Forwarded from کانال رسمی مسعود آذر
چوبگذشت شش برف ازمن زسر
ندیدم دگر رنگ و روی پدر
.......
مرآمد چنان راهبر سایه ام
که زین سایه بشکفت سرمایه ام
......
وزآن پس رهی بین ما باز شد
سخن های بسیار آغاز شد
.......
چنان زین میان دوستی سر گرفت
که گویی جهان چهر ِ دیگر گرفت
.......
همه روز و شب سایه ِ تیره گون
میامد پس از ابر از من برون
.......
که تنهایی ام را بگیرد ز من
گهی با سکوت و گهی با سخن
.......
بدین گونه بس روزگاران گذشت
بهار ِ جوانی پدیدار گشت
.......
شبی این سپید اندر ِ تیره فام
نمایان شد از زیر ِماهی تمام
.......
سر از شانه افتاده روی شکم
دو پایش ز اندوه خم بیش و کم
.......
چو چشمم نگه زد به رخسار ِاو
گرفتم که دارد سر ِگفتگو
.......
نشستیم و در کوچه ی کودکی
دو تن در کنار ِهم اما یکی
.......
کمی پس به پای خود انداخت سر
چنین گفت با من سخن های زر
.......
که سرور تو بسیار رنجیده ای
جفا جای مهر ِ پدر دیده ای
.......
ولی جز تو یکتن مرا یارنیست
تنی در جهانم خریدار نیست
.......
مرا زاد روز ِترا داده است
همان مادری کو ترا زاده است
.......
چو تاب ِزمان را نبندی دوام
شود زندگی بر من و تو تمام
.......
مگر باز آمد دگر آنکه مُرد
نه باز آید آنکو گرش خاک خورد
.......
به پا گر نمانی ازین بار ِدرد
مرا با تو در گور خواهند کرد
.......
روا باشد ار مرگ آید ز در
خوش آمد چو آید ولی دیرتر
.......
نگر کاین جوانی ترا یاور است
ترا زندگانی پدر مادر است
.......
بیا نیک اندیش بر کار ِخویش
سبک تا ز رنج ات کنی بار ِخویش
.......
که با سایه ات گر مدارا کنی
تهیدست اندیشه دارا کنی
........
نگر بر تن ِخویش با چشم ِجان
که بینی چو موجود بس بیکران
.......
درون ِتو جا گشته جان بیشمار
هزاران هزاران هزاران هزار
........
وجودت چنان کهکشانی که هست
ز موجود ِ زنده بنا گشته است
.......
که یک یک ترا زندگانی دهند
به پای تو یک یک جوانی دهند
.......
یکی در وجود ِتو خود خواه نیست
خود آن خواهد آنکو دل آگاه نیست
.......
ترا بر تن آید چو زخم از گزند
همه در تنت یار ِ یکدیگرند
........
به تن رخت و پولاد بر سر کشند
به کشتار ِ بیگانه لشکر کشند
........
چو دانند دنیای آنان تن است
که هرچه نباشد ز تن دشمن است
.......
همه در تو گویند پاینده باد
چو این تن نباشد تن ِ ما مباد
........
بکوشند تا واپسین چکه خون
که تو زنده باشی چو هستی کنون
.......
مپندار جانت ز یک بیش نیست
که جانهای بسیار با تو یکیست
.......
تو گر زنده هستی ز همبستگی ست
که بند ِ تن و جان ز پیوستگی ست
........
رسد گر تو خود را کنی ناپدید
به پایان جهان ِ تو خواهد رسید
.......
کنی یا یکی سر ز یک تن جدا
بدان کهکشانی دهی بر فنا
.......
ترا گفتم از راستی ها سخن
کنون نیک دانی چه خواهی زمن
........
دگر سایه بر لب نیاورد هیچ
به جان هم دگر نامد از درد هیچ
.......
ازین تیره تن نازنین ِ جوان
فشردم سرانگشت ِ دل بر دهان
.......
چنان گشتم از سایه ام رستگار
که بینم در آیینه خود بیشمار
.......
بسی بوسه بر دست و پایش زدم
چو شه تکیه بر خاک ِجایش زدم
.......
کمی پس چو سایه به ابری گسست
مرا داد رازی که بر جان نشست
.......
که سرور ، نباشد ترا زندگی
نباشد گرت عشق و آزادگی
....
آذر
https://telegram.me/massoudazar
ندیدم دگر رنگ و روی پدر
.......
مرآمد چنان راهبر سایه ام
که زین سایه بشکفت سرمایه ام
......
وزآن پس رهی بین ما باز شد
سخن های بسیار آغاز شد
.......
چنان زین میان دوستی سر گرفت
که گویی جهان چهر ِ دیگر گرفت
.......
همه روز و شب سایه ِ تیره گون
میامد پس از ابر از من برون
.......
که تنهایی ام را بگیرد ز من
گهی با سکوت و گهی با سخن
.......
بدین گونه بس روزگاران گذشت
بهار ِ جوانی پدیدار گشت
.......
شبی این سپید اندر ِ تیره فام
نمایان شد از زیر ِماهی تمام
.......
سر از شانه افتاده روی شکم
دو پایش ز اندوه خم بیش و کم
.......
چو چشمم نگه زد به رخسار ِاو
گرفتم که دارد سر ِگفتگو
.......
نشستیم و در کوچه ی کودکی
دو تن در کنار ِهم اما یکی
.......
کمی پس به پای خود انداخت سر
چنین گفت با من سخن های زر
.......
که سرور تو بسیار رنجیده ای
جفا جای مهر ِ پدر دیده ای
.......
ولی جز تو یکتن مرا یارنیست
تنی در جهانم خریدار نیست
.......
مرا زاد روز ِترا داده است
همان مادری کو ترا زاده است
.......
چو تاب ِزمان را نبندی دوام
شود زندگی بر من و تو تمام
.......
مگر باز آمد دگر آنکه مُرد
نه باز آید آنکو گرش خاک خورد
.......
به پا گر نمانی ازین بار ِدرد
مرا با تو در گور خواهند کرد
.......
روا باشد ار مرگ آید ز در
خوش آمد چو آید ولی دیرتر
.......
نگر کاین جوانی ترا یاور است
ترا زندگانی پدر مادر است
.......
بیا نیک اندیش بر کار ِخویش
سبک تا ز رنج ات کنی بار ِخویش
.......
که با سایه ات گر مدارا کنی
تهیدست اندیشه دارا کنی
........
نگر بر تن ِخویش با چشم ِجان
که بینی چو موجود بس بیکران
.......
درون ِتو جا گشته جان بیشمار
هزاران هزاران هزاران هزار
........
وجودت چنان کهکشانی که هست
ز موجود ِ زنده بنا گشته است
.......
که یک یک ترا زندگانی دهند
به پای تو یک یک جوانی دهند
.......
یکی در وجود ِتو خود خواه نیست
خود آن خواهد آنکو دل آگاه نیست
.......
ترا بر تن آید چو زخم از گزند
همه در تنت یار ِ یکدیگرند
........
به تن رخت و پولاد بر سر کشند
به کشتار ِ بیگانه لشکر کشند
........
چو دانند دنیای آنان تن است
که هرچه نباشد ز تن دشمن است
.......
همه در تو گویند پاینده باد
چو این تن نباشد تن ِ ما مباد
........
بکوشند تا واپسین چکه خون
که تو زنده باشی چو هستی کنون
.......
مپندار جانت ز یک بیش نیست
که جانهای بسیار با تو یکیست
.......
تو گر زنده هستی ز همبستگی ست
که بند ِ تن و جان ز پیوستگی ست
........
رسد گر تو خود را کنی ناپدید
به پایان جهان ِ تو خواهد رسید
.......
کنی یا یکی سر ز یک تن جدا
بدان کهکشانی دهی بر فنا
.......
ترا گفتم از راستی ها سخن
کنون نیک دانی چه خواهی زمن
........
دگر سایه بر لب نیاورد هیچ
به جان هم دگر نامد از درد هیچ
.......
ازین تیره تن نازنین ِ جوان
فشردم سرانگشت ِ دل بر دهان
.......
چنان گشتم از سایه ام رستگار
که بینم در آیینه خود بیشمار
.......
بسی بوسه بر دست و پایش زدم
چو شه تکیه بر خاک ِجایش زدم
.......
کمی پس چو سایه به ابری گسست
مرا داد رازی که بر جان نشست
.......
که سرور ، نباشد ترا زندگی
نباشد گرت عشق و آزادگی
....
آذر
https://telegram.me/massoudazar
Forwarded from @s.g.ghadesiye/سربازان گمنام قادسیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیشاپیش از خانواده شهدای غواص بابت انتشار این فیلم عذرخواهی میکنیم.
جدیدترین فیلم لو رفته از لحظه زنده به گورکردنِ سربازان وطن توسط افسران عراقی که این روزها برای عشق و حال به کشور ما میآیند!!!
ولی هیچ به رگ غیرت عظما برنمیخورد
ننگ برتو عظمای موقت
سرنگونی نظام نزدیک است و وقت جوابگویی در دادگاه ملت
@Ghadesiye
جدیدترین فیلم لو رفته از لحظه زنده به گورکردنِ سربازان وطن توسط افسران عراقی که این روزها برای عشق و حال به کشور ما میآیند!!!
ولی هیچ به رگ غیرت عظما برنمیخورد
ننگ برتو عظمای موقت
سرنگونی نظام نزدیک است و وقت جوابگویی در دادگاه ملت
@Ghadesiye
Forwarded from کانال رسمی مسعود آذر
چوبگذشت شش برف ازمن زسر
ندیدم دگر رنگ و روی پدر
.......
مرآمد چنان راهبر سایه ام
که زین سایه بشکفت سرمایه ام
......
وزآن پس رهی بین ما باز شد
سخن های بسیار آغاز شد
.......
چنان زین میان دوستی سر گرفت
که گویی جهان چهر ِ دیگر گرفت
.......
همه روز و شب سایه ِ تیره گون
میامد پس از ابر از من برون
.......
که تنهایی ام را بگیرد ز من
گهی با سکوت و گهی با سخن
.......
بدین گونه بس روزگاران گذشت
بهار ِ جوانی پدیدار گشت
.......
شبی این سپید اندر ِ تیره فام
نمایان شد از زیر ِماهی تمام
.......
سر از شانه افتاده روی شکم
دو پایش ز اندوه خم بیش و کم
.......
چو چشمم نگه زد به رخسار ِاو
گرفتم که دارد سر ِگفتگو
.......
نشستیم و در کوچه ی کودکی
دو تن در کنار ِهم اما یکی
.......
کمی پس به پای خود انداخت سر
چنین گفت با من سخن های زر
.......
که سرور تو بسیار رنجیده ای
جفا جای مهر ِ پدر دیده ای
.......
ولی جز تو یکتن مرا یارنیست
تنی در جهانم خریدار نیست
.......
مرا زاد روز ِترا داده است
همان مادری کو ترا زاده است
.......
چو تاب ِزمان را نبندی دوام
شود زندگی بر من و تو تمام
.......
مگر باز آمد دگر آنکه مُرد
نه باز آید آنکو گرش خاک خورد
.......
به پا گر نمانی ازین بار ِدرد
مرا با تو در گور خواهند کرد
.......
روا باشد ار مرگ آید ز در
خوش آمد چو آید ولی دیرتر
.......
نگر کاین جوانی ترا یاور است
ترا زندگانی پدر مادر است
.......
بیا نیک اندیش بر کار ِخویش
سبک تا ز رنج ات کنی بار ِخویش
.......
که با سایه ات گر مدارا کنی
تهیدست اندیشه دارا کنی
........
نگر بر تن ِخویش با چشم ِجان
که بینی چو موجود بس بیکران
.......
درون ِتو جا گشته جان بیشمار
هزاران هزاران هزاران هزار
........
وجودت چنان کهکشانی که هست
ز موجود ِ زنده بنا گشته است
.......
که یک یک ترا زندگانی دهند
به پای تو یک یک جوانی دهند
.......
یکی در وجود ِتو خود خواه نیست
خود آن خواهد آنکو دل آگاه نیست
.......
ترا بر تن آید چو زخم از گزند
همه در تنت یار ِ یکدیگرند
........
به تن رخت و پولاد بر سر کشند
به کشتار ِ بیگانه لشکر کشند
........
چو دانند دنیای آنان تن است
که هرچه نباشد ز تن دشمن است
.......
همه در تو گویند پاینده باد
چو این تن نباشد تن ِ ما مباد
........
بکوشند تا واپسین چکه خون
که تو زنده باشی چو هستی کنون
.......
مپندار جانت ز یک بیش نیست
که جانهای بسیار با تو یکیست
.......
تو گر زنده هستی ز همبستگی ست
که بند ِ تن و جان ز پیوستگی ست
........
رسد گر تو خود را کنی ناپدید
به پایان جهان ِ تو خواهد رسید
.......
کنی یا یکی سر ز یک تن جدا
بدان کهکشانی دهی بر فنا
.......
ترا گفتم از راستی ها سخن
کنون نیک دانی چه خواهی زمن
........
دگر سایه بر لب نیاورد هیچ
به جان هم دگر نامد از درد هیچ
.......
ازین تیره تن نازنین ِ جوان
فشردم سرانگشت ِ دل بر دهان
.......
چنان گشتم از سایه ام رستگار
که بینم در آیینه خود بیشمار
.......
بسی بوسه بر دست و پایش زدم
چو شه تکیه بر خاک ِجایش زدم
.......
کمی پس چو سایه به ابری گسست
مرا داد رازی که بر جان نشست
.......
که سرور ، نباشد ترا زندگی
نباشد گرت عشق و آزادگی
....
آذر
https://telegram.me/massoudazar
ندیدم دگر رنگ و روی پدر
.......
مرآمد چنان راهبر سایه ام
که زین سایه بشکفت سرمایه ام
......
وزآن پس رهی بین ما باز شد
سخن های بسیار آغاز شد
.......
چنان زین میان دوستی سر گرفت
که گویی جهان چهر ِ دیگر گرفت
.......
همه روز و شب سایه ِ تیره گون
میامد پس از ابر از من برون
.......
که تنهایی ام را بگیرد ز من
گهی با سکوت و گهی با سخن
.......
بدین گونه بس روزگاران گذشت
بهار ِ جوانی پدیدار گشت
.......
شبی این سپید اندر ِ تیره فام
نمایان شد از زیر ِماهی تمام
.......
سر از شانه افتاده روی شکم
دو پایش ز اندوه خم بیش و کم
.......
چو چشمم نگه زد به رخسار ِاو
گرفتم که دارد سر ِگفتگو
.......
نشستیم و در کوچه ی کودکی
دو تن در کنار ِهم اما یکی
.......
کمی پس به پای خود انداخت سر
چنین گفت با من سخن های زر
.......
که سرور تو بسیار رنجیده ای
جفا جای مهر ِ پدر دیده ای
.......
ولی جز تو یکتن مرا یارنیست
تنی در جهانم خریدار نیست
.......
مرا زاد روز ِترا داده است
همان مادری کو ترا زاده است
.......
چو تاب ِزمان را نبندی دوام
شود زندگی بر من و تو تمام
.......
مگر باز آمد دگر آنکه مُرد
نه باز آید آنکو گرش خاک خورد
.......
به پا گر نمانی ازین بار ِدرد
مرا با تو در گور خواهند کرد
.......
روا باشد ار مرگ آید ز در
خوش آمد چو آید ولی دیرتر
.......
نگر کاین جوانی ترا یاور است
ترا زندگانی پدر مادر است
.......
بیا نیک اندیش بر کار ِخویش
سبک تا ز رنج ات کنی بار ِخویش
.......
که با سایه ات گر مدارا کنی
تهیدست اندیشه دارا کنی
........
نگر بر تن ِخویش با چشم ِجان
که بینی چو موجود بس بیکران
.......
درون ِتو جا گشته جان بیشمار
هزاران هزاران هزاران هزار
........
وجودت چنان کهکشانی که هست
ز موجود ِ زنده بنا گشته است
.......
که یک یک ترا زندگانی دهند
به پای تو یک یک جوانی دهند
.......
یکی در وجود ِتو خود خواه نیست
خود آن خواهد آنکو دل آگاه نیست
.......
ترا بر تن آید چو زخم از گزند
همه در تنت یار ِ یکدیگرند
........
به تن رخت و پولاد بر سر کشند
به کشتار ِ بیگانه لشکر کشند
........
چو دانند دنیای آنان تن است
که هرچه نباشد ز تن دشمن است
.......
همه در تو گویند پاینده باد
چو این تن نباشد تن ِ ما مباد
........
بکوشند تا واپسین چکه خون
که تو زنده باشی چو هستی کنون
.......
مپندار جانت ز یک بیش نیست
که جانهای بسیار با تو یکیست
.......
تو گر زنده هستی ز همبستگی ست
که بند ِ تن و جان ز پیوستگی ست
........
رسد گر تو خود را کنی ناپدید
به پایان جهان ِ تو خواهد رسید
.......
کنی یا یکی سر ز یک تن جدا
بدان کهکشانی دهی بر فنا
.......
ترا گفتم از راستی ها سخن
کنون نیک دانی چه خواهی زمن
........
دگر سایه بر لب نیاورد هیچ
به جان هم دگر نامد از درد هیچ
.......
ازین تیره تن نازنین ِ جوان
فشردم سرانگشت ِ دل بر دهان
.......
چنان گشتم از سایه ام رستگار
که بینم در آیینه خود بیشمار
.......
بسی بوسه بر دست و پایش زدم
چو شه تکیه بر خاک ِجایش زدم
.......
کمی پس چو سایه به ابری گسست
مرا داد رازی که بر جان نشست
.......
که سرور ، نباشد ترا زندگی
نباشد گرت عشق و آزادگی
....
آذر
https://telegram.me/massoudazar
Forwarded from Attach Master
تا جان دارم به تن ای پهلوی زاد
خدا را من شما را دوست دارم
#روحت_شاد_شاهنشاه
#پدر_تاجدارم_ملت_ناسپاست_راببخش😔
زمان تشکیل ائتلاف بزرگ ملی برای رویاروئ با رژیم ایران فرا رسیده است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
پاینده خاندان ایرانساز پهلوی
#فرقه_تبهکار
#اعتصابات_سراسری
#اعتراضات_سراسری
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
#ایران_را_پس_میگیریم
@SDPadshahiparlemani1
خدا را من شما را دوست دارم
#روحت_شاد_شاهنشاه
#پدر_تاجدارم_ملت_ناسپاست_راببخش😔
زمان تشکیل ائتلاف بزرگ ملی برای رویاروئ با رژیم ایران فرا رسیده است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
پاینده خاندان ایرانساز پهلوی
#فرقه_تبهکار
#اعتصابات_سراسری
#اعتراضات_سراسری
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
#ایران_را_پس_میگیریم
@SDPadshahiparlemani1
Telegram
📎
Forwarded from پیوند نگار
پخش مستقیم رادیو نارمک:
http://streaming.live365.com/a99375
تارنما:
www.radionarmak.com
ایمیل جهت ارسال مطلب و خبر:
tamas@radionarmak.com
ارتباط با ادمین جهت ارسال مطلب و خبر:
@contactradionarmak
کانال تلگرام:
https://telegram.me/radio_narmak
http://streaming.live365.com/a99375
تارنما:
www.radionarmak.com
ایمیل جهت ارسال مطلب و خبر:
tamas@radionarmak.com
ارتباط با ادمین جهت ارسال مطلب و خبر:
@contactradionarmak
کانال تلگرام:
https://telegram.me/radio_narmak
Telegram
attach📎
Forwarded from پیوند نگار
سیمای نهاد مردمی - آدینه 16 نوامبر 2018 برابر با 25 آبانماه
این برنامه از ساعت 12 نیمروز بوقت غرب امریکا برابر با 9 شب اروپای مرکزی و 11و نیم شب ایران آغاز و همزمان از تلویزیون اندیشه نیز پخش می شود.
با ما همراه باشید 🌹
https://www.facebook.com/NahadMardomi
این برنامه از ساعت 12 نیمروز بوقت غرب امریکا برابر با 9 شب اروپای مرکزی و 11و نیم شب ایران آغاز و همزمان از تلویزیون اندیشه نیز پخش می شود.
با ما همراه باشید 🌹
https://www.facebook.com/NahadMardomi
Telegram
attach📎
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارگران شریف هفتتپه! در خشمتان از #فرقه_تبهکار، میهندوستی و امید یافتم. پشت به دشمنی کردید که دین و دنیا و #کرامت_انسانی را پایمال کرده. رو به میهنی کردید که عشق به آن، رمز پیروزی بر این مافیا است.
#ایران_را_پس_میگیریم و کرامت انسانی هر ایرانی را به او باز میگردانیم.
@OfficialRezaPahlavi
#ایران_را_پس_میگیریم و کرامت انسانی هر ایرانی را به او باز میگردانیم.
@OfficialRezaPahlavi
Forwarded from پیوند نگار
سیمای نهاد مردمی – آدینه 16نوامبر برابر با 25آبانماه
-بررسی مسائل مهم مربوط به ایران درون و برونمرز
-اعتصابات و اعتراضات بخشهای مختلف جامعه
شماره تلفن :
0046760568220
برای گذاردن ویس در (وایبر، واتس اپ و ایمو ) در نهاد مردمی و اعلام پشتیبانی از اهداف نهاد مردمی.
ایمان فروتن،جواد رسولی و آرش مهدوی
لینک برنامه در یوتیوپ:
https://youtu.be/5vbeKDnKTKQ
#اکثریت_خاموش:
https://t.me/joinchat/AAAAAEOS50NRyFp1FNWIRQ
-بررسی مسائل مهم مربوط به ایران درون و برونمرز
-اعتصابات و اعتراضات بخشهای مختلف جامعه
شماره تلفن :
0046760568220
برای گذاردن ویس در (وایبر، واتس اپ و ایمو ) در نهاد مردمی و اعلام پشتیبانی از اهداف نهاد مردمی.
ایمان فروتن،جواد رسولی و آرش مهدوی
لینک برنامه در یوتیوپ:
https://youtu.be/5vbeKDnKTKQ
#اکثریت_خاموش:
https://t.me/joinchat/AAAAAEOS50NRyFp1FNWIRQ
Telegram
attach📎
Forwarded from پیوند نگار
تا جان دارم به تن ای پهلوی زاد
خدا را من شما را دوست دارم
زمان تشکیل ائتلاف بزرگ ملی برای رویاروئ با رژیم ایران فرا رسیده است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
پاینده خاندان ایرانساز پهلوی
شهریار میهنم جوانان در بنده و عاشق ایران تو را فریاد میزنند ❤️
#فرقه_تبهکار
#اعتصابات_سراسری
#اعتراضات_سراسری
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
#ایران_را_پس_میگیریم
@SDPadshahiparlemani1
ابر گروه جامعه
https://t.me/joinchat/B2L8qEIwHMfNk6iOg8gCsw
کانال جامعه سکولاردموکرات
https://telegram.me/DSSociety1
خدا را من شما را دوست دارم
زمان تشکیل ائتلاف بزرگ ملی برای رویاروئ با رژیم ایران فرا رسیده است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
پاینده خاندان ایرانساز پهلوی
شهریار میهنم جوانان در بنده و عاشق ایران تو را فریاد میزنند ❤️
#فرقه_تبهکار
#اعتصابات_سراسری
#اعتراضات_سراسری
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
#ایران_را_پس_میگیریم
@SDPadshahiparlemani1
ابر گروه جامعه
https://t.me/joinchat/B2L8qEIwHMfNk6iOg8gCsw
کانال جامعه سکولاردموکرات
https://telegram.me/DSSociety1
Telegram
attach📎
Forwarded from پیوند نگار
🔥🦅🔥 #شاهزاده_رضاپهلوی و خطاب به نیروهای مسلح
👇👇👇👇👇👇👇👇
شمارش معکوس برای سرنگونی رژیم آخوندی در #ایران
زمان تشکیل ائتلاف بزرگ ملی برای رویاروئ با رژیم ایران فرا رسیده است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
پاینده ایران پادشاهی
#فرقه_تبهکار
#اعتصابات_سراسری
#اعتراضات_سراسری
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
#ایران_را_پس_میگیریم
@SDPadshahiparlemani1
ابر گروه جامعه
https://t.me/joinchat/B2L8qEIwHMfNk6iOg8gCsw
کانال جامعه سکولاردموکرات
https://telegram.me/DSSociety1
👇👇👇👇👇👇👇👇
شمارش معکوس برای سرنگونی رژیم آخوندی در #ایران
زمان تشکیل ائتلاف بزرگ ملی برای رویاروئ با رژیم ایران فرا رسیده است
#شاهزاده_رضا_پهلوی
پاینده ایران پادشاهی
#فرقه_تبهکار
#اعتصابات_سراسری
#اعتراضات_سراسری
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
#ایران_را_پس_میگیریم
@SDPadshahiparlemani1
ابر گروه جامعه
https://t.me/joinchat/B2L8qEIwHMfNk6iOg8gCsw
کانال جامعه سکولاردموکرات
https://telegram.me/DSSociety1
Telegram
attach📎
Forwarded from Attach Master
شعری که باعث شد اسم بانو سیمین بهبهانی ازلیست شاعران معاصر ایران حذف شود...
شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!
یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای انسانی ...
خدا، یکی... ولی... اما... هزاران فکر روحانی ....
رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم
تعصب چیست در مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟!
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست..
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند،
خوشحالم ولی،
از اختلافِ مغز و دل با ریش می ترسم
هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندنِ
اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاقِ
افکار تهی بر خویش می ترسم..!!
کلام آخر این شعر
یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش
وهم از خویش میترسم........!!!
«سیمین بهبهانی
https://telegram.me/SNIDC
شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!
یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای انسانی ...
خدا، یکی... ولی... اما... هزاران فکر روحانی ....
رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم
تعصب چیست در مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟!
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست..
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند،
خوشحالم ولی،
از اختلافِ مغز و دل با ریش می ترسم
هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندنِ
اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاقِ
افکار تهی بر خویش می ترسم..!!
کلام آخر این شعر
یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش
وهم از خویش میترسم........!!!
«سیمین بهبهانی
https://telegram.me/SNIDC
Telegram
📎