Forwarded from کوتاهْ تَر از زِندگی
- انسانِ دیگری خواهی شد ، بی اختیار :)
کوتاهْ تَر از زِندگی
- انسانِ دیگری خواهی شد ، بی اختیار :)
داشتم یه چرخی میزدم تو این کانالِ محترم کوتاه تر از زندگی، که این متنش رو دیدم ، یه نگاه انداختم به روزای اول همین کانال خودم، چقدر تغییر... (:
@AGHAYE_Hichh
این آیدی خودمه
گاهی اوقات بفرستید اون متن قشنگ هاتون رو, موسیقی هاتون رو, حرفاتون رو و...
که اینجا اپلودش کنم, بقیه هم عشق کنن.
این آیدی خودمه
گاهی اوقات بفرستید اون متن قشنگ هاتون رو, موسیقی هاتون رو, حرفاتون رو و...
که اینجا اپلودش کنم, بقیه هم عشق کنن.
Forwarded from رادیو مرآت 📻 (• عمــٰـاد •)
اگه با اینشات کار میکنین، زمان سیو گرفتن
حالت هواپیما رو روشن کنید
تغییر خاصی نمیکنه
فقط خواستم یه چی بگم😂
#آموزشی
حالت هواپیما رو روشن کنید
تغییر خاصی نمیکنه
فقط خواستم یه چی بگم😂
#آموزشی
Forwarded from رادیو مرآت 📻 (• عمــٰـاد •)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from دچار
از بچگی، در مواجهه با آدمهای خیلی خوب، نسبتم را میسنجیدم! با خودم، با جهانم، با هر آنچه میکردم و نمیکردم!
با یک مدل و الگوی ساده و کودکانه، نسبتم را میسنجیدم و شروع میکردم به شبیهسازی!
مرحله اول تطابق شخصیت تایید شده با خودم بود!
بزرگتر شدم، این نسبت از بین نرفت، بزرگ و بزرگتر شد.
در زمانهای مشخصی این نسبت به طرز غریبی گریبانگیر میشد، خودش سراغم میآمد.
شبیه شبهای قدر، شبیه محرم...
باز محرم شده. احساس غریبی دارم، ناخواسته کنار خوب مطلق قرار گرفتهام، نسبت میانمان، سنجیدنی نیست...
کم بودن و کوچک بودن است که به هر شکلی نمایان میشود!
دستهای خالیام بالا میآیند.
حالم خوب نیست... نسبتم را با خودم و جهانم گم میکنم. با هر آنچه کردهام و نکردهام.
ده روز و شب سرگردانم...
شب آخر میشود. یک نفر دست میکشد روی سرم، دست میکشد که قلبم نایستد. نسبتم را با جهان نشانم میدهد.
بلند میشوم... یک سال زمان دارم.
من میمانم و نسبتی که اگر گم شود، که اگر از بین دستانم بریزد، باز هم من میمانم و سرگردانی...
با یک مدل و الگوی ساده و کودکانه، نسبتم را میسنجیدم و شروع میکردم به شبیهسازی!
مرحله اول تطابق شخصیت تایید شده با خودم بود!
بزرگتر شدم، این نسبت از بین نرفت، بزرگ و بزرگتر شد.
در زمانهای مشخصی این نسبت به طرز غریبی گریبانگیر میشد، خودش سراغم میآمد.
شبیه شبهای قدر، شبیه محرم...
باز محرم شده. احساس غریبی دارم، ناخواسته کنار خوب مطلق قرار گرفتهام، نسبت میانمان، سنجیدنی نیست...
کم بودن و کوچک بودن است که به هر شکلی نمایان میشود!
دستهای خالیام بالا میآیند.
حالم خوب نیست... نسبتم را با خودم و جهانم گم میکنم. با هر آنچه کردهام و نکردهام.
ده روز و شب سرگردانم...
شب آخر میشود. یک نفر دست میکشد روی سرم، دست میکشد که قلبم نایستد. نسبتم را با جهان نشانم میدهد.
بلند میشوم... یک سال زمان دارم.
من میمانم و نسبتی که اگر گم شود، که اگر از بین دستانم بریزد، باز هم من میمانم و سرگردانی...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خبر تلخی بود حقیقتا.
ارباب شفیعت باشه مرد بااخلاق و دوست داشتنی🖤
ارباب شفیعت باشه مرد بااخلاق و دوست داشتنی🖤
Forwarded from «نسخهٔپرایوت».
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمیها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دَم سردیها، خدایا...
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمیها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دَم سردیها، خدایا...