روز نامبارک مادر در ایران
هر روز میتواند روز مادر باشد اما هیچ روزی هم نمیتواند!
علیه اسلام سیاسی و برای مسائل انسانی
روز مادر در ایران، روز بیستم جمادی الثانیه و تولد فاطمه دختر پیامبر اسلام است که بر اساس روایات شیعه گفته میشود در سن ۹ سالگی ازدواج کرده و دستکم ۴ کودک را طی ۴ سال باردار بوده و به دنیا آورده است. بر اساس برخی روایات شیعه گفته شده که فاطمه در سن ۱۸ سالگی طی یک نزاع انتخاب جانشینی برای قدرت به نفع همسرش کشته میشود. فقهای شریعت شیعه فاطمه را مرجع علومی بی انتها میدانند و برای ما مشخص نمیکنند که چگونه کودکی همسرشده که همه دوران پیش از بالغ شدن را باردار و در حال زایمان بوده است وقت کرده که دانشمندی سرشناس نیز بشود.
از فقهای شیعه در ردیف کردن دروغ های تاریخی و توصیف ابرانسانی از یک کودک، انتظار چندانی نیست. علی شریعتی یکی از نوگرایان دینی هم که هنوز کتابهایش خوانندگان بسیاری دارد، با وجود تحصیل در غرب و آشنایی با افکار مدرن غربی در کتابش «فاطمه فاطمه است» به استقبال شخصیت او میرود.
شاید هیچ شبه روشنفکری را مانند علی شریعتی در ایران معاصر پیدا نکنید که با افکار پریشان و آشوب در معنا و مفهوم، از ترکیب علوم مختلف انسانی در هم به علاوه مذهب شیعه معجونی از شرارت، سفسطه و چرندیات غیر علمی بر سر کاغذها آوار کرده باشد.
او در طول تمام این کتاب که در ستایش یک ابر کودک نوشته شده است، ضمن اشاره به پیشینهی اعراب در زنده به گور کردن دختران، به سراغ هاجر همسر ابراهیم پیامبر میرود و از او پلی مکتبی تا فاطمه میزند و در جایی به افتخار دفن شدن هاجر در کعبه اشاره میکند و میگوید: «آری در این مکتب اینچنین انقلاب میکنند.»
روز مادر در بسیاری از کشورها تجلیل نقش و گرامیداشت تقدس برای باروری ست. به همین کراهت و زشتی. وقتی به طور خاص از فاطمه حرف میزنیم از یک قربانی خشونت و کودک همسری حرف میزنیم. مخالفان ما ممکن است به استدلالی پوشالی از ظرفیت زمانه و حق دخیل ببندند که باید گفت حقوق انسانی ظرف زمانی برای پذیرش مسئوولیت ندارد.
به ویژه که اگر از تاریخ به عنوان ابزاری ایدوئولوژیک علیه زنان زنده اکنون در سال ۲۰۲۲ استفاده شود. ما درباره اخلاق حرف نمیزنیم که نسبیگرایی آن را به بحث بگذاریم و فستیوال رفع مسئوولیت راه بیاندازیم. نامگذاری روز مادر و روز دختر در ایران، حقوق جنسی و جنسیتی زنان در ایران را نشانه گرفتند و طی ۴۳ سال گذشته با انواع قوانین غیرانسانی و شیعی سیاسی، زن و دختر ایرانی را در همه عرصهها از زندگی حذف کردند.
برای بقای خود به تجلیل نقش مادری روی آوردند و آنچنان این موضوع را برجسته و مقدس کردند که نه تنها اکنون فقط بحث حقوق مطرح نیست که حتی مناسبات اجتماعی شهروندان را نسبت به بسیاری از مفاهیم از نظر علم روانشناسی به مخاطره انداخته است.
اکنون میدانیم که مادر بودن مقدس نیست. این یک نقش اجباری با تمام نیروهای حمایت کننده شر و تاریکی برای آزار بیشتر زنان و حذف آنان از زندگی اجتماعی در ایران است. روز مادر روزی نکبتبار و یادآور هزاران کودک همسران دختر است که بیآنکه فرصتی برای کودکی یا رویاپردازی و دست یافتن به رفاه و فرصتهای آموزشی داشته باشند به عنوان مرجعی برای خدمت به مردان مذهبی احضار میشوند.
جدای از دیدگاه مذهبی حاکم، روز انگ شده به عنوان مادر برای بسیاری از زنان روز دردناکی است. بسیاری که ممکن است نابارور باشند تمام این روز که با هیاهوی تجاری در جهان و ایران برگزار میشود رنج میکشند. بسیاری دیگر از زنانی که از طرف مادرانشان طرد شدهاند یا مادرانی که از سمت کودکان خود این تجربه را گذراندهاند روز مادر روز تلخ و ناگواری ست.
تنها یک نقطه تمرکز وجود دارد. حمایت و مراقبت و همچنین تامین اجتماعی و حقوقی تمام کسانی که در یک جغرافیا خودشان تصمیم گرفتهاند مادر باشند. تجاری سازی روز مادر آن را از معنا تهی و مسخ میکند. لازم نیست همه ما اکتیویست باشیم اما شهروند دارای مسئولیت اجتماعی که هستیم. همین کافی ست که نسبت به برگزاری و حمایت چنین روزی در ایران که برآمده از اسلام است سرباز بزنیم. این روز و همه روزها همچنین باید روزی برای اندیشیدن به این موضوع باشد که اگر کسی در ایران مادر میشود چه بر سرش میآید؟ مادران به حمایتهای روانی، حقوقی و اجتماعی در بستری که به شدت ضد زنان و کودکان است نیاز دارند. مناسبات تشریفاتی و تجاری، علیه زنان عمل میکند.
هر روز میتواند روز مادر باشد اما هیچ روزی هم نمیتواند!
علیه اسلام سیاسی و برای مسائل انسانی
روز مادر در ایران، روز بیستم جمادی الثانیه و تولد فاطمه دختر پیامبر اسلام است که بر اساس روایات شیعه گفته میشود در سن ۹ سالگی ازدواج کرده و دستکم ۴ کودک را طی ۴ سال باردار بوده و به دنیا آورده است. بر اساس برخی روایات شیعه گفته شده که فاطمه در سن ۱۸ سالگی طی یک نزاع انتخاب جانشینی برای قدرت به نفع همسرش کشته میشود. فقهای شریعت شیعه فاطمه را مرجع علومی بی انتها میدانند و برای ما مشخص نمیکنند که چگونه کودکی همسرشده که همه دوران پیش از بالغ شدن را باردار و در حال زایمان بوده است وقت کرده که دانشمندی سرشناس نیز بشود.
از فقهای شیعه در ردیف کردن دروغ های تاریخی و توصیف ابرانسانی از یک کودک، انتظار چندانی نیست. علی شریعتی یکی از نوگرایان دینی هم که هنوز کتابهایش خوانندگان بسیاری دارد، با وجود تحصیل در غرب و آشنایی با افکار مدرن غربی در کتابش «فاطمه فاطمه است» به استقبال شخصیت او میرود.
شاید هیچ شبه روشنفکری را مانند علی شریعتی در ایران معاصر پیدا نکنید که با افکار پریشان و آشوب در معنا و مفهوم، از ترکیب علوم مختلف انسانی در هم به علاوه مذهب شیعه معجونی از شرارت، سفسطه و چرندیات غیر علمی بر سر کاغذها آوار کرده باشد.
او در طول تمام این کتاب که در ستایش یک ابر کودک نوشته شده است، ضمن اشاره به پیشینهی اعراب در زنده به گور کردن دختران، به سراغ هاجر همسر ابراهیم پیامبر میرود و از او پلی مکتبی تا فاطمه میزند و در جایی به افتخار دفن شدن هاجر در کعبه اشاره میکند و میگوید: «آری در این مکتب اینچنین انقلاب میکنند.»
روز مادر در بسیاری از کشورها تجلیل نقش و گرامیداشت تقدس برای باروری ست. به همین کراهت و زشتی. وقتی به طور خاص از فاطمه حرف میزنیم از یک قربانی خشونت و کودک همسری حرف میزنیم. مخالفان ما ممکن است به استدلالی پوشالی از ظرفیت زمانه و حق دخیل ببندند که باید گفت حقوق انسانی ظرف زمانی برای پذیرش مسئوولیت ندارد.
به ویژه که اگر از تاریخ به عنوان ابزاری ایدوئولوژیک علیه زنان زنده اکنون در سال ۲۰۲۲ استفاده شود. ما درباره اخلاق حرف نمیزنیم که نسبیگرایی آن را به بحث بگذاریم و فستیوال رفع مسئوولیت راه بیاندازیم. نامگذاری روز مادر و روز دختر در ایران، حقوق جنسی و جنسیتی زنان در ایران را نشانه گرفتند و طی ۴۳ سال گذشته با انواع قوانین غیرانسانی و شیعی سیاسی، زن و دختر ایرانی را در همه عرصهها از زندگی حذف کردند.
برای بقای خود به تجلیل نقش مادری روی آوردند و آنچنان این موضوع را برجسته و مقدس کردند که نه تنها اکنون فقط بحث حقوق مطرح نیست که حتی مناسبات اجتماعی شهروندان را نسبت به بسیاری از مفاهیم از نظر علم روانشناسی به مخاطره انداخته است.
اکنون میدانیم که مادر بودن مقدس نیست. این یک نقش اجباری با تمام نیروهای حمایت کننده شر و تاریکی برای آزار بیشتر زنان و حذف آنان از زندگی اجتماعی در ایران است. روز مادر روزی نکبتبار و یادآور هزاران کودک همسران دختر است که بیآنکه فرصتی برای کودکی یا رویاپردازی و دست یافتن به رفاه و فرصتهای آموزشی داشته باشند به عنوان مرجعی برای خدمت به مردان مذهبی احضار میشوند.
جدای از دیدگاه مذهبی حاکم، روز انگ شده به عنوان مادر برای بسیاری از زنان روز دردناکی است. بسیاری که ممکن است نابارور باشند تمام این روز که با هیاهوی تجاری در جهان و ایران برگزار میشود رنج میکشند. بسیاری دیگر از زنانی که از طرف مادرانشان طرد شدهاند یا مادرانی که از سمت کودکان خود این تجربه را گذراندهاند روز مادر روز تلخ و ناگواری ست.
تنها یک نقطه تمرکز وجود دارد. حمایت و مراقبت و همچنین تامین اجتماعی و حقوقی تمام کسانی که در یک جغرافیا خودشان تصمیم گرفتهاند مادر باشند. تجاری سازی روز مادر آن را از معنا تهی و مسخ میکند. لازم نیست همه ما اکتیویست باشیم اما شهروند دارای مسئولیت اجتماعی که هستیم. همین کافی ست که نسبت به برگزاری و حمایت چنین روزی در ایران که برآمده از اسلام است سرباز بزنیم. این روز و همه روزها همچنین باید روزی برای اندیشیدن به این موضوع باشد که اگر کسی در ایران مادر میشود چه بر سرش میآید؟ مادران به حمایتهای روانی، حقوقی و اجتماعی در بستری که به شدت ضد زنان و کودکان است نیاز دارند. مناسبات تشریفاتی و تجاری، علیه زنان عمل میکند.
به بهانه شادباش سالگرد حذف قاسم سلیمانی
قاسم سلیمانی جزو ۲۲ فرمانده نویسنده نامه به محمد خاتمی برای وقایع کوی دانشگاه بود. فرمانده کمتر شناخته شده سپاه قدس در کنار تروریست پر سابقه دیگری به نام محمدباقر قالیباف که آن روزها فرمانده نیروی هوایی سپاه بود.
قالیباف بعدها اعتراف کرد که نامه مشهور سرکوب را با همراهی قاسم سلیمانی نوشته است. آن روزها اصلاح طلبان از این نامه به عنوان نیروی خیر و شر و شکاف مردم و حکومت یاد و تفسیر میکردند اما واقعیت این است که هیچ سرکوبی در جمهوری اسلامی بدون امضای نهایی رییس شورای عالی امنیت ملی (رییسجمهور وقت) انجام نمیشود.
حسن فیروزآبادی از سرداران مشهور سپاه ترور در سالگرد حادثه ۱۸ تیر گفته بود:
«من اینجا به عنوان عضو شورای امنیت ملی عرض میکنم که مقابله نیروهای مسلح با شورشهای خیابانی در جریان ۱۸ تیر سال ۷۸ با مجوز شورای عالی امنیت ملی و شخص رئیس شورای عالی امنیت ملی که خود آقای خاتمی بود، صورت گرفت.
آن زمان جلوی خود بنده آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند وضع اینگونه و جمعبندی این است و ایشان گفتند که دیگر هر تصمیمی که گرفتید انجام دهید، از این به بعد هم همینطور خواهد بود.»
آنچه اینجا اهمیت دارد این نکته کلیدی است که موضوع سرکوب در سیستم جمهوری اسلامی، شکاف در سرکوب نبود که بین نیروی خیر اصلاح طلبی و ارزشی تقسیم شود. موضوع سپاه، شتاب در انجام سرکوب و کشتار بود و برای اصلاح طلبان نهایتا کشتار به وقت رسمی و قانونی و تصمیم گرفته و تایید شده توسط همه ارکان نظام.
این الگو در زمان نخست وزیری میرحسین موسوی و کشتار دهه شصت نیز به شکل دیگری صادق است. در آبان ۹۸ و در همکاری نزدیک روحانی و قاسم سلیمانی مشهود است، در تمامی کشتارهای اعتراضات کوچک و بزرگ از دهه هفتاد تا ۸۸ و پس از آن نیز صادق است.
تفاوت کشتار آبان ۹۸ با دورههای دیگر در این است که تصمیمگیری برای کشتار ضربتی معترضان تبدیل به موضوعی در یک پروسه تصمیمگیری نشد. آنها از رییس جمهور روحانی تا فرمانده سپاه قدس قاسم سلیمانی، از پیش برای اقدامی فوری آماده بودند.
دو مقام امنیتی عراق سال ۲۰۱۹ به AP گفته بودند که قاسم سلیمانی برای کنترل اعتراضات اکتبر در عراق، شبانه به آن کشور سفر کرده و گفته که ما تجربیات ارزشمندی در سرکوب فوری و موثر معترضان داریم که در این باره به عراق کمک خواهیم کرد. گفتنی است که دستکم ۱۰۰ نفر در اعتراضات اکتبر ۲۰۱۹ در عراق کشته شدند که عمده آنها هدشات توسط تکتیراندازها بودند.
این روزها ماموریتی که بر دوش جامعه ایرانی مخالف رژیم است تمرکز بر این امر است که چگونه میتواند یکپارچگی مسوولیت جنایت را در جمهوری اسلامی ثبت کند؟ چگونه میتواند نشان دهد که رژیم تخریبگر کنونی را با چه مکانیسمهایی میتوان تعریف و انسدادهای حقوقی بینالمللی آن را طراحی کرد؟
این متن برای شادباش سالگرد قتل قاسم سلیمانی نوشته شده است و یادآوری میکند که در روزگار تسلط جنایت کاران، جستجوی راهی برای سفیدشویی آنان جنایت است و شما را نیز در کنار تروریست ها تعریف میکند.
قاسم سلیمانی جزو ۲۲ فرمانده نویسنده نامه به محمد خاتمی برای وقایع کوی دانشگاه بود. فرمانده کمتر شناخته شده سپاه قدس در کنار تروریست پر سابقه دیگری به نام محمدباقر قالیباف که آن روزها فرمانده نیروی هوایی سپاه بود.
قالیباف بعدها اعتراف کرد که نامه مشهور سرکوب را با همراهی قاسم سلیمانی نوشته است. آن روزها اصلاح طلبان از این نامه به عنوان نیروی خیر و شر و شکاف مردم و حکومت یاد و تفسیر میکردند اما واقعیت این است که هیچ سرکوبی در جمهوری اسلامی بدون امضای نهایی رییس شورای عالی امنیت ملی (رییسجمهور وقت) انجام نمیشود.
حسن فیروزآبادی از سرداران مشهور سپاه ترور در سالگرد حادثه ۱۸ تیر گفته بود:
«من اینجا به عنوان عضو شورای امنیت ملی عرض میکنم که مقابله نیروهای مسلح با شورشهای خیابانی در جریان ۱۸ تیر سال ۷۸ با مجوز شورای عالی امنیت ملی و شخص رئیس شورای عالی امنیت ملی که خود آقای خاتمی بود، صورت گرفت.
آن زمان جلوی خود بنده آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند وضع اینگونه و جمعبندی این است و ایشان گفتند که دیگر هر تصمیمی که گرفتید انجام دهید، از این به بعد هم همینطور خواهد بود.»
آنچه اینجا اهمیت دارد این نکته کلیدی است که موضوع سرکوب در سیستم جمهوری اسلامی، شکاف در سرکوب نبود که بین نیروی خیر اصلاح طلبی و ارزشی تقسیم شود. موضوع سپاه، شتاب در انجام سرکوب و کشتار بود و برای اصلاح طلبان نهایتا کشتار به وقت رسمی و قانونی و تصمیم گرفته و تایید شده توسط همه ارکان نظام.
این الگو در زمان نخست وزیری میرحسین موسوی و کشتار دهه شصت نیز به شکل دیگری صادق است. در آبان ۹۸ و در همکاری نزدیک روحانی و قاسم سلیمانی مشهود است، در تمامی کشتارهای اعتراضات کوچک و بزرگ از دهه هفتاد تا ۸۸ و پس از آن نیز صادق است.
تفاوت کشتار آبان ۹۸ با دورههای دیگر در این است که تصمیمگیری برای کشتار ضربتی معترضان تبدیل به موضوعی در یک پروسه تصمیمگیری نشد. آنها از رییس جمهور روحانی تا فرمانده سپاه قدس قاسم سلیمانی، از پیش برای اقدامی فوری آماده بودند.
دو مقام امنیتی عراق سال ۲۰۱۹ به AP گفته بودند که قاسم سلیمانی برای کنترل اعتراضات اکتبر در عراق، شبانه به آن کشور سفر کرده و گفته که ما تجربیات ارزشمندی در سرکوب فوری و موثر معترضان داریم که در این باره به عراق کمک خواهیم کرد. گفتنی است که دستکم ۱۰۰ نفر در اعتراضات اکتبر ۲۰۱۹ در عراق کشته شدند که عمده آنها هدشات توسط تکتیراندازها بودند.
این روزها ماموریتی که بر دوش جامعه ایرانی مخالف رژیم است تمرکز بر این امر است که چگونه میتواند یکپارچگی مسوولیت جنایت را در جمهوری اسلامی ثبت کند؟ چگونه میتواند نشان دهد که رژیم تخریبگر کنونی را با چه مکانیسمهایی میتوان تعریف و انسدادهای حقوقی بینالمللی آن را طراحی کرد؟
این متن برای شادباش سالگرد قتل قاسم سلیمانی نوشته شده است و یادآوری میکند که در روزگار تسلط جنایت کاران، جستجوی راهی برای سفیدشویی آنان جنایت است و شما را نیز در کنار تروریست ها تعریف میکند.
درک تمایز و سکوت
هر چقدر مایلید دربارهی عُمق ستم در یک ناحیه حرف بزنید اما هنگام انجام این کار، لزومی به تقلیل، تحقیر و انتشار دیس اینفو از رنج مناطق دیگر ایران نیست. مردم را بر اساس شدت رنج در مقابل یکدیگر قرار ندهید و دیگری سازی را تقویت و قطب عاطفی نکنید.
از ستم مضاعف با این کار کاسته نمیشود ایجاد همدردی و همدلی نمیکند؛ شما گاهی ناخواسته استراتژی قطب عاطفی جمهوری اسلامی را اجرایی میکنید.
اگر تبعیض اینترسکشنال برای شما به معنای مسابقه کی بدبختتره و قربانی پروری است در جای اشتباهی ایستادهاید. گاهی لازم است کمتر حرف بزنید بیشتر بخوانید و بیشتر گوش دهید، وحی ضروری و الهی نیست که خود را متفکر فرض کنید، بسیاری از ما در مراحل ابتدایی آموختن از رنج و مرهم سازی هستیم.
این برای اکانتهای سازمانی که برای رقابت و خصومت سیاسی و اتهام زنی اینجا هستند نیست، برای فعالینی است که رنج فرد فرد ایرانیان برای آنان محترم است و حقوق شهروندی آنان را به رسمیت میشناسند و تمایل دارند برای کاهش تبعیض و توسعهی حق شهروندی و خلق مکانیسمها و مدلهای سیستمی اعم از استراتژی تجویزی و توصیفی گامی بردارند.
هر چقدر مایلید دربارهی عُمق ستم در یک ناحیه حرف بزنید اما هنگام انجام این کار، لزومی به تقلیل، تحقیر و انتشار دیس اینفو از رنج مناطق دیگر ایران نیست. مردم را بر اساس شدت رنج در مقابل یکدیگر قرار ندهید و دیگری سازی را تقویت و قطب عاطفی نکنید.
از ستم مضاعف با این کار کاسته نمیشود ایجاد همدردی و همدلی نمیکند؛ شما گاهی ناخواسته استراتژی قطب عاطفی جمهوری اسلامی را اجرایی میکنید.
اگر تبعیض اینترسکشنال برای شما به معنای مسابقه کی بدبختتره و قربانی پروری است در جای اشتباهی ایستادهاید. گاهی لازم است کمتر حرف بزنید بیشتر بخوانید و بیشتر گوش دهید، وحی ضروری و الهی نیست که خود را متفکر فرض کنید، بسیاری از ما در مراحل ابتدایی آموختن از رنج و مرهم سازی هستیم.
این برای اکانتهای سازمانی که برای رقابت و خصومت سیاسی و اتهام زنی اینجا هستند نیست، برای فعالینی است که رنج فرد فرد ایرانیان برای آنان محترم است و حقوق شهروندی آنان را به رسمیت میشناسند و تمایل دارند برای کاهش تبعیض و توسعهی حق شهروندی و خلق مکانیسمها و مدلهای سیستمی اعم از استراتژی تجویزی و توصیفی گامی بردارند.
درباره جنون لیدرشیپ
چیزی که سعید قاسمینژاد و گروه مرجع او تلاش میکنند انجام دهند سرکوب پیشاپیشِ ظهور رهبران اجتماعی در ایران است. رهبر نه الزاما به معنای لیدر یک خیزش اجتماعی، بلکه به معنای مرجع فکری که نیروی جامعه را پیرامون یک تفکر از شکاف جنسیتی میتواند بسیج کند و نیروی همزمانی ایجاد کند.
آنها تصور میکنند چیزی که باعث رهبری بدون نزاع رضا پهلوی میشود، سرکوب پیشاپیش هر نوع مرجع برخواسته از خاستگاه شکافها در جامعه ست. ترجیح میدهند تغییرات به صورت ارگانیک و مبتنی بر استحاله نظام سیاسی در جامعه رخ دهد تا جایگزینی نوین بدون مقاومت انجام شود.
اما پرسشی که به آن پاسخ نمیدهند این است که چرا تصور میکنند ایجاد یک روند استحاله سیاسی، موجب انتقال قدرت به رضا پهلوی میشود؟ یا چرا تصور میکنند بدون ارائه یک استراتژی اجرایی برای مدیریت دوره انتقالی، به طور خودکار روند انتقالی منجر به رهبری سیاسی رضا پهلوی میشود؟
گروه مرجع پادشاهی پاسخی برای این پرسشها ندارد، به جای آن در فریدون و ققنوس تلاش میکنند متمرکز بر دوران پس از گذار، برنامههای اجرایی بسازند. مانند مطالعات موردی مثل صد روز پس از گذار و جالب اینکه در پاسخ به چگونگی اجرای تمام برنامه های پس از گذار اعتراف میکنند تا ج.ا وجود دارد و مستقر است هیچ یک از این برنامهها محقق نخواهد شد.
پرسش دیگری که وجود دارد این است که نقش لیدری رضا پهلوی آیا بر اساس نقش شخصیت لیدرشیپی او (اگر وجود دارد) قرار است ساخته شود یا سرکوب هر فرد و گروهی که همآوردی با او را تهدید کند؟ به نظر میآید دومی تئوریزه و دارد اجرا میشود.
این یک وضعیت ترحمآمیز برای سامانه پهلوی است که با سازماندهی کنترل اخبار در فضای مجازی و سرکوب انتشار اخبار رنج زنان، زندانیان سیاسی و دیگر گروههای تبعیض دیده در جامعه، لیدری فراگیری برای رضا پهلوی بسازند؛ این اتفاق نخواهد افتاد.
چیزی که سعید قاسمینژاد و گروه مرجع او تلاش میکنند انجام دهند سرکوب پیشاپیشِ ظهور رهبران اجتماعی در ایران است. رهبر نه الزاما به معنای لیدر یک خیزش اجتماعی، بلکه به معنای مرجع فکری که نیروی جامعه را پیرامون یک تفکر از شکاف جنسیتی میتواند بسیج کند و نیروی همزمانی ایجاد کند.
آنها تصور میکنند چیزی که باعث رهبری بدون نزاع رضا پهلوی میشود، سرکوب پیشاپیش هر نوع مرجع برخواسته از خاستگاه شکافها در جامعه ست. ترجیح میدهند تغییرات به صورت ارگانیک و مبتنی بر استحاله نظام سیاسی در جامعه رخ دهد تا جایگزینی نوین بدون مقاومت انجام شود.
اما پرسشی که به آن پاسخ نمیدهند این است که چرا تصور میکنند ایجاد یک روند استحاله سیاسی، موجب انتقال قدرت به رضا پهلوی میشود؟ یا چرا تصور میکنند بدون ارائه یک استراتژی اجرایی برای مدیریت دوره انتقالی، به طور خودکار روند انتقالی منجر به رهبری سیاسی رضا پهلوی میشود؟
گروه مرجع پادشاهی پاسخی برای این پرسشها ندارد، به جای آن در فریدون و ققنوس تلاش میکنند متمرکز بر دوران پس از گذار، برنامههای اجرایی بسازند. مانند مطالعات موردی مثل صد روز پس از گذار و جالب اینکه در پاسخ به چگونگی اجرای تمام برنامه های پس از گذار اعتراف میکنند تا ج.ا وجود دارد و مستقر است هیچ یک از این برنامهها محقق نخواهد شد.
پرسش دیگری که وجود دارد این است که نقش لیدری رضا پهلوی آیا بر اساس نقش شخصیت لیدرشیپی او (اگر وجود دارد) قرار است ساخته شود یا سرکوب هر فرد و گروهی که همآوردی با او را تهدید کند؟ به نظر میآید دومی تئوریزه و دارد اجرا میشود.
این یک وضعیت ترحمآمیز برای سامانه پهلوی است که با سازماندهی کنترل اخبار در فضای مجازی و سرکوب انتشار اخبار رنج زنان، زندانیان سیاسی و دیگر گروههای تبعیض دیده در جامعه، لیدری فراگیری برای رضا پهلوی بسازند؛ این اتفاق نخواهد افتاد.
نقد عقاید یک فرد، گروه یا سازمان، زدن اونها نیست. دقیقا در نقد، تصمیم این است که از روی عملکرد و باورهای زیانبار و نه (اشخاص) که ایجاد حواس پرتی از بحران توقف سرکوب در دوران گذار میکنند با تریلی ۱۸ چرخ عبور کنیم. اگر باوری آنقدر قدرتمند و همسو با توقف قدرت تروریستی در سیستم سرکوب است، که میماند. اگر هم نیست به حاشیه میرود، نامربوط است و له میشود. زدن اما برای ج.ا است که هر جا بتوانیم به کمک ایجاد سازماندهی و همزمانی نیروها میزنیم. معیار و محک طلایی این است: اقدامات افراد و گروهها را بر اساس اقدامات آنان برای توقف سرکوب بررسی کنید. اگر فرد یا گروهی تکثر معمول تفاوت ها در جامعه را به گونهای تئوریزه میکند تا از دل آن تفرقهای قطبی شده و عاطفی بسازد که نابودی ج.ا را تعلیق و مختل سازد از آنها دوری کنید، آنها ظاهرا دارند یک تئوری از ضدیت با سیاست گذاری سیستم را بیان میکنند اما در عین حال روی نقاط مشارکت اجتماعی و سیاسی مینگذاری میکنند.
موضوع ریزش یا جذب نیروهای نظامی و امنیتی، موضوع دو خطی در جنگ رسانهای بین دو نفر نیست، از مسخ موضوعات استراتژیک دست بردارید. هر صاحب نظر یا مدعی آگاهی به موضوع باید آن را در قالب یک پروتکل مشخص در دو بخش به طور تشریحی توصیف کند. با دیگر سازمانها و چهرهها در میان بگذارد و آن را تبدیل به برنامه مشترک همکاری نماید. چرا که این یک موضوع عملیاتی یک جانبه و لجوجانه نیست:
۱- نیروهای امنیتی چگونه میتوانند در میان نیروهای شما نفوذ کنند و راههای انسداد چگونه قرار است عملیاتی شوند؟ (غیر قابل انتشار عمومی اما باید به مردم گفته شود که مکانیسم های آن تهیه شده است.)
۲- نیروی نظامی و امنیتی دقیقا شامل چه نیروهایی برای شما تعریف میشود؟ مکانیسم جذب چیست؟ مکانیسم های اعتماد چگونه از نظر حقوقی برای گروه شما قابل تعریف است؟ آیا به پروسه بررسی امنیتی در کشور دوم نیاز است؟ آیا با مقامات امنیتی کشور دوم درباره موضوع قبلا گفتگو شده است؟ آیا نیاز به تعریف امان نامه وجود دارد؟ اساسا چه کسانی چه نیروهایی و چه افرادی را میتوان در پروسه ریزش پذیرفت؟ زمان بندی آن چگونه طراحی میشود؟ مراحل آن چیست؟ آیا ایده بخشش را میتوان برای برخی نیروها اجرایی کرد؟ چه زمانی و چه گونه؟ چه زمانی نیروی نظامی و امنیتی را باید هدف قرار داد؟ چه کسانی را نمیتوان جذب کرد یا بخشید؟ چه کسانی را لازم است حذف کرد؟ و بسیاری پرسشهای دیگر که پاسخ برخی از آنان میتواند عمومی و برخی دیگر محرمانه تهیه اما انجام آن به مردم ایران گفته شود. مخاطبین از اینکه برخی از شما به طور کلی و یک خطی میبخشید و نمیبخشید خسته شدهاند.
آیا گروه، سامانه یا سازمان شما به دنبال توافق با حقوقدانها و مراجع بینالمللی و دیگر مخالفان برای دست یابی به یک استراتژی مشترک است؟ یا قرار است با لجاجت تنها حرف خود را مطرح کنید؟
با دیگر سازمانهای نظامی که مخالف جمهوری اسلامی هستند چه میکنید؟ آیا سیاست ایجاد گفتگو و تنش زدایی برای لحظه صفر طراحی شده است؟ آیا برای این موضوع نیاز به میانجیگری وجود دارد؟
ریزش از ساختار سرکوب، نیازمند تدوین استراتژی دقیق مبتنی بر سناریو و توصیف پلن دقیق است، کسانی که پرسشهای بنیادی مطرح نمیکنند، افرادی جدی در این فرآیند نیستند.
۱- نیروهای امنیتی چگونه میتوانند در میان نیروهای شما نفوذ کنند و راههای انسداد چگونه قرار است عملیاتی شوند؟ (غیر قابل انتشار عمومی اما باید به مردم گفته شود که مکانیسم های آن تهیه شده است.)
۲- نیروی نظامی و امنیتی دقیقا شامل چه نیروهایی برای شما تعریف میشود؟ مکانیسم جذب چیست؟ مکانیسم های اعتماد چگونه از نظر حقوقی برای گروه شما قابل تعریف است؟ آیا به پروسه بررسی امنیتی در کشور دوم نیاز است؟ آیا با مقامات امنیتی کشور دوم درباره موضوع قبلا گفتگو شده است؟ آیا نیاز به تعریف امان نامه وجود دارد؟ اساسا چه کسانی چه نیروهایی و چه افرادی را میتوان در پروسه ریزش پذیرفت؟ زمان بندی آن چگونه طراحی میشود؟ مراحل آن چیست؟ آیا ایده بخشش را میتوان برای برخی نیروها اجرایی کرد؟ چه زمانی و چه گونه؟ چه زمانی نیروی نظامی و امنیتی را باید هدف قرار داد؟ چه کسانی را نمیتوان جذب کرد یا بخشید؟ چه کسانی را لازم است حذف کرد؟ و بسیاری پرسشهای دیگر که پاسخ برخی از آنان میتواند عمومی و برخی دیگر محرمانه تهیه اما انجام آن به مردم ایران گفته شود. مخاطبین از اینکه برخی از شما به طور کلی و یک خطی میبخشید و نمیبخشید خسته شدهاند.
آیا گروه، سامانه یا سازمان شما به دنبال توافق با حقوقدانها و مراجع بینالمللی و دیگر مخالفان برای دست یابی به یک استراتژی مشترک است؟ یا قرار است با لجاجت تنها حرف خود را مطرح کنید؟
با دیگر سازمانهای نظامی که مخالف جمهوری اسلامی هستند چه میکنید؟ آیا سیاست ایجاد گفتگو و تنش زدایی برای لحظه صفر طراحی شده است؟ آیا برای این موضوع نیاز به میانجیگری وجود دارد؟
ریزش از ساختار سرکوب، نیازمند تدوین استراتژی دقیق مبتنی بر سناریو و توصیف پلن دقیق است، کسانی که پرسشهای بنیادی مطرح نمیکنند، افرادی جدی در این فرآیند نیستند.
چیزی که به درستی قتل حکومتی از سوی جمهوری اسلامی نام گرفته، اساسا هیچ ارتباطی با همین ترم مجازات قضایی که هنوز در برخی ایالتهای امریکا انجام میشود ندارد. حتی زمانی که فرانسوا میتران در سال اول ریاست جمهوریاش در فرانسه سال ۱۹۸۴ مجازات اعدام را لغو کرد، اعدام فرآیند یک محاکمه صحرایی و بدون هیئت منصفه و فاقد شرایط دادرسی عادلانه نبود.
آنچه در تمامیت ساختار سیستم سرکوب حکومت اسلامی در ایران میگذرد قتل حکومتی با درخواست شورای عالی امنیت ملی و در راس آن سپاه و علی خامنهای است. چیزی که ضابط امنیتی با تسلط برای قاضی مینویسد و او دیکته را همدلانه اجرا میکند، بخش کمتر پرداخته شده از استراتژی حکومت اسلامی در روند مسخ عدالت است. اما غالبا سازمان های حقوق بشری به قوانین خود حکومت استدلال میکنند که چرا به آنها متعهد نیست!
اگر قرار است رویه را کمی تغییر دهیم نقطه اتکا را به سمت آشکار سازی ساختار هیئتی سیستم ببرید و راهی برای نمایش و اثبات دقیقتر رویداد پیدا کنید، روشهای پیشین کار نمیکنند.
در واقع به صراحت باید نوشت که اگر صورت بندی شما در ساخت رتوریک #نه_به_اعدام، این همانی کردن قتل حکومتی از سوی ج.ا با مجازات اعدام است آنچنان که غرب تجربه میکرده، در خطای فاحش به سر میبرید.
برای آینده ایران طبعا حقوقدانان اجرایی در عدالت انتقالی، موضوع عدم بازگشت استبداد، به خصوص عدم بازگشت اسلامگرایی سیاسی را درک خواهند کرد. تاسیس دموکراسی در حیات حاکمان اسلامی و فرماندهان جنایتکار سپاه اتفاق نمیافتد. تاسیس و نهادینه کردن دموکراسی به میزان موثری وسواس عمیق قضایی و دوراندیشی سیاسی برای ایران نیاز دارد که باید به هر روشی به آن متعهد بود.
یکی از استراتژی های خنثی کردن نقاط فعال برای رقابت یا حتی خصومت، القای این موضوع به رقیب جنگی یا سازمانی است که دارد خیلی موثر عمل میکند. به زبان ساده گاهی حریف را پیروز نشان میدهیم تا با تصور پیروزی کاذب، به اقدام جایگزین موثر نیاندیشد.
آنچه در تمامیت ساختار سیستم سرکوب حکومت اسلامی در ایران میگذرد قتل حکومتی با درخواست شورای عالی امنیت ملی و در راس آن سپاه و علی خامنهای است. چیزی که ضابط امنیتی با تسلط برای قاضی مینویسد و او دیکته را همدلانه اجرا میکند، بخش کمتر پرداخته شده از استراتژی حکومت اسلامی در روند مسخ عدالت است. اما غالبا سازمان های حقوق بشری به قوانین خود حکومت استدلال میکنند که چرا به آنها متعهد نیست!
اگر قرار است رویه را کمی تغییر دهیم نقطه اتکا را به سمت آشکار سازی ساختار هیئتی سیستم ببرید و راهی برای نمایش و اثبات دقیقتر رویداد پیدا کنید، روشهای پیشین کار نمیکنند.
در واقع به صراحت باید نوشت که اگر صورت بندی شما در ساخت رتوریک #نه_به_اعدام، این همانی کردن قتل حکومتی از سوی ج.ا با مجازات اعدام است آنچنان که غرب تجربه میکرده، در خطای فاحش به سر میبرید.
برای آینده ایران طبعا حقوقدانان اجرایی در عدالت انتقالی، موضوع عدم بازگشت استبداد، به خصوص عدم بازگشت اسلامگرایی سیاسی را درک خواهند کرد. تاسیس دموکراسی در حیات حاکمان اسلامی و فرماندهان جنایتکار سپاه اتفاق نمیافتد. تاسیس و نهادینه کردن دموکراسی به میزان موثری وسواس عمیق قضایی و دوراندیشی سیاسی برای ایران نیاز دارد که باید به هر روشی به آن متعهد بود.
یکی از استراتژی های خنثی کردن نقاط فعال برای رقابت یا حتی خصومت، القای این موضوع به رقیب جنگی یا سازمانی است که دارد خیلی موثر عمل میکند. به زبان ساده گاهی حریف را پیروز نشان میدهیم تا با تصور پیروزی کاذب، به اقدام جایگزین موثر نیاندیشد.
اصل مساله، ریل ترقی و تمدن نیست. ساخت فضیلتهایی است که ساخت ریل به آن نیاز دارد. فضیلت ترویج خیر عمومی، فضیلت ترویج مسوولیت پذیری و عاملیت در سیاست. فضیلت شفافیت، فضیلت توانایی ساخت مکانیزم های میانجیگری. طراحی استراتژی برای مشارکت عمومی. وگرنه در گذشته، درگذشت و ریلهاش پوسید.
اگر بپذیریم در دوره گذار سیاسی قرار داریم بزرگترین بحرانی که فرآیند گذار را تهدید میکند این است که به جای اقدامات استراتژیک برای ساخت مسیر امن که نتایج با ثباتی بیاورد، روی مناطق مینگذاری شده و حساس سیاسی، وزنههای سنگین بیاندازیم و آن را به Tormented transition تبدیل کنیم. احتمالا به همین خاطر هم هست که بسیاری گذار منجر به دموکراسی را در کشورهای چند قومی تقریبا غیرممکن میدانند.
۱-دستکاری مناطق مینگذاری در یک گروه روی بیارزشی خاک و مرز و تفکیک آن از جان انسانها بنیان نهاده شده است. طوری هم این دو را متمایز میکنند که گویی ناپایداری مرزی چیزی به جز جان انسانها را در دوره انتقالی هدف قرار میدهد.
۲-این دستکاری منطقه مین گذاری در گروه دیگر، روی تقویت نوستالژی و بازگشت به استبداد متمرکز شده است، چیزی که قاعدتا باید بر ضد آن مکانیزم های تازه از تجربه تاریخی با استبداد بسازیم.
اگر بپذیریم در دوره گذار سیاسی قرار داریم بزرگترین بحرانی که فرآیند گذار را تهدید میکند این است که به جای اقدامات استراتژیک برای ساخت مسیر امن که نتایج با ثباتی بیاورد، روی مناطق مینگذاری شده و حساس سیاسی، وزنههای سنگین بیاندازیم و آن را به Tormented transition تبدیل کنیم. احتمالا به همین خاطر هم هست که بسیاری گذار منجر به دموکراسی را در کشورهای چند قومی تقریبا غیرممکن میدانند.
۱-دستکاری مناطق مینگذاری در یک گروه روی بیارزشی خاک و مرز و تفکیک آن از جان انسانها بنیان نهاده شده است. طوری هم این دو را متمایز میکنند که گویی ناپایداری مرزی چیزی به جز جان انسانها را در دوره انتقالی هدف قرار میدهد.
۲-این دستکاری منطقه مین گذاری در گروه دیگر، روی تقویت نوستالژی و بازگشت به استبداد متمرکز شده است، چیزی که قاعدتا باید بر ضد آن مکانیزم های تازه از تجربه تاریخی با استبداد بسازیم.
جدلهای مجازی بر مبنای تعصب تبار و پیشینه و ستیز با مخالف سیاسی بین دشمنان جمهوری اسلامی تا جایی طبیعی است که ۱ درصد از ۹۹ درصد فعالیت سیاسی ما را شامل شود اما این طور نیست و تصور باطلی از پیروزی را بر همگان سیاسی ما مسلط کرده است. این کودک_سانی (به گفته حاتم قادری) نمیگذارد انرژی سرگردان به سمت تجمع انرژی در آرزوهای سرگردان برود.
باید بپذیریم جایی باید برخی و گروههایی را رها کنیم، با برجسته کردن مسوولیت اصلی، آنها را انکار و مسدود کنیم، به حاشیه برانیم، ما هیچگاه به قانع شدن دوزاریها از هر سمتی نمیرسیم.
چند جبههی موازی مضحکتر از آسیاب بادی ساختهایم و تعلیق را بر فعالیت های خود سایه کردیم. شاید هم بیعرضهایم، کاری بلد نیستیم و راهی جز حاشیه و سرگرمی نمیشناسیم
و نکته این جاست که از افراد لجوج اما گمشده در هیاهو باید پرسید مازاد سیاسی دوگانه سازیها و خود برتربینیها چیست؟ آیا به فضیلتی بنیادین در ساخت لیبرال دموکراسی اشاره میکنند؟ استراتژی توصیفی حقوق شهروندی اند؟ متوقف کننده سیستم سرکوباند؟ استراتژی توقف رشد هستهای ج.ا هستند؟ هشدار بیآبی در مناطق مختلف ایران هستند؟
به نظرم تنها چیزی که این وضعیت تولید میکند چند زهرا خانم انقلاب است و چند اصغر فشفشهی جنبش. غیر از این هر شهری که هستید یک حلقهی ۵ نفره در جهان واقعی درست کنید و از قدرت آن در آینده مراقبت کنید. کارهای زیادی میتوانیم به کمک هم انجام دهیم. ۵ نفرهها را به ۱۰ نفرهها تبدیل کنید. اینجا هستیم و این توانایی وجود دارد که شما را به جمعیت هزاران برای کاری جدی متصل کنیم.
باید بپذیریم جایی باید برخی و گروههایی را رها کنیم، با برجسته کردن مسوولیت اصلی، آنها را انکار و مسدود کنیم، به حاشیه برانیم، ما هیچگاه به قانع شدن دوزاریها از هر سمتی نمیرسیم.
چند جبههی موازی مضحکتر از آسیاب بادی ساختهایم و تعلیق را بر فعالیت های خود سایه کردیم. شاید هم بیعرضهایم، کاری بلد نیستیم و راهی جز حاشیه و سرگرمی نمیشناسیم
و نکته این جاست که از افراد لجوج اما گمشده در هیاهو باید پرسید مازاد سیاسی دوگانه سازیها و خود برتربینیها چیست؟ آیا به فضیلتی بنیادین در ساخت لیبرال دموکراسی اشاره میکنند؟ استراتژی توصیفی حقوق شهروندی اند؟ متوقف کننده سیستم سرکوباند؟ استراتژی توقف رشد هستهای ج.ا هستند؟ هشدار بیآبی در مناطق مختلف ایران هستند؟
به نظرم تنها چیزی که این وضعیت تولید میکند چند زهرا خانم انقلاب است و چند اصغر فشفشهی جنبش. غیر از این هر شهری که هستید یک حلقهی ۵ نفره در جهان واقعی درست کنید و از قدرت آن در آینده مراقبت کنید. کارهای زیادی میتوانیم به کمک هم انجام دهیم. ۵ نفرهها را به ۱۰ نفرهها تبدیل کنید. اینجا هستیم و این توانایی وجود دارد که شما را به جمعیت هزاران برای کاری جدی متصل کنیم.
مدتهاست واکنشها را معطوف به نیروهای سیاسی بررسی میکنم و آنچه اینجا مینویسم در پاسخ به اکانت های توییتری نیست و انعکاسی از آن چیزی است که در سطح نیروهای سیاسی و گفتگوهای درون گروهی دریافت میکنم.
این مغرضانه ست که برابر تنها اندیشه فراخوان دهنده به سازماندهی اندیشه و اجرا در گذار سیاسی دموکراتیک از داخل زندان اوین دست به جبههگیری بزنید. در مواجهه با نامه اول بهاره هدایت با آن همه نکات درخشان سکوت و انکار پیشه کنید و در نامه دوم ناگهان تبدیل به منتقد وااسفا شوید.
تفکر انتقادی گزینشی نیست که بخش اصلی از تفکر کسی را که اتفاقا اثر بخش و استراتژیک بیان شده نادیده بگیریم و کمین کنیم که کجا خطا میکند تا با موچین سراغ تک تک جملاتش برویم.
بررسی نامه دوم بدون تکیه بر استخوان بندی مساله گشایی ها در نامه اول اگر نه از سر دشمنی، دست کم مغرضانه ست.
به همه علاقمندان فدرالیسم، سلطنت و ایده جامعه مدنی با نرگس محمدی توصیه میکنم این روش برخورد شما چیزی به محبوبیت گروه شما، رضا پهلوی و نرگس محمدی اضافه نمیکند. نرگس محمدی یک فعال حقوق بشر اثر گذار و محترم است که اتفاقا ربطی به استراتژی تغییر کلان و سازماندهی شده در ایران دوران انتقالی ندارد. دقیقا مثل پهلوی و هواداران سیاست هویت و فدرالیسم. مثل بسیاری از فعالان سیاسی که بیشتر حقوق بشری اند تا متعهد برای ساخت عاملیت سیاسی، هیچ نوع برنامه اجرایی برای گذار ندارند، حتی گاهی مطرح شدن موضوع را تمسخر میکنند.
بیشتر آنها حتی توانایی تفکیک موقعیت در دوران گذار و دوران استقرار دولت دموکراتیک را ندارند. در برابر اسراییل موضع حقوق بشری میگیرند و یادشان میرود که فعال سیاسی هستند و اساسا دولتی تاسیس نکردهاند تا سخنگوی آن باشند. موضوعی که بهاره هدایت به درستی به این تمایز اشاره کرده و آنان را آلترناتیو وضع موجود نمیداند.
۱-بهاره هدایت پس از مطرح کردن یک رویه از مساله گشایی که پیشتر گفتهام از یک توصیف سه گانه شامل صورت بندی وضعیت، برنامه سیاسی و چشمانداز آغاز میکند اما تولید راه حل و چشمانداز را در نامه دوم در پی میگیرد. به نظرم الزامی نداشت که خود به همه پرسش های هفت دستهای که مطرح کرده بود پاسخ بگوید. این بیشتر به کار آنها میآید که سازمانی تشکیل دادهاند. بهاره هدایت فعال سازمانی نیست. امیدوارم در نوشته های آینده روی فقط تدقیق لیبرالیسم و سازماندهی بماند و پرسشهای دیگر را به سازمانیها واگذار کند.
۲-به نظرم بزرگترین درس سیاسی بر مبنای تفکر انتقادی این است که وارد رتوریک بعضا قدیمی دیگران (اینجا انقلاب ۵۷) به عنوان زیر مجموعه یا تصحیح کننده نشویم. بر اساس رتوریک قدرتمندی که از پیش ساخته شده، (درست و غلطش مهم نیست) مجددا رتوریک همپوشانی شده بسازیم، از دید مخاطب آن همانیِ رتوریک اصلی به نظر میآییم.
این روش نمیتواند تحلیل درستی از وضعیت بدهد و تمایز رتوریک ایجاد کند. این انتقاد شخصی من از متن نامه دوم است. آیا اهمیت دارد و باید بزرگش کنم؟ ابدا. وضعیت اکنون باید بسیاری از ما را متعهد کند که روی استراتژی تغییر تمرکز کنیم و نامه اول و پرسشهای آن را برای گروههای سیاسی برجسته کنیم.
۳-ایده حقیقت نزد ماست سرزنشآمیز است. ایده لیبرالیسم سیاسی با وجود عناصر مهمی که در تعریف دارد خوانش های متنوعی میتواند در فضای سیاسی داشته باشد که متناقض اصول اساسی آن نیست همان گونه که در غرب این تنوع را از اروپا تا امریکا شاهد هستیم.
۴-این موضوع را هم در نقد اندیشه زنی که پیشنهاد سیاسی ارائه میکند و از داخل زندان هم این کار را میکند در نظر بگیریم که تاکنون و هنوز مرجعیت این اندیشه ورزی در دست مردان بوده و اساسا این فضای مردانه اهمیتی نه برای نرگس و نه برای بهاره قائل نیست. گواه موضوع هم بررسی شخصی من از میزان ارجاع و توجهی است که مثلا گفتههای مجید توکلی یا حسین باستانی در گروههای سیاسی شاهد بودم گرفت و کاملا انکار بهاره هدایت و بررسی حتی انتقادی او به مسائلی که مطرح کرد. پس بهتر است در نقدها به این نابرابری در پلتفرم توجه کنیم.
۵-بهاره هدایت در بخش مهمی از نامه با عنوان «به رسمیت شناسی دیگری اصالت اخلاقی دارد»، اتهام یکی شدن با سلطنت طلبان را رد میکند و نقدهایی که در این باره به او میشود، بیاهمیت اند به جز افتادن در تله تئوری ۵۷ی. هر دو نامه را باید یکپارچه بررسی کرد و به نظرم مغز مطلب در بخش اول نامه که ۱۳ خرداد منتشر شد قرار دارد و آن قدر ارزش برای سازماندهی و کار اجرایی دارد که خطاهای موجود در نامه دوم را بیاهمیت در نظر گرفت یا به رویش زنجیرهای از متنهای تکمیل کننده امیدوارش کرد.
این مغرضانه ست که برابر تنها اندیشه فراخوان دهنده به سازماندهی اندیشه و اجرا در گذار سیاسی دموکراتیک از داخل زندان اوین دست به جبههگیری بزنید. در مواجهه با نامه اول بهاره هدایت با آن همه نکات درخشان سکوت و انکار پیشه کنید و در نامه دوم ناگهان تبدیل به منتقد وااسفا شوید.
تفکر انتقادی گزینشی نیست که بخش اصلی از تفکر کسی را که اتفاقا اثر بخش و استراتژیک بیان شده نادیده بگیریم و کمین کنیم که کجا خطا میکند تا با موچین سراغ تک تک جملاتش برویم.
بررسی نامه دوم بدون تکیه بر استخوان بندی مساله گشایی ها در نامه اول اگر نه از سر دشمنی، دست کم مغرضانه ست.
به همه علاقمندان فدرالیسم، سلطنت و ایده جامعه مدنی با نرگس محمدی توصیه میکنم این روش برخورد شما چیزی به محبوبیت گروه شما، رضا پهلوی و نرگس محمدی اضافه نمیکند. نرگس محمدی یک فعال حقوق بشر اثر گذار و محترم است که اتفاقا ربطی به استراتژی تغییر کلان و سازماندهی شده در ایران دوران انتقالی ندارد. دقیقا مثل پهلوی و هواداران سیاست هویت و فدرالیسم. مثل بسیاری از فعالان سیاسی که بیشتر حقوق بشری اند تا متعهد برای ساخت عاملیت سیاسی، هیچ نوع برنامه اجرایی برای گذار ندارند، حتی گاهی مطرح شدن موضوع را تمسخر میکنند.
بیشتر آنها حتی توانایی تفکیک موقعیت در دوران گذار و دوران استقرار دولت دموکراتیک را ندارند. در برابر اسراییل موضع حقوق بشری میگیرند و یادشان میرود که فعال سیاسی هستند و اساسا دولتی تاسیس نکردهاند تا سخنگوی آن باشند. موضوعی که بهاره هدایت به درستی به این تمایز اشاره کرده و آنان را آلترناتیو وضع موجود نمیداند.
۱-بهاره هدایت پس از مطرح کردن یک رویه از مساله گشایی که پیشتر گفتهام از یک توصیف سه گانه شامل صورت بندی وضعیت، برنامه سیاسی و چشمانداز آغاز میکند اما تولید راه حل و چشمانداز را در نامه دوم در پی میگیرد. به نظرم الزامی نداشت که خود به همه پرسش های هفت دستهای که مطرح کرده بود پاسخ بگوید. این بیشتر به کار آنها میآید که سازمانی تشکیل دادهاند. بهاره هدایت فعال سازمانی نیست. امیدوارم در نوشته های آینده روی فقط تدقیق لیبرالیسم و سازماندهی بماند و پرسشهای دیگر را به سازمانیها واگذار کند.
۲-به نظرم بزرگترین درس سیاسی بر مبنای تفکر انتقادی این است که وارد رتوریک بعضا قدیمی دیگران (اینجا انقلاب ۵۷) به عنوان زیر مجموعه یا تصحیح کننده نشویم. بر اساس رتوریک قدرتمندی که از پیش ساخته شده، (درست و غلطش مهم نیست) مجددا رتوریک همپوشانی شده بسازیم، از دید مخاطب آن همانیِ رتوریک اصلی به نظر میآییم.
این روش نمیتواند تحلیل درستی از وضعیت بدهد و تمایز رتوریک ایجاد کند. این انتقاد شخصی من از متن نامه دوم است. آیا اهمیت دارد و باید بزرگش کنم؟ ابدا. وضعیت اکنون باید بسیاری از ما را متعهد کند که روی استراتژی تغییر تمرکز کنیم و نامه اول و پرسشهای آن را برای گروههای سیاسی برجسته کنیم.
۳-ایده حقیقت نزد ماست سرزنشآمیز است. ایده لیبرالیسم سیاسی با وجود عناصر مهمی که در تعریف دارد خوانش های متنوعی میتواند در فضای سیاسی داشته باشد که متناقض اصول اساسی آن نیست همان گونه که در غرب این تنوع را از اروپا تا امریکا شاهد هستیم.
۴-این موضوع را هم در نقد اندیشه زنی که پیشنهاد سیاسی ارائه میکند و از داخل زندان هم این کار را میکند در نظر بگیریم که تاکنون و هنوز مرجعیت این اندیشه ورزی در دست مردان بوده و اساسا این فضای مردانه اهمیتی نه برای نرگس و نه برای بهاره قائل نیست. گواه موضوع هم بررسی شخصی من از میزان ارجاع و توجهی است که مثلا گفتههای مجید توکلی یا حسین باستانی در گروههای سیاسی شاهد بودم گرفت و کاملا انکار بهاره هدایت و بررسی حتی انتقادی او به مسائلی که مطرح کرد. پس بهتر است در نقدها به این نابرابری در پلتفرم توجه کنیم.
۵-بهاره هدایت در بخش مهمی از نامه با عنوان «به رسمیت شناسی دیگری اصالت اخلاقی دارد»، اتهام یکی شدن با سلطنت طلبان را رد میکند و نقدهایی که در این باره به او میشود، بیاهمیت اند به جز افتادن در تله تئوری ۵۷ی. هر دو نامه را باید یکپارچه بررسی کرد و به نظرم مغز مطلب در بخش اول نامه که ۱۳ خرداد منتشر شد قرار دارد و آن قدر ارزش برای سازماندهی و کار اجرایی دارد که خطاهای موجود در نامه دوم را بیاهمیت در نظر گرفت یا به رویش زنجیرهای از متنهای تکمیل کننده امیدوارش کرد.
رهبران گاهی اشتباه میکنند اما با پذیرش مسوولیت بر میگردند. جمعی که در سکوت مطلق، همدیگر را متهم به خطا میکنند رهبر وضعیت نیستند. دنیای سیاست همین است باید نشان بدهی قدرت داری وگرنه با چیزی که هست پیش میروند. به ما اندازه قدرتی که ساختهایم اهمیت میدهند و نه بیشتر! فقط سرنوشت این پولهای بزرگ را مشخص کنید. نباید مجددا پولی زیر عنوان نماینده اپوزیسیون به حساب آنها برود. آنها همچنان ممکن است همراه ما در مبارزه با یک توییت، مصاحبه یا شرکت در یک جلسه مهم جهانی باشند اما دیگر در وضعیت نمایندگی نسبی مبارزه نیستند.
تا زمانی که ساخت قدرت مشروعیت یافتهی سیاسی برابر مشروعیت نابود شدهی رژیم در خارج از ایران شکل نگیرد، اقدامات مرگآفرین ج.ا به ویژه اعدام متوقف نمیشود. برای شروع باید درک کنیم چیزی مهمتر از ایران در معنای خیر عمومی و ارزشهای لیبرال وجود ندارد.
بیش از دستکم ۴ میلیون دلاری که این مدت مردم بیرون ایران اعتماد کردند و به حساب آقای پهلوی ریختند و اعتمادی که به گروه شش نفره جرج تاون کردند نه حتی یکبار کلامی از شفافیت و پذیرش خطا و مسوولیت خود در این باره گفتند و نه آسیبشناسی وضعیت کردند.
روزی که امیر عبداللهیان به بلژیک رسید، رضا پهلوی هم در آن جا بود. آن روزها بسیاری گفتیم که هواداران باید امنیت ورود عبداللهیان و هر نماینده دیگر جمهوری اسلامی را نشانه بروند. اما مشغول کینگ رضا و عربده کشی در پارلمان بودند. هنوز در بر همان پاشنه است. مساله ما نجات ایران است نه رضا پهلوی یا هر نمایندگی انحرافی که ساخت قدرت و پذیرش مسوولیت را درک نمیکند.
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است (گلشن)
#محمد_قبادلو #فرهاد_سلیمی
تا زمانی که ساخت قدرت مشروعیت یافتهی سیاسی برابر مشروعیت نابود شدهی رژیم در خارج از ایران شکل نگیرد، اقدامات مرگآفرین ج.ا به ویژه اعدام متوقف نمیشود. برای شروع باید درک کنیم چیزی مهمتر از ایران در معنای خیر عمومی و ارزشهای لیبرال وجود ندارد.
بیش از دستکم ۴ میلیون دلاری که این مدت مردم بیرون ایران اعتماد کردند و به حساب آقای پهلوی ریختند و اعتمادی که به گروه شش نفره جرج تاون کردند نه حتی یکبار کلامی از شفافیت و پذیرش خطا و مسوولیت خود در این باره گفتند و نه آسیبشناسی وضعیت کردند.
روزی که امیر عبداللهیان به بلژیک رسید، رضا پهلوی هم در آن جا بود. آن روزها بسیاری گفتیم که هواداران باید امنیت ورود عبداللهیان و هر نماینده دیگر جمهوری اسلامی را نشانه بروند. اما مشغول کینگ رضا و عربده کشی در پارلمان بودند. هنوز در بر همان پاشنه است. مساله ما نجات ایران است نه رضا پهلوی یا هر نمایندگی انحرافی که ساخت قدرت و پذیرش مسوولیت را درک نمیکند.
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است (گلشن)
#محمد_قبادلو #فرهاد_سلیمی
اگر به فراخوان شما به عنوان فعال/گروه سیاسی و گروه حقوق بشری از سوی مردم در تهران وقعی نهاده نمیشود به معنای این است که ارتباط بین دو سوی بردارها قطع است. حتی اگر قطع هم نبود شهروندان یک کشور بعید میدانم بر اساس حرف نیرویی که در مکان امن است ریسک کند. دیگری سازی از مردم یک شهر نسبت به شهر دیگر و انداختن همهی وزن مسوولیت به گردن شهروندان عقلانی نیست. مناسبات اعتراض این گونه کار نمیکنند و متهم کردن کسانی که گروگان فقر و سرکوب هستند و عاملیت سازمانی در واکنش ندارند خطاست. به جای آن گروههای حقوق بشری و سیاسی را که تمام منابع مالی و ارتباطی را همه این سالها در اختیار داشتند خطاب قرار دهید. شما که آنها را هیچ وقت هدف انتقاد و فشار برای تغییر رویکردها قرار ندادید مقصرید. آنها را که هر بار به تلویزیون ها آمدند و هر بار فقط محکوم کردند و هیچ، خطاب قرار دهید که ندادید. تجمع ۵۰ هزار نفری تورنتو به ۵۰۰ نفر رسیده و نمیتوانم درک کنم این همه خوشحالی و هیجان و حس کاذب موفقیت برای چیست! یعنی جنگ با چند سطلی ارزش این را دارد که امید کاذب را برجسته کنید؟ مدام مینویسند که نرگس رفت جلوی اوین، نرگس یک نفر است، جانش را روی کارش گذاشته، ولی حتی مگر کار او منجر به توقف اعدامها شد؟ دنبال تسلی در میان بحران هستید یا نتیجه؟ واقعیت این است که جمهوری اسلامی در حالت تثبیت سرکوب قرار دارد و این کودکانه کاریها چیزی را تغییر نمیدهند. سازمانهای حقوق بشری بیشتر و گروههای اپوزیسیون سیاسی مسوول استیصال کنونی هستند. زمان یک امتحان موقعیت دیگر برای آنان فرا رسیده است. این که چگونه میتوانند راه گریزی از بحران فعلی بیابند، پرسش نهایی ست.
#نه_به_اعدام
#نه_به_اعدام
سال ۱۸۶۸ میلادی فقط ۲۶ درصد مردم تهران خود را تهرانی میدانستند و در یک سرشماری دوره قاجار فقط ۱۵ درصد! این شهر ۹ میلیونی با اینکه پیشینه پارسی دارد اما میزبان اکثریت از اقلیت است. آذربایجانی ها و مازنی ها و کاشانی ها از همه پر تعدادتر اند و بعد کُردها و گیلکها. لبیک سیاسیِ قومی عاشورایی در این شهر کار نمیکند. نیازمند استراتژی اشتراک منافع لیبرال در تسخیر قدرت است همانند انقلاب مشروطه!
ارتباط بین احزاب کردستان و سازمانهای حقوق بشری در این استان با مردم کردستان یک ارتباط ارگانیک است و در شرایط اضطراری خوب کار میکند. کاش این گروهها همه جامعه ایران را مخاطب سیاسی خودشان بدانند و راه چاره فراگیر پیدا کنند. این طوری هزینه سیاسی مبارزه فقط به شهروندان استان کردستان تحمیل میشود. احزاب کُرد باید درک کنند که استراتژی پیروزی از تهران میگذرد و قومی بودن یک حزب، آنها را به لحاظ اشتراک منافع لیبرال به ایران متصل نمیکند. نقطه کور عدم نتیجه گیری همین جاست.
مارکت سیاسی لیبرال ایران، تشنه است و درهای آن به روی نیروی سازماندهی شده لیبرال گشوده است. این مارکت در انحصار کسی نمیتواند قرار بگیرد و اگر نیرویی بتواند راههایی برای پیوندهای سرزمینی زیر چتر دموکراسی لیبرال تولید کند برنده این مارکت خواهد بود. ناسیونالیسم مدنی، تمایز روشن بین ارزشهای مشترک لیبرال برای ملت ایران مدرن است که از ناسیونالیسم هخامنشی و ناسیونالیسم قومی عبور کرده است.
ارتباط بین احزاب کردستان و سازمانهای حقوق بشری در این استان با مردم کردستان یک ارتباط ارگانیک است و در شرایط اضطراری خوب کار میکند. کاش این گروهها همه جامعه ایران را مخاطب سیاسی خودشان بدانند و راه چاره فراگیر پیدا کنند. این طوری هزینه سیاسی مبارزه فقط به شهروندان استان کردستان تحمیل میشود. احزاب کُرد باید درک کنند که استراتژی پیروزی از تهران میگذرد و قومی بودن یک حزب، آنها را به لحاظ اشتراک منافع لیبرال به ایران متصل نمیکند. نقطه کور عدم نتیجه گیری همین جاست.
مارکت سیاسی لیبرال ایران، تشنه است و درهای آن به روی نیروی سازماندهی شده لیبرال گشوده است. این مارکت در انحصار کسی نمیتواند قرار بگیرد و اگر نیرویی بتواند راههایی برای پیوندهای سرزمینی زیر چتر دموکراسی لیبرال تولید کند برنده این مارکت خواهد بود. ناسیونالیسم مدنی، تمایز روشن بین ارزشهای مشترک لیبرال برای ملت ایران مدرن است که از ناسیونالیسم هخامنشی و ناسیونالیسم قومی عبور کرده است.
جبهه نجات ایران
ما لیبرالها اینجا ایستادهایم
نویسنده: بردیا موسوی
تقدیم به بهاره هدایت
در ۱۴ صفحه از اینجا دریافت کنید.
https://iranfactrecords.com/fa/%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87-%d9%86%d8%ac%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d9%85%d8%a7-%d9%84%db%8c%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%84%d9%87%d8%a7-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%ac%d8%a7-%d8%a7/
ما لیبرالها اینجا ایستادهایم
نویسنده: بردیا موسوی
تقدیم به بهاره هدایت
در ۱۴ صفحه از اینجا دریافت کنید.
https://iranfactrecords.com/fa/%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87-%d9%86%d8%ac%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d9%85%d8%a7-%d9%84%db%8c%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%84%d9%87%d8%a7-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%ac%d8%a7-%d8%a7/