Forwarded from گروه جهادی درمانی حیات طیبه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تجویزی متفاوت برای حذف بزرگ ترین غده سرطانی 🇵🇸
به همت گروه جهادی حیات طیبه و گروه رسانه ای اُساج
و با همکاری بسیج سازندگی ، دفتر امور بانوان و خانواده استانداری ، بسیج جامعه پزشکی و معاونت فرهنگی دانشجویی کرمانشاه
@hayat_tybh
به همت گروه جهادی حیات طیبه و گروه رسانه ای اُساج
و با همکاری بسیج سازندگی ، دفتر امور بانوان و خانواده استانداری ، بسیج جامعه پزشکی و معاونت فرهنگی دانشجویی کرمانشاه
@hayat_tybh
وَمِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا
جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلی اَلْسِنَتِنا
از بزرگ ترین نعمتها بر ما
جاری شدن ذکر تو بر زبان ماست
#خدای_من💛
@Quet_kums
جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلی اَلْسِنَتِنا
از بزرگ ترین نعمتها بر ما
جاری شدن ذکر تو بر زبان ماست
#خدای_من💛
@Quet_kums
Sore Anfal Aye 23
Mohsen Qaraat
⭐️تفسیر سوره انفال، آیه بیست و سه⭐️
🖌وَلَوْ = و اگر
عَلِمَ اللَّهُ = می دانست خدا
فِيهِمْ خَيْرًا = در ایشان خیری را
لَأَسْمَعَهُمْ = حتما به گوششان می رساند
وَلَوْ = و اگر
أَسْمَعَهُمْ = به گوششان برساند
لَتَوَلَّوْا = حتما سرپیچی کنند
وَهُمْ = و ایشان
مُعْرِضُونَ = رو گردان می شوند
💠حجتالاسلاموالمسلمین: محسنقرائتی
#سوره_انفال
#تفسیر
•|@Quet_kums|•
🖌وَلَوْ = و اگر
عَلِمَ اللَّهُ = می دانست خدا
فِيهِمْ خَيْرًا = در ایشان خیری را
لَأَسْمَعَهُمْ = حتما به گوششان می رساند
وَلَوْ = و اگر
أَسْمَعَهُمْ = به گوششان برساند
لَتَوَلَّوْا = حتما سرپیچی کنند
وَهُمْ = و ایشان
مُعْرِضُونَ = رو گردان می شوند
💠حجتالاسلاموالمسلمین: محسنقرائتی
#سوره_انفال
#تفسیر
•|@Quet_kums|•
🌙 مجموعه شرح دعای سحر
💠 اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ مِنْ آیاتِکَ بِاکْرَمِها
#دعای_سحر
#رمضان
•|@Quet_kums|•
💠 اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ مِنْ آیاتِکَ بِاکْرَمِها
#دعای_سحر
#رمضان
•|@Quet_kums|•
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹داستان زیبای قارون و حضرت موسی علیه السلام
🍀حواست باشه که فقط از خدا بخوای
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ (سوره زمر آیه ۳۶)
#بخوانیم
#رحمت_خداوند
🍀حواست باشه که فقط از خدا بخوای
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ (سوره زمر آیه ۳۶)
#بخوانیم
#رحمت_خداوند
💠باارزشترین چیز در دنیا چیست؟
🧚♀🧚♂روزی فرشتهای از فرمان خدا سرپیچی کرد و برای پاسخ دادن به عمل اشتباهش در مقابل تخت قضاوت احضار شد. فرشته از خداوند تقاضای بخشش کرد. خداوند با مهربانی نگاهی به فرشته انداخت و فرمود: ”من تو را تنبیه نمیکنم، ولی تو باید کفاره گناهت را بپردازی. کاری را به تو محول میکنم، به زمین برو و باارزشترین چیز دنیا را برای من بیاور“. فرشته خوشحال از اینکه فرصتی برای بخشوده شدن دارد به سرعت به سمت زمین رفت.
سالها در روی زمین به دنبال باارزشترین چیز دنیا گشت. روزی به یک میدان جنگ رسید، سرباز جوانی را یافت که به سختی زخمی شده بود مرد جوان در دفاع از کشورش با شجاعت جنگیده بود و حالا در حال مردن بود فرشته آخرین قطره از خون سرباز را برداشت و با سرعت به بهشت بازگشت.
خداوند فرمود: ”به راستی چیزی که تو آوردهای باارزش است. سربازی که زندگیاش را برای کشورش میدهد، برای من خیلی عزیز است، ولی برگرد و بیشتر بگرد“.
فرشته به زمین بازگشت و به جستوجوی خود ادامه داد. سالیان دراز در شهرها، جنگلها و دشتها گردش کرد. سرانجام روزی در بیمارستان بزرگ پرستاری را دید که بر اثر یک بیماری در حال مرگ بود. پرستار از افرادی مراقبت کرده بود که این بیماری را داشتند و آنقدر سخت کار کرده بود که مقاومتش را از دست داده بود. پرستار رنگ پریده در تختخواب سفری خود خوابیده بود و نفس نفس میزد.
در حالی که پرستار نفسهای آخرش را میکشید، فرشته آخرین نفس پرستار را برداشت و به سرعت به سمت بهشت رفت.
و به خداوند گفت: ”خداوندا! مطمئناً آخرین نفس این پرستار فداکار باارزشمندترین چیز در دنیا است.
خداوند پاسخ داد: این نفس چیز باارزشی است. کسی که زندگیاش را برای دیگران میدهد. یقیناً از نظر من باارزش است. ولی برگرد و دوباره بِگرد فرشته برای جستوجوی دوباره به زمین بازگشت و سالیان زیادی گردش کرد. شبی مرد شروری را که بر اسبی سوار بود در جنگل یافت. مرد به شمشیر و نیزه مجهز بود. او میخواست از نگهبان جنگل انتقام بگیرد. مرد به کلبه کوچکی که جنگلبان و خانوادهاش در آن زندگی میکردند، رسید. نور از پنجره بیرون میزد. مرد شرور از اسب پائین آمد و از پنجره، داخل کلبه را با دقت نگاه کرد. زن جنگلبان را دید که پسرش را میخواباند، و صدای او را که به فرزندش دعای شب را یاد میداد، شنید چیزی درون قلب سخت مرد، ذوب شد. آیا دوران کودکی خودش را به یاد آورده بود. چشمان مرد پر از اشک شده بود و همانجا از رفتار و نیت زشت پشیمان شد و توبه کرد.
فرشته قطرهای اشک از چشم مرد برداشت و به سمت بهشت پرواز کرد. خداوند فرمود: ”این قطره اشک باارزشترین چیز در دنیا است، برای اینکه این اشک آدمی است که توبه کرده و توبه درهای بهشت را باز میکند...
#توبه
#بخشش
•|@Quet_kums|•
🧚♀🧚♂روزی فرشتهای از فرمان خدا سرپیچی کرد و برای پاسخ دادن به عمل اشتباهش در مقابل تخت قضاوت احضار شد. فرشته از خداوند تقاضای بخشش کرد. خداوند با مهربانی نگاهی به فرشته انداخت و فرمود: ”من تو را تنبیه نمیکنم، ولی تو باید کفاره گناهت را بپردازی. کاری را به تو محول میکنم، به زمین برو و باارزشترین چیز دنیا را برای من بیاور“. فرشته خوشحال از اینکه فرصتی برای بخشوده شدن دارد به سرعت به سمت زمین رفت.
سالها در روی زمین به دنبال باارزشترین چیز دنیا گشت. روزی به یک میدان جنگ رسید، سرباز جوانی را یافت که به سختی زخمی شده بود مرد جوان در دفاع از کشورش با شجاعت جنگیده بود و حالا در حال مردن بود فرشته آخرین قطره از خون سرباز را برداشت و با سرعت به بهشت بازگشت.
خداوند فرمود: ”به راستی چیزی که تو آوردهای باارزش است. سربازی که زندگیاش را برای کشورش میدهد، برای من خیلی عزیز است، ولی برگرد و بیشتر بگرد“.
فرشته به زمین بازگشت و به جستوجوی خود ادامه داد. سالیان دراز در شهرها، جنگلها و دشتها گردش کرد. سرانجام روزی در بیمارستان بزرگ پرستاری را دید که بر اثر یک بیماری در حال مرگ بود. پرستار از افرادی مراقبت کرده بود که این بیماری را داشتند و آنقدر سخت کار کرده بود که مقاومتش را از دست داده بود. پرستار رنگ پریده در تختخواب سفری خود خوابیده بود و نفس نفس میزد.
در حالی که پرستار نفسهای آخرش را میکشید، فرشته آخرین نفس پرستار را برداشت و به سرعت به سمت بهشت رفت.
و به خداوند گفت: ”خداوندا! مطمئناً آخرین نفس این پرستار فداکار باارزشمندترین چیز در دنیا است.
خداوند پاسخ داد: این نفس چیز باارزشی است. کسی که زندگیاش را برای دیگران میدهد. یقیناً از نظر من باارزش است. ولی برگرد و دوباره بِگرد فرشته برای جستوجوی دوباره به زمین بازگشت و سالیان زیادی گردش کرد. شبی مرد شروری را که بر اسبی سوار بود در جنگل یافت. مرد به شمشیر و نیزه مجهز بود. او میخواست از نگهبان جنگل انتقام بگیرد. مرد به کلبه کوچکی که جنگلبان و خانوادهاش در آن زندگی میکردند، رسید. نور از پنجره بیرون میزد. مرد شرور از اسب پائین آمد و از پنجره، داخل کلبه را با دقت نگاه کرد. زن جنگلبان را دید که پسرش را میخواباند، و صدای او را که به فرزندش دعای شب را یاد میداد، شنید چیزی درون قلب سخت مرد، ذوب شد. آیا دوران کودکی خودش را به یاد آورده بود. چشمان مرد پر از اشک شده بود و همانجا از رفتار و نیت زشت پشیمان شد و توبه کرد.
فرشته قطرهای اشک از چشم مرد برداشت و به سمت بهشت پرواز کرد. خداوند فرمود: ”این قطره اشک باارزشترین چیز در دنیا است، برای اینکه این اشک آدمی است که توبه کرده و توبه درهای بهشت را باز میکند...
#توبه
#بخشش
•|@Quet_kums|•
💠هرجا خـدا امتحانت کرد
و یڪ خورده عقب رفتۍ غصہ نخور...!
این امتحان لازم بود
تا بہ ناقص بودن خود پی ببرۍ
یک کمی تلاش کنۍ جبران مۍشود..
امتحان فضل خداست؛
و براۍ رشد نافع و لازم!
#حـاجاسماعیلدولابۍ✨
#کلام_ناب
•|@Quet_kums|•
و یڪ خورده عقب رفتۍ غصہ نخور...!
این امتحان لازم بود
تا بہ ناقص بودن خود پی ببرۍ
یک کمی تلاش کنۍ جبران مۍشود..
امتحان فضل خداست؛
و براۍ رشد نافع و لازم!
#حـاجاسماعیلدولابۍ✨
#کلام_ناب
•|@Quet_kums|•
《دارکوب، قهرمان تمرکز》
🖌آیا تا بحال دارکوب را دیده اید! این پرنده نسبتاً کوچک چنان سوراخهای عمیقی در بعضی از درختان ایجاد میکند که اگر شما بخواهید مانند آن را با ابزار ابتدائی آغاز کنید کار بسیار سختی خواهد بود. حال آنکه نیروی بدنی شما کجا، قدرت و جثه دارکوب کجا؟
عملکرد سؤال در حیطه تفکر را میتوان به نوک دارکوب تشبیه کرد.
🔸سخت ترین مسائل و پیچیده ترین مشکلات را میتوان با سئوالات راهبردی، تجزیه و ترکیب کرد.
اگر مسأله را چه پیچیده و چه ساده همانند یک شی سخت در نظر بگیریم، سوالات همانند نوک دار کوبند که راهی را برای ورود به مسأله یا تنه درخت باز میکنند. وقتی شما وارد مسأله میشوید، گویی از درون آن باخبرید، مثل اینست که شما تا قبل از این، یک اتاق تاریک داشتید که به هیچ عنوان نمیدانستید درون آن چیست و صرفاً از آن میترسیدید.
اما الان وقتی راههای ورود به آن باز شدهاند گویی شمعهای کوچکی در چند جای اتاق روشن است. پس شناخت شما از داخل اتاق بیشتر شده است و درست به اندازه ای که نور در اتاق هست، ترس شما هم از آن کمتر میشود. ترس ما از ناشناختههاست، از چیزی که شناخت داشتهباشید هرگز نمیترسید.
دارکوب را فراموش نکنید. این الگویی مناسب برای پیدا کردن راه های ورود به مسأله است. دارکوب یک بار برای همیشه به نقطه مورد نظر نوک نمیزند بلکه مدام نوک میزند و حرکت تدریجی دارد.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
🖌آیا تا بحال دارکوب را دیده اید! این پرنده نسبتاً کوچک چنان سوراخهای عمیقی در بعضی از درختان ایجاد میکند که اگر شما بخواهید مانند آن را با ابزار ابتدائی آغاز کنید کار بسیار سختی خواهد بود. حال آنکه نیروی بدنی شما کجا، قدرت و جثه دارکوب کجا؟
عملکرد سؤال در حیطه تفکر را میتوان به نوک دارکوب تشبیه کرد.
🔸سخت ترین مسائل و پیچیده ترین مشکلات را میتوان با سئوالات راهبردی، تجزیه و ترکیب کرد.
اگر مسأله را چه پیچیده و چه ساده همانند یک شی سخت در نظر بگیریم، سوالات همانند نوک دار کوبند که راهی را برای ورود به مسأله یا تنه درخت باز میکنند. وقتی شما وارد مسأله میشوید، گویی از درون آن باخبرید، مثل اینست که شما تا قبل از این، یک اتاق تاریک داشتید که به هیچ عنوان نمیدانستید درون آن چیست و صرفاً از آن میترسیدید.
اما الان وقتی راههای ورود به آن باز شدهاند گویی شمعهای کوچکی در چند جای اتاق روشن است. پس شناخت شما از داخل اتاق بیشتر شده است و درست به اندازه ای که نور در اتاق هست، ترس شما هم از آن کمتر میشود. ترس ما از ناشناختههاست، از چیزی که شناخت داشتهباشید هرگز نمیترسید.
دارکوب را فراموش نکنید. این الگویی مناسب برای پیدا کردن راه های ورود به مسأله است. دارکوب یک بار برای همیشه به نقطه مورد نظر نوک نمیزند بلکه مدام نوک میزند و حرکت تدریجی دارد.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
✨️امام علی عليه السلام:
بسا روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى نصيب نگردد. وبسا نمازگزارى كه از ايستادنش به نماز جز بيدارى وزحمت سود نگيرد
📚حکمت 145نهج البلاغه
#نهج_البلاغه
#روزه
•|@Quet_kums|•
بسا روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى نصيب نگردد. وبسا نمازگزارى كه از ايستادنش به نماز جز بيدارى وزحمت سود نگيرد
📚حکمت 145نهج البلاغه
#نهج_البلاغه
#روزه
•|@Quet_kums|•