هیچ!
3.08K subscribers
487 photos
247 videos
102 files
66 links
ناشناس:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-565312-PNh8fkK
.
آخر عمری...
Download Telegram
#پی_نوشت
رو دیوارها چیزی ننویسیم
حبيبم
<unknown>
حبیبم
استاد لطفی
ز خشک سال چه ترسی!
- که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور …

#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
دلم از پایه فرو ریخت پس از رفتنِ تو
گنجِ در خانه‌ی ویرانه! تو را گم کردم

#جویا_معروفی
ما از امید، گفتیم و تمام کلمات جوانه زدند...



صدای سکوت رو بشنو
#هیچ
پ.ن۱: مادرم بهت سلام می‌رسونه و میگه گونه‌هاتو بده ما مربای گیلاس درست کنیم :)
پ.ن۲: روی دیوار هم چیزی ننویسیم!
 
به بی‌برگان چنان ای شاخ گل مستانه می‌خندی
که در خواب بهاران است پنداری خزان تو

حضرت صائب
همیشه همین بود...
محبتم ز تو در قرب و بُعد یکسان است
جداییِ من و تو داخلِ جدایی نیست

#شانی_تکلو
هر حيوان که از دور ديدی و ندانستی سگ و گرگ است يا آهو، ببين رو به سمت مرغزار و سبزينه است يا لاشه و استخوان؛ آدمی را نيز چون نشناسی، ببين به كدام سوی می رود...

مجالس سبعه
مولوی
سامی_یوسف_الله
<unknown>
ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان...
پ.ن: روی دیوار چیزی ننویسیم!
و خلوص زندگی، تنها وقتی عاشقانه حاضر به دست شستن از آنیم، جلوه می کند. تنها وقتی رها می کنیم، زندگی به ما باز می گردد.


کتاب دیدار با آقای آبی
این که با خود می‌کشم هر سو نپنداری تن است
گور گردان است و در او آرزوهای من است

#سیمین_بهبهانی
Audio
هنوزم...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم
وطن من
ای تواناترین مظلوم
تو را دوست دارم
Forwarded from آقای چار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#قرص_خواب


جانِ من
جانِ من از کنارش راحت نگذرید...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ماییم که از باده بی جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم

گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی‌ هیچ سرانجام خوشیم

#مولوی
پ.ن: روی دیوار چیزی ننویسیم!
چه زیبا بودی تو
و چه فروتنانه از مصیبتِ آرامش نجاتم دادی
پیش از تو هوا مرا می‌کُشت
دعا منطق نداشت
روشنایی منطق نداشت
و من به امیدِ دیدنِ یک خوابِ شفاف
شب‌ها
با عینک می‌خوابیدم

دلتنگم
اما نه آنچنان که بخواهم برگردی
و آنقدر به دویدن فکر کرده‌ام
که رویاهایم بوی اسب می‌دهند
با خودم حرف می‌زنم
مخاطبِ آبشُش‌های خودم هستم
غریبه‌تر از نامِ خانوادگی‌ام
با قلبی مرطوب
که از تاریکی به تاریکی
فرار می‌کند
#حسین_صفا