ههنگاو گزارش داده دستکم ۷۰ عضو خانواده کشته شدگان اعتراضات در پنج ماه گذشته بازداشت شدند. واکنش رژیم از بازداشت، ربودن و کشتن مخالفان پس از اعتراضات، نشان میدهد که آنها تودههای موثر و مصمّم را هدف قرار دادهاند و نه چهرههایی که به طور کلاسیک، جهان آنان را میشناسد.
حماقت نهادهای غربی همین جاست که به راحتی در دام این دوگانه سازیها میافتند. نهاد امنیتی هم در بین مخالفان با این ترفند شکاف ایجاد میکند تا وارد بازی مبارز خوب و مبارز بد بیافتند. چه بسا همین حالا هم بعضی رویکرد برجسته کردن بعضی کشته شدگان را در پیش گرفتهاند.
چه فعالان قدیمی و چه فعالان و آسیب دیدگانی که در رویشهای تازه، مجال مطرح شدن مییابند باید حمایت شوند و مواضع سیاسی نباید محک ارزشمندی مبارز خوب و بد قرار گیرند. فقط یک دشمن داریم که باید نابود شود: جمهوری اسلامی
تریبونها در غرب عموما در اختیار آن دسته از فعالین و نهادهایی است که چشماندازهای متفاوتی به سیستم سرکوب یا ریزش آن دارند. خطرناک ترین اقدامها آنهایی هستند که پیش از زانو زدن نهاد سرکوب از غرب میخواهند که مقابل تروریستی اعلام شدن سپاه مقاومت کند.
طیف دوم نهادهایی در غرب هستند که ترند روز متناسب با روایتهای مسلط چپ را دنبال میکنند. برجسته سازی هویت های قومی و حقوق زنان، نه با رویکردی که به نابودی جمهوری اسلامی کمک کند، رویکردی که شما را تشویق به اصلاحات مدنی و واژهی منحوس فرهنگ سازی بدون دولت میکنند.
امیدوارم از کلمات بالا این طور برداشت نکنید که با حقوق اقلیت از هر نوع مخالفم. صرفا دیدگاه غربی را نشان دادم که سابقه کثافت باری از نوع نروژی و آلمانی را در حمایت از طالبان در پیشینهی خود دارند.
طیف سوم چپهایی هستند که گرچه قبلا خاستگاه مذهبی داشتند اما اکنون در حال نزدیک کردن خود به ترند هویت طلبی و حقوق زنان در شکل نمایشی و مسخ شده هستند. همهی این گروهها چند پارگی بین مخالفان را توسعه میدهند و نقطه کانونی نابودی ج.ا را از توجه خارج میکنند.
حماقت نهادهای غربی همین جاست که به راحتی در دام این دوگانه سازیها میافتند. نهاد امنیتی هم در بین مخالفان با این ترفند شکاف ایجاد میکند تا وارد بازی مبارز خوب و مبارز بد بیافتند. چه بسا همین حالا هم بعضی رویکرد برجسته کردن بعضی کشته شدگان را در پیش گرفتهاند.
چه فعالان قدیمی و چه فعالان و آسیب دیدگانی که در رویشهای تازه، مجال مطرح شدن مییابند باید حمایت شوند و مواضع سیاسی نباید محک ارزشمندی مبارز خوب و بد قرار گیرند. فقط یک دشمن داریم که باید نابود شود: جمهوری اسلامی
تریبونها در غرب عموما در اختیار آن دسته از فعالین و نهادهایی است که چشماندازهای متفاوتی به سیستم سرکوب یا ریزش آن دارند. خطرناک ترین اقدامها آنهایی هستند که پیش از زانو زدن نهاد سرکوب از غرب میخواهند که مقابل تروریستی اعلام شدن سپاه مقاومت کند.
طیف دوم نهادهایی در غرب هستند که ترند روز متناسب با روایتهای مسلط چپ را دنبال میکنند. برجسته سازی هویت های قومی و حقوق زنان، نه با رویکردی که به نابودی جمهوری اسلامی کمک کند، رویکردی که شما را تشویق به اصلاحات مدنی و واژهی منحوس فرهنگ سازی بدون دولت میکنند.
امیدوارم از کلمات بالا این طور برداشت نکنید که با حقوق اقلیت از هر نوع مخالفم. صرفا دیدگاه غربی را نشان دادم که سابقه کثافت باری از نوع نروژی و آلمانی را در حمایت از طالبان در پیشینهی خود دارند.
طیف سوم چپهایی هستند که گرچه قبلا خاستگاه مذهبی داشتند اما اکنون در حال نزدیک کردن خود به ترند هویت طلبی و حقوق زنان در شکل نمایشی و مسخ شده هستند. همهی این گروهها چند پارگی بین مخالفان را توسعه میدهند و نقطه کانونی نابودی ج.ا را از توجه خارج میکنند.
خطاب به آقای پهلوی:
مشروطه خواهی تجربهی ارزشمند تاریخی ماست که میتوان برای اکنون در دموکراتیک سازی و ساخت لیبرال دموکراسی در ایران بهره برد. از آقای پهلوی دعوت میکنم پس از افتضاح اخلاقی شب گذشته، پایان سلطنت را رسما به هواداران اعلام کنند و در صف ملیگرایان برای تقویت جمهوری در گذار دموکراتیک کوشش کنند.
این موثرترین اقدام شما برای جلوگیری از قطبی شدن فضا خواهد بود. شما توانایی رهبری وضعیت و خاستگاه مشروطه خواهی را ندارید. تصمیمگیری درست در جهت وفاق نیروهای ملی_مدنی در لحظات بحرانی تاریخ، گاهی میتواند بزرگترین خدمت به ملت ایران باشد.
جامعهی ما در ایران روی ارزشهای دموکراتیک، ملی و با خون هممیهنان مان در جای جای ایران ایستاده است. آن را قربانی تنشها و قطبی شدن فضا نکنید. ایرانیان بیش از هر زمانی پیوند خود را با یکدیگر به مفهوم متعالی آزادی گره زدهاند، پشت این جمهوری ارزشها بایستید و بیش از این فضا را معطل چند گانگی و تفریق نکنید.
این کار میتواند انرژی مضاعفی برای اتحاد نیروها ایجاد کند و از نیرنگ شوم کشورهای همسایه که خوابهای تیره برای این مرز و بوم دیدهاند، پیشگیری کند. میتواند توجه کشورهای غربی را نیز در شکلگیری نوعی حمایت جهانی قدرتمند بربیانگیزد.
اما این تصمیم شماست که یا خود را در معرض یک تغییر پارادایم بزرگ برای ایران قرار دهید یا همچنان با بیمسوولیتی درباره اعتصابات و نافرمانی مدنی و بسیاری موضوعات مناقشه برانگیز و غیر شفاف مالی به تشنج در فضا دامن بزنید.
#زن_زندگى_آزادى
مشروطه خواهی تجربهی ارزشمند تاریخی ماست که میتوان برای اکنون در دموکراتیک سازی و ساخت لیبرال دموکراسی در ایران بهره برد. از آقای پهلوی دعوت میکنم پس از افتضاح اخلاقی شب گذشته، پایان سلطنت را رسما به هواداران اعلام کنند و در صف ملیگرایان برای تقویت جمهوری در گذار دموکراتیک کوشش کنند.
این موثرترین اقدام شما برای جلوگیری از قطبی شدن فضا خواهد بود. شما توانایی رهبری وضعیت و خاستگاه مشروطه خواهی را ندارید. تصمیمگیری درست در جهت وفاق نیروهای ملی_مدنی در لحظات بحرانی تاریخ، گاهی میتواند بزرگترین خدمت به ملت ایران باشد.
جامعهی ما در ایران روی ارزشهای دموکراتیک، ملی و با خون هممیهنان مان در جای جای ایران ایستاده است. آن را قربانی تنشها و قطبی شدن فضا نکنید. ایرانیان بیش از هر زمانی پیوند خود را با یکدیگر به مفهوم متعالی آزادی گره زدهاند، پشت این جمهوری ارزشها بایستید و بیش از این فضا را معطل چند گانگی و تفریق نکنید.
این کار میتواند انرژی مضاعفی برای اتحاد نیروها ایجاد کند و از نیرنگ شوم کشورهای همسایه که خوابهای تیره برای این مرز و بوم دیدهاند، پیشگیری کند. میتواند توجه کشورهای غربی را نیز در شکلگیری نوعی حمایت جهانی قدرتمند بربیانگیزد.
اما این تصمیم شماست که یا خود را در معرض یک تغییر پارادایم بزرگ برای ایران قرار دهید یا همچنان با بیمسوولیتی درباره اعتصابات و نافرمانی مدنی و بسیاری موضوعات مناقشه برانگیز و غیر شفاف مالی به تشنج در فضا دامن بزنید.
#زن_زندگى_آزادى
◼️از پیکان پشمالو تا کت واک با زن زندگی آزادی!
فعالین مدنی، هنری و تریبون دار ما بیشتر هوادار این فکر هستند که تصرف جامعهی مدنی غرب یعنی همه چیز یا لااقل بیشتر چیزها و اگر به حرف آنان گوش کنیم، پیوند به آنها یعنی تضمین پذیرش پیروزی ما در آینده.
پارادایمهای مسلط جامعه مدنی فعالین ما در خارج از ایران در همین نقطهها آرمیده است.
من ترجیحا آن را بر اساس رویکرد به دو بخش تقسیم میکنم. رویکرد دوم بخش امروزی شده، نگاه اراده گرایانه و معطوف به تغییر است. نگاهی که مناسبات بینش و دانش خود را با امر دموکراتیک سازی و گذار استراتژیک به طور همزمان پیوند زده است.
رویکرد گروه دوم مبتنی بر اجتماع سیاسی برای گره زدن تغییر در ایجاد دولت دموکراتیک است. به همین دلیل رکن چهارم تغییر مدنی که پیشتر هم از آن به عنوان حمایت قدرتهای خارجی یاد کردم، اینجا معنا مییابد.
دستهی اول اما همواره دو کار ثابت در دو گروه متفاوت میکنند: گروهی از آنها را فعالین پر شفقتی میبینم که تصور میکنند با اکت مدنی در اشکال گوناگون، میتوانند اثرات عمیقی ایجاد کنند. گاهی بسیار هم مثبت و اثربخش بودهاند. گرچه آنها نیز طیف هستند و نباید همه را با یک چوب زد.
انواع پرفورمنسهای هنری از پیکان پشمالو گرفته تا فستیوال های ارزشمند ادبی و هنری تا هفته مد نیویورک و کت واک با زن زندگی آزادی! از این دسته هستند.
کار دوم اما مخرب این طیف، برجسته کردن سازمان و فعال مدنی اروپایی، پناه گرفتن پشت قدرت او و فروختن این ایده به آنهاست که تنها گروه بر حقی که باید ببینید ما هستیم، باقی فاشیستها هستند. ویژگی دیگر مخرب این طیف بو کشیدن فرصتهای مالی برای بازی با حقوق بشر است.
چپ و راست هم ندارد، حتی ابایی ندارند که صدای زندانی دیگر را از داخل ایران که از اتحاد گروهها برای پیشروی گذار میگوید خفه کنند. غالبا هم در قلب اروپا جانشان در خطر است، مدام هم گزارشهای بیپایه این ور آنور میفرستند، یکی دو تا هم نیستند و متاسفانه نتایج ارزشمند دیگر اعضای طیف را هم مخدوش میکنند.
چرا که مناسبات و پیوندها ایجاب میکند و دستهای نامریی آن را تقویت میکنند تا فقط صدای مسلطی که پایگاههای قدرت سیاسی خاص داخل کشور میخواهد برجسته شود.
فعالیت مدنی و تمرکز روی جامعه مدنی غرب اگر بدون اولویت بخشی به مذاکرات با رهبران سیاسی برای جلب حمایت آنان در لحظات تغییر و تاسیس دولت دموکراتیک باشد، اندازه آب بینی بز هم نمیارزد.
اینجا دوباره میتوانیم یک نقطه کانونی برای همزمانی نیروها تعریف کنیم. جامعه مدنی+گذار دموکراتیک برای تاسیس دولت دموکراتیک. باقی تفالهها را باید از بالون بیرون انداخت.
#زن_زندگى_آزادى
فعالین مدنی، هنری و تریبون دار ما بیشتر هوادار این فکر هستند که تصرف جامعهی مدنی غرب یعنی همه چیز یا لااقل بیشتر چیزها و اگر به حرف آنان گوش کنیم، پیوند به آنها یعنی تضمین پذیرش پیروزی ما در آینده.
پارادایمهای مسلط جامعه مدنی فعالین ما در خارج از ایران در همین نقطهها آرمیده است.
من ترجیحا آن را بر اساس رویکرد به دو بخش تقسیم میکنم. رویکرد دوم بخش امروزی شده، نگاه اراده گرایانه و معطوف به تغییر است. نگاهی که مناسبات بینش و دانش خود را با امر دموکراتیک سازی و گذار استراتژیک به طور همزمان پیوند زده است.
رویکرد گروه دوم مبتنی بر اجتماع سیاسی برای گره زدن تغییر در ایجاد دولت دموکراتیک است. به همین دلیل رکن چهارم تغییر مدنی که پیشتر هم از آن به عنوان حمایت قدرتهای خارجی یاد کردم، اینجا معنا مییابد.
دستهی اول اما همواره دو کار ثابت در دو گروه متفاوت میکنند: گروهی از آنها را فعالین پر شفقتی میبینم که تصور میکنند با اکت مدنی در اشکال گوناگون، میتوانند اثرات عمیقی ایجاد کنند. گاهی بسیار هم مثبت و اثربخش بودهاند. گرچه آنها نیز طیف هستند و نباید همه را با یک چوب زد.
انواع پرفورمنسهای هنری از پیکان پشمالو گرفته تا فستیوال های ارزشمند ادبی و هنری تا هفته مد نیویورک و کت واک با زن زندگی آزادی! از این دسته هستند.
کار دوم اما مخرب این طیف، برجسته کردن سازمان و فعال مدنی اروپایی، پناه گرفتن پشت قدرت او و فروختن این ایده به آنهاست که تنها گروه بر حقی که باید ببینید ما هستیم، باقی فاشیستها هستند. ویژگی دیگر مخرب این طیف بو کشیدن فرصتهای مالی برای بازی با حقوق بشر است.
چپ و راست هم ندارد، حتی ابایی ندارند که صدای زندانی دیگر را از داخل ایران که از اتحاد گروهها برای پیشروی گذار میگوید خفه کنند. غالبا هم در قلب اروپا جانشان در خطر است، مدام هم گزارشهای بیپایه این ور آنور میفرستند، یکی دو تا هم نیستند و متاسفانه نتایج ارزشمند دیگر اعضای طیف را هم مخدوش میکنند.
چرا که مناسبات و پیوندها ایجاب میکند و دستهای نامریی آن را تقویت میکنند تا فقط صدای مسلطی که پایگاههای قدرت سیاسی خاص داخل کشور میخواهد برجسته شود.
فعالیت مدنی و تمرکز روی جامعه مدنی غرب اگر بدون اولویت بخشی به مذاکرات با رهبران سیاسی برای جلب حمایت آنان در لحظات تغییر و تاسیس دولت دموکراتیک باشد، اندازه آب بینی بز هم نمیارزد.
اینجا دوباره میتوانیم یک نقطه کانونی برای همزمانی نیروها تعریف کنیم. جامعه مدنی+گذار دموکراتیک برای تاسیس دولت دموکراتیک. باقی تفالهها را باید از بالون بیرون انداخت.
#زن_زندگى_آزادى
افراد برجسته سیاسی در خارج از ایران از عدم اعتماد به نفس رنج میبرند و از احتمال شکست و ملامت میترسند. بخشی از این ترس به موضوع تفکیک داخل و خارج باز میگردد و اگر سر سوزن از انقلاب سوریه درس گرفته بودیم حالا به نیروی خارج از کشور نمیگفتیم که نهایتا هماهنگ کننده باشند. همان خطی که نهادهای امنیتی هم براش خرسند هستند.
بعضی از شما که طیفهای مختلف را نمایندگی میکنید بالای چند میلیون دنبال کننده دارید. این خوشبختی حکومت اسلامی در ایران است که توانسته عدم اعتماد به نفس و ترس شما را شناسایی کند. واقعیت این است که همه چیز به اثر گذاری شبکههای اجتماعی برمیگردد و دقیقا اینستاگرام!
واقعیت دوم این است که شما متاثر از توییتر هستید که اساسا نقش پایینی و کم اولویتی در اثرگذاریها بر انقلاب #مهسا_امینی داشته است. ترسها را کنار بگذارید و همسو با ارزشهای خیابان فراخوان بدهید و مردم را کنار یکدیگر نگه دارید.
مسوولیت بزرگ شما ترویج امر دموکراتیک است تا همزمانی ارزشهای دموکراتیک را فزونی دهد.
#زن_زندگى_آزادى
بعضی از شما که طیفهای مختلف را نمایندگی میکنید بالای چند میلیون دنبال کننده دارید. این خوشبختی حکومت اسلامی در ایران است که توانسته عدم اعتماد به نفس و ترس شما را شناسایی کند. واقعیت این است که همه چیز به اثر گذاری شبکههای اجتماعی برمیگردد و دقیقا اینستاگرام!
واقعیت دوم این است که شما متاثر از توییتر هستید که اساسا نقش پایینی و کم اولویتی در اثرگذاریها بر انقلاب #مهسا_امینی داشته است. ترسها را کنار بگذارید و همسو با ارزشهای خیابان فراخوان بدهید و مردم را کنار یکدیگر نگه دارید.
مسوولیت بزرگ شما ترویج امر دموکراتیک است تا همزمانی ارزشهای دموکراتیک را فزونی دهد.
#زن_زندگى_آزادى
جلسه ایران آینده گذاشتند در شبکه من و تو، انصافا متخصصان صحبتهای دقیقی هم میکنند اما یک جایی بحث به خنده و مزاح رسید و تینا قاضی مراد گفت: به نظر میرسه جواب همهی سؤالها اینه که جمهوری اسلامی باید بره! به قول گلستان هاهاها
این موضوع قابل درک است که پژوهشهای سرزمینی میتواند منبع قابل ارزیابی و ارزشمندی برای ارائهی چشماندازی به غرب برای آیندهی منطقه و ایران باشد تا بتواند حمایتها را برای #استراتژی_تغییر برانگیزاند. به ویژه موضوع انرژی که بسیاری مسائل امنیتی منطقه به آن گره خورده است.
اما در هر صورت گذار سیاسی، پروژهای آگاهانه و اراده گرایانه است که بر مبنای سیاستهای خیابانی، اعتصابات فلج کننده و ریزش از ساختار سرکوب نهایی میشود. این بخش، نقطه آشیلِ تغییر و پیشروی سناریوها به شکل مدنی و از سوی مردم در ایران است.
این موضوع قابل درک است که پژوهشهای سرزمینی میتواند منبع قابل ارزیابی و ارزشمندی برای ارائهی چشماندازی به غرب برای آیندهی منطقه و ایران باشد تا بتواند حمایتها را برای #استراتژی_تغییر برانگیزاند. به ویژه موضوع انرژی که بسیاری مسائل امنیتی منطقه به آن گره خورده است.
اما در هر صورت گذار سیاسی، پروژهای آگاهانه و اراده گرایانه است که بر مبنای سیاستهای خیابانی، اعتصابات فلج کننده و ریزش از ساختار سرکوب نهایی میشود. این بخش، نقطه آشیلِ تغییر و پیشروی سناریوها به شکل مدنی و از سوی مردم در ایران است.
درسهای ۱۱ سپتامبر
کودتا در شیلی و حمله تروریستی به برجهای دوقلو در امریکا
پیشگیری از استبداد و اسلامگرایی سیاسی
امروز ۱۱ سپتامبر هم سالروز بزرگترین واقعه تروریستی جهان است و هم روز کودتا علیه دولت آلنده در شیلی سال ۱۹۷۳. اتفاقی که از ۷۳ تا سال ۹۰ منجر به ناپدید سازی قهری یا اعدام بیش از ۳ هزار نفر شد. عدالت انتقالی از نوع شیلیایی گرچه در ابتدا بر اساس گزارش رتیگ، معطوف به اولویت به ایجاد دموکراسی شد تا برقراری عدالت، اما پس از ۵۰ سال دولت شیلی اعلام کرد که شناسایی و جستجوی قربانیان را از سر خواهد گرفت، چرا که به گفته گابریل بوریک رییسجمهور کنونی شیلی «عدالت خاموش شدنی نیست».
آن ۳ هزار نفر اکنون به عدد ۴۰٫۱۷۵ نفر افزایش پیدا کرده و جستجو برای کشته شدگان و ناپدید شدگان همچنان ادامه دارد. در هر دو واقعه، پیشگیری از ظهور اسلام سیاسی و نیز پیشگیری از استبداد درسی برای خاورمیانه در ایجاد لیبرال دموکراسی است. بازماندگان جنایتکار واقعه اول، اکنون حکومت اسلامی افغانستان را تشکیل دادهاند و مدارا با استبداد از هر نوع، مسدود کنندهی تلاشها برای ایجاد دموکراسی است.
هر دستآوردی در ایجاد یک جمهوری لیبرال دموکرات ضروری است که مکانیزم های عدم بازگشت و تثبیت امر دموکراتیک را با اهرمهای حقوقی و فرآیندهای ساختاری، نهادینه کند. لیبرال دموکراسی بر اساس فرآیند خود ترمیمی کار میکند و هر گام نهادینه شده غیر قابل بازگشت است.
کودتا در شیلی و حمله تروریستی به برجهای دوقلو در امریکا
پیشگیری از استبداد و اسلامگرایی سیاسی
امروز ۱۱ سپتامبر هم سالروز بزرگترین واقعه تروریستی جهان است و هم روز کودتا علیه دولت آلنده در شیلی سال ۱۹۷۳. اتفاقی که از ۷۳ تا سال ۹۰ منجر به ناپدید سازی قهری یا اعدام بیش از ۳ هزار نفر شد. عدالت انتقالی از نوع شیلیایی گرچه در ابتدا بر اساس گزارش رتیگ، معطوف به اولویت به ایجاد دموکراسی شد تا برقراری عدالت، اما پس از ۵۰ سال دولت شیلی اعلام کرد که شناسایی و جستجوی قربانیان را از سر خواهد گرفت، چرا که به گفته گابریل بوریک رییسجمهور کنونی شیلی «عدالت خاموش شدنی نیست».
آن ۳ هزار نفر اکنون به عدد ۴۰٫۱۷۵ نفر افزایش پیدا کرده و جستجو برای کشته شدگان و ناپدید شدگان همچنان ادامه دارد. در هر دو واقعه، پیشگیری از ظهور اسلام سیاسی و نیز پیشگیری از استبداد درسی برای خاورمیانه در ایجاد لیبرال دموکراسی است. بازماندگان جنایتکار واقعه اول، اکنون حکومت اسلامی افغانستان را تشکیل دادهاند و مدارا با استبداد از هر نوع، مسدود کنندهی تلاشها برای ایجاد دموکراسی است.
هر دستآوردی در ایجاد یک جمهوری لیبرال دموکرات ضروری است که مکانیزم های عدم بازگشت و تثبیت امر دموکراتیک را با اهرمهای حقوقی و فرآیندهای ساختاری، نهادینه کند. لیبرال دموکراسی بر اساس فرآیند خود ترمیمی کار میکند و هر گام نهادینه شده غیر قابل بازگشت است.
مسخ استراتژی مبارزه
اگر گروهی میگوید ...
اگر هر فرد یا گروهی با مفهوم انقلابیگری قیام مهسا با عمل تشریفاتی یا اقدامات بیهوده برخورد کنند، آدمهای این وضعیت بحرانی نیستند. چه اسمش را جنبش و چه انقلاب بگذاریم، عمل متقارن توصیه شونده و موثر، باید اقدامات فلج کنندهی سیستم باشند نه مسخ استراتژی مبارزه!
اگر گروهی میگوید اعتراضات خیابانی، آیا توانایی سیاستگذاری در جهت کمک، هدایت و مدیریت خیابان را دارد؟ آیا منابعی دارد که آنها را برای اتحاد عمومی نیروها بسیج کند؟ همزمانی و همآهنگی خیابان و تبدیل آن به #استراتژی_تغییر در پارادایم آنها تعریف و پاسخهای مشخصی دارد؟ یا منتشران جملات ۸ ریشتری از پیروزی حتمی خیالی یا همسایهها یاری کنید تا من رییسجمهوری-پادشاهی کنم هستند؟
آیا مفهوم گذار با تمام عناصر آن به ویژه دموکراتیک سازی و ایجاد مشروعیت جایی در پارادیمهای توصیفی استراتژیک آنان دارد؟
اگر گروهی میگوید حمایتهای خارجی، آیا تیم متخصص ویژهای به طور حقوقی و سیاسی این موضوع را دنبال میکند؟ آیا جئوپالتیک وضعیت را میشناسد؟ آیا تهدیدهای بیرونی یا درونی تغییر را شناسایی کرده است؟ کشورهای دوست ما چه کسانی هستند؟ چگونه میتوان وضعیت همکاری غرب با رژیم را مسدود کرد؟
به طور مشخص وقتی میبینید آمریکا حاضر است در وضعیت کنونی ۶ میلیارد دلار به حکومت اسلامی پرداخت کند یعنی همه گروههای درگیر اپوزیسیون خارج از کشور نسبت به وضعیت پیش آمده شکست خوردهاند، شما نتوانستید تغییری در ترند همکاری با جمهوری اسلامی و دیدگاه های مرتبط با امنیت و انرژی ایجاد کنید. واقعیت این است که شما شکست خوردهاید و باید به طور فوری و سازمانی، تغییرات و پارادایمهای تازه ایجاد کنید وگرنه اتاقها کج نیستند شما رقص بلد نیستید!
اگر گروهی میگوید اعتصاب، باید دقیقا مشخص کند چه نوع اعتصابی و چرا؟ آیا صرفا با یک توصیه نمایشی روبرو هستیم یا این که اساسا امکان اجرایی شدن اعتصاب فلج کننده وجود دارد؟ وضعیت مبارزه با حکومت، صحنه نبرد امکانها و امتناع هستند. متاسفانه امکانهای ما سیر نزولی دارند و بیشتر در چاه امتناع افتادهایم.
و نهایتا اگر گروهی در شرایط استقرار مسلط جمهوری اسلامی و فقدان پاسخ به پرسشهای بالا از ریزش ساختار سرکوب میگوید فقط تمسخر کنید و بگذرید.
#زن_زندگى_آزادى
اگر گروهی میگوید ...
اگر هر فرد یا گروهی با مفهوم انقلابیگری قیام مهسا با عمل تشریفاتی یا اقدامات بیهوده برخورد کنند، آدمهای این وضعیت بحرانی نیستند. چه اسمش را جنبش و چه انقلاب بگذاریم، عمل متقارن توصیه شونده و موثر، باید اقدامات فلج کنندهی سیستم باشند نه مسخ استراتژی مبارزه!
اگر گروهی میگوید اعتراضات خیابانی، آیا توانایی سیاستگذاری در جهت کمک، هدایت و مدیریت خیابان را دارد؟ آیا منابعی دارد که آنها را برای اتحاد عمومی نیروها بسیج کند؟ همزمانی و همآهنگی خیابان و تبدیل آن به #استراتژی_تغییر در پارادایم آنها تعریف و پاسخهای مشخصی دارد؟ یا منتشران جملات ۸ ریشتری از پیروزی حتمی خیالی یا همسایهها یاری کنید تا من رییسجمهوری-پادشاهی کنم هستند؟
آیا مفهوم گذار با تمام عناصر آن به ویژه دموکراتیک سازی و ایجاد مشروعیت جایی در پارادیمهای توصیفی استراتژیک آنان دارد؟
اگر گروهی میگوید حمایتهای خارجی، آیا تیم متخصص ویژهای به طور حقوقی و سیاسی این موضوع را دنبال میکند؟ آیا جئوپالتیک وضعیت را میشناسد؟ آیا تهدیدهای بیرونی یا درونی تغییر را شناسایی کرده است؟ کشورهای دوست ما چه کسانی هستند؟ چگونه میتوان وضعیت همکاری غرب با رژیم را مسدود کرد؟
به طور مشخص وقتی میبینید آمریکا حاضر است در وضعیت کنونی ۶ میلیارد دلار به حکومت اسلامی پرداخت کند یعنی همه گروههای درگیر اپوزیسیون خارج از کشور نسبت به وضعیت پیش آمده شکست خوردهاند، شما نتوانستید تغییری در ترند همکاری با جمهوری اسلامی و دیدگاه های مرتبط با امنیت و انرژی ایجاد کنید. واقعیت این است که شما شکست خوردهاید و باید به طور فوری و سازمانی، تغییرات و پارادایمهای تازه ایجاد کنید وگرنه اتاقها کج نیستند شما رقص بلد نیستید!
اگر گروهی میگوید اعتصاب، باید دقیقا مشخص کند چه نوع اعتصابی و چرا؟ آیا صرفا با یک توصیه نمایشی روبرو هستیم یا این که اساسا امکان اجرایی شدن اعتصاب فلج کننده وجود دارد؟ وضعیت مبارزه با حکومت، صحنه نبرد امکانها و امتناع هستند. متاسفانه امکانهای ما سیر نزولی دارند و بیشتر در چاه امتناع افتادهایم.
و نهایتا اگر گروهی در شرایط استقرار مسلط جمهوری اسلامی و فقدان پاسخ به پرسشهای بالا از ریزش ساختار سرکوب میگوید فقط تمسخر کنید و بگذرید.
#زن_زندگى_آزادى
فروپاشی جمهوری اسلامی در تهران اتفاق میافتد
کنار چشم و چراغ ایران بایستیم…
این یک واقعیت استراتژیک است که سقوط رژیم بر اساس سیاستهای خیابانی نه در کردستان و نه شیراز و نه هیچ جای دیگر اتفاق نمیافتد. این هم از پیامدهای یک همبستگی شکست خورده است که به جای تمرکز نیروها در اعتراضات خیابانی بر روی تهران، آن را به کردستان میکشاند و به منطقهای نظامی تبدیلش میکند.
اگر قرار باشد خیابان به نقشهای استراتژیک برای سقوط رژیم تبدیل شود همه گروهها ضروری است توافق کنند جایی که باید آزاد شود تهران است. بیشتر از یک سال است که مینویسم سقوط رژیمها از نظر تجربی و تاریخی در ایران فقط در تهران اتفاق میافتد و وجود اعتراضات در شهرهای دیگر آن را تقویت میکند.
این به معنای کنسل کردن شهرهای دیگر نیست، به معنای این است که این پروژه امنیتی و راهبرد کوتاه مدت رژیم است که کردستان را منطقهای جنگی نشان دهد. باید قویا کنار چشم و چراغ ایران ایستاد و با همبستگی جمهوری خواهان، موازنه و تمرکز را به سمت از هم پاشیدگی نظام در تهران سوق داد.
#زن_زندگى_آزادى
کنار چشم و چراغ ایران بایستیم…
این یک واقعیت استراتژیک است که سقوط رژیم بر اساس سیاستهای خیابانی نه در کردستان و نه شیراز و نه هیچ جای دیگر اتفاق نمیافتد. این هم از پیامدهای یک همبستگی شکست خورده است که به جای تمرکز نیروها در اعتراضات خیابانی بر روی تهران، آن را به کردستان میکشاند و به منطقهای نظامی تبدیلش میکند.
اگر قرار باشد خیابان به نقشهای استراتژیک برای سقوط رژیم تبدیل شود همه گروهها ضروری است توافق کنند جایی که باید آزاد شود تهران است. بیشتر از یک سال است که مینویسم سقوط رژیمها از نظر تجربی و تاریخی در ایران فقط در تهران اتفاق میافتد و وجود اعتراضات در شهرهای دیگر آن را تقویت میکند.
این به معنای کنسل کردن شهرهای دیگر نیست، به معنای این است که این پروژه امنیتی و راهبرد کوتاه مدت رژیم است که کردستان را منطقهای جنگی نشان دهد. باید قویا کنار چشم و چراغ ایران ایستاد و با همبستگی جمهوری خواهان، موازنه و تمرکز را به سمت از هم پاشیدگی نظام در تهران سوق داد.
#زن_زندگى_آزادى
برای امروز یادگاری مینویسم، به یک سال گذشته نگاه میکنم و به خاطر میآورم که هر لحظهی آن را در آتش و آب زندگی کردم. درس بزرگ این روزها و اکنون اجرایی بودن، عملگرا بودن و گامی برداشتن است. حتی وقتی شعر مینویسیم احساس را اجرا میکنیم
مثلا وقتی برای کامران گودرزی سروده بودم: «تو را از لایههای آب که خاک کسی نبود/ بیرون کشیدیم». تنهایی داشت به شکل ویژهای اجرا میشد و به کامران از #آبان۹۸ متعلق بود و ما bystander هایی به قول پیتر دراکر بودیم که نهیب اجرا و تلنگری برای خروج از مرداب خویش را تجربه میکردیم.
چه برسد قرار گرفتن در وضعیتی که باید به طور اجرایی به راههای مسدود کننده حکومت اسلامی در ایران و بیرون از ایران بیاندیشیم. در حال حاضر زندگی جز این ماموریتی ندارد و ارزش آن وابسته به برقراری لیبرال دموکراسی در ایران و حذف اسلامگرایی از هرنوع از زندگی ایرانیان است.
اگر کار سیاسی یا حقوق بشری انجام میدهیم هر نوع کنشگری ما نهایتا و ضرورتا باید بتواند مسدود کنندهی جمهوری اسلامی در جایجای جهان باشد. کنشگری را تحقیر نکنیم و با کسانی که کنشگران بر ضد حکومت اسلامی را هدف قرار میدهند همسو نشویم.
#زن_زندگى_آزادى
ژینا #مهسا_امينی دختر ایران، نامت جاودان
مثلا وقتی برای کامران گودرزی سروده بودم: «تو را از لایههای آب که خاک کسی نبود/ بیرون کشیدیم». تنهایی داشت به شکل ویژهای اجرا میشد و به کامران از #آبان۹۸ متعلق بود و ما bystander هایی به قول پیتر دراکر بودیم که نهیب اجرا و تلنگری برای خروج از مرداب خویش را تجربه میکردیم.
چه برسد قرار گرفتن در وضعیتی که باید به طور اجرایی به راههای مسدود کننده حکومت اسلامی در ایران و بیرون از ایران بیاندیشیم. در حال حاضر زندگی جز این ماموریتی ندارد و ارزش آن وابسته به برقراری لیبرال دموکراسی در ایران و حذف اسلامگرایی از هرنوع از زندگی ایرانیان است.
اگر کار سیاسی یا حقوق بشری انجام میدهیم هر نوع کنشگری ما نهایتا و ضرورتا باید بتواند مسدود کنندهی جمهوری اسلامی در جایجای جهان باشد. کنشگری را تحقیر نکنیم و با کسانی که کنشگران بر ضد حکومت اسلامی را هدف قرار میدهند همسو نشویم.
#زن_زندگى_آزادى
ژینا #مهسا_امينی دختر ایران، نامت جاودان
راه حلها را بنویسید شاید دیگران به اجرایی شدن آن فکر کنند
رسانه، شبکههای پیامرسان و اجتماعی
تغییر جبههی رویارویی و نیازی که ایجاد میکند، نشانگر استراتژیک بودنِ اصل مبارزه با جمهوری اسلامی است. فرهنگ جابجایی در جاری سازی استراتژی به مشاهدهگران کمک میکند از تدوین خطی سناریوها دوری کنند.
دادهها برای نابود کردن حکومت اسلامی از منابع متنوعی تولید میشوند. اگر در نقطهای منابع شما برای اکنون قادر به برداشت نتیجه نیستند جایی را که در آن ایستادهاید و به صحنه خیره شدهاید، تغییر دهید.
هیچ اصراری برای فشار دادن سر به دیوار بتنی برای باز شدن راه قابل توجیه نیست. اما گاهی سادهانگاری برای سازمانهایی که ویژگی یادگیرنده ندارند ادامهی کارهای احمقانهی پیشین را توجیه میکند.
بیش از هر زمانی به وضوح روشن است که صحنهی نبرد با ساختار سرکوب در دو نقطه ادامه دارد. نقطهای که سیاستهای خیابانیِ اعتراضات در آن میگذرند و نقطهای که صحنه نبرد دادهها در شکل کلان آن به همراه راهبردها یا ابزارهای زیر مجموعه دارند پیشامدها را مدیریت میکنند.
در نقطه دوم، تجربهی جمهوری اسلامی را باید در ایجاد لابیهای برون مرزی، افراد کلیدی خریداری شده (شامل روزنامه نگار تا کارچاقکن) تشکیلات و سازمانهایی دید که طیف متنوعی را این مدت بر ضد مردم و اعتراضات آنان شکل داده است.
این بخش برای حکومت، دو سر گروه اصلی دارد. گروههای هکری برون مرزی و گروههای هکری مخصوص فعالین و سازمانهای مخالف. زیر مجموعه این دو چندین سازمان بزرگ از طرف نهادهای مختلف به ویژه تحت مدیریت سپاه پاسداران است که کم و بیش درباره تشکیلات آنان برای حضور در فضای مجازی، پیامرسانها و شبکههای اجتماعی شنیدهاید.
پرسش این است که اینجا نه آسیب جانی خیابانی را به همراه دارد و نه زندان و شکنجه. اما چرا اپوزیسیون جمهوری اسلامی وارد این صحنه از رویارویی نشده است؟ فکر میکنم به قول حسرت السلطنه، واقعا بلد نیستند یا اساسا برای مبارزه جدی نیستند.
واقعیت این است که در این جبهه از مبارزه باید در سطحی به مقابله با حکومت رفت که اندازهی آنان ایجاد همآوردی کنیم. بخش فردی و ترغیب افراد با استعداد برای تصرف فضاهای با پتانسیل بالا خوب اما کافی نیست. ما نیاز به بدیل سازی رسانه و شبکههای اجتماعی در همان سطحی هستیم که قدرت ما در آنجا قرار دارد.
بدیل سازی در این سطح دستکم حتی اگر یک سوم نیروی دشمن، نیروی تشکل یافته وارد جبهه کنیم به دلیل تشنه بودن بازار جذب، میتوانیم اقدامات موثری را علیه وضعیت سازماندهی کنیم. یادآوری این اصل، ضروری است که به دلیل تنوع چشماندازها در ایران، نیاز به پیوندهای مشترک برای عینیت بخشی به آزادی، خدشه ناپذیر است.
رسانه، شبکههای پیامرسان و اجتماعی
تغییر جبههی رویارویی و نیازی که ایجاد میکند، نشانگر استراتژیک بودنِ اصل مبارزه با جمهوری اسلامی است. فرهنگ جابجایی در جاری سازی استراتژی به مشاهدهگران کمک میکند از تدوین خطی سناریوها دوری کنند.
دادهها برای نابود کردن حکومت اسلامی از منابع متنوعی تولید میشوند. اگر در نقطهای منابع شما برای اکنون قادر به برداشت نتیجه نیستند جایی را که در آن ایستادهاید و به صحنه خیره شدهاید، تغییر دهید.
هیچ اصراری برای فشار دادن سر به دیوار بتنی برای باز شدن راه قابل توجیه نیست. اما گاهی سادهانگاری برای سازمانهایی که ویژگی یادگیرنده ندارند ادامهی کارهای احمقانهی پیشین را توجیه میکند.
بیش از هر زمانی به وضوح روشن است که صحنهی نبرد با ساختار سرکوب در دو نقطه ادامه دارد. نقطهای که سیاستهای خیابانیِ اعتراضات در آن میگذرند و نقطهای که صحنه نبرد دادهها در شکل کلان آن به همراه راهبردها یا ابزارهای زیر مجموعه دارند پیشامدها را مدیریت میکنند.
در نقطه دوم، تجربهی جمهوری اسلامی را باید در ایجاد لابیهای برون مرزی، افراد کلیدی خریداری شده (شامل روزنامه نگار تا کارچاقکن) تشکیلات و سازمانهایی دید که طیف متنوعی را این مدت بر ضد مردم و اعتراضات آنان شکل داده است.
این بخش برای حکومت، دو سر گروه اصلی دارد. گروههای هکری برون مرزی و گروههای هکری مخصوص فعالین و سازمانهای مخالف. زیر مجموعه این دو چندین سازمان بزرگ از طرف نهادهای مختلف به ویژه تحت مدیریت سپاه پاسداران است که کم و بیش درباره تشکیلات آنان برای حضور در فضای مجازی، پیامرسانها و شبکههای اجتماعی شنیدهاید.
پرسش این است که اینجا نه آسیب جانی خیابانی را به همراه دارد و نه زندان و شکنجه. اما چرا اپوزیسیون جمهوری اسلامی وارد این صحنه از رویارویی نشده است؟ فکر میکنم به قول حسرت السلطنه، واقعا بلد نیستند یا اساسا برای مبارزه جدی نیستند.
واقعیت این است که در این جبهه از مبارزه باید در سطحی به مقابله با حکومت رفت که اندازهی آنان ایجاد همآوردی کنیم. بخش فردی و ترغیب افراد با استعداد برای تصرف فضاهای با پتانسیل بالا خوب اما کافی نیست. ما نیاز به بدیل سازی رسانه و شبکههای اجتماعی در همان سطحی هستیم که قدرت ما در آنجا قرار دارد.
بدیل سازی در این سطح دستکم حتی اگر یک سوم نیروی دشمن، نیروی تشکل یافته وارد جبهه کنیم به دلیل تشنه بودن بازار جذب، میتوانیم اقدامات موثری را علیه وضعیت سازماندهی کنیم. یادآوری این اصل، ضروری است که به دلیل تنوع چشماندازها در ایران، نیاز به پیوندهای مشترک برای عینیت بخشی به آزادی، خدشه ناپذیر است.
باور عمومی شدهای وجود داره که شکست انقلاب ژینا #مهسا_امينی به علت شکست همبستگی جرجتاون اتفاق افتاده؛ اما این باور درستی نیست.
جرجتاون میتونست یک همبستگی مشروعیت یافته و نهادینه باشه و اینطور فرض میکنم که نیرو و مشروعیت خودش رو از مجموعهی اعتراضات شهریور تا آذر گرفت. اما چیزی که شکست اعتراضات رو حتی موقتا اما عمیق رقم زد، فقدان همبستگی در پیش از وقوع اعتراضات بود. طبعا اگر نیروی اجرایی سازمان یافته و دارای استراتژی تغییر در پیش از ۱۴۰۱ شکل گرفته بود، نوع رویاروییها با جمهوری اسلامی متفاوت بود.
قبلا سوال میکردم آیا نیروی تحصیلکرده در سیاست، مدیریت و استراتژی در خارج از کشور وجود نداشت؟ البته که وجود داشت. دو کار اساسی مثلا اصلا انجام نشد. قبلش این رو هم بگم که پلتفرمهای تغییر دست یک تیپ مشخص از افراد بود. چهرههای مشهوری که از هم متنفر بودند یا بعدا متنفر شدند. پلتفرمها دست سازمانهای سیاسی نبود و اساسا تنها در چند مورد که یادم هست و جاهای مختلف دیدم، فقط نقش مشورتی داشتند. اما دو کار:
تقریبا همه جا حرف از این بود که با توجه به خواست جوانگرایی خیزش، حاصل از اتفاقات خیابان و همینطور حضور بسیار پررنگ نوجوانان و جوانان دختر و زن، شاهد اعلام بازنشستگی بسیاری از چهرهها باشیم. یا دستکم پشت صحنه فقط باشند مشورت بدن تا نیروی جوان تازه روییده نقشآفرینی کنند. از هر حزب و سازمانی که میپرسیدم میگفتند آره دیگه چارهای جز این نیست اما خیلی زود به فراموشی سپرده شد. دلیلش هم توهم پیروزی بود.
در بسیاری گروهها اخبار فیک و جعلی از پیروزی و خروج صدها نفری نیروهای رژیم منتشر میشد و فرض کنید وقتی پیروزی نزدیک باشه و شما هم چهره در وقت وقوع باشید محاله به دیگران فرصت ظهور بدید. درباره گذار سیاسی تازه شروع به نوشتن نکردم. قدیمیترین و جدیترین نوشتهها درباره گذار به قبل از یک سال از اعتراضات شهریور بر میگردند.
یک جور مطلق انگاری هم دربارهی موفقیت چهرههای سیاسی وجود داشت و هنوزم داره که با وجود از هم پاشیدن جرجتاون حاضر نیستند به مولفههای دموکراتیک سازی بپردازند. واقعیت اینه که شکست حکومت علی خامنهای آمادگی استراتژیک بالایی میخواد و نیروی تازه حداقل باید این رو درک کنه. قدیمیها از هر نوع درک نمیکنند و محکوم به پایان کار سیاسی هستند.
متاسفانه تا اطلاع ثانوی هم چارهای نیست باید در دو جبهه بجنگیم. پهلوی و نیروهای وابسته رو تمام شده میبینم. بقیه هم کاش فقط صرفا کمک کنند و یار و مشاور دلسوز باشند وگرنه اگر بخوان داعیهدار لیدری و الیت همبستگی آینده بشن، به سرنوشت اصحاب پهلوی دچار خواهند شد.
همهی شانس شکل گرفتن همبستگی، نیرو گرفتن و تشکلیابیِ جمهوری خواهان جوانه، مخصوصا لیبرالهاش. ما به ترکها، کُردها و گیلکها (و هر تبار دیگهای که داریم) ی لیبرال برای وقوع یک همبستگی بیشتر از همیشه و بیشتر از دیگرانی در طول طیف #جمهوری_ایرانی برای ملت ایران نیاز داریم.
جرجتاون میتونست یک همبستگی مشروعیت یافته و نهادینه باشه و اینطور فرض میکنم که نیرو و مشروعیت خودش رو از مجموعهی اعتراضات شهریور تا آذر گرفت. اما چیزی که شکست اعتراضات رو حتی موقتا اما عمیق رقم زد، فقدان همبستگی در پیش از وقوع اعتراضات بود. طبعا اگر نیروی اجرایی سازمان یافته و دارای استراتژی تغییر در پیش از ۱۴۰۱ شکل گرفته بود، نوع رویاروییها با جمهوری اسلامی متفاوت بود.
قبلا سوال میکردم آیا نیروی تحصیلکرده در سیاست، مدیریت و استراتژی در خارج از کشور وجود نداشت؟ البته که وجود داشت. دو کار اساسی مثلا اصلا انجام نشد. قبلش این رو هم بگم که پلتفرمهای تغییر دست یک تیپ مشخص از افراد بود. چهرههای مشهوری که از هم متنفر بودند یا بعدا متنفر شدند. پلتفرمها دست سازمانهای سیاسی نبود و اساسا تنها در چند مورد که یادم هست و جاهای مختلف دیدم، فقط نقش مشورتی داشتند. اما دو کار:
تقریبا همه جا حرف از این بود که با توجه به خواست جوانگرایی خیزش، حاصل از اتفاقات خیابان و همینطور حضور بسیار پررنگ نوجوانان و جوانان دختر و زن، شاهد اعلام بازنشستگی بسیاری از چهرهها باشیم. یا دستکم پشت صحنه فقط باشند مشورت بدن تا نیروی جوان تازه روییده نقشآفرینی کنند. از هر حزب و سازمانی که میپرسیدم میگفتند آره دیگه چارهای جز این نیست اما خیلی زود به فراموشی سپرده شد. دلیلش هم توهم پیروزی بود.
در بسیاری گروهها اخبار فیک و جعلی از پیروزی و خروج صدها نفری نیروهای رژیم منتشر میشد و فرض کنید وقتی پیروزی نزدیک باشه و شما هم چهره در وقت وقوع باشید محاله به دیگران فرصت ظهور بدید. درباره گذار سیاسی تازه شروع به نوشتن نکردم. قدیمیترین و جدیترین نوشتهها درباره گذار به قبل از یک سال از اعتراضات شهریور بر میگردند.
یک جور مطلق انگاری هم دربارهی موفقیت چهرههای سیاسی وجود داشت و هنوزم داره که با وجود از هم پاشیدن جرجتاون حاضر نیستند به مولفههای دموکراتیک سازی بپردازند. واقعیت اینه که شکست حکومت علی خامنهای آمادگی استراتژیک بالایی میخواد و نیروی تازه حداقل باید این رو درک کنه. قدیمیها از هر نوع درک نمیکنند و محکوم به پایان کار سیاسی هستند.
متاسفانه تا اطلاع ثانوی هم چارهای نیست باید در دو جبهه بجنگیم. پهلوی و نیروهای وابسته رو تمام شده میبینم. بقیه هم کاش فقط صرفا کمک کنند و یار و مشاور دلسوز باشند وگرنه اگر بخوان داعیهدار لیدری و الیت همبستگی آینده بشن، به سرنوشت اصحاب پهلوی دچار خواهند شد.
همهی شانس شکل گرفتن همبستگی، نیرو گرفتن و تشکلیابیِ جمهوری خواهان جوانه، مخصوصا لیبرالهاش. ما به ترکها، کُردها و گیلکها (و هر تبار دیگهای که داریم) ی لیبرال برای وقوع یک همبستگی بیشتر از همیشه و بیشتر از دیگرانی در طول طیف #جمهوری_ایرانی برای ملت ایران نیاز داریم.
در ادبیات سیستمهای انتقالی سیاسی برای اجرایی شدن #استراتژی_تغییر، نه به اکثریت تضمین حقوقی میدهند و نه به اقلیت. تنها، توافق سیاسی برای همزمانی و همآهنگی در بستر لیبرال دموکراسی برای واقعی کردن نابرابریها و ایجاد زمین مشترک، اصل است تا بازی قاعدهمند آغاز شود.
در کشاکش متن و حاشیه، نیروی سیاسی که بر روی ناسیونالیسم افراطی از هر نوع پافشاری میکنند، نیروهای واکنشی خود را برای مقابله در سطوح نفرت پراکنانه به میدان میفرستند. این موضوع در ابتدا واکنش تدافعی برای اصل بقاست اما اگر به متن باز نگردد، پیامدهای غیرقابل کنترل به همراه خواهد داشت.
گروههای سیاسی تصور میکنند که با نادیده گرفتن متن، روزی و به راحتی حاشیه را کنترل میکنند، تجربیات از این نوع در بالکان و آفریقا گوشزد میکنند که در جایی مولفههای ناسیونالیسم افراطی و درونی شده دیگر از الیت سازماندهنده پیروی نخواهد کرد؛ فاجعه اینجا رقم خواهد خورد.
هر قیاس یا تطبیقی میسازیم و به هر پترنی که اشاره میکنیم دو نکته را باید قطعا در نظر گرفت: تحلیل جیو پلتیکال و درگیری ما در مخمصهی گذار. اینکه عموما کبک کانادا را به ایران میچسبانیم یا بر سر مسأله زبان، اروپاییتر از اروپایی میشویم نشان از عدم تمایز در بحث علمی و به ویژه فقدان دولت دموکراتیک برای ما دارد.
ضروری است توصیف شود که آزادی ما جایی تمام میشود که آزادی دیگری آغاز میشود و در سیستمهای انتقالی دموکراتیک این موضوع با حفظ جان و حق فرد فرد جامعه، ارتباط مستقیم دارد. شما نمیتوانید از یک سیستم انتقالی یک طرفه صحبت کنید که در آن هویت فره شاهی و هویت تباری اقلیت، بر حق فردیِ جامعه برتری داشته باشد.
در اندیشههای انتقالی، یکسان سازی فرهنگی سیاسیِ جامعه و همزمان منافع تباری، هر دو نکوهش میشوند. چرا که خط کشیها و دیگری سازیها را عامل اساسی در گذار شکنجهآور تلقی میکنند. این یادآوری را در نظر بگیرید که تقریبا غیر ممکن است که در شرایط چندین تباری و بر اساس فقط منافع یک یا چند تبار، گذار دموکراتیک اتفاق بیافتد.دستکم یافتههای تاریخی به زیان ما هستند.
در کشاکش متن و حاشیه، نیروی سیاسی که بر روی ناسیونالیسم افراطی از هر نوع پافشاری میکنند، نیروهای واکنشی خود را برای مقابله در سطوح نفرت پراکنانه به میدان میفرستند. این موضوع در ابتدا واکنش تدافعی برای اصل بقاست اما اگر به متن باز نگردد، پیامدهای غیرقابل کنترل به همراه خواهد داشت.
گروههای سیاسی تصور میکنند که با نادیده گرفتن متن، روزی و به راحتی حاشیه را کنترل میکنند، تجربیات از این نوع در بالکان و آفریقا گوشزد میکنند که در جایی مولفههای ناسیونالیسم افراطی و درونی شده دیگر از الیت سازماندهنده پیروی نخواهد کرد؛ فاجعه اینجا رقم خواهد خورد.
هر قیاس یا تطبیقی میسازیم و به هر پترنی که اشاره میکنیم دو نکته را باید قطعا در نظر گرفت: تحلیل جیو پلتیکال و درگیری ما در مخمصهی گذار. اینکه عموما کبک کانادا را به ایران میچسبانیم یا بر سر مسأله زبان، اروپاییتر از اروپایی میشویم نشان از عدم تمایز در بحث علمی و به ویژه فقدان دولت دموکراتیک برای ما دارد.
ضروری است توصیف شود که آزادی ما جایی تمام میشود که آزادی دیگری آغاز میشود و در سیستمهای انتقالی دموکراتیک این موضوع با حفظ جان و حق فرد فرد جامعه، ارتباط مستقیم دارد. شما نمیتوانید از یک سیستم انتقالی یک طرفه صحبت کنید که در آن هویت فره شاهی و هویت تباری اقلیت، بر حق فردیِ جامعه برتری داشته باشد.
در اندیشههای انتقالی، یکسان سازی فرهنگی سیاسیِ جامعه و همزمان منافع تباری، هر دو نکوهش میشوند. چرا که خط کشیها و دیگری سازیها را عامل اساسی در گذار شکنجهآور تلقی میکنند. این یادآوری را در نظر بگیرید که تقریبا غیر ممکن است که در شرایط چندین تباری و بر اساس فقط منافع یک یا چند تبار، گذار دموکراتیک اتفاق بیافتد.دستکم یافتههای تاریخی به زیان ما هستند.
بین نیروهای حرفهای در سیاست و اقداماتی که ادعا میشود و متن ارزشهای مدنی در خیابان، نمایندگی ارزیابی شده وجود ندارد. چیزی که از legitimacy یا بر حق بودن یک نمایندگی در دوران گذار و در فقدان نهاد انتخابات توصیه میشود استفاده از امر دموکراتیک است.
در حرکتهای نوین برای ساخت دموکراسی، صاحبان رسانه و چهره های شاخص، نقش و شانس بیشتری از سازمان سیاسی برای تصاحب پلتفرم دارند.
این اقدامات را میتوان در یک سیستم انتقالی دموکراتیک به دو صورت پایه گذاری کرد:
۱- ساخت و تولید امر دموکراتیک بر اساس پروژههای مشترک (میتوان بر اساس اولویت و رویکرد ارتباطات با ارزشها و سیاستهای خیابان، مدنی و صنفی از پروژههای حقوق بشری مبنی بر توسعه خدمات برای جامعه مدنی نام برد.)
۲- ساخت legitimacy بر اساس رویکرد ساخت سازماندهی بر پایه اندیشهها و استراتژی های مبتنی بر grassroots
این موضوع نیز قابل تامل است که پیشفرض گرفتن خود و سازمان های از پیش تعیینی، هر چند ممکن است گاهی یا اغلب دموکراتیک عمل کنند اما احتمالا ارزیابی برای نمایندگی، با تردید بسیار احتمالا موجب شکست آنان خواهد بود.
در حرکتهای نوین برای ساخت دموکراسی، صاحبان رسانه و چهره های شاخص، نقش و شانس بیشتری از سازمان سیاسی برای تصاحب پلتفرم دارند.
این اقدامات را میتوان در یک سیستم انتقالی دموکراتیک به دو صورت پایه گذاری کرد:
۱- ساخت و تولید امر دموکراتیک بر اساس پروژههای مشترک (میتوان بر اساس اولویت و رویکرد ارتباطات با ارزشها و سیاستهای خیابان، مدنی و صنفی از پروژههای حقوق بشری مبنی بر توسعه خدمات برای جامعه مدنی نام برد.)
۲- ساخت legitimacy بر اساس رویکرد ساخت سازماندهی بر پایه اندیشهها و استراتژی های مبتنی بر grassroots
این موضوع نیز قابل تامل است که پیشفرض گرفتن خود و سازمان های از پیش تعیینی، هر چند ممکن است گاهی یا اغلب دموکراتیک عمل کنند اما احتمالا ارزیابی برای نمایندگی، با تردید بسیار احتمالا موجب شکست آنان خواهد بود.
بیدار شدن هویتخواهی متعصب و خونبار عربی شامل چند کشور خاص عرب پس از یوم کیپور، نیاز به خُرد شدن مجدد دارد. اسراییل از پس این کار برخواهد آمد. عربی بودن ناچار است خود را در مرزهای مدنی، ملی و همچنین اگر بشود سکولار تعریف کند.
کشورهای عربی دستاوردهای بلندمدت برای صلح را رها نمیکنند و عصبیتها در خشونت موثر علیه تروریستها فروکش خواهد کرد. اروپا و امریکا چارهای ندارند در سیاستهای مهاجرتی، پذیرش فرهنگی و مرزهای تبلیغ اسلام در شهرهای شان بازنگری جدی و امنیتی انجام دهند. آزادی بیان، آزادی ترویج شرارت، تجاوز و وحشیگری و ترور نیست. توجهات امنیتی از این پس بر روی سرمایهگذاری های امنیتی قطر جلب خواهد شد. قطر حتی بیش از جمهوری اسلامی درگیر عصبیت عربی و دستکاری نیروهای تروریستی بوده اما با وجود سپاه کمتر نقش اساسی آنها دیده شده است.
آنچه پیش خواهد آمد انزوای مجدد جمهوری اسلامی است و نابود شدن رویای کشوری فلسطینی!
وضعیت جمهوری اسلامی در ایران اما، فقط به چند خطای کوچک استراتژیک، بستگی مستقیم دارد. خالی شدن سیستم از حداقل عقلانیت، امکان بروز خطا با درصد احتمال بالا را افزایش داده است. جهان تا ابد نظارهگر بازی ج.ا با نظم منطقهای نخواهد بود. اینجا موضوع خیر و صلاح نیست. موضوع تمام شدن آستانه هاست.
#IStandWithIsrael
کشورهای عربی دستاوردهای بلندمدت برای صلح را رها نمیکنند و عصبیتها در خشونت موثر علیه تروریستها فروکش خواهد کرد. اروپا و امریکا چارهای ندارند در سیاستهای مهاجرتی، پذیرش فرهنگی و مرزهای تبلیغ اسلام در شهرهای شان بازنگری جدی و امنیتی انجام دهند. آزادی بیان، آزادی ترویج شرارت، تجاوز و وحشیگری و ترور نیست. توجهات امنیتی از این پس بر روی سرمایهگذاری های امنیتی قطر جلب خواهد شد. قطر حتی بیش از جمهوری اسلامی درگیر عصبیت عربی و دستکاری نیروهای تروریستی بوده اما با وجود سپاه کمتر نقش اساسی آنها دیده شده است.
آنچه پیش خواهد آمد انزوای مجدد جمهوری اسلامی است و نابود شدن رویای کشوری فلسطینی!
وضعیت جمهوری اسلامی در ایران اما، فقط به چند خطای کوچک استراتژیک، بستگی مستقیم دارد. خالی شدن سیستم از حداقل عقلانیت، امکان بروز خطا با درصد احتمال بالا را افزایش داده است. جهان تا ابد نظارهگر بازی ج.ا با نظم منطقهای نخواهد بود. اینجا موضوع خیر و صلاح نیست. موضوع تمام شدن آستانه هاست.
#IStandWithIsrael
تعداد اجساد کشف شده اسراییلی از هزار نفر عبور کرد/ مطرح کردن یک انتقاد
لحظات اولیه هنوز رسانهها از ابعاد دقیق جنایات حماس آگاه نبودند. اجرای عملیات نشون میده قرار به فتح جایی یا سرقت اطلاعات یا ربودن فرد خاصی هم مد نظر نبوده. نحوه اقدام فقط برای نشون دادن خلاقیت در وحشیگریه. مثلا تو فستیوال موزیک بعضیا در لحظات اول کشته شدند، بعضی رو انتخاب کردند و جلوی پارتنرها تجاوز کردند. به چند نفر تیر خلاص زدند.
تعدادی رو در شلترهای پشت مکان فستیوال به صورت دسته جمعی منفجر کردند. تعدادی رو سر بریدند و تعدادی رو در وحشت عمومی اسیر و به غزه فرستادند. الان میدونیم عمق نفوذ به خاک اسراییل ۲۴ کیلومتر بوده و از ۲۵ نقطه زمین و دریا وارد اسراییل شدند و همه این بیش از هزار نفر طی فقط چند ساعت با خلاقانهترین و روانی ترین حالت اجرایی به قتل رسیدند.
حماس نیاز به تولید وحشت و ترور در بدترین حالتی که روی مخاطب اثر بگذاره کرده. مثلا در موارد تجاوز گاهی تماس گرفتند و از لحظه تجاوز صدا برای پدر و مادر پخش کردند. تصاویر زنده زنده سوزاندن و سر بریدن کودکان هم هست و دقیقا همه این کارها مشخصا با برنامه ریزی انجام شدند.
اما انتقاد به مطرح کردن این همانی کردن جنایتهاست. بین اسراییل و فلسطینیها از دیرباز چند دههای جنگ و درگیری بوده اما شما با یک اتفاق مرسوم مانند گذشته روبرو نیستید که جنایت فعلی را با گذشتهی سپری شده و غیر قابل قیاس اندازه گیری میکنید. این کار هم از نظر حقوقی و هم اخلاقی اشتباهه.
میدونم بسیاری از سر همدردی انسانی و با اشاره تاریخی به منازعات بین دو گروه از ایستادن برای بشریت یا حقوق بشر حرف میزنند. ولی دوستان به ابعاد منحصر به فرد جنایت نگاه کنید. فردی که وسط میدان رقص، سر بریده شده یا مقابل دید عمومی یا خانواده مورد تجاوز قرار گرفته اگر میتونست از مشاهدهگر منصف همدردی بخواد از ما این مسوولیت رو طلب میکرد که به خود ابژهای که در حال نابود شدنه نگاه کنیم و نه پرداختن به هزار اما و اگر و ناکامی تاریخی که او نقشی درش نداشته یا خلق همسان براش.
برای خلق همسانی دستکم میشد ده روز صبر کرد و این تقلیل و انکار انسان رنج دیده یا کشته شده ست.
مورد دوم اقدام استراتژیک برای حل بحرانه که به نظرم رفتار هر دولتی در چنین شرایطی بسیارپیچیده خواهد بود و تعریف بقای استراتژیک دولت ملت مشخص خواهد کرد که چگونه با موضوع تروریستی یونیک برخورد کند.
[کنار رنج دیدگان اسراییلی میایستم.]
#IStandWithIsrae
لحظات اولیه هنوز رسانهها از ابعاد دقیق جنایات حماس آگاه نبودند. اجرای عملیات نشون میده قرار به فتح جایی یا سرقت اطلاعات یا ربودن فرد خاصی هم مد نظر نبوده. نحوه اقدام فقط برای نشون دادن خلاقیت در وحشیگریه. مثلا تو فستیوال موزیک بعضیا در لحظات اول کشته شدند، بعضی رو انتخاب کردند و جلوی پارتنرها تجاوز کردند. به چند نفر تیر خلاص زدند.
تعدادی رو در شلترهای پشت مکان فستیوال به صورت دسته جمعی منفجر کردند. تعدادی رو سر بریدند و تعدادی رو در وحشت عمومی اسیر و به غزه فرستادند. الان میدونیم عمق نفوذ به خاک اسراییل ۲۴ کیلومتر بوده و از ۲۵ نقطه زمین و دریا وارد اسراییل شدند و همه این بیش از هزار نفر طی فقط چند ساعت با خلاقانهترین و روانی ترین حالت اجرایی به قتل رسیدند.
حماس نیاز به تولید وحشت و ترور در بدترین حالتی که روی مخاطب اثر بگذاره کرده. مثلا در موارد تجاوز گاهی تماس گرفتند و از لحظه تجاوز صدا برای پدر و مادر پخش کردند. تصاویر زنده زنده سوزاندن و سر بریدن کودکان هم هست و دقیقا همه این کارها مشخصا با برنامه ریزی انجام شدند.
اما انتقاد به مطرح کردن این همانی کردن جنایتهاست. بین اسراییل و فلسطینیها از دیرباز چند دههای جنگ و درگیری بوده اما شما با یک اتفاق مرسوم مانند گذشته روبرو نیستید که جنایت فعلی را با گذشتهی سپری شده و غیر قابل قیاس اندازه گیری میکنید. این کار هم از نظر حقوقی و هم اخلاقی اشتباهه.
میدونم بسیاری از سر همدردی انسانی و با اشاره تاریخی به منازعات بین دو گروه از ایستادن برای بشریت یا حقوق بشر حرف میزنند. ولی دوستان به ابعاد منحصر به فرد جنایت نگاه کنید. فردی که وسط میدان رقص، سر بریده شده یا مقابل دید عمومی یا خانواده مورد تجاوز قرار گرفته اگر میتونست از مشاهدهگر منصف همدردی بخواد از ما این مسوولیت رو طلب میکرد که به خود ابژهای که در حال نابود شدنه نگاه کنیم و نه پرداختن به هزار اما و اگر و ناکامی تاریخی که او نقشی درش نداشته یا خلق همسان براش.
برای خلق همسانی دستکم میشد ده روز صبر کرد و این تقلیل و انکار انسان رنج دیده یا کشته شده ست.
مورد دوم اقدام استراتژیک برای حل بحرانه که به نظرم رفتار هر دولتی در چنین شرایطی بسیارپیچیده خواهد بود و تعریف بقای استراتژیک دولت ملت مشخص خواهد کرد که چگونه با موضوع تروریستی یونیک برخورد کند.
[کنار رنج دیدگان اسراییلی میایستم.]
#IStandWithIsrae
از نظر تفکر انتقادی، این مفاهیم و درک آن در پشت نامه سرگشادهی بیش از ۱۰۰ استاد هاروارد خطاب به همین دانشگاه درباره فاجعه تروریستی حمله حماس به مردم غیرنظامی اسراییل وجود دارد:
۱-حق حفظ یکپارچگی سرزمینی برای حکومتها
و اقدام علیه تروریستها و تجاوز خارجی
۲-سرزنش قربانی ممنوع
۳-حمایت از تروریسم ممنوع
۴-یکسانانگاری در جرایم خطای فاحش ریتوریک است
۵-اشاره به گذشته در لحظه وقوع جنایت و ترور، خطای فاحش ریتوریک است
۶-دوری از بیاهمیت جلوه دادن جنایت
۷-بیطرفی و سکوت، حمایت از شرّ و برای نیروی سیاسی، تعریف آینده سیاسی است
https://docs.google.com/document/u/0/d/e/2PACX-1vRrU_R4lJMubYBFX5KePu9RclIerKeXVWtEFKHvsetG7sXUTFdDfLF9TBJDe_Qra2Pmf1gMbyfdrJdJ/pub?pli=1
۱-حق حفظ یکپارچگی سرزمینی برای حکومتها
و اقدام علیه تروریستها و تجاوز خارجی
۲-سرزنش قربانی ممنوع
۳-حمایت از تروریسم ممنوع
۴-یکسانانگاری در جرایم خطای فاحش ریتوریک است
۵-اشاره به گذشته در لحظه وقوع جنایت و ترور، خطای فاحش ریتوریک است
۶-دوری از بیاهمیت جلوه دادن جنایت
۷-بیطرفی و سکوت، حمایت از شرّ و برای نیروی سیاسی، تعریف آینده سیاسی است
https://docs.google.com/document/u/0/d/e/2PACX-1vRrU_R4lJMubYBFX5KePu9RclIerKeXVWtEFKHvsetG7sXUTFdDfLF9TBJDe_Qra2Pmf1gMbyfdrJdJ/pub?pli=1
حقوقدانان ایرانی میترسند که فراهم کردن مستندات دخالت مستقیم جمهوری اسلامی در عملیات تروریستی حماس، آنها را شریک حمله نظامی احتمالی به سر اختاپوس در تهران کند. امیدوارم خانهی آزادی تابو شکنی کند و دست به این اقدام مهم و کلیدی بزند.
اپوزیسیون ج.ا در تصمیم غرب و اسراییل برای حمله نظامی احتمالی به تهران نمیتواند دخالت اساسی داشته باشد اما دستکم باید به جای سانتیمال سازی از جنگ و صلح، سناریوی همراهی در صورت وقوع عملیات به سود ملت ایران طراحی کنند تا بخشی از استراتژی تغییر برای دموکراسی باشند نه روضه خوان آن!
انفعال در تصمیمگیری، نظارهگری، بیواکنشی و بیطرفی، چهرهها و گروههای خواهان نابودی جمهوری اسلامی را از معادلات طراحی آینده حذف میکند. در سیاست، اخلاقی و فلسفی رفتار کردن بیمعناست. تنها چیزی که اهمیت دارد آینده ملت ایران و منافع ملی است که اگر کاهلی کنیم به آن ضربه خواهیم زد.
https://x.com/_houseofliberty/status/1712395117997216166?s=46
اپوزیسیون ج.ا در تصمیم غرب و اسراییل برای حمله نظامی احتمالی به تهران نمیتواند دخالت اساسی داشته باشد اما دستکم باید به جای سانتیمال سازی از جنگ و صلح، سناریوی همراهی در صورت وقوع عملیات به سود ملت ایران طراحی کنند تا بخشی از استراتژی تغییر برای دموکراسی باشند نه روضه خوان آن!
انفعال در تصمیمگیری، نظارهگری، بیواکنشی و بیطرفی، چهرهها و گروههای خواهان نابودی جمهوری اسلامی را از معادلات طراحی آینده حذف میکند. در سیاست، اخلاقی و فلسفی رفتار کردن بیمعناست. تنها چیزی که اهمیت دارد آینده ملت ایران و منافع ملی است که اگر کاهلی کنیم به آن ضربه خواهیم زد.
https://x.com/_houseofliberty/status/1712395117997216166?s=46
X (formerly Twitter)
House Of Liberty (@_houseofliberty) on X
The IRGC’s aggressive rhetoric is a daily occurrence. The world appears blind to their threats, dismissing them until the tragic reality hits. Since a year ago, a united Iranian front has pleaded for the classification of the IRGC as a terrorist organization…
هر بار اعتراضات بزرگی در ایران اتفاق افتاده، بعدش یک زنجیره حوادث غیر قابل تحلیل و توجیه هم پیش آمده. از زدن هواپیما تا قتلهای عجیب و غریب، انفجار و ترور، همه هم به امید ایجاد حواس پرتی. قبلا کار میکرد، سطح بحران اجتماعی و بینالمللی حالا انقدر بالاست که کمکی به ارگان امنیتی رژیم نمیکند.
#داریوش_مهرجویی زمانی درباره فیلم پری در دنیای تصویر نوشته بود: «پری میخواهد بگوید از ظاهریات دین باید فرار کرد و به عمقِ دین اسلام باید علاقه داشت…». مهرجویی رفیق نزدیک داریوش شایگان بود و در منجلاب دههی هفتاد مثل نفت در آب به چشم امثال محمد مختاری بودند.
این چند کلمه علیه مهرجویی نیست. حکومت اسلامی قطعا مرگ داریوش مهرجویی را رقم زده. به هزار کثافت با رویکرد حواس پرتی و ساخت انحرافهای گوناگون ذهنی و جان انسانی که براش اندازهی بیارزشی یک روزنامه باطله است. توتالیتر و شبه توتالیتر در نهایت مالندگان خود را میبلعند و از مرگ آنها برای پیشبرد مقاصد بقای سیستم بهره میبرد.
آنچه درباره سینمای غالب مهرجویی میدانیم ۴۴ سال فیلمسازی علیه زن زندگی آزادی است. همه چیز با اغتشاش در شفافیت و ایجاد یک نرتیو برای پذیرش اقتدار شیعه است و برای آن پلن بی هم دارد: انفعال و عزلت جویی. یک وقتی سوگ جمعی هم با ابتذال زیر نرتیوها لگدمال میشود و ابتدال گرایی آغاز آن است.
مثلا حتی در فیلم پری، صحنه گریه داداشی برای اسد که خودسوزی کرد و همراهی باقی مسافران، مبتذل و اداست. رنج آدمی به سخره گرفته میشود و عارف قرن پنجمی (پارسا پیروزفر) که اسد کتابش را به پری داده بود، میشود نقطه بازگشت و نجات ما!
پناه بردن به تصوف از شر شرارت شیعه و حکومت اسلامی، به جای جان گرفتن برای نابود کردنش. حتی در لیلا هم این خواهش به سازگاری بیداد میکند. در هامون هم به شکلی دیگر که نجات آدمی در لحظهی آخر وابسته به عارف بساز بفروش است که بلد است تو را از دریا بگیرد و از قضا شمس وار نجاتبخش است.
این قدر این زندگی تاریک پیش رفت که دیگر اجاره نشینها و گاو به چشم نمیآیند که کارهای بسیار ارزشمندی بودند و زیر لجنزار باقی کارها مدفون شدند.
اینجاست که آرامش دوستدار را درک میکنم وقتی میگفت که اینها هیچ کدام نقد نشدهاند و خطرناک ترین شان همین مولانای رومی است.
#داریوش_مهرجویی زمانی درباره فیلم پری در دنیای تصویر نوشته بود: «پری میخواهد بگوید از ظاهریات دین باید فرار کرد و به عمقِ دین اسلام باید علاقه داشت…». مهرجویی رفیق نزدیک داریوش شایگان بود و در منجلاب دههی هفتاد مثل نفت در آب به چشم امثال محمد مختاری بودند.
این چند کلمه علیه مهرجویی نیست. حکومت اسلامی قطعا مرگ داریوش مهرجویی را رقم زده. به هزار کثافت با رویکرد حواس پرتی و ساخت انحرافهای گوناگون ذهنی و جان انسانی که براش اندازهی بیارزشی یک روزنامه باطله است. توتالیتر و شبه توتالیتر در نهایت مالندگان خود را میبلعند و از مرگ آنها برای پیشبرد مقاصد بقای سیستم بهره میبرد.
آنچه درباره سینمای غالب مهرجویی میدانیم ۴۴ سال فیلمسازی علیه زن زندگی آزادی است. همه چیز با اغتشاش در شفافیت و ایجاد یک نرتیو برای پذیرش اقتدار شیعه است و برای آن پلن بی هم دارد: انفعال و عزلت جویی. یک وقتی سوگ جمعی هم با ابتذال زیر نرتیوها لگدمال میشود و ابتدال گرایی آغاز آن است.
مثلا حتی در فیلم پری، صحنه گریه داداشی برای اسد که خودسوزی کرد و همراهی باقی مسافران، مبتذل و اداست. رنج آدمی به سخره گرفته میشود و عارف قرن پنجمی (پارسا پیروزفر) که اسد کتابش را به پری داده بود، میشود نقطه بازگشت و نجات ما!
پناه بردن به تصوف از شر شرارت شیعه و حکومت اسلامی، به جای جان گرفتن برای نابود کردنش. حتی در لیلا هم این خواهش به سازگاری بیداد میکند. در هامون هم به شکلی دیگر که نجات آدمی در لحظهی آخر وابسته به عارف بساز بفروش است که بلد است تو را از دریا بگیرد و از قضا شمس وار نجاتبخش است.
این قدر این زندگی تاریک پیش رفت که دیگر اجاره نشینها و گاو به چشم نمیآیند که کارهای بسیار ارزشمندی بودند و زیر لجنزار باقی کارها مدفون شدند.
اینجاست که آرامش دوستدار را درک میکنم وقتی میگفت که اینها هیچ کدام نقد نشدهاند و خطرناک ترین شان همین مولانای رومی است.
رویکردها میان اپوزیسیون ج.ا در یک وضعیت بحرانی در خاورمیانه
فقدان دیدگاه لیبرال سیاسی درباره منافع ملی ایران در دوران گذار سیاسی
نگاه فردیام نسبت به وضعیت که ماهها پیش از اعتراضات سال ۱۴۰۱ داشتهام، درباره آن نوشتهام و تلاش کردهام آن را به گروههای سیاسی نیز منتقل کنم، متاثر از فعال شدن گذار سیاسی در ایران است و تبعا همه چیز را مرتبط با آن میسنجم.
بر این اساس نگاهها به موضوع را بررسی میکنم و اینجا تعارض مهمی که با نظریه پردازی های عمومی دارم فقدان درک بحرانی به نام نیروی مخالف سیاسی جمهوری اسلامی است. هر بحرانی که در مسیر گذار سیاسی سر باز میکند بیدرنگ ما را با مفهوم اپوزیسیون جمهوری اسلامی روبرو میکند. پرسشهایی که همواره میپرسیم اینها هستند: ۱- اپوزیسیون دقیقا چه کسانی، چهرههایی و چه سازمانهایی هستند؟ ۲- دربارهی وضعیت بحرانی کنونی چگونه میاندیشند؟ ۳- چگونه قرار است با آن روبرو شوند؟
اینجا قرار نیست کلمات را معطل و طولانی برای تعریف اپوزیسیون کنم. خیلی چکیده اما لازم است پاسخی به آن بدهم، آن چیزی که زیر عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی تعریف میشود بیش از آنکه مبتنی بر استراکچر (ساختار) سیاسی، سازمان، حزب و از همه مهمتر تجربه یا اندیشه ساخت نهاد برای پیریزی پایههای لیبرال دموکراسی در ایران باشد،
بیشتر رقابت افراد غیرسیاسی اما سیاست زده و حاشیهجویی برای شهرت، برای انجام کارهایی غیر موثر و بازی کردن در جایی نامربوط است. وقتی تعریف، این است تبعا در شرایط وقوع عینیِ متغیرهای سیاسی، با این مساله مواجه هستیم که گویی برای آنها یک موضوع برای قدرت نمایی یا بازی با حقوق بشر یافتهایم. در پراکندگی منازعات فردی هم چیزی عاید مشاهده گران نمیشود و تنها چند روزی همه ما را سرگرم میکند.
گرچه تجربههای مبتنی بر ساخت ارگان وجود دارد و هماکنون کار هم میکند اما در پلتفرم و زمین اصلی چالشها حضور ندارد. زمین بازی سیاسی در اردوگاه مخالفان جمهوری اسلامی را افراد مدیریت میکنند و جایی که استراکچر و ارگان در پوزیشن اجرایی غایب یا غیر موثر است، سیستم گذار سیاسی مبتنی بر نهادمحوری تولید نمیشود.
فکر میکنم پیشاپیش پاسخهای دو و سه در پاسخ اول نهفته است ولی بهتر است همین فرد گرایی سیاسی را که مقید به جمهوری پادشاهی هم نیست بهتر درک کنیم:
۱- دیدگاه اپوزیسیون ج.ا، عموما یک پوزیشن حقوق بشری است تا سیاسی.
۲- دیدگاه اپوزیسیون مبتنی بر منازعات تاریخی معمول شکلگیری بحران بین اسراییلیها و فلسطینیها ست و خود را بر اساس پیشفرضهای پایگاه اندیشه چپ جهانی با طیف متنوع تعریف میکند و حتی اندیشه راست موجود هم صرفا یک تقابل با گروه اول است و ریشه سازمانی و ساختارمند برای جستجوی منافع ملی ایرانیان ندارد.
۳- دیدگاه اپوزیسیون درباره بحران حمله تروریستی حماس و منازعات پس از آن فاقد رویکرد اجرایی برای رویارویی با موقعیت های خطیر آینده برای ایران است. حتی چهرههای نوبلی ما که درباره همه چیز مربوط به گذار صاحب نظر است، اساسا در این باره سکوت کرده است. در حالی که این توانایی را دارد که تلنگری و نهیبی بر بازیگران سیاسی وارد کنند.
واقعیت این است که کشور ما در موقعیت خطرناکی به نام جنگ قرار دارد. این جنگ یک موقعیت تعریف نشده است و ماجراجویی حکومت تروریستی اسلامی در ایران تعیین میکند که چه زمانی قرار است آن اقدام فاحش را مرتکب شوند. آستانه تحمل غربیها محک بیپایان برای مدارا ندارد و گرچه نسبت به دوران جنگ عراق برای حذف صدام بسیار تغییر کرده اما نقطه تحمل ابدی نیز به کسی تقدیم نکرده است.
وضعیت بحرانی یادآوری میکند که باید زمین بازی را به پلتفرم سیاسی سازمانی بخشید و برای تولید سیستم گذار دموکراتیک از هماکنون، چشماندازهای ضروری را تولید کرد.
وضعیت بحرانی یادآوری میکند که چیزی جز منافع ملت ایران (فرد فرد ایرانیان) در تغییرات و مجادلههای سیاسی اهمیت ندارد.
وضعیت بحرانی یادآوری میکند که ما هنوز دولت دموکراتیک نداریم و مواضع حقوق بشری نیروی سازمانی سیاسی تنها باید به جان ایرانیان و مبارزان راه آزادی اولویت دهد. پس از تشکیل دولت دموکراتیک و حزبی شدن نیروها، زمان برای تعریف مواضع حقوق بشری شما وجود دارد.
اگر یک موقعیت جنگی همه جانبه علیه جمهوری اسلامی تعریف شود برای اجرایی کردن آن ازهیج کس در اپوزیسیون ایرانی نظر خواهی نمیکنند اما نیروی سازمانی سیاسی میتواند با تعریف موقعیت سیاسی خود که از نظر وضعیت کنونی جیوپالتیکال قطعا باید کنار اسراییل و امریکا تعریف شود، در متغیرهای نامعلوم، جهتبخشی در #استراتژی_تغییر ایجاد کند.
فقدان دیدگاه لیبرال سیاسی درباره منافع ملی ایران در دوران گذار سیاسی
نگاه فردیام نسبت به وضعیت که ماهها پیش از اعتراضات سال ۱۴۰۱ داشتهام، درباره آن نوشتهام و تلاش کردهام آن را به گروههای سیاسی نیز منتقل کنم، متاثر از فعال شدن گذار سیاسی در ایران است و تبعا همه چیز را مرتبط با آن میسنجم.
بر این اساس نگاهها به موضوع را بررسی میکنم و اینجا تعارض مهمی که با نظریه پردازی های عمومی دارم فقدان درک بحرانی به نام نیروی مخالف سیاسی جمهوری اسلامی است. هر بحرانی که در مسیر گذار سیاسی سر باز میکند بیدرنگ ما را با مفهوم اپوزیسیون جمهوری اسلامی روبرو میکند. پرسشهایی که همواره میپرسیم اینها هستند: ۱- اپوزیسیون دقیقا چه کسانی، چهرههایی و چه سازمانهایی هستند؟ ۲- دربارهی وضعیت بحرانی کنونی چگونه میاندیشند؟ ۳- چگونه قرار است با آن روبرو شوند؟
اینجا قرار نیست کلمات را معطل و طولانی برای تعریف اپوزیسیون کنم. خیلی چکیده اما لازم است پاسخی به آن بدهم، آن چیزی که زیر عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی تعریف میشود بیش از آنکه مبتنی بر استراکچر (ساختار) سیاسی، سازمان، حزب و از همه مهمتر تجربه یا اندیشه ساخت نهاد برای پیریزی پایههای لیبرال دموکراسی در ایران باشد،
بیشتر رقابت افراد غیرسیاسی اما سیاست زده و حاشیهجویی برای شهرت، برای انجام کارهایی غیر موثر و بازی کردن در جایی نامربوط است. وقتی تعریف، این است تبعا در شرایط وقوع عینیِ متغیرهای سیاسی، با این مساله مواجه هستیم که گویی برای آنها یک موضوع برای قدرت نمایی یا بازی با حقوق بشر یافتهایم. در پراکندگی منازعات فردی هم چیزی عاید مشاهده گران نمیشود و تنها چند روزی همه ما را سرگرم میکند.
گرچه تجربههای مبتنی بر ساخت ارگان وجود دارد و هماکنون کار هم میکند اما در پلتفرم و زمین اصلی چالشها حضور ندارد. زمین بازی سیاسی در اردوگاه مخالفان جمهوری اسلامی را افراد مدیریت میکنند و جایی که استراکچر و ارگان در پوزیشن اجرایی غایب یا غیر موثر است، سیستم گذار سیاسی مبتنی بر نهادمحوری تولید نمیشود.
فکر میکنم پیشاپیش پاسخهای دو و سه در پاسخ اول نهفته است ولی بهتر است همین فرد گرایی سیاسی را که مقید به جمهوری پادشاهی هم نیست بهتر درک کنیم:
۱- دیدگاه اپوزیسیون ج.ا، عموما یک پوزیشن حقوق بشری است تا سیاسی.
۲- دیدگاه اپوزیسیون مبتنی بر منازعات تاریخی معمول شکلگیری بحران بین اسراییلیها و فلسطینیها ست و خود را بر اساس پیشفرضهای پایگاه اندیشه چپ جهانی با طیف متنوع تعریف میکند و حتی اندیشه راست موجود هم صرفا یک تقابل با گروه اول است و ریشه سازمانی و ساختارمند برای جستجوی منافع ملی ایرانیان ندارد.
۳- دیدگاه اپوزیسیون درباره بحران حمله تروریستی حماس و منازعات پس از آن فاقد رویکرد اجرایی برای رویارویی با موقعیت های خطیر آینده برای ایران است. حتی چهرههای نوبلی ما که درباره همه چیز مربوط به گذار صاحب نظر است، اساسا در این باره سکوت کرده است. در حالی که این توانایی را دارد که تلنگری و نهیبی بر بازیگران سیاسی وارد کنند.
واقعیت این است که کشور ما در موقعیت خطرناکی به نام جنگ قرار دارد. این جنگ یک موقعیت تعریف نشده است و ماجراجویی حکومت تروریستی اسلامی در ایران تعیین میکند که چه زمانی قرار است آن اقدام فاحش را مرتکب شوند. آستانه تحمل غربیها محک بیپایان برای مدارا ندارد و گرچه نسبت به دوران جنگ عراق برای حذف صدام بسیار تغییر کرده اما نقطه تحمل ابدی نیز به کسی تقدیم نکرده است.
وضعیت بحرانی یادآوری میکند که باید زمین بازی را به پلتفرم سیاسی سازمانی بخشید و برای تولید سیستم گذار دموکراتیک از هماکنون، چشماندازهای ضروری را تولید کرد.
وضعیت بحرانی یادآوری میکند که چیزی جز منافع ملت ایران (فرد فرد ایرانیان) در تغییرات و مجادلههای سیاسی اهمیت ندارد.
وضعیت بحرانی یادآوری میکند که ما هنوز دولت دموکراتیک نداریم و مواضع حقوق بشری نیروی سازمانی سیاسی تنها باید به جان ایرانیان و مبارزان راه آزادی اولویت دهد. پس از تشکیل دولت دموکراتیک و حزبی شدن نیروها، زمان برای تعریف مواضع حقوق بشری شما وجود دارد.
اگر یک موقعیت جنگی همه جانبه علیه جمهوری اسلامی تعریف شود برای اجرایی کردن آن ازهیج کس در اپوزیسیون ایرانی نظر خواهی نمیکنند اما نیروی سازمانی سیاسی میتواند با تعریف موقعیت سیاسی خود که از نظر وضعیت کنونی جیوپالتیکال قطعا باید کنار اسراییل و امریکا تعریف شود، در متغیرهای نامعلوم، جهتبخشی در #استراتژی_تغییر ایجاد کند.