#خاطره_بازی 🖼
خاطرات اعضای پایگاه های ما در شب میلاد امام رضا.
✍ قبل از برپایی پایگاه در امام زاده حسن #کرج توسل کردم به آقا صاحب الزمان، و امام رضا...
که بتونم حقِ مطلب نامه ی امام رضا رو به مخاطب منتقل کنــم.
در غرفه، داشتم برای خانمی راجع به محتوای نامه ی امام رضا صحبت میکردم که:
یه خانم چادری تقریبا ۴۰ تا ۴۵ سال اومد ایستاد کنار من و به صحبت هام بادقت گوش کرد..
✨ دیدم اشک تو چشماش حلقه زده و خیلی منقلب شده، لبخندی بهش زدم گفتم حالتون خوبه ؟ همینطور که گریه میکرد، صورتش رو زیر چادرش پنهان کرد و گفت؛ عزیزم من مدتیه حالم خوب نیست ...
امروز به نیت اینکه از امام رضا عیدی بگیرم، اومدم امامزاده که راهی رو برام باز کنه.
تو حال خودم بودم ، دیدم شما با این لباسهای خوش رنگ و جذاب دارید برای این خانم صحبت میکنید!
وقتی گوش کردم خیلی خوشحال شدم ،من دنبال یه نشونه بودم تا راهم و پیدا کنم...
و... دیگه نتونست صحبت کنه!
سی دی رو تقدیمشون کردم و کمی براشون توضیح دادم ،گفتم این هم هدیه آقا جانتون علی بن موسی الرضا😊
تشکر کردند و گریه کنان وارد امامزاده شدند..
اعضای پایگاه #کرج
@ostad_shojae
خاطرات اعضای پایگاه های ما در شب میلاد امام رضا.
✍ قبل از برپایی پایگاه در امام زاده حسن #کرج توسل کردم به آقا صاحب الزمان، و امام رضا...
که بتونم حقِ مطلب نامه ی امام رضا رو به مخاطب منتقل کنــم.
در غرفه، داشتم برای خانمی راجع به محتوای نامه ی امام رضا صحبت میکردم که:
یه خانم چادری تقریبا ۴۰ تا ۴۵ سال اومد ایستاد کنار من و به صحبت هام بادقت گوش کرد..
✨ دیدم اشک تو چشماش حلقه زده و خیلی منقلب شده، لبخندی بهش زدم گفتم حالتون خوبه ؟ همینطور که گریه میکرد، صورتش رو زیر چادرش پنهان کرد و گفت؛ عزیزم من مدتیه حالم خوب نیست ...
امروز به نیت اینکه از امام رضا عیدی بگیرم، اومدم امامزاده که راهی رو برام باز کنه.
تو حال خودم بودم ، دیدم شما با این لباسهای خوش رنگ و جذاب دارید برای این خانم صحبت میکنید!
وقتی گوش کردم خیلی خوشحال شدم ،من دنبال یه نشونه بودم تا راهم و پیدا کنم...
و... دیگه نتونست صحبت کنه!
سی دی رو تقدیمشون کردم و کمی براشون توضیح دادم ،گفتم این هم هدیه آقا جانتون علی بن موسی الرضا😊
تشکر کردند و گریه کنان وارد امامزاده شدند..
اعضای پایگاه #کرج
@ostad_shojae
#کرج
آشنا بودید برایمان... شاید سالها قبل تر از سفرمان به زمین!
که اینگونه کنار هم آرام شدیم و حرفهایمان در جان هردومان نشست 😊
آشنا بودید برایمان... شاید سالها قبل تر از سفرمان به زمین!
که اینگونه کنار هم آرام شدیم و حرفهایمان در جان هردومان نشست 😊
#خاطره_بازی 🖼
🌞توي اون هواي گرم ، با اون جثه ضعيف و لاغرش كنار يادمان شهداي گمنام نشسته بود ، ازش خواهش كردم درب ورودي مصلا را برامون باز كنه. گفت من نمي تونم و كليد ندارم !
پرسيدم پس چطور رفتي اونطرف ؟
گفت:من همينجا بودم بقيه رفتن !....
بعد از مدتي خادم مسجد اومد و رفتيم كه بساط جشن وفراهم كنيم، طبق قرار قبلي خيلي ها قول همكاري داده بودن، كه يا اصلا نيومدن يا دير اومدن.
در گروه شهرما #فولادشهر هـيچ آقايي عضو نيست، قرار بود يكي از ارگانها بياد و حياط بزرگ مصلي رو آب و جارو بزنه و بعد فرشها پهن بشن ، هر چي منتظر مونديم نيومدن!
🌱خودش تنهايي همه فرش هاي سنگين رو آورد توي حياط !
بهش گفتم چرا اينجايي ؟
گفت ؛قرار شب جشن باشه ، مي خوام كمك كنم !
با پاي برهنه و در حاليكه مداحي مي كرد و نام حسين (ع) رو مدام زمزمه مي كرد، توي اون گرما ي طاقت فرسا همه فرشها رو به تنهايي برد وسط حياط !
حالا ديگه غروب شده بود ، ما ناراحت بوديم كه برنامه خيلي با تاخير شروع شده ....خيلي دلهره داشتيم ولي خداييش همه چيز به نحو احسنت جور شد و طبق برنامه پيش رفت 😊
بعد از مراسم ،همه فرشها رو جمع كرديم ، از خادم پرسيدم اين آقا فرزند شماست ؟
خنديد و گفت ؛نه ...پسر بيچاره چند وقت پيش بر اثر يك سانحه ميره توي كما ،خانواده متمولي داره ، ولي راه و رسم ايشون رو نمي پسندن !
اونم پناه آورده به مسجد ، عاشق خدا ، اهل بيت ،و شهادته ... هروقت پيداش نمي كنم مي بينم نشسته روي مزار شهداي گمنام !
ديگه حياط مسجد خلوت شده بود صداش كردم و ازش حلاليت طلبيدم ، آخه ديدم تمام وقت در حال پذيرايي كردن از نمازگزاران و مدعوين هست ، يك سي دي بهش تعارف كردم گفتم اين هديه از طرف امام رضاست ،خنديد و بوسيدش ....
تازه فهميدم معناي عشق به الله ،مودت به اهل بيت و جهاد در راه خدا يعني چي !💝
#يزدان با وجود سن كمي كه داشت راهش رو بسمت نور انتخاب كرده.......
دعا مي كنم به آرزويت برسي دلاور✌️
#فولادشهر
@ostad_shojae
🌞توي اون هواي گرم ، با اون جثه ضعيف و لاغرش كنار يادمان شهداي گمنام نشسته بود ، ازش خواهش كردم درب ورودي مصلا را برامون باز كنه. گفت من نمي تونم و كليد ندارم !
پرسيدم پس چطور رفتي اونطرف ؟
گفت:من همينجا بودم بقيه رفتن !....
بعد از مدتي خادم مسجد اومد و رفتيم كه بساط جشن وفراهم كنيم، طبق قرار قبلي خيلي ها قول همكاري داده بودن، كه يا اصلا نيومدن يا دير اومدن.
در گروه شهرما #فولادشهر هـيچ آقايي عضو نيست، قرار بود يكي از ارگانها بياد و حياط بزرگ مصلي رو آب و جارو بزنه و بعد فرشها پهن بشن ، هر چي منتظر مونديم نيومدن!
🌱خودش تنهايي همه فرش هاي سنگين رو آورد توي حياط !
بهش گفتم چرا اينجايي ؟
گفت ؛قرار شب جشن باشه ، مي خوام كمك كنم !
با پاي برهنه و در حاليكه مداحي مي كرد و نام حسين (ع) رو مدام زمزمه مي كرد، توي اون گرما ي طاقت فرسا همه فرشها رو به تنهايي برد وسط حياط !
حالا ديگه غروب شده بود ، ما ناراحت بوديم كه برنامه خيلي با تاخير شروع شده ....خيلي دلهره داشتيم ولي خداييش همه چيز به نحو احسنت جور شد و طبق برنامه پيش رفت 😊
بعد از مراسم ،همه فرشها رو جمع كرديم ، از خادم پرسيدم اين آقا فرزند شماست ؟
خنديد و گفت ؛نه ...پسر بيچاره چند وقت پيش بر اثر يك سانحه ميره توي كما ،خانواده متمولي داره ، ولي راه و رسم ايشون رو نمي پسندن !
اونم پناه آورده به مسجد ، عاشق خدا ، اهل بيت ،و شهادته ... هروقت پيداش نمي كنم مي بينم نشسته روي مزار شهداي گمنام !
ديگه حياط مسجد خلوت شده بود صداش كردم و ازش حلاليت طلبيدم ، آخه ديدم تمام وقت در حال پذيرايي كردن از نمازگزاران و مدعوين هست ، يك سي دي بهش تعارف كردم گفتم اين هديه از طرف امام رضاست ،خنديد و بوسيدش ....
تازه فهميدم معناي عشق به الله ،مودت به اهل بيت و جهاد در راه خدا يعني چي !💝
#يزدان با وجود سن كمي كه داشت راهش رو بسمت نور انتخاب كرده.......
دعا مي كنم به آرزويت برسي دلاور✌️
#فولادشهر
@ostad_shojae
راضی به رضای تو_27
@ostad_shojae
#راضی_به_رضای_تو ۲۷
اگر میخوای شاد زندگی کنی؛
کلمه های " چـــرا " و " ای کــاش "
رو از زندگیت حذف کن...!
@ostad_shojae
اگر میخوای شاد زندگی کنی؛
کلمه های " چـــرا " و " ای کــاش "
رو از زندگیت حذف کن...!
@ostad_shojae
مهندسی فکر_31
@ostad_shojae
#مهندسی_فکر ۳۱
اونایی که اهل تفکر نیستند ؛
نمی تونن مدیریت زمان و مکان رو
در تنظیم روابطشون با خدا
و تنظیم روابطشون با دیگران ، بدست بگیریند.
چرا؟ چه ربطــــی داره آخه؟
#رحم_های_دنیا
@ostad_shojae
اونایی که اهل تفکر نیستند ؛
نمی تونن مدیریت زمان و مکان رو
در تنظیم روابطشون با خدا
و تنظیم روابطشون با دیگران ، بدست بگیریند.
چرا؟ چه ربطــــی داره آخه؟
#رحم_های_دنیا
@ostad_shojae
راضی به رضای تو_28
@ostad_shojae
#راضی_به_رضای_تو ۲۸
بعضیا ؛
وقتایِ امتحانِ خدا که میرسه ؛
عجیب شاکی میشن!
اگر اینجور وقتا تصور میکنی؛
خدا رهات کرده یا بهت توهین کرده ...!
باید زود ترمزُ بکشی ... ❌
@ostad_shojae
بعضیا ؛
وقتایِ امتحانِ خدا که میرسه ؛
عجیب شاکی میشن!
اگر اینجور وقتا تصور میکنی؛
خدا رهات کرده یا بهت توهین کرده ...!
باید زود ترمزُ بکشی ... ❌
@ostad_shojae
#خاطره_بازي 🖼
✍بعد از مدتي كه در پايگاه مستقرشدم رفتگر جواني را ديدم كه ليوان هاي خالي روي زمين را جمع ميكرد؛
نزديك ميز ما آمد، بعد از گفتن سلام و خسته نباشيد سيني شكلات را تعارف كردم،
دو جعبه کوچک شکلات برداشت ولي همچنان دراطراف پايگاه مشغول جمع اوري ونظافت بود
✨بعد از مدتي دوباره امد و من احساس كردم كه چيزي ميخواهد...
گفتم اهل سي دي وسخنراني گوش كردن هستيد ؟
با لبخند گفت، بله...
يك سي دي به همراه توضيحات كامل به ايشان داديم...
رفتگر مهربون تا اخر شب با ما همراه بود😊.
#قم
@ostad_shojae
✍بعد از مدتي كه در پايگاه مستقرشدم رفتگر جواني را ديدم كه ليوان هاي خالي روي زمين را جمع ميكرد؛
نزديك ميز ما آمد، بعد از گفتن سلام و خسته نباشيد سيني شكلات را تعارف كردم،
دو جعبه کوچک شکلات برداشت ولي همچنان دراطراف پايگاه مشغول جمع اوري ونظافت بود
✨بعد از مدتي دوباره امد و من احساس كردم كه چيزي ميخواهد...
گفتم اهل سي دي وسخنراني گوش كردن هستيد ؟
با لبخند گفت، بله...
يك سي دي به همراه توضيحات كامل به ايشان داديم...
رفتگر مهربون تا اخر شب با ما همراه بود😊.
#قم
@ostad_shojae