زیر سقف آسمان
10K subscribers
2.83K photos
618 videos
420 files
3.11K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
1660632593-2507-1.pdf
1.2 MB
♦️مقدمه‌ی دکتر آذری به ترجمه‌ی کتاب نگاه اول به نظریه‌ی ارتباطات

🔹نوشته‌ی ام گریفین

🔸ترجمه‌ی دکتر غلامرضا آذری


انتشارات سمت، ۱۴۰۱، چاپ اول.


#آذری

@NewHasanMohaddesi
♦️کتاب‌هایی که اخیرا هدیه گرفته ام

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۶ خرداد ۱۴۰۲

گاهی بخت با من یار می‌شود و دوستان و عزیزانی از کتاب‌های خود به من هدیه می‌کنند. هر بار وقتی که به خانه می‌آیم و می‌بینم پست‌چی کتاب تازه‌ای برایم آورده، ذوق می‌کنم و خیلی سریع می‌افتم به جان بسته‌ی پستی و کتاب را از وسط‌اش می‌کشم بیرون و به آن خوش‌آمد می‌گویم: خوش‌آمدی عزیز ام به کتاب‌خانه‌ی من! صفا آوردی! یه فکری به حال جا می‌کنم حالا.

به‌راستی، باید فکری به حال کتاب‌خانه ام بکنم، تا برای کتاب‌های زیاد دیگری جا داشته باشد.

در دو هفته‌ی اخیر شش کتاب هدیه گرفته ام که از تهران و اصفهان و شیراز آمده اند. دوستان و سروران عزیزی که با ارسال کتاب‌تان شادمان ام کرده اید، سلامت و شادمان باشید! قدردان لطف شما هستم!

در زیر تصاویر روی جلد این شش کتاب را تقدیم می‌کنم. بیش باد این نوع هدایای ارزش‌مند و دوست داشتنی!



۱.
طرح‌واره مفهومی از دیدگاه کانت و دیویدسون /  نوشته‌ی دکتر محمدرضا واعظ / نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۱

۲. مدیریت تعارض: مهارتی گمشده در روابط میان انسان‌ها / نوشته‌ی صفرپور، اژدری، و زارعی / نشر اختران، ۱۴۰۲

۳. خواست ناممکن / نوشته‌ی اسلاوی ژیژک / ترجمه‌ی کامران برادران / نشر حکمت کلمه، چاپ سوم، ۱۴۰۱

۴. چگونه تاب بیاوریم؟ نوشته‌ی جوئل ووس / ترجمه‌ی ریحانه جباری / نشر حکمت کلمه، ۱۴۰۰

۵. مقدس / کتاب شعری از فریاد ناصری / نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۹

۶. سر زدن / کتاب شعری از فریاد ناصری / نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۷، چاپ سوم




👇
👇👇
#کتاب

@NewHasanMohaddesi
♦️طرح‌واره مفهومی از دیدگاه کانت و دیویدسون / نوشته‌ی دکتر محمدرضا واعظ

🔸نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۱

این یک کتاب فلسفی‌ی ارزش‌مند است. چند روز پیش از اصفهان رسید. از برادر اندیشه‌مند ام دکتر واعظ عزیز بسیار ممنون ام!
۱۶ خرداد ۱۴۰۲

#کتاب
#دکتر_واعظ

@NewHasanMohaddesi
♦️مدیریت تعارض: مهارتی گمشده در روابط میان انسان‌ها / نوشته‌ی صفرپور، اژدری، و زارعی

🔸نشر اختران، ۱۴۰۲

این کتاب امروز از شیراز رسید. قدردانی می‌کنم از لطف شما عزیزان نویسنده و ارسال کننده‌ی کتاب! این کتاب برای من که در باره‌ی رابطه‌شناسی‌ی کاربردی تدریس می‌کنم، خیلی مهم است.
۱۶ خرداد ۱۴۰۲

#کتاب

@NewHasanMohaddesi
♦️خواست ناممکن / نوشته‌ی اسلاوی ژیژک

ترجمه‌ی کامران برادران

🔸نشر حکمت کلمه، چاپ سوم، ۱۴۰۱


آقای فریاد ناصری‌ی عزیز بسیار سپاس‌گزار ام!


#کتاب
#فریاد_ناصری

@NewHasanMohaddesi
♦️چگونه تاب بیاوریم؟ نوشته‌ی جوئل ووس

ترجمه‌ی ریحانه جباری

🔸نشر حکمت کلمه، ۱۴۰۰


آقای فریاد ناصری‌ی عزیز بسیار سپاس‌گزار ام!


#کتاب
#کووید
#فریاد_ناصری

@NewHasanMohaddesi
♦️مقدس / کتاب شعری از فریاد ناصری

🔸نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۹

آقای فریاد ناصری‌ی عزیز بسیار سپاس‌گزار ام!



#شعر
#کتاب
#فریاد_ناصری

@NewHasanMohaddesi
♦️سر زدن / کتاب شعری از فریاد ناصری

🔸نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۷، چاپ سوم



آقای فریاد ناصری‌ی عزیز بسیار سپاس‌گزار ام!


#کتاب
#فریاد_ناصری

@NewHasanMohaddesi
♦️مقالات علمی-پژوهشی‌ی حسن محدثی‌ی گیلوایی

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۱۸ خرداد ۱۴۰۲

در چند دهه‌ی اخیر به‌عنوان فردی دانش‌گاهی در کنار کتاب‌ها و مقالات و یادداشت‌هایی که منتشر کرده ام و مقالاتی که برای کنفرانس‌ها و هم‌آیش‌ها و مجلات متعدد روشن‌فکری و غیرروشن‌فکری نوشته ام، تعدادی مقالات علمی-پژوهشی و اندکی علمی-ترویجی نیز از من منتشر شده است. من از مهر سال ۱۳۸۰ در حال تدریس در واحد تهران مرکزی‌ی دانش‌گاه آزاد هستم و در ۳۱ اردی‌بهشت ۱۳۸۳ از رساله‌ی دکترای خود دفاع کرده ام.

کسانی که مایل اند از کارنامه‌ی دانش‌گاهی‌ی من با خبر شوند یا آن را مورد نقد و بررسی قرار دهند، می‌توانند به این نشانی‌ی درج شده در زیر مراجعه کنند و اغلب مقالات علمی-پژوهشی‌ی مرا بررسی و مطالعه کنند. هر مخاطب یا محقق محترمی در این باره راه‌نمایی بخواهد، آماده‌گی دارم برای دست‌رسی به این مقالات راه‌نمایی‌اش کنم.

در میان این مقالات فقط یک مقاله‌ی ترویجی هم منتشر شده است که در باره‌ی روش سنجش متون هم‌موضوع است. هم‌چنین چندین مقاله‌ی دیگر هم هست که نام من هم در آن‌ها درج شده اما من مشارکت فکری‌ی جدی در آن‌ها نداشته ام و ایده‌های من در آن‌ها حضور پررنگی ندارد (مقالاتی با دکتر محمدرضا خطیبی، دکتر عابدین عابدی‌زاده، دکتر فرامرز معتمد دزفولی). از این رو، نام این دسته از مقالات را ذکر نکرده ام و آن‌ها را در فهرست مقالات دانش‌گاهی‌ام قرار نداده ام. گاه مقالاتی هست که به‌عنوان استاد راه‌نما یا مشاور، ما مشارکت چندانی در آن نداریم یا دانش‌جو به نگاه ما اعتنایی نکرده و کار خود را کرده است. از این رو، من این‌گونه مقالات را که بنا به ضرورت اداری نام ما هم باید در آن درج شود، در فهرست مقالات خود قرار نمی‌دهم. گاه دانش‌جویان بدون رضایت ما نام ما را هم درج می‌کنند. من همه‌ی این موارد را کنار نهاده ام. تنها مقالاتی را ذکر کرده ام که ایده‌های من در آن‌ها به‌نحو جدی‌تری حضور دارد یا نقش مهمی در مقاله ایفا می‌کند.

برخی از مقالات‌ ام را هم هنوز در فضای مجازی نیافته ام تا این‌جا درج کنم. این مجموعه را به‌تدریج کامل خواهم کرد. از نقدهای یکایک مخاطبان استقبال خواهم کرد و خوش‌حال می‌شوم که نکات تازه‌ای بیاموزم و ضعف کار و کارنامه‌ ام را بیش‌تر بدانم.

یک
‌بار دیگر یادآوری می‌کنم که فهرست مقالات زیر همه‌ی مقالات من نیستند بل‌که فقط عمده‌ی مقالات علمی‌-پژوهشی‌ و علمی-ترویجی‌ی من اند. مقالات متعدد دیگری هست که در مجلات روشن‌فکری یا در فضای مجازی منتشر شده اند و در این فهرست جای نگرفته اند و در نظر من برخی از آن‌ها بسیار مهم‌تر از این مقالات اند.



🔸پس‌نوشت:
در عرف دانش‌گاه‌های ما مقالات علمی-پژوهشی فقط به مقالاتی گفته می‌شوند که در مجلات علمی-پژوهشی منتشر شده باشند. مقالات علمی و پژوهشی‌ای که در این نوع مجلات منتشر نشده باشند، در این مجموعه جای نمی‌گیرند. مثلا مقاله‌ی ”چشم‌اندازی نظری در باره‌ی خیزش‌های اجتماعی‌ی ایران” که از مهم‌ترین مقالات من است، در این مجموعه جای نمی‌گیرد، چون در فضای مجازی منتشر شده است.

https://scholar.google.com/citations?view_op=list_works&hl=en&hl=en&user=6NMKTpUAAAAJ&scilu=&scisig=ACseELIAAAAAZIG1MMaeOAVp2qCsZJVd5bu_tzM&gmla=AHoSzlXEuj9VnCm6QtMXONxPh39ulxph78Wcmk7BGE8-yc9LtSyqzqsED9YXcWnwVTbRii6FgW9dFaerX_6rs0WA1bi74QuuKoYz5Pk&sciund=2389465806423799865


#مقاله
#کارنامه‌ی_دانش‌گاهی

@NewHasanMohaddesi
سلام!

میشه این تبلیغ رو در گروهها و دوستان و فامیل و آشناهاتون ارسال کنید. ممنون میشم، چون الان مدارس تعطیل میشه و کنکور هم تموم بشه کلی کتاب میره تو سطل آشغال.

فقط تاکید کنید که لازم نیست به جایی تحویل بدن
فقط جمع آوری کنن و پیام بدهند. باهاشون هماهنگ میشه و میان از درب منزل تحویل می‌گیرند. از کلیه شهرستانهای ایران پذیرش کتاب داریم. حتی اگر یک جلد کتاب باشه.

در ضمن کیف و مداد خودکار مداد رنگی و کلیه ملزومات مدرسه حتی دسته دوم هم پذیرفته می‌شود.


@NewHasanMohaddesi
New Recording 6
اردشیر منصوری

♦️روشن‌فکری دینی؛ انسجام مفهومی، کارکردها، مساله‌ها
۱۰ خرداد ۱۴۰۲

#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری

استاد بزرگوار، جناب دکتر عبدالکریم سروش، یادداشتی کوتاه راجع به همایش «داوری در ترازوی داوری» نوشته‌است و ضمن نکوهش داوری و داوری‌دوستان، از بنده به‌عنوان «تنها» کسی که در آن میان، جرئتِ نقد داشته‌ام یاد کرده‌ است. چند روز پیش، با شنیدن سخنانِ از سر احترامِ دکتر سروش پس از مرگ دکتر طباطبایی امیدوار شده بودم که دعوای سروش و داوری هم به مرور زمان به همین سمت و سو میل کند، اما چه توان کرد که خیالِ من و دل باطل بود!

در هر حال، با احترام فراوانی که برای دکتر سروش قائلم، از لحن و تعابیری که در این سال‌ها به کار می‌گیرد، در حیرتم و لازم دیدم یکی دو نکته را در این مورد ذکر کنم، هرچند پس از نامهٔ بلندبالایی که استادم، بیژن عبدالکریمی، نزدیک به ده سال پیش در همین موضوع، در پاسخ به ایشان نوشت، دیگر حرف چندانی در این مورد باقی نمانده‌ است.

چنان‌که سابقهٔ بحث‌هایی که بنده در آن مشارکت داشته‌ام، نشان می‌دهد، چند بار در فضای تلگرام در بحث با افرادی چون دکتر حسن محدثی به دفاع از داوری پرداخته‌ام. در این سخنرانیِ آخر هم تصریح کردم که ضمن موافقت با کلیتِ دیدگاه‌های داوری، پرسش‌هایی هم دربارهٔ آنها دارم و خصوصاً با نظرش راجع به روشنفکران دینی به هیچ وجه موافق نیستم. شاید لحنم تا حدی تند بود؛ در این مورد، نوعی تعمد هم در کار بود، چون به زعم خود، گمان می‌کردم در فضایی علمی و فارغ از تعارف بحث می‌کنم و حرف‌های له و علیه داوری در پس‌زمینه‌ای سیاسی تفسیر نخواهد شد. این نقدها را پیش از این نیز در فضایی دوستانه با خود داوری هم در میان گذاشته بودم. طرفه اینکه در ادامه می‌خواستم به اشتراکات داوری و روشنفکری دینی اشاره کنم که فرصت نشد. غرض از این همه اینکه نقد من بر داوری از جنس مخالفتِ دکتر سروش نیست که بدون همدلی با تفکر داوری و یادآور خصومت‌های شخصی و سیاسی باشد، کمااینکه معتقدم نظر داوری راجع به روشنفکری دینی هم دچار همین مشکلات است.

دیگر اینکه اتفاقاً برخلاف آنچه دکتر سروش نوشته‌اند، تنها من نبودم که در آن سخنرانی‌ها به نقد داوری پرداختم، و بسیاری از افراد فاضل، نقدهای جدی‌تر و عمیق‌تر و گزنده‌تری به داوری وارد کردند، از جمله: احمد بستانی (استادیار علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی) که همین کتاب «سیری در فلسفهٔ کارل پوپر» را به‌عنوان کتابی کاملاً ایدئولوژیک [و کم‌ارزش] با خود به جلسه آورده بود (و من گمان می‌کردم عنقریب است که آن را آتش بزند!)، محمدحسین بادامچی (عضو هیئت علمی مؤسسهٔ مطالعات فرهنگی و اجتماعی) که داوری را به بدفهمی و سوءتفسیر فارابی متهم کرد و حتی تمام آثار او را بخشی از پروژهٔ حکومتیِ بزرگداشت شرق (هم در دورهٔ پهلوی و هم بعد از انقلاب) دانست، و احسان پویافر (دانشجوی دکتری دانشگاه خوارزمی) که داوری را غرقِ سیاست و بی‌خبر از دنیای بیرون توصیف کرد. صحبت‌های افراد سرشناس‌تری مثل حمید طالب‌زاده و بیژن عبدالکریمی هم به‌صورت پنهان‌تر یا احترام‌آمیزتر به نقد داوری اختصاص داشت، تازه اگر از صحبت کسانی مثل حسن محدثی و رحیم محمدی بگذریم که با لحنی شبیه به لحن خود دکتر سروش، داوری را دچار نوعی هپروت‌اندیشی تعریف کرده‌اند. پس در آن همایش، هیچ‌یک از سخنرانان «ملزم به حفظ ظاهر» نبود و خود دکتر میری (مدیر همایش) هم تأکید می‌کرد که این همایش قرار است در نقد داوری و نه در مدح او باشد.

ضمن ادای احترام مجدد به دکتر سروش، باز در انتظارِ روزی می‌نشینم که متفکران دیار ما بتوانند فارغ از غوغای سیاست در گفتگویی حقیقی مشارکت داشته باشند، هرچند آن روز بسیار دیر باشد.

علی پیرحیاتی
۲۰ خرداد ۱۴۰۲


@seyedjavadmiri

#داوری
#سروش
#پیرحیاتی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️داوری‌های سوگیرانه در باره‌ی نقد دکتر رضا داوری

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۱ خرداد ۱۴۰۲

از اقتضائات سخن گفتن در یک کنفرانس دانش‌پژوهانه، سخن گفتن دقیق و مستند و با کم‌ترین بار عاطفی و هنجارین است. کنفرانسی که اخیرا در مورد دکتر رضا داوری به مدیریت دکتر سیدجواد میری در پژوهش‌گاه علوم انسانی برگزار شد نیز از این امر مستثنا نبود.

گفتار دانش‌پژوهانه با نوشتن‌ در فضای مجازی و رسانه‌ی شخصی فرق فاحشی دارد. اگر احیانا گه‌گاهی خود را مجاز می‌دانیم که در رسانه‌ی شخصی مثل تلگرام یا اینستاگرام راحت‌تر و بدون سخت‌گیری‌های مورد نیاز گفتار دانش‌پژوهانه سخن بگوییم، در گفتار دانش‌پژوهانه ضروری است که دقیق و مستند و مستدل و با مهار عواطف و ارزش‌های شخصی و حب و بغض‌ها سخن بگوییم. اگر چه من حتا در یادداشت‌های خود در رسانه‌ی شخصی نیز در باره‌ی داوری مستند و دقیق سخن گفته ام و می‌توانم از همه‌ی آن‌ها به‌طور مستند و دقیق دفاع کنم. در این سخن‌رانی نیز به متون سه دوره‌ی فکری‌ی دکتر داوری بارها ارجاع داده ام و بخش زیادی از زمان سخن‌رانی‌ام را صرف خواندن مطالبی از آثار او کرده ام.

من حتا برخلاف نظر دوست و برادر عزیز ام دکتر سیدجواد میری (در سخن‌رانی‌اش در کنفرانس)، تعبیر هایدگریسم اسلامی (اجمالا به معنای تلفیق میراث فکری‌ی هایدگر با میراث اسلامی) را در باره‌ی اندیشه‌های کسانی چون فردید و داوری و مجموعه‌ی شاگردان آنان نظیر دکتر جباری (در دوره‌ی قبلی‌اش) و دکتر عبدالکریمی و دیگر شاگردان آنان به‌طور دقیق به‌کار می‌برم.

در پاسخی که آقای پیرحیاتی به دکتر عبدالکریم سروش داده است، چنین آمده است:

”... تازه اگر از صحبت کسانی مثل حسن محدثی و رحیم محمدی بگذریم که با لحنی شبیه به لحن خود دکتر سروش، داوری را دچار نوعی هپروت‌اندیشی تعریف کرده‌اند” (پیرحیاتی، ۱۴۰۲،).


این برداشت شخصی‌ی سوگیرانه‌ی یک طرف‌دار دکتر داوری (آقای علی‌ی پیرحیاتی) از نقدهای من به غرب‌شناسی‌ی دکتر داوری است. هرگز در سخن‌رانی‌ی من چنین تعبیری به‌کار نرفته است (علاقه‌مندان می‌توانند به فایل سخن‌رانی ام مراجعه کنند).

https://t.me/NewHasanMohaddesi/8754

از این رو، محض روشن‌گری به زودی خلاصه‌ای از گفتار ام را در این کنفرانس، منتشر خواهم کرد تا این نوع استنباط‌های سوگیرانه از دو سو را رد کرده باشم.



🔸پس‌نوشت: من در توصیف مرحله‌ی دوم غرب‌شناسی‌ی داوری که بلافاصله بعد از انقلاب آغاز می‌شود، غرب‌شناسی‌ی او را هنجارین و اخلاقی، دینی، غرب‌ستیزانه، جدلی، آخرالزمانی، و آرزواندیشانه توصیف کرده ام. شاید تعبیر ”هپروت‌اندیشی”‌ که آقای پیرحیاتی به‌کار برده اند، برداشتی عامیانه از همین کلمه‌ی آرزواندیشی باشد.


🔸لینک نوشته‌ی آقای پیرحیاتی:
https://t.me/pirhayati/101


#داوری
#سروش
#پیرحیاتی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟

دکتر محمد منصورنژاد

۲۱ خرداد ۱۴۰۲

نوشته‌ای از دکتر «عبدالکریم سروش» درباره‌ی دکتر «رضا داوری» این روزها ذهن صاحبان بیان و بنان را به خود مشغول کرده است. در این زمینه مایلم چند نکته‌ای بنویسم:

۱. صاحب اندیشه اگر به مسایل قدرت و اجتماع وارد نشود، وارد جرگه «روشنفکری» نشده است. در یک تقسیم ثُنایی، روشنفکران ایرانی هم مثل سایر روشنفکران جهان، دو دسته اند: یک: در خدمت دولت (روشنفکران ارگانیک)؛ دو: منتقد دولت (در خدمت مردم). البته این حد نهایی بُردار از جهت نظری است؛ وگرنه در عمل، افراد مطلقا در خدمت دولت یا مطلقا در خدمت مردم نیستند!

۲. از سوی دیگران، دکتر «سروش» متهم است که از جهت فکری در دهه اول و دکتر «داوری» در بیش از چهار دهه، در خدمت جمهوری اسلامی ایران بوده است. نقدهای صریحی که دکتر سروش علیه بنیادها و شخصیت‌های جمهوری اسلامی ایران پس از دهه‌ی اول دارد، فراوانند، اما نقدهای دکتر داوری به نظام هم از جهت کمّی پر تعداد نیستند و هم عمدتا غیرصریحند و شاید صریح‌ترین آن در باب «علوم انسانی اسلامی» بود، که به مذاق اصحاب قدرت سخت ناخوشایند آمد. اما عزل او از «فرهنگستان علوم» (به بهانه استعفا) در ماه جاری، حکایتگر آن است که او نیز مطلوب متولیان «حکومت یکدست» نیست!

۳. شکی نیست که امروزه وضع جمهوری اسلامی در نظر و عمل اصلا قابل دفاع نیست و در شکل گیری این وضعیت روشنفکرانی که مشاوران و تئوریسین های نظام بودند، حتما مقصرند؛ هم باید نقد شوند و هم اینان موظفند پاسخگو باشند. با این وصف دکتر داوری لازم است نسبت به بسیاری از اتفاقات سالهای اخیر در کشور، مواضع خود را روشن کنند و دلایل همراهی خود با سیستم مثلا در زمان قلع و قمع علوم انسانی و اصحابش را توضیح دهند؛

۴. با این همه داستان «نقد» با «تخریب» فرق دارد. نقد، دست کم باید بر اساس داده مُتقن باشد و در نقادی، رعایت نکات اخلاقی لازم است تا در مسیر تخریب نیفتیم. نمی دانم فرد منصف (و حتی منتقدان حقیقت جوی دکتر داوری)، با خواندن نوشته روزهای اخیر سروش علیه داوری، حس خوبی خواهد داشت یا خیر؟ چون اولا: معلوم شد که داده هایش از همایشی که بدان ارجاع می داد اندک، ناقص و بلکه غلط بوده و ثانیا: در بکار بردن الفاظ و موضعگیری، رعایت اخلاق و ادب را ندارند. (ما از دکتر سروش زیاد در شرح مثنوی شنیدیم: «از خدا جوییم توفیق ادب»).

۴. حتی اگر اشکالات سروش بر داوری از جهت محتوایی وارد بود، هم شیوه بیانش به دل نمی نشیند و مطلوب نیست. این نوشته بیشتر به نوعی «بیانیه سیاسی» و بلکه «فحش نامه» است، تا اظهارنظر و ارزیابی یک همایش عملی! (در فرهنگ شیعی حتی در جنگ هم امیرالمومنین به یارانش اجازه نداد که علیه معاویه فحاشی کنند: حکمت 206 نهج البلاغه).

۵.  در پایان یک نکته را هم نباید فراموش کرد که مظلومان، بنا به نص قرآنی از بیان و گفتار زشت علیه ستمگران، منع نشدند (سوره نساء/148)؛ قطعا اخلاق اسلامی، اخلاق «اصالت وظیفه ای» نیست که در همه شرایط یک وظیفه را بر فرد بار کند و سوابق و نتایج یک موضوع را حذف کند؛ با این وصف، دکتر سروش که انصافا بر حقش چند دهد جفا شده را نمی توان برای مواضع کاملا خشمگینانه، علیه جفاکاران، مطلقا محکوم کرد؛ اما نباید فراموش کرد که البته در سطوح نازلتری،  دکتر داوری هم خود در این سیستم کاملا ممدوح و مقبول نبوده و در حقش تا حدودی جفا شده است.  از این رو از تقابل سروش-داوری معلوم نیست اصحاب علم و معرفت بهره گیرند و این منازعات نتیجه خوبی برای علم و عالم و معلوم ندارد. همگان و به ویژه نسل جدید دانشگاهی، از بزرگان اندیشه ایرانی، بیش از آن توقع دارند، که فعلا شاهدند.



🔸محدثی: ضمن سپاس از دکتر منصورنژاد، خوب بود ایشان توضیح می‌دادند که چه جفایی بر دکتر رضا داوری ”تا حدودی” شده است و مراد ایشان از جفای جمهوری‌ی اسلامی به دکتر رضا داوری چیست؟ آیا مرادشان از جفا همان برکنار کردن از پست و مقام بعد از سال‌های طولانی‌ی ریاست است؟


#داوری
#سروش
#منصورنژاد
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️غرب‌شناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۱
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

مقدمه
غرب برای «ما ایرانیان» از مدتی پیش از انقلاب مشروطه به‌منزله‌ی یک دیگری‌ی چالش‌برانگیز ظاهر شده است و هم‌چنان چنین نقشی را برای ما ایفا می‌کند. ما می‌توانیم از دیگران متنوع سخن بگوییم. هر «ما»یی دیگرانی دارد. اما همیشه برخی از این دیگران چالش‌برانگیز اند. دیگری‌ی چالش‌برانگیز آن است که بخشی از اعضای یک «ما» را به خوداندیشی‌ی بنیادی در باره‌ی هویت‌اش وا می‌دارد. گاهی این چالش‌‌برانگیزی‌ها و تنش‌های هویتی در حدّ درگیری‌های روزمرّه باقی می‌ماند و گاهی برخی از آن‌ها نیز به سطح تفکر و اندیشه‌ورزی ارتقا می‌یابد و اندیشه‌گران عضو یک «ما» را سخت درگیر خود می‌کند و آن‌ها را به مفهوم‌پردازی وا می‌دارد و بدل به موضوع تفکر آن‌ها می‌شود. بحث از موضوع‌شده‌گی‌ی غرب برای اندیشه‌وران ایرانی بحثی بسیار مهم است و جای آن دارد که به‌تفصیل و دقت نگریسته شود که غرب در چشم آنان چه‌گونه دیده شده و در زبان آنان چه‌گونه وصف شده است و این نوع دیدن و وصف کردن برای آنان چه پی‌آمدهایی داشته و چه اثری در میان آنان بر جای نهاده و چه کسانی را چه‌گونه برانگیخته است. در نظر من غرب‌شناسی از مهم‌ترین و فوری‌ترین موضوعاتی است که ایرانیان می‌بایست بدان بپردازند؛ زیرا سرنوشت ما به سرنوشت غرب گره خورده است.

     رضا داوری‌ی اردکانی از جمله کسانی است که به تناوب در آثار خویش در باره‌ی غرب و تمدن غربی سخن گفته است. در آثار او چه در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ و چه پس از آن بارها سخن از غرب و تمدن غربی به‌میان آمده است و کثیری نیز از وی تأثیر گرفته اند و دنباله‌روی اندیشه‌ی وی بوده اند و از جایی به بعد به بسط یا تکرار اندیشه‌های او مشغول بوده اند. جای آن دارد که غرب‌شناسی‌ی او را بکاویم و تحولات آن را بررسی کنیم و آثار و پی‌آمدهای آن را نیز بسنجیم.   

غرب‌شناسی‌ی داوری
قبل از ورود به بررسی‌ی آرای رضا داوری‌ی اردکانی نخست باید به نکته‌هایی پایه‌ای در باره‌ی غرب‌شناسی اشاره کنم. غرب‌شناسی موضوعی به نام غرب را بدل به متعلق اندیشه می‌کند و می‌کوشد در باره‌ی آن به مطالعه و تامل و بررسی بپردازد. موضوع‌شده‌گی‌ی غرب می‌تواند اشکال گوناگونی به خود بگیرد و حوزه‌های مطالعاتی‌ی مختلفی را شکل دهد.

به‌عبارت دیگر، ما می‌توانیم از انواع غرب‌شناسی سخن بگوییم: غرب‌شناسی‌ی تاریخی، غرب‌شناسی‌ی جامعه‌شناختی، غرب‌شناسی‌ی انسان‌شناختی، غرب‌شناسی‌ی ایدئولوژیک (از منظر ایده‌ئولوژی‌ی خاص)، و غرب‌شناسی‌ی فلسفی. غرب‌شناسی‌ی داوری ظاهراً از نوع فلسفی است. او هرگز به مطالعه‌ای تاریخی، جامعه‌شناختی یا انسان‌شناختی در باره‌ی غرب نمی‌پردازد. بحث او تماماً بحث از ذات و سرشت و ماهیت غرب است. اگرچه او در غرب‌شناسی به یک تاریخ (تاریخ غرب) نظر دارد، اما مطالعه‌ و بحث او تاریخ‌شناختی نیست. او هرگز به بررسی‌ی سیر تاریخی و تمدنی‌ی غرب بر مبنای داده‌های تاریخی نمی‌پردازد، گرچه به‌اجمال از دوره‌های تاریخ غرب سخن می‌گوید. به‌عبارت دیگر، به تاریخ غرب بی‌اعتنا نیست، اما نظر کردن او به تاریخ غرب نیز ظاهراً نظرکردنی فلسفی است و در این نظر کردن نیز عمدتاً متأثر از برخی متفکران غربی نظیر اشپنگلر، گنون، و از جمله هایدگر است و در آثار دوره‌ی نخست خود نیز بارها به او ارجاع می‌دهد (داوری، ۳۲۴؛ چنین گفت زرتشت، مجله‌ی فرهنگ و زندگی).

او حتا وقتی از مطالعه‌ی زبان سخن می‌گوید، به دنبال بررسی‌ی ذات و ماهیت تمدن غربی است: ”مطالعه جدی در باره زبان، مطالعه در باره تمدن است. ... یک چنین پژوهشی است که به ما امکان می‌دهد اساس علم و ماهیت آن و ذات تمدن را دریآبیم و نحوه تفکر یا اعراض از تفکر و غفلت را که وضع بشر امروزی است درک کنیم” (داوری، ۱۳۴۸: ۲۵).

ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️غرب‌شناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن /۲
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس)

✍️ حسن محدثی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

داوری حتا گاهی از ذات بشر جدید سخن می‌گوید: ”بشر کنونی از بشر کامل بسیار دور است، معهذا می‌توان ذات بشر را از تحلیل تاریخ جدید غربی دریافت. اگر تاریخ جدید، تاریخ استیلای بشر بر زمین و زمان است، بشر کنونی هم باید در طریق استیلا باشد” (داوری، بی‌تا: ۳۲۱).

وقتی آرای غرب‌شناسانه‌ی او را می‌کاویم، درمی‌یابیم که غرب‌شناسی‌ی داوری دو چرخش را طی کرده است: یکی چرخشی که بلافاصله پس از انقلاب صورت گرفته است و به‌نظر می‌رسد چرخشی نیست که از دل اندیشه رخ داده باشد بل‌که بیش‌تر به‌نظر می‌رسد هم‌رنگ شدن با جریان زمانه است، و دیگری چرخشی است که در دهه‌های هشتاد و نود شمسی رخ می‌دهد و به‌نظر می‌رسد چرخشی است که از دل تجربه‌ی تاریخی‌ی پس از انقلاب رخ داده و ریشه‌های فکری دارد. بدین ترتیب، می‌توانیم از سه دوره‌ی غرب‌شناسی در کار داوری سخن بگوییم: دوره‌ی آخرالزمانی، دوره‌ی آخرالزمانی-آرزواندیشانه، دوره‌ی غرب‌پذیری‌ی نسبی.

نگرش آخرالزمانی به غرب: غرب و تمدن غربی در آثار پیش از انقلاب داوری
رضا داوری‌ی اردکانی از جمله اندیشه‌مندانی است که غرب را در برابر «ما» قرار می‌دهد. اما نخست ببینیم که او از کدام «ما» سخن می‌گوید؟‌ «ما»ی ایرانی یا «ما» اسلامی؟‌
او تمدن غربی را «تمدن برتر و تمدن علی الاطلاق» می‌‌داند که می‌خواهد «همه چیز را تصاحب و از آنِ خود کند» (داوری، ۱۳۴۸: ۱۷). او از انحراف فرهنگ و بحران تمدن سخن می‌گوید و به‌نظر می‌رسد روی‌کردی رمانتیسیستی دارد: «می‌خواستم بگویم زبان در دوران انحطاط فرهنگ و بحران تمدن به حرف تبدیل شده مردمان زبان یکدیگر را نمی‌فهمند. دنیای ما، عالم عشق و مهر و همداستانی نیست. رابطه‌یی که مردمان با هم دارند و بیشتر این رابطه زبانی است، در حد مناسبات مادی و تولید و مصرف است» (همان: ۱۹-۱۸). او فرهنگ را کلیتی غیرقابل تجزیه می‌داند: «تجزیة فرهنگ به اجزا و عناصر درست نیست و ما را به اشتباه و خطا می‌اندازد. در فرهنگ کل و جز معنی ندارد هر جزئی که بنظر آریم تمام فرهنگ است و اجزائی که از هم جدا باشد یا کلی که بتوان اجزایش را از هم تفکیک کرد معنی ندارد» (همان: ۱۹). داوری از هبوط بشر در دوران جدید سخن می‌گوید:

«از هنگامیکه زمان و مکان مطلق نیوتونی و فضای سه بعدی اقلیدسی اعتبار خود را از دست داد و زمان-مکان (جای-گاه) و فضای چهار بعدی انیشتنی مقبول افتاد چشم‌انداز هنرمند نیز ار بین رفت یا دستخوش دگرگونی شد و از آنجا که جز امر محسوس و انتزاعی دیگر چیزی نبود و امر جوهری بی‌اعتبار و مردود شد، در زندگی روزمره و حتی در هنر هم مناط امر محسوس و انتزاعی قرار گرفت و به این ترتیب ایمان و یقین از میان رفت یعنی یکبار دیگر بشر هبوط کرد. در چنین وضعی بجای قاعده قدیم که اصل امور مقدس و احیاناً الهی و بی‌چون و چرا و یقین می‌دانستند، تولید و بازده و قدرت پول و نفسانیت قاعده و مرجع شد و عقل بشر اصالت پیدا کرد و ملاک و منادی حقیقت شد و این مقام غفلت آدمی بود از اینکه افتاده در جهان و تنها و محفوف بمرگ و عدم است و عجب اینستکه این داعیه در تاریخی اظهار شد که انسان بمرحله هبوط مجدد نزدیکتر بود و هر چه نزدیکتر شد در این داعیه بیشتر اصرار ورزید. و حال ما بشری هستیم مدعی عظمت و حتی الوهیت و ناسخ «مطلق» و با اینهمه اسیر و برده زمان. ما بشری هستیم که مطلق‌های قدیم را انکار می‌کنیم اما زبان و علم و منطق و مفاهیم آنرا مطلق می‌انگاریم و در پناه این این مطلق از تفکر استعفا می‌کنیم و آخرالامر ما بشری هستیم گمشدة بازار تولید و مصرف و تبلیغات و حرف و قال و مقال، حریصانه مصرف می‌کنیم بی‌آنکه بدانیم چه چیزی را مصرف می‌کنیم و آیا به آن احتیاج داریم یا نداریم. قاعده قدیم دیگر فراموش شده است و شاخه‌هایی که در متن تمدن جدید جای قاعده قدیم را گرفته، از نظر پنهان است» (همان: ۲۱).

او نگاهی بسیار منفی به تمدن جدید دارد و بر آن است که «تمدن معاصر، بشر را به انحطاط سوق میدهد و متفکرانی هم که خواسته‌اند این تمدن را در هم شکنند و دنیای عدم تفاهم و از خودبیگانگی بشر را از میان ببرند نه تنها توفیقی نداشته‌اند بلکه احیاناً و عاقبت‌الامر خودشان در مسیر همین تمدن افتاده‌اند» (همان: ۲۳). 

تصویری که او از بشر دوران جدید ارائه می‌کند، تصویری آخرالزمانی است:
«بشر تحت استیلای تمدن جدید فقط آزادیش را در مصرف می‌یابد. این قلمروی اختیار اوست و اما در عین این اختیار، در اختیار ناتوان است و تنها در حسرت اختیار برای اثبات رهایی که در واقع غفلت از اسارت است به پرحرفی و پرگوئی می‌پردازد و تشخص خود را در این مییابد که برای خود می‌خورد و می‌پوشد و دنبال لذت می‌رود» (همان: ۲۴-۲۵). او بر آن است که «بشر به صورت شیي در آمده است» (همان: ۲۵).

ادامه 👇

#داوری
#غرب‌شناسی
@NewHasanMohaddesi
♦️غرب‌شناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۳
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

او بر آن است که «بشر به صورت شیي در آمده است» (همان: ۲۵). در پس نگاه او به تمدن جدید نوعی از توطئه‌نگری‌ی پنهان وجود دارد زیرا داوری می‌گوید:
«تمدن جدید برخلاف تمدنهای قبلی که قاعده و اصلی داشت دیگر اصل و اساسی ندارد اما در داخل سیستم خود شاخه‌ها و وسائلی دارد که استیلای خود را حفظ می‌کند و مانع پیدا شدن خودآگاهی و پرسش درباره قدرت مخفی و ناپیدای تمدن می‌شود. از چه طریق؟‌ از طریق حرف. مگر نه این است که روزنامه و رادیو و سینما و تلویزیون مقام بزرگی در روابط و مناسبات دنیای امروز دارند تا آنجا که به اعتباری می‌توان زمانه را زمانة این وسائل خواند؟» (همان: ۲۵).

نگاه او در این دوره آخرالزمانی است، نه فقط به خاطر این‌که بشر را در وضعی اسف‌ناک می‌بیند که محتاج نجات است، بل‌که او از بحران تمدن غرب سخن می‌گوید:

«معمولاً بحران تفکر تعلق به آغاز و پایان یک تمدن دارد. گاهی گفته می‌شود که بحران تمدن غربی در قرن نوزدهم شدتی بیش از امروز داشت. درست است که بحران جدی تمدن غربی در قرن نوزدهم آغاز شد و از همان زمان انحطاط و بحران در تفکر پیدا شد و مظاهر این بحران را می‌توان در تفکر مارکس و تفکر نیچه دید. این بحران‌ها به‌دنبال انحطاط پیش آمده است. اما بحران عین انحطاط نیست. بحران یک وضع بلاتکلیفی است که هر چه زودتر باید سر و صورت و سامان بیابد. به‌عبارت دیگر، بحران یک امر موقتی است. حال آنکه انحطاط ممکن است قرن‌ها دوام داشته باشد» (داوری، اوتوپی و بحران تفکر در جهان جدید، مجله‌ی دانشکده، ص ۵).

چنان‌که می‌بینیم بحث از بحران تمدن غرب در آثار داوری هیچ مبنای روش‌شناختی‌ی معتبری ندارد و بر هیچ مبنای استدلالی‌ی قابل دفاعی استوار نیست. از این رو، بیش‌تر به‌نظر می‌رسد بحثی تقلیدی از آرای خود متفکران غربی است که داوری در این دوره به آن‌ها ارجاع می‌دهد؛ کسانی چون اشپنگلر، گنون، و هایدگر. تنها نکته‌ای که او بدان اشاره می‌کند و آن را مظهر بحران تمدن غربی می‌داند، «تفکر مارکس و تفکر نیچه» است. اما این‌که چه‌گونه می‌توان بحران تمدن غربی را از آرای این دو متفکر استخراج کرد، معلوم نیست.

داوری در بحث از مراحل تمدن دست‌کم از سه مرحله‌ی بسط، انحطاط، و بحران سخن می‌گوید (همان: ۵). داوری دیدگاه اشپنگلر را در مورد تمدن اسلامی به‌کار می‌بندد و می‌گوید: «تمدن اسلامی از آغاز پیدایش تا مدتی قریب به شش‌صد سال در حال بسط بود و بعد از این مدت هم قریب چهارصد سال دوره انحطاط را گذراند. اشپنگلر وقتی دوره هزار ساله برای تمدن‌ها قائل است و در عین حال تمدن جدید غربی را بعد از چهارصد سال منحط می‌خواند و زمان شروع انحطاط را پس از انتشار «فاوست» گوته می‌داند» (همان: ۵).

با این فقره دو چیز آشکار می‌گردد: یکی این‌که داوری تمدن غربی را در برابر تمدن اسلامی مطرح می‌کند و سخنی از تمدن ایرانی در میان نیست. دیگر این‌که می‌بینیم که فلسفه‌دان ایرانی در حاشیه‌ی بحث‌های متفکران غربی سخن می‌گوید و اندیشیدن او، اگر اندیشیدنی در کار باشد، اصیل (خودسالار و مبتنی بر تجربه‌های زیسته‌ی متفکر ایرانی) نیست بل‌که دگرسالارانه است. اگر کسانی از ایرانیان در حاشیه‌ی آرای مارکس و انگلس و هگل سخن گفته یا اندیشیده اند، امثال داوری نیز در حاشیه‌ی آرای اشپنگلر و گنون و هایدگر اندیشیده اند و روایتی از سخنان آنان را بر مبنای تفسیرهای خود برای ما برساخت کرده اند. گویا تقدیر اندیشه در این سامان در سده‌های اخیر دگرسالاری است.

ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
♦️غرب‌شناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۴
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲


باری، داوری بر آن است که «در تمدن غربی بحران امری مستمر شده است. بحران‌های سیاسی و اقتصادی دیگر دوره‌ای و متناوب نیست بلکه دائمی شده است. بحران تفکر هم ادامه دارد» (همان: ۶). وی در باره‌ی تمدن جدید غربی نیز می‌گوید: «باعتباری شاید بتوانیم بگوئیم در تفکر جدید غربی با ظهور کانت تزلزلی در ارکان تمدن غربی بوجود می‌آید. یعنی بحران تمدن در حدود دو قرن پیش آغاز شده است» (همان: ۶).

در این فقره و نیز در برخی فقرات قبلی، ما نگرش ایده‌آلیستی را در تحلیل داوری از سیر تحول تاریخ و تمدن بشری به‌نحو برجسته‌ای می‌بینیم. او سیر تحول تاریخ و تمدن را بر اساس تحول اندیشه‌ها و فلسفه‌ها تبیین می‌کند و این نگاهی ایده‌آلیستی با جامعه و تاریخ است. اهل فلسفه البته اغلب دچار نوعی تفرعن معرفتی هستند و تحوّل معرفتی را مبنا و ریشه‌ی تغییر و تحول جامعه و تاریخ می‌دانند و چندان اعتنایی به خاست‌گاه‌های فرامعرفتی‌ی تحول جامعه و تاریخ ندارند. بر اساس مصادیقی که داوری در باره‌ی نشانه‌های بحران تمدن غربی برمی‌شمرد، به‌نظر می‌رسد او بروز و ظهور نقاط عطف فکری و معرفتی را نشانه‌ی بحران تمدنی تلقی می‌کند؟ اما چرا این نقاط عطف فکری را نشانه‌ی تداوم یا مثلاً بلوغ تمدن نگیریم؟!

داوری در این مرحله‌ از غرب‌شناسی‌ی خود (یعنی مرحله‌ی اول)، از کسوف دین حقیقی سخن می‌گوید. در نظر وی دین، یونانی زده شده است:
«از این اشارات نباید چنین نتیجه گرفت که می‌خواهیم مبنای یهودی-مسیحی تفکر و تمدن غربی را منکر شویم و تفکر دو هزار ساله تا دوره جدید را صرفاً تفکر یونانی بدانیم بلکه مقصود اینست که تفکر در این دوره یونان‌زده بوده و هر وقت که بیشتر اصرار در منطق و منطقی فکر کردن شده است دین حقیقی بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است؛ هر چند که ظاهر جز این باشد» (داوری، رنه گنون، ۹۷).

او تمدن جدید را تمدنی غیردینی می‌داند و کسوف «دین حقیقی» را نیز که محصول یونانی‌زده‌گی‌ی آن بوده، البته منفی تلقّی می‌کند:
«تمدن جدید، اصولاً یک تمدن غیردینی و عرفی است و در واقع اگر از دیانت هم چیزی مانده است، اعمال و مناسکی است که مردم پای‌بند شریعت بر طبق سنت و عادت انجام می‌دهند، بدون اینکه دین حقیقی در زندگی و مناسبات آنان منشأ اثر باشد. معنی این قول آنست که امور مدنی و اجتماعی و انسانی و بطور کلی زمینی، دیگر ربطی به آسمان ندارد و خدا و بشر هر کدام حقوق خاص خود را دارند» (همان: ۹۴).

این تمدن غفلت از تفکر معنوی را به هم‌راه داشته است. ما در این‌جا طنین و مضامین برخی بحث‌های اخیر شاگرد او بیژن عبدالکریمی را در این بحث داوری آشکارا می‌توانیم مشاهده کنیم. داوری بر آن است که «غفلت از تفکر معنوی اختصاص به دوره‌ی جدید دارد که در آن بشر تولد ثانی پیدا می‌کند و عقل جزوی او مبنا و مدار همه امور می‌گردد» (همان: ۹۸). در این‌جا داوری «عقل جزوی» را معادل سوبژکتیویته به‌کار می‌برد. این بحث نیز در آرای عبدالکریمی تکرار شده است و به‌نظر می‌رسد چنین بحثی ریشه در آرای مارتین هایدگر دارد (و هایدگر نیز به‌نظر می‌رسد آن را از استاد خود هوسرل أخذ کرده است). داوری می‌گوید: «معنائی که در دوره جدید به عقل داده می‌شود غیر از معنائی است که افلاطون و ارسطو و فلاسفه دوره اسلامی و مسیحی به آن دادند» (همان: ۹۴). در نظر وی «این عقل دوره جدید به تعبیر متقدمان، عقل جزوی است و در دوره جدید به این عقل اصالت داده شده است و می‌شود» (همان: ۹۴). او بر آن است که فلسفه‌ی کانت «عبارتست از تعیین حدود عقل جزوی و نه اثبات آن» (همان : ۹۵). عبارت زیر به‌خوبی نشان می‌دهد که مراد او از عقل جزوی همان سوبژکتیویسم دکارتی است:

«اگر این بیان موجب شده باشد که معتزله را قائل به اصالت عقل جزوی بدانیم باید گفته شود که آنان هرگز بشر و عقل جزوی را ملاک ندانستند، بلکه در عین اصالت دادن به وحی گفتند که خداوند به اقتضای عدل آدمی را آفریده است تا حسن و قبح و حق و باطل را بتواند تمیز دهد، و اگر قول آنان از این حیث که عقل به تساوی به آدمیان داده شده است ما را به یاد عبارت اول کتاب تقریر در باب روش درست به‌کار بردن عقل می‌اندازد از نظر توجه بظاهر اقوال است زیرا وقتی دقت در این دو قول می‌کنیم می‌بینیم که دکارت عقل را منشأ احکام می‌داند و حال آنکه معتزله هرگز قائل به چنین قولی نبوده‌اند» (همان: ۹۵).


ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
♦️غرب‌شناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۵
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲


داوری غلبه‌ی سوبژکتیویسم دکارتی را سبب «غفلت از تفکر معنوی» می‌داند: «غفلت از تفکر معنوی اختصاص به دوره جدید دارد که در آن بشر تولد ثانی پیدا می‌کند و عقل جزوی او مبنا و مدار همه امور می‌گردد. ... در دوره جدید تفکر تازه‌ای پیدا شده است که بالذات با تفکر گذشته فرق دارد. فرانسیس بیکن و دکارت که راهگشای تفکر جدید هستند ...» (همان: ۹۸). داوری اندیشه‌ی آنان را سبب وقوع چرخش در تاریخ غرب می‌داند: «کار بزرگی که آنها و متفکران دیگر رنسانس کرده‌اند اینست که با تفکر آنها گشتی در تاریخ غرب پدید آمده و مبنائی گذاشته شده است که ارزشهای گذشته دیگر با آن مناسبتی ندارد و بعبارت دیگر تمدن جدید با قلب ارزشهای گذشته سیر تازه‌ای را آغاز کرده است» (همان: ۹۸). او سرانجام می‌گوید: «در دنیای جدید وحی و عقل کلی مورد غفلت قرار گرفته و هیچ و پوچ شده است» (همان: ۹۸) و در حالی که متفکرانی چون ماکس وبر و کارل مارکس و برخی دیگر می‌کوشند ریشه‌های شکل‌گیری‌ی تمدن جدید غربی را در درون تحولات عصر جدید بجویند و هر یک به‌نحوی آن را توضیح می‌دهند، داوری به تأسی از اندیشه‌های هایدگر این امر را همانا محصول بسط تفکر یونانی می‌داند و از تغییر ذات بشر سخن می‌گوید:

«بسط تفکر یونانی چنان بوده است که در دنیای متجدد، ذات بشر تغییر کرده و عقل او و واقعیت اصالت یافته است و خلاصه اینکه بشر بصورت موجودی در آمده است که واقعیت را در برابر خود قرار می‌دهد و به این ترتیب دیگر وجود خدا مورد ندارد و اگر هم مطرح شود تابع عقل و واقعیت و در حکم وسیله‌ای است برای بشر» (همان: ۱۰۰). «بشر جدید وحی را یکسره کنار گذاشته و خود و عقل و فکر خود را ملاک حقیقت دانسته و به این ترتیب حقیقت را منحصر به حقیقتی منطقی و مفهومی کرده است» (همان: ۱۰۰).

در این‌جا ما از یک فلسفه‌دان انتظار داریم به‌نحو فلسفی توضیح دهد که چرا وحی در عصر جدید کنار نهاده شده است؟ وحی چه نوع معرفتی عرضه می‌کرده است که نتوانسته در برابر تحولات معرفتی‌ی جدید مقاومت کند و اعتبار خود را حفظ نماید؟‌ معرفت جدید بشر چه‌گونه معرفت کهن او و منابع معرفتی‌ی کهن او را دچار بحران کرده است؟ اما داوری چنان سخن می‌گوید که طنین سیطره‌ی شیطان بر زمین از آن شنیده می‌شود. پنداری بشر جدید مسخّر شیطان شده است و این بشر شیطانی که ذات‌اش تغییر کرده و وحی و خدا را کنار نهاده، بر زمین چیره شده است! میزان خصومتی که در این اندیشه علیه عصر جدید نهفته است، حد و حصر ندارد؛ پتانسیلی عظیم برای بنیادگرایان مسلمان.


ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
Forwarded from | نیلوفر |
🔻نشست ۳۷ از درس‌گفتارهای خلاف و وفاق و دین دکتر عبدالکریم سروش، یکشنبه شب از طریق  زوم برگزار می‌شود.

🔻جلسه امشب یکشنبه شب ساعت ۲۱:۳۰

برای ایران نشینان رایگان است

🔻نشست ۳۷ از درس‌گفتارهای خلاف و وفاق و دین دکتر عبدالکریم سروش، یکشنبه شب امشب از طریق  زوم برگزار می‌شود.

🔻دکتر سروش در این نشست‌ها به تخالف‌ها و توافق‌های میان علم و دین می‌پردازد و با  نگاهی تاریخی به این دو عرصه، حضور و تاثیر علم در تکامل معرفت دینی را  مورد بحث قرار می‌دهد.

https://us02web.zoom.us/meeting/register/tZwocO6rrj0sGtAGOBcr6V0dQ__4w5gKkPLW