الان خوبم ولی دیگه کسی باب میلم نیست
الان خوبم ولی دیگه از ته دل نمیخندم
الان خوبم ولی دیگه حال و حوصله کسیو ندارم
الان خوبم، خیلی خوب...
الان خوبم ولی دیگه از ته دل نمیخندم
الان خوبم ولی دیگه حال و حوصله کسیو ندارم
الان خوبم، خیلی خوب...
به حدی جدیدا عصبی و بیحوصلم که هرکی باهم وارد رابطه میشه داره کارمای بد بودنشو پس میده.
یه چیزایی تو زندگی دیگه مثل قبل نمیشه،
مثل اولین باری که دلت رو به غرورت
ترجیح دادی و هردوش شکست.
مثل اولین باری که دلت رو به غرورت
ترجیح دادی و هردوش شکست.
به یه مرحله ای از بی اعتمادی رسیدم که حس میکنم سایه خودم قراره بر علیه ام توطئه کنه و من خبر ندارم.
از نشونه های کسی که از سر شکست عشقی شروع به نوشتن کرده، کلمه ی (میدونی) تو متناشه.
انگار داره نامه مینویسه به کسی که قرار نیست هیچ وقت اونو بخونه.
انگار داره نامه مینویسه به کسی که قرار نیست هیچ وقت اونو بخونه.