ریشه
1.42K subscribers
260 photos
22 videos
6 files
76 links
از نو
نگاه
اندیشه.


دبیر: رضا مقصودی


"توسط ادمین اداره می‌شود"

ارتباط با ادمین:
@Ri_sheh1

کانال دوم (نامه‌ای به پدر و مادرم):
@Ri_sheh2

خانه‌ی فیلم ریشه: @Ri_sheh3
Download Telegram
- بیماری رایج این روزها 《نارضایتیِ منفعلانه》 است. بسیاری از مردم از زندگی‌شان، شغل‌شان، همسرشان، درآمدشان، خانه‌شان، جامعه‌شان، وزن‌شان، قیافه‌شان، تغذیه‌شان و غیره ناراضی‌اند. آن‌ها بخش اعظم گفتار روزمره‌شان را به شِکوه و شکایت از بخش اعظم زندگی‌شان اختصاص می‌دهند. اما نکته این‌جاست که آن‌ها هیچ‌گاه این وضعیت را تغییر نمی‌دهند. عمدتا آن‌ها پس از دهه‌ها شکوه و شکایت در همان خانه، در همان شغل، در همان جامعه، با همان وزن، با همان تغذیه، در کنار همان همسر مشغول انجام همان کارها هستند و هم‌چنان همان شکوه و شکایت‌‌ها را مطرح می‌کنند. اما نکته این‌جاست که نباید از این شکوه و شکایت فریب خورد. آن‌ها به‌واسطه‌ی چیزی که می‌توان آن‌ را نوعی چرخش فرهنگی میل نامید، از خود آن شرایط و غُر زدن درباره‌ی آن بیش‌تر لذت می‌برند تا تحمل تغییر یا حتی تجربه‌ی شرایط دیگر.



برگرفته از کتاب: اصول مبارزه در زمانه‌ی نیهیلیسم
نویسنده: محمدمهدی اردبیلی


#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
پرتاب‌های فلسفه


#کتاب

@Ri_sheh
کسانی که از خود می‌ترسند
خود را در شکل خانواده تکثیر می‌کنند.
خود را تقسیم می‌کنند 
مگر کم‌تر بترسند.



✒️ ای. اس. جی تسیموند

🖋 محمدرضا فرزاد

📷 Juan Manuel Sanchez

#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس

@Ri_sheh
On The Nature Of Daylight
Chris Worsey
🎧 On The Nature of Daylight

🎼 Max Richter

🎹 Chris Worsey

#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh
دیالوگ، گفت‌و‌گو نیست. یا صحیح‌تر آن است که بگوییم، صرفا گفت‌و‌گو نیست. دیالوگ و گفت‌و‌گو در ریشه، فرایند، و نتیجه، تفاوت‌هایی با‌هم دارند. ریشه‌شناسی یونانی کلمه‌ی دیالوگ شامل دو بخش است:
1- دیا، که اغلب به اشتباه، معادل (دو) برای آن آمده، در حالی‌که این کلمه به معنای (در مقابل) یا (در عرض) است، و لازمه‌ی تحقق معنای آن وجود (حداقل) دو نقطه است.

2- لوگ که ریشه لوگوس به معنای (خرد) یا (اندیشه) دارد.

بنابراین دیالوگ یعنی در مقابل‌هم قرار گرفتن دست‌کم دو لوگوس یا دو اندیشه. در این فرایند، لوگوس‌های جدیدی خلق می‌شوند. در نتیجه ی دیالوگ، لوگوس حاصل، از جمع جبری لوگوس‌های موجود، بیشتر است و ما شاهد خلق معنای جدیدی هستیم. این ریشه، فرایند و نتیجه، در مورد گفت‌و‌گو صدق نمی کند. در‌واقع، فرایند گفت‌و‌گو ، دلالت بر (در‌کنار‌هم) قرار گرفتن (کلام‌های) ضد دارد، نه (در‌مقابل‌هم) قرار گرفتن (اندیشه‌های) مختلف. نتیجه‌ی گفت‌و‌گو، نوعی کنار آمدن است، نوعی همراه‌شدن با دیگری.



برگرفته از کتاب: دیالوگ
نویسنده: پیتر وُمَک
مترجم: مژده ثامتی


#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
ریشه
فروپاشیدن.pdf
Voice.aac
1.1 MB
بخش‌هایی از جستار "فروپاشیدن"
(وقتی اینترنت مدوسا می‌شود.)

🖋 رضا مقصودی

🎙 حدیثه قلیچی



#مکث

@Ri_sheh
نوام چامسکی


#متفکر

@Ri_sheh
- یکی از مسئولیت‌های روشن‌فکر این است که از ایدئولوژی‌ها پرده بردارد، سعی کند پرده‌های پروپاگاندا را کنار بزند و ببیند می‌تواند مستقل فکر کند یا نه.

- بزرگ‌ترین میراثی که می‌توانم از خودم به جا بگذارم، این است که کاری کنم تا مردم بتوانند خودشان به مسائل فکر کنند. نه به طریقی که به آن‌ها آموزش داده شده و طبق عادت عمل می‌کنند.

- از صداهای انتقادی استقبال نمی‌شود. اما کسانی که از قدرت دولتی حمایت می‌کنند (قلم‌به‌مزدهای قدرت) آن‌ها مورد احترام و افتخار هستند. کسانی که جنایات دولت‌ها را نقد و تحلیل کنند، محکوم خواهند شد.

- اگر به آزادی بیان اعتقاد داشته باشید، باید به آزادی بیان دیدگاه‌هایی که دوست ندارید هم معتقد باشید.

- آن‌چه مردم باید نگران‌اش باشند، ساختارهای نهادی هستند که به سمت سود و قدرت برای عده‌ای معدود هدایت می‌شوند.

- تراکم ثروت منجر به تراکم قدرت می‌شود. تراکم قدرت قوانینی طراحی می‌کند در راستای افزایش تراکم ثروت.

- ده اصل تراکم قدرت و ثروت:
1. محدود کردن دموکراسی
2. طرح‌ریزی ایدئولوژی
3. بازطراحی اقتصاد
4. انتقال بار مسئولیت
5. حمله به اتحاد
6. تسلط بر تنظیم‌کنندگان
7. مهندسی کردن انتخابات
8. کنترل توده‌ی مردم
9. جعل رضایت عمومی
10. به حاشیه راندن مردم

- اگر می‌خواهید روش کار هر جامعه‌ای را درک کنید، اولین جایی که باید نگاه کنید این است که ببینید چه کسی در موقعیت اتخاذ تصمیم‌هایی است که نحوه‌ی عملکرد جامعه را تعیین می‌کند.

- دنیایی که نسل جوان امروزی ادعای در دست داشتن‌اش را دارد، نسخه‌ای بسیار کج‌وکوله از جهان است.

- تاریخ اقتصاد همواره این‌گونه بوده است: یک سری قواعد برای ثروت‌مند و مجموعه‌ای متضاد برای فقیر.

- کنترل جمعیت با زور کار آسانی نیست، نتیجه‌ی عکس می‌دهد. پس باید راه‌های دیگری برای کنترل مردم وجود داشته باشد؛ کنترل عقاید و نگرش‌شان.

- تبلیغات با مهندسی ذهن و القای رضایت، از مردم، "مصرف‌کننده" می‌سازد. (احتیاجات مردم را تلقین کنید و چیزهایی درست کنید که فورا جزئی از زندگی بشوند.)



برگرفته از مستند "مرثیه‌ای بر رویای آمریکایی" + چند گفت‌وگو و ورک‌شاپ از "نوام چامسکی"

#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
ریشه
از نو، نگاه، اندیشه ✍🏼 رضا مقصودی "سیاه‌بخت‌های طلاق نگرفته" - پدر و مادرت با هم زندگی می‌کنن؟ + آره. ولی اگه پول بیشتری داشتن طلاق می‌گرفتن. 《دیالوگی از فیلم پیش از نیمه شب/ ریچارد لینکلیتر》 واژه‌ی "قدرت" را جایگزین "پول" کنیم معنای جمله کامل‌تر و گسترده‌تر…
- پایداری در ازدواج، لزوما به معنای رضایت داشتن از رابطه نیست.

- بسیاری از دشوار‌ی‌های رابطه، با گذر زمان، گسترش می‌یابد.

- وقتی افراد رنجش‌ها و خشم‌های خود را سرکوب کنند، توان برقراری یک رابطه‌ی سالم را نیز از دست خواهند داد.

- تفکر "چیزی در ازای چیزی" (بده-بستان) در رابطه، ما را به "حساب‌داران هیجانی" تبدیل می‌کند.

- به‌رغم این که داشتن نوزاد، در ابتدا، رویدادی سرشار از خوشی و حال خوب به نظر می‌رسد؛ اما یافته‌های علمی نشان می‌دهد که در 67% زوج‌ها، شادمانی و رضایت از ازدواج در طول سه سال پس از به دنیا آمدن اولین نوزاد با افت قابل توجهی مواجه می‌شود و خصومت زن و شوهرها نسبت به یک‌دیگر به صورت چشم‌گیری افزایش پیدا می‌کند. ورود اولین کودک، فاجعه‌ای برای رابطه‌ی عاشقانه‌ی اغلب زوج‌ها است.

- پس از ازدواج و به دنبال تعهد آغازین، احساس وارد مرحله‌ی دوم (پنهان) خود می‌شود. زن و شوهرها در این مرحله دچار "پشیمانی از انتخاب" و حتی بعضا دچار "پشیمانی از اصل ازدواج" می‌شوند که به آن "پشیمانی خریدار" می‌گویند.



برگرفته از کتاب: علم عشق
نویسنده: جان گاتمن
مترجم: هاشم پوریامهر



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
‏آه
آدمی چگونه در این مرکزِ همیشگیِ انفجار، می‌زیَد
‏و ساده و خاموش
می‌مانَد؟



✒️ محمد مختاری

📷 Sebastian Leon Prado

#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس

@Ri_sheh
Rue Of Fiction
Shayan Gorji Douz
🎧 خوش آن ساعت

🎼 Ólafur Arnalds & Shayan Gorji Douz

🎤 محمدرضا شجریان





#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh
از قدرت عظیم انسان و اشتیاق و توان او برای فراموش کردن، می‌ترسم.

18 دی 1398

ساعت 6:19

@Ri_sheh
سگ‌های پوشالی (تاملی در باب انسان و دیگر حیوانات)


#کتاب

@Ri_sheh
- انسان نه در جست‌وجوی آزادی، که در جست‌وجوی نان است. مردم هر کسی را که به آن‌ها نان دهد، پرستش می‌کنند‌. انسان‌ها ضعیف‌تر از آن هستند که موهبت آزادی را تاب بیاورند.

- انسان‌ها توانایی شگرفی در خودفریبی و غرق شدن در نادانی خود دارند. زیرا تشویش و پریشانیِ همراه اندیشه، نفرت‌برانگیز است.

- چیزی به نام "انسانیت" وجود ندارد. تنها انسان‌هایی هستند که توسط نیازها و توهمات متضاد خود هدایت می‌شوند و محکوم به تحمل انواع سستی و ضعف در اراده و قضاوت هستند.

- جمعیت انسانی نه با احساسات گاه‌ و بی‌گاه اخلاقی، و نه با منافع شخصی، بلکه صرفا با نیازهای لحظه‌ای هدایت می‌شود.

- نه تنها ریشه‌های علم و فلسفه، بلکه پیش‌رفت آن‌ها نیز سرچشمه گرفته از اقدام علیه عقل زمانه است.

- انسان‌ها در حیات روزانه‌ی خویش، تنها به فکر سود و زیان هستند.

- انسان نمی‌تواند بدون توهم زنده بماند.

- ایمان قدرت خویش را از عادت می‌گیرد.

- شوپنهاور می‌نویسد: 《سکس، هدف نهایی و غایی تمامی تلاش‌ها و کوشش‌های آدمیان است.》

- عادات ادراکی ما انسان‌ها بسیار احمقانه‌‌ است. ما 99 درصد از محرک‌های حسی‌ای را که دریافت می‌کنیم، نادیده می‌گیریم و باقی‌مانده را به ابژه‌های مجزای ذهنی تبدیل می‌کنیم. سپس به آن ابژه‌های ذهنی بنا به عادتی برنامه‌ریزی شده، واکنش نشان می‌دهیم.

- ما فرزندان دودمانی دور و درازایم که فقط بخش اندکی از آن، گونه‌ی انسان است. ردپاهایی که از گذشته در ما به‌جای مانده است سابقه‌اش بسیار فراتر از انسان‌های دیگر که پیش از ما بودند می‌رود. مغز و ستون فقرات ما با ردهایی از دنیاهای بسیار کهن رمزگذاری شده است.

- این مدعا را که انسان اشرف مخلوقات است می‌توان از این واقعیت استنتاج کرد که هیچ موجود دیگری به مدعای مذکور اعتراضی نکرده است. "جورج کریستف لیختنبرگ"

- شهودهای مردم در مورد مسائل اخلاقی، سطحی و کوتاه‌مدت و موقتی هستند..

- انسان‌ها گمان می‌برند که موجوداتی خودآگاه و آزاد هستند، در حالی که به واقع تنها حیواناتی فریب‌خورده‌اند‌. انسان هرگز از تلاش برای فرار از آن‌چه خود می‌پندارد هست، دست نمی‌کشد. تلاش برای رهایی جستن از آزادی. (آزادی‌ای که هیچ‌وقت هم نداشته)

- بسیار بعید است که افراد آزادی خویش را بیش از آسایشی که با بندگی همراه است بها و ارزش نهند‌.

- دیکتاتورها وعده‌ی امنیت می‌دهند.

- از نظر پیروان ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) دین یک باور حقیقی است. تنها یک باور درست وجود دارد (دین ما) و دیگر روش‌های زیستن، خطا است.

- جرائم سازمان‌یافته و قانون در یک هم‌زیستی با یک‌دیگر هستند و جلوی هرگونه اصلاح اساسی و رادیکال را می‌گیرند.

- علم انسان را قادر می‌سازد نیازهایش را رفع کند. ولی هیچ کاری برای تغییر این نیازها نخواهد کرد.

- بسیاری از مشاغل، اکنون نیازهایی را ارضا می‌کنند که در گذشته سرکوب یا پنهان می‌شدند. اقتصادی پررونق متشکل از روان‌پزشک‌ها، ادیان، طراحان و بوتیک‌های معنوی، ناگهان ظاهر گشته‌اند. فراتر از این، اقتصاد خاکستری عظیمی متشکل از صنایع غیرقانونی نیز در جریان است که مواد مخدر و سکس را تامین می‌کند. کارکرد این اقتصاد جدید، چه قانونی باشد و چه غیرقانونی، سرگرم کردن و منحرف کردن جمعیتی است که با وجود آن که امروز بیش از همیشه مشغول است، مخفیانه به عبث بودن این اقتصاد شک کرده است.

- اثر عمده‌ی انقلاب صنعتی، به وجود آمدن طبقه‌ی کارگر بود. در آغاز قرن بیست‌ویکم فاز جدیدی از انقلاب صنعتی (انقلاب فناوری) در حال وقوع است که دیر یا زود بخش بزرگی از جمعیت انسانی را مازاد بر احتیاج خواهد کرد. ما در حال نزدیک شدن به دورانی هستیم که تقریبا تمامی انسان‌ها به این منظور کار می‌کنند که دیگر انسان‌ها را سرگرم کنند.


- تولید دیگر اصلی‌ترین کارکرد زندگی اقتصادی نیست. پس کارکرد آن چیست؟ حواس‌پرتی.

- بازارها با ترویج خلقیات جدید، باعث تغییر رفتار می‌شوند.

- در نگاه یونانیان باستان، کار بی‌پایان، نشانه‌ی بردگی بود.

- جنگ‌های امروزی را نه سربازان نظامی، که کامپیوترها بر عهده دارند. و در دولت‌های فروپاشیده که بخش بزرگی از دنیا را گرفته‌اند، این وظیفه بر دوش ارتش‌های نامنظم و ناقص فقرا است.



برگرفته از کتاب: سگ‌های پوشالی (تاملی در باب انسان و دیگر حیوانات)
نویسنده: جان گری
مترجم: سامان مرادخانی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
ژولیا کریستِوا


#متفکر

@Ri_sheh
- حالت ایده‌آل از نگاه مردم جامعه این است که خوب کار کنند و تا حد ممکن بخرند.

- ما هر روز بیش‌تر به مصرف‌کنندگان و توده‌های ربات‌مانند بدل می‌شویم.

- هیچ تضمینی نیست که انقلاب‌ها به وضع بهتری بیانجامند و تحلیل نروند و از پا درنیایند.

- پرسش کردن از قوانین، هنجارها و ارزش‌ها، لحظه‌ای حیاتی در زندگی روانی افراد و جوامع است.

- شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست می‌آید. و عصیان شرط حیاتی زندگی ذهن و جامعه است.

- جامعه یک کل بسته نیست. افراد همواره فرصت وارسی هنجارها را دارند. میان تایید میل و تحمیل حد و مرز هیچ تناقض مطلقی وجود ندارد. اما از سوی دیگر، بدون سرپیچی آدمی نمی‌تواند با خود "سخن بگوید" و به گفت‌وگو بنشیند.

- نظام‌های حکومتی انسان‌ها را سرکوب می‌کنند اما بر این کار نام "هنجارمندسازی" می‌گذارند.

- آیا فراغت شکلی از تحمیق و بیهوده‌سازی نیست که به نام فرهنگ جمعی اذهان را اسیر خود می‌کند؟

- انقلاب‌ها ضرورت رفاه اقتصادی را جایگزین مبارزه برای آزادی کرده‌اند و بنابراین عطش فقرا نسبت به کالاها و مصرف، راه اندیشیدن به آزادی را سد کرده و این امر به ناکامی انقلاب می‌انجامد.

- در افسردگی ملی، کشور به شکلی واکنش نشان می‌دهد که فرقی با واکنش بیمار افسرده ندارد. اولین نشانه‌اش، کناره‌گیری و انزوا است. نشانه‌ی بعدی، ناتوانی از عصیان است.

-  افسردگی ممکن است خود را به شکل بیش‌فعالی و بی‌قراری نمایان کند.

- برای شخصی که با کالاهای مادی تحت تملک‌اش و با برچسب‌های قیمت بر روی اندام‌هایش تعریف می‌شود، چه دشوار است که به عنوان سوژه‌ی آزاد زندگی کند و دست به ارزیابی و وارسی خویش بزند و خود را به پرسش بکشد و به خطر بیاندازد.


- اگر کسی بگوید راه‌حل مسئله همان اعتراض اجتماعی است، کوته‌فکری‌اش را نشان داده است. اعتراض اجتماعی نباید فی‌نفسه به هدف و غایت تبدیل شود. بلکه باید بخش لاینفکی از فرآیند بزرگ‌تر اضطراب همه‌جانبه باشد که هم‌زمان روانی، فرهنگی و دینی و... است.



برگرفته از کتاب: علیه افسردگی ملی (او گفت سرپیچی)
نویسنده: ژولیا کریستوا
مترجم: مهرداد پارسا



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
Black Notes
Nils Frahm
🎧 Black Notes

🎼 Nils Frahm


#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh
- هر چه قدرت بیش‌تر باشد، کارایی‌اش خاموش‌تر و سروصدایش کم‌تر می‌شود. آن‌جا که قدرت نیازمند جلب توجه است، پیشاپیش رو به ضعف نهاده است.

- خشونت محض، صاحب قدرت را در موضع انفعال شدید و فقدان آزادی قرار می‌دهد.

- وقتی کار به تحمیل مجازات برسد، قدرت به پایان می‌رسد.

- تحمیل الگوهای انتخاب، توهم آزادی فراهم می‌کند.

- قدرتی که از طریق عادات عمل می‌کند، کاراتر و استوارتر از قدرتی است که دستور می‌دهد و زور می‌گوید.

- خشونت نشانه‌ی ناتوانی است.

- قدرت نظامی غالبا روی دیگر سکه‌ی ضعف داخلی است.

- پیوندی ایجابی هست میان مسلم گرفتن قدرت، فراموش کردن قدرت و ابعاد قدرت. می‌توان گفت جایی که هیچ‌کس از قدرت سخن نمی‌گوید، همان‌جاست که حتما قدرت، هم به صورت ایمن و هم بسیار قاطع وجود دارد. برای متزلزل کردن قدرت ابتدا باید آن را به پرسش کشید.

- قدرت به‌سان فشار مکانیکی عمل نمی‌کند، یعنی صرفا جسمی را از مسیر اصلی‌اش خارج نمی‌کند. در واقع، اثرِ قدرت به‌سان میدانی است که در آن جسم به تعبیری به دل‌خواه خود حرکت می‌کند.
مدل زورگویی نمی‌تواند حق پیچیدگی قدرت را ادا کند. قدرت به‌مثابه زورگویی یعنی عملی کردن تصمیمات شخصی خویش برخلاف اراده‌ی دیگری. لذا این مدل فقط درجه‌ی بسیار کم‌تری از وساطت را میان خود و دیگری نشان می‌دهد: رابطه‌ی تعارض و تخاصم. بنا بر این مدل، خود به درون دیگری وارد نمی‌شود.
آن شکل از قدرت که اثرات‌اش را نه در تقابل با کارهای مورد نظر دیگری، بلکه از درون این کارها، اِعمال می‌کند وساطت بیش‌تری دارد؛ زیراقدرتِ برتر قدرتی است که آینده‌ی دیگری را شکل می‌دهد، نه این که سد راه آن شود. قدرت برتر به‌جای ممانعت از عمل خاص دیگری، حتی پیش از آن که دیگری دست به کاری بزند بر محیط عمل‌ او تاثیر می‌گذارد و روی آن محیط کار می‌کند، به‌گونه‌ای که دیگری از روی اراده‌ی خویش و حتی بدون تهدید هرگونه عامل بازدارنده تصمیمی در جهت اراده‌ی قدرت می‌گیرد. صاحب قدرت بدون توسل به خشونت، در روح دیگری جای می‌گیرد.
این که مطیعان قدرت چنان از اراده‌ی صاحب قدرت متابعت کنند که گویی اراده‌ی خودشان است، یا حتی آن اراده را پیش‌بینی کنند و به پیشواز آن بروند، نشانه‌ی قدرتی برتر است. چه‌بسا مطیع قدرت کاری را که به هر روی می‌خواست انجام دهد به اراده‌ی قدرتی برتر احاله کند و از این راه آن را بزرگ و زیبا جلوه دهد و این کار را با یک "آری" یعنی تایید قاطعانه‌ی آن قدرت، به اجرا درآورد.

- قدرت انضباطی یا مراقبتی، وارد سوژه می‌شود. به اندرون بدن راه پیدا می‌کند و ردپاهایش را در آن به جا می‌گذارد و از این راه، عادات و کارهای یک‌نواخت روزمره را ایجاد می‌کند.
پیدایش زندان، ناشی از این نوع قدرت است. قدرتی که می‌خواهد از طریق موارد زیر، "سوژه‌ای مطیع" بسازد:
1. رام کردن رفتار با برنامه‌ی روزانه‌ی تمام‌وقت، کسب عادات و قید و بندهای بدن
2. رمزگذاری زمان و فضا و حرکت به دقیق‌ترین شکل ممکن با "ارتوپدی سازمان‌یافته"

این قدرت در پی ایجاد و تثبیت عادت‌ها است. می‌خواهد به طبیعت ثانوی تبدیل شود نه این که آسیب بزند.
حالت بدن اندک اندک تصحیح می‌شود؛ قید و بند حساب‌شده آرام آرام در هر جزء بدن جاری می‌شود، بر آن تسلط می‌یابد، آن را نرم و آماده در همه‌ی زمان‌ها می‌کند، و بی‌سر‌و‌صدا آن را به خودکاریِ عادت مبدل می‌سازد.
بدن قابل بهره‌کشی، بدن رام است. 《میشل فوکو》



برگرفته از کتاب: قدرت چیست؟
نویسنده: بیونگ چول-هان
مترجم: محمد زندی، علی حسن‌زاده



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
مارک فیشر

نکته: با شخصِ دیگرِ هم‌نام او که نویسنده‌ی کتاب‌های موفقیت مانند "رازهای میلیونر شدن" و "حکایت دولت و فرزانگی" است، اشتباه گرفته نشود.


#متفکر

@Ri_sheh
واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه


#کتاب

@Ri_sheh
- عادی‌سازی بحران به وضعیتی می‌انجامد که در آن حتی خیال لغو سازوکاری که برای مقابله با وضعیت اضطراری وضع شده نیز ناممکن می‌رسد. این حسِ فراگیر که نه‌تنها سرمایه‌داری یگانه نظام اقتصادی و سیاسی ماندگار است، بلکه حالا دیگر تصور بدیلی منسجم برای آن غیرممکن است.

- تمامیت‌خواهی افراطی و سرمایه، به‌هیچ‌عنوان مغایرتی با هم ندارند: بازداشت‌گاه‌ها و کافی‌شاپ‌های زنجیره‌ای در کنار هم به حیات‌شان ادامه می‌دهند.

- وقتی فقط امید واهی معنا دارد، خرافات و مذهب، دو ملجا اصلی نومیدان، پروبال می‌گیرند.

- وقتی دیگر چشمی برای دیدن نباشد، هیچ ابژه‌ی فرهنگی‌ای نمی‌تواند قدرت‌اش را حفظ کند.

- سرمایه‌داری تمام افق‌هایی را که به اندیشه‌ی بشر درمی‌آید تصرف و به اعماق ناخودآگاه افراد نفوذ کرده است.

- فرهنگ سرمایه‌داری، پیش‌پیش امیال، انتظارات و آرزوها را شکل می‌دهد.

- نسل کنونی نسل دل‌سردی است که از بعد از پایان تاریخ آمده، نسلی که تک‌تک حرکات‌اش حتی خشم و اعتراض‌اش، پیش از وقوع، پیش‌بینی، پی‌گیری و خرید و فروش می‌شود.

- باید بپذیریم که در سطح "میل" در چرخ‌گوشت بی‌رحم سرمایه‌داری افتاده‌ایم.

- طی سی سال گذشته، واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه موفق‌ شده هستی‌شناسیِ تجاری خاصی را جا بیاندازد که بر اساس آن بدیهی است هر آن‌چه در جامعه وجود دارد، از جمله خدمات درمانی و آموزش، باید به شکل یک بیزینس و بنگاه کسب‌وکار مدیریت شود.

- یکی از عارضه‌های سرمایه‌داری متاخر، افسردگیِ لذت‌جویانه است. افسردگی عموما یک‌جور وضعیت بی‌لذتی توصیف می‌شود؛ اما افسردگی لذت‌جویانه بیش از آن که زاده‌ی ناتوانی از لذت بردن باشد، ناتوانی از انجام هر کاری اِلّا لذت‌جویی است. فرد همواره حس می‌کند "چیزی کم است".

- زمانه‌ای است که در آن نظارت بیرونی از طریق کنترل درونی محقق می‌شود. کنترل تنها با هم‌کاری فرد به وقوع می‌پیوندد. و فرد به کنترل اعتیاد پیدا می‌کند و در عین حال همان کسی است که به تسخیر کنترل درآمده است.
اگر پیش‌ترها کارگر-زندانی را فیگور انضباط می‌دانستیم، بده‌کار-معتاد فیگور کنترل است.
جامعه‌ی انضباطی بر حصارکشی استوار بود و الان جامعه‌ی کنترلی بر بدهی.

- زوال شخصیت، پی‌آمد شخصیِ کار در سرمایه‌داری جدید است.

- زهر سرمایه‌داری خودخواهانه بیش از هر چیز دیگری برای رفاه و به‌زیستی ضرر دارد و در واقع تشویق نظام‌مند تفکری است که می‌گوید:
1. ثروت مادی کلید رضایت‌مندی است.
2. تنها ثروت‌مندان برندگان بازی‌اند.
3. رسیدن به جای‌گاه بالای اجتماعی برای هر کس که حاضر باشد به اندازه‌ی کافی سخت کار کند میسر است؛ فارغ از آن که پیشینه‌ی خانوادگی، اجتماعی و قومی‌اش چیست. پس اگر موفق نشدید، فقط خودتان مقصرید.

- در جوامع کنترلی، "خلاقیت" و "ابراز وجود" به بخشی ذاتی از کار تبدیل شده‌اند. نتیجه‌ی چنین رویکردی این است که از کارگران، هم انتظار تولیدی می‌رود، و هم انتظارات عاطفی.

- هیچ‌کس نمی‌داند چه کاری الزامی است؛ در عوض همه می‌توانند حدس بزنند هر ژست یا دستورالعمل چه معنایی ممکن است داشته باشد. در نتیجه همه در پی ژست‌ها و فیگورهای نمایشی هستند.



برگرفته از کتاب: واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه
نویسنده: مارک فیشر
مترجم: ریحانه عبدی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh