🔻در روز جمعه، شهروندان مختلف در اقصی نقاط جهان علیه تجاوز نظامی روسیه به اوکراین دست به تظاهرات زدند.
#خبر
@Roshanfkrane
#خبر
@Roshanfkrane
"جراتمندي" به معنی پرخاش نیست!
مهارتی بسیار مهم که همه ما به آن نیاز داریم، مهارت جراتمندی است. این مهارت حدفاصل بین منفعل بودن و پرخاشگر بودن افراد است و همه انسانها همیشه در روابط خانوادگی و بینفردی خود نیاز به این مهارت دارند.
بعضیها وقتی انتظارشان برآورده نشده و پاسخ منفی میشنوند، خودخوری میکنند اما هیچ نمیگویند و به دلایل مختلف (ترس از ابراز عقیده و به خطر افتادن منافع و...) معتقدند که «صلاح نیست مخالفت کنم!» یا ممکن است رفتار منفعلانهای بروز دهند. این افراد به نوعی ممکن است درونگرا باشند.
آنها به شدت مستعد اضطراب و دلهره هستند چرا که هیچوقت حرفشان را بیان نمیکنند.
در حقیقت گروه منفعل کسانی هستند که احترام دیگران را نگه میدارند اما احترام خود را نگه نمیدارند.
عده دیگر هم هستند که گاهی حرف دلشان را میگویند اما با پرخاشگری و تندخویی!
یعنی طرف مقابل را کاملا تحت تاثیر، تهدید و تخریب قرار میدهند. این افراد احترام طرف مقابل را به هیچوجه نگه نمیدارند.
گروه سوم، رفتاری مابین دو گروه اول دارند: یعنی عقیدهشان را ابراز میکنند اما با رعایت احترام و ادب.
این اتفاق به شرطی میافتد که فرد تکنیکهای مختلفی را بداند. مثلا بلد باشد با دیگران همدلی کند، طرف مقابل را درک کند اما در نهایت حرف خود را با جراتمندی بیان کند.
#تربیتی #روانشناسی
@Roshanfkrane
مهارتی بسیار مهم که همه ما به آن نیاز داریم، مهارت جراتمندی است. این مهارت حدفاصل بین منفعل بودن و پرخاشگر بودن افراد است و همه انسانها همیشه در روابط خانوادگی و بینفردی خود نیاز به این مهارت دارند.
بعضیها وقتی انتظارشان برآورده نشده و پاسخ منفی میشنوند، خودخوری میکنند اما هیچ نمیگویند و به دلایل مختلف (ترس از ابراز عقیده و به خطر افتادن منافع و...) معتقدند که «صلاح نیست مخالفت کنم!» یا ممکن است رفتار منفعلانهای بروز دهند. این افراد به نوعی ممکن است درونگرا باشند.
آنها به شدت مستعد اضطراب و دلهره هستند چرا که هیچوقت حرفشان را بیان نمیکنند.
در حقیقت گروه منفعل کسانی هستند که احترام دیگران را نگه میدارند اما احترام خود را نگه نمیدارند.
عده دیگر هم هستند که گاهی حرف دلشان را میگویند اما با پرخاشگری و تندخویی!
یعنی طرف مقابل را کاملا تحت تاثیر، تهدید و تخریب قرار میدهند. این افراد احترام طرف مقابل را به هیچوجه نگه نمیدارند.
گروه سوم، رفتاری مابین دو گروه اول دارند: یعنی عقیدهشان را ابراز میکنند اما با رعایت احترام و ادب.
این اتفاق به شرطی میافتد که فرد تکنیکهای مختلفی را بداند. مثلا بلد باشد با دیگران همدلی کند، طرف مقابل را درک کند اما در نهایت حرف خود را با جراتمندی بیان کند.
#تربیتی #روانشناسی
@Roshanfkrane
روشنفکران
. ☝️ ادامه #داستان بخش ۳ زن ها انواع معجون ها را درست میکردند و به خوردش میدادند تا بچه سقط شود ولی شکم زری بزرگتر میشد. یک روز از خانه زری سر و صدا شنیدم دویدم پشت بام. دیدم زری لب باغچه خانه شان دارد استفراغ میکند. میگوید مادر جگرم سوخت. دارم میسوزم. تنم…
.
☝️
ادامه داستان جالب زری
بخش ۴
بی بی زینب چادر را به کمر بست و گفت ای مردهای محله جلو این کله خرها را بگیرید این بچه را ببریم به بیمارستان…
بی بی زینب به احمد آقای همسایه گفت مادر برو پاسبان بیاور. عباس آمد حرف بزند که معصوم زن قاسم با لنگه کفش زد توی سرش و گفت احمق خفه شو.
زن ها زری را که غش کرده بود از زیر زمین به روی حیاط اوردند. آقا رجب ماشینش را آورد و بی بی زینب هشتاد ساله زری را به بیمارستان هراتی برد. زری را عمل کردند یک غده ۹/۵ کیلویی از شکمش در آوردند.
من خودم رفتم و غده را که کرده بودند توی یک ظرف گنده شیشه ای دیدم.
زری حدود چهل روز در بیمارستان بود تا حالش بهتر شد.
من هفت هشت بار به دیدنش رفتم.
یک بار دست مرا گرفت و گفت مردم درباره من چه میگویند؟
گفتم بی بی سکینه همسایه که تو را برای پسرش که کارگر بناییست خواستگاری کرده بود و جواب رد داده بودی بیشتر از همه از تو بد میگفت. حالا او هم میگوید خدا از سر تقصیراتم بگذرد.
همه زن های محله برای دیدن غده ۹/۵کیلویی به دیدن زری میرفتند.
زری بعد از چهل روز به خانه آمد.
کم کم من دوازده سالم شده بود.
زری هم ۱۶ساله بود.
بعضی روزها میرفتم از زری سوالات درسی میپرسیدم.
زری به من میگفت حسین تو هر چه از انشا و املا و حافظ و سعدی و مولوی و فخر رازی و صایب بخواهی من به تو میگویم تو هم به من حساب یاد بده.
من کلاس پنجم بودم و به زری حساب یاد میدادم.
خیلی زود در ظرف دو سه ماه این او بود که به من حساب و هندسه یاد میداد.
زری در عرض هفت هشت ماه همه کتاب های دوره ابتدایی را خواند…
زری میخواست برای تصدیق شش ابتدایی ثبت نام کند و امتحان متفرقه بدهد.
باز دعوا شروع شد. عباس دعوا میکرد. علیرضا هم بزرگتر شده بود و ادعای برادری داشت.
فقط دو روز دیگر فرصت بود که مدت ثبت نام تمام شود. زری هنوز ثبت نام نکرده بود و کلافه بود. من رفتم از او سوالی بکنم عباس دم در خانه بود.
گفت آحسین کجا؟گفتم میروم از زری درس بپرسم.
گفت تو هم دیگر بزرگ شده ای و نباید به خانه ما بیایی.
زری از پشت سر عباس مرا دید و به طرف پشت بام اشاره کرد.
من گفتم عباس آقا به چشم و به خانه رفتم و از آنجا خود را به پشت بام رساندم. زری آمد پش بام گفت حسین خانه مادر بزرگم بی بی زینب را بلدی؟
گفتم بله.
گفت برو بگو زری با تو کار فوری دارد همین امروز بیا.
بدو بدو به در خانه بی بی رفتم.
دم غروب بود رفتم داخل منزل بی بی زینب.
حیاط آب و جارو کرده و با باغچه گلکاری شده قشنگی داشت.
یک تخت بزرگ روی حوض بود و روی تخت یک قالی پهن بود.
بی بی روی یک تشکچه مخمل قرمز نشسته بود و به یک پشتی تکیه داده بود. پیراهن سفید رنگی با گلهای قرمز درشت بر تن داشت.
موهای سرش را هم شانه زده بود.
قیافه اش به زنهای ۵۰ ساله محله ما میخورد. یک سینی بزرگ پر از چند رقم میوه هم جلویش بود.
بی بی گفت حسین اینجا چه عجب؟
ولی یک کمی هراسان شد. گفتم زری گفته حتما امروز بروید خانه شان.
گفت چی شده؟
دوباره کتک خورده؟ گفتم نه میخواهد ثبت نام متفرقه ششم ابتدایی کند مادرش و علیرضا و عباس نمیگذارند.
بی بی گفت حسین بپر ماشین پیدا کن.
رفتم ماشین آوردم و بی بی به خانه زری آمد…
بی بی توی راه به من گفت اینها حسودند نمیتوانند ببینند خواهرشان بیشتر از آنها میفهمد.
گفت ننه با هر آدمی میشود کنار آمد با لات چاقوکش قاتل دزد دغل باز الا با آدم حسود.
خدا گرفتار حسودت نکند.
بی بی شب را در خانه سلطان ماند.
فردا دست زری را گرفت و او را به آموزش و پرورش برد و ثبت نامش کرد. برادرهایش گفته بودند ما نمیگذاریم زری به مدرسه برود.
بی بی هم دست زری را گرفته بود و به خانه خودش برده بود.
یک روز سلطان مرا دید و گفت چند تا از کتابهای زری مانده است علیرضا هم برایش نمیبرد تو برای او میبری؟
من کتابها را گرفتم و به دو به خانه بی بی رفتم.
زری کتاب ها را کار نداشت آنها را خوانده بود من هم میدانستم با کتابها کار ندارد اما دلم میخواست زری را ببینم.
وقتی کتابها را به زری دادم او خنده کرد و گفت میخواستی بیایی مرا ببینی گفتم بله. گفتم زری پاهایت خوب شد گفت بله.وقتی خداحافظی کردم زری پشت سرم به راهروی خانه آمد و گفت حسین میخواهی پاهایم را ببینی و بدون اینکه من جواب بدهم پاچه زیر شلوارش را تا زانو بالا آورد.
تمام ساق پایش جای داغ بود.
جای سیخ کباب داغ. پایش خیلی زشت شده بود.
زری در امتحان متفرقه کلاس ششم اول شد. بعد از قبولی برایش چند تا خواستگار آمد اما قبول نکرد.
یک سال و نیم بعد زری سیکل اول را متفرقه امتحان داد و از من جلو افتاد.
من کلاس ده بودم که زری در سن ۱۹سالگی دیپلم متفرقه گرفت. زری کلا در خانه مادربزرگش بود.
ادامه این #داستان را در کانال تلگرامی روشنفکران دنبال کنید 👇
روزی یک بخش درج میشود
@Roshanfkrane
☝️
ادامه داستان جالب زری
بخش ۴
بی بی زینب چادر را به کمر بست و گفت ای مردهای محله جلو این کله خرها را بگیرید این بچه را ببریم به بیمارستان…
بی بی زینب به احمد آقای همسایه گفت مادر برو پاسبان بیاور. عباس آمد حرف بزند که معصوم زن قاسم با لنگه کفش زد توی سرش و گفت احمق خفه شو.
زن ها زری را که غش کرده بود از زیر زمین به روی حیاط اوردند. آقا رجب ماشینش را آورد و بی بی زینب هشتاد ساله زری را به بیمارستان هراتی برد. زری را عمل کردند یک غده ۹/۵ کیلویی از شکمش در آوردند.
من خودم رفتم و غده را که کرده بودند توی یک ظرف گنده شیشه ای دیدم.
زری حدود چهل روز در بیمارستان بود تا حالش بهتر شد.
من هفت هشت بار به دیدنش رفتم.
یک بار دست مرا گرفت و گفت مردم درباره من چه میگویند؟
گفتم بی بی سکینه همسایه که تو را برای پسرش که کارگر بناییست خواستگاری کرده بود و جواب رد داده بودی بیشتر از همه از تو بد میگفت. حالا او هم میگوید خدا از سر تقصیراتم بگذرد.
همه زن های محله برای دیدن غده ۹/۵کیلویی به دیدن زری میرفتند.
زری بعد از چهل روز به خانه آمد.
کم کم من دوازده سالم شده بود.
زری هم ۱۶ساله بود.
بعضی روزها میرفتم از زری سوالات درسی میپرسیدم.
زری به من میگفت حسین تو هر چه از انشا و املا و حافظ و سعدی و مولوی و فخر رازی و صایب بخواهی من به تو میگویم تو هم به من حساب یاد بده.
من کلاس پنجم بودم و به زری حساب یاد میدادم.
خیلی زود در ظرف دو سه ماه این او بود که به من حساب و هندسه یاد میداد.
زری در عرض هفت هشت ماه همه کتاب های دوره ابتدایی را خواند…
زری میخواست برای تصدیق شش ابتدایی ثبت نام کند و امتحان متفرقه بدهد.
باز دعوا شروع شد. عباس دعوا میکرد. علیرضا هم بزرگتر شده بود و ادعای برادری داشت.
فقط دو روز دیگر فرصت بود که مدت ثبت نام تمام شود. زری هنوز ثبت نام نکرده بود و کلافه بود. من رفتم از او سوالی بکنم عباس دم در خانه بود.
گفت آحسین کجا؟گفتم میروم از زری درس بپرسم.
گفت تو هم دیگر بزرگ شده ای و نباید به خانه ما بیایی.
زری از پشت سر عباس مرا دید و به طرف پشت بام اشاره کرد.
من گفتم عباس آقا به چشم و به خانه رفتم و از آنجا خود را به پشت بام رساندم. زری آمد پش بام گفت حسین خانه مادر بزرگم بی بی زینب را بلدی؟
گفتم بله.
گفت برو بگو زری با تو کار فوری دارد همین امروز بیا.
بدو بدو به در خانه بی بی رفتم.
دم غروب بود رفتم داخل منزل بی بی زینب.
حیاط آب و جارو کرده و با باغچه گلکاری شده قشنگی داشت.
یک تخت بزرگ روی حوض بود و روی تخت یک قالی پهن بود.
بی بی روی یک تشکچه مخمل قرمز نشسته بود و به یک پشتی تکیه داده بود. پیراهن سفید رنگی با گلهای قرمز درشت بر تن داشت.
موهای سرش را هم شانه زده بود.
قیافه اش به زنهای ۵۰ ساله محله ما میخورد. یک سینی بزرگ پر از چند رقم میوه هم جلویش بود.
بی بی گفت حسین اینجا چه عجب؟
ولی یک کمی هراسان شد. گفتم زری گفته حتما امروز بروید خانه شان.
گفت چی شده؟
دوباره کتک خورده؟ گفتم نه میخواهد ثبت نام متفرقه ششم ابتدایی کند مادرش و علیرضا و عباس نمیگذارند.
بی بی گفت حسین بپر ماشین پیدا کن.
رفتم ماشین آوردم و بی بی به خانه زری آمد…
بی بی توی راه به من گفت اینها حسودند نمیتوانند ببینند خواهرشان بیشتر از آنها میفهمد.
گفت ننه با هر آدمی میشود کنار آمد با لات چاقوکش قاتل دزد دغل باز الا با آدم حسود.
خدا گرفتار حسودت نکند.
بی بی شب را در خانه سلطان ماند.
فردا دست زری را گرفت و او را به آموزش و پرورش برد و ثبت نامش کرد. برادرهایش گفته بودند ما نمیگذاریم زری به مدرسه برود.
بی بی هم دست زری را گرفته بود و به خانه خودش برده بود.
یک روز سلطان مرا دید و گفت چند تا از کتابهای زری مانده است علیرضا هم برایش نمیبرد تو برای او میبری؟
من کتابها را گرفتم و به دو به خانه بی بی رفتم.
زری کتاب ها را کار نداشت آنها را خوانده بود من هم میدانستم با کتابها کار ندارد اما دلم میخواست زری را ببینم.
وقتی کتابها را به زری دادم او خنده کرد و گفت میخواستی بیایی مرا ببینی گفتم بله. گفتم زری پاهایت خوب شد گفت بله.وقتی خداحافظی کردم زری پشت سرم به راهروی خانه آمد و گفت حسین میخواهی پاهایم را ببینی و بدون اینکه من جواب بدهم پاچه زیر شلوارش را تا زانو بالا آورد.
تمام ساق پایش جای داغ بود.
جای سیخ کباب داغ. پایش خیلی زشت شده بود.
زری در امتحان متفرقه کلاس ششم اول شد. بعد از قبولی برایش چند تا خواستگار آمد اما قبول نکرد.
یک سال و نیم بعد زری سیکل اول را متفرقه امتحان داد و از من جلو افتاد.
من کلاس ده بودم که زری در سن ۱۹سالگی دیپلم متفرقه گرفت. زری کلا در خانه مادربزرگش بود.
ادامه این #داستان را در کانال تلگرامی روشنفکران دنبال کنید 👇
روزی یک بخش درج میشود
@Roshanfkrane
🔸افسردگی پیامی دارد و می گوید: سبک زندگیم خوب نیست و راکد بودن را باید رها کنم و به جای حس بیهوده بودن حس مفید بودن را تقویت کنم
🔸اضطراب پیامی دارد و می گوید: خودم را بیش از حد درگیر مسائلی کرده ام که ارتباطی به من ندارند
🔸استرس پیامی دارد و می گوید: روی مسائل زندگیم تسلط ندارم و باید مهارت هایم را افزایش دهم و نیاز به مرتب تر کردن زندگیم دارم
🔸کمبود اعتماد به نفس پیامی دارد و می گوید: من به وعده هایی که به خودم می دهم عمل نمیکنم و دیگه نمیتوانم روی خودم حساب کنم
🔸زود رنجی برای من پیامی دارد و برای میگوید: دچار خودبزرگ بینی هستم و کوچکترین مخالفتی را برنمیتابم چرا که تصور میکنم هرآنچه که میپندارم بی شک درست است
🔺در واقع تمام احساس های منفی در باطن خود پیامی دارند و اشاره به نقطه ضعفی از ما میکنند!
#روانشناسی
@Roshanfkrane
🔸اضطراب پیامی دارد و می گوید: خودم را بیش از حد درگیر مسائلی کرده ام که ارتباطی به من ندارند
🔸استرس پیامی دارد و می گوید: روی مسائل زندگیم تسلط ندارم و باید مهارت هایم را افزایش دهم و نیاز به مرتب تر کردن زندگیم دارم
🔸کمبود اعتماد به نفس پیامی دارد و می گوید: من به وعده هایی که به خودم می دهم عمل نمیکنم و دیگه نمیتوانم روی خودم حساب کنم
🔸زود رنجی برای من پیامی دارد و برای میگوید: دچار خودبزرگ بینی هستم و کوچکترین مخالفتی را برنمیتابم چرا که تصور میکنم هرآنچه که میپندارم بی شک درست است
🔺در واقع تمام احساس های منفی در باطن خود پیامی دارند و اشاره به نقطه ضعفی از ما میکنند!
#روانشناسی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✔️سمینار مرزهای دانش و #هنر👌
دکتر #علی_نیری
#سخنرانی قسمت چهارم
این سخنرانی را از دست ندید👏👍👌
برای دسترسی به سخنرانی کامل و یا قسمتهای دیگر لطفا کانال را چک کنید.
برای دیدن سخنرانی های قبلی هشتک اسم ایشان را در کانال روشنفکران لمس کنید
#علمی
@Roshanfkrane
دکتر #علی_نیری
#سخنرانی قسمت چهارم
این سخنرانی را از دست ندید👏👍👌
برای دسترسی به سخنرانی کامل و یا قسمتهای دیگر لطفا کانال را چک کنید.
برای دیدن سخنرانی های قبلی هشتک اسم ایشان را در کانال روشنفکران لمس کنید
#علمی
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
وقتی جنگ جهانی دوم پایان یافت ، از تمام دنیا هیئت هایی به آمریکا رفتند تا برنامه ای بریزند که پس از جنگ چه باید کرد که جنگ جهانی سومی روی ندهد . یک هیئت نیز از ایران رفت که شامل دکتر غنی ، انتظام ، قاسم زاده ، تیمسار جهانبانی و البته دکتر سیاسی هم بود ...
در سانفرانسیسکو هیئت ایرانی گل کرد ، زیرا در جلسات ، سایرین هر کدام پیشنهاد می کردند ؛ که مثلاً تمام دنیا را باید خلع سلاح کرد تا جنگ نشود ! یکی گفت که همه مردم را باید سیر کرد تا جنگ نشود ! یکی گفت که تمام ثروت ها را باید تقسیم کرد تا دنیا متعادل شود ! جمعی می گفتند ؛ که باید مرز ها را برداشت تا جنگ های توسعه طلبانه پیش نیاید ...
ناگفته پیدا است که هیچ کدام پیشنهاد ها عملی نبود و از جلسات خصوصی تجاوز نمیکرد و به جلسه عمومی نمی رسید ، تا اینکه یک روز دکتر سیاسی که به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط بود ، رفت پشت تریبون و نگاهی عالمانه و مصداق عاقل اندر سفیه به حضار انداخت و گفت :
خیر آقایان ! جنگ نه مربوط به شکم است و نه ثروت و نه مرز ! جنگ و دعوا تنها نتیجه " جهل " است ! مردم با فرهنگ های یکدیگر آشنایی ندارند و چون فرهنگ همدیگر را نمی شناسند ، به همدیگر احترام نمی گذارند و این توهین ها نتیجه ای جز جنگ ندارد . پس باید کاری کرد که سطح دانش مردم و شناخت آنها از فرهنگ همسایگان و بیگانگان بالا برود . در این صورت احتمال دارد که از میزان جنگ ها کاسته شود ...
هنوز سخنش اتمام نیافته بود که ناگهان حضار بپا خواستند و صدای کف زدن های ممتد آنها نشان از تایید گفته های دکتر سیاسی بود . که تنها راز بقای سرزمین کهن ایران و هم زیستى مسالمت آمیز مردمش را به زبان آورده بود .
بنابراین کمسیونی تشکیل شد که اساس آن بر شناختِ فرهنگ ها و بالا بردن تعلیم و تربیت عمومی باشد و این همان چیزی است که عنوان یونسکو به خود گرفت و بعد ها یکی از سازمان های بزرگ وابسته به سازمان ملل متحد به شمار رفت و مرکز آن پاریس شد . دکتر سیاسی نیز به همین دلیل تا پایان عمر همیشه از اعضای برجسته این سازمان بود و در تمامی جلسات اصلی آن شرکت داشته و در ایران نیز سال ها ریاست آن را داشت ، یا با مرحوم علی اصغر حکمت مشترکاً آنرا اداره می کرد ...
و چه افتخاری از این بالاتر که ما ایرانیان با هر زبان و هر نژاد ، به پشتوانه تاریخ و فرهنگ والا و کهن و مشترکمان ، هیچگاه و هیچگونه جنگ قومی در ایران زمین نداشته ایم و قطعاً نخواهیم داشت ...
خان بابایی
کارشناس ارشد جمعیت شناسی !
بنده از مطالعه این پست احساس غروری عمیق کردم، اگر شما هم چنین احساسی دارید که حتما دارید این پیام را تا جایی که می توانید ارسال کنید تا دیگر هموطنان نیز چنین احساس خوبی بکنند !
#تاریخ #فرهنگ #اجتماعی #تربیتی
@Roshanfkrane
وقتی جنگ جهانی دوم پایان یافت ، از تمام دنیا هیئت هایی به آمریکا رفتند تا برنامه ای بریزند که پس از جنگ چه باید کرد که جنگ جهانی سومی روی ندهد . یک هیئت نیز از ایران رفت که شامل دکتر غنی ، انتظام ، قاسم زاده ، تیمسار جهانبانی و البته دکتر سیاسی هم بود ...
در سانفرانسیسکو هیئت ایرانی گل کرد ، زیرا در جلسات ، سایرین هر کدام پیشنهاد می کردند ؛ که مثلاً تمام دنیا را باید خلع سلاح کرد تا جنگ نشود ! یکی گفت که همه مردم را باید سیر کرد تا جنگ نشود ! یکی گفت که تمام ثروت ها را باید تقسیم کرد تا دنیا متعادل شود ! جمعی می گفتند ؛ که باید مرز ها را برداشت تا جنگ های توسعه طلبانه پیش نیاید ...
ناگفته پیدا است که هیچ کدام پیشنهاد ها عملی نبود و از جلسات خصوصی تجاوز نمیکرد و به جلسه عمومی نمی رسید ، تا اینکه یک روز دکتر سیاسی که به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط بود ، رفت پشت تریبون و نگاهی عالمانه و مصداق عاقل اندر سفیه به حضار انداخت و گفت :
خیر آقایان ! جنگ نه مربوط به شکم است و نه ثروت و نه مرز ! جنگ و دعوا تنها نتیجه " جهل " است ! مردم با فرهنگ های یکدیگر آشنایی ندارند و چون فرهنگ همدیگر را نمی شناسند ، به همدیگر احترام نمی گذارند و این توهین ها نتیجه ای جز جنگ ندارد . پس باید کاری کرد که سطح دانش مردم و شناخت آنها از فرهنگ همسایگان و بیگانگان بالا برود . در این صورت احتمال دارد که از میزان جنگ ها کاسته شود ...
هنوز سخنش اتمام نیافته بود که ناگهان حضار بپا خواستند و صدای کف زدن های ممتد آنها نشان از تایید گفته های دکتر سیاسی بود . که تنها راز بقای سرزمین کهن ایران و هم زیستى مسالمت آمیز مردمش را به زبان آورده بود .
بنابراین کمسیونی تشکیل شد که اساس آن بر شناختِ فرهنگ ها و بالا بردن تعلیم و تربیت عمومی باشد و این همان چیزی است که عنوان یونسکو به خود گرفت و بعد ها یکی از سازمان های بزرگ وابسته به سازمان ملل متحد به شمار رفت و مرکز آن پاریس شد . دکتر سیاسی نیز به همین دلیل تا پایان عمر همیشه از اعضای برجسته این سازمان بود و در تمامی جلسات اصلی آن شرکت داشته و در ایران نیز سال ها ریاست آن را داشت ، یا با مرحوم علی اصغر حکمت مشترکاً آنرا اداره می کرد ...
و چه افتخاری از این بالاتر که ما ایرانیان با هر زبان و هر نژاد ، به پشتوانه تاریخ و فرهنگ والا و کهن و مشترکمان ، هیچگاه و هیچگونه جنگ قومی در ایران زمین نداشته ایم و قطعاً نخواهیم داشت ...
خان بابایی
کارشناس ارشد جمعیت شناسی !
بنده از مطالعه این پست احساس غروری عمیق کردم، اگر شما هم چنین احساسی دارید که حتما دارید این پیام را تا جایی که می توانید ارسال کنید تا دیگر هموطنان نیز چنین احساس خوبی بکنند !
#تاریخ #فرهنگ #اجتماعی #تربیتی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📢 شعار مرگ بر #پوتین در تهران
گروهی از ایرانیان امشب، هفتم اسفند، با حضور در برابر سفارت اوکراین در تهران، با سر دادن شعار «مرگ بر پوتین» اعتراض خود به حمله نظامی روسیه به اوکراین را نشان دادند. آنان همچنین با شعارهایی از مواضع ایران انتقاد کردند/خبرپارتی
#خبر #اجتماعی #اوکراین
@Roshanfkrane
گروهی از ایرانیان امشب، هفتم اسفند، با حضور در برابر سفارت اوکراین در تهران، با سر دادن شعار «مرگ بر پوتین» اعتراض خود به حمله نظامی روسیه به اوکراین را نشان دادند. آنان همچنین با شعارهایی از مواضع ایران انتقاد کردند/خبرپارتی
#خبر #اجتماعی #اوکراین
@Roshanfkrane
ما چشمه ی نوریم بتابیم و
بخندیم
مازنده به عشقیم نمردیم و
نمیریم
هم صحبت ما باش که چون
اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک
ضمیریم
#رهی معیری"
درودها عزیزان جان
@Roshanfkrane
بخندیم
مازنده به عشقیم نمردیم و
نمیریم
هم صحبت ما باش که چون
اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک
ضمیریم
#رهی معیری"
درودها عزیزان جان
@Roshanfkrane
وضعیت آب و هوا
🌧 امروز سامانه بارشی در برخی نقاط شرق و شمال شرق، ارتفاعات دامنههای شرقی البرز، سواحل شرقی خزر و بخشهایی از جنوب شرق و مرکز فعال است.
🌧 شدت بارشها در گلستان، خراسان شمالی و شمال خراسان رضوی خواهد بود.
🌤 آسمان تهران صاف در برخی ساعات همراه با وزش باد شدید پیشبینی میشود.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
🌧 امروز سامانه بارشی در برخی نقاط شرق و شمال شرق، ارتفاعات دامنههای شرقی البرز، سواحل شرقی خزر و بخشهایی از جنوب شرق و مرکز فعال است.
🌧 شدت بارشها در گلستان، خراسان شمالی و شمال خراسان رضوی خواهد بود.
🌤 آسمان تهران صاف در برخی ساعات همراه با وزش باد شدید پیشبینی میشود.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرچه دستش می رسید از خانه ام اسباب برد. هرکه آمد دستبردی زد به این خاک عزیز. دید زرخیز است، پس جای طلای ناب برد.
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
با مونا منصوری (ریگی) می شد ساعت ها درباره ی زندگی عجیبش صحبت کرد
اما به خاطر سن کمش دوست نداشتم وارد مسائل و موضوعات سیاسی بشم و سعی کردم مصاحبه از محور سوالات اجتماعی خارج نشه
امیدوارم این حرف های مهم مونا و این تجربه های تلخی که داره به گوش مسئولینی که طرفداران ازدواج کودکان هستن برسه.
خواهر کوچیک عزیزم ایشالا به همه ی آرزوهای قشنگ برسی
گزارش جدید شاهین صمدپور که پیشنهاد میکنم حتما ببینید و برای دیگران هم ارسال نمایید
#نه_به_کودک_همسری
#اجتماعی
@Roshanfkrane
اما به خاطر سن کمش دوست نداشتم وارد مسائل و موضوعات سیاسی بشم و سعی کردم مصاحبه از محور سوالات اجتماعی خارج نشه
امیدوارم این حرف های مهم مونا و این تجربه های تلخی که داره به گوش مسئولینی که طرفداران ازدواج کودکان هستن برسه.
خواهر کوچیک عزیزم ایشالا به همه ی آرزوهای قشنگ برسی
گزارش جدید شاهین صمدپور که پیشنهاد میکنم حتما ببینید و برای دیگران هم ارسال نمایید
#نه_به_کودک_همسری
#اجتماعی
@Roshanfkrane