عشق، اگر چه می سوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظه ها را رنگین می کند. سرخ. خون را داغ می کند.آفتاب است. فراز و فرود جان.
👤محمود دولت آبادی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
👤محمود دولت آبادی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
پيغام صبحدم را
با شعرهای روشن
پرواز ميدهم
و چه زيباست پيغام صبح...
👤فریدون مشیری
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
با شعرهای روشن
پرواز ميدهم
و چه زيباست پيغام صبح...
👤فریدون مشیری
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
مرد بسیار ثروتمندی که ازحکیمی دل خوشی نداشت
با خدمتکارانش در بیرون شهر با حکیم
و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد.
مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت :
تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم
و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم .
بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم
تا هر کس بالای آن قبر بایستد
و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیره
حکیم خنده ای کرد و پاسخ داد :
اگرخودت هم بالای سنگ قبرمی ایستی .
سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس!
بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند
و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود.
مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود
برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت :
اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟
و حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت :
آنها آیینه ای بیش نخواهند دید
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
با خدمتکارانش در بیرون شهر با حکیم
و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد.
مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت :
تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم
و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم .
بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم
تا هر کس بالای آن قبر بایستد
و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیره
حکیم خنده ای کرد و پاسخ داد :
اگرخودت هم بالای سنگ قبرمی ایستی .
سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس!
بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند
و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود.
مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود
برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت :
اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟
و حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت :
آنها آیینه ای بیش نخواهند دید
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق
به اعتبار مقدار دوامش عشق است
نه به شدتِ ظهورش!
میتوان به سادگی عاشق شد
اما عاشق ماندن ساده نیست...
👤نادر ابراهیمی
در رُندترین حالت ممکن قرن...♥️دوستت دارم♥️
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
به اعتبار مقدار دوامش عشق است
نه به شدتِ ظهورش!
میتوان به سادگی عاشق شد
اما عاشق ماندن ساده نیست...
👤نادر ابراهیمی
در رُندترین حالت ممکن قرن...♥️دوستت دارم♥️
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
از امام على(ع) از فلسفه سجده اول سؤال شد، حضرت فرمود:
✅سجده اول به اين معنا است که خدايا اصل ما از خاک است. و معناى سر برداشتن از سجده اين است که خدايا ما را از خاک خارج کردى.و معناى سجده دوم، اين است که خدايا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. و سربرداشتن از سجده دوم به معناى اين است که خدايا يک بار ديگر در قيامت از خاک بيرونمان خواهى آورد...
👤عللالشرايع،شيخصدوق،ج۱،ص۲۶۲
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
✅سجده اول به اين معنا است که خدايا اصل ما از خاک است. و معناى سر برداشتن از سجده اين است که خدايا ما را از خاک خارج کردى.و معناى سجده دوم، اين است که خدايا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. و سربرداشتن از سجده دوم به معناى اين است که خدايا يک بار ديگر در قيامت از خاک بيرونمان خواهى آورد...
👤عللالشرايع،شيخصدوق،ج۱،ص۲۶۲
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
Telegram
﮼پارسآنلاین
شعر و ادب پارسی
http://parsa-shabgard.blogfa.com
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
گزیده بهترین آثار بزرگان شعروادب پارسی،موسیقی، عکس نوشتههای آموزنده لطفا نظرات خود را به
آیدی ذیل ارسال فرمایید
🆔@_a_h_parsa_m
http://parsa-shabgard.blogfa.com
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
گزیده بهترین آثار بزرگان شعروادب پارسی،موسیقی، عکس نوشتههای آموزنده لطفا نظرات خود را به
آیدی ذیل ارسال فرمایید
🆔@_a_h_parsa_m
باران رحمتی است که می بارد
بر سنگلاخ قلب گنهکاری
👤فروغ فرخزاد
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
بر سنگلاخ قلب گنهکاری
👤فروغ فرخزاد
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد.
امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟»
خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟»
خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟»
خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!»
سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: «بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو.»
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟»
خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟»
خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟»
خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!»
سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: «بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو.»
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
من از تو یاد گرفتم که رخت نور بپوشم
به ضرب ساز بچرخم
به جرم عشق بجوشم .
👤شهیار قنبری
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
به ضرب ساز بچرخم
به جرم عشق بجوشم .
👤شهیار قنبری
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
انورخوجه دیکتاتور آلبانی پس از پایان جنگ جهانی دوم تا ١٩٨۵ حاکم بر این کشور بود.او مبتلا به بیماری اجنبی هراسی بود و در طول دوران حکومتش بر کشور فقیر آلبانی مدام مردم را از حمله ارتشهای متجاوز امپریالیستی و آمریکا میترساند.
کار جنون خوجه به آنجا کشید که دستور داد هر خانوادهای برای خودش یک سنگر بتونی چهارنفره بسازد؛ بگونهای که مجموعا حدود یک میلیون سنگر بتونی با هزینههای گزاف در سراسر خاک کشور ساخته شد آن هم در کشوری که کل جمعیتش چهار یا پنج میلیون نفر بیشتر نبود .
آلبانی به دستور دیکتاتور عملا به دور خود دیواری کشیده و هیچگونه ارتباطی با جهان خارج نداشت و مردم آلبانی تحت حکومت حاکم دیوانهاش به سومین کشور فقیر جهان بدل شدند.
خوجه عاقبت مُرد بدون اینکه هیچ سرباز خارجی پای در خاک آلبانی بگذارد . اصولا نیازی به حمله خارجی نبود چون دشمن اصلی خود خوجه بود که با توهماتش چنان بلایی به سر مردم آلبانی آورد که هیچ دشمن خارجی قادر به انجامش نبود
اگر میخواهید عمق جنون انور خوجه را دریابید بقایای این سنگرهای بتونی هنوز در آلبانی دیده میشود !
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
کار جنون خوجه به آنجا کشید که دستور داد هر خانوادهای برای خودش یک سنگر بتونی چهارنفره بسازد؛ بگونهای که مجموعا حدود یک میلیون سنگر بتونی با هزینههای گزاف در سراسر خاک کشور ساخته شد آن هم در کشوری که کل جمعیتش چهار یا پنج میلیون نفر بیشتر نبود .
آلبانی به دستور دیکتاتور عملا به دور خود دیواری کشیده و هیچگونه ارتباطی با جهان خارج نداشت و مردم آلبانی تحت حکومت حاکم دیوانهاش به سومین کشور فقیر جهان بدل شدند.
خوجه عاقبت مُرد بدون اینکه هیچ سرباز خارجی پای در خاک آلبانی بگذارد . اصولا نیازی به حمله خارجی نبود چون دشمن اصلی خود خوجه بود که با توهماتش چنان بلایی به سر مردم آلبانی آورد که هیچ دشمن خارجی قادر به انجامش نبود
اگر میخواهید عمق جنون انور خوجه را دریابید بقایای این سنگرهای بتونی هنوز در آلبانی دیده میشود !
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
با تمام این زخمهایی که انسان بر تن برادر خود میزند، اگر به انسان اعتماد نکنیم کجا برویم؟
به چه موجودی ایمان داشته باشیم؟
👤بختیار علی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
به چه موجودی ایمان داشته باشیم؟
👤بختیار علی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
ﻫﻨــﻮز اﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﯽ
دوﺑﺎرﻩ ﻣﯿﺸﻮم آﻏﺎز...
👤حسین منزوی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
دوﺑﺎرﻩ ﻣﯿﺸﻮم آﻏﺎز...
👤حسین منزوی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
شخصی، وارد دهی شد و در مکانی
که اهالی ده جمع شده بودند
نشست و بنای گریه گذاشت.سبب گریهاش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه میکنم،مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند.
شب دیگردیدند همان مرد باز گریه میکند، گفتند هان!؟ دیگر چه شده است تو را؟حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و میتوانید خوتان
را از سرماو گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه میکنم.بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانهای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند.ولی شب باز دیدند دارد گریه میکند. وقتی علت را پرسیدندگفت: هر کدام از شماها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم میخوابم.مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.ولی باز شب هنگام داشت گریه میکرد. گفتند باز چی شده،گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوندولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه میکند، وقتی علت را پرسیدند.گفت: بر جد غریبم گریه میکنم و به شما هیچ ربطی ندارد!!!
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
که اهالی ده جمع شده بودند
نشست و بنای گریه گذاشت.سبب گریهاش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه میکنم،مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند.
شب دیگردیدند همان مرد باز گریه میکند، گفتند هان!؟ دیگر چه شده است تو را؟حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و میتوانید خوتان
را از سرماو گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه میکنم.بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانهای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند.ولی شب باز دیدند دارد گریه میکند. وقتی علت را پرسیدندگفت: هر کدام از شماها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم میخوابم.مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.ولی باز شب هنگام داشت گریه میکرد. گفتند باز چی شده،گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوندولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه میکند، وقتی علت را پرسیدند.گفت: بر جد غریبم گریه میکنم و به شما هیچ ربطی ندارد!!!
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
دلِ من
و این تلخیِ بینهایت
سرچشمهاش کجاست...؟
👤فدریکو گارسیا لورکا
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
و این تلخیِ بینهایت
سرچشمهاش کجاست...؟
👤فدریکو گارسیا لورکا
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
عیال ملانصرالدین مُرد. ملا هم رفت و زن بیوه ای گرفت. زن مرتب از شوهر سابقش حرف می زد و ملا هم از زن سابقش. شبی ملا زنش را از روی تخت به پایین انداخت. زن با چشم و چالی کبود پیش پدرش رفت و از ملا شکایت کرد.
پدر زن ملا، او را صدا کرد و از او درباره کارش توضیح خواست. ملا گفت: من بی تقصیرم؛ تخت ما دو نفره است اما ما چهار نفریم؛ من و زن سابقم، دختر شما و شوهر سابقش. روی تخت جا تنگ بود، عیال از روی تخت پایین افتاد.
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
پدر زن ملا، او را صدا کرد و از او درباره کارش توضیح خواست. ملا گفت: من بی تقصیرم؛ تخت ما دو نفره است اما ما چهار نفریم؛ من و زن سابقم، دختر شما و شوهر سابقش. روی تخت جا تنگ بود، عیال از روی تخت پایین افتاد.
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
Telegram
﮼پارسآنلاین
شعر و ادب پارسی
http://parsa-shabgard.blogfa.com
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
گزیده بهترین آثار بزرگان شعروادب پارسی،موسیقی، عکس نوشتههای آموزنده لطفا نظرات خود را به
آیدی ذیل ارسال فرمایید
🆔@_a_h_parsa_m
http://parsa-shabgard.blogfa.com
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
گزیده بهترین آثار بزرگان شعروادب پارسی،موسیقی، عکس نوشتههای آموزنده لطفا نظرات خود را به
آیدی ذیل ارسال فرمایید
🆔@_a_h_parsa_m
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها ، پائیز
👤مهدی اخوان ثالث
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها ، پائیز
👤مهدی اخوان ثالث
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
در کتاب ریشه های تاریخی امثال و حکم در مورد ضرب المثل آش معاویه را می خورد پشت سر علی (ع) نماز می خواند آمده است:
«ریشه تاریخی این مثل، بدین شرح است: عبدالرحمن بن صخرازدی معروف به «ابوهُریره» از فقیرترین اصحاب پیامبر (ص) و از عشیره «سلیم بن فهم» بود. نامش به عهد جاهلیت «عبدقیس» یا «عبد شمس» بود و به سال «غزوه خیبر» که مسلمان شد، نامش به «عبدالرحمن» تبدیل شد. گویند در خلافت عمر ولایت بحرین را داشت. به روزگار عثمان، قضای مکه به او محول گردید. و به زمان معاویه چند روزی والی مدینه شد. مشهور است که ابوهریره در محاربات صفین حاضر و ناظر بود ولی در جنگ شرکت نداشت. کارش این بود که موقع صرف طعام نزد معاویه می رفت و در کنار سفره چرب و نرمش می نشست؛ هنگام نماز و صلوه در پشت سر علی (ع) نماز می خواند. ولی هنگام مصاف از معرکه جنگ دور می شد و در گوشه ای مبارزه دلاوران را تماشا می کرد. وقتی علت این سه حالت را از او سؤال کردند در پاسخ گفت: نماز در پشت سر علی (ع) کامل ترین نماز است و غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست.»
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
«ریشه تاریخی این مثل، بدین شرح است: عبدالرحمن بن صخرازدی معروف به «ابوهُریره» از فقیرترین اصحاب پیامبر (ص) و از عشیره «سلیم بن فهم» بود. نامش به عهد جاهلیت «عبدقیس» یا «عبد شمس» بود و به سال «غزوه خیبر» که مسلمان شد، نامش به «عبدالرحمن» تبدیل شد. گویند در خلافت عمر ولایت بحرین را داشت. به روزگار عثمان، قضای مکه به او محول گردید. و به زمان معاویه چند روزی والی مدینه شد. مشهور است که ابوهریره در محاربات صفین حاضر و ناظر بود ولی در جنگ شرکت نداشت. کارش این بود که موقع صرف طعام نزد معاویه می رفت و در کنار سفره چرب و نرمش می نشست؛ هنگام نماز و صلوه در پشت سر علی (ع) نماز می خواند. ولی هنگام مصاف از معرکه جنگ دور می شد و در گوشه ای مبارزه دلاوران را تماشا می کرد. وقتی علت این سه حالت را از او سؤال کردند در پاسخ گفت: نماز در پشت سر علی (ع) کامل ترین نماز است و غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست.»
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
آنجا را نمیدانم
اما اینجا بیتو،
بدون آغوشت
خیابان به خیابان
برگ به برگ،
پاییز به شدت دارد اتفاق میافتد...
👤مریم قهرمانلو
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
اما اینجا بیتو،
بدون آغوشت
خیابان به خیابان
برگ به برگ،
پاییز به شدت دارد اتفاق میافتد...
👤مریم قهرمانلو
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خستهام ریرا!
میآیی همسفرم شوی؟
گفتگوی میان راه
بهتر از تماشای باران است
👤سید علی صالحی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
میآیی همسفرم شوی؟
گفتگوی میان راه
بهتر از تماشای باران است
👤سید علی صالحی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
از چشمانت
رد شب را بیرون کن
امروز صبح دیگریست...
👤نزار قبانی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere
رد شب را بیرون کن
امروز صبح دیگریست...
👤نزار قبانی
@Parsa_Night_narrator
https://t.me/ParsHS_bot
https://pars-store.ir
http://t.me/parsa_night_narrator
@parsa_moshaere