آدمی که در هیچ زمینهای هیچ مهارت متمایز کنندهای نداره و فقط به قصههای توی سرش میباله، لحظهای که متوجه بشه واقعا داستان جالبی نداره، از فرق سر دو نیم میشه و به زمین میریزه.
آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد مطمئنتر است از آدمی که تا بحال پاش نلغزیده، این حرف سنگین است... خطا نکرده تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد فلزش معلوم میشود، اما فلز خطا کرده رو است. روشن است. مثل این کف دست. کج و معوج خطش پیداست.
از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تک خطا میایستم.
کتاب قیدار
از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تک خطا میایستم.
کتاب قیدار
من اينطور ياد گرفته بودم: مردم خوب آنهايی هستند كه به تناسب دركشان، بهترين كاری را كه از دستشان ساخته است انجام میدهند.