♦️رئیس جمهور در پایان جلسه سران قوا:
🔹 شرایط کنونی فرصتی بهتر برای تولید کنندگان و صادرکنندگان داخلی است
🔹 روند تعامل اقتصادی ایران با دنیا مثل گذشته تداوم می یابد
🔹 تحریم های کور آمریکا، علیه ملت ایران است
🔹 مسیر و سیاست آمریکا نسبت به ایران، منطقه، جهان اسلام و حتی متحدانش قابل ادامه نیست
🔹 طرحهای اشتغالزایی با شتاب ادامه خواهد یافت
🔹 طرحی برای واگذاری طرح های نیمه تمام در دست بررسی است
🔹 جلسات سه قوه ادامه می یابد.
#خبر
@Roshanfkrane
🔹 شرایط کنونی فرصتی بهتر برای تولید کنندگان و صادرکنندگان داخلی است
🔹 روند تعامل اقتصادی ایران با دنیا مثل گذشته تداوم می یابد
🔹 تحریم های کور آمریکا، علیه ملت ایران است
🔹 مسیر و سیاست آمریکا نسبت به ایران، منطقه، جهان اسلام و حتی متحدانش قابل ادامه نیست
🔹 طرحهای اشتغالزایی با شتاب ادامه خواهد یافت
🔹 طرحی برای واگذاری طرح های نیمه تمام در دست بررسی است
🔹 جلسات سه قوه ادامه می یابد.
#خبر
@Roshanfkrane
✅ ادبیات ما در نماز جمعهها روزبهروز خشنتر شده است
🔹فحاشی به کشورهای خارجی دردی را دوا نمیکند
🔹بازار سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم حسابی گرم است
🔹خطیبان نماز جمعه بهگونهای سخن میگویند که انگار نصف مردم ایران غرق در گناه هستند
#خبر
@Roshanfkrane
🔹فحاشی به کشورهای خارجی دردی را دوا نمیکند
🔹بازار سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم حسابی گرم است
🔹خطیبان نماز جمعه بهگونهای سخن میگویند که انگار نصف مردم ایران غرق در گناه هستند
#خبر
@Roshanfkrane
🌹❤️
من عاشق خودش بودم و کل خانوادهاش. لعنتیهای دوستداشتنی ، همهشان زیبا و خوشتیپ و شیکپوش. به خانه ما که میآمدند ، حالم عوض میشد . نه که عاشق باشم نه ، بچه ده یازده ساله از عشق چه میفهمد ؟ فقط مثلا یادم هست یک بار مدادرنگی بیست و چهار رنگی را که دوست پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آوردهبود نوی نو نگه داشتم تا عید ، که اینها آمدند و هدیه کردم به او . که جا گذاشت و برگشت به شهر قشنگ خودشان .... یک بار هم کفشهای پدرش را در راه پله پشتبام پنهان کردم تا دیرتر بروند و دخترک بتواند کارتون - فکر کنم - نِل را تا انتها ببیند .
این بار اما داستان فرق میکرد . دیشب به من - فقط به من - گفته بود برای صبحانه حلیم و نان بربری دوست دارد . و بیوقت هم آمده بودند ، وسط زمستان . زمستان برفی اوایل دهه شصت. من یازده ساله بودم یا کمی بیشتر و کمتر . او ، دو سال از من کوچکتر . هرکاری که کردم خوابم نبرد ، دست آخر چهارصبح بلند شدم و یک قابلمه کوچک برداشتم - قابلمه جان راستی هنوز با ماست ! - و زدم به دل کوچه ، به سمت فتح حلیم و بربری .
هوا تاریک بود هنوز، اما کم نیاوردم . رفتم تا رسیدم به حلیمی
بسته بود . با خودم گفتم حالا تا بروم نان بگیرم باز میشود . بچه یازده دوازده ساله شعورش نمیرسید آن وقتها که نانوایی و حلیم دیرتر باز میشوند ! خلاصه ، در صبح برفی با دستهای یخ زده از سرما آنقدر راه رفتم تا ساعت شد هفت ! نان و حلیم بالاخره مهیا شد ، و برگشتم . وقتی رسیدم خانه ، رفتهبودند . اول صبح رفتهبودند که زودتر برسند به شهر و دیار خودشان . اصلا نفهمیدهبودند من نیستم . هیچکس نفهمیدهبود .
خستگیش به تنم ماند . خیلی سخت است که محبت کنی ، سختی بکشی ، دستهایت یخ کند ، پاهایت از سرما بی حس شود ، قابلمه داغ را با خودت تا خانه بیاوری ، نان داغ را روی دستانت هی این رو آن رو کنی تا دستت نسوزد ...ولی نبیند آن که باید .
وقتی تلاش میکنی برای حال خوب کسی و نمیبیند ، خستگیش به تنت میماند ...
هــمين 👌🏻👏🏻
#چيستا_يثربي
@Roshanfkrane
من عاشق خودش بودم و کل خانوادهاش. لعنتیهای دوستداشتنی ، همهشان زیبا و خوشتیپ و شیکپوش. به خانه ما که میآمدند ، حالم عوض میشد . نه که عاشق باشم نه ، بچه ده یازده ساله از عشق چه میفهمد ؟ فقط مثلا یادم هست یک بار مدادرنگی بیست و چهار رنگی را که دوست پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آوردهبود نوی نو نگه داشتم تا عید ، که اینها آمدند و هدیه کردم به او . که جا گذاشت و برگشت به شهر قشنگ خودشان .... یک بار هم کفشهای پدرش را در راه پله پشتبام پنهان کردم تا دیرتر بروند و دخترک بتواند کارتون - فکر کنم - نِل را تا انتها ببیند .
این بار اما داستان فرق میکرد . دیشب به من - فقط به من - گفته بود برای صبحانه حلیم و نان بربری دوست دارد . و بیوقت هم آمده بودند ، وسط زمستان . زمستان برفی اوایل دهه شصت. من یازده ساله بودم یا کمی بیشتر و کمتر . او ، دو سال از من کوچکتر . هرکاری که کردم خوابم نبرد ، دست آخر چهارصبح بلند شدم و یک قابلمه کوچک برداشتم - قابلمه جان راستی هنوز با ماست ! - و زدم به دل کوچه ، به سمت فتح حلیم و بربری .
هوا تاریک بود هنوز، اما کم نیاوردم . رفتم تا رسیدم به حلیمی
بسته بود . با خودم گفتم حالا تا بروم نان بگیرم باز میشود . بچه یازده دوازده ساله شعورش نمیرسید آن وقتها که نانوایی و حلیم دیرتر باز میشوند ! خلاصه ، در صبح برفی با دستهای یخ زده از سرما آنقدر راه رفتم تا ساعت شد هفت ! نان و حلیم بالاخره مهیا شد ، و برگشتم . وقتی رسیدم خانه ، رفتهبودند . اول صبح رفتهبودند که زودتر برسند به شهر و دیار خودشان . اصلا نفهمیدهبودند من نیستم . هیچکس نفهمیدهبود .
خستگیش به تنم ماند . خیلی سخت است که محبت کنی ، سختی بکشی ، دستهایت یخ کند ، پاهایت از سرما بی حس شود ، قابلمه داغ را با خودت تا خانه بیاوری ، نان داغ را روی دستانت هی این رو آن رو کنی تا دستت نسوزد ...ولی نبیند آن که باید .
وقتی تلاش میکنی برای حال خوب کسی و نمیبیند ، خستگیش به تنت میماند ...
هــمين 👌🏻👏🏻
#چيستا_يثربي
@Roshanfkrane
سياستمداران اگر با هم توافق كنند دارائي مان را میدزدند و اگر به اختلاف برسند جانمان را ...
#کارل_مارکس
@Roshanfkrane
#کارل_مارکس
@Roshanfkrane
در روزهای گرم تابستان آب یخ نخورید
👈دچار افزایش وزن میشوید
👈بدن تان کم آب باقی میماند
👈انرژی بدن را پایین میآورد
👈ضربان قلبتان کاهش مییابد
👈میگرن میگیرید
👈پوستتان منقبض میشود
@Roshanfkrane
👈دچار افزایش وزن میشوید
👈بدن تان کم آب باقی میماند
👈انرژی بدن را پایین میآورد
👈ضربان قلبتان کاهش مییابد
👈میگرن میگیرید
👈پوستتان منقبض میشود
@Roshanfkrane
امروز نخستین سالمرگ پروفسور #مریم_میرزاخانی است.
یادش گرامی و راهش در کسب علم پر رهرو باد
#مناسبت
@Roshanfkrane
یادش گرامی و راهش در کسب علم پر رهرو باد
#مناسبت
@Roshanfkrane
عجب سیرکیه شده مملکت ما...!😕
🔴 یکی از متهمان پرونده موسسه مالی و اعتباری ثامن الحجج متواری شد! /انتخاب
#خبر
#اقتصاد
@Roshanfkrane
🔴 یکی از متهمان پرونده موسسه مالی و اعتباری ثامن الحجج متواری شد! /انتخاب
#خبر
#اقتصاد
@Roshanfkrane
🔸زنی که با برقع و روبنده در جریان کنسرت ماجد مهندس در عربستان روی صحنه دوید و او را در آغوش گرفت، بازداشت شده است.
📲ویدیو را در این مطلب ببینید:⬇️
https://bbc.in/2zDKBRf
#جالب
با روشنفکران همراه شویم👇
@Roshanfkrane
📲ویدیو را در این مطلب ببینید:⬇️
https://bbc.in/2zDKBRf
#جالب
با روشنفکران همراه شویم👇
@Roshanfkrane
BBC News فارسی
زن سعودی برای بغل کردن خواننده مرد بازداشت شد
زنی در عربستان سعودی برای آن که در جریان یک کنسرت روی صحنه رفت و خواننده مرد را بغل کرد، بازداشت شده است.