#همه_نمیرسند 🏴
🔺کربلا با همهی عظمتِ تاریخیاش، فقط ماجرای سادهی یک خیانت بود!
💥خیانتی که همهی ما در سطوحی مختلف، دائماً با آن روبرو یا به آن مبتلا میشویم!
✘ همه نمیتوانند مقام امام را درک کنند!
✘همه نمیتوانند "خطر نفهمیدنِ حریم امام" را بفهمند!
✘ همه نمیتوانند سرعت و سبک حرکت خود را با امام به گونهای تنظیم کنند که به خیانت کوفیان مبتلا نشوند!
✦ فقــط کسانی میتوانند خود را از این خیانت حفظ کنند، که باور کنند؛
⚡️ امام، تنها صراطِ مستقیم، بهسمت خداست!
💥و کسی که امام را نمیفهمد و ندارد، فقط دور بازیهای کودکانهی دنیا چرخ میزند.
@Ostad_Shojae
🔺کربلا با همهی عظمتِ تاریخیاش، فقط ماجرای سادهی یک خیانت بود!
💥خیانتی که همهی ما در سطوحی مختلف، دائماً با آن روبرو یا به آن مبتلا میشویم!
✘ همه نمیتوانند مقام امام را درک کنند!
✘همه نمیتوانند "خطر نفهمیدنِ حریم امام" را بفهمند!
✘ همه نمیتوانند سرعت و سبک حرکت خود را با امام به گونهای تنظیم کنند که به خیانت کوفیان مبتلا نشوند!
✦ فقــط کسانی میتوانند خود را از این خیانت حفظ کنند، که باور کنند؛
⚡️ امام، تنها صراطِ مستقیم، بهسمت خداست!
💥و کسی که امام را نمیفهمد و ندارد، فقط دور بازیهای کودکانهی دنیا چرخ میزند.
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴
- کربلا ماجرای نبردِ طاغوتها با امام نیست!
🔺کربلا ماجرای نبرد طاغوتها در تمام تاریخ، با شخصِ من و شماست!
- اما همه امامِ درونِ خودشان را مقابل یزید، نمیبینند!
- همه خودشان را روبروی سپاه عمرسعد نمیبینند!
- همه شاهرگِ حیاتِ انسانیشان را زیرِ تیغِ شمر نمیبینند!
💥کربلا ماجرای سر بریدنِ هویتِ ماست!
هویتِ انسانی ما ...
- اما همه نمیتوانند برای خودشان، عزاداری کنند!
و برای انتقام خودشان، کاری کنند!
@Ostad_Shojae
- کربلا ماجرای نبردِ طاغوتها با امام نیست!
🔺کربلا ماجرای نبرد طاغوتها در تمام تاریخ، با شخصِ من و شماست!
- اما همه امامِ درونِ خودشان را مقابل یزید، نمیبینند!
- همه خودشان را روبروی سپاه عمرسعد نمیبینند!
- همه شاهرگِ حیاتِ انسانیشان را زیرِ تیغِ شمر نمیبینند!
💥کربلا ماجرای سر بریدنِ هویتِ ماست!
هویتِ انسانی ما ...
- اما همه نمیتوانند برای خودشان، عزاداری کنند!
و برای انتقام خودشان، کاری کنند!
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴
▪️کربلای سال ۶۱ هجری تمام نشد و مجالس عزاداری، کربلا را ادامه دادند!
- ادامهی کربلا،
- استمرار کربلا،
- و تپشِ هزار سالهی نبض کربلا، بهعهدهی اشک بود!
✦ اشک، کربلا را ادامه داد ...
و میوههایی نورسِ و کال را آبیاری کرد و آبیاری کرد و آبیاری کرد!
تا امروز که میوههایش، رسیده... و زمین برای چیدنش آماده شده است!
💥اما همهی اشکها، کربلا را ادامه نمیدهند،
میوه نمیدهند،
گاهی بر شورهزار بی تپشی میچکند و تمام میشوند!
✦ اشک برای ادامهی کربلا، باید بر دلی زنده که جرأت قیام دارد ببارد ... و دیگر هیچ !
@Ostad_Shojae
▪️کربلای سال ۶۱ هجری تمام نشد و مجالس عزاداری، کربلا را ادامه دادند!
- ادامهی کربلا،
- استمرار کربلا،
- و تپشِ هزار سالهی نبض کربلا، بهعهدهی اشک بود!
✦ اشک، کربلا را ادامه داد ...
و میوههایی نورسِ و کال را آبیاری کرد و آبیاری کرد و آبیاری کرد!
تا امروز که میوههایش، رسیده... و زمین برای چیدنش آماده شده است!
💥اما همهی اشکها، کربلا را ادامه نمیدهند،
میوه نمیدهند،
گاهی بر شورهزار بی تپشی میچکند و تمام میشوند!
✦ اشک برای ادامهی کربلا، باید بر دلی زنده که جرأت قیام دارد ببارد ... و دیگر هیچ !
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴
▫️کربلا، نمایشی قدرتمند از سکانس پایان است!
❣️عاشقانهترین، زیباترین، توحیدیترین و مطلوبترین سکانس پایان در سبک زندگی الهی!
و مَماتی، مَماتَ محمّدٍ و آل محمد صلیاللهعلیهوآله ...
💥اما همه نمیتوانند به سکانس پایان کربلا در زندگی خویش، برسند!
✦ فقط کسانی قادرند این پایان را برای خود ثبت کنند؛
✓ که در تمام مسیر زندگی، با کربلا تنظیم و هماهنگ بوده باشند!
✓ کسانی که کربلا، منشأ تمام انتخابها و ارتباطاتشان بوده باشد !
💫 همان اهلِ " محیایَ محیا محمدٍ و آل محمّد صلّیاللهعلیهوآله " ...
@Ostad_Shojae
▫️کربلا، نمایشی قدرتمند از سکانس پایان است!
❣️عاشقانهترین، زیباترین، توحیدیترین و مطلوبترین سکانس پایان در سبک زندگی الهی!
و مَماتی، مَماتَ محمّدٍ و آل محمد صلیاللهعلیهوآله ...
💥اما همه نمیتوانند به سکانس پایان کربلا در زندگی خویش، برسند!
✦ فقط کسانی قادرند این پایان را برای خود ثبت کنند؛
✓ که در تمام مسیر زندگی، با کربلا تنظیم و هماهنگ بوده باشند!
✓ کسانی که کربلا، منشأ تمام انتخابها و ارتباطاتشان بوده باشد !
💫 همان اهلِ " محیایَ محیا محمدٍ و آل محمّد صلّیاللهعلیهوآله " ...
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴 ( حرف آخر )
▪️عزاداریها جایی برای بر سر و سینه کوبیدن نیستند!
- عزاداریها ادامهی ماجرای کربلایند برای یک هدف!
✦ تربیت عزادار به قیمتِ امام / به قدرتِ امام / به وزنِ انسانیِ امام ...
💥اما همه در مکتب امام تربیت نمیشوند!
✦ فقــط کسانی از این عزاداریها، با جانی پُر از قدرت و نور بیرون میآیند، که قصد جدی برای تلاش داشته باشند!
تلاش برای شبیه شدن به امام!
@Ostad_Shojae
▪️عزاداریها جایی برای بر سر و سینه کوبیدن نیستند!
- عزاداریها ادامهی ماجرای کربلایند برای یک هدف!
✦ تربیت عزادار به قیمتِ امام / به قدرتِ امام / به وزنِ انسانیِ امام ...
💥اما همه در مکتب امام تربیت نمیشوند!
✦ فقــط کسانی از این عزاداریها، با جانی پُر از قدرت و نور بیرون میآیند، که قصد جدی برای تلاش داشته باشند!
تلاش برای شبیه شدن به امام!
@Ostad_Shojae
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
#همه_نمیرسند!
حتماً همه نمیرسند!
تاریخ هم سند همین مطلب است... که همه نمیرسند!
برای رسیدن باید زنده بود و نبض داشت،
باید طاقت داشت،
باید بیدار بود،
باید مترصد و آمادهباش بود...
#همه_نمیرسند به امام!
حتماً همه نمیرسند به امام!
#حرف_اول
#همه_نمیرسند!
حتماً همه نمیرسند!
تاریخ هم سند همین مطلب است... که همه نمیرسند!
برای رسیدن باید زنده بود و نبض داشت،
باید طاقت داشت،
باید بیدار بود،
باید مترصد و آمادهباش بود...
#همه_نمیرسند به امام!
حتماً همه نمیرسند به امام!
#حرف_چهارم
سر بکشند برای مست شدن،
برای عاشق شدن،
و شاید برای مجنون شدن ...
فقط در یک صورت است که آدمی خواهد رسید!
هر طور باشد خود را میکشاند و میرساند!
✘ وقتی که عاشق شده باشد ✘
آنچه بر حسین علیهالسلام و همهی آنان که معاصر عاشورا بودند گذشت، امروز عیناً در حال تکرار و آزمودن ماست!
اینکه بدانیم زیر پوست جهان چه جریان دارد، در "مدیریت رسیدنِ" ما قطعاً مؤثر خواهد بود.
آری #همه_نمیرسند به امام !
سر بکشند برای مست شدن،
برای عاشق شدن،
و شاید برای مجنون شدن ...
فقط در یک صورت است که آدمی خواهد رسید!
هر طور باشد خود را میکشاند و میرساند!
✘ وقتی که عاشق شده باشد ✘
آنچه بر حسین علیهالسلام و همهی آنان که معاصر عاشورا بودند گذشت، امروز عیناً در حال تکرار و آزمودن ماست!
اینکه بدانیم زیر پوست جهان چه جریان دارد، در "مدیریت رسیدنِ" ما قطعاً مؤثر خواهد بود.
آری #همه_نمیرسند به امام !
#همه_نمیرسند
※ سحرها چقدر راههای فکر بسمت آینده باز میشوند!
آیندهای که هست!
فقط ما در حصار زمان و مکان، هنوز به ادراکش نرسیدهایم!
فکر میکردم:
چند کربلای دیگر برای هر کداممان مانده،
تا به ما هم بگویند: أنت ولیّنا حقّا !
اصلاً میشود روزی ما هم مخاطب این جمله باشیم؟
میشود آیا امامداریِ ما آنقدری تایید شود
که مژده بیاید: "یار پسندید مرا"؟
میشود آیا دیگر چیزی از ما نماند!
| شبیه زلیخا: دیگر منی نیست،
اینک همه تویی! |
چند قربانیِ دیگر لازم است، تا اهل آسمان با انگشت فخر، نشانهی تأیید بسمت ما بگیرند:
او ماندنیاست، امن است برای امامش!
دیگر چیزی میان او و امامش، حائل نیست!
※ عجیب مدرسهای را ۱۴ قرن خدا ترتیب داده، تا آدمها، امام داری بیاموزند.
تا تاریخ برای آخرین امام، تکرار نشود!
آموخته باشند خود را قربانی کنند نه امامشان را، که وعدهی خداست، زمین میراث صالحان خواهد بود.
• در لیست انتشار محرم، هر صبح داستان کوتاهی را مرور خواهیم کرد، از آنان که به امام نرسیدند!
فریاد خواهی امام را شنیدند و نرسیدند:
"شاید شبیه ما"
• مجموعه داستان #همه_نمیرسند:
هر صبح از صفحات رسمی #استاد_شجاعی
@ostad_shojae
※ سحرها چقدر راههای فکر بسمت آینده باز میشوند!
آیندهای که هست!
فقط ما در حصار زمان و مکان، هنوز به ادراکش نرسیدهایم!
فکر میکردم:
چند کربلای دیگر برای هر کداممان مانده،
تا به ما هم بگویند: أنت ولیّنا حقّا !
اصلاً میشود روزی ما هم مخاطب این جمله باشیم؟
میشود آیا امامداریِ ما آنقدری تایید شود
که مژده بیاید: "یار پسندید مرا"؟
میشود آیا دیگر چیزی از ما نماند!
| شبیه زلیخا: دیگر منی نیست،
اینک همه تویی! |
چند قربانیِ دیگر لازم است، تا اهل آسمان با انگشت فخر، نشانهی تأیید بسمت ما بگیرند:
او ماندنیاست، امن است برای امامش!
دیگر چیزی میان او و امامش، حائل نیست!
※ عجیب مدرسهای را ۱۴ قرن خدا ترتیب داده، تا آدمها، امام داری بیاموزند.
تا تاریخ برای آخرین امام، تکرار نشود!
آموخته باشند خود را قربانی کنند نه امامشان را، که وعدهی خداست، زمین میراث صالحان خواهد بود.
• در لیست انتشار محرم، هر صبح داستان کوتاهی را مرور خواهیم کرد، از آنان که به امام نرسیدند!
فریاد خواهی امام را شنیدند و نرسیدند:
"شاید شبیه ما"
• مجموعه داستان #همه_نمیرسند:
هر صبح از صفحات رسمی #استاد_شجاعی
@ostad_shojae
▪️سلام و اولین شب از ماه عزای اباعبدالله علیهالسلام به نور و اشک و برکات الهی انشاءالله.
※ همراهان قدیمیتر حتماً میدانند،
همراهان تازهتر هم انشاءالله همراه خواهند بود و تغییرات فهرست انتشار رسانه رسمی #استاد_شجاعی را مشاهده خواهند کرد و مورد پسندشان خواهد بود.
طی چند روز گذشته، کم و بیش در مورد برخی پستهای ویژه محرّم صحبت کردیم.
※ از صبح فردا، إنشاءالله با تغییرات جدی در روند انتشار روبرو خواهیم شد که امید داریم در تغییر نگاه و تغییر رفتار همهی ما به محرّم آنچنان مؤثر بیفتد که پایان این محرم، آغاز حرکت صادقانهی خونخواهی ما باشد.
※ مجموعهی صوتی #مقام_محمود
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند
※ مجموعه مقالات تخصصی مصیبتشناسی در محرم
※ مجموعهی پاسخ به شبهات شایع عاشورایی
※ مجموعه ویدئوهای عزادار حقیقی
و ....
بخشی از برنامههای ویژهای خواهند بود که یک هدف بلند را دنبال میکنند:
" مقام خواهی "...
امید داریم در پایان این رحم زمانی و مکانیِ انسانی، ما نیز از " طلب کنندگان صادق مقام محمود " باشیم.
اینجا👈 درباره مقام محمود بیشتر بخوانیم.
@ostad_shojae
※ همراهان قدیمیتر حتماً میدانند،
همراهان تازهتر هم انشاءالله همراه خواهند بود و تغییرات فهرست انتشار رسانه رسمی #استاد_شجاعی را مشاهده خواهند کرد و مورد پسندشان خواهد بود.
طی چند روز گذشته، کم و بیش در مورد برخی پستهای ویژه محرّم صحبت کردیم.
※ از صبح فردا، إنشاءالله با تغییرات جدی در روند انتشار روبرو خواهیم شد که امید داریم در تغییر نگاه و تغییر رفتار همهی ما به محرّم آنچنان مؤثر بیفتد که پایان این محرم، آغاز حرکت صادقانهی خونخواهی ما باشد.
※ مجموعهی صوتی #مقام_محمود
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند
※ مجموعه مقالات تخصصی مصیبتشناسی در محرم
※ مجموعهی پاسخ به شبهات شایع عاشورایی
※ مجموعه ویدئوهای عزادار حقیقی
و ....
بخشی از برنامههای ویژهای خواهند بود که یک هدف بلند را دنبال میکنند:
" مقام خواهی "...
امید داریم در پایان این رحم زمانی و مکانیِ انسانی، ما نیز از " طلب کنندگان صادق مقام محمود " باشیم.
اینجا👈 درباره مقام محمود بیشتر بخوانیم.
@ostad_shojae
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی
※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.
✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد.
نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمهای دید و پرسید که آن از کیست؟
گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی.
امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند.
پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.»
حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند:
«و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.»
«اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود.»
ــــــــــــــــــ پ. ن :
داشتم به خودم فکر میکردم:
از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان میرساند،
تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود !
یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم،
و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ...
امروز میفهمم رحم خدا را و منّت امام را،
که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم!
※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد!
@ostad_shojae
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی
※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.
✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد.
نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمهای دید و پرسید که آن از کیست؟
گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی.
امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند.
پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.»
حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند:
«و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.»
«اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود.»
ــــــــــــــــــ پ. ن :
داشتم به خودم فکر میکردم:
از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان میرساند،
تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود !
یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم،
و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ...
امروز میفهمم رحم خدا را و منّت امام را،
که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم!
※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد!
@ostad_shojae
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۲
|ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز دوم | عبدالله بن مطیع
پرده اول :
※ وقتی امام(علیهالسّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد.
آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه میروم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد.
اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟
عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید
و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک میشوند.
پرده دوم:
امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد.
عبدالله به امام حسین علیهالسّلام گفت: ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟
امام (علیهالسّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است.
عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند.
هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل«و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند».
ـــــــــــــــــــــــ پ. ن :
※ عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید !
و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت میکرد! گویی او امام بود و حسین علیهالسلام مأموم.
ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت!
و دغدغهای بالاتر از پر آب شدنش!
داشتم با خودم فکر میکردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجرهی فهم خودش میبیند، از پنجرهی آرزوها و دغدغههایش.
دارم یکی یکی ورق میزنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را !
همان " فمعکم معکم، لا مع غیرکم " را !
همان " فقط تو و دیگر هیچ " را!
✘ من قطعاً اگر به چشم سر هم امام را میدیدم، همان را میخواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود.
چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و نمیشناختمش!
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
|ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز دوم | عبدالله بن مطیع
پرده اول :
※ وقتی امام(علیهالسّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد.
آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه میروم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد.
اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟
عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید
و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک میشوند.
پرده دوم:
امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد.
عبدالله به امام حسین علیهالسّلام گفت: ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟
امام (علیهالسّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است.
عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند.
هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل«و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند».
ـــــــــــــــــــــــ پ. ن :
※ عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید !
و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت میکرد! گویی او امام بود و حسین علیهالسلام مأموم.
ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت!
و دغدغهای بالاتر از پر آب شدنش!
داشتم با خودم فکر میکردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجرهی فهم خودش میبیند، از پنجرهی آرزوها و دغدغههایش.
دارم یکی یکی ورق میزنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را !
همان " فمعکم معکم، لا مع غیرکم " را !
همان " فقط تو و دیگر هیچ " را!
✘ من قطعاً اگر به چشم سر هم امام را میدیدم، همان را میخواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود.
چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و نمیشناختمش!
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۳
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز سوم | فرزدق
※ فرزدق از شاعران شیعه است و همواره در مدح اهل بیت علیهمالسلام شعر میسروده.
امام علیه السلام در مسیر کوفه، فرزدق را دید. فرزدق سلام کرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى، با آن که پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟
اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود:
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدان که " او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است. (تذکر اول)
امام علیه السلام از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد: «دل هاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!».
امام(علیه السلام) فرمود:
اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و "من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد". (تذکر دوم)
※ اما فرزدق نرفت!
و امام، انتخاب او نبود!
زیرا امام بسمت مکانی در حرکت بود که فرزدق مطمئن بود، نتیجهای جز کشته شدن نخواهد داشت!
ـــــــــــــــــــــــــــــ پ. ن
※ صدق، صداقت، وفا، آنجایی معلوم میشود که تو بظاهر میبازی و کسی به پایت میماند!
اینکه از همان ابتدا نتیجهی کربلا مشخص بود برای این است که فقــط آنانی به همراهی امام برسند، که جز "همراهی امام" چیز دیگری نمیخواستند.
همان " فمعکم معکم لا مع غیرکم " را ...
داشتم با خودم فکر میکردم:
عجیب نیست که در مسیر یاری امام، هیچ چیز آسان جلو نمیرود! اگر آسان جلو میرفت که " همه میرسیدند " !
همیشه سختترین موانع در شروع یک حرکت کوچک یا بزرگ اتفاق میافتد، تا کار جلو نرود!
مهم کار نیست که قرار است جلو نرود، که خدا به تحقق اهداف خویش، قادر است.
مهم تویی که انتخاب میکنی در هجوم شدائد میمانی پای امام یا نه...
※ فقر، کمبود یار و ابزار، قضاوت، تحقیر و تهمت و .... اگر آمدند و ایستادی: آرام آرام به " أن یثبت لی قدم صدق " نزدیک میشوی!
کسی که به " صدق " نرسید؛
(أن یبلغنی المقام المحمود) که همان مقام همراهی و معیت با امام است، محال است در درون او به ثمر برسد.
فرزدق دوبار از امام تذکر برای همراه شدن گرفت و نفهمید!
همان فرزدقی که مداح اهل بیت علیهمالسلام بود... آخر شرایط، شرایط دلچسب و امیدوارانهای نبود.
" فرزدق" های درون ماست، که چرتکه میاندازد برای همراهی امام،
مقام معیت اما ... ابزاری بنام چرتکه ندارد!
عشق است آنجا که تعیین میکند میمانی یا .....
※ رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز سوم | فرزدق
※ فرزدق از شاعران شیعه است و همواره در مدح اهل بیت علیهمالسلام شعر میسروده.
امام علیه السلام در مسیر کوفه، فرزدق را دید. فرزدق سلام کرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى، با آن که پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟
اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود:
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدان که " او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است. (تذکر اول)
امام علیه السلام از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد: «دل هاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!».
امام(علیه السلام) فرمود:
اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و "من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد". (تذکر دوم)
※ اما فرزدق نرفت!
و امام، انتخاب او نبود!
زیرا امام بسمت مکانی در حرکت بود که فرزدق مطمئن بود، نتیجهای جز کشته شدن نخواهد داشت!
ـــــــــــــــــــــــــــــ پ. ن
※ صدق، صداقت، وفا، آنجایی معلوم میشود که تو بظاهر میبازی و کسی به پایت میماند!
اینکه از همان ابتدا نتیجهی کربلا مشخص بود برای این است که فقــط آنانی به همراهی امام برسند، که جز "همراهی امام" چیز دیگری نمیخواستند.
همان " فمعکم معکم لا مع غیرکم " را ...
داشتم با خودم فکر میکردم:
عجیب نیست که در مسیر یاری امام، هیچ چیز آسان جلو نمیرود! اگر آسان جلو میرفت که " همه میرسیدند " !
همیشه سختترین موانع در شروع یک حرکت کوچک یا بزرگ اتفاق میافتد، تا کار جلو نرود!
مهم کار نیست که قرار است جلو نرود، که خدا به تحقق اهداف خویش، قادر است.
مهم تویی که انتخاب میکنی در هجوم شدائد میمانی پای امام یا نه...
※ فقر، کمبود یار و ابزار، قضاوت، تحقیر و تهمت و .... اگر آمدند و ایستادی: آرام آرام به " أن یثبت لی قدم صدق " نزدیک میشوی!
کسی که به " صدق " نرسید؛
(أن یبلغنی المقام المحمود) که همان مقام همراهی و معیت با امام است، محال است در درون او به ثمر برسد.
فرزدق دوبار از امام تذکر برای همراه شدن گرفت و نفهمید!
همان فرزدقی که مداح اهل بیت علیهمالسلام بود... آخر شرایط، شرایط دلچسب و امیدوارانهای نبود.
" فرزدق" های درون ماست، که چرتکه میاندازد برای همراهی امام،
مقام معیت اما ... ابزاری بنام چرتکه ندارد!
عشق است آنجا که تعیین میکند میمانی یا .....
※ رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae