـابع اساسـي تـري چـون تـوان
اقتصادي، قابليتهاي علمي – فني،شرايط جمعيت شناختي و مشخصه هاي جغرافيـايي اسـت. در اين ميان، به ويژه، نقش توان اقتصادي مهـم اسـت. هرچـه شـاخصه اي رشـد و توسـعه اقتصادي كشور قويتر باشد، پشتوانه محكمتري براي قدرت دولت فراهم خواهـد بـود. بـراي تقويت و رقابت پذيرترساختن اقتصاد بايد بخش صنعت به رشد قابل قبـولي رسـيده باشـد. دو شاخص مهمي كه در ارزيابي اقتصاد اهميـت بـسياري دارنـد، عبارتنـد از ميـزان رشـد توليـد ناخالص داخلي و به تبـع آن، درآمـد سـرانه و سـطح برابـري. بـه طبـع، بـا اقتـصاد قـوي و توسعه يافته، شرايط مناسبتري براي فراهم سازي منابع امنيتـي و در رأس آن امكانـات نظـامي ايجاد خواهد شد. در حوزه منابع معنوي نيـز، متغيرهـايي چـون مـشروعيت و ثبـات سياسـي، فرهنگ سياسي و اجتماعي حاكم بر كشور مورد توجه قرار ميگيرند.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت یازدهم ⏬
اقتضاي بقاي موقعيت قدرتهاي منطقه اين است كه آنها به صورت مروج و حـامي قواعـد و هنجارهاي مقبول بـين المللـي در منطقـه شـان ظـاهر شـوند. در غيـر ايـن صـورت، قـدرت و موقعيتشان در معرض تهديدات جدي قرار خواهد گرفت.
📌 به نظر ماكس شومان، براي اينكه قدرت منطقه اي بتواند در نقش رهبر منطقه اي عمل كند، بايد حايز چهار پيش شرط مهم باشد:
1 .پويايي هاي داخلي.
پوياييهاي داخلي در اقتصاد و سيستم سياسي دولت باعـث مـيشـود قدرت منطقه اي بتواند نقش پيشرو و ثبات دهنده را در منطقه بازي كند.
2 .تمايل.
قدرت منطقه اي بايد نشان دهد علاقه مند به ايفاي نقش رهبر و ثبات دهنـده منطقـه است. اگر تمايل به داشـتن نقـش حـافظ صـلح نـدارد، حـداقل لازم اسـت رغبـت خـود بـه صلح سازي را نشان دهد. .
3 .ظرفيتها.
قدرت منطقه اي بايد ظرفيت و توانايي پذيرش رهبري منطقه را داشته باشد
4 .پذيرش.
قدرت منطقه اي لازم است از سوي همسايگان منطقه اي خـود بـه صـورت رهبـر مسئول در قبال امنيت منطقه پذيرفته شود. البته، شايد پذيرش فرامنطقه اي نيز ضـرورت داشـته
باشد، به اين معني كه در بين دولتهـاي خـارج از منطقـه مقبوليـت داشـته باشـد. پـذيرش و حمايت فرامنطقه اي، به ويژه از سوي قدرتهاي جهاني، بسيار بااهميت است.
📌 ديويد بالدوين، مفهوم قدرتمندي دولت را با ابعاد ديگري توصيف ميكنـد كـه چـه در سـطح منطقه اي و چه فرامنطقه اي قابل بررسي اند. اين ابعاد عبارتند از:
1 .عرصه.
به اين معني كه قدرت بازيگر منطقه اي در عرصه هاي مختلـف اقتـصادي و امنيتـي متفاوت باشد.
2.حوزه.
در اين جا منظور، حوزه نفوذ است كه به طبع، براي قدرت منطقه اي در حـد منطقـه است.
3 .وزن.
اشاره به اعتبار و انكارپذيري قدرت منطقه اي در برابر ساير دولتهاي منطقه دارد.
4.هزينه ها.
دولتي كه در موقعيت قدرت منطقه اي است، مثل ساير قدرتها بايد بـراي جلـب پذيرش و تبعيت ديگران، مايل و قادر به پرداخت هزينه هاي لازم باشد.
5 .ابزارها.
ابزارها شامل كليه سازوكارها و روشهاي سمبليك، اقتصادي، نظامي و ديپلماتيـك اعمال قدرت ميباشد.
📌 از ديگر محققان موضوع قـدرت منطقـه اي، در تعريـف و تمييـز قـدرتهـاي منطقه اي دانيل فليمز از چهار معيار اساسي استفاده ميكند. اين معيارها يا پيش شرطها عبارتند از:
1 .تدوين طرح ادعاي رهبري.
اولين پيش شرط لازم براي هر قدرت منطقه اي يا قدرتي كه در پي ايفاي نقش رهبري منطقه است، اين است كه دولت مدعي، به انحاء مختلـف، تمايـل و قابليت خود را براي ايفاي چنين نقشي نشان دهد. دو عرصه اي كه ورود فعالانه دولـت مـدعي به آنها اهميت اساسي دارد، عبارتند از اقتصاد و امنيت.
دولت مدعي بايد نـشان دهـد ثبـات و
امنيت منطقه برايش مهم است و در اين راستا حاضر است هزينه كند. همچنين، بايد نشان دهد رشد، شكوفايي و توسعه اقتصاد منطقه اهميت اساسي دارد و حاضر است براي ايجاد نهادهاي لازم فعالانه تلاش كند. به عبارت ديگر، قدرت منطقه اي بايد به طور خيرخواهانـه نـشان دهـد آماده رهبـري تثبيـت امنيـت و رشـد اقتـصاد كـشورهاي منطقـه اسـت. هرچـه سـازوكارهاي توجيه كننده موقعيت قدرت منطقه اي قابل پذيرش تر باشد و بتواند رضايت بيشتري جلب كنـد، طبيعتاً قلمرو نفوذش گسترده تر خواهد شد.
٢ .برخورداري از منابع ضروري قدرت.
منابع قدرت به دو دسـته مـادي و معنـوي قابـل تفكيك اند. زماني كه صحبت از منابع مادي ميشود، شايد در ابتدا توان نظامي به ذهـن متبـادر شود، اما واقعيت اين است كه توان نظامي خود تحـت تـأثير منـابع اساسـي تـري چـون تـوان
اقتصادي، قابليتهاي علمي – فني،شرايط جمعيت شناختي و مشخصه هاي جغرافيـايي اسـت. در اين ميان، به ويژه، نقش توان اقتصادي مهـم اسـت. هرچـه شـاخصه اي رشـد و توسـعه اقتصادي كشور قويتر باشد، پشتوانه محكمتري براي قدرت دولت فراهم خواهـد بـود. بـراي تقويت و رقابت پذيرترساختن اقتصاد بايد بخش صنعت به رشد قابل قبـولي رسـيده باشـد. دو شاخص مهمي كه در ارزيابي اقتصاد اهميـت بـسياري دارنـد، عبارتنـد از ميـزان رشـد توليـد ناخالص داخلي و به تبـع آن، درآمـد سـرانه و سـطح برابـري. بـه طبـع، بـا اقتـصاد قـوي و توسعه يافته، شرايط مناسبتري براي فراهم سازي منابع امنيتـي و در رأس آن امكانـات نظـامي ايجاد خواهد شد. در حوزه منابع معنوي نيـز، متغيرهـايي چـون مـشروعيت و ثبـات سياسـي، فرهنگ سياسي و اجتماعي حاكم بر كشور مورد توجه قرار ميگيرند.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت دوازدهم ⏬
دولتي كه در پـي اعمـال قدرت بر ديگران است، بايد به اعمال قدرت خود مشروعيت دهـد. بـراي جلـب مـشروعيت، صرف منابع مادي كافي نيست، بلكه سياست خارجي چنين دولتي بايد حاوي مضامين اخلاقي و فرهنگي جذاب باشد. بايد به ديگران اطمينان داده شود كه نظمـي كـه بـه دنبـال آن هـستيم، عادلانه و مبتني بر منافع همگاني است. دولتي كه خود ساختار سياسي غيرعادلانـه و مـستبدانه دارد، نميتواند حامل مناسبي براي اين شعارها باشد. ارزشها و هنجارهاي فرهنگـي بايـد بـه گونه اي معرفي شوند كه براي ديگران قابل قبول و معتبر تلقي شوند. البته، منابع معنوي كـشور فراتر از اين موارد است و حتي عناصري چون سمبلها و مشخصه هاي روحي – رواني قدرت منطقه اي را دربرميگيرند. مجموع اينها – كه منابع قدرت نرم را تشكيل ميدهند – اگر باعث حسن شهرت و اعتمادپذيري دولت مدعي شوند، به اعمال قدرت آن مشروعيت ميبخشند.
3 .به كارگيري مناسب ابزارهاي سياست خارجي.
منـابع و توانمنـديهـاي مختلفـي كـه قدرت منطقه اي دارد، زمينه ساز به كارگيري ابزارهاي مختلف و در عين حال به هـم پيوسـته اي است. اين ابزارها طيفي را تشكيل ميدهند كه در يك سوي آن اجبـار و در سـوي ديگـر آن، ترغيب مادي، ابزارهاي اقتصادي و نظامي ميباشند. از ابزارهاي اقتصادي ميتـوان بـه سـرمايه گـذاري خارجي، تجارت و اعطاي كمك اشاره كرد كه دولت اعمال كننده قدرت ميتواند با افزايش يـا كاهش آنها در قبال دولتهاي مورد نظر، طرفهاي مقابل را به همراهي بـا خـود سـوق دهـد.
ابزارهاي نظامي نيز ممكـن اسـت بـا بـه كـارگيري مـستقيم اجبـار نظـامي عليـه مخاطبـان يـا سازوكارهاي غيرمستقيم نظير حمايت نظامي از دشمنان دولت يا دولتهاي خـاص بـه تحقـق خواسته هاي قدرت منطقه اي منجر گردد، اما منظـور از ابزارهـاي غيرمـادي، ابزارهـاي نهـادي
ميباشد كه در آن، ارزشها، هنجارها و قواعد و رويه هاي رسمي و غيررسمي اهميت مييابند.
نهادهاي بين المللي، به ظاهر برآيند توافق هاي بين المللي فراگير ميباشند، امـا در واقـع، عمـدتاً تحت تأثير اراده و خواست قدرتها ميباشند. در مورد نهادهاي منطقه اي نيز ممكن است ايـن
تصور وجود داشته باشد كه آنهـا محـصول توافـق دولـتهـاي منطقـه هـستند و آزادي عمـل قدرتهاي منطقه اي را محدود ميكنند. در اينجا نيز بي توجهي به نقش اساسي قدرت در خلق،
حفاظت و تنظيم اصول، هنجارها، قواعد و رويه هاي منطقه اي، گمراه كننده خواهد بود.
از سوي ديگر، يكي از معيارهاي مهم ارزيابي قدرتها – چه جهاني و چه منطقه اي – سطح نفـوذ آنهـا در چنين نهادهايي ميباشد. بنابراين، يكي از ابزارهاي مهم اعمال قدرت توسـط قـدرتهـا يـا رهبران منطقه اي، نفوذ در نهادهاي منطقـه اي اسـت كـه بـه تبـع آن، سياسـتهـا و رفتارهـاي دولتهاي منطقه، به نحوي تحت نظارت و تأثير آنها قرار ميگيرد.
4 .پذيرش نقش رهبري توسط دولتهاي ثالث.
براي تثبيت موقعيت قدرت هـر دولـت،
پذيرش آن از سوي دولتهاي ثالـث اعـم از دولـتهـاي قدرتمنـدتر، دولـتهـاي هـمرده و دولتهاي ضعيفتر ضروري است. براي اينكه هر دولت به قدرت منطقه اي تبديل شـود، لازم است ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ ذي نفوذ در منطقه، از موقعيت جديد آن دولـت اسـتقبال كنند. اگر قدرتهاي منطقه اي ديگري در منطقه وجود دارند، اضافه شدن يك دولـت ديگـر بـه قدرتهاي همرديف خود را بپذيرند و اگر قرار است دولتهـايي تحـت نفـوذ يـا رهبـري آن درآيند، موقعيت قدرت و نقش رهبري دولت مذكور را تأييد كننـد.
امروزه، استراتژي بسياري از قدرتهاي منطقه اي بـه خـصوص در مناطق توسعه يافته به اين جهت تمايل دارد. آلمان و فرانسه در اروپا و ژاپن در آسـياي شـرقي، نمونه هاي بارز دولتهايي هستند كـه مرجعيـت خـود در منطقـه شـان را بـا توسـعه و تعميـق همكاريهاي نهادمند منطقه اي تعريف كرده اند كـه بـا موفقيـت نيـز همـراه بـوده اسـت. ايـن دولتها، در عين حال، تلاش داشته اند هزينه هاي مـديريت همگرايـي منطقـه اي را بـه نحـوي مشاركتي كنند تا موجب سوءاستفاده ديگران، به خصوص قدرتهاي درجه دوم منطقه نشود.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت دوازدهم ⏬
دولتي كه در پـي اعمـال قدرت بر ديگران است، بايد به اعمال قدرت خود مشروعيت دهـد. بـراي جلـب مـشروعيت، صرف منابع مادي كافي نيست، بلكه سياست خارجي چنين دولتي بايد حاوي مضامين اخلاقي و فرهنگي جذاب باشد. بايد به ديگران اطمينان داده شود كه نظمـي كـه بـه دنبـال آن هـستيم، عادلانه و مبتني بر منافع همگاني است. دولتي كه خود ساختار سياسي غيرعادلانـه و مـستبدانه دارد، نميتواند حامل مناسبي براي اين شعارها باشد. ارزشها و هنجارهاي فرهنگـي بايـد بـه گونه اي معرفي شوند كه براي ديگران قابل قبول و معتبر تلقي شوند. البته، منابع معنوي كـشور فراتر از اين موارد است و حتي عناصري چون سمبلها و مشخصه هاي روحي – رواني قدرت منطقه اي را دربرميگيرند. مجموع اينها – كه منابع قدرت نرم را تشكيل ميدهند – اگر باعث حسن شهرت و اعتمادپذيري دولت مدعي شوند، به اعمال قدرت آن مشروعيت ميبخشند.
3 .به كارگيري مناسب ابزارهاي سياست خارجي.
منـابع و توانمنـديهـاي مختلفـي كـه قدرت منطقه اي دارد، زمينه ساز به كارگيري ابزارهاي مختلف و در عين حال به هـم پيوسـته اي است. اين ابزارها طيفي را تشكيل ميدهند كه در يك سوي آن اجبـار و در سـوي ديگـر آن، ترغيب مادي، ابزارهاي اقتصادي و نظامي ميباشند. از ابزارهاي اقتصادي ميتـوان بـه سـرمايه گـذاري خارجي، تجارت و اعطاي كمك اشاره كرد كه دولت اعمال كننده قدرت ميتواند با افزايش يـا كاهش آنها در قبال دولتهاي مورد نظر، طرفهاي مقابل را به همراهي بـا خـود سـوق دهـد.
ابزارهاي نظامي نيز ممكـن اسـت بـا بـه كـارگيري مـستقيم اجبـار نظـامي عليـه مخاطبـان يـا سازوكارهاي غيرمستقيم نظير حمايت نظامي از دشمنان دولت يا دولتهاي خـاص بـه تحقـق خواسته هاي قدرت منطقه اي منجر گردد، اما منظـور از ابزارهـاي غيرمـادي، ابزارهـاي نهـادي
ميباشد كه در آن، ارزشها، هنجارها و قواعد و رويه هاي رسمي و غيررسمي اهميت مييابند.
نهادهاي بين المللي، به ظاهر برآيند توافق هاي بين المللي فراگير ميباشند، امـا در واقـع، عمـدتاً تحت تأثير اراده و خواست قدرتها ميباشند. در مورد نهادهاي منطقه اي نيز ممكن است ايـن
تصور وجود داشته باشد كه آنهـا محـصول توافـق دولـتهـاي منطقـه هـستند و آزادي عمـل قدرتهاي منطقه اي را محدود ميكنند. در اينجا نيز بي توجهي به نقش اساسي قدرت در خلق،
حفاظت و تنظيم اصول، هنجارها، قواعد و رويه هاي منطقه اي، گمراه كننده خواهد بود.
از سوي ديگر، يكي از معيارهاي مهم ارزيابي قدرتها – چه جهاني و چه منطقه اي – سطح نفـوذ آنهـا در چنين نهادهايي ميباشد. بنابراين، يكي از ابزارهاي مهم اعمال قدرت توسـط قـدرتهـا يـا رهبران منطقه اي، نفوذ در نهادهاي منطقـه اي اسـت كـه بـه تبـع آن، سياسـتهـا و رفتارهـاي دولتهاي منطقه، به نحوي تحت نظارت و تأثير آنها قرار ميگيرد.
4 .پذيرش نقش رهبري توسط دولتهاي ثالث.
براي تثبيت موقعيت قدرت هـر دولـت،
پذيرش آن از سوي دولتهاي ثالـث اعـم از دولـتهـاي قدرتمنـدتر، دولـتهـاي هـمرده و دولتهاي ضعيفتر ضروري است. براي اينكه هر دولت به قدرت منطقه اي تبديل شـود، لازم است ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ ذي نفوذ در منطقه، از موقعيت جديد آن دولـت اسـتقبال كنند. اگر قدرتهاي منطقه اي ديگري در منطقه وجود دارند، اضافه شدن يك دولـت ديگـر بـه قدرتهاي همرديف خود را بپذيرند و اگر قرار است دولتهـايي تحـت نفـوذ يـا رهبـري آن درآيند، موقعيت قدرت و نقش رهبري دولت مذكور را تأييد كننـد.
امروزه، استراتژي بسياري از قدرتهاي منطقه اي بـه خـصوص در مناطق توسعه يافته به اين جهت تمايل دارد. آلمان و فرانسه در اروپا و ژاپن در آسـياي شـرقي، نمونه هاي بارز دولتهايي هستند كـه مرجعيـت خـود در منطقـه شـان را بـا توسـعه و تعميـق همكاريهاي نهادمند منطقه اي تعريف كرده اند كـه بـا موفقيـت نيـز همـراه بـوده اسـت. ايـن دولتها، در عين حال، تلاش داشته اند هزينه هاي مـديريت همگرايـي منطقـه اي را بـه نحـوي مشاركتي كنند تا موجب سوءاستفاده ديگران، به خصوص قدرتهاي درجه دوم منطقه نشود.
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت سیزدهم ⏬
در مجموع، آنچنانكه در رويكرد سازه انگاري مطرح اسـت، سلـسله مراتـب قـدرت در روابـط بين الملل، نوعي بنيان تفاهمي نيز دارد. در چارچوب چنين تفاهمي است كه ديگران بـه ارتقـاء
موقعيت قدرت يك دولت رضايت ميدهند.
مجموع اين پيش شرطها، ارتباط منطقي با همديگر دارند.
دولتي كـه در صـدد رسـيدن بـه موقعيت قدرت ذي نفوذ و رهبري منطقه اي است، بايد ضمن اينكه تمايل خود را نشان ميدهد به رضايت و پذيرش ديگران نيز توجه كند. دولتهاي ديگر، با توجه منابع و ابزارهـاي دولـت
مذكور، در قبال خواست آن موضع ميگيرند. منابع و ابزارهاي اعمال قدرت، به دو دسته مادي و غيرمادي (يا معنوي و نهادي) قابل تقسيم اند.
در حالي كه منابع و ابزارهاي مـادي، قـدرت سـخت دولـت را نـشان مـيدهنـد، منـابع و ابزارهاي معنوي، حكايت از قدرت نرم آن دارند. اين دو دسته، مكمل و مقوم همديگرنـد. بـه ويژه، براي پذيرش موقعيت از سوي دولتهاي ثالث، برخورداري از منابع و ابزارهاي معنـوي
مناسب اهميت تعيين كننده دارند. به عنوان مثال، در منطقه خاورميانه، در يك سو، دولـتهـايي نظير قطر وجود دارند كه به رغم تأكيد بر منابع و ابزارهاي معنوي و نهادي، از تحكيم متناسب بنيانهاي قدرت سخت ناتوان بوده اند. در سوي ديگر، رژيمهايي نظير اسرائيل وجود دارند كـه به لحاظ مباني قدرت نرم ناتوان هستند، اما در جهت تقويـت مبـاني قـدرت سـخت عملكـرد نسبتاً موفقي داشته اند.
هيچيك از اين دو گروه نتوانسته اند به جايگاه قـدرت هژمـون منطقـه اي صعود كنند. البته، دولتهاي دسته سومي شامل تركيه نيز وجود دارنـد كـه در تلاشـند موضـع متعادلي اتخاذ كرده و پروژه هاي تحكيم قدرت سخت و نرم را به موازات هـم پـيش ببرنـد. از اينرو، دولتهاي مدعي قدرت منطقه اي در خاورميانـه، عمـدتاً پـيش شـرطهـاي رسـيدن بـه موقعيت هژمونيك منطقه اي را به شكل ناقصي تحقق بخشيده اند.
امروزه، تجربه عملكرد قدرتهاي منطقه اي، نشان ميدهد ميزان كارآمـدي قـدرت مـدعي رهبري منطقه اي در ايجاد و حفظ همكاري و همگرايي نهادمند – كه نمود مهم قدرت نـرم آن به شمار ميآيد – نه تنها در حفظ موقعيت قدرت منطقه اي نقش اساسي دارد، بلكه پيش شرطي مهم براي ورود به جرگه قدرتهاي بزرگ ميباشد.
تئوري هژمـوني تعـاوني بـه ايـن مـسأله
ميپردازد كه چرا برخي دولتهاي قدرتمند منطقـه اي بـه نهادسـازي منطقـه اي مـيپردازنـد و اينگونه نهادسازي، چه آثاري در پي دارد.
استراتژي هژموني تعاوني، قدرت منطقه اي را قادر ميسازد با ايجاد هويت مشخص بـراي منطقه، نه تنها انسجام و همگرايي منطقه را تثبيت كند، بلكه قدرت چانه زني خود را در عرصـه
فراملي بالا ببرد. در اين راستا، قدرت منطقه اي بايـد در فراينـد نهادسـازي تأكيـد بيـشتري بـر عناصر اقتصادي داشته باشد. هرچـه كـشورهاي منطقـه از سـطح توانمنـديهـا و مزيـت هـاي اقتصادي بالايي برخوردار باشند، مزيت هاي همكاري بالا خواهد بـود. نهادينـه شـدن همكـاري منطقه اي، كمك زيادي به ثبات و امنيت منطقه ميكند و از ايجاد بلوك بندي هـاي دردسـرسـاز جلوگيري ميكند. در چنين شرايطي، قدرت منطقه اي شاهد هماهنگي رضايتمندانه دولتهـاي منطقه با اصول و ايده هاي مورد حمايتش خواهـد بـود و بـه آسـاني، سياسـتهـاي داخلـي و خارجي همكاران منطقه اي اش را تحت نفـوذ درخواهـد آورد و مـوقعيتش بـه عنـوان قـدرت
هژمون منطقه اي، تحكيم خواهد شد.
البته، استراتژي هژموني تعاوني، با مشكلاتي نيز همراه ميباشد. از جمله اينكه، خود ايجـاد و حفظ چنين نهادهايي براي قدرت منطقه اي هزينه بر است. به خصوص كه قرار اسـت شـكل
دائمي داشته و قدرت منطقه اي تعهدات طولاني مدت داشته باشد. همچنين، اين استراتژي نوعي تسهيم قدرت در منطقه ايجاد ميكند و قدرت منطقه اي، ديگران را در بهـره بـرداري از قـدرت خود شريك ميكند. به عبارت ديگر، در چانه زني ها در سطح جهاني، بايد پيگيري كننده منـافع منطقه اي نيز باشد، نه فقط منافع ملي. اينها نمودهاي مهم مشكلاتي است كه قـدرت منطقـه اي به تبع پيگيري استراتژي هژموني تعاوني با آنها مواجه ميشـود. در عـين حـال، بـه نظـر ميرسد مزيتهاي آن غالب است و بسياري از قدرتهاي منطقه اي مهم در جهـان امـروز، بـه چنين سمتي گرايش دارند.
📔 نتيجه گيري :
در عرصه بين الملل، همچنان اصل قدرت به عنوان محرك و جهت دهنـده اصـلي سياسـت خارجي دولتها عمل ميكند، هرچند در سازوكارهاي كسب و حفظ قـدرت تغييراتـي ايجـاد شده است. اگرچه سياست بين الملل متكي بر اصل قدرت است، اما ضـرورتاً وضـعيت هـابزي ندارد. نگاه كلي به تاريخ روابط بين الملل ، نشان ميدهد وضـع هـابزي در دوره هـاي تـاريخي خاص و مناطق خاصي حاكم بوده و روابط بين الملل، غالباً وضع لاكي داشته اسـت
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت سیزدهم ⏬
در مجموع، آنچنانكه در رويكرد سازه انگاري مطرح اسـت، سلـسله مراتـب قـدرت در روابـط بين الملل، نوعي بنيان تفاهمي نيز دارد. در چارچوب چنين تفاهمي است كه ديگران بـه ارتقـاء
موقعيت قدرت يك دولت رضايت ميدهند.
مجموع اين پيش شرطها، ارتباط منطقي با همديگر دارند.
دولتي كـه در صـدد رسـيدن بـه موقعيت قدرت ذي نفوذ و رهبري منطقه اي است، بايد ضمن اينكه تمايل خود را نشان ميدهد به رضايت و پذيرش ديگران نيز توجه كند. دولتهاي ديگر، با توجه منابع و ابزارهـاي دولـت
مذكور، در قبال خواست آن موضع ميگيرند. منابع و ابزارهاي اعمال قدرت، به دو دسته مادي و غيرمادي (يا معنوي و نهادي) قابل تقسيم اند.
در حالي كه منابع و ابزارهاي مـادي، قـدرت سـخت دولـت را نـشان مـيدهنـد، منـابع و ابزارهاي معنوي، حكايت از قدرت نرم آن دارند. اين دو دسته، مكمل و مقوم همديگرنـد. بـه ويژه، براي پذيرش موقعيت از سوي دولتهاي ثالث، برخورداري از منابع و ابزارهاي معنـوي
مناسب اهميت تعيين كننده دارند. به عنوان مثال، در منطقه خاورميانه، در يك سو، دولـتهـايي نظير قطر وجود دارند كه به رغم تأكيد بر منابع و ابزارهاي معنوي و نهادي، از تحكيم متناسب بنيانهاي قدرت سخت ناتوان بوده اند. در سوي ديگر، رژيمهايي نظير اسرائيل وجود دارند كـه به لحاظ مباني قدرت نرم ناتوان هستند، اما در جهت تقويـت مبـاني قـدرت سـخت عملكـرد نسبتاً موفقي داشته اند.
هيچيك از اين دو گروه نتوانسته اند به جايگاه قـدرت هژمـون منطقـه اي صعود كنند. البته، دولتهاي دسته سومي شامل تركيه نيز وجود دارنـد كـه در تلاشـند موضـع متعادلي اتخاذ كرده و پروژه هاي تحكيم قدرت سخت و نرم را به موازات هـم پـيش ببرنـد. از اينرو، دولتهاي مدعي قدرت منطقه اي در خاورميانـه، عمـدتاً پـيش شـرطهـاي رسـيدن بـه موقعيت هژمونيك منطقه اي را به شكل ناقصي تحقق بخشيده اند.
امروزه، تجربه عملكرد قدرتهاي منطقه اي، نشان ميدهد ميزان كارآمـدي قـدرت مـدعي رهبري منطقه اي در ايجاد و حفظ همكاري و همگرايي نهادمند – كه نمود مهم قدرت نـرم آن به شمار ميآيد – نه تنها در حفظ موقعيت قدرت منطقه اي نقش اساسي دارد، بلكه پيش شرطي مهم براي ورود به جرگه قدرتهاي بزرگ ميباشد.
تئوري هژمـوني تعـاوني بـه ايـن مـسأله
ميپردازد كه چرا برخي دولتهاي قدرتمند منطقـه اي بـه نهادسـازي منطقـه اي مـيپردازنـد و اينگونه نهادسازي، چه آثاري در پي دارد.
استراتژي هژموني تعاوني، قدرت منطقه اي را قادر ميسازد با ايجاد هويت مشخص بـراي منطقه، نه تنها انسجام و همگرايي منطقه را تثبيت كند، بلكه قدرت چانه زني خود را در عرصـه
فراملي بالا ببرد. در اين راستا، قدرت منطقه اي بايـد در فراينـد نهادسـازي تأكيـد بيـشتري بـر عناصر اقتصادي داشته باشد. هرچـه كـشورهاي منطقـه از سـطح توانمنـديهـا و مزيـت هـاي اقتصادي بالايي برخوردار باشند، مزيت هاي همكاري بالا خواهد بـود. نهادينـه شـدن همكـاري منطقه اي، كمك زيادي به ثبات و امنيت منطقه ميكند و از ايجاد بلوك بندي هـاي دردسـرسـاز جلوگيري ميكند. در چنين شرايطي، قدرت منطقه اي شاهد هماهنگي رضايتمندانه دولتهـاي منطقه با اصول و ايده هاي مورد حمايتش خواهـد بـود و بـه آسـاني، سياسـتهـاي داخلـي و خارجي همكاران منطقه اي اش را تحت نفـوذ درخواهـد آورد و مـوقعيتش بـه عنـوان قـدرت
هژمون منطقه اي، تحكيم خواهد شد.
البته، استراتژي هژموني تعاوني، با مشكلاتي نيز همراه ميباشد. از جمله اينكه، خود ايجـاد و حفظ چنين نهادهايي براي قدرت منطقه اي هزينه بر است. به خصوص كه قرار اسـت شـكل
دائمي داشته و قدرت منطقه اي تعهدات طولاني مدت داشته باشد. همچنين، اين استراتژي نوعي تسهيم قدرت در منطقه ايجاد ميكند و قدرت منطقه اي، ديگران را در بهـره بـرداري از قـدرت خود شريك ميكند. به عبارت ديگر، در چانه زني ها در سطح جهاني، بايد پيگيري كننده منـافع منطقه اي نيز باشد، نه فقط منافع ملي. اينها نمودهاي مهم مشكلاتي است كه قـدرت منطقـه اي به تبع پيگيري استراتژي هژموني تعاوني با آنها مواجه ميشـود. در عـين حـال، بـه نظـر ميرسد مزيتهاي آن غالب است و بسياري از قدرتهاي منطقه اي مهم در جهـان امـروز، بـه چنين سمتي گرايش دارند.
📔 نتيجه گيري :
در عرصه بين الملل، همچنان اصل قدرت به عنوان محرك و جهت دهنـده اصـلي سياسـت خارجي دولتها عمل ميكند، هرچند در سازوكارهاي كسب و حفظ قـدرت تغييراتـي ايجـاد شده است. اگرچه سياست بين الملل متكي بر اصل قدرت است، اما ضـرورتاً وضـعيت هـابزي ندارد. نگاه كلي به تاريخ روابط بين الملل ، نشان ميدهد وضـع هـابزي در دوره هـاي تـاريخي خاص و مناطق خاصي حاكم بوده و روابط بين الملل، غالباً وضع لاكي داشته اسـت
🔴 ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🔴 مقاله علمی تحلیلی
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت چهاردهم ⏬
. تحـولات دهه هاي اخير نيز حاكي است سياست بين الملل از گفتمان هابزي فاصـله بيـشتري گرفتـه و در عوض، گفتمان لاكي و حتي كانتي تقويت شده اند. البته، اين ضرورتاً بدان معنا نيست كه رونـد موجود، دائمي و گريزناپذير است، بلكـه حـداقل مـيتـوان پـذيرفت شـرايط فعلـي سياسـت بين الملل اين گونه است. روند مذكور، گوياي اين واقعيت اسـت كـه بـر اهميـت قـدرت نـرم افزوده ميشود و دولتها، گرايش فزايندهاي به عناصر قدرت نرم پيدا ميكننـد. بـه عـلاوه، در ميان عناصر قدرت سخت نيز از نقش توانمنديهاي نظامي كاسته شـده و بـر نقـش و اهميـت توانمنديهاي اقتصادي – صنعتي افزوده ميشود.
در چنين فضايي، سياست قدرت دولتها با پيچيدگي هايي همراه ميشود. چنانكه دولتها ظرافتها و منطق نوين سياست قدرت را درنيابند، طبيعتاً به ردههاي پـايين تـر سلـسله مراتـب نوين قدرت سقوط ميكنند.
امروزه، اتكاء صرف به توانمنديهاي نظامي و اتخاذ ديپلماسي ستيزه جويانـه و تهـاجمي، سازوكار كارآمدي براي ارتقاء موقعيت قدرت ملي تلقي نميشود. به عنوان نمونه، كـشورهايي چون ژاپن، آلمان و ايتاليا، چه در دهه هاي اوليه قرن بيستم و چه در دهـه هـاي اخيـر، از اصـل سياست قدرت پيروي ميكرده اند، اما تفاوت در روشها و سازوكارها كاملاً روشـن اسـت. در دهه هاي اوليه قرن بيستم، براي اين دولتها چندان اهميتي نداشت كه ديگران چه قـضاوتي در
مورد سياستهاي تهاجمي آنها ميكنند و يا اينكه آيا رضايت دارند يا نـه، امـا امـروزه، مـسأله مشروعيت سياستها و اقداماتشان بسيار بااهميت است. در هـر دو دوره، سيـستم بـين الملـل، آنارشيك بوده، اما منطق حاكم بر اين وضعيتها، تفاوتهاي چشمگيري دارند.
آنارشي حـاكم بر سيستم بين الملل در نيمه اول قرن بيستم، شباهت زيادي به وضع طبيعـي هـابز داشـت، امـا آنارشي دهه هاي اخير را نميتوان هابزي دانست.
رقابت در عرصه زيرسيستمها يا سيستمهاي تابعه منطقه نيـز منطـق مـشابهي دارد. سيـستم بين الملل، هميشه سيستمهاي تابعه را به سـمت همـاهنگي بـا الزامـات و قواعـد خـود سـوق ميدهد. از اينرو، در جهان امروز، سيستمهاي منطقه اي نيز ناگزير از هماهنگي با شرايط جديد ميباشند. در سيستمهاي منطقه اي، برخي دولتها به عنوان قدرتهاي منطقه اي عمل ميكننـد،
برخي در موقعيت قدرتهاي درجه دوم قرار ميگيرند و برخـي ديگـر در رده هـاي پـايينتـر فعاليت دارند.
قدرت منطقه اي ممكن است به لحاظ سلسله.مراتـب بـين المللـي در رده اي قـرار داشته باشد كه به تنهايي به عنوان نماينده سيستم عمل كند يا ممكن اسـت بـه انحـاء مختلـف تحت تأثير و نفوذ قدرتهاي فرامنطقه اي قرار داشته باشد. در هـر صـورت، بـازي قـدرت در مناطق، قواعدي دارد كه از سوي سيستم به آن جهت داده شده است.
در جهان امروز، دولتي كه در پي تبديل شدن به قدرت منطقـه اي اسـت يـا درصـدد حفـظ موقعيت خود به عنوان قدرت منطقه اي يا تبديل شـدن بـه قـدرت جهـاني اسـت، در صـورتي
ميتواند انتظار موفقيت داشته باشد كه در چارچوب قواعد نـوين قـدرت عمـل كنـد.
در ايـن چارچوب، لازم است در كنار مؤلفه هاي قدرت سخت، دولت مدعي، به حد متناسبي از عناصر قدرت نرم متكي باشد.
مهمترين ملاك ارزيابي قدرت نرم هر دولت نيز در اعتبار، اعتمادپذيري
و مشروعيت جايگاه آن است.
رضايت ديگران يا مشروعيت، صرفاً در مورد دولتهاي منطقـه نيست، بلكه رضايت قدرتهاي فرامنطقه اي نماينده سيستم نيز مهـم اسـت. قـدرت منطقـه اي موفق قدرتي است كه ضمن دفع فشارهاي سيستم بتواند به بهترين نحـو ممكـن، همـاهنگي و همكاري ديگر دولتهاي منطقه را حول اصول، هنجارها و قواعدي كه تعريـف كـرده، جلـب
كند. به عبارت ديگر، قدرت منطقه اي بايد در ايجـاد و حفـظ نهادهـاي منطقـه اي - كـه مولـد همكاري، توسعه، امنيت و ثبات منطقـه هـستند - ، پيـشگام باشـد. بنـابراين، عملكـرد قـدرت منطقه اي بايد عملكردي مسئولانه و خيرخواهانه باشد. در چنين صورتي است كه براي ثبات يا
تقويت موقعيت قدرت منطقه اي، ميتوان چشم انداز مثبتي پيش بيني كرد.
امروزه، استراتژي بسياري از قدرتهاي منطقه اي بـه خـصوص در مناطق توسعه يافته به اين جهت تمايل دارد. آلمان و فرانسه در اروپا و ژاپن در آسـياي شـرقي، نمونه هاي بارز دولتهايي هستند كـه مرجعيـت خـود در منطقـه شـان را بـا توسـعه و تعميـق همكاريهاي نهادمند منطقه اي تعريف كرده اند كـه بـا موفقيـت نيـز همـراه بـوده اسـت. ايـن دولتها، در عين حال، تلاش داشته اند هزينه هاي مـديريت همگرايـي منطقـه اي را بـه نحـوي مشاركتي كنند تا موجب سوءاستفاده ديگران، به خصوص قدرتهاي درجه دوم منطقه نشود.
🔴ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
✍ مفهوم و ماهيت قدرت منطقه اي
عبداله قنبرلو
📚 قسمت چهاردهم ⏬
. تحـولات دهه هاي اخير نيز حاكي است سياست بين الملل از گفتمان هابزي فاصـله بيـشتري گرفتـه و در عوض، گفتمان لاكي و حتي كانتي تقويت شده اند. البته، اين ضرورتاً بدان معنا نيست كه رونـد موجود، دائمي و گريزناپذير است، بلكـه حـداقل مـيتـوان پـذيرفت شـرايط فعلـي سياسـت بين الملل اين گونه است. روند مذكور، گوياي اين واقعيت اسـت كـه بـر اهميـت قـدرت نـرم افزوده ميشود و دولتها، گرايش فزايندهاي به عناصر قدرت نرم پيدا ميكننـد. بـه عـلاوه، در ميان عناصر قدرت سخت نيز از نقش توانمنديهاي نظامي كاسته شـده و بـر نقـش و اهميـت توانمنديهاي اقتصادي – صنعتي افزوده ميشود.
در چنين فضايي، سياست قدرت دولتها با پيچيدگي هايي همراه ميشود. چنانكه دولتها ظرافتها و منطق نوين سياست قدرت را درنيابند، طبيعتاً به ردههاي پـايين تـر سلـسله مراتـب نوين قدرت سقوط ميكنند.
امروزه، اتكاء صرف به توانمنديهاي نظامي و اتخاذ ديپلماسي ستيزه جويانـه و تهـاجمي، سازوكار كارآمدي براي ارتقاء موقعيت قدرت ملي تلقي نميشود. به عنوان نمونه، كـشورهايي چون ژاپن، آلمان و ايتاليا، چه در دهه هاي اوليه قرن بيستم و چه در دهـه هـاي اخيـر، از اصـل سياست قدرت پيروي ميكرده اند، اما تفاوت در روشها و سازوكارها كاملاً روشـن اسـت. در دهه هاي اوليه قرن بيستم، براي اين دولتها چندان اهميتي نداشت كه ديگران چه قـضاوتي در
مورد سياستهاي تهاجمي آنها ميكنند و يا اينكه آيا رضايت دارند يا نـه، امـا امـروزه، مـسأله مشروعيت سياستها و اقداماتشان بسيار بااهميت است. در هـر دو دوره، سيـستم بـين الملـل، آنارشيك بوده، اما منطق حاكم بر اين وضعيتها، تفاوتهاي چشمگيري دارند.
آنارشي حـاكم بر سيستم بين الملل در نيمه اول قرن بيستم، شباهت زيادي به وضع طبيعـي هـابز داشـت، امـا آنارشي دهه هاي اخير را نميتوان هابزي دانست.
رقابت در عرصه زيرسيستمها يا سيستمهاي تابعه منطقه نيـز منطـق مـشابهي دارد. سيـستم بين الملل، هميشه سيستمهاي تابعه را به سـمت همـاهنگي بـا الزامـات و قواعـد خـود سـوق ميدهد. از اينرو، در جهان امروز، سيستمهاي منطقه اي نيز ناگزير از هماهنگي با شرايط جديد ميباشند. در سيستمهاي منطقه اي، برخي دولتها به عنوان قدرتهاي منطقه اي عمل ميكننـد،
برخي در موقعيت قدرتهاي درجه دوم قرار ميگيرند و برخـي ديگـر در رده هـاي پـايينتـر فعاليت دارند.
قدرت منطقه اي ممكن است به لحاظ سلسله.مراتـب بـين المللـي در رده اي قـرار داشته باشد كه به تنهايي به عنوان نماينده سيستم عمل كند يا ممكن اسـت بـه انحـاء مختلـف تحت تأثير و نفوذ قدرتهاي فرامنطقه اي قرار داشته باشد. در هـر صـورت، بـازي قـدرت در مناطق، قواعدي دارد كه از سوي سيستم به آن جهت داده شده است.
در جهان امروز، دولتي كه در پي تبديل شدن به قدرت منطقـه اي اسـت يـا درصـدد حفـظ موقعيت خود به عنوان قدرت منطقه اي يا تبديل شـدن بـه قـدرت جهـاني اسـت، در صـورتي
ميتواند انتظار موفقيت داشته باشد كه در چارچوب قواعد نـوين قـدرت عمـل كنـد.
در ايـن چارچوب، لازم است در كنار مؤلفه هاي قدرت سخت، دولت مدعي، به حد متناسبي از عناصر قدرت نرم متكي باشد.
مهمترين ملاك ارزيابي قدرت نرم هر دولت نيز در اعتبار، اعتمادپذيري
و مشروعيت جايگاه آن است.
رضايت ديگران يا مشروعيت، صرفاً در مورد دولتهاي منطقـه نيست، بلكه رضايت قدرتهاي فرامنطقه اي نماينده سيستم نيز مهـم اسـت. قـدرت منطقـه اي موفق قدرتي است كه ضمن دفع فشارهاي سيستم بتواند به بهترين نحـو ممكـن، همـاهنگي و همكاري ديگر دولتهاي منطقه را حول اصول، هنجارها و قواعدي كه تعريـف كـرده، جلـب
كند. به عبارت ديگر، قدرت منطقه اي بايد در ايجـاد و حفـظ نهادهـاي منطقـه اي - كـه مولـد همكاري، توسعه، امنيت و ثبات منطقـه هـستند - ، پيـشگام باشـد. بنـابراين، عملكـرد قـدرت منطقه اي بايد عملكردي مسئولانه و خيرخواهانه باشد. در چنين صورتي است كه براي ثبات يا
تقويت موقعيت قدرت منطقه اي، ميتوان چشم انداز مثبتي پيش بيني كرد.
امروزه، استراتژي بسياري از قدرتهاي منطقه اي بـه خـصوص در مناطق توسعه يافته به اين جهت تمايل دارد. آلمان و فرانسه در اروپا و ژاپن در آسـياي شـرقي، نمونه هاي بارز دولتهايي هستند كـه مرجعيـت خـود در منطقـه شـان را بـا توسـعه و تعميـق همكاريهاي نهادمند منطقه اي تعريف كرده اند كـه بـا موفقيـت نيـز همـراه بـوده اسـت. ايـن دولتها، در عين حال، تلاش داشته اند هزينه هاي مـديريت همگرايـي منطقـه اي را بـه نحـوي مشاركتي كنند تا موجب سوءاستفاده ديگران، به خصوص قدرتهاي درجه دوم منطقه نشود.
🔴ایران نوین :
https://t.me/joinchat/G0ovVUbIE0a-mMvj8l7-dQ
Forwarded from Attach Master
🔴همایش بزرگ هامبورگ 5 اکتبر 2019 برابر با 13 مهر ماه 1398
(بخش نخست)
جنبش فر کیانی و گروه های همسو
در محکومیت رژیم اشغالگر اسلامی
📌برای حفظ ایران، پیش بسوی براندازی جمهوری اشغالگر اسلامی با شاهزاده رضا پهلوی
#فر_کیانی
#خواستن_توانستن_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#پاینده_ایران
(بخش نخست)
جنبش فر کیانی و گروه های همسو
در محکومیت رژیم اشغالگر اسلامی
📌برای حفظ ایران، پیش بسوی براندازی جمهوری اشغالگر اسلامی با شاهزاده رضا پهلوی
#فر_کیانی
#خواستن_توانستن_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#پاینده_ایران
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔥🔥 فراخوان #شاهزاده_رضا_پهلوی به مردم ایران:
همین امروز در کنار لردگان بایستید
🔻 در پی وقایع لردگان شاهزاده رضا پهلوی در پیامی مردم ایران را به ایستادن در کنار مردم بی گناه لردگان فراخواند ...
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#لردگان
#ایران_متحد
#ایران_را_پس_بگیریم بگیریم
همین امروز در کنار لردگان بایستید
🔻 در پی وقایع لردگان شاهزاده رضا پهلوی در پیامی مردم ایران را به ایستادن در کنار مردم بی گناه لردگان فراخواند ...
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#لردگان
#ایران_متحد
#ایران_را_پس_بگیریم بگیریم
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔴 گوشمالی یکی از مزدوران خامنهای توسط مردم دلیر #لردگان
🔻 این هشداری است به نیروهای سرکوبگری که بی رحمانه مردم را سرکوب می کنند. کوچکترین تعرض به مردم بی پاسخ نخواهد ماند و مردم ناچار به دفاع از خود هستند.
🔻 نیروی انتظامی به جای قرار گرفتن در کنار جنایتکاران و خائنین به ایران، وظیفه قانونی خودرا انجام داده، و در کنار ملت حق طلب و رنج کشیده خود ایستاده و از حقوق و حیثت و شرافت آنها دفاع کنند .
🔻 نیروی انتظامی باید بداند که آنها فرزندان این آب و خاک هستند و در همه گرفتاری آنها شریک هستند و نباید دست به سرکوب هموطنان خود زده و در مقابل آنها قرار بگیرند .
🔻 این هشداری است به نیروهای سرکوبگری که بی رحمانه مردم را سرکوب می کنند. کوچکترین تعرض به مردم بی پاسخ نخواهد ماند و مردم ناچار به دفاع از خود هستند.
🔻 نیروی انتظامی به جای قرار گرفتن در کنار جنایتکاران و خائنین به ایران، وظیفه قانونی خودرا انجام داده، و در کنار ملت حق طلب و رنج کشیده خود ایستاده و از حقوق و حیثت و شرافت آنها دفاع کنند .
🔻 نیروی انتظامی باید بداند که آنها فرزندان این آب و خاک هستند و در همه گرفتاری آنها شریک هستند و نباید دست به سرکوب هموطنان خود زده و در مقابل آنها قرار بگیرند .
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔴همایش بزرگ هامبورگ 5 اکتبر 2019 برابر با 13 مهر ماه 1398
(بخش دوم)
جنبش فر کیانی و گروه های همسو
در محکومیت رژیم اشغالگر اسلامی
📌برای حفظ ایران، پیش بسوی براندازی جمهوری اشغالگر اسلامی با شاهزاده رضا پهلوی
#فر_کیانی
#خواستن_توانستن_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#پاینده_ایران
(بخش دوم)
جنبش فر کیانی و گروه های همسو
در محکومیت رژیم اشغالگر اسلامی
📌برای حفظ ایران، پیش بسوی براندازی جمهوری اشغالگر اسلامی با شاهزاده رضا پهلوی
#فر_کیانی
#خواستن_توانستن_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#پاینده_ایران
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔴همایش بزرگ هامبورگ 5 اکتبر 2019 برابر با 13 مهر ماه 1398
(مراتب سپاس)
جنبش فر کیانی و گروه های همسو
در محکومیت رژیم اشغالگر اسلامی
📌برای حفظ ایران، پیش بسوی براندازی جمهوری اشغالگر اسلامی با شاهزاده رضا پهلوی
#فر_کیانی
#خواستن_توانستن_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#پاینده_ایران
(مراتب سپاس)
جنبش فر کیانی و گروه های همسو
در محکومیت رژیم اشغالگر اسلامی
📌برای حفظ ایران، پیش بسوی براندازی جمهوری اشغالگر اسلامی با شاهزاده رضا پهلوی
#فر_کیانی
#خواستن_توانستن_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#پاینده_ایران
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔴 رزیم هر معترضی را به گلوله می بنده و از امام حسین دم می زنه
این قوم یزیدی به هیچ مذهب و آئینی پایبند نبوده و هیچ اصول اخلاقی را نمی شناسه و جر حفظ قدرت و سلطه گری و چپاول و غارت و خدمت به گلوبالیسم هدفی نداره .
از ایران تا عراق و سوریه و غزه هر کس اعتراض کنه سرکوب و کشتار می کنه و انگ وابستگی به آمریکا و اسرائیل می زنه. اما از اینکه در دیگر کشورها برای خود از میان خائنان کشورشان مزدور میگیره شرم نداره
یه بچه مدرسه ای که تیر خورده!
لابد این کودک مظلوم هم یه اسرائیلی که برای نا آرام کردن کشور وارد #لردگان شده
ببینین
ایشونه، یه بچه مدرسه ای که تیر خورده!
#بپاخیزیم - لعنت بر تمام ماله کشهای نظام.
این قوم یزیدی به هیچ مذهب و آئینی پایبند نبوده و هیچ اصول اخلاقی را نمی شناسه و جر حفظ قدرت و سلطه گری و چپاول و غارت و خدمت به گلوبالیسم هدفی نداره .
از ایران تا عراق و سوریه و غزه هر کس اعتراض کنه سرکوب و کشتار می کنه و انگ وابستگی به آمریکا و اسرائیل می زنه. اما از اینکه در دیگر کشورها برای خود از میان خائنان کشورشان مزدور میگیره شرم نداره
یه بچه مدرسه ای که تیر خورده!
لابد این کودک مظلوم هم یه اسرائیلی که برای نا آرام کردن کشور وارد #لردگان شده
ببینین
ایشونه، یه بچه مدرسه ای که تیر خورده!
#بپاخیزیم - لعنت بر تمام ماله کشهای نظام.
Telegram
📎
Forwarded from پیوند نگار
📢 آقای رفیق دوست چگونه به این ثروت رسیدید؟
در حالي كه قبل از انقلاب به گفته خودت پياز فروش بودي
|#مهدی_صدرالساداتی
مهدی صدرالساداتی روحانی ای چندی پیش ناکهان باتفاق برادران خود مفقود شد گویا بخاطر افشاگری هایشان در مورد از رفیقدوست بازداشت شده بودند.
روز گذشته رفیقدوست گفته بود: صدرالساداتی با شکایت من محکوم شده است
حال صدرالساداتی این روحانی جوان می نویسد:
پنج دقیقه از مصاحبه یک ساعته بنده با یکی از پاسدارانی که هم در سپاه و خرید تسلیحات در جنگ مسئولیت داشت و هم مدتی در بنیاد نور جنابعالی مسئولیت داشت را بارگذاری کردم.
جوابگو باشید که چگونه به این ثروت رسیدید؟ در بنیاد مستضعفان چه میکردید؟ چگونه و از چه کسانی مجوز داروهای خاص را اخذ کردید؟ داروها را با چه مقدار سود به مردم مستضعف میفروشید؟ و سؤالهای مهمتر دیگر که کم کم از شما خواهم پرسید.
در حالي كه قبل از انقلاب به گفته خودت پياز فروش بودي
|#مهدی_صدرالساداتی
مهدی صدرالساداتی روحانی ای چندی پیش ناکهان باتفاق برادران خود مفقود شد گویا بخاطر افشاگری هایشان در مورد از رفیقدوست بازداشت شده بودند.
روز گذشته رفیقدوست گفته بود: صدرالساداتی با شکایت من محکوم شده است
حال صدرالساداتی این روحانی جوان می نویسد:
پنج دقیقه از مصاحبه یک ساعته بنده با یکی از پاسدارانی که هم در سپاه و خرید تسلیحات در جنگ مسئولیت داشت و هم مدتی در بنیاد نور جنابعالی مسئولیت داشت را بارگذاری کردم.
جوابگو باشید که چگونه به این ثروت رسیدید؟ در بنیاد مستضعفان چه میکردید؟ چگونه و از چه کسانی مجوز داروهای خاص را اخذ کردید؟ داروها را با چه مقدار سود به مردم مستضعف میفروشید؟ و سؤالهای مهمتر دیگر که کم کم از شما خواهم پرسید.
Telegram
attach📎
Forwarded from Attach Master
🔵 رضا پهلوی: امروز، نه فقط لرها و بختیاریها که تمام ایران باید در کنار لردگان بایستد/ تصور نکنیم که درد و رنج مردم چنار محمودی و لردگان، مشکل خودشان است و ربطی به ما ندارد. بیکفایتی و ناکارآمدی این رژیم، گریبان همه ما را یکی بعد از دیگری خواهد گرفت
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#شاهزاده_رضا_پهلوی
Telegram
📎
Forwarded from همبستگی ایرانی
جمهوری اسلامی در چند روز گذشته به مردم رنجدیدهی چنارمحمودی بیاحترامی و به جای پاسخ شفاف به خواستههای بهحقشان، پنهانکاری کرد. این #رژیم_بیکفایت، #اعتراضات مسالمتآمیز مردم #لردگان را نیز به خشونت کشاند. امروز، نه فقط #لرها و #بختیاریها که تمام #ایران باید در کنار لردگان بایستد.
تصور نکنیم که درد و رنج مردم #چنار_محمودی و لردگان، مشکل خودشان است و ربطی به ما ندارد. بیکفایتی و ناکارآمدی این رژیم، گریبان همه ما را یکی بعد از دیگری خواهد گرفت. به جای اینکه سکوت کنید تا نوبتتان شود، #همین_امروز در کنار لردگان بایستید. #دیگر_بس_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
سرچشمه :
https://www.facebook.com/pahlavireza/posts/10156731670961235?__tn__=-R
#تجمع_وسیع_توده_ها #جاوید_شاه #میدان_میلیونی #وحدت_ملی_ایرانیان #هموطن #همه_با_هم #به_پا_خیزیم
#دشمن_ما_همین_جاست #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_صدا_و_سیمای_جمهوری_اسلامی #دیوارنویسی #رنسانس_ایرانی #دومینوی_اعتصابات_سراسری #اعتصابات_سراسری
تصور نکنیم که درد و رنج مردم #چنار_محمودی و لردگان، مشکل خودشان است و ربطی به ما ندارد. بیکفایتی و ناکارآمدی این رژیم، گریبان همه ما را یکی بعد از دیگری خواهد گرفت. به جای اینکه سکوت کنید تا نوبتتان شود، #همین_امروز در کنار لردگان بایستید. #دیگر_بس_است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
سرچشمه :
https://www.facebook.com/pahlavireza/posts/10156731670961235?__tn__=-R
#تجمع_وسیع_توده_ها #جاوید_شاه #میدان_میلیونی #وحدت_ملی_ایرانیان #هموطن #همه_با_هم #به_پا_خیزیم
#دشمن_ما_همین_جاست #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_صدا_و_سیمای_جمهوری_اسلامی #دیوارنویسی #رنسانس_ایرانی #دومینوی_اعتصابات_سراسری #اعتصابات_سراسری
Forwarded from Attach Master
🔴 خادمان و خائنان کشورها و ملت های خاورمیانه
1⃣قسمت اول👇
هیچ کس از این خصلت جمهوری اسلامی بی اطلاع نیست که از بدو قدرت گیری، از سیاست تناسب سازی ذهنی بین حوادث روز و تاریخی و خصوصا با بهره گیری از اساطیر مذهبی، به عالیترین درجه، برای مهندسی افکار عمومی و سوءاستفاده از باورهای مذهبی مردم استفاده کرده است. در این راستا همواره خود را به مقدسان تشبیه و مخالفانش را به شخصیتهای منفور مذهبی تشبیه نموده است. همچنین اقدامات و ماجراهای خود را به حوادث مورد پسند باورهای مردمی تشبیه و اقدامات مخالفانش را به حوادث تاریخی مخالف باورهای مذهبی مردم مشابهت داده است. در واقع این یک شیادی و کلاهبرداری دینی و مذهبی است.
اما این شیادی به این سطح خلاصه نشده، بلکه سوءاستفاده از واژه ها و مفاهیم و اصطلاحات هم در این لیست جای دارند. یکی از این واژگان "فتنه" هست. جمهوری اسلامی همواره مخالفان خود را فتنه گر نامیده و گروهی از خودی ها را انقلابی و گروهی دیگر را اصلاح طلب خوانده است. اما اگر به اقدامات طرفین توجه کنیم، آنچه اینها فتنه گری خوانده اند "حق طلبی اجتماعی" بوده و آنچه خود انجام داده اند با توجه به معنای واقعی کلمه "فتنه گری" و همچنین "شیادی و کلاهبرداری و عوام فریبی" بوده است. بهمین دلیل است که می توان به جمهوری اسلامی #ابر_فتنه_گر_تاریخ لقب داد .
اما اخیرا به مفهوم جدیدی هم دست اندازی کرده اند و آن اصطلاح خائن هست.
🔻 اما خائن کیست و خیانت چگونه کاری است ؟
براساس تعریف مشترکی که در مورد خیانت ارائه شده، آن را پیمان شکنی معرفی کرده اند؛ و برخی سوءاستفاده از اعتماد طرف مقابل و انجام عملی بر خلاف پیمان و در خفا را خیانت تلقی می کنند.
در تعریف خیانت ملی، هر اقدامی در جهت خلاف منافع ملی خیانت تلقی می شود و کشورهای مختلف مصادیق خاصی برای آن تعریف و گاها به خیانت بزرگ و خیانت کوچک تقسیم و مجازاتهای متفاوت در نظر گرفته اند.
از دیدگاه اسلام نیز خروج از دین و پیمان شکنی بعد از پذیرش دین خیانت تلقی می شود، و بحثهایی در مورد اینکه خیانت همان ارتداد هست، یا اینکه خیانتهایی مانند کمک به دشمنان اسلام با اینکه شخص مرتد نشده نیز وجود دارد. همچنبن در برخی جوامع هر اقدامی علیه حاکم عادل اسلامی خیانت تلقی میشود.
🔻 اما اگر به تعریف اصلی خیانت توجه کنیم هر اقدامی در جهت پیمان شکنی خیانت هست و موضوع پیمان در بین حکومت و مردم قانون اساسی است که مورد توافق بوده، و حکومت و ساختار آن هم بر اساس آن شکل گرفته و این قانون حقوق و وظایف متقابلی را به هر دو طرف حاکم و ملت در نظر گرفته است.
بر این اساس حاکم انتظار دارد ملت به قانون اساسی وفادار بوده و وظایف خود را انجام داده و به او خیانت نکند، و همچنین ملت نیز حاکم را براساس همان قانون انتخاب کرده و قدرت کشور خود را به او واگذار کرده و انتظار دارند طبق آن از قدرت تنفیذ شده در جهت تامین منافع آنها استفاده کند. بر این اساس تنها مردم نیستند که مرتکب خیانت می تواند بشود، بلکه حاکمان هم می توانند ار اعتماد ملت سوءاستفاده کرده و از قدرت محوله در جهت خلاف منافع ملت استفاده کرده و مرتکب خیانت شود، و در این صورت باید مجازات شود.
🔻 اکنون جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران مردم بپاخاسته و حق طلب عراق را خائن و حتی مزدور عربستان خطاب میکند.
اولین سوالی که پیش میآید: این معترضان اگر خائن باشند به چه کسی خیانت خواهند کرد؟
آیا آنها عهد و پیمانی با جمهوری اسلامی و یا سپاه پاسداران دارند که با عهد شکنی مرتکب خیانتی به این حکومت و این سازمان نظامی شوند؟
بی شک ملت عراق رابطه هم پیمانی را با حکومت عراق دارد و مصداق این پیمان قانون اساسی است که هر دو طرف پذیرفته اند.
حال مطالبات معترضان عراق حول دو محور می چرخد:
اول اعتراض به فساد ایحاد شده که موجب بروز فقر و فلاکت و بدبختی و بیکاری آنها شده و زمینه حیف و میل ثروت و سرمایه آن ملت در قالب کشور عراق شده است.
این مطالبه گری حق قانونی آنها هست و قانون هم حق اعتراض را به ملتها داده است. پس در این مورد اگر فساد تایید شود خیانت از طرف حکومت در حق مردم شده است و این خائن باید مجازات شود، و ملت حق قانونی خود را مطالبه میکند.
نخست وزیر عراق به وجود فساد در ساختار سیاسی و اداری آن کشور اعتراف کرده و چند هزار کارمند را نیز اخراج کرده است. حال اینکه آیا فساد مورد نظر مردم با اخراج این تعداد کارمند مرتفع می شود یا نه امری است که در مذاکرات ملت و حکومت باید مشخص شود و در هرحال اگر خیانتی باشد از طرف حاکم است نه ملت .
◀️ قسمت دوم 👇
1⃣قسمت اول👇
هیچ کس از این خصلت جمهوری اسلامی بی اطلاع نیست که از بدو قدرت گیری، از سیاست تناسب سازی ذهنی بین حوادث روز و تاریخی و خصوصا با بهره گیری از اساطیر مذهبی، به عالیترین درجه، برای مهندسی افکار عمومی و سوءاستفاده از باورهای مذهبی مردم استفاده کرده است. در این راستا همواره خود را به مقدسان تشبیه و مخالفانش را به شخصیتهای منفور مذهبی تشبیه نموده است. همچنین اقدامات و ماجراهای خود را به حوادث مورد پسند باورهای مردمی تشبیه و اقدامات مخالفانش را به حوادث تاریخی مخالف باورهای مذهبی مردم مشابهت داده است. در واقع این یک شیادی و کلاهبرداری دینی و مذهبی است.
اما این شیادی به این سطح خلاصه نشده، بلکه سوءاستفاده از واژه ها و مفاهیم و اصطلاحات هم در این لیست جای دارند. یکی از این واژگان "فتنه" هست. جمهوری اسلامی همواره مخالفان خود را فتنه گر نامیده و گروهی از خودی ها را انقلابی و گروهی دیگر را اصلاح طلب خوانده است. اما اگر به اقدامات طرفین توجه کنیم، آنچه اینها فتنه گری خوانده اند "حق طلبی اجتماعی" بوده و آنچه خود انجام داده اند با توجه به معنای واقعی کلمه "فتنه گری" و همچنین "شیادی و کلاهبرداری و عوام فریبی" بوده است. بهمین دلیل است که می توان به جمهوری اسلامی #ابر_فتنه_گر_تاریخ لقب داد .
اما اخیرا به مفهوم جدیدی هم دست اندازی کرده اند و آن اصطلاح خائن هست.
🔻 اما خائن کیست و خیانت چگونه کاری است ؟
براساس تعریف مشترکی که در مورد خیانت ارائه شده، آن را پیمان شکنی معرفی کرده اند؛ و برخی سوءاستفاده از اعتماد طرف مقابل و انجام عملی بر خلاف پیمان و در خفا را خیانت تلقی می کنند.
در تعریف خیانت ملی، هر اقدامی در جهت خلاف منافع ملی خیانت تلقی می شود و کشورهای مختلف مصادیق خاصی برای آن تعریف و گاها به خیانت بزرگ و خیانت کوچک تقسیم و مجازاتهای متفاوت در نظر گرفته اند.
از دیدگاه اسلام نیز خروج از دین و پیمان شکنی بعد از پذیرش دین خیانت تلقی می شود، و بحثهایی در مورد اینکه خیانت همان ارتداد هست، یا اینکه خیانتهایی مانند کمک به دشمنان اسلام با اینکه شخص مرتد نشده نیز وجود دارد. همچنبن در برخی جوامع هر اقدامی علیه حاکم عادل اسلامی خیانت تلقی میشود.
🔻 اما اگر به تعریف اصلی خیانت توجه کنیم هر اقدامی در جهت پیمان شکنی خیانت هست و موضوع پیمان در بین حکومت و مردم قانون اساسی است که مورد توافق بوده، و حکومت و ساختار آن هم بر اساس آن شکل گرفته و این قانون حقوق و وظایف متقابلی را به هر دو طرف حاکم و ملت در نظر گرفته است.
بر این اساس حاکم انتظار دارد ملت به قانون اساسی وفادار بوده و وظایف خود را انجام داده و به او خیانت نکند، و همچنین ملت نیز حاکم را براساس همان قانون انتخاب کرده و قدرت کشور خود را به او واگذار کرده و انتظار دارند طبق آن از قدرت تنفیذ شده در جهت تامین منافع آنها استفاده کند. بر این اساس تنها مردم نیستند که مرتکب خیانت می تواند بشود، بلکه حاکمان هم می توانند ار اعتماد ملت سوءاستفاده کرده و از قدرت محوله در جهت خلاف منافع ملت استفاده کرده و مرتکب خیانت شود، و در این صورت باید مجازات شود.
🔻 اکنون جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران مردم بپاخاسته و حق طلب عراق را خائن و حتی مزدور عربستان خطاب میکند.
اولین سوالی که پیش میآید: این معترضان اگر خائن باشند به چه کسی خیانت خواهند کرد؟
آیا آنها عهد و پیمانی با جمهوری اسلامی و یا سپاه پاسداران دارند که با عهد شکنی مرتکب خیانتی به این حکومت و این سازمان نظامی شوند؟
بی شک ملت عراق رابطه هم پیمانی را با حکومت عراق دارد و مصداق این پیمان قانون اساسی است که هر دو طرف پذیرفته اند.
حال مطالبات معترضان عراق حول دو محور می چرخد:
اول اعتراض به فساد ایحاد شده که موجب بروز فقر و فلاکت و بدبختی و بیکاری آنها شده و زمینه حیف و میل ثروت و سرمایه آن ملت در قالب کشور عراق شده است.
این مطالبه گری حق قانونی آنها هست و قانون هم حق اعتراض را به ملتها داده است. پس در این مورد اگر فساد تایید شود خیانت از طرف حکومت در حق مردم شده است و این خائن باید مجازات شود، و ملت حق قانونی خود را مطالبه میکند.
نخست وزیر عراق به وجود فساد در ساختار سیاسی و اداری آن کشور اعتراف کرده و چند هزار کارمند را نیز اخراج کرده است. حال اینکه آیا فساد مورد نظر مردم با اخراج این تعداد کارمند مرتفع می شود یا نه امری است که در مذاکرات ملت و حکومت باید مشخص شود و در هرحال اگر خیانتی باشد از طرف حاکم است نه ملت .
◀️ قسمت دوم 👇
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔴 خادمان و خائنان کشورها و ملت های خاورمیانه
2⃣قسمت دوم👇
🔻 اما محور دوم اعتراضات عراقیها دخالت و سلطه جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران در کشورشان است، که موجب به خطر افتادن منافع آنها شده است.
اگر چنین امری وجود داشته باشد طبق قانون اساسی عراق، و طبق عرف بین المللی، خیانت از طرف حاکمیت وقوع یافته و استقلال عراق خدشه دار و در سطحی، کشورشان تحت اشغال بیگانه قرار گرفته و این اقدام بواسطه خیانت یک عده عراقی وطن فروش که مزدور بیگانه شده و به کشور و ملت و قانون اساسی خود خیانت کرده اند، عملی شده، و حکومت بجای مقابله و مبارزه با خائنان، و پیشگیری از وقوع خیانت، آنها را حمایت و پشتیبانی کرده، و از اعتماد ملت سوءاستفاده نموده و برخلاف قانون اساسی عمل و در نتیجه خیانت کرده است.
🔻 معترضان شکل گیری گروههای نظامی مانند "حشدالشعبی" و "حزب الله عراق" و "عصایب اهل حق" و دیگر گروههای ریز و درشت متعدد که بصورت وسیع دارای پایگاههای نظامی بوده و فرمانده آنها صراحتا خود را سرباز قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می نامد، و حاضر نیست حتی تحت حاکمیت عراق قرار گرفته، و با الحاق به ارتش در جهت قانونمند شده، و در جهت تامین منافع عراق، و تحت فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح آن کشور، که تابع نظرات سیاسیون و نمایندگان ملت عراق فعالیت و اقدام میکند، قرار گرفته و عمل کنند، مصداق بارز دخالت نظامی جمهوری اسلامی در ان کشور و اشغال غیر قانونی خاک عراق می باشد.
🔻 همچنین عراقیهای معترض باور دارند شخص نخست وزیر و برخی از احزاب توسط جمهوری اسلامی حمایت و پشتیبانی میشوند و این احزاب و گروهها در جهت تامین منافع سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی عمل میکنند که این هم اگر مسحل شود مصداق بارز وطن فروشی و خیانت به قانون اساسی و در نهایت خیانت به کشور و ملت عراق خواهد بود، و آمران و عاملان و مباشران این خیانت، از فوق تا ذیل باید محاکمه و مجازات شوند و اگر چنین نباشد و خیانتی انجام نشده، و معترضان دچار سوءتفاهمی در این زمینه شده اند، طبعا حاکمیت با عدم شفافیت و رفتار و عمل شبهه دار خود آن را ایجاد کرده است.
🔻 اما وقتی سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی آن مردم معترض را لشکر عربستان و یا هرکشوری معرفی میکند، سوال دیگر این میشود که چه حقی در عراق دارند که در این مورد قضاوت کنند؟
آیا جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران مرجعت و حقی دارند که در امور داخلی عراق یا هر کشوری، خصوصا در امر اختلاف بین بخشی از ملت با حکومت، مداخله کرده و بخشی از ملت یک کشور را که معترض به حکومت است، به همکاری با کشور دیکر محکوم کنند؟
اساسا آیا ملت عراق حق دارند رابطه و مناسبات خود با همسایگان را تعیبن کنند یا جمهوری اسلامی است که باید تعیین کند کدام کشور دشمن عراق است، و کدام کشور دوست انهاست؟
🔻 بطور قطع طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، رژیم، حوزه حاکمیتش کشور ایران بوده، و وظایفش در قبال ملت ایران است، و موظف به تامین امنیت و ثبات و رفاه و آسایش و پیشرفت ملت و کشور ایران میباشد، و هر وظیفه ثانوی دیگر مانند حمایت از ملتهای مسلمان و دفاع از حقوق محرومان جهان نیز بر اساس توافق بین ملت ایران و حاکمیت، طبق نص قانون اساسی است، و حاکمیت نمیتواند آن را تفسیر به رای کرده و با تکیه بر موادی از قانون، دیگر مواد را نقص، و اقدامی انجام دهد که زمینه به خطر افتادن امنیت و منافع کشور ایران را فراهم کند. خصوصا دفاع از حکومتها در مقابل ملتها هرگز مصداق حمایت از حق طلبان و محرومان نبوده، بلکه برعکس، حمایت و دفاع از صاحبان قدرت در مقابل ملت حق طلب و مستضعف میباشد، که خلاف خواست قانون اساسی است و مشارکت سپاه در سرکوب ملت عراق، اگر صحت داشته باشد، دقیقا خلاف قانون و روح آن است.
🔻 حال وقتی رژیم در امور داخلی دیگر کشورها مداخله میکند و فراتر از آن، در کشورهای دیگر گروههای نظامی تحت فرماندهی خود تشکیل میدهد، زمینه و بهانه لازم را فراهم میکند که دیگر کشورها هم استقلال و حاکمیت ایران را نقض و در اقدامی مقابله به مثل، با بکارگیری گروهی از ایرانیان همفکر، نیروی نظامی تاسیس و اهداف و منافع خود را پیگیری کند. در واقع این عمل جمهوری اسلامی خیانتی است که در حق ملت ایران انجام و زمینه آشوب و تحزیه و نابودی آن و از بین رفتن کشور میشود.
🔻 البته ملت ایران به این اقدامات بارها اعتراض، و با دادن شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" و یا فریاد کردن "سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن" به این خیانت جمهوری اسلامی اعتراض کرده اند، و جمهوری اسلامی این افراد که از حق قانونی دفاع و به خیانت حاکمیت معترض بوده اند، انگ فتنه گری میزند؛ درحالی که خود رژیم عامل آن بوده و با آن خیانت خود را عملی و توجیح می کند .
پایان.
2⃣قسمت دوم👇
🔻 اما محور دوم اعتراضات عراقیها دخالت و سلطه جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران در کشورشان است، که موجب به خطر افتادن منافع آنها شده است.
اگر چنین امری وجود داشته باشد طبق قانون اساسی عراق، و طبق عرف بین المللی، خیانت از طرف حاکمیت وقوع یافته و استقلال عراق خدشه دار و در سطحی، کشورشان تحت اشغال بیگانه قرار گرفته و این اقدام بواسطه خیانت یک عده عراقی وطن فروش که مزدور بیگانه شده و به کشور و ملت و قانون اساسی خود خیانت کرده اند، عملی شده، و حکومت بجای مقابله و مبارزه با خائنان، و پیشگیری از وقوع خیانت، آنها را حمایت و پشتیبانی کرده، و از اعتماد ملت سوءاستفاده نموده و برخلاف قانون اساسی عمل و در نتیجه خیانت کرده است.
🔻 معترضان شکل گیری گروههای نظامی مانند "حشدالشعبی" و "حزب الله عراق" و "عصایب اهل حق" و دیگر گروههای ریز و درشت متعدد که بصورت وسیع دارای پایگاههای نظامی بوده و فرمانده آنها صراحتا خود را سرباز قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می نامد، و حاضر نیست حتی تحت حاکمیت عراق قرار گرفته، و با الحاق به ارتش در جهت قانونمند شده، و در جهت تامین منافع عراق، و تحت فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح آن کشور، که تابع نظرات سیاسیون و نمایندگان ملت عراق فعالیت و اقدام میکند، قرار گرفته و عمل کنند، مصداق بارز دخالت نظامی جمهوری اسلامی در ان کشور و اشغال غیر قانونی خاک عراق می باشد.
🔻 همچنین عراقیهای معترض باور دارند شخص نخست وزیر و برخی از احزاب توسط جمهوری اسلامی حمایت و پشتیبانی میشوند و این احزاب و گروهها در جهت تامین منافع سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی عمل میکنند که این هم اگر مسحل شود مصداق بارز وطن فروشی و خیانت به قانون اساسی و در نهایت خیانت به کشور و ملت عراق خواهد بود، و آمران و عاملان و مباشران این خیانت، از فوق تا ذیل باید محاکمه و مجازات شوند و اگر چنین نباشد و خیانتی انجام نشده، و معترضان دچار سوءتفاهمی در این زمینه شده اند، طبعا حاکمیت با عدم شفافیت و رفتار و عمل شبهه دار خود آن را ایجاد کرده است.
🔻 اما وقتی سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی آن مردم معترض را لشکر عربستان و یا هرکشوری معرفی میکند، سوال دیگر این میشود که چه حقی در عراق دارند که در این مورد قضاوت کنند؟
آیا جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران مرجعت و حقی دارند که در امور داخلی عراق یا هر کشوری، خصوصا در امر اختلاف بین بخشی از ملت با حکومت، مداخله کرده و بخشی از ملت یک کشور را که معترض به حکومت است، به همکاری با کشور دیکر محکوم کنند؟
اساسا آیا ملت عراق حق دارند رابطه و مناسبات خود با همسایگان را تعیبن کنند یا جمهوری اسلامی است که باید تعیین کند کدام کشور دشمن عراق است، و کدام کشور دوست انهاست؟
🔻 بطور قطع طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، رژیم، حوزه حاکمیتش کشور ایران بوده، و وظایفش در قبال ملت ایران است، و موظف به تامین امنیت و ثبات و رفاه و آسایش و پیشرفت ملت و کشور ایران میباشد، و هر وظیفه ثانوی دیگر مانند حمایت از ملتهای مسلمان و دفاع از حقوق محرومان جهان نیز بر اساس توافق بین ملت ایران و حاکمیت، طبق نص قانون اساسی است، و حاکمیت نمیتواند آن را تفسیر به رای کرده و با تکیه بر موادی از قانون، دیگر مواد را نقص، و اقدامی انجام دهد که زمینه به خطر افتادن امنیت و منافع کشور ایران را فراهم کند. خصوصا دفاع از حکومتها در مقابل ملتها هرگز مصداق حمایت از حق طلبان و محرومان نبوده، بلکه برعکس، حمایت و دفاع از صاحبان قدرت در مقابل ملت حق طلب و مستضعف میباشد، که خلاف خواست قانون اساسی است و مشارکت سپاه در سرکوب ملت عراق، اگر صحت داشته باشد، دقیقا خلاف قانون و روح آن است.
🔻 حال وقتی رژیم در امور داخلی دیگر کشورها مداخله میکند و فراتر از آن، در کشورهای دیگر گروههای نظامی تحت فرماندهی خود تشکیل میدهد، زمینه و بهانه لازم را فراهم میکند که دیگر کشورها هم استقلال و حاکمیت ایران را نقض و در اقدامی مقابله به مثل، با بکارگیری گروهی از ایرانیان همفکر، نیروی نظامی تاسیس و اهداف و منافع خود را پیگیری کند. در واقع این عمل جمهوری اسلامی خیانتی است که در حق ملت ایران انجام و زمینه آشوب و تحزیه و نابودی آن و از بین رفتن کشور میشود.
🔻 البته ملت ایران به این اقدامات بارها اعتراض، و با دادن شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" و یا فریاد کردن "سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن" به این خیانت جمهوری اسلامی اعتراض کرده اند، و جمهوری اسلامی این افراد که از حق قانونی دفاع و به خیانت حاکمیت معترض بوده اند، انگ فتنه گری میزند؛ درحالی که خود رژیم عامل آن بوده و با آن خیانت خود را عملی و توجیح می کند .
پایان.
Telegram
📎