دقیقاً اون زمانی که تو داری ماشینتو میفروشی تا یدونه خیلی بهترشو بخری، خریدار ماشین قبلیت داره برای چیزی که واسه تو کم بوده ذوق میکنه و
کیلو کیلو قند تو دلش آب میشه؛
نه که به کم قانع باشیا، نه!
تا وقتی که خون تو رگاته و جون تو پاهات، باید برای اوج گرفتن بجنگی..
ولی لا به لای این دوییدنا، از چیزایی که داری لذت ببر:)
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
کیلو کیلو قند تو دلش آب میشه؛
نه که به کم قانع باشیا، نه!
تا وقتی که خون تو رگاته و جون تو پاهات، باید برای اوج گرفتن بجنگی..
ولی لا به لای این دوییدنا، از چیزایی که داری لذت ببر:)
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
وقتی ازتون میپرسه "دوستم داری؟!"
نگید آره و این حرفا...
مثل سعدی بهش بگید :
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بیوجود شریفت جهان نمی بینم...
اینجوری خیلی بیشتر دلشو میبرید :)
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
نگید آره و این حرفا...
مثل سعدی بهش بگید :
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بیوجود شریفت جهان نمی بینم...
اینجوری خیلی بیشتر دلشو میبرید :)
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
امروزتون رو مثل حضرت سعدی با دلبری آغاز کنید:
جهان روشن به ماه و آفتاب است
جهانِ ما به دیدار تو روشن...♥️
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
جهان روشن به ماه و آفتاب است
جهانِ ما به دیدار تو روشن...♥️
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
نالهای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
~ هوشنگ ابتهاج
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
نالهای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
~ هوشنگ ابتهاج
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
نمیدونم کدومتون الان نیاز داره اینارو بشنوه :
اما باور کن اونی که فکر میکنی هیچوقت از ذهنت پاک نمیشه و قراره تا آخر عمر حسرتش توی قلب بمونه، میره ... بخدا که میره از فکرت، میره از قلبت. بهترش میاد و پر میکنه قلبتو مطمئن باش جاش برای بهتر از اون خالی شده ! بهم اعتماد کن رفیق باور داشته باش. همیشه اونی که برای تو نیست رو باید رها کنی تا جا برای بهترش باز شه، رها کن بره ...
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
اما باور کن اونی که فکر میکنی هیچوقت از ذهنت پاک نمیشه و قراره تا آخر عمر حسرتش توی قلب بمونه، میره ... بخدا که میره از فکرت، میره از قلبت. بهترش میاد و پر میکنه قلبتو مطمئن باش جاش برای بهتر از اون خالی شده ! بهم اعتماد کن رفیق باور داشته باش. همیشه اونی که برای تو نیست رو باید رها کنی تا جا برای بهترش باز شه، رها کن بره ...
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
به همسرم گفتم: «همیشه برای من سوال بوده که چرا تو همیشه ابتدا سر و ته سوسیس را با چاقو میزنی، بعد آن را داخل ماهیتابه میاندازی!»
او گفت: «علتش را نمیدانم، این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.»
چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که چرا سر و ته سوسیس را قبل از تفت دادن، صاف میکند.
او گفت: «خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچوقت، اما چون دیدم مادرم این کار را میکند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.»
طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا سر و ته سوسیس را میزده، او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت: «در سالهای دوری که از آن حرف میزنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمیشد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاهتر شود...همین!»
ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم میگوییم که ریشهی آن اتفاقی مانند این داستان است.
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
او گفت: «علتش را نمیدانم، این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.»
چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که چرا سر و ته سوسیس را قبل از تفت دادن، صاف میکند.
او گفت: «خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچوقت، اما چون دیدم مادرم این کار را میکند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.»
طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا سر و ته سوسیس را میزده، او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت: «در سالهای دوری که از آن حرف میزنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمیشد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاهتر شود...همین!»
ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم میگوییم که ریشهی آن اتفاقی مانند این داستان است.
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
متاسفانه همه فكر می كنن اگه
خبری ازمون نيست حتما دورمون شلوغه
يا داريم خوش می گذرونيم، نمی دونن شايد
داريم بدترين روزامونو تو تنهایی می گذرونیم..
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
خبری ازمون نيست حتما دورمون شلوغه
يا داريم خوش می گذرونيم، نمی دونن شايد
داريم بدترين روزامونو تو تنهایی می گذرونیم..
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
نامه یک شهید همراه فیش واریزی ۴۰۰ تومان پول به حساب دولت در زمان جنگ با عراق
شهید امیر مقدم:
حلال کنید... امروز پای خاکریز، دو تا از گلولههای آرپیجی به هدف نخورد، حقوق این ماهم حلال نیست، ببخشید
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
شهید امیر مقدم:
حلال کنید... امروز پای خاکریز، دو تا از گلولههای آرپیجی به هدف نخورد، حقوق این ماهم حلال نیست، ببخشید
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
تو، نه دوری تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا ديدارت كنم
نه از آنِِ منی تا قلبم آرام گیرد
و نه محروم از توام تا فراموشت کنم
تو در میانهی همه چیزی...
~ محمود درویش
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
و نه نزدیکی تا ديدارت كنم
نه از آنِِ منی تا قلبم آرام گیرد
و نه محروم از توام تا فراموشت کنم
تو در میانهی همه چیزی...
~ محمود درویش
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
بازمانده کشتی
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره درو افتاده برده شد. او با بی قراری به درگاه خداوند دعا کرد تا او را نجات بخشد،او ساعت ها به اقیانوس چشم می دوخت،تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی آمد.
سر آخر تصمیم گرفت کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جست و جوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت. دود به آسمان رفته بود؛ بدترین چیز ممکن رخ داده بود. او عصبانی و اندوهگین فریاد زد:«خدا چگونه توانستی با من چنین کنی؟؟»
صبح روز بعد با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیکتر می شد از جا برخاست،آن می آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید:چطور متوجه شدی که من اینجا هستم؟؟
آنها در جواب گفتند:ما علامت دودی را که فرستادی دیدیم!!
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره درو افتاده برده شد. او با بی قراری به درگاه خداوند دعا کرد تا او را نجات بخشد،او ساعت ها به اقیانوس چشم می دوخت،تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی آمد.
سر آخر تصمیم گرفت کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جست و جوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت. دود به آسمان رفته بود؛ بدترین چیز ممکن رخ داده بود. او عصبانی و اندوهگین فریاد زد:«خدا چگونه توانستی با من چنین کنی؟؟»
صبح روز بعد با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیکتر می شد از جا برخاست،آن می آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید:چطور متوجه شدی که من اینجا هستم؟؟
آنها در جواب گفتند:ما علامت دودی را که فرستادی دیدیم!!
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هرقدر بیمهری کنی میایستم
تا نگویی اشکهای شمع از کمطاقتیاست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر میشود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
~ فاضل نظری
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هرقدر بیمهری کنی میایستم
تا نگویی اشکهای شمع از کمطاقتیاست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر میشود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
~ فاضل نظری
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
میخوای خوشحال باشی و از زندگیت بیشتر لذت ببری؟ کاری نداره.
هرکاری که میکنی صد در صدتو براش بذار.
وقتی کار میکنی، فقط کار کن.
وقتی میخندی، فقط بخند.
وقتی درس میخونی، فقط درس بخون.
وقتی یکیو میبینی جوری رفتار کن انگار قراره دیگه نبینیش.
وقتی غذا میخوری جوری غذا بخور انگار آخرین غذاته.
همه چیز آرومتر و قشنگ تر میشه.
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
هرکاری که میکنی صد در صدتو براش بذار.
وقتی کار میکنی، فقط کار کن.
وقتی میخندی، فقط بخند.
وقتی درس میخونی، فقط درس بخون.
وقتی یکیو میبینی جوری رفتار کن انگار قراره دیگه نبینیش.
وقتی غذا میخوری جوری غذا بخور انگار آخرین غذاته.
همه چیز آرومتر و قشنگ تر میشه.
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
یکی از غم انگیزترین حسای دنیا اینه که بفهمی تو با بقیه خیلی ساده و صادقانه رفتار کردی ولی اونا با سیاست و حیله گری!
عجله نکنید بدتر هم میشه!
بدترش اونجاست که بعد فهمیدنِ این بازم بلد نیستی با سیاست رفتار کنی!
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
عجله نکنید بدتر هم میشه!
بدترش اونجاست که بعد فهمیدنِ این بازم بلد نیستی با سیاست رفتار کنی!
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
دلم تنگ شده؛
برای یک حادثه...
حادثه ای شبیه کوبیدن باران به پنجره...
شبیه باز شدن شکوفه ای در دل سنگ...
من دلم تنگ حادثه ایست!
حادثه ای شبیه آمدن تو...
~ نادر باقری
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
برای یک حادثه...
حادثه ای شبیه کوبیدن باران به پنجره...
شبیه باز شدن شکوفه ای در دل سنگ...
من دلم تنگ حادثه ایست!
حادثه ای شبیه آمدن تو...
~ نادر باقری
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
مرا با چشمانت عاشق نشو
چه بسا از من زیباتری بیابی
مرا با قلبت عاشق شو
که قلبها هرگز مشابه هم نیستند .
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
چه بسا از من زیباتری بیابی
مرا با قلبت عاشق شو
که قلبها هرگز مشابه هم نیستند .
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙