روشنفکران
69.8K subscribers
49.4K photos
41.2K videos
2.39K files
6.78K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
khalgh
#طاهره_باقری_اردکانی
یک روز شعرهایم را بر میدارم، و آن را در بقچه ای میپیچم و از اردکان کوچ میکنم، میروم جایی دور دور دور
و بعد مانند راهزنی پشت ان کوه بلند
سد راهت میشوم،.....

#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎼#رادیو_البرز
بریده ای از قصه های من و ننه صغرا

#عاشقانه
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
خلیج فارس 🕊
شاعر جان!!!!!!!
ماهیانِ منتهی به این خلیج بی خوابند و قلابِ مزین به طعمه ، لبانشان را نشانه رفته است....

#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎙#محسن_گلزاده
#رادیو_البرز
ترانه #رضا_یزدانی

#مناسبت #روز_خلیج_فارس #خلیج_پارس

@Roshanfkrane
mitarsam
#طاهره_باقری_اردکانی
از نوشتن میترسم، از این روزگار، از این قلم ناب، که مولودی صدای زیبای تو در آن شنیده شود....

#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎼#رادیو_البرز
🎙#محسن_گل_زاده
بریده ای از قصه های من و ننه صغرا
خطاب به خاله محبوب

@Roshanfkrane
pesarak
#طاهره_باقری_اردکانی
در داستان پسرک، موش کور، روباره و اسب

موش کور گفت: «کیک».
یه چیزی کشف کردم که از کیک بهتره.»
پسرک گفت: «خالی نبند.»
موش کور جواب داد: «راست می‌گم.»پسرک گفت :
«خب، چیه؟»
گفت: بغل موندگاریش بیشتره.

و این داستانی بود که اول بار برایت تعریف کردم

بعد از آنکه در حصار بازوان تو حصری عمیق مانند حکمی سنگین برایم بریده شده بود
من هم ماندگاری بغل را قبول داشتم

اما سالها گذشت و من پیر شدم
و ماندگاری بغل تو فقط در من تصویری بیش نبود
ولی عطر لبانت که به میخک موهایم  چفت شده بود را گاهی بر دنباله ی گیسوانم آویزان میکنم
و در شهر به راه میفتم
تا شاید کسی تو را به خاطر بیاورد
و نشانیت را به من بدهد
و من مانند پسرک به تو بگویم خالی نبند!!!!؟

تا تو 
مجبور شوی برای تاکید و تایید حرف آن روزم مرا تنگ در آغوش بگیری
و بگویی دوست دارم و ماندگاری بغلت بر تن خسته ی من مانند پیچک سبز بهار بر ایوان ترک خورده به انتظار ِ معجزه جوانه زده

الهام گرفته از اثر چارلی مکسی
به قلم
#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎼#رادیو_البرز
🎙#محسن_گل_زاده
#عاشقانه
تیکه های از قصه های من و ننه صغرا خطاب به صفورا
@Roshanfkrane
mitarsam
#طاهره_باقری_اردکانی
از نوشتن میترسم، از این روزگار، از این قلم ناب، که مولودی صدای زیبای تو در آن شنیده شود....

#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎼#رادیو_البرز

بریده ای از قصه های من و ننه صغرا
خطاب به خاله محبوب

#مناسبت #روز_قلم

@Roshanfkrane
طاهره ی قشنگ
خیابان طالقانی
غلام حسین گفت



طاهره‌ی قشنگ!
آیا روزی خواهد رسید که دست کوچک تو طپش‌های قلب محنت‌زده‌ی مرا احساس کند و من زلف‌های زرین تو را ببویم؟

این جمله کوتاه بر روزنامه ی بریده شده ی آفتاب یزد نظرم را جلب کرد،
که آفتاب تمام نوشته هایش را یک جا پاک کرده بود
ساعتی گذشت و من همچنان در انزوا فرو رفته بودم که غلام حسین کیست و این نوشته خطاب به کدامین طاهره است،....


#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎙#محسن_گل_زاده
🎼#رادیو_البرز
تیکه ای از قصه های من و ننه صغرا

خیابان طالقانی بوی غم می‌دهد...

#عاشقانه
@Roshanfkrane
#دلتنگی_tara
#رادیو_البرز_شهریور
،زنی که شعر می‌فهمد را باید شاعرانه دوست داشت، شاعرانه حس کرد. بویید و بوسید،
باید او را بر ایوان دلت بنشانی و عصر ها با عطر بهار نارنج، زیر چتر رازقی، از سرخی لبانش و از گندم زار موهایش
بوسه را تا امتداد نفس هایش پیش ببری،

تا شهریوری دیگر جان بگیرد،

و حدیث عشق را به سر منزل پائیز برساند.


#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎙#محسن_گل_زاده
🎼#رادیو_البرز

#مناسبت #شهریور

@Roshanfkrane
من پاییزم، پاییز
#طاهره_باقری_اردکانی
گفت من شهریورم،
همانی که سبز می‌آید و زرد می‌رود،
و من، آری من از صندلی عقب در آینه به  چشمانش خیره شدم،
نه اینکه حرفش را تائید کنم،نه.....
خواستم بگویم، تو حالا دیگر  از آن منی،
آری من.....
منِ خسته،منِ عاشق، منِ بی کس،

خواستم بگویم عزیز تر از جانم، نفسم،
من خسته تر  از آنم که شهریور باشم،
من پاییزم پاییز !....


#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎙#محسن_گل_زاده
🎼#رادیو_البرز
#عاشقانه
#مناسبت
@Roshanfkrane
مردی خسته
#طاهره_باقری_اردکانی
گفت: طاهره....
همیشه دلتنگی به‌ خاطر نبود کسی نیست، گاهی به‌ خاطر بودن کسی است که حواسش به تو نیست
بعد مکثی کرد و آهی کشید و گفت....


#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
🎙#محسن_گل_زاده
🎼#رادیو_البرز
#مردی_در_اینه
تیکه ای از قصه های من و ننه صغرا
#عاشقانه
@Roshanfkrane
عزیز تر از جانم
#طاهره_باقری_اردکانی
پدرم گاهی مرا آمنه صدا میزد و مادرم طاهره
اما مادر بزرگ که از فرهنگ دیگری بود
مرا تارو،
او به لهجه آ را حذف می کرد و او میخواند،
اما سال ها بعد مردی مرا تارا صدا زد و گفت: عزیزتر از جانم، نفسم،
مردی که معشوقه ی او شعر نداند، که عاشق نیست و بعد با نگاهش از آینه مرا به آغوش کشید و گفت:
آمدی جانم به قربانت
ولی حالا چرا!؟

📚تیکه ای از قصه های من و ننه صغرا
#مردی_در_اینه
#طاهره_باقری_اردکانی
🎙#محسن_گل_زاده
🎛#رادیو_البرز

@Roshanfkrane
پرنده ای زخم خورده
#طاهره_باقری_اردکانی
گفت:.......صفورا

دیگر نمی‌توانم او را در شعرهایم پنهان کنم، وقتی به قتلگاه حنجره خونی چونان پرنده ای زخم خورده در انبوه بوسه هایش پا می‌گذارم
از اشتیاق زنی را پهلو به پهلو چفت شده در آغوش مردی مینویسم که خطوط تنش را مانند خط بریل کشف کرده و با شادمانی از تن تب دار او
گذر کرده و رد پای عشق را به سینه فشرده ام

#طاهره_باقری_اردکانی
📚تیکه ای از قصه های من و ننه صغرا
#مردی_در_اینه
🎙#محسن_گل_زاده
🎛#رادیو_البرز


@Roshanfkrane