⭕️خانواده مهسا امینی ممنوعالخروج شدند
♦️امجد امینی، مژگان افتخاری و اشکان امینی که صبح شنبه ۱۸ آذر برای شرکت در مراسم اهدای جایزه ساخاروف به مهسا امینی به دعوت اتحادیه اروپا عازم فرانسه بودند، در فرودگاه بینالمللی تهران متوقف و از سفر آنها جلوگیری شد.
به گفته امجد امینی آنها بدون هیچ توضیح یا اعلام قبلی، ممنوعالخروج شدند و گذرنامههایشان هم توقیف شد.
جایزه «آزادی اندیشه» که به جایزه ساخاروف شناخته میشود، هر ساله به افراد یا گروههایی اهدا میشود که زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر و آزادی اندیشه کردهاند.
اتحادیه اروپا این جایزه را در مهرماه ۱۴۰۲ به مهسا امینی و جنبش «زن، زندگی، آزادی» اهدا کرد.
@Paykan_Iranshahr
♦️امجد امینی، مژگان افتخاری و اشکان امینی که صبح شنبه ۱۸ آذر برای شرکت در مراسم اهدای جایزه ساخاروف به مهسا امینی به دعوت اتحادیه اروپا عازم فرانسه بودند، در فرودگاه بینالمللی تهران متوقف و از سفر آنها جلوگیری شد.
به گفته امجد امینی آنها بدون هیچ توضیح یا اعلام قبلی، ممنوعالخروج شدند و گذرنامههایشان هم توقیف شد.
جایزه «آزادی اندیشه» که به جایزه ساخاروف شناخته میشود، هر ساله به افراد یا گروههایی اهدا میشود که زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر و آزادی اندیشه کردهاند.
اتحادیه اروپا این جایزه را در مهرماه ۱۴۰۲ به مهسا امینی و جنبش «زن، زندگی، آزادی» اهدا کرد.
@Paykan_Iranshahr
Forwarded from 👑کانال پادشاهی پارلمانی👑
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرونده جدید علیه هانتر بایدن؛
وزارت دادگستری آمریکا: پرونده جدیدی علیه پسر جو بایدن تشکیل شده.
هانتر بایدن از سوی دادگاهی در کالیفرنیا متهم به فرار مالیاتی است. در صورت اثبات اتهامات، بایدن به ۱۷ سال زندان محکوم شد.
گفتوگو با آرش آرامش
@Padeshahiparlemani1
وزارت دادگستری آمریکا: پرونده جدیدی علیه پسر جو بایدن تشکیل شده.
هانتر بایدن از سوی دادگاهی در کالیفرنیا متهم به فرار مالیاتی است. در صورت اثبات اتهامات، بایدن به ۱۷ سال زندان محکوم شد.
گفتوگو با آرش آرامش
@Padeshahiparlemani1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«مردم ایران شماها رو نمیشناسن»
پاسخ قاطع و کوبنده ی یک هموطن به چپولهای کمونیست کثیف
#جاوید_شاه
@Paykan_Iranshahr
پاسخ قاطع و کوبنده ی یک هموطن به چپولهای کمونیست کثیف
#جاوید_شاه
@Paykan_Iranshahr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹لشکر نامردان بی شلوار
شلوار این حرامزادگان که تنها زورشان به زنان و کودکان بی دفاع میرسد توسط ارتش اسرائیل کنده شد و با خاری و خفت تسلیم و خلع سلاح شدند.
فریاد الله اکبر هم از یادشان رفت.
نوار غزه: ده ها تروریست در جبلیه تسلیم و برای بازجویی برده شدند.
منتظر تکرار این صحنهها درباره سرکوبگران و سپاهیان بچه کش رژیم ملایان هستیم .
آن روز می آید ...
بزودی ....
#سر_مار_در_تهران_است
@Paykan_Iranshahr
شلوار این حرامزادگان که تنها زورشان به زنان و کودکان بی دفاع میرسد توسط ارتش اسرائیل کنده شد و با خاری و خفت تسلیم و خلع سلاح شدند.
فریاد الله اکبر هم از یادشان رفت.
نوار غزه: ده ها تروریست در جبلیه تسلیم و برای بازجویی برده شدند.
منتظر تکرار این صحنهها درباره سرکوبگران و سپاهیان بچه کش رژیم ملایان هستیم .
آن روز می آید ...
بزودی ....
#سر_مار_در_تهران_است
@Paykan_Iranshahr
Forwarded from 👑کانال پادشاهی پارلمانی👑
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ یاسمین مقبلی حنوکا را در ایستگاه فضایی بینالمللی جشن گرفت
♦️ یاسمین مقبلی، فضانورد ایرانی - آمریکایی، جمعه ۱۷ آذر، حنوکا را در ایستگاه فضایی بینالمللی جشن گرفت.
مقبلی با انتشار ویدویی در اینستاگرام به ممنوعیت استفاده از شمع در ایستگاه فضایی اشاره و فرفره «دریدل» را در جاذبه صفر رها کرد.
حنوکا یکی از جشنهای باستانی یهودیان در ماه دسامبر است که در آن طی هشت شب، هشت شمع روی شمعدان مخصوص این عید روشن میشود و شمع میانی نیز نقش«بخشنده شعله» را ایفا میکند. یهودیان از فرفره دریدل برای بازی در جشن حنوکا استفاده میکنند.
مقبلی که فرمانده خدمه اسپیس اکس ۷ است، همراه سه فضانورد دیگر، در اوت سال جاری، عازم ایستگاه فضایی بینالمللی شد.
@Padeshahiparlemani1
♦️ یاسمین مقبلی، فضانورد ایرانی - آمریکایی، جمعه ۱۷ آذر، حنوکا را در ایستگاه فضایی بینالمللی جشن گرفت.
مقبلی با انتشار ویدویی در اینستاگرام به ممنوعیت استفاده از شمع در ایستگاه فضایی اشاره و فرفره «دریدل» را در جاذبه صفر رها کرد.
حنوکا یکی از جشنهای باستانی یهودیان در ماه دسامبر است که در آن طی هشت شب، هشت شمع روی شمعدان مخصوص این عید روشن میشود و شمع میانی نیز نقش«بخشنده شعله» را ایفا میکند. یهودیان از فرفره دریدل برای بازی در جشن حنوکا استفاده میکنند.
مقبلی که فرمانده خدمه اسپیس اکس ۷ است، همراه سه فضانورد دیگر، در اوت سال جاری، عازم ایستگاه فضایی بینالمللی شد.
@Padeshahiparlemani1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوهای ارسالشده از شهرهای هامبورگ و هایدلبرگ آلمان نشان میدهند روز شنبه ۱۸ آذر، ایرانیان ساکن این شهرها برای حمایت از سامان صیدی (یاسین) تجمعهای اعتراضی برگزار کردند و خواستار نقض حکم اعدام رضا رسایی و آزادی زندانیان سیاسی شدند.
@Paykan_Iranshahr
@Paykan_Iranshahr
رضاشاه بزرگ منجی ایران
روحش شاد 💙
رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه بزرگ خدایگان ایران زمین بودند
خدایگانی که در ایران ظهور کردند و ایران را به شکوه رساندند ولی افسوس که مردم قدر و اعتبار این بزرگان را نفهمیدند
#رضا_شاه_روحت_شاد
#شاهنشاه_روحت_شاد
ما ملت کبیریم ایران و پس میگیریم
@Paykan_Iranshahr
روحش شاد 💙
رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه بزرگ خدایگان ایران زمین بودند
خدایگانی که در ایران ظهور کردند و ایران را به شکوه رساندند ولی افسوس که مردم قدر و اعتبار این بزرگان را نفهمیدند
#رضا_شاه_روحت_شاد
#شاهنشاه_روحت_شاد
ما ملت کبیریم ایران و پس میگیریم
@Paykan_Iranshahr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیش از هفت هزار ایرانی مهین پرست در هشتاد و پنجمین زادروز تولد #شهبانو_فرح_پهلوی مادر ایران زمین
با حضور گسترده #پرچم_شیرخورشید ایران
#جاویدشاه
#انقلاب_شناسنامه_دار
#شهبانو_فرح_پهلوی
@Paykan_Iranshahr
با حضور گسترده #پرچم_شیرخورشید ایران
#جاویدشاه
#انقلاب_شناسنامه_دار
#شهبانو_فرح_پهلوی
@Paykan_Iranshahr
کوچکترین عضو خانواده پهلوی در زمان جنون ۵۷ گویا 8/7 سال داشت که روزنامهنگار، منتقد و نویسنده ۵۷ای گفت: "کاش دستمان میرسید و بعد از انقلاب بلایی که انقلابیون کمونیست شوروی بر سر خانواده تزار رومانوف آوردند را بر سر پهلویها میآوردیم تا مشکلی برای آینده -انقلابمان- نشوند".
در شوروی جُکی داشتند که میگفت ۳ نفر از انقلابیون کمونیست در زندانهای استالین نشستهاند که یکی از آنها میگوید: رفقا، آن سرود انقلابی معروف را به خاطر دارید "قطار انقلاب ما در حال پرواز به سوی آینده است"؟ -بله خب؟ +هیچی، ما از اول هم اشتباهی بودیم؛ قطار پرواز نمیکند...
مملکتی را که چهاردستوپا در میان سیل عقبماندگی و اسارت هزار ساله در دستان مذهب و دشمنان خرد و کلان جهانی در حال باز کردن راه خود به دنیای نو بود و با اندک اصلاحاتی به میهنی هزاران بار ارزشمندتر از امروز تبدیل میشد را با چریکبازی و آرمانخواهیهای احمقانهشان به قعر تاریخ فرستاده و امروز در چشمانت زل زده و میگویند "انقلاب دزدیده شد". هنوز هم طرف با سبیل دستهموتوری، سیگاری بر لب و امپریالیسم و کارگر کارگری که از دهانش نمیافتد و اگر کافهرَوی را از او بگیری زندگیاش خالی از معنا میشود با ذوق میگوید "میدونستی همین غلامحسین ساعدی تو یکی از نامههاش به عشقش هیچی نتونست بنویسه جز سیصدبار تکرار اسمش... طاهره، طاهره طاهره... بهت قول میدم حتما رو نسخه دستنویسش چند قطره اشک هم ریخته" و همین موجود انقلابی اگر دستش میرسید، آنطور که گفت بلایی بدتر از رومانوفها بر سر پهلویها میآورد زیرا چونان که رفقای انقلابی دیگر میگفتند "اگر پرولتاریا قدرت درک خیر و مصلحت خود را که همانا انقلاب در مسیری که ما میخواهیم است را ندارد، میتوان او را هم با زور اسلحه وادار به درک خیر و صلاحش کرد". زاویهای که فرد نسبت به جنون ۵۷ و آرمانگرایی احمقانه غالب آنروزها میگیرد، نگاه او فرای احساسات و با واقعنگری جهان او را می سازد. اگر هنوز برای ایدههای ۵۷ای اکلیلی میشوند و برای آن جنون و نتیجه مستقیمش در برآمدن سیاهترین دوران این کشور در تقدیم دو دستیاش به یک حکومت تمامیتخواه مذهبمحور به دنبال هزاران توجیه هستند؛ یعنی همچنان با تمام قدرت حاضرند تا هرآنچه که از این وطن نحیف باقی مانده و زندگی نسلهای به دنیا نیامدهاش را در راه آرمانهای احمقانهاشان که یک ساعت تجربه موفق عملی در گستره تاریخ را ندارد فدا کنند.
جهانآفرین این مملکت را از دروغ، خشکسالی و هرآنکه همچنان بوی ۵۷ میدهد در امان نگاه دارد.
آلف.
https://t.me/Paykan_Iranshahr/19625
@Paykan_Iranshahr
در شوروی جُکی داشتند که میگفت ۳ نفر از انقلابیون کمونیست در زندانهای استالین نشستهاند که یکی از آنها میگوید: رفقا، آن سرود انقلابی معروف را به خاطر دارید "قطار انقلاب ما در حال پرواز به سوی آینده است"؟ -بله خب؟ +هیچی، ما از اول هم اشتباهی بودیم؛ قطار پرواز نمیکند...
مملکتی را که چهاردستوپا در میان سیل عقبماندگی و اسارت هزار ساله در دستان مذهب و دشمنان خرد و کلان جهانی در حال باز کردن راه خود به دنیای نو بود و با اندک اصلاحاتی به میهنی هزاران بار ارزشمندتر از امروز تبدیل میشد را با چریکبازی و آرمانخواهیهای احمقانهشان به قعر تاریخ فرستاده و امروز در چشمانت زل زده و میگویند "انقلاب دزدیده شد". هنوز هم طرف با سبیل دستهموتوری، سیگاری بر لب و امپریالیسم و کارگر کارگری که از دهانش نمیافتد و اگر کافهرَوی را از او بگیری زندگیاش خالی از معنا میشود با ذوق میگوید "میدونستی همین غلامحسین ساعدی تو یکی از نامههاش به عشقش هیچی نتونست بنویسه جز سیصدبار تکرار اسمش... طاهره، طاهره طاهره... بهت قول میدم حتما رو نسخه دستنویسش چند قطره اشک هم ریخته" و همین موجود انقلابی اگر دستش میرسید، آنطور که گفت بلایی بدتر از رومانوفها بر سر پهلویها میآورد زیرا چونان که رفقای انقلابی دیگر میگفتند "اگر پرولتاریا قدرت درک خیر و مصلحت خود را که همانا انقلاب در مسیری که ما میخواهیم است را ندارد، میتوان او را هم با زور اسلحه وادار به درک خیر و صلاحش کرد". زاویهای که فرد نسبت به جنون ۵۷ و آرمانگرایی احمقانه غالب آنروزها میگیرد، نگاه او فرای احساسات و با واقعنگری جهان او را می سازد. اگر هنوز برای ایدههای ۵۷ای اکلیلی میشوند و برای آن جنون و نتیجه مستقیمش در برآمدن سیاهترین دوران این کشور در تقدیم دو دستیاش به یک حکومت تمامیتخواه مذهبمحور به دنبال هزاران توجیه هستند؛ یعنی همچنان با تمام قدرت حاضرند تا هرآنچه که از این وطن نحیف باقی مانده و زندگی نسلهای به دنیا نیامدهاش را در راه آرمانهای احمقانهاشان که یک ساعت تجربه موفق عملی در گستره تاریخ را ندارد فدا کنند.
جهانآفرین این مملکت را از دروغ، خشکسالی و هرآنکه همچنان بوی ۵۷ میدهد در امان نگاه دارد.
آلف.
https://t.me/Paykan_Iranshahr/19625
@Paykan_Iranshahr
Forwarded from Attach Master
طبیبان به سرعت بر بالین ماندانا ظاهر شدند و ماندانا بار دیگر به هوش آمد. اما هنوز مصیبتی را که بر سرش آمده بود، باور نداشت. حالا چطور میتوانست سرش را جلوی کمبوجیه بالا نگه دارد؟ او نتوانسته بود بزرگترین آرزوی شوهرش را برآورده کند. چطور میتوانست به کمبوجیه بگوید که کودکش مرده به دنیا آمده؟ او حتی در آخرین لحظات هشیاری، حرکات کودکش را در شکم احساس کرده بود. پس چطور امکان داشت؟ اما وقتی رؤیاهای خود را خاکستر شده میدید، دلیلی برای زندگی نمییافت و هیچ رغبتی به آن نداشت.
به تدریج ضعف و ناامیدی بیشتر بر او چيره شد و دلسوزیهای مادرانه آرینیس نیز کمکی به او نکرد تا اینکه یکی از جانب کمبوجیه به قصر اکباتان رسید.
ماندانا با دیدن نامه کمبوجیه سخت گریست. روی آن را نداشت که در نامه برای همسرش بگوید آرزوهایش سرابی بیش نبوده. دلش میخواست میمرد اما هرگز با کمبوجیه روبه رو نمی شد. ماندانا که روی نوشتن چنین نامهای را نداشت، جواب نامه را هر روز به روز دیگری موکول میکرد تا اینکه دومین پیک نیز از راه رسید و ماندانا راهی جز پاسخ نداشت، و در نامهای که جز اندوه و آه نبود، مرده به دنیا آمدن فرزندش را برای کمبوجیه نوشت و اضافه کرد که مدتی در اکباتان میماند تا وضعیت جسمی بهتری پیدا کند و آماده سفر شود. اما در واقع سعی داشت خود را از کمبوجیه پنهان کند. احساس میکرد که باعث مرگ فرزندش خودش بوده و هر روز خود را به باد ملامت میگرفت.
زمان به تدریج گرد فراموشی را بر اندیشه های دردناک ماندانا مینشاند او تن به تقدیر داد و خود را به دست سرنوشت سپرد. اما دیگر نه شور و حالی برایش مانده بود و نه معنای شادمانی را میفهمید.
۴۸
به تدریج ضعف و ناامیدی بیشتر بر او چيره شد و دلسوزیهای مادرانه آرینیس نیز کمکی به او نکرد تا اینکه یکی از جانب کمبوجیه به قصر اکباتان رسید.
ماندانا با دیدن نامه کمبوجیه سخت گریست. روی آن را نداشت که در نامه برای همسرش بگوید آرزوهایش سرابی بیش نبوده. دلش میخواست میمرد اما هرگز با کمبوجیه روبه رو نمی شد. ماندانا که روی نوشتن چنین نامهای را نداشت، جواب نامه را هر روز به روز دیگری موکول میکرد تا اینکه دومین پیک نیز از راه رسید و ماندانا راهی جز پاسخ نداشت، و در نامهای که جز اندوه و آه نبود، مرده به دنیا آمدن فرزندش را برای کمبوجیه نوشت و اضافه کرد که مدتی در اکباتان میماند تا وضعیت جسمی بهتری پیدا کند و آماده سفر شود. اما در واقع سعی داشت خود را از کمبوجیه پنهان کند. احساس میکرد که باعث مرگ فرزندش خودش بوده و هر روز خود را به باد ملامت میگرفت.
زمان به تدریج گرد فراموشی را بر اندیشه های دردناک ماندانا مینشاند او تن به تقدیر داد و خود را به دست سرنوشت سپرد. اما دیگر نه شور و حالی برایش مانده بود و نه معنای شادمانی را میفهمید.
۴۸
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
او تنها به زندگی و آرزوهای بر باد رفته خود فکر میکرد. دلش میخواست از نگاه ترحم آمیز همه فرار کند. اما چرا همه او را این گونه نگاه میکردند؟ بارها و بارها شنیده بود که زنان زیادی فرزندان مرده به دنیا میآورند. اما هیچ کس آنها را این گونه نمینگریست. میدید که زنان در بار یا ندیمه هایش با ورود او حرفهایشان را قطع میکنند و رفتار عجیب هارپارک که این روزها سعی میکرد خود را از تیررس نگاه ماندانا دور نگه دارد، او را به شک میانداخت. در حالی که در گذشته با کوچکترین کسالتی که برایش پیش میآمد، او و همسرش صمیمانه به دیدارش میآمدند و جویای احوالش میشدند. اما این روزها هار پارک نه تنها به دیدارش نمیآمد، بلکه تهمینه هم از او دوری میکرد.
دیگر از رفتار عجیب اطرافیان و پچ پچ آنها به تنگ آمده بود. به همین دلیل روزی آرا، ندیمه مخصوصش، را احضار کرد و گفت: «آرا بنشین؛ با تو حرفی دارم.»
آرا به آرامی کنار ماندانا نشست و گفت: «بانوی من، امر بفرمایید.» ماندانا نگاه ملتمسش را به چهره آرا دوخت و گفت: «میخواهم چیزی از تو بپرسم.»
ناگهان رنگ از رخسار آرا پرید و گفت: «بانوی من، چه چیزی را می خواهید بدانید؟»
ماندانا با دیدن رنگ پریده آرا مطمئن شد که دیگران چیزی را از او پنهان میکنند. بنابراین گفت: «می دانم که تو به اهورا مزدا معتقدی و این را هم می دانم که اهورا مزدا از پیروانش خواسته تا راستگویی را پیشه کنند.»
«بله بانوی من.»
پس به اهورا مزدا قسم بخور که جز حقیقت چیزی نمی گویی» آرا که راهی جز قسم خوردن نداشت، گفت: «قسم میخورم.»
۴۹
دیگر از رفتار عجیب اطرافیان و پچ پچ آنها به تنگ آمده بود. به همین دلیل روزی آرا، ندیمه مخصوصش، را احضار کرد و گفت: «آرا بنشین؛ با تو حرفی دارم.»
آرا به آرامی کنار ماندانا نشست و گفت: «بانوی من، امر بفرمایید.» ماندانا نگاه ملتمسش را به چهره آرا دوخت و گفت: «میخواهم چیزی از تو بپرسم.»
ناگهان رنگ از رخسار آرا پرید و گفت: «بانوی من، چه چیزی را می خواهید بدانید؟»
ماندانا با دیدن رنگ پریده آرا مطمئن شد که دیگران چیزی را از او پنهان میکنند. بنابراین گفت: «می دانم که تو به اهورا مزدا معتقدی و این را هم می دانم که اهورا مزدا از پیروانش خواسته تا راستگویی را پیشه کنند.»
«بله بانوی من.»
پس به اهورا مزدا قسم بخور که جز حقیقت چیزی نمی گویی» آرا که راهی جز قسم خوردن نداشت، گفت: «قسم میخورم.»
۴۹
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
ماندانا نفسی به آسودگی کشید و گفت: «در این مدت هیچ وقت حرف اطرافیان را مبنی بر اینکه کودکم مرده به دنیا آمده، باور نکردم و تو امروز باید حقیقت را به من بگویی»
آرا در حالی که بر خود می لرزید، گفت: «بانوی من، باور کنید که من هیچ نمیدانم.»
ماندانا با خشم گفت: «اما تو به اهورا مزدایت قسم خوردی.»
ناگهان آرا با صدای بلند گریست و گفت: «بانوی من، التماس میکنم مرا عفو کنید. از من نخواهید حرفی بزنم. اگر جناب آرشتی وایگا بفهمد که همه چیز را به شما گفتهام، مرا به سختترین وجه خواهد کشت. به من رحم کنید.»
ماندانا در حالی که دستهای آرا را در دست میفشرد، گفت: «من هیچگاه نامی از تو نمیبرم. فقط میخواهم حقیقت را بگویی»
آرا در حالی که هنوز اشک میریخت گفت: «قول میدهید؟»
من هم مثل تو به اهورا مزدا معتقدم؛ پس میتوانی روی قول من حساب کنی.»
آرا وقتی مطمئن شد که نام او پیش آرشتی وایگا فاش نخواهد شد، گفت: «وقتی فرزند شما به دنیا آمد جناب هارپارک او را با خود برد و هیچکس نمیدانست که جناب هارپارک برای چه پسر شما را با خود می برد. اما بعد از زنان حرمسرا شنیدم که جناب آرشتی وایگابه جناب هارپارک دستور داده به محض به دنیا آمدن کودک، او را به قتل برساند.
ناگهان ماندانا احساس سرما کرد. دنیا در برابر دیدگانش چرخیدن گرفته بود. «نه، این غیر ممکن است. هارپارک؟! نه، او هرگز چنین نمیکند. او همیشه مرا به اندازه دخترانش دوست داشته. این امکان ندارد.» بعد درحالی که ضجه میزد، گفت: «آخر چرا؟ مگر کودک من چه کرده بود که او را به قتل رساندند؟!»
«نمیدانم بانوی من، باور کنید نمیدانم.»
۵۰
آرا در حالی که بر خود می لرزید، گفت: «بانوی من، باور کنید که من هیچ نمیدانم.»
ماندانا با خشم گفت: «اما تو به اهورا مزدایت قسم خوردی.»
ناگهان آرا با صدای بلند گریست و گفت: «بانوی من، التماس میکنم مرا عفو کنید. از من نخواهید حرفی بزنم. اگر جناب آرشتی وایگا بفهمد که همه چیز را به شما گفتهام، مرا به سختترین وجه خواهد کشت. به من رحم کنید.»
ماندانا در حالی که دستهای آرا را در دست میفشرد، گفت: «من هیچگاه نامی از تو نمیبرم. فقط میخواهم حقیقت را بگویی»
آرا در حالی که هنوز اشک میریخت گفت: «قول میدهید؟»
من هم مثل تو به اهورا مزدا معتقدم؛ پس میتوانی روی قول من حساب کنی.»
آرا وقتی مطمئن شد که نام او پیش آرشتی وایگا فاش نخواهد شد، گفت: «وقتی فرزند شما به دنیا آمد جناب هارپارک او را با خود برد و هیچکس نمیدانست که جناب هارپارک برای چه پسر شما را با خود می برد. اما بعد از زنان حرمسرا شنیدم که جناب آرشتی وایگابه جناب هارپارک دستور داده به محض به دنیا آمدن کودک، او را به قتل برساند.
ناگهان ماندانا احساس سرما کرد. دنیا در برابر دیدگانش چرخیدن گرفته بود. «نه، این غیر ممکن است. هارپارک؟! نه، او هرگز چنین نمیکند. او همیشه مرا به اندازه دخترانش دوست داشته. این امکان ندارد.» بعد درحالی که ضجه میزد، گفت: «آخر چرا؟ مگر کودک من چه کرده بود که او را به قتل رساندند؟!»
«نمیدانم بانوی من، باور کنید نمیدانم.»
۵۰
Telegram
📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📆تقویم پهلوی
تهران - سال ۱۳۴۶ در روزهای تاجگذاری شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح پهلوی
#جاوید_خاندان_ایرانساز_پهلوی
@Paykan_Iranshahr 🏹
تهران - سال ۱۳۴۶ در روزهای تاجگذاری شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح پهلوی
#جاوید_خاندان_ایرانساز_پهلوی
@Paykan_Iranshahr 🏹
پزشک محمد رضا شاه پهلوی
دکتر عباس صفویان
نوع بیماری اعلیحضرت پیشروی مزمن دارد خیلی بتدریج رو به وخامت می رود
بطوریکه اگر تشخیص آن خیلی زود باشد
که در مورد اعلیحضرت تشخیص خیلی زود داده شد
بنابراین امیدوار بودیم این اقلا پانزده سال طول بکشد
می شد امیدوار بود از ۱۹۷۴ میلادی تا ۱۵ سال ۱۹۸۹ میلادی زنده باشند
عجیب این است که البته علتش معلوم نیست
این بیماری را علم ، هواری بومِدین رهبر الجزایر، گُلدا مئیرنخست وزیر اسرائیل هم داشتند
@Paykan_Iranshahr 🏹
دکتر عباس صفویان
نوع بیماری اعلیحضرت پیشروی مزمن دارد خیلی بتدریج رو به وخامت می رود
بطوریکه اگر تشخیص آن خیلی زود باشد
که در مورد اعلیحضرت تشخیص خیلی زود داده شد
بنابراین امیدوار بودیم این اقلا پانزده سال طول بکشد
می شد امیدوار بود از ۱۹۷۴ میلادی تا ۱۵ سال ۱۹۸۹ میلادی زنده باشند
عجیب این است که البته علتش معلوم نیست
این بیماری را علم ، هواری بومِدین رهبر الجزایر، گُلدا مئیرنخست وزیر اسرائیل هم داشتند
@Paykan_Iranshahr 🏹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نمایش چتربازها و نیروی هوایی شاهنشاهی در مقابل جایگاه اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی
@Paykan_Iranshahr 🏹
@Paykan_Iranshahr 🏹