Audio
.
🎤 فایل صوتی
👈 از توسعهِ پداگوژی تا پداگوژیِ توسعه
(چرایی امید ِ وجودی به آینده ایران)
سخنان محسن رنانی در میزگرد علمیِ
«پداگوژی صبح رویش: نبض برنامه درسی کجا میزند؟»
۹ شهریور ۱۴۰۱
خانه اندیشمندان علوم انسانی
@Renani_Mohsen
http://www.renani.net/index.php/speechs/speeches/886-2022-09-01-14-58-11
.
.
🎤 فایل صوتی
👈 از توسعهِ پداگوژی تا پداگوژیِ توسعه
(چرایی امید ِ وجودی به آینده ایران)
سخنان محسن رنانی در میزگرد علمیِ
«پداگوژی صبح رویش: نبض برنامه درسی کجا میزند؟»
۹ شهریور ۱۴۰۱
خانه اندیشمندان علوم انسانی
@Renani_Mohsen
http://www.renani.net/index.php/speechs/speeches/886-2022-09-01-14-58-11
.
.
.
.
👈 مُغولیّت مدرن
✍️ محسن رنانی
یک: مغولان عصر جاهلیت، ساختمانها را تخریب کردند و تنها را به خاک و خون کشیدند اما به تدریج که حاکم شدند و امنیت برقرار شد، دست از خشونت برداشتند و متمدن شدند. نخست مسلمان شدند و سپس زبان فارسی آموختند، آنگاه به ترویج فرهنگ و معماری و اقتصاد پرداختند، نخستین پول کاغذی (چائو) را در ایران منتشر کردند و حتی خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. امروز بخشی از ارجمندترین آثار هنری ومعماری ایران به عصر مغول تعلق دارد. در این آمدورفتِ مغولان، دین و اخلاق مردم دست نخورده ماند و حتی مایه انسجام و تقویت همبستگی جامعه ایران شد.
مغولانِ مدرن اما کار دیگری میکنند؛ آنان ساختمان تخریب نمیکنند و رسما عامه مردم را نمیکشند، حتی ساختمان و صنعت هم میسازند؛ اما آرامآرام و در طول زمانی بسیار طولانی، با ابزاری نَرم به نام تورم، نه تنها فقرا را که توان دفاع از خود ندارند، به فلاکت میکشانند، بلکه ارزشهای انسانی و اخلاقی کل جامعه را نیز نابود می کنند. آنگاه جامعهای که اخلاق و ارزشهای انسانی و ایمانی نداشته باشد و بخش بزرگی از آن هم فقیر و به حاشیه رانده شده باشد، در چرخهای از تخریب درون نسلی و بین نسلی خودبهخود نابود خواهد شد.
دو: پول، استانداردِ استانداردهاست. اگر این استاندارد هر روز تغییر کند، تمام استانداردهای زندگی اجتماعی را تخریب میکند. تصورش را بکنید که هر روز که از خانه بیرون میآییم، ببینیم دیشب مغازهداران سنگهای ترازوهای خود را کمی تراشیدهاند و سنگها سبکتر شده اند، این رفتار چه بلایی بر سر اخلاق و اقتصاد خواهد آورد؟ نخستین اثر آن بیاعتمادی و بیاعتبار شدن قولوقرارها و مبادلات (کاهش سرمایه اجتماعی) است و دومین اثر آن نیز پیشبینی ناپذیری آینده و بیثباتی افق برای فعالیتهای اقتصادی (نااطمینانی) خواهد بود. حضرت کینز (یکی از انگشتشمار مراجع عظام تقلید جهانی در حوزه اقتصاد) فرموده است برای نابودی زیربنای فرهنگ و اخلاق یک جامعه هیچ کاری بهتر از ایجاد تورم مداوم نیست. (بحث بیشتر دراینباره را در مقاله «پیامدهای اخلاقی تورم»/۱۳۸۹ ارایه کردهام. اینجا بخوانید 👇👇)
http://renanistorage.ir/renani-article2/renani-article2(70).pdf
از زمان خلقت حضرت آدم تاکنون، تنها دو کشور، یکی شیلی و دیگری جمهوری اسلامی رکورددار طولانی ترین دوره (بیش از ۴۰ سال) تورم دو رقمی تاریخ هستند. پینوشه را نهضتهای مردمی به زیر نکشید، تورمهای سنگین هر ساله و اقتصاد ورشکسته شیلی مجبورش کرد که تسلیم شود. در ایران اما چهار دهه تورم دو رقمی، فقط حکومت و اقتصاد را به ورطه ورشکستگی نینداخته است، بلکه تورم بالا و مستمر، به عنوان مهمترین دستاورد ملموس حکومت دینی، اخلاق و ایمان مردم را نیز به یغما برده است.
سه: شاید یکی بهترین تحلیلهای ممکن برای معرفی مغولیت مدرن، تحلیل همکار ارجمند من، دکتر عبدالحسین ساسان است که در مراسم نکوداشت خود در اردیبهشت ۱۳۹۷ ارایه کرده است (این تحلیل را در فایل صوتی زیر این نوشتار بشنوید). اما من به بحث دکتر ساسان این نکته را اضافه میکنم که یکی از عللی که حکومت ایران چهار دهه است نتوانسته تورم را مهار کند، اخراج و خروج مستمر نخبگان علمی، فکری و مدنی از حکومت و حتی بستن راههای استفاده از آنها در حوزههای کارشناسی بوده است. همین دکتر ساسان که به تنهایی یک کلاس متحرک است و در هیچ دیداری و حتی گفتوگوی سادهای نبوده است که خود من نکته تازهای از او نیاموخته باشم، وقتی در اوج پختگی علمی و عقلی بود، در دوران حکومت محمود سوم، به بازنشستگی ناخواسته و زودهنگام مفتخرش کردند. همان دورانیکه آغاز غنای علمی و اوج فرهیختگی او بود و میتوانست سرمایهنمادینی برای استادان جوان و سرمایه علمی و اجتماعی برای دانشگاه اصفهان و منبع امید و انرژی برای دانشجویانی باشد که باید نَفَس استادان بزرگ و فرهیخته به آنها بخورد تا به مقام خردمندی برسند.
چهار: سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه کشور همین ماه ابلاغ شد. در این سیاستها، هدف گذاری شده است که طی ۵ سال .....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید: 👇👇👇
http://renani.net/index.php/texts/notes/887-2022-09-15-13-04-07
سخنرانی دکتر ساسان را اینجا بشنوید 👇👇👇👇
.
.
👈 مُغولیّت مدرن
✍️ محسن رنانی
یک: مغولان عصر جاهلیت، ساختمانها را تخریب کردند و تنها را به خاک و خون کشیدند اما به تدریج که حاکم شدند و امنیت برقرار شد، دست از خشونت برداشتند و متمدن شدند. نخست مسلمان شدند و سپس زبان فارسی آموختند، آنگاه به ترویج فرهنگ و معماری و اقتصاد پرداختند، نخستین پول کاغذی (چائو) را در ایران منتشر کردند و حتی خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. امروز بخشی از ارجمندترین آثار هنری ومعماری ایران به عصر مغول تعلق دارد. در این آمدورفتِ مغولان، دین و اخلاق مردم دست نخورده ماند و حتی مایه انسجام و تقویت همبستگی جامعه ایران شد.
مغولانِ مدرن اما کار دیگری میکنند؛ آنان ساختمان تخریب نمیکنند و رسما عامه مردم را نمیکشند، حتی ساختمان و صنعت هم میسازند؛ اما آرامآرام و در طول زمانی بسیار طولانی، با ابزاری نَرم به نام تورم، نه تنها فقرا را که توان دفاع از خود ندارند، به فلاکت میکشانند، بلکه ارزشهای انسانی و اخلاقی کل جامعه را نیز نابود می کنند. آنگاه جامعهای که اخلاق و ارزشهای انسانی و ایمانی نداشته باشد و بخش بزرگی از آن هم فقیر و به حاشیه رانده شده باشد، در چرخهای از تخریب درون نسلی و بین نسلی خودبهخود نابود خواهد شد.
دو: پول، استانداردِ استانداردهاست. اگر این استاندارد هر روز تغییر کند، تمام استانداردهای زندگی اجتماعی را تخریب میکند. تصورش را بکنید که هر روز که از خانه بیرون میآییم، ببینیم دیشب مغازهداران سنگهای ترازوهای خود را کمی تراشیدهاند و سنگها سبکتر شده اند، این رفتار چه بلایی بر سر اخلاق و اقتصاد خواهد آورد؟ نخستین اثر آن بیاعتمادی و بیاعتبار شدن قولوقرارها و مبادلات (کاهش سرمایه اجتماعی) است و دومین اثر آن نیز پیشبینی ناپذیری آینده و بیثباتی افق برای فعالیتهای اقتصادی (نااطمینانی) خواهد بود. حضرت کینز (یکی از انگشتشمار مراجع عظام تقلید جهانی در حوزه اقتصاد) فرموده است برای نابودی زیربنای فرهنگ و اخلاق یک جامعه هیچ کاری بهتر از ایجاد تورم مداوم نیست. (بحث بیشتر دراینباره را در مقاله «پیامدهای اخلاقی تورم»/۱۳۸۹ ارایه کردهام. اینجا بخوانید 👇👇)
http://renanistorage.ir/renani-article2/renani-article2(70).pdf
از زمان خلقت حضرت آدم تاکنون، تنها دو کشور، یکی شیلی و دیگری جمهوری اسلامی رکورددار طولانی ترین دوره (بیش از ۴۰ سال) تورم دو رقمی تاریخ هستند. پینوشه را نهضتهای مردمی به زیر نکشید، تورمهای سنگین هر ساله و اقتصاد ورشکسته شیلی مجبورش کرد که تسلیم شود. در ایران اما چهار دهه تورم دو رقمی، فقط حکومت و اقتصاد را به ورطه ورشکستگی نینداخته است، بلکه تورم بالا و مستمر، به عنوان مهمترین دستاورد ملموس حکومت دینی، اخلاق و ایمان مردم را نیز به یغما برده است.
سه: شاید یکی بهترین تحلیلهای ممکن برای معرفی مغولیت مدرن، تحلیل همکار ارجمند من، دکتر عبدالحسین ساسان است که در مراسم نکوداشت خود در اردیبهشت ۱۳۹۷ ارایه کرده است (این تحلیل را در فایل صوتی زیر این نوشتار بشنوید). اما من به بحث دکتر ساسان این نکته را اضافه میکنم که یکی از عللی که حکومت ایران چهار دهه است نتوانسته تورم را مهار کند، اخراج و خروج مستمر نخبگان علمی، فکری و مدنی از حکومت و حتی بستن راههای استفاده از آنها در حوزههای کارشناسی بوده است. همین دکتر ساسان که به تنهایی یک کلاس متحرک است و در هیچ دیداری و حتی گفتوگوی سادهای نبوده است که خود من نکته تازهای از او نیاموخته باشم، وقتی در اوج پختگی علمی و عقلی بود، در دوران حکومت محمود سوم، به بازنشستگی ناخواسته و زودهنگام مفتخرش کردند. همان دورانیکه آغاز غنای علمی و اوج فرهیختگی او بود و میتوانست سرمایهنمادینی برای استادان جوان و سرمایه علمی و اجتماعی برای دانشگاه اصفهان و منبع امید و انرژی برای دانشجویانی باشد که باید نَفَس استادان بزرگ و فرهیخته به آنها بخورد تا به مقام خردمندی برسند.
چهار: سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه کشور همین ماه ابلاغ شد. در این سیاستها، هدف گذاری شده است که طی ۵ سال .....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید: 👇👇👇
http://renani.net/index.php/texts/notes/887-2022-09-15-13-04-07
سخنرانی دکتر ساسان را اینجا بشنوید 👇👇👇👇
.
Telegram
Renani Mohsen / رنانی - محسن
سخنان دکتر عبدالحسین ساسان
در مراسم نکوداشت
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
دانشگاه اصفهان
————————
این فایل، پیوست یادداشت تلگرامی محسن رنانی با عنوان مغولیت مدرن (۲۴ شهریور ۱۴۰۱) است
👇👇👇
https://t.me/Renani_Mohsen/443
.
.
در مراسم نکوداشت
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
دانشگاه اصفهان
————————
این فایل، پیوست یادداشت تلگرامی محسن رنانی با عنوان مغولیت مدرن (۲۴ شهریور ۱۴۰۱) است
👇👇👇
https://t.me/Renani_Mohsen/443
.
.
.
.
👈 آخرین تار موی
✍️ محسن رنانی
یادداشتی درباره جنبش مهسا
اینجا بخوانید: 👇👇👇👇
http://www.renani.net/index.php/texts/notes/888-2022-10-03-04-15-47
.
.
.
👈 آخرین تار موی
✍️ محسن رنانی
یادداشتی درباره جنبش مهسا
اینجا بخوانید: 👇👇👇👇
http://www.renani.net/index.php/texts/notes/888-2022-10-03-04-15-47
.
.
سلام همراهان
دوستان خبر دادند که گاهی سایت بالا نمیآید و توصیه کردند که اصل متن «آخرین تار موی» را اینجا نیز منتشر کنم. برای این که کل متن در یک پیام تلگرامی جا بشود، مجبور شدم در حد دو سه کلمه متن را کاهش دهم بدون آن که به محتوا آسیبی بزند.
👇👇👇
دوستان خبر دادند که گاهی سایت بالا نمیآید و توصیه کردند که اصل متن «آخرین تار موی» را اینجا نیز منتشر کنم. برای این که کل متن در یک پیام تلگرامی جا بشود، مجبور شدم در حد دو سه کلمه متن را کاهش دهم بدون آن که به محتوا آسیبی بزند.
👇👇👇
.
👈 آخرین تار موی
✍️ محسن رنانی
دوستان هی میپرسند چرا در این زمانه بیموامید ساکتی؟ راستش دو مطلب مفصل نوشتم و کنار نهادم. آخر دیگر چه سخنی مانده است با حکومتی که نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای دیالوگ؟ دیالوگ را رها کنید، با چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتن درست با جامعه را هم ندارد. آری چند دهه است که گفتنیها توسط نخبگان فکری و مدنی گفته شده است، اگر میتوانست، میشنید و اگر میخواست، گامی برمیداشت.
و آخر چه میتوان گفت با نسلی که چهل سال است از حکومت و از روشنفکران فقط حرف شنیده است و امروز تصمیم گرفته است خودش عمل کند. نسلی که قدرتمندانه با یک حرکت، کل صحنه بازی را تغییر داد و همه مرزها و محدودیتها را جابهجا کرد و نشان داد که جامعه، همچنان زنده و پویا است و به وقت خودش برگههای آسِ خود را رو میکند. و مفتخریم به جامعهای و نسلی که با رونمایی از ظرفیتهای نهفتهاش و آشکارسازی امیدهای وجودیاش، توانست یکشبه دریایی از امید روانشناختی را نیز برای خودش خلق کند.
همیشه به ما گفته بودند خون مظلوم خون خداست که برکت خواهد کرد و در دعاها خدا را به خون مظلوم سوگند دهید. اکنون چه برکتی عظیمتر از اینکه خون مهسای زیبای ایران، این همه انرژی و نشاط به جامعه تزریق کرد؟ بنگرید، نه تنها ملتی بلکه جهانی بهپا خاسته است برای پاسداشت حرمت خون دختری که نماد تبعیض بود، چون زن بود و کُرد بود و سُنی بود؛ و همه چیز مهیا بود که مرگ او درگمنامی فراموش شود. کاک امجد و باجی مژگان، میبینید چگونه جوانان از همه اقوام، زبانها و مذاهب ایرانی، قیام کردهاند تا خون دختر مظلوم شما زنده بماند؟ برکت بر شما و برکت بر این نسل باد. این روزها ایران، خداییترین، عرفانیترین و رویاییترین روزهای سه دهه اخیر خود را تجربه میکند. شرمباد بر آنان که افسانه بیدینی را به این نسل میبندند و حجاب را که طبق آموزههایی که خودشان به ما آموختهاند، نه جزء اصول دین است و نه جزء فروع دین، ابزار سرکوب این نسل کردهاند.
آری نسلی که قدرتمندانه برای خودش رهبر خلق میکند، اندیشه خلق میکند و راهکار خلق میکند، نیازی به رهنمودِ روشنفکران فرسوده و دانشگاهیان بیعملی چون من ندارد. او آنقدر قدرتمند است که همه خلاءها را خودش جبران میکند.
با حکومت نیز همه گفتنیها گفته شده است، شاید تنها سخنی که باقیمانده است و میتوان امروز بدون لکنت گفت این است که این نظام دارد شکست میخورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته است، فقط تئوری پیروزی دارد. آقایان، برای ماندن، باید تئوری شکست هم داشته باشید. با شیوهها و اندیشههای گذشته، نمیتوانید این نسل را مهار و با آن تعامل کنید. بنابراین برای حفاظت از خودتان و از کشور، تنها یک راه باقی مانده است و آن این که بپذیرید این قانون اساسی و این سامان سیاسی پاسخگوی این نسل و این جامعه نیست و لازم است بر اساس اقتضائات دنیای جدید و نسل جدید از نو بازنویسی و بازسازی شود. در این صورت، نخست باید نخبگان مستقل ملی و نمایندگان واقعی جامعه مدنی بویژه چهرگانی که جامعه به آنها اعتماد کرده است (سلبریتیها) را به رسمیت بشناسید و با آنان گفتوگو کنید تا درباره سازوکاری اعتمادآمیز به توافق برسید. سازوکاری که در آن، شیوه تشکیل «شورای ملی بازنویسی قانون اساسی» به دقت تعیین شده باشد. بازنویسیای که البته در چارچوب همین قانون اساسی کنونی به همهپرسی گذاشته خواهد شد. با پذیرش چنین فرایندی است که نخبگان و چهرگان میتوانند برای اقناع جامعه وارد گفتوگو با آن شوند. شاید و تنها شاید با این راهکار بتوانید اعتماد جامعه را جلب کنید و آنان را آرام کنید تا تحولات ضروری، در امنیت و آرامش چهره بندد.
و البته تعلل نکنید، فرصت اندک است. اگر خون بیشتری ریخته شود و خشونت همه جا را فراگیرد، دیگر نخبگان و چهرگان نیز از جامعه جرأت نخواهند کرد با حکومت گفتوگو کنند و راه مصالحه ملی بسته میشود.
زنهار و زنهار که گمان نکنید که سرکوب میکنید و تمام میشود. گیرم که در این لحظه، این شور اجتماعی سرکوب شود، پایان که نمییابد، بلکه به سانِ آتشِ زیرخاکستر خواهد ماند و انباشتهتر خواهد شد. آنگاه با بزنگاههای ناگزیر آینده که پیدرپی میرسند چه میکنید؟ آنگاه با لحظه جانشینی چه میکنید؟ لحظهای که دیگر اقتدار کاریزما حضور ندارد که به دستگاه سرکوب انسجام دهد و وجدان اخلاقی نیروهای سرکوب را اقناع کند. متوجه هستید که در آن لحظه که اقتدار کاریزما پایان مییابد جامعه بسانِ فنری که آزاد میشود همه انرژیهای انباشته خویش را بیرون میریزد؟ پس به خودتان و به ایران رحم کنید و تا اقتدار کاریزما هست، تحول را آغاز کنید. صمیمانه به جامعه بگویید که پیامش را شنیدهاید. این آخرین تار مویی است که میتوان به آن چنگ زد. والسلام./ ۱۱ مهر ۱۴۰۱
.
👈 آخرین تار موی
✍️ محسن رنانی
دوستان هی میپرسند چرا در این زمانه بیموامید ساکتی؟ راستش دو مطلب مفصل نوشتم و کنار نهادم. آخر دیگر چه سخنی مانده است با حکومتی که نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای دیالوگ؟ دیالوگ را رها کنید، با چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتن درست با جامعه را هم ندارد. آری چند دهه است که گفتنیها توسط نخبگان فکری و مدنی گفته شده است، اگر میتوانست، میشنید و اگر میخواست، گامی برمیداشت.
و آخر چه میتوان گفت با نسلی که چهل سال است از حکومت و از روشنفکران فقط حرف شنیده است و امروز تصمیم گرفته است خودش عمل کند. نسلی که قدرتمندانه با یک حرکت، کل صحنه بازی را تغییر داد و همه مرزها و محدودیتها را جابهجا کرد و نشان داد که جامعه، همچنان زنده و پویا است و به وقت خودش برگههای آسِ خود را رو میکند. و مفتخریم به جامعهای و نسلی که با رونمایی از ظرفیتهای نهفتهاش و آشکارسازی امیدهای وجودیاش، توانست یکشبه دریایی از امید روانشناختی را نیز برای خودش خلق کند.
همیشه به ما گفته بودند خون مظلوم خون خداست که برکت خواهد کرد و در دعاها خدا را به خون مظلوم سوگند دهید. اکنون چه برکتی عظیمتر از اینکه خون مهسای زیبای ایران، این همه انرژی و نشاط به جامعه تزریق کرد؟ بنگرید، نه تنها ملتی بلکه جهانی بهپا خاسته است برای پاسداشت حرمت خون دختری که نماد تبعیض بود، چون زن بود و کُرد بود و سُنی بود؛ و همه چیز مهیا بود که مرگ او درگمنامی فراموش شود. کاک امجد و باجی مژگان، میبینید چگونه جوانان از همه اقوام، زبانها و مذاهب ایرانی، قیام کردهاند تا خون دختر مظلوم شما زنده بماند؟ برکت بر شما و برکت بر این نسل باد. این روزها ایران، خداییترین، عرفانیترین و رویاییترین روزهای سه دهه اخیر خود را تجربه میکند. شرمباد بر آنان که افسانه بیدینی را به این نسل میبندند و حجاب را که طبق آموزههایی که خودشان به ما آموختهاند، نه جزء اصول دین است و نه جزء فروع دین، ابزار سرکوب این نسل کردهاند.
آری نسلی که قدرتمندانه برای خودش رهبر خلق میکند، اندیشه خلق میکند و راهکار خلق میکند، نیازی به رهنمودِ روشنفکران فرسوده و دانشگاهیان بیعملی چون من ندارد. او آنقدر قدرتمند است که همه خلاءها را خودش جبران میکند.
با حکومت نیز همه گفتنیها گفته شده است، شاید تنها سخنی که باقیمانده است و میتوان امروز بدون لکنت گفت این است که این نظام دارد شکست میخورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته است، فقط تئوری پیروزی دارد. آقایان، برای ماندن، باید تئوری شکست هم داشته باشید. با شیوهها و اندیشههای گذشته، نمیتوانید این نسل را مهار و با آن تعامل کنید. بنابراین برای حفاظت از خودتان و از کشور، تنها یک راه باقی مانده است و آن این که بپذیرید این قانون اساسی و این سامان سیاسی پاسخگوی این نسل و این جامعه نیست و لازم است بر اساس اقتضائات دنیای جدید و نسل جدید از نو بازنویسی و بازسازی شود. در این صورت، نخست باید نخبگان مستقل ملی و نمایندگان واقعی جامعه مدنی بویژه چهرگانی که جامعه به آنها اعتماد کرده است (سلبریتیها) را به رسمیت بشناسید و با آنان گفتوگو کنید تا درباره سازوکاری اعتمادآمیز به توافق برسید. سازوکاری که در آن، شیوه تشکیل «شورای ملی بازنویسی قانون اساسی» به دقت تعیین شده باشد. بازنویسیای که البته در چارچوب همین قانون اساسی کنونی به همهپرسی گذاشته خواهد شد. با پذیرش چنین فرایندی است که نخبگان و چهرگان میتوانند برای اقناع جامعه وارد گفتوگو با آن شوند. شاید و تنها شاید با این راهکار بتوانید اعتماد جامعه را جلب کنید و آنان را آرام کنید تا تحولات ضروری، در امنیت و آرامش چهره بندد.
و البته تعلل نکنید، فرصت اندک است. اگر خون بیشتری ریخته شود و خشونت همه جا را فراگیرد، دیگر نخبگان و چهرگان نیز از جامعه جرأت نخواهند کرد با حکومت گفتوگو کنند و راه مصالحه ملی بسته میشود.
زنهار و زنهار که گمان نکنید که سرکوب میکنید و تمام میشود. گیرم که در این لحظه، این شور اجتماعی سرکوب شود، پایان که نمییابد، بلکه به سانِ آتشِ زیرخاکستر خواهد ماند و انباشتهتر خواهد شد. آنگاه با بزنگاههای ناگزیر آینده که پیدرپی میرسند چه میکنید؟ آنگاه با لحظه جانشینی چه میکنید؟ لحظهای که دیگر اقتدار کاریزما حضور ندارد که به دستگاه سرکوب انسجام دهد و وجدان اخلاقی نیروهای سرکوب را اقناع کند. متوجه هستید که در آن لحظه که اقتدار کاریزما پایان مییابد جامعه بسانِ فنری که آزاد میشود همه انرژیهای انباشته خویش را بیرون میریزد؟ پس به خودتان و به ایران رحم کنید و تا اقتدار کاریزما هست، تحول را آغاز کنید. صمیمانه به جامعه بگویید که پیامش را شنیدهاید. این آخرین تار مویی است که میتوان به آن چنگ زد. والسلام./ ۱۱ مهر ۱۴۰۱
.
.
.
👈🏼 تقلید و توسعه
(در سپاسگزاری از مراجع عظام)
✍️ محسن رنانی
«استاد عزیز! سلام مجدد؛ دیروز بچههای من همه با هم به این نتیجه رسیدند که دیگه مرجع تقلید نداشته باشند. چون گفتند همه مراجع سکوت کردهاند و چیزی نمیگن....».
متن بالا پیامی است که یکی از همکاران دانشگاهی، که خودش جانباز قطع نخاعی دوران دفاع ملیمان بوده و اکنون .....
متن کامل را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید (توجه: اگر لینکها باز نشد فیلترشکن خود را غیرفعال کنید):
در تارنمای رسمی محسن رنانی:
👇👇👇
http://renani.net/index.php/texts/notes/889-2022-10-13-09-03-52
به صورت فایل پیدیاف:
👇👇👇
http://renanistorage.ir/renani-notes/Imitation%20%20%26%20%20Development%20%28Renani%29.pdf
.
.
👈🏼 تقلید و توسعه
(در سپاسگزاری از مراجع عظام)
✍️ محسن رنانی
«استاد عزیز! سلام مجدد؛ دیروز بچههای من همه با هم به این نتیجه رسیدند که دیگه مرجع تقلید نداشته باشند. چون گفتند همه مراجع سکوت کردهاند و چیزی نمیگن....».
متن بالا پیامی است که یکی از همکاران دانشگاهی، که خودش جانباز قطع نخاعی دوران دفاع ملیمان بوده و اکنون .....
متن کامل را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید (توجه: اگر لینکها باز نشد فیلترشکن خود را غیرفعال کنید):
در تارنمای رسمی محسن رنانی:
👇👇👇
http://renani.net/index.php/texts/notes/889-2022-10-13-09-03-52
به صورت فایل پیدیاف:
👇👇👇
http://renanistorage.ir/renani-notes/Imitation%20%20%26%20%20Development%20%28Renani%29.pdf
.
.
.
👈🏼 شمسههای ایران
✍️ محسن رنانی
مولوی خسته بود، فرسوده بود، از بارِ فقهی که سی سال بود عرق ریزان به دوش میکشید. البته که منافع کلانی برایش داشت؛ مفتی قونیه بود؛ در عالم اسلام شأنی داشت و منزلتی؛ حاکم قونیه محترمش میداشت و دم و دستگاه پُررونقی راه انداخته بود که از در و دیوارش رفاه میبارید. اما دلش راضی نبود. احساس میکرد سی سال درجا زده است، سی سال همانی بود که بود: افتا پشت افتا. نه صفایی در دل نه افقی در عقل. مرگ با سرعتی شتابان به سوی او میآمد و فرصتهایش داشت بهسرعت از دست میرفت. برای مدتها در خویش حیران بود که «چه کند؟» و نمیدانست.
شمس که آمد طولی نکشید که مولوی زیر و رو شد، بههمریخت و از دل این درهم ریزی وجود تازهای متولد شد. شروع کرد به رقصیدن و نواختن رُباب. روحانیان طعنهاش زدند، که مفتی قونیه موسیقی مینوازد و میرقصد. گفت کباب از آنِ شما، این رباب هم از آنِ من. با این تقسیم منافع، جنگ پایان یافت و هر کدام .....
متن کامل را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید (اگر لینکها باز نشد، فیلتر شکن خود را غیرفعال کنید):
در تارنمای رسمی محسن رنانی:
👇👇👇
http://www.renani.net/index.php/texts/notes/890-2022-10-27-14-14-04
در قالب فایل پیدیاف:
👇👇👇
http://renanistorage.ir/renani-notes/Iran%27s%20Shamseh%20%28Mohsen%20Renani%29.pdf
.
.
👈🏼 شمسههای ایران
✍️ محسن رنانی
مولوی خسته بود، فرسوده بود، از بارِ فقهی که سی سال بود عرق ریزان به دوش میکشید. البته که منافع کلانی برایش داشت؛ مفتی قونیه بود؛ در عالم اسلام شأنی داشت و منزلتی؛ حاکم قونیه محترمش میداشت و دم و دستگاه پُررونقی راه انداخته بود که از در و دیوارش رفاه میبارید. اما دلش راضی نبود. احساس میکرد سی سال درجا زده است، سی سال همانی بود که بود: افتا پشت افتا. نه صفایی در دل نه افقی در عقل. مرگ با سرعتی شتابان به سوی او میآمد و فرصتهایش داشت بهسرعت از دست میرفت. برای مدتها در خویش حیران بود که «چه کند؟» و نمیدانست.
شمس که آمد طولی نکشید که مولوی زیر و رو شد، بههمریخت و از دل این درهم ریزی وجود تازهای متولد شد. شروع کرد به رقصیدن و نواختن رُباب. روحانیان طعنهاش زدند، که مفتی قونیه موسیقی مینوازد و میرقصد. گفت کباب از آنِ شما، این رباب هم از آنِ من. با این تقسیم منافع، جنگ پایان یافت و هر کدام .....
متن کامل را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید (اگر لینکها باز نشد، فیلتر شکن خود را غیرفعال کنید):
در تارنمای رسمی محسن رنانی:
👇👇👇
http://www.renani.net/index.php/texts/notes/890-2022-10-27-14-14-04
در قالب فایل پیدیاف:
👇👇👇
http://renanistorage.ir/renani-notes/Iran%27s%20Shamseh%20%28Mohsen%20Renani%29.pdf
.
.
✍️ استفراغِ مبارک!
دلم روزی چند بار میپرسد چرا در این زمانه که ساعت به ساعت دارد تحولات تازهای رخ میدهد و باید زودبهزود نوشت و گفت، اینقدر دیر به دیر چیزی منتشر میکنی؟ عقلم میگوید دیگر از نوشتن و گفتن چه سود؟ میگوید همین نوشته که داری مینویسی هم از نوع دستوپا زدن بیثمر روشنفکری است. خدایی راست میگوید.
میدانید! حکومت چند دهه بهجای ساختن و کاشتن و سبز کردن و امید دادن و افق گشودن و غنیسازی خاک ایران و جامعه ایران، آن را شخم زد و تخلیه کرد؛ و هر آدم و حیوان و کوه و معدن و دریاچه و گیاهِ ارزشمند و آرامکننده و امیدبخش و استحکام دهندهای که بود را قطع کرد و بُرد و خورد و گزینش کرد و تحقیر کرد و تخریب کرد و فراری داد. اکنون که افق را ابر سیاه فراگرفته و بارش شروع شده و سیل راه افتاده است، چه میشود کرد با سیل؟ حکومت جلوی سیل ایستاده است و به آن شلیک میکند. بیچاره گمان میکند سیل را میشود با شلیک متوقف کرد. روشنفکران هم پشت سر سیل ایستادهاند و فریاد میزنند آآی سیل از این طرف برو، آآی سیل از آن طرف نرو. زهی خیال باطل!
آآی حکومت آآی ما روشنفکران! همهمان عقبیم، همهمان هنوز خوابیم و همهمان مقصریم. حکومت روزگار درازی فریب داد و تبعیض کرد و قانون را لجن زد و مردم را ندید؛ ما هم پیدرپی سکوت کردیم و منفعت طلبی کردیم و چشمانمان را بر آن همه تبعیض و تنگی و حماقت بستیم. و اکنون این نسل، که آینده ایران مال اوست و حق اوست، دارد همه ما را و همه آنچیزی که رنگ و بوی ما را دارد، استفراغ میکند. آن هم چه استفراغِ عمیق و مبارکی.
محسن رنانی / بعد از شادی مردم برای باخت تیم ایران از انگلیس
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
✍️ استفراغِ مبارک!
دلم روزی چند بار میپرسد چرا در این زمانه که ساعت به ساعت دارد تحولات تازهای رخ میدهد و باید زودبهزود نوشت و گفت، اینقدر دیر به دیر چیزی منتشر میکنی؟ عقلم میگوید دیگر از نوشتن و گفتن چه سود؟ میگوید همین نوشته که داری مینویسی هم از نوع دستوپا زدن بیثمر روشنفکری است. خدایی راست میگوید.
میدانید! حکومت چند دهه بهجای ساختن و کاشتن و سبز کردن و امید دادن و افق گشودن و غنیسازی خاک ایران و جامعه ایران، آن را شخم زد و تخلیه کرد؛ و هر آدم و حیوان و کوه و معدن و دریاچه و گیاهِ ارزشمند و آرامکننده و امیدبخش و استحکام دهندهای که بود را قطع کرد و بُرد و خورد و گزینش کرد و تحقیر کرد و تخریب کرد و فراری داد. اکنون که افق را ابر سیاه فراگرفته و بارش شروع شده و سیل راه افتاده است، چه میشود کرد با سیل؟ حکومت جلوی سیل ایستاده است و به آن شلیک میکند. بیچاره گمان میکند سیل را میشود با شلیک متوقف کرد. روشنفکران هم پشت سر سیل ایستادهاند و فریاد میزنند آآی سیل از این طرف برو، آآی سیل از آن طرف نرو. زهی خیال باطل!
آآی حکومت آآی ما روشنفکران! همهمان عقبیم، همهمان هنوز خوابیم و همهمان مقصریم. حکومت روزگار درازی فریب داد و تبعیض کرد و قانون را لجن زد و مردم را ندید؛ ما هم پیدرپی سکوت کردیم و منفعت طلبی کردیم و چشمانمان را بر آن همه تبعیض و تنگی و حماقت بستیم. و اکنون این نسل، که آینده ایران مال اوست و حق اوست، دارد همه ما را و همه آنچیزی که رنگ و بوی ما را دارد، استفراغ میکند. آن هم چه استفراغِ عمیق و مبارکی.
محسن رنانی / بعد از شادی مردم برای باخت تیم ایران از انگلیس
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
.
.
✍ فُحشهای مبارک؟
استاد برجسته حوزه آموزش است. به قیافه و رفتار بچهها که نگاه میکند متوجه میشود که مشکل آموزش آنها در مدرسه چیست. همیشه گفتوگو با او برای من آموزنده بوده است. دکتر محمدرضا سرکار آرانی را می گویم.
چندسال پیش گفت: محسن! اینقدر برای نظریهپردازی درباره توسعه ایران غصه نخور؛ توسعه حاصل قصههای مادران است نه غصههای استادان و یاسههای سیاستمداران (یاسه= قانون، سیاست). آموزشِ مدرسهای اگر در واسازی قصههای مادران موفق نباشد، به این معنی است که خودش در چنبره قصههای مادران زمینگیر شده است.
آن روز این حرف را نفهمیدم، تا امروز که فهمیدم این حرف، حرف ندارد.
امروز، در پایان گفتگویی درباره کتاب «روایت محمد-سان» (که روایت ایشان از توسعه ایران است و «پویش فکری توسعه» استخراج کرده است) پرسیدم به نظرتان چرا این جوانان معترض چنین بیپروا فحشهای سنگین به مقامات میدهند؟ من میفهمیدم که این رفتار از نظر روانشناختی، طبیعی است و اگر در چنین شرایط پرفشاری فحش نمیدادند جای سوال بود؛ ولی تحلیل روشن اجتماعی برایش نداشتم. اما محمدسان حرفهای بدیعی زد. ترجمه خودمانی آنها، که پاسخ فشرده پرسش من است، را به زبان خودم برای شما میگویم.
رفتار بچهها انعکاس بیرونی وجدان خانواده است. اینها همان ناسزاها و نفرینهای پدران و مادرانشان است که قبلا در خانه و آشپزخانه، یواشکی و زیرِلب گفته میشده و حالا این بچهها در کوی و برزن فریاد میزنند. تا یاد دارند مادرانشان در خانه ضجه زدهاند و از زندگی نالیدهاند و زیر لب به زمینوزمان نفرین کردهاند؛ یک عمر پدرانشان به خانه که آمدهاند با خود شرمندگی آوردهاند و قند چایشان تلخی و ناسزا به بیکفایتی و فساد نظام حکمرانی بوده است. بچهها اکنون آیینه تجربهها و آگاهیهای پدران و مادران از زندگی خویشند. آنها وجدان خانگیشان را به خیابان آوردهاند.
درواقع این فحشها، در این بستری که پدیدار شده است، مجموعهای از کلمات زشت و نازسزا نیست، بلکه بیان فشرده وجدان پنهان خانواده ایرانی است که هیچ راه دیگری برای انعکاس نیافته است. بنابراین پژواک نوعی آگاهی جمعی است که اگر آنان که باید بشنوند، بشنوند، مبارک است.
محسن رنانی / ۱۴ آذر ۱۴۰۱
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
.
✍ فُحشهای مبارک؟
استاد برجسته حوزه آموزش است. به قیافه و رفتار بچهها که نگاه میکند متوجه میشود که مشکل آموزش آنها در مدرسه چیست. همیشه گفتوگو با او برای من آموزنده بوده است. دکتر محمدرضا سرکار آرانی را می گویم.
چندسال پیش گفت: محسن! اینقدر برای نظریهپردازی درباره توسعه ایران غصه نخور؛ توسعه حاصل قصههای مادران است نه غصههای استادان و یاسههای سیاستمداران (یاسه= قانون، سیاست). آموزشِ مدرسهای اگر در واسازی قصههای مادران موفق نباشد، به این معنی است که خودش در چنبره قصههای مادران زمینگیر شده است.
آن روز این حرف را نفهمیدم، تا امروز که فهمیدم این حرف، حرف ندارد.
امروز، در پایان گفتگویی درباره کتاب «روایت محمد-سان» (که روایت ایشان از توسعه ایران است و «پویش فکری توسعه» استخراج کرده است) پرسیدم به نظرتان چرا این جوانان معترض چنین بیپروا فحشهای سنگین به مقامات میدهند؟ من میفهمیدم که این رفتار از نظر روانشناختی، طبیعی است و اگر در چنین شرایط پرفشاری فحش نمیدادند جای سوال بود؛ ولی تحلیل روشن اجتماعی برایش نداشتم. اما محمدسان حرفهای بدیعی زد. ترجمه خودمانی آنها، که پاسخ فشرده پرسش من است، را به زبان خودم برای شما میگویم.
رفتار بچهها انعکاس بیرونی وجدان خانواده است. اینها همان ناسزاها و نفرینهای پدران و مادرانشان است که قبلا در خانه و آشپزخانه، یواشکی و زیرِلب گفته میشده و حالا این بچهها در کوی و برزن فریاد میزنند. تا یاد دارند مادرانشان در خانه ضجه زدهاند و از زندگی نالیدهاند و زیر لب به زمینوزمان نفرین کردهاند؛ یک عمر پدرانشان به خانه که آمدهاند با خود شرمندگی آوردهاند و قند چایشان تلخی و ناسزا به بیکفایتی و فساد نظام حکمرانی بوده است. بچهها اکنون آیینه تجربهها و آگاهیهای پدران و مادران از زندگی خویشند. آنها وجدان خانگیشان را به خیابان آوردهاند.
درواقع این فحشها، در این بستری که پدیدار شده است، مجموعهای از کلمات زشت و نازسزا نیست، بلکه بیان فشرده وجدان پنهان خانواده ایرانی است که هیچ راه دیگری برای انعکاس نیافته است. بنابراین پژواک نوعی آگاهی جمعی است که اگر آنان که باید بشنوند، بشنوند، مبارک است.
محسن رنانی / ۱۴ آذر ۱۴۰۱
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
.
👈 ایران و نسل صفر
✍ محسن رنانی
بسی امید دارم که این نسل بتواند بحرانهای جاری که میان او و حکومت هست را با خردمندی به سلامت از سربگذارند؛ و البته امیدوارم حکومت هم با تصمیمات خطا و مقابله کور با خواستهها و نیازهای این نسل، ایران را بهسوی خشونت فراگیر و درهمریزی نبرد. در این صورت میتوان امیدوار بود که در نیمه دوم قرن بیستویکم، «سالِ صفرِ توسعه» در ایران آغاز شود؛ که اگر چنین شود، آنگاه میتوان گفت ایران جزء ملتهای بختیار جهان بوده است که دوره گذار تاریخی خود به مُدرنیَّت را چنین سریع و کم هزینه میپیماید.
بهگمان من حکومت، با تمرکز بلندمدت بر دغدغه «جهانگیری»، لوازم «جهانداری» (قدرت اثرگذاری بر جامعه) و لوازم «جهانپذیری» (قدرت تحول در خویش) را از دست داده است. سه شرط اصلی جهانداری و جهانپذیری اینها هستند: مهارت نرم (عقلانیت حکمرانی یا عقل جهانداری یا همان انرژی خرد جمعی)، مهارت سخت (انعطافپذیری ساختاری و سیستمی) و ذخیره انرژی (منابع مادی، سرمایه اجتماعی، و قدرت روانشناختی برای تغییر).
البته حکومت احتمالا به زودی دست به تغییرات صوری خواهد زد اما قدرت تغییرات واقعی را از دست داده است. در عین حال دو دهه است که منحنی اقتدار حکومت، نزولی و منحنی اقتدار جامعه، صعودی شده است و شکاف اقتدار، سالهاست که به سود جامعه در حال افزایش است (این نکته را در مقاله «تناسب در اقتدار» در سال ۱۳۸۱ باز کردهام. لینک مقاله در پایان یادداشت آمده است). پس پیشاپیش سرنوشت این تعارض میان حکومت و جامعه روشن است. تنها هزینههای آن است که بسته به رفتار دو طرف، میتواند برای ایران کم یا خسارتبار باشد.
این نسل، «نسل صفر» است و اگر عجله نکند، بازی را بدون خون و خشونت خواهد برد. چون عقبه این نسل تا دبستانها ادامه دارد و فناوری هم روزاروز او را تقویت می کند و انرژی خود را نیز از شوق روزافزون به تغییر میگیرد. اما حکومت همه منابع خود را خرج کرده یا از دست داده است، از منابع طبیعی گرفته تا منابع مشروعیت دینی و سرمایه اجتماعی و منابع اندیشگی. تنها منبع باقی مانده حکومت، اقتدار کاریزما است؛ پس فرصت حکومت محدود به اکنون است تا زمانی که عصر کاریزما پایان یابد.
نسل صفر یعنی نسلی که هیچ باور غیرقابل نقد و هیچ انگاره مقدسی ندارد. «خدا، شاه، میهن» یا «خدا، امام، حکومت»، پرچم نسلهای پیشاتوسعه و نشانه مرحله کودکیِ یک جامعه است. اینها سرانگارههای مقدسی است که نشانه تعهد یا سرسپردگی یک جامعه به آسمان، به حکومت، به جغرافیا یا به شخص است. یعنی نسبت عاطفی میان یک جامعه با آسمان با حکومت با قومیت و با فرد است. وقتی مناسبات و قواعد کلان یک جامعه بر نسبت عاطفی و رابطه احساسی چیده شد، جامعه خلعسلاح و بیدفاع میشود و امکان برقراری یک رابطه عقلانی از جنس گفتوگو، نقد، خردورزی و اصلاح، پایان مییابد.
نسل صفر ممکن است در صورت لزوم و وقتی همه راهها را بر خود بسته ببیند و بهطورکامل ناامید شود، دست به خشونت ببرد، اما این خشونت، ایدئولوژیک نیست بلکه خشونتِ روانشناختی است که حاصل تنفرِ ناشی از احساس فریب، باخت و تبعیض است. خشونت روانشناختی از نسلی به نسل دیگر منتقل نمیشود چون هیجان روانشناختی به محض محو شدنِ عللِ آن، فرو مینشیند. اما خشونت ایدئولوژیک، ماندگار است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. خشونت روانشناختی یک احساس زودگذر هیجانی است اما خشونت ایدئولوژیک در بادامه مغزی (آمیگدال) خانه میکند و ماندگار است و از طریق هنجارهای فرهنگی به نسلهای بعد منتقل میشود. در همین جنبش مهسا، خشونت معترضان، روانشناختی بود و پس از یک برونریزی، فروکش کرد؛ اما خشونت حکومت، ایدئولوژیک بود و به همین علت همچنان ادامه دارد و خواهد داشت.
پس نسل صفر ذاتا خشن نیست چون هیچ ایدئولوژی یا انگاره مقدسی ندارد. و همه چیز را از دریچه عقل و به اقتضای واقعیت و مصلحت مینگرد. این همان عصاره مُدرنیَّت (نوگرایی یا مدرنیته) است که اگر این نسل بپاید، این جامعه را وارد دوره «رواداری» میکند.
رواداری یعنی پذیرش این که تکتک انسانها خلقت ویژه و منحصربه فرد خود را دارند و هر کدام دریچهای به سوی آگاهیهای این هستی بیکرانهاند. بنابراین رواداری یعنی پذیرش دگراندیشی و دگرباشی. رواداری یعنی فرد، حقیقت را در انحصار خود یا گروه خود یا قوم خود یا دین خود نداند و حقیقت را موهبتی بداند که در میان مردمان پراکنده است و از طریق تعامل، گفتوگو و همشنوی، تنها میتوان به آن نزدیک شد. بنابراین فردِ روادار همواره آماده است تا در برخورد افکار، انگارههایش را بازبینی و بازتعریف کند.
رواداری نطفه ذهنی و فرهنگی و درونی هر ....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
http://renani.net/index.php/texts/notes/896-2022-12-27-13-21-03
@Renani_Mohsen
.
👈 ایران و نسل صفر
✍ محسن رنانی
بسی امید دارم که این نسل بتواند بحرانهای جاری که میان او و حکومت هست را با خردمندی به سلامت از سربگذارند؛ و البته امیدوارم حکومت هم با تصمیمات خطا و مقابله کور با خواستهها و نیازهای این نسل، ایران را بهسوی خشونت فراگیر و درهمریزی نبرد. در این صورت میتوان امیدوار بود که در نیمه دوم قرن بیستویکم، «سالِ صفرِ توسعه» در ایران آغاز شود؛ که اگر چنین شود، آنگاه میتوان گفت ایران جزء ملتهای بختیار جهان بوده است که دوره گذار تاریخی خود به مُدرنیَّت را چنین سریع و کم هزینه میپیماید.
بهگمان من حکومت، با تمرکز بلندمدت بر دغدغه «جهانگیری»، لوازم «جهانداری» (قدرت اثرگذاری بر جامعه) و لوازم «جهانپذیری» (قدرت تحول در خویش) را از دست داده است. سه شرط اصلی جهانداری و جهانپذیری اینها هستند: مهارت نرم (عقلانیت حکمرانی یا عقل جهانداری یا همان انرژی خرد جمعی)، مهارت سخت (انعطافپذیری ساختاری و سیستمی) و ذخیره انرژی (منابع مادی، سرمایه اجتماعی، و قدرت روانشناختی برای تغییر).
البته حکومت احتمالا به زودی دست به تغییرات صوری خواهد زد اما قدرت تغییرات واقعی را از دست داده است. در عین حال دو دهه است که منحنی اقتدار حکومت، نزولی و منحنی اقتدار جامعه، صعودی شده است و شکاف اقتدار، سالهاست که به سود جامعه در حال افزایش است (این نکته را در مقاله «تناسب در اقتدار» در سال ۱۳۸۱ باز کردهام. لینک مقاله در پایان یادداشت آمده است). پس پیشاپیش سرنوشت این تعارض میان حکومت و جامعه روشن است. تنها هزینههای آن است که بسته به رفتار دو طرف، میتواند برای ایران کم یا خسارتبار باشد.
این نسل، «نسل صفر» است و اگر عجله نکند، بازی را بدون خون و خشونت خواهد برد. چون عقبه این نسل تا دبستانها ادامه دارد و فناوری هم روزاروز او را تقویت می کند و انرژی خود را نیز از شوق روزافزون به تغییر میگیرد. اما حکومت همه منابع خود را خرج کرده یا از دست داده است، از منابع طبیعی گرفته تا منابع مشروعیت دینی و سرمایه اجتماعی و منابع اندیشگی. تنها منبع باقی مانده حکومت، اقتدار کاریزما است؛ پس فرصت حکومت محدود به اکنون است تا زمانی که عصر کاریزما پایان یابد.
نسل صفر یعنی نسلی که هیچ باور غیرقابل نقد و هیچ انگاره مقدسی ندارد. «خدا، شاه، میهن» یا «خدا، امام، حکومت»، پرچم نسلهای پیشاتوسعه و نشانه مرحله کودکیِ یک جامعه است. اینها سرانگارههای مقدسی است که نشانه تعهد یا سرسپردگی یک جامعه به آسمان، به حکومت، به جغرافیا یا به شخص است. یعنی نسبت عاطفی میان یک جامعه با آسمان با حکومت با قومیت و با فرد است. وقتی مناسبات و قواعد کلان یک جامعه بر نسبت عاطفی و رابطه احساسی چیده شد، جامعه خلعسلاح و بیدفاع میشود و امکان برقراری یک رابطه عقلانی از جنس گفتوگو، نقد، خردورزی و اصلاح، پایان مییابد.
نسل صفر ممکن است در صورت لزوم و وقتی همه راهها را بر خود بسته ببیند و بهطورکامل ناامید شود، دست به خشونت ببرد، اما این خشونت، ایدئولوژیک نیست بلکه خشونتِ روانشناختی است که حاصل تنفرِ ناشی از احساس فریب، باخت و تبعیض است. خشونت روانشناختی از نسلی به نسل دیگر منتقل نمیشود چون هیجان روانشناختی به محض محو شدنِ عللِ آن، فرو مینشیند. اما خشونت ایدئولوژیک، ماندگار است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. خشونت روانشناختی یک احساس زودگذر هیجانی است اما خشونت ایدئولوژیک در بادامه مغزی (آمیگدال) خانه میکند و ماندگار است و از طریق هنجارهای فرهنگی به نسلهای بعد منتقل میشود. در همین جنبش مهسا، خشونت معترضان، روانشناختی بود و پس از یک برونریزی، فروکش کرد؛ اما خشونت حکومت، ایدئولوژیک بود و به همین علت همچنان ادامه دارد و خواهد داشت.
پس نسل صفر ذاتا خشن نیست چون هیچ ایدئولوژی یا انگاره مقدسی ندارد. و همه چیز را از دریچه عقل و به اقتضای واقعیت و مصلحت مینگرد. این همان عصاره مُدرنیَّت (نوگرایی یا مدرنیته) است که اگر این نسل بپاید، این جامعه را وارد دوره «رواداری» میکند.
رواداری یعنی پذیرش این که تکتک انسانها خلقت ویژه و منحصربه فرد خود را دارند و هر کدام دریچهای به سوی آگاهیهای این هستی بیکرانهاند. بنابراین رواداری یعنی پذیرش دگراندیشی و دگرباشی. رواداری یعنی فرد، حقیقت را در انحصار خود یا گروه خود یا قوم خود یا دین خود نداند و حقیقت را موهبتی بداند که در میان مردمان پراکنده است و از طریق تعامل، گفتوگو و همشنوی، تنها میتوان به آن نزدیک شد. بنابراین فردِ روادار همواره آماده است تا در برخورد افکار، انگارههایش را بازبینی و بازتعریف کند.
رواداری نطفه ذهنی و فرهنگی و درونی هر ....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
http://renani.net/index.php/texts/notes/896-2022-12-27-13-21-03
@Renani_Mohsen
.
.
👈 اذان بهوقت دروغ
✍ محسن رنانی
چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل میکند؛ اما «اذان بهوقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را میزداید و هم عبادت مومنان را ضایع میکند.
در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آنکه که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفتوگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفتوگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوشباور هم دور هم جمعشدیم تا ببینیم آیا میتوانیم زمینهها و مسائل گفتوگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفتوگو کردیم.
در این دیدارها هرچه ما با دانشجویان درباره گفتوگو سخن میگفتیم آنان میگفتند گفتوگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما میکوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمهای چشمهامان را کور میکند؟ میگفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذرهای اهل گفتوگو است و قصد گفتوگو دارد! میگفتند گفتوگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفتوگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفتوگو کند؟
میگفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آنها اصرار بود و از ما انکار. میگفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربهسر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.
اکنون میبینم دانشجویان درست میگفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شدهاند رجزخوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کردهاند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی اولیهشان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی گفتوگو و راهحل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی، شما «واکنش» نشان میدهید؛ اما در ترس عقلانی، شما درپی پاسخ مناسب یا «راهحل» میگردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان مییابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز میشود.
درواقع اکنون متوجه شدهایم که نظام میخواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبهاش تا دبستانها ادامه دارد.
بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش میخواهم و اعتراف میکنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِسلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیقتر و دقیقتر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشنبینی و دقتنظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفتوگو خواهند کرد، خوشخیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفتوگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن میتوان گفتوگو کرد یا به آن اعتماد کرد.
اکنون به حاکمان میگویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانستهاید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصتهای خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کردهاید. پس چرا فکر میکنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شدهاید کار تمام است و حکومتتان بردوام؟ چاههای نفتتان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟ مشروعیت دینیتان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبستهتان انبوهتر شده؟ سرمایه اجتماعیتان بهبود یافته؟ فرصتهایتان در داخل و خارج فراوانتر شده؟ تحریمها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوانتر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کردهتان بازگشتهاند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را .....
ادامه متن را در پیوند زیر بخوانید:
http://renani.net/index.php/texts/notes/897-2023-01-13-12-28-08
@Renani_Mohsen
http://www.renani.net
.
👈 اذان بهوقت دروغ
✍ محسن رنانی
چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل میکند؛ اما «اذان بهوقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را میزداید و هم عبادت مومنان را ضایع میکند.
در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آنکه که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفتوگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفتوگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوشباور هم دور هم جمعشدیم تا ببینیم آیا میتوانیم زمینهها و مسائل گفتوگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفتوگو کردیم.
در این دیدارها هرچه ما با دانشجویان درباره گفتوگو سخن میگفتیم آنان میگفتند گفتوگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما میکوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمهای چشمهامان را کور میکند؟ میگفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذرهای اهل گفتوگو است و قصد گفتوگو دارد! میگفتند گفتوگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفتوگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفتوگو کند؟
میگفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آنها اصرار بود و از ما انکار. میگفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربهسر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.
اکنون میبینم دانشجویان درست میگفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شدهاند رجزخوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کردهاند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی اولیهشان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی گفتوگو و راهحل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی، شما «واکنش» نشان میدهید؛ اما در ترس عقلانی، شما درپی پاسخ مناسب یا «راهحل» میگردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان مییابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز میشود.
درواقع اکنون متوجه شدهایم که نظام میخواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبهاش تا دبستانها ادامه دارد.
بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش میخواهم و اعتراف میکنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِسلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیقتر و دقیقتر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشنبینی و دقتنظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفتوگو خواهند کرد، خوشخیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفتوگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن میتوان گفتوگو کرد یا به آن اعتماد کرد.
اکنون به حاکمان میگویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانستهاید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصتهای خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کردهاید. پس چرا فکر میکنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شدهاید کار تمام است و حکومتتان بردوام؟ چاههای نفتتان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟ مشروعیت دینیتان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبستهتان انبوهتر شده؟ سرمایه اجتماعیتان بهبود یافته؟ فرصتهایتان در داخل و خارج فراوانتر شده؟ تحریمها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوانتر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کردهتان بازگشتهاند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را .....
ادامه متن را در پیوند زیر بخوانید:
http://renani.net/index.php/texts/notes/897-2023-01-13-12-28-08
@Renani_Mohsen
http://www.renani.net
.
.
.
👈 سقوط
✍️ محسن رنانی
چکیده:
سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی چهار مرحله دارد؛ وقتی مرحله چهارم رخ دهد «رخداد سقوط» پایان می یابد. جمهوری اسلامی سه مرحله اول سقوط را طی کرده است، نمیدانم تا کی و تا چه حد میتواند، با مقاومت، خشونت و امنیتی کردن جامعه، مانع تحقق مرحله چهارم شود؛ اما میتواند با تغییر رویه، پیش از آن که با «انقلاب از پایین»، مرحله چهارم سقوط نیز رخ دهد، از طریق «انقلاب از بالا»، احتمال فروپاشی را کاهش دهد.
مقدمه:
این متن را حدود دو ماه پیش نوشتم. واقعش مردد بودم که منتشر کنم یا فقط برای مقامات بفرستم. همه ما میدانیم که بالاخره کشور از شرایط فروبسته کنونی گذر خواهد کرد، اما تلاش همه ما باید این باشد که حکومت کمهزینهترین راه را برای گذار کشور انتخاب کند. این که ایران به سوی تجربه شیلی و آفریقای جنوبی برود یا به سوی تجربه لیبی و سوریه، ابتدا به رفتار حکومت بستگی دارد و پساز آن به رفتار جامعه. منافع ملی ایران اقتضا میکند که هر دو طرف (حکومت و جامعه) تمامی راههای کمهزینهتر را تجربه کنند. یعنی تحول انقلابی و خشونتآمیز باید آخرین راه حل باشد. با این نگاه بود که ابتدا نسخه اولیه این متن را برای آقای دکتر محمدجواد ظریف فرستادم و خواهش کردم اگر میتوانند آن را به دست مقام رهبری برسانند. هنوز هم گمانم بر این است اگر مقامات به صورت عریان با واقعیت روبهرو شوند، ناخودآگاه بر تصمیماتشان اثر میگذارد. اما پس از دو ماه ایشان پیام داد که تلاشش ناموفق بوده است. چنین شد که تصمیم گرفتم آن نوشته را با شرح و تفصیل بیشتر و بیانی بیپردهتر، برای انتشار عمومی بازنویسی کنم؛ که همین متنی است که میخوانید.
من این نوشته را منتشر میکنم تا از یکسو خانواده کشتگان و جوانان آسیبدیده و معترضِ جنبش مهسا غمناک نباشند و بدانند که اعتراضشان چه دستاورد عظیمی داشته است و در همین چند ماه توانستهاند یک مرحله از چهار مرحله سقوط را رقم بزنند؛ و از سویدیگر اگر هنوز در درون نظام سیاسی هستند کسانی که از سطح هیجان و ترس روانشناختی عبور کردهاند و قدرت نگریستن عقلانی به تحولات را دارند، واقعیت را دقیقتر ببینند و به مراکز قدرت منتقل کنند؛ شاید هنوز فرصت بازگشت و همگرایی از دست نرفته باشد. چون معتقدم فرصت «اصلاح از بالا» از دست رفته است، اما تا زمانی که مرحله چهارم سقوط رخ نداده است، امکان «انقلاب از بالا» منتفی نیست. و البته اکنون تنها با «انقلاب از بالا» است که میتوان «انقلاب از پایین»، را منتفی کرد؛ وگرنه «انقلاب از پایین» بهطور طبیعی رخ خواهد داد. حکومت باید بداند که با ثبات کنونی اوضاع، غره نشود و رجز نخواند، که فرصتش اندکتر از آنی است که گمان می کند؛ و بداند که حتی اگر با روشهای سرکوب خشن این نسل را از نظر روانشناختی ناامید کند، اما این نسل بهمرحله «امید وجودی» رسیده است و هر لحظه میتواند افقهای امیدبخش تازهای را خلق کند، پس به جای درافتادن و سرکوب و تحقیر این نسل، آن را درک کند و سخنش را ارج بگذارد و با او گفتوگو کند.
تجربه یک قرن اخیر به من میگوید که اگر قاجاران برنیفتاده بلکه اصلاح شده بودند، و انقلابیان به جای .....
ادامه متن را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید:
برای مطالعه مطلب در تارنمای رسمی محسن رنانی کلیک کنید
برای مطالعه مطلب در فایل پیدیاف کلیک کنید
برای مطالعه مطلب در نمای فوری، روی کلید زیر کلیک کنید
.
.
👈 سقوط
✍️ محسن رنانی
چکیده:
سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی چهار مرحله دارد؛ وقتی مرحله چهارم رخ دهد «رخداد سقوط» پایان می یابد. جمهوری اسلامی سه مرحله اول سقوط را طی کرده است، نمیدانم تا کی و تا چه حد میتواند، با مقاومت، خشونت و امنیتی کردن جامعه، مانع تحقق مرحله چهارم شود؛ اما میتواند با تغییر رویه، پیش از آن که با «انقلاب از پایین»، مرحله چهارم سقوط نیز رخ دهد، از طریق «انقلاب از بالا»، احتمال فروپاشی را کاهش دهد.
مقدمه:
این متن را حدود دو ماه پیش نوشتم. واقعش مردد بودم که منتشر کنم یا فقط برای مقامات بفرستم. همه ما میدانیم که بالاخره کشور از شرایط فروبسته کنونی گذر خواهد کرد، اما تلاش همه ما باید این باشد که حکومت کمهزینهترین راه را برای گذار کشور انتخاب کند. این که ایران به سوی تجربه شیلی و آفریقای جنوبی برود یا به سوی تجربه لیبی و سوریه، ابتدا به رفتار حکومت بستگی دارد و پساز آن به رفتار جامعه. منافع ملی ایران اقتضا میکند که هر دو طرف (حکومت و جامعه) تمامی راههای کمهزینهتر را تجربه کنند. یعنی تحول انقلابی و خشونتآمیز باید آخرین راه حل باشد. با این نگاه بود که ابتدا نسخه اولیه این متن را برای آقای دکتر محمدجواد ظریف فرستادم و خواهش کردم اگر میتوانند آن را به دست مقام رهبری برسانند. هنوز هم گمانم بر این است اگر مقامات به صورت عریان با واقعیت روبهرو شوند، ناخودآگاه بر تصمیماتشان اثر میگذارد. اما پس از دو ماه ایشان پیام داد که تلاشش ناموفق بوده است. چنین شد که تصمیم گرفتم آن نوشته را با شرح و تفصیل بیشتر و بیانی بیپردهتر، برای انتشار عمومی بازنویسی کنم؛ که همین متنی است که میخوانید.
من این نوشته را منتشر میکنم تا از یکسو خانواده کشتگان و جوانان آسیبدیده و معترضِ جنبش مهسا غمناک نباشند و بدانند که اعتراضشان چه دستاورد عظیمی داشته است و در همین چند ماه توانستهاند یک مرحله از چهار مرحله سقوط را رقم بزنند؛ و از سویدیگر اگر هنوز در درون نظام سیاسی هستند کسانی که از سطح هیجان و ترس روانشناختی عبور کردهاند و قدرت نگریستن عقلانی به تحولات را دارند، واقعیت را دقیقتر ببینند و به مراکز قدرت منتقل کنند؛ شاید هنوز فرصت بازگشت و همگرایی از دست نرفته باشد. چون معتقدم فرصت «اصلاح از بالا» از دست رفته است، اما تا زمانی که مرحله چهارم سقوط رخ نداده است، امکان «انقلاب از بالا» منتفی نیست. و البته اکنون تنها با «انقلاب از بالا» است که میتوان «انقلاب از پایین»، را منتفی کرد؛ وگرنه «انقلاب از پایین» بهطور طبیعی رخ خواهد داد. حکومت باید بداند که با ثبات کنونی اوضاع، غره نشود و رجز نخواند، که فرصتش اندکتر از آنی است که گمان می کند؛ و بداند که حتی اگر با روشهای سرکوب خشن این نسل را از نظر روانشناختی ناامید کند، اما این نسل بهمرحله «امید وجودی» رسیده است و هر لحظه میتواند افقهای امیدبخش تازهای را خلق کند، پس به جای درافتادن و سرکوب و تحقیر این نسل، آن را درک کند و سخنش را ارج بگذارد و با او گفتوگو کند.
تجربه یک قرن اخیر به من میگوید که اگر قاجاران برنیفتاده بلکه اصلاح شده بودند، و انقلابیان به جای .....
ادامه متن را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید:
برای مطالعه مطلب در تارنمای رسمی محسن رنانی کلیک کنید
برای مطالعه مطلب در فایل پیدیاف کلیک کنید
برای مطالعه مطلب در نمای فوری، روی کلید زیر کلیک کنید
.
Telegraph
سقــوط
محسن رنانی چکیده: سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی چهار مرحله دارد؛ وقتی مرحله چهارم رخ دهد «رخداد سقوط» پایان می یابد. جمهوری اسلامی سه مرحله اول سقوط را طی کرده است، نمیدانم تا کی و تا چه حد میتواند، با مقاومت، خشونت و امنیتی کردن جامعه،…
.
.
جادوگرِ وسطبازِ برانداز
محسن رنانی
یک: برای خیلیها سوال بود و این دو هفته نیز خیلیها به خودم پیام دادند یا از دیگران جویای حال بودند که بدانند آیا پس از انتشار مقاله «سقوط» برای من مشکلی ایجاد شده است یا نه؟ راستش جز آن که همایش «کنشگران مرزی» را که قرار بود در ۳۰ بهمن برگزار شود و من نیز در آن سخن بگویم لغو کردند، هیچ فشار یا محدودیت یا تذکری نبوده است و امید که نباشد. البته در آن همایش من نمیخواستم درباره موضوع سقوط مطلب تازهای بگویم بلکه من میخواستم از ضرورت شکل گیری قشر یا طیفی از کنشگران مرزی یا همان چیزی که این روزها به طعنه «وسط باز» گفته میشود سخن بگویم؛ و بگویم که چگونه خوشبختانه برای اولین بار نشانگان شکل گیری طیفی از کنشگران مرزی (همان وسط بازان) در ایران آشکار شده است و ما به جای تک چهرهها با طیفی از چهرههای کنشگر مرزی روبهرو هستیم. میخواستم بگویم که چگونه در انقلاب ۵۷ ما جوانان انقلابی چنان رفتار کردیم که همه وسط بازان مجبور به سکوت و گوشهگیری شدند و اگر انقلاب بدون خونریزی سنگین پیروز شد علتش بازی همان چند نفر وسط بازی بود که بین حکومت و انقلابیان در تردد و گفتگو بودند و انتقال قدرت را بدون خونریزی تسهیل کردند. البته آن وسط بازان بعدا هزینهها دادند و مطرود یا حتی ترور شدند. اگر در آینده مجال و انرژی داشته باشم محتوای آن سخنرانی را به صورت مقالهای منتشر خواهم کرد.
دو: پس از انتشار مقاله «سقوط» در گفتوگویی که با دکتر ظریف داشتم متوجه شدم سوء تفاهمی رخ داده است که لازم است از همه عذرخواهی کنم. من نسخه اولیه یادداشت سقوط را برای ایشان فرستادم و درخواست داشتم که یا برای من وقت ملاقات بگیرند یا اصل یادداشت را به دست شخص مقام رهبری (نه شخص دیگری) برسانند. ظاهرا ایشان جهت حصول اطمینان از رسیدن یادداشت به دست شخص مقام رهبری برای من درخواست ملاقات میدهد تا خودم یادداشت را ببرم و نظرات تکمیلی را هم حضوری ارایه کنم. طبیعی است که ملاقات، پروتکلهای خودش را دارد و بهراحتی و به زودی امکان پذیر نیست. ایشان پس از دو ماه به من اعلام کردند که «متاسفانه موفق نشدم» و منظورشان عدم موفقیت در گرفتن وقت ملاقات بوده است. در حالی که برداشت من این بود که عدم موفقیت در تحویل یادداشت را میگویند. از همه و بویژه ایشان که از هر دو طرف مورد برخی گمانهزنیها و اتهامها قرار گرفتند پوزش میخواهم.
سه: وقتی یادداشت «سقوط» منتشر شد، استقبال از آن فراتر از انتظار بود. از همه آنانی که همدلانه آن را ترویج کردند یا حتی ناهمدلانه آن را نقد کردند، سپاسگزارم. دهها پیام در تایید یا نقد برای خودم آمده است و صدها پیام نیز در فضای مجازی منتشر شده است که همه میتواند برای ارتقاء فهم ما از شرایط کشور روشنگر باشد. ای کاش صداوسیما این ظرفیت و گشودگی را داشت که این گفتوگوها را از دریچه نمایشگرها به خانهها میبرد و نظیر همان روزهایی که در جنبش مهسا شتابزده از صاحبنظران دعوت میکرد به سیما بروند و در برنامه «شیوه» شرکت کنند، اکنون در آرامش، فضایی برای گفتوگوی واقعی ایجاد میکرد.
مهمترین نکتهای که مرور واکنشها برای من داشت، پیشفرضهای متضاد و نگاههای متخاصم بود. از چند نقد اخلاقی و عقلانی که از سوی افرادی با گرایشهای مختلف شده بود که بگذریم، انبوهی از واکنشهای دیگر رخ داد که آکنده از شوق یا نفرت بود. مثلا یک رسانه منتسب به تندروهای داخلی من را «وسط بازِ برانداز» نامید یا رسانه دیگری از همین طیف، نوشتههای مرا بخشی از یک پروژه امنیتی-اجتماعی و نظریهپردازی برای براندازی نظام معرفی کرد. از سوی دیگر مخالفان حکومت نیز واکنشهای متعارضی داشتند. مثلا در یکی از گروههای مجازی فردی با تمثیلی مذهبی نوشته بود «جادوگران ورشکسته اصلاح طلب به امر ... به خودنمایی و اجرای نمایش بیرون آمدهاند و از درشتشان چون خاتمی تا ریزشان چون رنانی ریسمانهایشان را در میان افکندهاند تا شاید ... را شادمان کنند و به یاریش بشتابند و از سقوطش جلوگیری کنند...». همچنین در حالی که سلطنت طلبان و اصلاح طلبان از نوشته من به عنوان نوشته یک دانشگاهی مستقل استقبال کردند، رسانههای منتسب به مجاهدین خلق مرا «اقتصاددان ارشد حکومتی» نامیدند که دارد به حکومت هشدار میدهد که تا دیر نشده است خودش را نجات دهد.
این تنوع و تضاد تفسیرها و ارزیابیها در مورد یک مقاله، نشان میدهد که چقدر فضای سیاسی-اجتماعی ایران .......
ادامه متن را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید:
https://telegra.ph/%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DA%AF%D8%B1-%D9%88%D8%B3%D8%B7-%E2%80%8C%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2-03-02
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/899-2023-03-02-15-30-57
.
.
جادوگرِ وسطبازِ برانداز
محسن رنانی
یک: برای خیلیها سوال بود و این دو هفته نیز خیلیها به خودم پیام دادند یا از دیگران جویای حال بودند که بدانند آیا پس از انتشار مقاله «سقوط» برای من مشکلی ایجاد شده است یا نه؟ راستش جز آن که همایش «کنشگران مرزی» را که قرار بود در ۳۰ بهمن برگزار شود و من نیز در آن سخن بگویم لغو کردند، هیچ فشار یا محدودیت یا تذکری نبوده است و امید که نباشد. البته در آن همایش من نمیخواستم درباره موضوع سقوط مطلب تازهای بگویم بلکه من میخواستم از ضرورت شکل گیری قشر یا طیفی از کنشگران مرزی یا همان چیزی که این روزها به طعنه «وسط باز» گفته میشود سخن بگویم؛ و بگویم که چگونه خوشبختانه برای اولین بار نشانگان شکل گیری طیفی از کنشگران مرزی (همان وسط بازان) در ایران آشکار شده است و ما به جای تک چهرهها با طیفی از چهرههای کنشگر مرزی روبهرو هستیم. میخواستم بگویم که چگونه در انقلاب ۵۷ ما جوانان انقلابی چنان رفتار کردیم که همه وسط بازان مجبور به سکوت و گوشهگیری شدند و اگر انقلاب بدون خونریزی سنگین پیروز شد علتش بازی همان چند نفر وسط بازی بود که بین حکومت و انقلابیان در تردد و گفتگو بودند و انتقال قدرت را بدون خونریزی تسهیل کردند. البته آن وسط بازان بعدا هزینهها دادند و مطرود یا حتی ترور شدند. اگر در آینده مجال و انرژی داشته باشم محتوای آن سخنرانی را به صورت مقالهای منتشر خواهم کرد.
دو: پس از انتشار مقاله «سقوط» در گفتوگویی که با دکتر ظریف داشتم متوجه شدم سوء تفاهمی رخ داده است که لازم است از همه عذرخواهی کنم. من نسخه اولیه یادداشت سقوط را برای ایشان فرستادم و درخواست داشتم که یا برای من وقت ملاقات بگیرند یا اصل یادداشت را به دست شخص مقام رهبری (نه شخص دیگری) برسانند. ظاهرا ایشان جهت حصول اطمینان از رسیدن یادداشت به دست شخص مقام رهبری برای من درخواست ملاقات میدهد تا خودم یادداشت را ببرم و نظرات تکمیلی را هم حضوری ارایه کنم. طبیعی است که ملاقات، پروتکلهای خودش را دارد و بهراحتی و به زودی امکان پذیر نیست. ایشان پس از دو ماه به من اعلام کردند که «متاسفانه موفق نشدم» و منظورشان عدم موفقیت در گرفتن وقت ملاقات بوده است. در حالی که برداشت من این بود که عدم موفقیت در تحویل یادداشت را میگویند. از همه و بویژه ایشان که از هر دو طرف مورد برخی گمانهزنیها و اتهامها قرار گرفتند پوزش میخواهم.
سه: وقتی یادداشت «سقوط» منتشر شد، استقبال از آن فراتر از انتظار بود. از همه آنانی که همدلانه آن را ترویج کردند یا حتی ناهمدلانه آن را نقد کردند، سپاسگزارم. دهها پیام در تایید یا نقد برای خودم آمده است و صدها پیام نیز در فضای مجازی منتشر شده است که همه میتواند برای ارتقاء فهم ما از شرایط کشور روشنگر باشد. ای کاش صداوسیما این ظرفیت و گشودگی را داشت که این گفتوگوها را از دریچه نمایشگرها به خانهها میبرد و نظیر همان روزهایی که در جنبش مهسا شتابزده از صاحبنظران دعوت میکرد به سیما بروند و در برنامه «شیوه» شرکت کنند، اکنون در آرامش، فضایی برای گفتوگوی واقعی ایجاد میکرد.
مهمترین نکتهای که مرور واکنشها برای من داشت، پیشفرضهای متضاد و نگاههای متخاصم بود. از چند نقد اخلاقی و عقلانی که از سوی افرادی با گرایشهای مختلف شده بود که بگذریم، انبوهی از واکنشهای دیگر رخ داد که آکنده از شوق یا نفرت بود. مثلا یک رسانه منتسب به تندروهای داخلی من را «وسط بازِ برانداز» نامید یا رسانه دیگری از همین طیف، نوشتههای مرا بخشی از یک پروژه امنیتی-اجتماعی و نظریهپردازی برای براندازی نظام معرفی کرد. از سوی دیگر مخالفان حکومت نیز واکنشهای متعارضی داشتند. مثلا در یکی از گروههای مجازی فردی با تمثیلی مذهبی نوشته بود «جادوگران ورشکسته اصلاح طلب به امر ... به خودنمایی و اجرای نمایش بیرون آمدهاند و از درشتشان چون خاتمی تا ریزشان چون رنانی ریسمانهایشان را در میان افکندهاند تا شاید ... را شادمان کنند و به یاریش بشتابند و از سقوطش جلوگیری کنند...». همچنین در حالی که سلطنت طلبان و اصلاح طلبان از نوشته من به عنوان نوشته یک دانشگاهی مستقل استقبال کردند، رسانههای منتسب به مجاهدین خلق مرا «اقتصاددان ارشد حکومتی» نامیدند که دارد به حکومت هشدار میدهد که تا دیر نشده است خودش را نجات دهد.
این تنوع و تضاد تفسیرها و ارزیابیها در مورد یک مقاله، نشان میدهد که چقدر فضای سیاسی-اجتماعی ایران .......
ادامه متن را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید:
https://telegra.ph/%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DA%AF%D8%B1-%D9%88%D8%B3%D8%B7-%E2%80%8C%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2-03-02
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/899-2023-03-02-15-30-57
.
Telegraph
جادوگرِ وسط بازِ برانداز
محسن رنانی یک: برای خیلیها سوال بود و این دو هفته نیز خیلیها به خودم پیام دادند یا از دیگران جویای حال بودند که بدانند آیا پس از انتشار مقاله «سقوط» برای من مشکلی ایجاد شده است یا نه؟ راستش جز آن که همایش «کنشگران مرزی» را که قرار بود در ۳۰ بهمن برگزار…
.
.
👈 صبر شادمانه
✍ محسن رنانی
خدایش رحمت کند دکتر رضاقلی را؛ یکبار خودش آمد به اصفهان تا حرفهایش را به من بزند و وقتی دید گوش نکردم دوباره چند سال بعد دعوتم کرد به خانهاش در جاجرود و تا ساعت ۳ صبح با من صحبت میکرد و همان حرفها را به زبان دیگری تکرار کرد. میگفت تو هرچه بلد بودی و هرچه میتوانستی در این سالها در حوزه توسعه و برای هشدارباش به حکومت و جامعه ایران گفتی و نوشتی. بس است دیگر، تو دیگر حرف تازهای نداری. برو دستکم ده سال خودت را در خانه زندانی کن و بخوان و پژوهش کن و «یک کتاب» درباره توسعه ایران بنویس و بعد برو بمیر. میگفت تو اگر میخواهی به این کشور خدمتی بکنی الان وظیفهات همین است و بس.
در نوروز امسال که با دکتر محمدرضا سرکار آرانی (استاد پداگوژی در دانشگاه ناگویای ژاپن) در اصفهان دیداری داشتم، ایشان نیز همین حرف را تکرار کرد. میگفت از مطلب «سقوط سرمایه اجتماعی» که در سال ۱۳۸۱ گفتهای تا اکنون هیچ حرف تازهای نزدهای. میگفت تمام حرفهایت در این ۲۰ سال تکرار حرفهای همان مصاحبه است، به زبانها و شیوههای مختلف. میگفت من آن مصاحبه را آنقدر جدی دیدم که ۲۰ سال است نسخه کاغذی آن را در کیفم دارم و نشانم داد. (اینجا بخوانید)
این روزها که مدام دوستان سراغ میگیرند که چرا بعد از یادداشت «سقوط» دیگر چیزی ننوشتهای و میپرسند که آیا مشکلی پیش آمده است، انتشار کلیپ تازهای از استاد رضاقلی را بهانه کردم تا این توضیح را به دوستان بدهم و بگویم: نه، فقط وقت آن است که همه ما فاز کنشگریمان را عوض کنیم. (کلیپ را اینجا ببینید)
یادمان نرود که ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند، اما اگر در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت میماند و دامان نسلهای بعدی را میگیرد. همانگونه که ما هنوز داریم تاوان نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد را میدهیم.
امروز ماموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است. جوانان، سرمایههای اصلی کشورند، اگر شادمانه و امیدوار بمانند، هیچ نگرانی نیست، دوباره کشور را میسازند. حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانهسری است، یعنی هم ناتوانتر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوانتر آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوانها خواستار آن هستند. مرحله ورود حکومت به رفتارهای کاریکاتوری به شدت دارد در همه عرصههای حکمرانی بروز پیدا میکند و این خبر خوشی است. ما فقط باید مراقب جوانها باشیم که از دست نروند، که شادمان بمانند، که در خشم و نفرت فرو نروند که از ایران نگریزند، که ناامید نشوند.
از یک سو اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است یعنی دیگر با سیاستگذاری اقتصادی نمیتوان آن را مدیریت کرد؛ معنیاش این است که حکومت دست به هر کاری در حوزه اقتصاد بزند اوضاع را بدتر خواهد کرد. ازسویدیگر جنبش مهسا اکنون جامعه ایران را وارد عمیقترین انقلاب مدنی تاریخ ایران کرده است. ای کاش مردان مداخله نکنند و انقلاب فرهنگی زنان را به خشونت نکشانند. مردان بهتر است فقط از نظر روحی و اجتماعی، زنان را تقویت کنند و از آنان حمایت کنند. سعی نکنند جانشین زنان شوند یا رهبری آنان را به دست گیرند. مردان در ایران معاصر سه بار انقلاب کرده اند و هر سه بار گند زدهاند. مراقب باشیم این بار انقلاب زنان را گند نزنیم. حکومت در نقطه بنبستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی و فرهنگی زنان را تعمیق و تشدید میکند: همین جا بماند میبازد، عقبنشینی کند میبازد، حمله کند میبازد، سکوت کند میبازد، خشمگین شود میبازد، زندانی کند میبازد، زندانی نکند میبازد. فقط نادانترین حکومتها خود را به چنین بنبستی گرفتار میکنند.
اکنون ما چه کنیم؟ ما باید ورزش کنیم، به هر بهانهای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در دادوستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم.
محسن رنانی / ۵ خرداد ۱۴۰۲
.
.
👈 صبر شادمانه
✍ محسن رنانی
خدایش رحمت کند دکتر رضاقلی را؛ یکبار خودش آمد به اصفهان تا حرفهایش را به من بزند و وقتی دید گوش نکردم دوباره چند سال بعد دعوتم کرد به خانهاش در جاجرود و تا ساعت ۳ صبح با من صحبت میکرد و همان حرفها را به زبان دیگری تکرار کرد. میگفت تو هرچه بلد بودی و هرچه میتوانستی در این سالها در حوزه توسعه و برای هشدارباش به حکومت و جامعه ایران گفتی و نوشتی. بس است دیگر، تو دیگر حرف تازهای نداری. برو دستکم ده سال خودت را در خانه زندانی کن و بخوان و پژوهش کن و «یک کتاب» درباره توسعه ایران بنویس و بعد برو بمیر. میگفت تو اگر میخواهی به این کشور خدمتی بکنی الان وظیفهات همین است و بس.
در نوروز امسال که با دکتر محمدرضا سرکار آرانی (استاد پداگوژی در دانشگاه ناگویای ژاپن) در اصفهان دیداری داشتم، ایشان نیز همین حرف را تکرار کرد. میگفت از مطلب «سقوط سرمایه اجتماعی» که در سال ۱۳۸۱ گفتهای تا اکنون هیچ حرف تازهای نزدهای. میگفت تمام حرفهایت در این ۲۰ سال تکرار حرفهای همان مصاحبه است، به زبانها و شیوههای مختلف. میگفت من آن مصاحبه را آنقدر جدی دیدم که ۲۰ سال است نسخه کاغذی آن را در کیفم دارم و نشانم داد. (اینجا بخوانید)
این روزها که مدام دوستان سراغ میگیرند که چرا بعد از یادداشت «سقوط» دیگر چیزی ننوشتهای و میپرسند که آیا مشکلی پیش آمده است، انتشار کلیپ تازهای از استاد رضاقلی را بهانه کردم تا این توضیح را به دوستان بدهم و بگویم: نه، فقط وقت آن است که همه ما فاز کنشگریمان را عوض کنیم. (کلیپ را اینجا ببینید)
یادمان نرود که ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند، اما اگر در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت میماند و دامان نسلهای بعدی را میگیرد. همانگونه که ما هنوز داریم تاوان نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد را میدهیم.
امروز ماموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است. جوانان، سرمایههای اصلی کشورند، اگر شادمانه و امیدوار بمانند، هیچ نگرانی نیست، دوباره کشور را میسازند. حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانهسری است، یعنی هم ناتوانتر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوانتر آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوانها خواستار آن هستند. مرحله ورود حکومت به رفتارهای کاریکاتوری به شدت دارد در همه عرصههای حکمرانی بروز پیدا میکند و این خبر خوشی است. ما فقط باید مراقب جوانها باشیم که از دست نروند، که شادمان بمانند، که در خشم و نفرت فرو نروند که از ایران نگریزند، که ناامید نشوند.
از یک سو اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است یعنی دیگر با سیاستگذاری اقتصادی نمیتوان آن را مدیریت کرد؛ معنیاش این است که حکومت دست به هر کاری در حوزه اقتصاد بزند اوضاع را بدتر خواهد کرد. ازسویدیگر جنبش مهسا اکنون جامعه ایران را وارد عمیقترین انقلاب مدنی تاریخ ایران کرده است. ای کاش مردان مداخله نکنند و انقلاب فرهنگی زنان را به خشونت نکشانند. مردان بهتر است فقط از نظر روحی و اجتماعی، زنان را تقویت کنند و از آنان حمایت کنند. سعی نکنند جانشین زنان شوند یا رهبری آنان را به دست گیرند. مردان در ایران معاصر سه بار انقلاب کرده اند و هر سه بار گند زدهاند. مراقب باشیم این بار انقلاب زنان را گند نزنیم. حکومت در نقطه بنبستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی و فرهنگی زنان را تعمیق و تشدید میکند: همین جا بماند میبازد، عقبنشینی کند میبازد، حمله کند میبازد، سکوت کند میبازد، خشمگین شود میبازد، زندانی کند میبازد، زندانی نکند میبازد. فقط نادانترین حکومتها خود را به چنین بنبستی گرفتار میکنند.
اکنون ما چه کنیم؟ ما باید ورزش کنیم، به هر بهانهای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در دادوستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم.
محسن رنانی / ۵ خرداد ۱۴۰۲
.
.
.
👈 گفتوگوی شادمانه
✍ محسن رنانی
احتمالاً پیرشدهام و از واقعیتی که در متن جامعه ما میگذرد جدا افتادهام. به همین خاطر نوشتههای اخیرم از سوی گروههای اجتماعی و سیاسی متضاد و نیز افرادی در نسلهای سنی مختلف نقد شده است. در مورد هر دو یادداشت «سقوط» و «صبر شادمانه» این، رخ داد. در همین چند روزی که از انتشار «صبر شادمانه» گذشته است هم نقدهای زیاد خصوصی دریافت کردهام و هم نقدهای فراوانی در فضای مجازی منتشر شده است و این البته نشانه خوبی است و مبارک است. همین که جامعه، نسبت به مسائل و افکار و ایدههای جمعی حساس است، نقد میکند، واکنش نشان میدهد، اشکال میگیرد، گوشزد میکند و حتی خشم میگیرد نشانه آن است که جامعه زنده است و این نه تنها امیدوار کننده بلکه شادمان کننده است. این آن رازی است که حکومت نمیبیند و نمیفهمد. با جامعه زنده و پویا درافتادن و آن را ندیدن یا بدتر از همه سرکوب کردن، هم بیعدالتی است، هم حماقت است و هم خسارتبار. با جامعه زنده باید برابر نشست، همدلی کرد، پوزشخواهی کرد، گفتوگو کرد و او را شنید، تا شاید امید و افق رهاییبخشی پدیدار شود.
نکتهای که شاید اگر در نوشته «صبر شادمانه» تصریح میکردم سوء تفاهمها را کاهش میداد این است که جامعه برای یک انقلاب یا جنبشِ موفق، به «صبر شادمانه» نیازمند است. هیچ جنبش یا انقلابی یک شبه به نتیجه نمیرسد، فراز و فرود دارد و گاه سالها طول میکشد. اگر جنبشیان در طول جنبش به جای صبر شادمانه، صبر خشمانه داشته باشند، هم انرژی خود را هدر میدهند و هم سطح عقلانیت آنها کاهش مییابد. جامعه بحرانزده بهطور طبیعی به سوی صبر خشمانه رانده میشود، آنچه وظیفه روشنفکران است، ترویج صبر شادمانه است. صبر خشمانه وقتی منفجر شد فقط نابود میکند؛ اما صبر شادمانه، وقتی سر باز کرد، آوار هیجان آن، عقلانیت را مدفون نمیکند. همواره به دانشجویانم میگویم شورش و انقلاب نکنید، فقط نافرمانی و مقاومت کنید، این نظام وارد مرحله «فرسودگی سیستمی عمیق» شده است و خودش فرو میریزد، شما هزینه ندهید. اما اگر هم خواستید انقلاب کنید، وقتی به خیابان میروید بهجای زدن و شکستن، بزنید و برقصید. و اگر شما را زدند، فرار کنید اما برقصید. رقص شما به شما انرژی میدهد اما آنها را فرسوده میکند.
یکی از بسترهای مهم «صبر شادمانه»، «گفتوگوی شادمانه» است. گفتوگوی واقعی (دیالوگ یا همشنوی) با همان ده ویژگی معروف، اگر واقعا رخ دهد محصولش «شادمانی» خواهد بود. چرا که در پایان، همه طرفهای گفتوگو احساس میکنند رشد کرده اند و سطح همدلیشان نسبت به یکدیگر بالا رفته است. گفتوگوی واقعی همانند دادوستد است که هر دو طرف از آن رضایت میبرند وگرنه معامله انجام نمیشود. اگر در پایان یک گفتوگو همه طرفها شادمان نبودند یعنی گفتوگو نبوده است، مباحثه و جدل بوده است، مناظره و خودنمایی بوده است، همهمه و ضجه بوده، یا به قول عربها محادثه (حدیث نفس گفتن) بوده است. در یک کلام، توسعه همان یادگیری و تقویت مستمر مهارت گفتوگوست. جامعهای که مهارت گفتوگو را یاد بگیرد درواقع توسعه یافته است.
به توصیه دانشجویانم، تصمیم گرفتم نقدهایی که به «صبر شادمانه» میشود را در این جا و سایت رسمیام (renani.net) بازپخش کنم تا دراینباره که «اگر صبر شادمانه نه، پس چه؟» دیدگاههای متنوع موجود گردهم آیند، شاید از این طریق بتوان به «گفتوگو» دامن زد و از میانه این گفتوگوها و هم نشینی افکار، افقهای تازهای پدیدار شود. من از همه اندیشمندان و استادان و کنشگران و البته همه علاقهمندان به آینده ایران، بویژه جوانان جنبش مهسا، صمیمانه درخواست میکنم قلم بردارند و چه در نقد «صبر شادمانه» و چه در پاسخ سوال جاری این نسل (برویم؟ بمانیم؟ برخیزیم؟ بنشینیم؟ چه کنیم؟) دیدگاه خود را بنویسند. نگذاریم در این زمانه که از آسمان سنگ ستم میبارد و از زمین چشمههای نفرت و خشونت درحال چشمباز کردن است، راه گفتوگو بسته شود.
لطفاً نقد خود را، یا نقدهایی که در کانالها و صفحههای مجازی و یا رسانههای رسمی میبینید را (همراه با لینک آنها)، یا حتی نقدهایی که در گروههای دوستانه و خانوادگی میبینید را، به این ایمیل
renaniassistant@gmail.com
بفرستید تا اینجا نیز باز نشر شود.
نقدها میتواند بانام یا بینام، نوشتاری یا صوتی باشد. تنها خط قرمزی که برای انتشار نقدها میتوان در نظر گرفت «رعایت ادب کلام» در آنهاست و دیگر هیچ. استدلالی بودن نقدها و نوشتهها البته شایسته است اما اگر نقدی از جنس بیان احساسات واقعی و خالی از شایعه، اتهام، نفرتپراکنی و بیادبی باشد نیز قابل نشر است.
به امید گفتوگویی شادمانه.
محسن رنانی / ۸ خرداد ۱۴۰۲
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه
www.renani.net
@Renani_Mohsen
.
.
👈 گفتوگوی شادمانه
✍ محسن رنانی
احتمالاً پیرشدهام و از واقعیتی که در متن جامعه ما میگذرد جدا افتادهام. به همین خاطر نوشتههای اخیرم از سوی گروههای اجتماعی و سیاسی متضاد و نیز افرادی در نسلهای سنی مختلف نقد شده است. در مورد هر دو یادداشت «سقوط» و «صبر شادمانه» این، رخ داد. در همین چند روزی که از انتشار «صبر شادمانه» گذشته است هم نقدهای زیاد خصوصی دریافت کردهام و هم نقدهای فراوانی در فضای مجازی منتشر شده است و این البته نشانه خوبی است و مبارک است. همین که جامعه، نسبت به مسائل و افکار و ایدههای جمعی حساس است، نقد میکند، واکنش نشان میدهد، اشکال میگیرد، گوشزد میکند و حتی خشم میگیرد نشانه آن است که جامعه زنده است و این نه تنها امیدوار کننده بلکه شادمان کننده است. این آن رازی است که حکومت نمیبیند و نمیفهمد. با جامعه زنده و پویا درافتادن و آن را ندیدن یا بدتر از همه سرکوب کردن، هم بیعدالتی است، هم حماقت است و هم خسارتبار. با جامعه زنده باید برابر نشست، همدلی کرد، پوزشخواهی کرد، گفتوگو کرد و او را شنید، تا شاید امید و افق رهاییبخشی پدیدار شود.
نکتهای که شاید اگر در نوشته «صبر شادمانه» تصریح میکردم سوء تفاهمها را کاهش میداد این است که جامعه برای یک انقلاب یا جنبشِ موفق، به «صبر شادمانه» نیازمند است. هیچ جنبش یا انقلابی یک شبه به نتیجه نمیرسد، فراز و فرود دارد و گاه سالها طول میکشد. اگر جنبشیان در طول جنبش به جای صبر شادمانه، صبر خشمانه داشته باشند، هم انرژی خود را هدر میدهند و هم سطح عقلانیت آنها کاهش مییابد. جامعه بحرانزده بهطور طبیعی به سوی صبر خشمانه رانده میشود، آنچه وظیفه روشنفکران است، ترویج صبر شادمانه است. صبر خشمانه وقتی منفجر شد فقط نابود میکند؛ اما صبر شادمانه، وقتی سر باز کرد، آوار هیجان آن، عقلانیت را مدفون نمیکند. همواره به دانشجویانم میگویم شورش و انقلاب نکنید، فقط نافرمانی و مقاومت کنید، این نظام وارد مرحله «فرسودگی سیستمی عمیق» شده است و خودش فرو میریزد، شما هزینه ندهید. اما اگر هم خواستید انقلاب کنید، وقتی به خیابان میروید بهجای زدن و شکستن، بزنید و برقصید. و اگر شما را زدند، فرار کنید اما برقصید. رقص شما به شما انرژی میدهد اما آنها را فرسوده میکند.
یکی از بسترهای مهم «صبر شادمانه»، «گفتوگوی شادمانه» است. گفتوگوی واقعی (دیالوگ یا همشنوی) با همان ده ویژگی معروف، اگر واقعا رخ دهد محصولش «شادمانی» خواهد بود. چرا که در پایان، همه طرفهای گفتوگو احساس میکنند رشد کرده اند و سطح همدلیشان نسبت به یکدیگر بالا رفته است. گفتوگوی واقعی همانند دادوستد است که هر دو طرف از آن رضایت میبرند وگرنه معامله انجام نمیشود. اگر در پایان یک گفتوگو همه طرفها شادمان نبودند یعنی گفتوگو نبوده است، مباحثه و جدل بوده است، مناظره و خودنمایی بوده است، همهمه و ضجه بوده، یا به قول عربها محادثه (حدیث نفس گفتن) بوده است. در یک کلام، توسعه همان یادگیری و تقویت مستمر مهارت گفتوگوست. جامعهای که مهارت گفتوگو را یاد بگیرد درواقع توسعه یافته است.
به توصیه دانشجویانم، تصمیم گرفتم نقدهایی که به «صبر شادمانه» میشود را در این جا و سایت رسمیام (renani.net) بازپخش کنم تا دراینباره که «اگر صبر شادمانه نه، پس چه؟» دیدگاههای متنوع موجود گردهم آیند، شاید از این طریق بتوان به «گفتوگو» دامن زد و از میانه این گفتوگوها و هم نشینی افکار، افقهای تازهای پدیدار شود. من از همه اندیشمندان و استادان و کنشگران و البته همه علاقهمندان به آینده ایران، بویژه جوانان جنبش مهسا، صمیمانه درخواست میکنم قلم بردارند و چه در نقد «صبر شادمانه» و چه در پاسخ سوال جاری این نسل (برویم؟ بمانیم؟ برخیزیم؟ بنشینیم؟ چه کنیم؟) دیدگاه خود را بنویسند. نگذاریم در این زمانه که از آسمان سنگ ستم میبارد و از زمین چشمههای نفرت و خشونت درحال چشمباز کردن است، راه گفتوگو بسته شود.
لطفاً نقد خود را، یا نقدهایی که در کانالها و صفحههای مجازی و یا رسانههای رسمی میبینید را (همراه با لینک آنها)، یا حتی نقدهایی که در گروههای دوستانه و خانوادگی میبینید را، به این ایمیل
renaniassistant@gmail.com
بفرستید تا اینجا نیز باز نشر شود.
نقدها میتواند بانام یا بینام، نوشتاری یا صوتی باشد. تنها خط قرمزی که برای انتشار نقدها میتوان در نظر گرفت «رعایت ادب کلام» در آنهاست و دیگر هیچ. استدلالی بودن نقدها و نوشتهها البته شایسته است اما اگر نقدی از جنس بیان احساسات واقعی و خالی از شایعه، اتهام، نفرتپراکنی و بیادبی باشد نیز قابل نشر است.
به امید گفتوگویی شادمانه.
محسن رنانی / ۸ خرداد ۱۴۰۲
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه
www.renani.net
@Renani_Mohsen
.
تارنمای محسن رنانی
سقوط
چکیده: سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی چهار مرحله دارد؛ وقتی مرحله چهارم رخ دهد «رخداد سقوط» پایان می یابد. جمهوری اسلامی سه مرحله اول سقوط را طی کرده است، نمیدانم تا کی و تا چه حد میتواند، با مقاومت، خشونت و امنیتی کردن جامعه، مانع تحقق…
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد نخست:
حس بیریای یک مادر کف خیابان دیده
👈 دوست دارم نخستین نقد به «صبر شادمانه» را از یک خانم خانهدار منتشر کنم. این فایل صوتی، نقد دوست مادر یکی از دانشجویان من است که دانشجویم برایم فرستاده است و اجازه انتشار بدون نام را از ایشان گرفتهام. خیلی صمیمی و ساده و کوتاه، حرفهای مهمی زده است.
------------------
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه را اینجا بخوانید.
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد نخست:
حس بیریای یک مادر کف خیابان دیده
👈 دوست دارم نخستین نقد به «صبر شادمانه» را از یک خانم خانهدار منتشر کنم. این فایل صوتی، نقد دوست مادر یکی از دانشجویان من است که دانشجویم برایم فرستاده است و اجازه انتشار بدون نام را از ایشان گرفتهام. خیلی صمیمی و ساده و کوتاه، حرفهای مهمی زده است.
------------------
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه را اینجا بخوانید.
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد دوم:
اکنون ما چه کنیم؟
👈 نقد اقای علیرضا کفایی که در کانال تلگرامی «گاه نوشت» منتشر کردهاند. این نخستین نقدی بود که بعد از انتشار «صبر شادمانه» به دست من رسید. این نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/kafaeealirezaa/912
-------------------------
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه را اینجا بخوانید.
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد دوم:
اکنون ما چه کنیم؟
👈 نقد اقای علیرضا کفایی که در کانال تلگرامی «گاه نوشت» منتشر کردهاند. این نخستین نقدی بود که بعد از انتشار «صبر شادمانه» به دست من رسید. این نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/kafaeealirezaa/912
-------------------------
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه را اینجا بخوانید.
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
Telegram
Renani Mohsen / محسن رنانی
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد دوم:
اکنون ما چه کنیم؟
👈 نقد اقای علیرضا کفایی که در کانال تلگرامی «گاه نوشت» منتشر کردهاند. این نخستین نقدی بود که بعد از انتشار «صبر شادمانه» به دست من رسید. این نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/kafaeealirezaa/912…
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد دوم:
اکنون ما چه کنیم؟
👈 نقد اقای علیرضا کفایی که در کانال تلگرامی «گاه نوشت» منتشر کردهاند. این نخستین نقدی بود که بعد از انتشار «صبر شادمانه» به دست من رسید. این نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/kafaeealirezaa/912…
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد سوم:
این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
👈 نقدی که در یکی از گروههای معرفتی و تفسیر قرآن مطرح شده و دوستی با من به اشتراک گذاشته است: 👇👇👇
این آقای رنانی چقدر دردآشناست! این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
ای زنی که از شدت فقر رحمخودت را به اجاره گذاشتهای! بداخلاق نباش! موسیقی گوش کن و برقص!
ای زنی که از شدت فقر به تن فروشی افتادهای! برقص!
ای پدری که از شدت فقر کلیهات را به فروش گذاشتهای! برقص!
ای کودکان فقیر بلوچ که کفشی برای پوشیدن ندارید! برقصید!
ای مادری که اجازه ناله هم بر مزار فرزندت نداری! برقص!
ای پدر و مادری که پول فشنگهای شلیک شده به تن پاره پاره فرزندت را از تو میخواهند! خوش اخلاق باش و برقص!
ای که چشمت را با ساچمه کور کردهاند! برقص و برقص!
همگی برقصید!
*
امید از ضروریات است و در این تردیدی نیست اما در هر میدانی امید معنای خودش را دارد.
برای مبارزی که در میدان نبرد است امید یعنی مقاومت و از پا ننشستن.
برای پزشکی که در حال مداواست امید یعنی دست نکشیدن و ادامه دادن.
برای دانشجویی که در حال خواندن است امید یعنی به تلاش و خواندن ادامه دادن.
سطحی و عامیانه برخورد کردن، موقعیت مردم را درک نکردن…. به کسی امید نمیدهد بلکه اگر به رنج کشیدگان گفته شود برقص فقط این جمله را توهینی تلقی میکنند از سوی کسی که نمیفهمد چه میکشند.
آقای رنانی اگر نمیتواند حرف بزند حرف نزند نه اینکه به پزشک که بالای سر بیمار است بگوید امیدوار باش و برقص! یا به مجاهد در میدان رزم بگوید کتاب بخوان و برقص!
امید دادن در میدان نبرد، یعنی
از صبح پیروزی دل نکن!
از خواستههایت کوتاه نیا!
مقاومت را رها نکن!….
-------------------------
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه را اینجا بخوانید.
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد سوم:
این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
👈 نقدی که در یکی از گروههای معرفتی و تفسیر قرآن مطرح شده و دوستی با من به اشتراک گذاشته است: 👇👇👇
این آقای رنانی چقدر دردآشناست! این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
ای زنی که از شدت فقر رحمخودت را به اجاره گذاشتهای! بداخلاق نباش! موسیقی گوش کن و برقص!
ای زنی که از شدت فقر به تن فروشی افتادهای! برقص!
ای پدری که از شدت فقر کلیهات را به فروش گذاشتهای! برقص!
ای کودکان فقیر بلوچ که کفشی برای پوشیدن ندارید! برقصید!
ای مادری که اجازه ناله هم بر مزار فرزندت نداری! برقص!
ای پدر و مادری که پول فشنگهای شلیک شده به تن پاره پاره فرزندت را از تو میخواهند! خوش اخلاق باش و برقص!
ای که چشمت را با ساچمه کور کردهاند! برقص و برقص!
همگی برقصید!
*
امید از ضروریات است و در این تردیدی نیست اما در هر میدانی امید معنای خودش را دارد.
برای مبارزی که در میدان نبرد است امید یعنی مقاومت و از پا ننشستن.
برای پزشکی که در حال مداواست امید یعنی دست نکشیدن و ادامه دادن.
برای دانشجویی که در حال خواندن است امید یعنی به تلاش و خواندن ادامه دادن.
سطحی و عامیانه برخورد کردن، موقعیت مردم را درک نکردن…. به کسی امید نمیدهد بلکه اگر به رنج کشیدگان گفته شود برقص فقط این جمله را توهینی تلقی میکنند از سوی کسی که نمیفهمد چه میکشند.
آقای رنانی اگر نمیتواند حرف بزند حرف نزند نه اینکه به پزشک که بالای سر بیمار است بگوید امیدوار باش و برقص! یا به مجاهد در میدان رزم بگوید کتاب بخوان و برقص!
امید دادن در میدان نبرد، یعنی
از صبح پیروزی دل نکن!
از خواستههایت کوتاه نیا!
مقاومت را رها نکن!….
-------------------------
#صبر_شادمانه را اینجا بخوانید.
#گفت_و_گوی_شادمانه را اینجا بخوانید.
@Renani_Mohsen
www.renani.net
.
Telegram
Renani Mohsen / محسن رنانی
.
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد سوم:
این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
👈 نقدی که در یکی از گروههای معرفتی و تفسیر قرآن مطرح شده و دوستی با من به اشتراک گذاشته است: 👇👇👇
این آقای رنانی چقدر دردآشناست! این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
ای زنی…
#نقد_صبر_شادمانه
✍ نقد سوم:
این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
👈 نقدی که در یکی از گروههای معرفتی و تفسیر قرآن مطرح شده و دوستی با من به اشتراک گذاشته است: 👇👇👇
این آقای رنانی چقدر دردآشناست! این آقای رنانی چه طبیب حاذقی است!
ای زنی…