ز خشک سال چه ترسی!
- که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور …
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
- که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور …
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
هر حيوان که از دور ديدی و ندانستی سگ و گرگ است يا آهو، ببين رو به سمت مرغزار و سبزينه است يا لاشه و استخوان؛ آدمی را نيز چون نشناسی، ببين به كدام سوی می رود...
مجالس سبعه
مولوی
مجالس سبعه
مولوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم
وطن من
ای تواناترین مظلوم
تو را دوست دارم
وطن من
ای تواناترین مظلوم
تو را دوست دارم
Forwarded from آقای چار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ماییم که از باده بی جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
#مولوی
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
#مولوی
چه زیبا بودی تو
و چه فروتنانه از مصیبتِ آرامش نجاتم دادی
پیش از تو هوا مرا میکُشت
دعا منطق نداشت
روشنایی منطق نداشت
و من به امیدِ دیدنِ یک خوابِ شفاف
شبها
با عینک میخوابیدم
دلتنگم
اما نه آنچنان که بخواهم برگردی
و آنقدر به دویدن فکر کردهام
که رویاهایم بوی اسب میدهند
با خودم حرف میزنم
مخاطبِ آبشُشهای خودم هستم
غریبهتر از نامِ خانوادگیام
با قلبی مرطوب
که از تاریکی به تاریکی
فرار میکند
#حسین_صفا
و چه فروتنانه از مصیبتِ آرامش نجاتم دادی
پیش از تو هوا مرا میکُشت
دعا منطق نداشت
روشنایی منطق نداشت
و من به امیدِ دیدنِ یک خوابِ شفاف
شبها
با عینک میخوابیدم
دلتنگم
اما نه آنچنان که بخواهم برگردی
و آنقدر به دویدن فکر کردهام
که رویاهایم بوی اسب میدهند
با خودم حرف میزنم
مخاطبِ آبشُشهای خودم هستم
غریبهتر از نامِ خانوادگیام
با قلبی مرطوب
که از تاریکی به تاریکی
فرار میکند
#حسین_صفا