هفت مطلوب گذار دموکراتیک در ایران
سنگینترین عدم توازن در روند دموکراتیک سازی، نابرابری اتکا بر روشنفکران و نهادسازی در مقابل تفکر ریشه دار پوپولیسم ارجاع شده بر اقتدار گرایی در ایران است که الیگارشی را در روند انقلاب، مراقبت میکند. در پایندگی الیگارشی در یک همبستگی، شانسی برای تثبیت امر دموکراتیک وجود ندارد.
ضرورت گذار دموکراتیک در معنای سازماندهی نیروها و مشارکت سیاسی بین سازمانی بر این مطلوب استوار است که هر فرد یا گروهی که طی کنندهی گذار و تسخیر کنندهی قدرت است، حکومت آینده را نیز خواهد ساخت. پذیرش این ادعا که فرد یا افرادی این کار را میکنند و بعد آن را با دیگران تقسیم خواهند کرد، وعدهی بهشت آخوندها ست.
در مطلوب دیگر پیشفرض شده برای گذار دموکراتیک، اولویت دهی به گروههای سیاسی، تایید رنگارنگی سیاسی و برنامهریزی برای همسو کردن نیروها در یک جبهه نجات ملیِ فراگیر توصیه میشود. هژمونی توزیع شده، مشروعیت میسازد و حتی میتواند برنامه مشارکت مستقیم شهروندان را در یک برنامهی گذار فراهم کند.
بدین شکل که میتوان در ابتدا یک پارلمان در تبعید ساخت و از امکانات تکنولوژی برای ساخت یک نهاد انتخاباتی پیشینی الکترونیک بهره برد و در ادامه از فرآیند کارکرد این پارلمان، جبهه نجات ملی برای گذار تعریف کرد.
مطلوب سوم گذار دموکراتیک این است که شهروندان نباید در برابر ناگزیری محتوم یا دو گانه درهمبستگی قرار گیرند. برنامه گذار مولود شرایط بحران سیاسی است و ضرورت دارد سناریوهای مختلف وضعیت دیده شود. میتوان جبهه نجات ملیِ اولیه را بنیان نهاد و پس از آن به سمت ایجاد پارلمان در تبعید رفت.
روشهای دیگری مبتنی بر تئوریهای پیشنهادی وجود دارند که میتوان جداگانه بررسی کرد.
مطلوب چهارم در گذار دموکراتیک: سناریوهای رویداد اضطراری ممکن است اتفاق بیافتند. همبستگی ایجاد شده آیا امکانهای احتمالی را در نظر قرار داده است؟ مثال: اگر رهبر جمهوری اسلامی بمیرد برنامه شما چیست؟
اگر حملهی نظامی به کشور صورت گیرد برنامه گذار چه پاسخی برای این سناریو دارد؟ رهبری توزیع شده در سازمان بین سازمانی شکل گرفته، چه ساختاری برای مقاومت مدنی و برنامه پیروزی خواهد داشت؟ این استراتژی، امکانات و منابع خود را چگونه فراهم میکند؟
مطلوب پنجم در گذار دموکراتیک، تولید گفتمان های ضروری و روایتها برای دموکراتیک سازی، شامل در استراتژی پیروزی است.
مطلوب ششم نمایش قدرت است. مخاطبان باید بتوانند توانایی شما را برای جاری سازی استراتژی ببینند. برای نمایش و مارکتینگ وضعیت به چه ابزارهایی نیاز دارید؟
مطلوب هفتم، بهره گیری از تجربههای تاریخی برای ساخت یک روند دموکراتیک است. چگونه میتوانید بر روی داشتهها تکیه کنید و آنها را مدام به عنوان ارزشهای مدنیت معرفی کنید. اگر فقدان تجربه تاریخی وجود دارد آیا رهبری توزیع شده میتواند منابعی برای نهادسازی تعریف کند؟
سنگینترین عدم توازن در روند دموکراتیک سازی، نابرابری اتکا بر روشنفکران و نهادسازی در مقابل تفکر ریشه دار پوپولیسم ارجاع شده بر اقتدار گرایی در ایران است که الیگارشی را در روند انقلاب، مراقبت میکند. در پایندگی الیگارشی در یک همبستگی، شانسی برای تثبیت امر دموکراتیک وجود ندارد.
ضرورت گذار دموکراتیک در معنای سازماندهی نیروها و مشارکت سیاسی بین سازمانی بر این مطلوب استوار است که هر فرد یا گروهی که طی کنندهی گذار و تسخیر کنندهی قدرت است، حکومت آینده را نیز خواهد ساخت. پذیرش این ادعا که فرد یا افرادی این کار را میکنند و بعد آن را با دیگران تقسیم خواهند کرد، وعدهی بهشت آخوندها ست.
در مطلوب دیگر پیشفرض شده برای گذار دموکراتیک، اولویت دهی به گروههای سیاسی، تایید رنگارنگی سیاسی و برنامهریزی برای همسو کردن نیروها در یک جبهه نجات ملیِ فراگیر توصیه میشود. هژمونی توزیع شده، مشروعیت میسازد و حتی میتواند برنامه مشارکت مستقیم شهروندان را در یک برنامهی گذار فراهم کند.
بدین شکل که میتوان در ابتدا یک پارلمان در تبعید ساخت و از امکانات تکنولوژی برای ساخت یک نهاد انتخاباتی پیشینی الکترونیک بهره برد و در ادامه از فرآیند کارکرد این پارلمان، جبهه نجات ملی برای گذار تعریف کرد.
مطلوب سوم گذار دموکراتیک این است که شهروندان نباید در برابر ناگزیری محتوم یا دو گانه درهمبستگی قرار گیرند. برنامه گذار مولود شرایط بحران سیاسی است و ضرورت دارد سناریوهای مختلف وضعیت دیده شود. میتوان جبهه نجات ملیِ اولیه را بنیان نهاد و پس از آن به سمت ایجاد پارلمان در تبعید رفت.
روشهای دیگری مبتنی بر تئوریهای پیشنهادی وجود دارند که میتوان جداگانه بررسی کرد.
مطلوب چهارم در گذار دموکراتیک: سناریوهای رویداد اضطراری ممکن است اتفاق بیافتند. همبستگی ایجاد شده آیا امکانهای احتمالی را در نظر قرار داده است؟ مثال: اگر رهبر جمهوری اسلامی بمیرد برنامه شما چیست؟
اگر حملهی نظامی به کشور صورت گیرد برنامه گذار چه پاسخی برای این سناریو دارد؟ رهبری توزیع شده در سازمان بین سازمانی شکل گرفته، چه ساختاری برای مقاومت مدنی و برنامه پیروزی خواهد داشت؟ این استراتژی، امکانات و منابع خود را چگونه فراهم میکند؟
مطلوب پنجم در گذار دموکراتیک، تولید گفتمان های ضروری و روایتها برای دموکراتیک سازی، شامل در استراتژی پیروزی است.
مطلوب ششم نمایش قدرت است. مخاطبان باید بتوانند توانایی شما را برای جاری سازی استراتژی ببینند. برای نمایش و مارکتینگ وضعیت به چه ابزارهایی نیاز دارید؟
مطلوب هفتم، بهره گیری از تجربههای تاریخی برای ساخت یک روند دموکراتیک است. چگونه میتوانید بر روی داشتهها تکیه کنید و آنها را مدام به عنوان ارزشهای مدنیت معرفی کنید. اگر فقدان تجربه تاریخی وجود دارد آیا رهبری توزیع شده میتواند منابعی برای نهادسازی تعریف کند؟
فقط در فضای فارسی:
شیوه حکمرانی جمهوری فدرال به طور ذاتی چپ فهمیده میشود، و شیوه حکمرانی مشروطه پارلمانی، راست. یک شیوه جمهوری نیمه ریاستی هم داریم که پایی در چپ و راست دارد؛ دقت کنید شیوه حکمرانی! این حجم از گندآبآگاهی خیره کننده ست.
در ادامه از نظر توییتر فارسی، کسی که علاقمند به شیوه مشروطه پارلمانی است باید و قطعا و طبیعتاً خود را یک نیروی راست معرفی کند که شدیدا هم ملیگرا و ایرانگرا و خیر عمومی فقط دست اوست. باورم نمیشه این توصیفات که مینویسم، کف دانش عمومی سیاسی سلطه یافته ست. عکسش هم درباره فدرالیستها به نوعی دیگر صادق است. این طور تلقی شده که شفای تبعیض در دست فدرالیسم است. آن هم فدرالی که میتواند هم پادشاهی پارلمانی باشد هم جمهوری.
انگار نه انگار که چپ و راست سیاسی میتوانند در هر نوع شیوه حکمرانی مبتنی بر ارزش های لیبرال دموکراسی حضور داشته باشند. حتی مشروطه پارلمانی هم میتواند یک فرم فدرالیته باشد. هر که بوده و هر قرص و آمپولی بوده موفق شده فضای فارسی را برای مدتها مسموم نگاه دارد.
از این صورتبندی های کاذب و جعلی در نهایت تقابل و صفآرایی نیروها شکل گرفته و فضای فارسی به طور مسلط و قطعی هنوز درک نمیکند مثلا حزب سوسیال دموکرات در ساختار پادشاهی اسپانیا چه غلطی میکند؟
یا مثلا حزب راست پیروز ایتالیا در ساختار دولت تشکیل شده فعلی جمهوری آن کشور یعنی چه؟ این موضوع نهایتا به سود آنهاست که مخالف روند دموکراتیک سازی هستند و از این گندآبآگاهی مطلعاند. در این شرایط هیچ نیروی همبستگی قدرتمندی نمیتواند برای گذار دموکراتیک شکل بگیرد.
شیوه حکمرانی جمهوری فدرال به طور ذاتی چپ فهمیده میشود، و شیوه حکمرانی مشروطه پارلمانی، راست. یک شیوه جمهوری نیمه ریاستی هم داریم که پایی در چپ و راست دارد؛ دقت کنید شیوه حکمرانی! این حجم از گندآبآگاهی خیره کننده ست.
در ادامه از نظر توییتر فارسی، کسی که علاقمند به شیوه مشروطه پارلمانی است باید و قطعا و طبیعتاً خود را یک نیروی راست معرفی کند که شدیدا هم ملیگرا و ایرانگرا و خیر عمومی فقط دست اوست. باورم نمیشه این توصیفات که مینویسم، کف دانش عمومی سیاسی سلطه یافته ست. عکسش هم درباره فدرالیستها به نوعی دیگر صادق است. این طور تلقی شده که شفای تبعیض در دست فدرالیسم است. آن هم فدرالی که میتواند هم پادشاهی پارلمانی باشد هم جمهوری.
انگار نه انگار که چپ و راست سیاسی میتوانند در هر نوع شیوه حکمرانی مبتنی بر ارزش های لیبرال دموکراسی حضور داشته باشند. حتی مشروطه پارلمانی هم میتواند یک فرم فدرالیته باشد. هر که بوده و هر قرص و آمپولی بوده موفق شده فضای فارسی را برای مدتها مسموم نگاه دارد.
از این صورتبندی های کاذب و جعلی در نهایت تقابل و صفآرایی نیروها شکل گرفته و فضای فارسی به طور مسلط و قطعی هنوز درک نمیکند مثلا حزب سوسیال دموکرات در ساختار پادشاهی اسپانیا چه غلطی میکند؟
یا مثلا حزب راست پیروز ایتالیا در ساختار دولت تشکیل شده فعلی جمهوری آن کشور یعنی چه؟ این موضوع نهایتا به سود آنهاست که مخالف روند دموکراتیک سازی هستند و از این گندآبآگاهی مطلعاند. در این شرایط هیچ نیروی همبستگی قدرتمندی نمیتواند برای گذار دموکراتیک شکل بگیرد.
۱_تا ابد هم بنویسید فتنه و شورش ۵۷، بر اساس ترمهای علمی، اتفاقی که روی داده با تمام پیامدهای خونین، اسمش «انقلاب» است.
۲_ طیف چپ و راست در یک لیبرال دموکراسی حق حضور و فعالیت در پناه و الزام اجرایی حاکمیت قانون اساسی دارند. مثل همون کشورهای غربی دموکراتیک که زندگی میکنید.
۳_ هر نوع تلاش فیزیکی برای حذف حامیان یک پیشنهاد سیاسی دموکراتیک از جمله ارائه انواع فرم حکومت دموکراتیک در آینده، چه از طرف پادشاهی خواهان و چه از طرف جمهوری خواهان، آن گروه خواهان حذف را از دایره بازیگران گذار دموکراتیک خارج میکند.
۴_ شاید گروهی آنقدر قدرت دارد تا تنهایی این مبارزه را به نتیجه برساند. این گوی و این میدان. به هر حال پر واضح است هر گروهی که به فرض محال موفق شود پیروزی را تنهایی به نتیجه برساند، خودش حکومت آینده را تعیین خواهد کرد. در هژمونی توزیع نشده دموکراتیک سازی بیمعناست.
۲_ طیف چپ و راست در یک لیبرال دموکراسی حق حضور و فعالیت در پناه و الزام اجرایی حاکمیت قانون اساسی دارند. مثل همون کشورهای غربی دموکراتیک که زندگی میکنید.
۳_ هر نوع تلاش فیزیکی برای حذف حامیان یک پیشنهاد سیاسی دموکراتیک از جمله ارائه انواع فرم حکومت دموکراتیک در آینده، چه از طرف پادشاهی خواهان و چه از طرف جمهوری خواهان، آن گروه خواهان حذف را از دایره بازیگران گذار دموکراتیک خارج میکند.
۴_ شاید گروهی آنقدر قدرت دارد تا تنهایی این مبارزه را به نتیجه برساند. این گوی و این میدان. به هر حال پر واضح است هر گروهی که به فرض محال موفق شود پیروزی را تنهایی به نتیجه برساند، خودش حکومت آینده را تعیین خواهد کرد. در هژمونی توزیع نشده دموکراتیک سازی بیمعناست.
شب گذشته دربارهی تمایز مشروطه خواهی و سلطنت طلبی گفتم. طبعا معنای مشروطه در ساختار قدرت در ایران با محدود کردن اختیارات شاه آغاز شد و آنچه در غرب داریم: دور بودن شاه از اختیارات سیاسی و اجرایی و دخالت در قدرت دولت است.
سلطنت همواره در ایران مطلقه بوده و تنها مدت محدودی در دوره مظفرالدین شاه و دوره احمد شاه قاجار پس از خلع و تبعید محمدعلی شاه، شاه دارای اختیارات محدود بوده است.
آقای صوفیامهر جالب است که از کودتای سوم اسفند ۹۹ میگویند و در ادامه وزیر جنگ و عنوان سپهسالاری را مصوبه مجلس چهارم میدانند! این کودتا را با مصوبه مجلس چگونه با هم به عنوان امر دموکراتیک هضم میکنید خود جای پرسش دارد.
در ادامه شاه شدن سپهسالار نورسیده هم محصول تشکیل مجلس موسسان اول است که ۴ متمم قانون اساسی مشروطه را تغییر میدهند و مجددا یک شاه مطلقه را به نظام سلطنت باز میگردند. یک کام بک موفق سیاسی. لطفا با خدمات توسعه اقتصادی رضا شاه قاتی نکنید. کسی منکر خدمات اقتصادی واقعی نیست. اینجا دربارهی بخش سیاسی و روند دموکراتیک سازی حرف میزنیم.
تناقض اساسی اینجاست که در ساختار قدرت سیاسی چگونه میتوان کسی را شاه مشروطه خواند و در عین حال او را صاحب قدرت در سیاست و اجرای آن دانست؟ این دیدگاه سلطنت مطلقه است و هیچ تناسبی با آرمانهای انقلاب مشروطه و یک نظام پادشاهی مشروطه مبتنی بر پارلمان ندارد.
آقای صوفیامهر، رضاشاه را که با کودتای سوم اسفند و تغییرات غیر قانونی و غیر دموکراتیک زیربنایی در قانون اساسی مشروطه (۴ متمم، سال ۱۳۰۴ مجلس موسسان اول) روی کار آمد، مشروطه خواه نامید و شاخصهای توسعه سیاسی رضاشاه مشروطه خواه را ایجاد نظام بوروکراتیک و گسترش دانشگاه اعلام کرد!
درباره توسعه سیاسی و شاخصهای آن بعدا حرف میزنیم.
ساعت ۱:۴۵ تا ساعت و دقیقه ۱:۵۵ حرف زدم و در ادامه پاسخ امین صوفیامهر را میشنوید. بحث خوبیه به نظرم و شفافیت و نقد صریح بیشترین چیزیه که نیاز داریم. فقط متوجه فحاشی ها از زمان صحبتهام تا امروز نمیشم :)
https://twitter.com/allahbakhshii/status/1667596039254147072?t=RT1Ms9DblOxIeQBFC2Prxw&s=19
سلطنت همواره در ایران مطلقه بوده و تنها مدت محدودی در دوره مظفرالدین شاه و دوره احمد شاه قاجار پس از خلع و تبعید محمدعلی شاه، شاه دارای اختیارات محدود بوده است.
آقای صوفیامهر جالب است که از کودتای سوم اسفند ۹۹ میگویند و در ادامه وزیر جنگ و عنوان سپهسالاری را مصوبه مجلس چهارم میدانند! این کودتا را با مصوبه مجلس چگونه با هم به عنوان امر دموکراتیک هضم میکنید خود جای پرسش دارد.
در ادامه شاه شدن سپهسالار نورسیده هم محصول تشکیل مجلس موسسان اول است که ۴ متمم قانون اساسی مشروطه را تغییر میدهند و مجددا یک شاه مطلقه را به نظام سلطنت باز میگردند. یک کام بک موفق سیاسی. لطفا با خدمات توسعه اقتصادی رضا شاه قاتی نکنید. کسی منکر خدمات اقتصادی واقعی نیست. اینجا دربارهی بخش سیاسی و روند دموکراتیک سازی حرف میزنیم.
تناقض اساسی اینجاست که در ساختار قدرت سیاسی چگونه میتوان کسی را شاه مشروطه خواند و در عین حال او را صاحب قدرت در سیاست و اجرای آن دانست؟ این دیدگاه سلطنت مطلقه است و هیچ تناسبی با آرمانهای انقلاب مشروطه و یک نظام پادشاهی مشروطه مبتنی بر پارلمان ندارد.
آقای صوفیامهر، رضاشاه را که با کودتای سوم اسفند و تغییرات غیر قانونی و غیر دموکراتیک زیربنایی در قانون اساسی مشروطه (۴ متمم، سال ۱۳۰۴ مجلس موسسان اول) روی کار آمد، مشروطه خواه نامید و شاخصهای توسعه سیاسی رضاشاه مشروطه خواه را ایجاد نظام بوروکراتیک و گسترش دانشگاه اعلام کرد!
درباره توسعه سیاسی و شاخصهای آن بعدا حرف میزنیم.
ساعت ۱:۴۵ تا ساعت و دقیقه ۱:۵۵ حرف زدم و در ادامه پاسخ امین صوفیامهر را میشنوید. بحث خوبیه به نظرم و شفافیت و نقد صریح بیشترین چیزیه که نیاز داریم. فقط متوجه فحاشی ها از زمان صحبتهام تا امروز نمیشم :)
https://twitter.com/allahbakhshii/status/1667596039254147072?t=RT1Ms9DblOxIeQBFC2Prxw&s=19
Twitter
https://t.co/Bevkkrf0w2
اعتراضات ۱۴۰۱ با تولید امر تحملناپذیر ِقتل زن جوان ۲۲ سالهای به نام ژینا #مهسا_امینی به دست حکومت اسلامی آغاز شد. ژینا نمایندهی دو گسل فعال شدهی مهم از گسلهای پنجگانهی جامعهی ایرانی است. گسل جنسیتی و گسل سنی. در عین حال نمایندهی گسل اتنیکی در ایران نیز محسوب میشود.
ابعاد چند گانه و درهم تنیدهی پیامدهای اعتراضات و تنوع تکنیکها و تاکتیکهای به کار رفته در این خیزش خیره کننده، امر تحملناپذیر مرگ #مهسا_امينی را به موضوعی ملی تبدیل کرد.
ملی از نظر فراگیری و پیوند دستکم سه گسل مهم و به عنوان امری اجتماعی_فرهنگی و نه الزاما با موضوعیت مناقشات سیاسی بین گروههای درگیر با حکومت اسلامی در داخل و خارج از ایران.
تایمفریم بزرگتر تحلیل وضعیت گذار سیاسی در ایران، بیانگر تقابل نفسگیر دو نهاد ریشهدار سلطنت و روحانیت است. شیعه گری در این دو از صفویه تا پهلوی همواره به نوعی از سامان دیگری در مراقبت و همزیستی تبیین میشود اما در نهایت، گسست عظیم تاریخی خود را در انقلاب ۵۷ رقم زدند.
دموکراسی خواهان چه آنان که خود را جمهوریخواه معرفی میکنند و چه مشروطهخواه، در وضعیتی تقریبا مشابه با انقلاب مشروطه، مجددا به مصاف هر دو نهاد بنیادین سیاسی در ایران رفتهاند. چیزی که در این میانه به معادلات تسخیر قدرت افزوده شده نهادی قدرتمند و ۴۴ ساله به نام سپاه پاسداران است.
بحران نیروهای جمهوریخواه در سازمان یابی در نیل به ایجاد حداقل های مشروعیت سازی برای لیبرال دموکراسی است که بتواند نیروهای خواهان تغییر را همبسته کند. بحران مشروطه خواهان اما از جنس دیگری است. مشروطه سازی قدرت در ساختار بدیهی ترین چیزی است که از این رویکرد سیاسی دریافت میشود.
بحران عمومی اجرایی مشروطه خواهان اما این است که رضا پهلوی را نه در قامت یک پادشاه بدون قدرت سیاسی در ساختار یک لیبرال دموکراسی، بلکه او را ادامه دهندهی ایران سازی پدر و پدربزرگ وی میبینند. این به معنای قائل شدن نقش قدرت سیاسی اجرایی است و نه یک پادشاه مشروطه.
این موضوع به بحران منافع مشترک از درک امر دموکراتیک سازی در نیروهای سیاسی دامن زده است. پراکندگی نیروهای جمهوریخواه و عدم موافقت در تعریف گذار دموکراتیک که منجر به همبستگی و تدوین استراتژی تغییر شود، کانون مجادلات را به سمت فرافکنی های گوناگون و بیسرانجام سوق داده است.
در تایم فریم کوچکتر که تغییرات میدانی در آن بروز اجتماعی پیدا میکنند همه چیز از سال ۹۶ و با روی سکو رفتن #ویدا_موحد و حمله به حجاب و در خواست آزادی برای زنان آغاز میشود که در سال ۱۴۰۱، نقطه کانونی و اتصالی خود را با دیگر وضعیت های بحرانی در ایران پیوند زده است.
امر تحملناپذیر دی ۹۶، فعال شدن گسل جنسیتی و فقر و تبعیض در کنار یکدیگر است. چیزی که عینی شده است زمینی بودن و غیر اهورایی بودن یا باستانگرایی وضعیت است. اما بخشی از نیرو و گروه سیاسی اصرار دارد که چنین نیست و نیروهای تغییر خیابان شکوه سلطنت و نوستالژی پهلوی را میخواهند.
و اگر این طور تصور شود که با آن مخالفتی وجود دارد آن را غیر ایرانی، متخاصم یا جدایی طلب باید معرفی کرد. بحران عمومی نیروی سیاسی عدم برجسته سازی امر دموکراتیک در دوره گذار است. در چنین شرایطی یک فکت اساسی وجود دارد: امر تحملناپذیر را فعالان گسلهای پیشآمده تولید میکنند.
نام #مهسا_امينی نماینده نوجوانان پیشاهنگ معترض از دختران و پسرانی در نوک پیکان خیابان است که نه تنها خود را بیآینده میبیند، از شکاف جنسیتی_بحرانی نیز به ستوه آمده است و خواهان تغییرات رادیکال برای ترمیم شکاف های تولید شده است و به طور مداوم به ساختار امنیتی ضربه میزند.
آنچه روی داده و جریان دارد پتانسیل اعتبار و توان تغییر است. اما اقدامی که انجام شده با شکست و سرکوب مواجه گردیده است. کمکی که نیروی سیاسی در وضعیت اضطرار میتواند انجام دهد تامین اصل مشارکت سیاسی و رفع تضاد منافع برای کمک به انقلابیون است.
گروه سیاسی توانایی تولید امر تحملناپذیر را ندارد اما پتانسیل هدایت و رهبری توزیع شده آن را خواهد داشت. نوجوانان و زنان برای پیروزی در خیابان نیازمند ورود طیف های دیگر نیروهای خواهان تغییر هستند که ممکن است خود را در یک گسل اجتماعی نبینند.
در وضعیت اضطراری که هر آن ممکن است امر تحملناپذیر روی دهد، تشکیل یک جبهه نجات ملی فراگیر ضروری است اما پیش از آن باید پرسید که دموکراتیک سازی تا چه اندازه خواسته مشترک نیروهای سیاسی در میانهی این اجتماع متنوع و متکثر است!
ابعاد چند گانه و درهم تنیدهی پیامدهای اعتراضات و تنوع تکنیکها و تاکتیکهای به کار رفته در این خیزش خیره کننده، امر تحملناپذیر مرگ #مهسا_امينی را به موضوعی ملی تبدیل کرد.
ملی از نظر فراگیری و پیوند دستکم سه گسل مهم و به عنوان امری اجتماعی_فرهنگی و نه الزاما با موضوعیت مناقشات سیاسی بین گروههای درگیر با حکومت اسلامی در داخل و خارج از ایران.
تایمفریم بزرگتر تحلیل وضعیت گذار سیاسی در ایران، بیانگر تقابل نفسگیر دو نهاد ریشهدار سلطنت و روحانیت است. شیعه گری در این دو از صفویه تا پهلوی همواره به نوعی از سامان دیگری در مراقبت و همزیستی تبیین میشود اما در نهایت، گسست عظیم تاریخی خود را در انقلاب ۵۷ رقم زدند.
دموکراسی خواهان چه آنان که خود را جمهوریخواه معرفی میکنند و چه مشروطهخواه، در وضعیتی تقریبا مشابه با انقلاب مشروطه، مجددا به مصاف هر دو نهاد بنیادین سیاسی در ایران رفتهاند. چیزی که در این میانه به معادلات تسخیر قدرت افزوده شده نهادی قدرتمند و ۴۴ ساله به نام سپاه پاسداران است.
بحران نیروهای جمهوریخواه در سازمان یابی در نیل به ایجاد حداقل های مشروعیت سازی برای لیبرال دموکراسی است که بتواند نیروهای خواهان تغییر را همبسته کند. بحران مشروطه خواهان اما از جنس دیگری است. مشروطه سازی قدرت در ساختار بدیهی ترین چیزی است که از این رویکرد سیاسی دریافت میشود.
بحران عمومی اجرایی مشروطه خواهان اما این است که رضا پهلوی را نه در قامت یک پادشاه بدون قدرت سیاسی در ساختار یک لیبرال دموکراسی، بلکه او را ادامه دهندهی ایران سازی پدر و پدربزرگ وی میبینند. این به معنای قائل شدن نقش قدرت سیاسی اجرایی است و نه یک پادشاه مشروطه.
این موضوع به بحران منافع مشترک از درک امر دموکراتیک سازی در نیروهای سیاسی دامن زده است. پراکندگی نیروهای جمهوریخواه و عدم موافقت در تعریف گذار دموکراتیک که منجر به همبستگی و تدوین استراتژی تغییر شود، کانون مجادلات را به سمت فرافکنی های گوناگون و بیسرانجام سوق داده است.
در تایم فریم کوچکتر که تغییرات میدانی در آن بروز اجتماعی پیدا میکنند همه چیز از سال ۹۶ و با روی سکو رفتن #ویدا_موحد و حمله به حجاب و در خواست آزادی برای زنان آغاز میشود که در سال ۱۴۰۱، نقطه کانونی و اتصالی خود را با دیگر وضعیت های بحرانی در ایران پیوند زده است.
امر تحملناپذیر دی ۹۶، فعال شدن گسل جنسیتی و فقر و تبعیض در کنار یکدیگر است. چیزی که عینی شده است زمینی بودن و غیر اهورایی بودن یا باستانگرایی وضعیت است. اما بخشی از نیرو و گروه سیاسی اصرار دارد که چنین نیست و نیروهای تغییر خیابان شکوه سلطنت و نوستالژی پهلوی را میخواهند.
و اگر این طور تصور شود که با آن مخالفتی وجود دارد آن را غیر ایرانی، متخاصم یا جدایی طلب باید معرفی کرد. بحران عمومی نیروی سیاسی عدم برجسته سازی امر دموکراتیک در دوره گذار است. در چنین شرایطی یک فکت اساسی وجود دارد: امر تحملناپذیر را فعالان گسلهای پیشآمده تولید میکنند.
نام #مهسا_امينی نماینده نوجوانان پیشاهنگ معترض از دختران و پسرانی در نوک پیکان خیابان است که نه تنها خود را بیآینده میبیند، از شکاف جنسیتی_بحرانی نیز به ستوه آمده است و خواهان تغییرات رادیکال برای ترمیم شکاف های تولید شده است و به طور مداوم به ساختار امنیتی ضربه میزند.
آنچه روی داده و جریان دارد پتانسیل اعتبار و توان تغییر است. اما اقدامی که انجام شده با شکست و سرکوب مواجه گردیده است. کمکی که نیروی سیاسی در وضعیت اضطرار میتواند انجام دهد تامین اصل مشارکت سیاسی و رفع تضاد منافع برای کمک به انقلابیون است.
گروه سیاسی توانایی تولید امر تحملناپذیر را ندارد اما پتانسیل هدایت و رهبری توزیع شده آن را خواهد داشت. نوجوانان و زنان برای پیروزی در خیابان نیازمند ورود طیف های دیگر نیروهای خواهان تغییر هستند که ممکن است خود را در یک گسل اجتماعی نبینند.
در وضعیت اضطراری که هر آن ممکن است امر تحملناپذیر روی دهد، تشکیل یک جبهه نجات ملی فراگیر ضروری است اما پیش از آن باید پرسید که دموکراتیک سازی تا چه اندازه خواسته مشترک نیروهای سیاسی در میانهی این اجتماع متنوع و متکثر است!
جمعیت میلیونی، کدام عدد و شرایط؟
#فتح_تهران
پس از ۸۸ شرایط امنیتی تهران به میزان زیادی تغییر کرده اما همچنان در برابر یک جمعیت معترض سه میلیونی هدفمند (نه محله محور) و متمرکز بر چند خیابان استراتژیک و برنامهریزی دقیق گروههای پشتیبان، حساس به سقوط است. #فتح_تهران کار سخت و پیچیدهای نیست اما اگر برای تمام چالشهای بحرانی لحظات تغییر چارهاندیشی های ضروری مبتنی بر سناریو و نه پلن صورت نگیرد، ممکن است یا تبدیل به فاجعه شود یا تثبیت پیروزی به دست آمده مقدور نباشد. اصل عدد برای نبرد آخر با جمهوری اسلامی باید روی بالاترین کمینه و اطمینان قرار گیرد. اگر در ۸۸ ممکن بود با جمعیت ۳ میلیونی کار را یکسره کرد، برای اکنون بهتر است روی یک جمعیت ۷ میلیونی متمرکز شد. این عدد، مخاطرات قابل توجه از امکان بمباران یا ریسک قتل دست جمعی را به شدت کاهش میدهد و میتواند امکان فعالیت موثر برای گروههای پشتیبان در تصرف نقاط اصلی را فراهم کند. اینکه چگونه میشود چنین جمعیتی را به چند خیابان تهران کشاند و تا لحظه پیروزی پایداری کرد، موضوع جبهه نجات ملی است که باید در اولین فرصت ماموریت با اولویت بالا در نیروهای اپوزیسیون باشد. اگر زمان کافی داشتیم میگفتم که قبلتر حتما پارلمان در تبعید با استفاده از تکنولوژی و رای گیری از مردم ایران شکل گیرد تا مشروعیت سازی پیشینی داشته باشیم اما زمان نداریم و لحظات بحرانی، اولویت تشکیل جبهه نجات ملی را ضروری میکند. برای مشروعیت بخشیدن به جبهه نجات ملی میتوان از مدل رهبری توزیع شده (شورایی نیست) در ایجاد همبستگی بهره برد. البته مدلهای دیگری نیز در سازماندهی و همبستگی وجود دارد که میتوانند بررسی شوند. باقی موارد جزییاتی هستند که الزاما بحث فضای عمومی نیست مگر اینکه به مرحله جاری سازی استراتژی برسیم.
#استراتژی_تغییر #زن_زندگى_آزادى
#فتح_تهران
پس از ۸۸ شرایط امنیتی تهران به میزان زیادی تغییر کرده اما همچنان در برابر یک جمعیت معترض سه میلیونی هدفمند (نه محله محور) و متمرکز بر چند خیابان استراتژیک و برنامهریزی دقیق گروههای پشتیبان، حساس به سقوط است. #فتح_تهران کار سخت و پیچیدهای نیست اما اگر برای تمام چالشهای بحرانی لحظات تغییر چارهاندیشی های ضروری مبتنی بر سناریو و نه پلن صورت نگیرد، ممکن است یا تبدیل به فاجعه شود یا تثبیت پیروزی به دست آمده مقدور نباشد. اصل عدد برای نبرد آخر با جمهوری اسلامی باید روی بالاترین کمینه و اطمینان قرار گیرد. اگر در ۸۸ ممکن بود با جمعیت ۳ میلیونی کار را یکسره کرد، برای اکنون بهتر است روی یک جمعیت ۷ میلیونی متمرکز شد. این عدد، مخاطرات قابل توجه از امکان بمباران یا ریسک قتل دست جمعی را به شدت کاهش میدهد و میتواند امکان فعالیت موثر برای گروههای پشتیبان در تصرف نقاط اصلی را فراهم کند. اینکه چگونه میشود چنین جمعیتی را به چند خیابان تهران کشاند و تا لحظه پیروزی پایداری کرد، موضوع جبهه نجات ملی است که باید در اولین فرصت ماموریت با اولویت بالا در نیروهای اپوزیسیون باشد. اگر زمان کافی داشتیم میگفتم که قبلتر حتما پارلمان در تبعید با استفاده از تکنولوژی و رای گیری از مردم ایران شکل گیرد تا مشروعیت سازی پیشینی داشته باشیم اما زمان نداریم و لحظات بحرانی، اولویت تشکیل جبهه نجات ملی را ضروری میکند. برای مشروعیت بخشیدن به جبهه نجات ملی میتوان از مدل رهبری توزیع شده (شورایی نیست) در ایجاد همبستگی بهره برد. البته مدلهای دیگری نیز در سازماندهی و همبستگی وجود دارد که میتوانند بررسی شوند. باقی موارد جزییاتی هستند که الزاما بحث فضای عمومی نیست مگر اینکه به مرحله جاری سازی استراتژی برسیم.
#استراتژی_تغییر #زن_زندگى_آزادى
اغتشاش مفهوم و بومی سازی
۱_ مفهوم «چپ ملی» را نباید با ملیگرایی چپگرا (Left-wing nationalism) اشتباه گرفت. ملی گرایی چپگرا بر عدالت اجتماعی، حاکمیت مردم و خودمختاری ملی استوار است و نیز تفکرات ضد امپریالیسم را ترویج میدهد، نمونه آن جنبش گاندی و شین فین در ایرلند است.
۲. تنها نمونه از «چپ ملی» در ساختارهای سیاسی دنیا حزب ناسیونال سوسیالسیم آلمان معروف به حزب نازی است. ایدئولوژی حزب نازی بر قدرت متمرکز در یک دولت و یک حزب واحد تأکید داشت و شکست کاپیتالیسم و کمونیسم هر دو از اهداف حزب بود.
۳_اما اصولا مارکسیسم کلاسیک معتقد است ملی گرایی امری بورژوازی است و جنبشهای ناسیونالیستی را که به زعم خود مانع دستیابی به عدالت اجتماعی میشوند را رد میکرده است.
۴_احزاب چپ مرکز (Center-left Politics) مجموعهای از افکار و ایده های چپ گرایانه را نمایندگی میکنند که به سیاسیتهای مرکزی ( political center) نزدیکتر هستند. آنچه که عموما سلطنتطلبان (و نه مشروطه خواهان) از رفاه اشاره میکنند اصولا ربطی به مناسبات دولت دموکراتیک ندارد و و مناسبات سیاست گدا پروری و نوستالژی سلطنت دو دوره پهلوی است. در این دیدگاه، راست سیاسی و اقتصادی مسئول اجرای سیاست های پادشاه با کمک دولت که مکانیسم بوروکراتیک آن است وارد عمل میشود. حالا همان گوشه کنار چپ بیجان و پاچهخواری هم داشته باشیم که افراط راست را بالانس کند بد نیست!
۵_به نظر میآید بررسی موضوع رفاه، عدالت و برابری را باید در پهنههای مقایسه سوسیال دموکراسی و سوسیال لیبرالیسم که خود خاستگاه لیبرال دموکراسی دارد، جستجو کرد. در لیبرال دموکراسی، مفهوم برابری و تنظیم عقلانی بودن آن برای پیشرفت جامعه به collective و نه الیت سپرده میشود.
۶_سوسیال دموکراسی بر اصلاح ساختارهای موجود کاپیتالیستی تاکید دارد تا از بین بردن کامل آنها و به دنبال تنظیم کردن و اصلاح کردن سرمایه داری برای حفاظت و ارتقاع برابری اجتماعی (social equality)است.
سوسیال دموکراسی یک مفهوم جمعی (collective) است و بر خیر عمومی برای تمام افراد جامعه تاکید میکند. دموکراتیک سازی، آموزش عمومی و دولت رفاه (Welfare State) و اقتصاد کینزی از ارکان سیاستهای آن تعریف میشود. از نمونه های موفق این ایده میتوان به کشور سوئد اشاره کرد.
۷_ در هر صورت چه بر مبنای سوسیال دموکراسی و چه سوسیال لیبرالیسم که درجه تنظیمات دخالت دولت در اقتصاد و بازار را با توجه به وضعیت نابرابری در شرایط مختلف نمایندگی میکنند با موضوع اختراع دوباره چرخ، صندوق صدقات و پول پاشی ملوکانه، مرزبندی قرمز دارند.
۸_بومی سازی مفاهیم علوم سیاسی:
علوم سیاسی دارای یک دانش سازمان یافته هستند که موجب یک نظم روشنگرانه در مناظره، استدلال و گفتگو میشوند. بومی سازی مفاهیم علوم سیاسی از استراتژی هایی ست که در کشورهایی مانند چین و ایران به طور سیستماتیک دنبال میشود. گرایش به بومی سازی مفاهیم سیاسی مانند چپ ملی، فمینیسم ملی- فمینیسم اسلامی/ایرانی، خواهان تحول و دگرگونی اساسی در مفاهیم علوم سیاسی هستند. بومی سازان مفاهیم سیاسی خواهان تحول و دگرگونی بنیادین علم سیاستاند که هدف و نتیجه ای به جز خروج از پارادایم علم سیاست متعارف دنیا را ندارد.
رویکردهای خطرناک برداشت بومی از مفاهیم سیاسی موجب از بین رفتن جوهر (Essence) این دانش شده و در نتیجه سردرگمی در فضای سیاسی و فهم به هنگام پدیدههای سیاسی را موجب خواهد شد.
۱_ مفهوم «چپ ملی» را نباید با ملیگرایی چپگرا (Left-wing nationalism) اشتباه گرفت. ملی گرایی چپگرا بر عدالت اجتماعی، حاکمیت مردم و خودمختاری ملی استوار است و نیز تفکرات ضد امپریالیسم را ترویج میدهد، نمونه آن جنبش گاندی و شین فین در ایرلند است.
۲. تنها نمونه از «چپ ملی» در ساختارهای سیاسی دنیا حزب ناسیونال سوسیالسیم آلمان معروف به حزب نازی است. ایدئولوژی حزب نازی بر قدرت متمرکز در یک دولت و یک حزب واحد تأکید داشت و شکست کاپیتالیسم و کمونیسم هر دو از اهداف حزب بود.
۳_اما اصولا مارکسیسم کلاسیک معتقد است ملی گرایی امری بورژوازی است و جنبشهای ناسیونالیستی را که به زعم خود مانع دستیابی به عدالت اجتماعی میشوند را رد میکرده است.
۴_احزاب چپ مرکز (Center-left Politics) مجموعهای از افکار و ایده های چپ گرایانه را نمایندگی میکنند که به سیاسیتهای مرکزی ( political center) نزدیکتر هستند. آنچه که عموما سلطنتطلبان (و نه مشروطه خواهان) از رفاه اشاره میکنند اصولا ربطی به مناسبات دولت دموکراتیک ندارد و و مناسبات سیاست گدا پروری و نوستالژی سلطنت دو دوره پهلوی است. در این دیدگاه، راست سیاسی و اقتصادی مسئول اجرای سیاست های پادشاه با کمک دولت که مکانیسم بوروکراتیک آن است وارد عمل میشود. حالا همان گوشه کنار چپ بیجان و پاچهخواری هم داشته باشیم که افراط راست را بالانس کند بد نیست!
۵_به نظر میآید بررسی موضوع رفاه، عدالت و برابری را باید در پهنههای مقایسه سوسیال دموکراسی و سوسیال لیبرالیسم که خود خاستگاه لیبرال دموکراسی دارد، جستجو کرد. در لیبرال دموکراسی، مفهوم برابری و تنظیم عقلانی بودن آن برای پیشرفت جامعه به collective و نه الیت سپرده میشود.
۶_سوسیال دموکراسی بر اصلاح ساختارهای موجود کاپیتالیستی تاکید دارد تا از بین بردن کامل آنها و به دنبال تنظیم کردن و اصلاح کردن سرمایه داری برای حفاظت و ارتقاع برابری اجتماعی (social equality)است.
سوسیال دموکراسی یک مفهوم جمعی (collective) است و بر خیر عمومی برای تمام افراد جامعه تاکید میکند. دموکراتیک سازی، آموزش عمومی و دولت رفاه (Welfare State) و اقتصاد کینزی از ارکان سیاستهای آن تعریف میشود. از نمونه های موفق این ایده میتوان به کشور سوئد اشاره کرد.
۷_ در هر صورت چه بر مبنای سوسیال دموکراسی و چه سوسیال لیبرالیسم که درجه تنظیمات دخالت دولت در اقتصاد و بازار را با توجه به وضعیت نابرابری در شرایط مختلف نمایندگی میکنند با موضوع اختراع دوباره چرخ، صندوق صدقات و پول پاشی ملوکانه، مرزبندی قرمز دارند.
۸_بومی سازی مفاهیم علوم سیاسی:
علوم سیاسی دارای یک دانش سازمان یافته هستند که موجب یک نظم روشنگرانه در مناظره، استدلال و گفتگو میشوند. بومی سازی مفاهیم علوم سیاسی از استراتژی هایی ست که در کشورهایی مانند چین و ایران به طور سیستماتیک دنبال میشود. گرایش به بومی سازی مفاهیم سیاسی مانند چپ ملی، فمینیسم ملی- فمینیسم اسلامی/ایرانی، خواهان تحول و دگرگونی اساسی در مفاهیم علوم سیاسی هستند. بومی سازان مفاهیم سیاسی خواهان تحول و دگرگونی بنیادین علم سیاستاند که هدف و نتیجه ای به جز خروج از پارادایم علم سیاست متعارف دنیا را ندارد.
رویکردهای خطرناک برداشت بومی از مفاهیم سیاسی موجب از بین رفتن جوهر (Essence) این دانش شده و در نتیجه سردرگمی در فضای سیاسی و فهم به هنگام پدیدههای سیاسی را موجب خواهد شد.
هفت «اگر»:
اگر امیدواری در تشکیل همبستگی بمیرد، فقدان عاملیت عملا مدعیان بالقوهی آن را از دایرهی بازیگران نقطهی صفر خارج میکند. این شرایط همهی سناریوها را به درون ایران، دگردیسی ساختار قدرت، حملهی نظامی احتمالی و تعاملات و معاملات امنیتی باز میگرداند.
اگر جمهوری خواهان روند برآیند سازی از موجودیت خود را در تنظیم پیشنویس یک قانون اساسی عینی نکنند، از آنجا که شرایط پات (Stalemate) در سیاست گذاریِ دموکراتیک سازی معنا ندارد، تنها راه خروج از اقناع دیگری در هم سویی، Civic Nationalism است.
اگر نیروهای جمهوریخواه آرایش خود را به قرابت معنایی از honeypot تنظیم و تحلیل کنند، آن وقت شاید خیر عمومی را بر مجادلات واژه و تئوری برتری دهند. در هانی پات، بقای شبکه اصل ضروری و با اولویت یکم است و نه بر کرسی نشاندن آنچه در پیشفرض های سازمانی و متعصب داریم.
اگر سازماندهی را از معنا تهی کنیم، مرگ و بحران بقا را انتشار دادهایم. سازماندهی میتواند در کوچکترین مقیاس اندازهی یک مشتِ دست تعریف شود اما نمیتواند اندازهی چند انگشت، ترویج و به مخاطب فروخته شود:
The following are the steps in the process of organization:
1. Review of Objectives and Policies
2. Determination of Activities
3. Grouping of Activities
4. Establishing Departments
5. Job Specification and Man Specifications
6. Distributing Jobs
7. Delegating Authority
8. Determining Responsibilities
9. Defining Scalar Chain
10. Coordination System
11. Actual Executing
Characteristics of Organization
The following are the important characteristics of organization:
1. Division of Labor
2. Common Purpose
3. Communication
4. Authority Responsibility Structure
5. People
6. Environment
7. Coordination
8. Rules and Regulations
[Anuj Kumar difinition]
اگر دموکراتیک سازی با دو پیشفرض یعنی ایجاد مشروعیت و نهادینه سازی امر دموکراتیک در مرکز توجه نباشد، تئوری گذار صفت دموکراتیک را نمیتواند درونی کند و یادگیری درون سازمانی تعلیق میشود. آنچه به دست خواهد آمد روندی ارگانیک است که صدها سناریو با متغیرهای گوناگون تولید میکند.
اگر استراتژی تغییر سیاسی بخواهد توام با ساخت امر دموکراتیک فرض شود، نیاز اساسی به این امر دارد که ۱_هر دستآورد برآمده از دموکراتیک سازی را مراقبت و نهادینه کند و ۲_ توجه کند که هر نوع استراتژی برای تسخیر قدرت الزاما به تأسیس دولت دموکراتیک منجر نخواهد شد.
و در نهایت اگر هژمونی توزیع شده در رهبری برای پیروزی محقق نشود، در شرایط فقر مطلق و خشم افسار گسیخته، مهار مدنی و مدیریت جامعه، معلق میشود. چنین شرایطی توام با خونریزی و در ناامیدی از بازگشت آرامش، جایگزینی استبداد با استبداد پیشین را ممکن است در پی داشته باشد.
اگر امیدواری در تشکیل همبستگی بمیرد، فقدان عاملیت عملا مدعیان بالقوهی آن را از دایرهی بازیگران نقطهی صفر خارج میکند. این شرایط همهی سناریوها را به درون ایران، دگردیسی ساختار قدرت، حملهی نظامی احتمالی و تعاملات و معاملات امنیتی باز میگرداند.
اگر جمهوری خواهان روند برآیند سازی از موجودیت خود را در تنظیم پیشنویس یک قانون اساسی عینی نکنند، از آنجا که شرایط پات (Stalemate) در سیاست گذاریِ دموکراتیک سازی معنا ندارد، تنها راه خروج از اقناع دیگری در هم سویی، Civic Nationalism است.
اگر نیروهای جمهوریخواه آرایش خود را به قرابت معنایی از honeypot تنظیم و تحلیل کنند، آن وقت شاید خیر عمومی را بر مجادلات واژه و تئوری برتری دهند. در هانی پات، بقای شبکه اصل ضروری و با اولویت یکم است و نه بر کرسی نشاندن آنچه در پیشفرض های سازمانی و متعصب داریم.
اگر سازماندهی را از معنا تهی کنیم، مرگ و بحران بقا را انتشار دادهایم. سازماندهی میتواند در کوچکترین مقیاس اندازهی یک مشتِ دست تعریف شود اما نمیتواند اندازهی چند انگشت، ترویج و به مخاطب فروخته شود:
The following are the steps in the process of organization:
1. Review of Objectives and Policies
2. Determination of Activities
3. Grouping of Activities
4. Establishing Departments
5. Job Specification and Man Specifications
6. Distributing Jobs
7. Delegating Authority
8. Determining Responsibilities
9. Defining Scalar Chain
10. Coordination System
11. Actual Executing
Characteristics of Organization
The following are the important characteristics of organization:
1. Division of Labor
2. Common Purpose
3. Communication
4. Authority Responsibility Structure
5. People
6. Environment
7. Coordination
8. Rules and Regulations
[Anuj Kumar difinition]
اگر دموکراتیک سازی با دو پیشفرض یعنی ایجاد مشروعیت و نهادینه سازی امر دموکراتیک در مرکز توجه نباشد، تئوری گذار صفت دموکراتیک را نمیتواند درونی کند و یادگیری درون سازمانی تعلیق میشود. آنچه به دست خواهد آمد روندی ارگانیک است که صدها سناریو با متغیرهای گوناگون تولید میکند.
اگر استراتژی تغییر سیاسی بخواهد توام با ساخت امر دموکراتیک فرض شود، نیاز اساسی به این امر دارد که ۱_هر دستآورد برآمده از دموکراتیک سازی را مراقبت و نهادینه کند و ۲_ توجه کند که هر نوع استراتژی برای تسخیر قدرت الزاما به تأسیس دولت دموکراتیک منجر نخواهد شد.
و در نهایت اگر هژمونی توزیع شده در رهبری برای پیروزی محقق نشود، در شرایط فقر مطلق و خشم افسار گسیخته، مهار مدنی و مدیریت جامعه، معلق میشود. چنین شرایطی توام با خونریزی و در ناامیدی از بازگشت آرامش، جایگزینی استبداد با استبداد پیشین را ممکن است در پی داشته باشد.
یادداشت B
هفت «اگر»: اگر امیدواری در تشکیل همبستگی بمیرد، فقدان عاملیت عملا مدعیان بالقوهی آن را از دایرهی بازیگران نقطهی صفر خارج میکند. این شرایط همهی سناریوها را به درون ایران، دگردیسی ساختار قدرت، حملهی نظامی احتمالی و تعاملات و معاملات امنیتی باز میگرداند.…
اندرون خانهاش موسا معاف
وز برون میکشت طفلان را گزاف
او چو فرعون و تنش موسی او
او به بیرون میدود که کو عدو
مولانا
وز برون میکشت طفلان را گزاف
او چو فرعون و تنش موسی او
او به بیرون میدود که کو عدو
مولانا
ترجیح میدهم بین دو دیدگاهِ هیچچیز از اینها بعید نیست و اینها به راحتی فرو میریزند، به استراتژی سناریو با ضربات دقیق وفادار بمانم. جایی که تودهها هدف ضربات نابود کننده هستند، سنتز توده و پوپولیسم یکی از راههاست.
خاستگاه ایرانی هیچچیز از اینها بعید نیست به اصلاحطلبان باز میگردد و ارتباطی با متدولوژی استراتژی بر مبنای شناخت ندارد. تفکر اصلاحی دژ مستحکمی از حکومت تمامیت خواه را برابر رویکرد ساده سازی و رُمبیدن نمایش میدهد. هر دو از دو سوی بُردار، سازماندهی تغییر کلان را کنسل میکنند.
خاستگاه ایرانی هیچچیز از اینها بعید نیست به اصلاحطلبان باز میگردد و ارتباطی با متدولوژی استراتژی بر مبنای شناخت ندارد. تفکر اصلاحی دژ مستحکمی از حکومت تمامیت خواه را برابر رویکرد ساده سازی و رُمبیدن نمایش میدهد. هر دو از دو سوی بُردار، سازماندهی تغییر کلان را کنسل میکنند.
ما و ۷۸ روز آینده
روز واقعه (قتل ژینا) پیامدهای فقدان از بیسازمانی و هدایتگری، مشروعیت، دموکراتیکسازی و هدایتگری را برجسته کرد. اصل تحملناپذیری الزاما مشارکت سیاسی به بار نمیآورد اما مقاومت همچنان زنده است و و نوجوانان بیآینده که پیشآهنگ ۲۲ سالهی خود را در بیمارستان کسری از دست دادهاند، دستکم تا ده سال آینده غیر قابل سرکوب خواهند بود. حاملان گسل فعال شدهی سنی ارتباط نزدیکی با تبار گسل دیگر فعال شده (جنسی) دارند و از اتفاق نه پایگاه پادشاهی «انقلاب ملی» را درک میکنند و نه در گروه مدعی انواع جمهوری خواهی کلمات پایگاه خود را میبینند. نوجوان ایرانی تا اطلاع ثانوی تنها خاستگاهی را که درک میکند نابودی آینده نسل خود و حق زندگی به یغما رفته است. نوستالژی سازی و انواع رویا فروشی سیاست زده تنها تمسخر آنها را بر میانگیزد.
حدود ۱۱ میلیون نفر متولد دههی ۷۰ و حدود ۲/۳۰۰ میلیون نفر متولد دههی ۸۰ داریم که زبان مشترک ارتباط سازمانی و تغییر با گروه ۶۰+ در اپوزیسیون خارج و داخل ندارد. حتی فعالان دههی پنجاه و شصتی را به نوعی دیگر مماشات گران وضعیتی تحملپذیر شده از گذشته میبینند.
در مسیر تغییر بنیادین سیاسی در نهایت آنها به مفهوم جمهوری در سیاست پیوند میخورند و نه الزاما دموکراسی لیبرال، اما میتوانند پیامدهای خیر عمومی دموکراتیک سازی را درک کنند. پرسشی که وجود دارد این است که در فقدان کلمهی مشترک، مشارکت سیاسی چگونه میتواند حداکثری شود؟
انقلاب ژینا نشان داد که پیشآهنگان جوان و نوجوان خیابان با همهی سرکشی و پس زدن در قیمگری سیاسی که دارند از حمایتها و سازمانیابی برای شکلگیری یک مشارکت سیاسی فراگیر استقبال میکنند، ایران را سرزمین خود میدانند و پاهایشان روی زمین امروز است تا در صفحات منقضی شده از تاریخ یا تبار قومی!
چیزی که اهمیت دارد پاسخ به این پرسش است که نیروی سوم چه چیزی را میخواهد به طیف حاملان بیآیندگی از متولدین دههی پنجاه تا هشتاد بفروشد که ایدههای مشترک و قابل پذیرش در تمام گروههای شغلی از کارگری تا فرهنگی و دانشگاهی را پوشش دهد و مشارکت سیاسی را در آنها برانگیزاند؟
به هر حال ممکن است در ۷۸ روز آینده اتفاق بزرگی برای تغییر نیافتد، اما تمام کوشندگان راه آزادی با اولویت بالا و فوری نیاز به یک ارزیابی بر اساس دانش، تبار سیاسی و عملکرد سازمان خود در ماههای گذشته دارند. صبوری در رخوت ننشسته و در اندیشیدن و پایداری برای آزادی نهفته است.
روز واقعه (قتل ژینا) پیامدهای فقدان از بیسازمانی و هدایتگری، مشروعیت، دموکراتیکسازی و هدایتگری را برجسته کرد. اصل تحملناپذیری الزاما مشارکت سیاسی به بار نمیآورد اما مقاومت همچنان زنده است و و نوجوانان بیآینده که پیشآهنگ ۲۲ سالهی خود را در بیمارستان کسری از دست دادهاند، دستکم تا ده سال آینده غیر قابل سرکوب خواهند بود. حاملان گسل فعال شدهی سنی ارتباط نزدیکی با تبار گسل دیگر فعال شده (جنسی) دارند و از اتفاق نه پایگاه پادشاهی «انقلاب ملی» را درک میکنند و نه در گروه مدعی انواع جمهوری خواهی کلمات پایگاه خود را میبینند. نوجوان ایرانی تا اطلاع ثانوی تنها خاستگاهی را که درک میکند نابودی آینده نسل خود و حق زندگی به یغما رفته است. نوستالژی سازی و انواع رویا فروشی سیاست زده تنها تمسخر آنها را بر میانگیزد.
حدود ۱۱ میلیون نفر متولد دههی ۷۰ و حدود ۲/۳۰۰ میلیون نفر متولد دههی ۸۰ داریم که زبان مشترک ارتباط سازمانی و تغییر با گروه ۶۰+ در اپوزیسیون خارج و داخل ندارد. حتی فعالان دههی پنجاه و شصتی را به نوعی دیگر مماشات گران وضعیتی تحملپذیر شده از گذشته میبینند.
در مسیر تغییر بنیادین سیاسی در نهایت آنها به مفهوم جمهوری در سیاست پیوند میخورند و نه الزاما دموکراسی لیبرال، اما میتوانند پیامدهای خیر عمومی دموکراتیک سازی را درک کنند. پرسشی که وجود دارد این است که در فقدان کلمهی مشترک، مشارکت سیاسی چگونه میتواند حداکثری شود؟
انقلاب ژینا نشان داد که پیشآهنگان جوان و نوجوان خیابان با همهی سرکشی و پس زدن در قیمگری سیاسی که دارند از حمایتها و سازمانیابی برای شکلگیری یک مشارکت سیاسی فراگیر استقبال میکنند، ایران را سرزمین خود میدانند و پاهایشان روی زمین امروز است تا در صفحات منقضی شده از تاریخ یا تبار قومی!
چیزی که اهمیت دارد پاسخ به این پرسش است که نیروی سوم چه چیزی را میخواهد به طیف حاملان بیآیندگی از متولدین دههی پنجاه تا هشتاد بفروشد که ایدههای مشترک و قابل پذیرش در تمام گروههای شغلی از کارگری تا فرهنگی و دانشگاهی را پوشش دهد و مشارکت سیاسی را در آنها برانگیزاند؟
به هر حال ممکن است در ۷۸ روز آینده اتفاق بزرگی برای تغییر نیافتد، اما تمام کوشندگان راه آزادی با اولویت بالا و فوری نیاز به یک ارزیابی بر اساس دانش، تبار سیاسی و عملکرد سازمان خود در ماههای گذشته دارند. صبوری در رخوت ننشسته و در اندیشیدن و پایداری برای آزادی نهفته است.
هر نوع ایدهای همزمان در اجرایی بودن بر ضد جمهوری اسلامی سودمند است. حتی در تئوریهای سیاسی، ترویج و ایجاد دیالوگ برای فهم دموکراتیک سازی، اولویت اجرایی در اندیشیدن است یا هر نوع اکت حقوق بشری نهایتا باید بتواند به سود انقلابیون در عقب راندن یا توقف سیستم سرکوب دیده شود.
نیروهای سیاسی و جمع اقدامگر
•ارزیابی استراتژیک ۳۰۰ روز ناکامی اپوزیسیون
نیروی سیاسی شامل حزب، سازمان و شبکهها همواره متکی بر Collective است. در دوران گذار، سازمان سیاسی باید بتواند نمایندگان collective action یا آنها را که پیشآهنگ خیابان و درگیریهای مدنی هستند جذب یا آنها را نمایندگی کند یا توسعه بخشد. کالکتیوها در دوران گذار گاهی فعال هستند و گاهی غیرفعال! کالکتیو فعال و توسعهی آن در پیش از گذار و اقدامات خیابانی برای پیروزی تعیین کننده است و کالکتیوهای غیرفعال بیشتر به کار دوران تشکیل دولت میآیند.
یک جمع اقدام کننده یا منشأ نهادی دارد یا اجتماعی. در ایران بیشتر اجتماعی است و به همین علت، سازمان پذیری مبتنی بر آن پیچیدهتر از کالکتیو نهادی است. اگر این پیشفرض را بپذیریم که کالکتیو خیابان در ۳۰۰ روز گذشته از طیف فعال شده از بیآینده شدگان گسل سنی و گسل جنسیتی هستند، هیچیک از نیروهای سیاسی کنونی آنها را نمایندگی نمیکنند.
این یک علت طبیعی است که فعالان سیاسی به دلایل امنیتی و … در ایران برای شکلگیری مرجع سیاسی به خارج از کشور، وزنهی با اولویتی میدهند. یک پرسش در روزهای پس از ناکامی تلاشها برای همبستگی این است: چه میزان تطبیقپذیری میان سازمان شما با کالکتیوها وجود دارد؟
آیا اقدامات سازمان شما برای وفاداری به کالکتیو فعال برای استراتژی تغییر ساخته شده است یا چشم به کالکتیو کلاسیک و غیرفعال فعلی برای پس از گذار دوختهاید؟ به نظر میرسد میان گروههای سیاسی فعلی در خارج از کشور دومی عموما پر رنگتر است. این نقطه دقیقا کلیدی ترین عامل ناکامیها در پیشبرد اقدامات مدنی در دوران گذار دموکراتیک است.
موضوع این است که در غیاب شناسایی موضوعات اساسی در ارزیابیها، فرافکنیها رونق دارند و هر نیرویی از دیدگاه گروه دیگر ترمز استراتژی تغییر بر ضد جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که کالکتیوها در شفافیت توسعه پیدا میکنند و بازسازی اعتماد عمومی به آن وابسته است. میتوانیم منابع دیپلماسی تغییر را بررسی کنیم، آدمهای اشتباهی را حذف کنیم، دست از تحریف تاریخ و ستایش دیکتاتوری های پیشین برداریم. تلفیق دموکراتیک سازی و ستایش دیکتاتوری اغتشاش ذهنی ایجاد میکند و مخاطبان را دور میکند، مگر اینکه سناریوی شما بر مبنای مرحله دوم گذار و صرفا ایجاد دولت سکولار و رفاه پایه ریزی شده باشد و نه الزاما دموکراتیک. به طور مشخص این متن شامل احزاب کرد و جمهوریخواهان سردرگم نیز میشود.
بنابراین جامعه ناتوان از سازمانیابی نیست و به دنبال ساخت نیروی جایگزین در مشروعیت سازی امر دموکراتیک خواهد رفت و برای تحقق آن خطکشی داخل و خارج را بر نمیتابد. فرصتها ابر بهارند و در اتلاف زمان، شانس با نیروی سوم است و اپوزیسیون کلاسیک از مناسبات و معادلات تغییر حذف خواهد شد.
#زن_زندگى_آزادى
•ارزیابی استراتژیک ۳۰۰ روز ناکامی اپوزیسیون
نیروی سیاسی شامل حزب، سازمان و شبکهها همواره متکی بر Collective است. در دوران گذار، سازمان سیاسی باید بتواند نمایندگان collective action یا آنها را که پیشآهنگ خیابان و درگیریهای مدنی هستند جذب یا آنها را نمایندگی کند یا توسعه بخشد. کالکتیوها در دوران گذار گاهی فعال هستند و گاهی غیرفعال! کالکتیو فعال و توسعهی آن در پیش از گذار و اقدامات خیابانی برای پیروزی تعیین کننده است و کالکتیوهای غیرفعال بیشتر به کار دوران تشکیل دولت میآیند.
یک جمع اقدام کننده یا منشأ نهادی دارد یا اجتماعی. در ایران بیشتر اجتماعی است و به همین علت، سازمان پذیری مبتنی بر آن پیچیدهتر از کالکتیو نهادی است. اگر این پیشفرض را بپذیریم که کالکتیو خیابان در ۳۰۰ روز گذشته از طیف فعال شده از بیآینده شدگان گسل سنی و گسل جنسیتی هستند، هیچیک از نیروهای سیاسی کنونی آنها را نمایندگی نمیکنند.
این یک علت طبیعی است که فعالان سیاسی به دلایل امنیتی و … در ایران برای شکلگیری مرجع سیاسی به خارج از کشور، وزنهی با اولویتی میدهند. یک پرسش در روزهای پس از ناکامی تلاشها برای همبستگی این است: چه میزان تطبیقپذیری میان سازمان شما با کالکتیوها وجود دارد؟
آیا اقدامات سازمان شما برای وفاداری به کالکتیو فعال برای استراتژی تغییر ساخته شده است یا چشم به کالکتیو کلاسیک و غیرفعال فعلی برای پس از گذار دوختهاید؟ به نظر میرسد میان گروههای سیاسی فعلی در خارج از کشور دومی عموما پر رنگتر است. این نقطه دقیقا کلیدی ترین عامل ناکامیها در پیشبرد اقدامات مدنی در دوران گذار دموکراتیک است.
موضوع این است که در غیاب شناسایی موضوعات اساسی در ارزیابیها، فرافکنیها رونق دارند و هر نیرویی از دیدگاه گروه دیگر ترمز استراتژی تغییر بر ضد جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که کالکتیوها در شفافیت توسعه پیدا میکنند و بازسازی اعتماد عمومی به آن وابسته است. میتوانیم منابع دیپلماسی تغییر را بررسی کنیم، آدمهای اشتباهی را حذف کنیم، دست از تحریف تاریخ و ستایش دیکتاتوری های پیشین برداریم. تلفیق دموکراتیک سازی و ستایش دیکتاتوری اغتشاش ذهنی ایجاد میکند و مخاطبان را دور میکند، مگر اینکه سناریوی شما بر مبنای مرحله دوم گذار و صرفا ایجاد دولت سکولار و رفاه پایه ریزی شده باشد و نه الزاما دموکراتیک. به طور مشخص این متن شامل احزاب کرد و جمهوریخواهان سردرگم نیز میشود.
بنابراین جامعه ناتوان از سازمانیابی نیست و به دنبال ساخت نیروی جایگزین در مشروعیت سازی امر دموکراتیک خواهد رفت و برای تحقق آن خطکشی داخل و خارج را بر نمیتابد. فرصتها ابر بهارند و در اتلاف زمان، شانس با نیروی سوم است و اپوزیسیون کلاسیک از مناسبات و معادلات تغییر حذف خواهد شد.
#زن_زندگى_آزادى
دربارهی مقاومت/ایستادگی مدنی یا civil resistance در جهان فارسی و شبکههای اجتماعی، اشتباهات فاحش، اطلاعات گمراه کننده و گاهی عامدانه وجود دارد. بین ایستادگی مدنی و ارزشهای مدنی رابطهی مستقیمی برقرار است و جالبتر این ارزشها عموما بر پایهی civic nationalism تشویق میشوند.
محمد بروغنی در ویدیوی تازه میگوید: «اگر نتوانستید من را نجات دهید سعی کنید هم سن و سالهای من را نجات دهید».
برای به بار نشستن انقلاب، تنها شانس بخشهای دیگر جامعه که لایههای متنوع مقاومت اند، تغییر تنظیمات خود و همسویی با فعالین گسل سنی و گسل جنسیتی از بیآینده شدگان است.
تنها استدلال این ضربآهنگ آن است که پیشآهنگی تغییر در خیابان را نمایندگان آنها رقم میزنند. به طور غالب در رفتار مدنی این نوجوانها و جوانها دو چیز بر همه چیز ارجحیت دارد: ایران و آزادی.
به طور قطعی باید گفت اگر collective action دهه هفتاد و هشتاد نبودند، قتل ژینا اعتراضاتی در هیبت یک انقلاب نداشت. این نسل، نماینده ویژه خود را که هم یک زن است و هم تنها ۲۲ سال دارد، نقطهی تحملناپذیر یا نقطهی جوش تعریف کرد. هم آزادی و هم ایران برای آنها یک موضوع کاملا زمینی، ملموس و قابل فهم است.
اندازه سن خودش آن را صورت بندی میکند و میداند اگر ایرانی وجود نداشته باشد آزادی هم برای همیشه از دست رفته خواهد بود. این اندازه، با مولفههای گذار دموکراتیک بیشتر همسویی دارد تا انگارههایی که دو طیف ناسیونالیسم چه مرکزگرا و چه قومی صورت بندی میکنند.
همچنان ارزشهای مدنی متغیرهایی هستند که در انقلاب ژینا به شکل نوآورانهای تمایزهای فرهنگی در معنای دیگری سازی را کنار زده و البته آن را به جبههای برای توسعه مبارزه، ایستادگی مدنی و آزادی به معنای دردهای مشترک با در نظر گرفتن آیندهای نابود شده برای همه مورد ارزیابی قرار میدهد.
#زن_زندگى_آزادى
محمد بروغنی در ویدیوی تازه میگوید: «اگر نتوانستید من را نجات دهید سعی کنید هم سن و سالهای من را نجات دهید».
برای به بار نشستن انقلاب، تنها شانس بخشهای دیگر جامعه که لایههای متنوع مقاومت اند، تغییر تنظیمات خود و همسویی با فعالین گسل سنی و گسل جنسیتی از بیآینده شدگان است.
تنها استدلال این ضربآهنگ آن است که پیشآهنگی تغییر در خیابان را نمایندگان آنها رقم میزنند. به طور غالب در رفتار مدنی این نوجوانها و جوانها دو چیز بر همه چیز ارجحیت دارد: ایران و آزادی.
به طور قطعی باید گفت اگر collective action دهه هفتاد و هشتاد نبودند، قتل ژینا اعتراضاتی در هیبت یک انقلاب نداشت. این نسل، نماینده ویژه خود را که هم یک زن است و هم تنها ۲۲ سال دارد، نقطهی تحملناپذیر یا نقطهی جوش تعریف کرد. هم آزادی و هم ایران برای آنها یک موضوع کاملا زمینی، ملموس و قابل فهم است.
اندازه سن خودش آن را صورت بندی میکند و میداند اگر ایرانی وجود نداشته باشد آزادی هم برای همیشه از دست رفته خواهد بود. این اندازه، با مولفههای گذار دموکراتیک بیشتر همسویی دارد تا انگارههایی که دو طیف ناسیونالیسم چه مرکزگرا و چه قومی صورت بندی میکنند.
همچنان ارزشهای مدنی متغیرهایی هستند که در انقلاب ژینا به شکل نوآورانهای تمایزهای فرهنگی در معنای دیگری سازی را کنار زده و البته آن را به جبههای برای توسعه مبارزه، ایستادگی مدنی و آزادی به معنای دردهای مشترک با در نظر گرفتن آیندهای نابود شده برای همه مورد ارزیابی قرار میدهد.
#زن_زندگى_آزادى
مطالبی که متمرکز طی ماههای پیش و پس از اعتراضات ژینا #مهسا_امينى درباره گذار دموکراتیک نوشتم، بیشتر آرمان گرایانه هستند اما چه من و چه دیگران که درباره این موضوع خاص کار میکردند تلاش مذبوحانهای داشته و دارند تا راهی اراده گرایانه برای آن بیابند.
راستش من اتفاقی در این برهه نیافتادم و به شکلهای گوناگونی در همکاری با گروههای مختلف، بیشتر هماندیشانه و نه صرفا تولید پارهای واژگان آرزومند، دربارهی برههای بس پر خطر از ایران عزیزمان کاری سودمند انجام دهیم. از نوروز ۱۴۰۱ تقریبا هیچ چیزی جز دربارهی گذار دموکراتیک جستجو و مطالعه نکردم و در همهی این ماهها تصورم بین امید و ناامیدی در اراده گرایانه پیش رفتن یا تسلیم شدن غوطهور بود.
پترنهای جهانی و تاریخی به دلایلی قومی و همچنین نیروهایی سیاسی که تقریبا هیچ ربطی به خیابان ندارند، عملا اشاره میکنند شانسی برای خطی پیشرفتن در کشورهای چند فرهنگی وجود ندارد و عملا اگر تغییری رخ دهد تابعی از دگردیسیهای قدرتهای جهانی منتج از جنگ در اوکراین خواهد بود. نه پادشاه تبریک تسلیتگو و نه احزاب قومی و نه جمهوری خواهان پادوی پادشاهی و نه جمهوری خواهان عجیب و غریب بی سازمانی که موجودیت به هر حالی دارند منشأ تغییر نخواهند بود. سامانهی دادخواهی و بخش زنان به سادگی به چهرههای سیاسی در معنای حرفهای تبدیل نمیشوند و تمام آنچه در ۳۰۰ روز گذشته از نیروی سیاسی با هر مرامی در خارج از کشور که میبینیم عملا از آنچه در خیابان روی داده است دور هستند.
این موضوع من را یاد تونس میاندازد با این تفاوت که آنها با شرایطی در دوران consolidation روبرو شدند که ما پیشاپیش در انسجام نیروها برای Legitimacy پیش از گذار روبرو هستیم. آنها پیروزی پر شتابی در به ثمر نشستن انقلاب شان در ۲۸ روز داشتند. سارا یرکس از بنیاد کارنگی به درستی استدلال میکند که نهادهای برساخته پس از پیروزی انقلاب نتوانستند خود را به مسائل اجتماعی و اقتصادی انقلاب پیوند دهند.» دقیقا مشابه آنچه در فضای نیروهای سیاسی بیرون از ایران و مواضع فعالین آن در شبکههای اجتماعی میبینیم. انقلاب حتمی نیست اما تغییر در متغیرهایی چندگانه و غیردموکراتیک محتملتر است. #زن_زندگى_آزادى
راستش من اتفاقی در این برهه نیافتادم و به شکلهای گوناگونی در همکاری با گروههای مختلف، بیشتر هماندیشانه و نه صرفا تولید پارهای واژگان آرزومند، دربارهی برههای بس پر خطر از ایران عزیزمان کاری سودمند انجام دهیم. از نوروز ۱۴۰۱ تقریبا هیچ چیزی جز دربارهی گذار دموکراتیک جستجو و مطالعه نکردم و در همهی این ماهها تصورم بین امید و ناامیدی در اراده گرایانه پیش رفتن یا تسلیم شدن غوطهور بود.
پترنهای جهانی و تاریخی به دلایلی قومی و همچنین نیروهایی سیاسی که تقریبا هیچ ربطی به خیابان ندارند، عملا اشاره میکنند شانسی برای خطی پیشرفتن در کشورهای چند فرهنگی وجود ندارد و عملا اگر تغییری رخ دهد تابعی از دگردیسیهای قدرتهای جهانی منتج از جنگ در اوکراین خواهد بود. نه پادشاه تبریک تسلیتگو و نه احزاب قومی و نه جمهوری خواهان پادوی پادشاهی و نه جمهوری خواهان عجیب و غریب بی سازمانی که موجودیت به هر حالی دارند منشأ تغییر نخواهند بود. سامانهی دادخواهی و بخش زنان به سادگی به چهرههای سیاسی در معنای حرفهای تبدیل نمیشوند و تمام آنچه در ۳۰۰ روز گذشته از نیروی سیاسی با هر مرامی در خارج از کشور که میبینیم عملا از آنچه در خیابان روی داده است دور هستند.
این موضوع من را یاد تونس میاندازد با این تفاوت که آنها با شرایطی در دوران consolidation روبرو شدند که ما پیشاپیش در انسجام نیروها برای Legitimacy پیش از گذار روبرو هستیم. آنها پیروزی پر شتابی در به ثمر نشستن انقلاب شان در ۲۸ روز داشتند. سارا یرکس از بنیاد کارنگی به درستی استدلال میکند که نهادهای برساخته پس از پیروزی انقلاب نتوانستند خود را به مسائل اجتماعی و اقتصادی انقلاب پیوند دهند.» دقیقا مشابه آنچه در فضای نیروهای سیاسی بیرون از ایران و مواضع فعالین آن در شبکههای اجتماعی میبینیم. انقلاب حتمی نیست اما تغییر در متغیرهایی چندگانه و غیردموکراتیک محتملتر است. #زن_زندگى_آزادى
برساخت تئوریک خیابان مبتنی بر دیدگاههای لیبرال است. هر نوع شبکهی مقاومت در ایران و همچنین گروههای لیبرال خارج از کشور، نمیتواند پیوندهای مشارکت سیاسی خود را با نیروهای سیاسی افراطی کلاسیک که ساختار منقبض دارند، پیدا کند. شبکه، توسعه دهنده ارتباط است و ارتباط ممکن است به ساختار بیانجامد و به تسخیر قدرت بیانجامد. Political marketing و civic nationalism بستر ترویج و پیوند خویشاوندان وعدهی سیاسی مشترک است که اصل عدد را در مقاومت مدنی بر پایهی تصرف خیابان در گذار دموکراتیک تامین میکنند. تا زمانی که اصل عدد در دموکراتیک سازی مبتنی بر کالکتیوها تامین نشود مشوقان خیابان تصور میکنند هر نوع تعریف خشونتباری از مقاومت مدنی میتواند پیروزی را تضمین کند اما واقعیت آن است که حتی اجرای خشونت در دفاع مشروع، ضروری است که پیشاپیش اصل عدد را تامین کند تا خشونت را به شکل مسالمتجویانه (و نه مسالمتآمیز)، مقتدرانه جستجو کند. این شکل از خشونت، تسخیر قدرت را سرعت میبخشد و در شکل اول تنها به بالا رفتن تلفات جانبی و سرخوردگی میانجامد. #زن_زندگى_آزادى
اینکه نپذیریم خیابان شکست خورده و چرایی شکست را آسیبشناسی نکنیم، به راه حل و استراتژی بازگشت به خیابان برای تامین اصل عدد (دستکم ۴ میلیون نفر)، آلترناتیو (نوشتن استراتژی تغییر برای پیش از گذار با اولویت) و اتصال کالکتیوها نمیرسیم. اینکه وزن سنگین شکست همبستگی را گردن سایبری و مهدی و قلی بیاندازیم برای برپایی دوباره کارها به رخوت و انسداد میافتیم.
چیزی که اتفاق افتاده دستکم در برپایی همبستگی برای ترمیم چهرههای سیاسی سخت و ناگوار است ولی خب چارهای نیست باید پذیرفت گروهی در موقعیت اقدام عملی و استراتژیک قرار گرفتند و سوخت شدند؛ باید منتظر رویشهای تازه بود.
در هر صورت شکست خیابان با خاموشی انقلاب دو مفهوم متفاوت است. انقلابها هم شکست میخورند و آن شکستی است که در تاریخ انقضای برداشته شدن مشروعیت قدرت مستقر پیش میآید و انرژی انباشته به طور کامل تخلیه میشود.
سادهتر اینکه دوران گذار سیاسی زمانی شکل میگیرد که مردم و کالکتیوها مشروعیت را از نهادهای حکومت مستبد بر میدارند ولی این موضوع ابدی نیست و اگر حتی یک تغییر بزرگ، حتی غیر دموکراتیک اتفاق بیافتد، جامعه برای مدت نامعلوم، مشروعیت را به نظم جدید تفویض میکند.
#زن_زندگى_آزادى
چیزی که اتفاق افتاده دستکم در برپایی همبستگی برای ترمیم چهرههای سیاسی سخت و ناگوار است ولی خب چارهای نیست باید پذیرفت گروهی در موقعیت اقدام عملی و استراتژیک قرار گرفتند و سوخت شدند؛ باید منتظر رویشهای تازه بود.
در هر صورت شکست خیابان با خاموشی انقلاب دو مفهوم متفاوت است. انقلابها هم شکست میخورند و آن شکستی است که در تاریخ انقضای برداشته شدن مشروعیت قدرت مستقر پیش میآید و انرژی انباشته به طور کامل تخلیه میشود.
سادهتر اینکه دوران گذار سیاسی زمانی شکل میگیرد که مردم و کالکتیوها مشروعیت را از نهادهای حکومت مستبد بر میدارند ولی این موضوع ابدی نیست و اگر حتی یک تغییر بزرگ، حتی غیر دموکراتیک اتفاق بیافتد، جامعه برای مدت نامعلوم، مشروعیت را به نظم جدید تفویض میکند.
#زن_زندگى_آزادى