مغزی كه از درد، خون گريه ميكند.

یه چیزایی تو زندگی دیگه مثل قبل نمیشه،
مثل اولین باری که دلت رو به غرورت
ترجیح دادی و هردوش شکست.

دنیایِ آرزوهام تو چشمایه هیزِ تو نیست!

كاش بميرم...
كاش برگردی!

به یه مرحله ای از بی اعتمادی رسیدم که حس میکنم سایه خودم قراره بر علیه ام توطئه کنه و من خبر ندارم.

دیدی میری تو اتاق بعد یادت میره برای چی اومدی؟
همین احساسو نسبت به زندگیم دارم.

‏"پس من میرم میخوابم" چیست؟!
اعلام جنگ.

از نشونه های کسی که از سر شکست عشقی شروع به نوشتن کرده، کلمه ی (میدونی) تو متناشه.
انگار داره نامه مینویسه به کسی که قرار نیست هیچ وقت اونو بخونه.

مچاله شدن قلب از شدت غم و ناراحتی.

کاش دوس داشتن مثل یه مریضی بود میرفتی پیش دکتر میگفتی دکتر جان قلبم درد میکنه،سینم میسوزه کمی که نه خیلی دلتنگم،شبا از فکر خوابم نمیبره دائما دلشوره دارم دکتر هم برات قرص و شربت مینوشت دو روز میخوردی و سر سه روز خوب میشدی و انگار نه انگار که مریض بودی.

اونجاش که میگه :
وقتی ساحلی وجود نداره، دست و پا زدن بی ‌فایدس.
اره خلاصه

من تو سخت ترین شرایط زندگیم تنها بودم، پس ببخشید جوری رفتار میکنم که انگار به کسی نیاز ندارم.

انگار مغزم همش پر شده از لخته های خون اما زندس.