Forwarded from نقدآگین
🍁 درنگی در معنای «فرهنگ ایران» (بخش یکم)
✍🏻 #راتین_مهراسپند
🔻متن پیش رو، پاسخیست به حملههای آقای #علینجات_غلامی به مفهوم «فرهنگِ ایران». علینجات غلامی، مدرسِ فلسفه در حوزۀ پدیدارشناسیست. ایشان اخیراً در کانال مدرسه، متنهایی انتشار دادند و با ارجاع به آثار دکتر جواد طباطبایی و با سوء تفسیر شدید مفهوم «ایران بزرگ فرهنگی» و فروکاست آن بهنوعی «باستانگرایی» یا نوعی «توجیه» نظامهای سیاسی فردی و مطلقه، به مفهوم «فرهنگ ایران» در معنای «عام» آن تاخته و آن را با «بربریت» همسان گرفتند. این نوشتار پاسخیست به چنین حملههایی به فرهنگ ایران که امریست مشترک در بین یونانمداران، امتگرایان و قومگرایان.
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل در «مشاهدۀ فوری»
⏰ زمان مطالعه: ۲۸ دقیقه
🔖 ۵۵۵۸ واژه
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻 #راتین_مهراسپند
🔻متن پیش رو، پاسخیست به حملههای آقای #علینجات_غلامی به مفهوم «فرهنگِ ایران». علینجات غلامی، مدرسِ فلسفه در حوزۀ پدیدارشناسیست. ایشان اخیراً در کانال مدرسه، متنهایی انتشار دادند و با ارجاع به آثار دکتر جواد طباطبایی و با سوء تفسیر شدید مفهوم «ایران بزرگ فرهنگی» و فروکاست آن بهنوعی «باستانگرایی» یا نوعی «توجیه» نظامهای سیاسی فردی و مطلقه، به مفهوم «فرهنگ ایران» در معنای «عام» آن تاخته و آن را با «بربریت» همسان گرفتند. این نوشتار پاسخیست به چنین حملههایی به فرهنگ ایران که امریست مشترک در بین یونانمداران، امتگرایان و قومگرایان.
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل در «مشاهدۀ فوری»
⏰ زمان مطالعه: ۲۸ دقیقه
🔖 ۵۵۵۸ واژه
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
♦️ایرانگرایان و گزارههای آزمونناپذیر در بارهی ایران
✍️ حسن محدثی
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
ایرانگرایی را بهعنوان یک ایدهئولوژی میشناسم و بهکار میبرم؛ ایدهئولوژیای که در آن برساختی اجتماعی به نام «ایران» نقشی اساسی دارد و از علایق مردم به کشورشان بهره میبرد و در واقع سوء استفاده میکند. سوء استفاده میکند زیرا بسیاری از همین مردم که بهطور طبیعی به کشورشان علاقهای دارند، نمیدانند که با یک ایدهئولوژی به نام ایرانگرایی و یک برساخت اجتماعی به نام «ایران» طرف اند. آنها بهنحو روزمره چنین میاندیشند که «ایران» چیزی جز کشورشان نیست و بهنحو عادی میپرسند که چرا نباید به کشورشان علاقه داشته باشند؟ و وقتی کسی با ایدهئولوژیی ایرانگرایی مخالفت میکند، مردم عادی دچار مشکل میشوند و میگویند این فرد مخالف، چه مشکلی با کشور خود اش دارد؟! لابد وطنفروش است. لابد پانترک است. لابد پانعرب است. لابد چنین و چنان است. مردم فکر میکنند «ایران» مفهومی مشاهدهای است؛ مثل میز و صندلی و درخت و کفش و کلاه که میشود با حواس پنجگانه درک اش کرد و اوصاف اشیا و چیزها را برای آن بهکار برد.
https://t.me/Naqdagin/9448
اما «ایران» در ایدهئولوژیی ایرانگرایی و «ایران» در زبان ایرانگرایان یک برساخت اجتماعی و گاهی حتا فراتر از آن، یک مفهوم نظری است. آنها وقتی از ایران سخن میگویند، معنای بسیط کلمه را که هر هموطنی آن را میشناسد و خود را در جغرافیای آن مییابد، مدّ نظر ندارند. آنها از ایران بهعنوان تافتهای جدا بافته و از ایرانی بهمنزلهی موجودی متفاوت از همهی ابنای بشر سخن میگویند. اینجا است که من و امثال من میشویم «ضد ایرانگرایی» و ضد مفهوم «ایران» برساختشده. چرا؟ زیرا ایرانگرایی را در این معنا یک ایدهئولوژیی خطرناک و ضد انسانی میبینیم. «ایران» ایرانگرایان فقط وطن ما نیست. «وطن» موجوداتی است که از نظر ایرانگرایان، تافتهای جدابافته از دیگر ابنای بشر اند.
نکتهی مهمی که در سخن آقای علینجات غلامی هست، این است که ایرانگرایان - و از جمله دکتر سیدجواد طباطبایی- گزارههایی آزمونناپذیر در بارهی تاریخ کشورمان ارایه میکنند. غلامی در واقع میگوید: «ایران بزرگ فرهنگی» برساختی است که ایرانگرایان عرضه کرده و تبلیغ میکنند. او میگوید فرهنگ آثار و نشانههایی دارد. او میگوید اگر فرهنگ ایرانی وجود داشته، باید تاریخی هم داشته باشد و میراثی هم بهجا گذاشته باشد. میراث فرهنگیای که از ایران باستان مانده کجا است؟ بزرگی اش را در چه چیزی نمایان ساخته است؟ در کدام اثر فلسفی؟ در کدام میراث؟ و با چه متر و سنجهای «بزرگ» است؟ آیا وسعت جغرافیایی نشانهی بزرگی است؟ یا میراث برجای ماندهی تأثیرگذار، نشانهی بزرگی است؟
نکتهی مهمتر سخن او این است که «من ایرانیتر از آنام که دیگر بتوانم بدان افتخار کنم»! این یعنی آن بزرگیی مورد ادعا در خور شأن من بهعنوان یک ایرانیی امروزین نیست. من میخواهم رشد کنم و از سقف کوتاه گذشتهپرستی و ایرانگرایی و افتخار کردن به گذشتهی موهوم و مورد ادعا فراتر بروم.
ایرانگرایان گزارههای آزمونناپذیر عرضه میکنند. اگر بزرگیی فرهنگی به زبان است، پس لابد ترکها هم میتوانند از ترکستان بزرگ فرهنگی سخن بگویند، چون به قولی ۲۰۰ میلیون در دنیا به ترکی سخن میگویند. عربها هم میتوانند از عربستان بزرگ فرهنگی سخن بگویند، چون به قولی بالغ بر ۴۰۰ میلیون نفر در دنیا به عربی سخن میگویند. کردها هم میتوانند از کردستان بزرگ فرهنگی سخن بگویند، چون به قولی ۵۰ میلیون نفر در گسترهای وسیع به کردی سخن میگویند!
یکی از گزارههای آزمونناپذیر و ابطالناپذیر ایرانگرایان تداوم فرهنگی در تاریخ «ایران» است؛ گزارهای که یک ایرانشناس مشکوک که زنی ایرانی نیز داشت، آن را مطرح کرده و امثال سیدجواد طباطبایی نیز آن را برگرفته و در بوق و کرنا کرده اند. نه فرای و نه طباطبایی معلوم نکرده اند که شاخص سنجش تداوم فرهنگی چیست؟ تداوم فرهنگ استبدادی و سلطانیسم است؟ تداوم زبان است؟ تداوم دین است؟ یا تداوم همهی اینها با هم است؟
آنطور که خود فرای نوشته، دین و زبان در ایران تداوم نداشته اند. هر دو بارها و بهنحو اساسی دگرگون شده اند. بهنظر میرسد تداوم فرهنگیی ایران مطابق نظر فرای همان تداوم فرهنگ سیاسیی استبدادی است. او مینویسد: «حکومت ساسانی در فرمان شاه شاهان بود. این لقب با سنت هزار سالهاش در ایران مقدس بهشمار میآمد» (فرای، ۱۳۷۵: ۲۳؛ عصر زرین فرهنگ ایران. ترجمهی مسعود رجبنیا).
ایدهئولوژیی ایرانگرایی همینقدر سست و شکننده است و عمدهی اعتبار خود را مدیون گزارههای آزمونناپذیر و نیز علاقهی طبیعیی مردم ایران به وطنشان است؛ علاقهای مورد سوء استفادهی ایرانگرایان.
#غلامی
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثی
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
ایرانگرایی را بهعنوان یک ایدهئولوژی میشناسم و بهکار میبرم؛ ایدهئولوژیای که در آن برساختی اجتماعی به نام «ایران» نقشی اساسی دارد و از علایق مردم به کشورشان بهره میبرد و در واقع سوء استفاده میکند. سوء استفاده میکند زیرا بسیاری از همین مردم که بهطور طبیعی به کشورشان علاقهای دارند، نمیدانند که با یک ایدهئولوژی به نام ایرانگرایی و یک برساخت اجتماعی به نام «ایران» طرف اند. آنها بهنحو روزمره چنین میاندیشند که «ایران» چیزی جز کشورشان نیست و بهنحو عادی میپرسند که چرا نباید به کشورشان علاقه داشته باشند؟ و وقتی کسی با ایدهئولوژیی ایرانگرایی مخالفت میکند، مردم عادی دچار مشکل میشوند و میگویند این فرد مخالف، چه مشکلی با کشور خود اش دارد؟! لابد وطنفروش است. لابد پانترک است. لابد پانعرب است. لابد چنین و چنان است. مردم فکر میکنند «ایران» مفهومی مشاهدهای است؛ مثل میز و صندلی و درخت و کفش و کلاه که میشود با حواس پنجگانه درک اش کرد و اوصاف اشیا و چیزها را برای آن بهکار برد.
https://t.me/Naqdagin/9448
اما «ایران» در ایدهئولوژیی ایرانگرایی و «ایران» در زبان ایرانگرایان یک برساخت اجتماعی و گاهی حتا فراتر از آن، یک مفهوم نظری است. آنها وقتی از ایران سخن میگویند، معنای بسیط کلمه را که هر هموطنی آن را میشناسد و خود را در جغرافیای آن مییابد، مدّ نظر ندارند. آنها از ایران بهعنوان تافتهای جدا بافته و از ایرانی بهمنزلهی موجودی متفاوت از همهی ابنای بشر سخن میگویند. اینجا است که من و امثال من میشویم «ضد ایرانگرایی» و ضد مفهوم «ایران» برساختشده. چرا؟ زیرا ایرانگرایی را در این معنا یک ایدهئولوژیی خطرناک و ضد انسانی میبینیم. «ایران» ایرانگرایان فقط وطن ما نیست. «وطن» موجوداتی است که از نظر ایرانگرایان، تافتهای جدابافته از دیگر ابنای بشر اند.
نکتهی مهمی که در سخن آقای علینجات غلامی هست، این است که ایرانگرایان - و از جمله دکتر سیدجواد طباطبایی- گزارههایی آزمونناپذیر در بارهی تاریخ کشورمان ارایه میکنند. غلامی در واقع میگوید: «ایران بزرگ فرهنگی» برساختی است که ایرانگرایان عرضه کرده و تبلیغ میکنند. او میگوید فرهنگ آثار و نشانههایی دارد. او میگوید اگر فرهنگ ایرانی وجود داشته، باید تاریخی هم داشته باشد و میراثی هم بهجا گذاشته باشد. میراث فرهنگیای که از ایران باستان مانده کجا است؟ بزرگی اش را در چه چیزی نمایان ساخته است؟ در کدام اثر فلسفی؟ در کدام میراث؟ و با چه متر و سنجهای «بزرگ» است؟ آیا وسعت جغرافیایی نشانهی بزرگی است؟ یا میراث برجای ماندهی تأثیرگذار، نشانهی بزرگی است؟
نکتهی مهمتر سخن او این است که «من ایرانیتر از آنام که دیگر بتوانم بدان افتخار کنم»! این یعنی آن بزرگیی مورد ادعا در خور شأن من بهعنوان یک ایرانیی امروزین نیست. من میخواهم رشد کنم و از سقف کوتاه گذشتهپرستی و ایرانگرایی و افتخار کردن به گذشتهی موهوم و مورد ادعا فراتر بروم.
ایرانگرایان گزارههای آزمونناپذیر عرضه میکنند. اگر بزرگیی فرهنگی به زبان است، پس لابد ترکها هم میتوانند از ترکستان بزرگ فرهنگی سخن بگویند، چون به قولی ۲۰۰ میلیون در دنیا به ترکی سخن میگویند. عربها هم میتوانند از عربستان بزرگ فرهنگی سخن بگویند، چون به قولی بالغ بر ۴۰۰ میلیون نفر در دنیا به عربی سخن میگویند. کردها هم میتوانند از کردستان بزرگ فرهنگی سخن بگویند، چون به قولی ۵۰ میلیون نفر در گسترهای وسیع به کردی سخن میگویند!
یکی از گزارههای آزمونناپذیر و ابطالناپذیر ایرانگرایان تداوم فرهنگی در تاریخ «ایران» است؛ گزارهای که یک ایرانشناس مشکوک که زنی ایرانی نیز داشت، آن را مطرح کرده و امثال سیدجواد طباطبایی نیز آن را برگرفته و در بوق و کرنا کرده اند. نه فرای و نه طباطبایی معلوم نکرده اند که شاخص سنجش تداوم فرهنگی چیست؟ تداوم فرهنگ استبدادی و سلطانیسم است؟ تداوم زبان است؟ تداوم دین است؟ یا تداوم همهی اینها با هم است؟
آنطور که خود فرای نوشته، دین و زبان در ایران تداوم نداشته اند. هر دو بارها و بهنحو اساسی دگرگون شده اند. بهنظر میرسد تداوم فرهنگیی ایران مطابق نظر فرای همان تداوم فرهنگ سیاسیی استبدادی است. او مینویسد: «حکومت ساسانی در فرمان شاه شاهان بود. این لقب با سنت هزار سالهاش در ایران مقدس بهشمار میآمد» (فرای، ۱۳۷۵: ۲۳؛ عصر زرین فرهنگ ایران. ترجمهی مسعود رجبنیا).
ایدهئولوژیی ایرانگرایی همینقدر سست و شکننده است و عمدهی اعتبار خود را مدیون گزارههای آزمونناپذیر و نیز علاقهی طبیعیی مردم ایران به وطنشان است؛ علاقهای مورد سوء استفادهی ایرانگرایان.
#غلامی
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️معرفیی کتاب آسیبشناسی اجتماعی / ترجمهی آقای مهدی قاصد عزیز
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
#مهدی_قاصد
#کجروی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
#مهدی_قاصد
#کجروی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️نقدهایی به مقالهی "ایرانگرایان و گزارههای آزمونناپذیر در بارهی ایران"
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیروز بعد از انتشار این مقاله، دو نقد در بارهی آن دریافت کردم که هر دو ضعیف و البته ایدهئولوژیک اند و برای من که این روزها اصلا مجال کافی برای ورود به بحثی جدید را ندارم، انگیزهای ایجاد نمیکنند. از این رو، به آنها پاسخ نمیدهم، اما لینک مطالبشان را به احترامشان اینجا منتشر میکنم و از هر دو بزرگوار بابت نوشتن این نقدها تشکر میکنم! البته، نوشتهی دوم قویتر است، اما نویسندهی دومی بهنظر میرسد نامی مستعار دارد و این هم تمایلی برای گفتوگو ایجاد نمیکند.
من برخلاف نظر ایشان، مقاله "ایرانگرایان و گزارههای آزمونناپذیر در بارهی ایران" را در توضیح بازنشر نوشتهی آقای علینجات غلامی در کانال زیر سقف آسمان و به خاطر درخواست توضیح از جانب آقای مجید یونسیان عزیز و برخی مخاطبان محترم دیگر نوشتم و نه در پاسخ به ایشان.
لینک نقدها:👇👇👇
۱.
https://t.me/history_school_1402/102
https://t.me/history_school_1402/103
۲.
https://t.me/c/1469226622/56482
https://t.me/c/1469226622/56483
https://t.me/c/1469226622/56484
https://t.me/c/1469226622/56485
https://t.me/c/1469226622/56486
و نیز بازنشر شده در اینجا:
https://t.me/Naqdagin/9479
https://t.me/Naqdagin/9480
https://t.me/Naqdagin/9481
https://t.me/Naqdagin/9482
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیروز بعد از انتشار این مقاله، دو نقد در بارهی آن دریافت کردم که هر دو ضعیف و البته ایدهئولوژیک اند و برای من که این روزها اصلا مجال کافی برای ورود به بحثی جدید را ندارم، انگیزهای ایجاد نمیکنند. از این رو، به آنها پاسخ نمیدهم، اما لینک مطالبشان را به احترامشان اینجا منتشر میکنم و از هر دو بزرگوار بابت نوشتن این نقدها تشکر میکنم! البته، نوشتهی دوم قویتر است، اما نویسندهی دومی بهنظر میرسد نامی مستعار دارد و این هم تمایلی برای گفتوگو ایجاد نمیکند.
من برخلاف نظر ایشان، مقاله "ایرانگرایان و گزارههای آزمونناپذیر در بارهی ایران" را در توضیح بازنشر نوشتهی آقای علینجات غلامی در کانال زیر سقف آسمان و به خاطر درخواست توضیح از جانب آقای مجید یونسیان عزیز و برخی مخاطبان محترم دیگر نوشتم و نه در پاسخ به ایشان.
لینک نقدها:👇👇👇
۱.
https://t.me/history_school_1402/102
https://t.me/history_school_1402/103
۲.
https://t.me/c/1469226622/56482
https://t.me/c/1469226622/56483
https://t.me/c/1469226622/56484
https://t.me/c/1469226622/56485
https://t.me/c/1469226622/56486
و نیز بازنشر شده در اینجا:
https://t.me/Naqdagin/9479
https://t.me/Naqdagin/9480
https://t.me/Naqdagin/9481
https://t.me/Naqdagin/9482
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
♦️ایا فرهنگ و تداوم ان آزمونپذیر است؟
✍ مجید یونسیان
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
در باره ایران،"ایران فرهنگی"،"ایران بزرگ فرهنگی"سخنان گاه به قاعده وگاه بی قاعده گفته می شود که البته این گفت وشنود ها اگر در چارچوب یک روش محققانه وبرای شناخت باشد مایه رشد است واگر از روی خشم وغضب وجهل باشد تحریک برای رشد است لذا نباید واهمه ای از طرح ان داشت۔البته طبیعی است که ما از ریسمان سیاه وسفید بترسیم چون جامعه ای که همه چیزش قربانی ایدئولوژی وتعصب شده است۔از این واهمه دارد که دوباره هنوز از چنگ خرافه های ایدئولوژی دینی رها نشده گرفتار یک ایدئولوژی دیگری بنام ناسیونالیسم خرافی شود اما باید به این موضوع حساسیت نشان داد که این تنها ناسیونالیسم نیست که خیز براشته است که در جایگاه ایدئولوژی دینی قرار بگیرد برخی برساخت های دیگری هم وجود دارند که مستعد این موقعیت اند مثل علم گرایان که انچنان همه چیز را در مهمیز علم گرفتار کرده اند که انگار اگر چیزی را ما نتوانیم با ناتوانی ها ومحدودیت های خود به آزمون درارویم یکسره باطل است۔این علم گرایان متعصب نیز همانند ناسیونالیست های افراطی از یک بزرگی غیر قابل تردید واز یک مطلق بودن سخن می گویند در حالی که علم هنوز در آغاز راه است وهیچ یافته علمی که بتوان بران برای همیشه ایستاد یافت نشده است۔بطور قطع ایدئولوژی گرایی در هر قالبی ثمره مثبت ودستاورد میمونی برای بشر نداشته ونخواهد داشت چون ایدئولوژی با دو ویژگی همزاد است وبا ان پیوند می یابد ۔
اول تعصب است ودومی خرافه وهمه شرهای اجتماعی وسیاسی وفرهنگی از این دو خصلت زاده می شود۔تبختر ،غرور کاذب،دشمنی وخشونت،وجهل مرکب در زمره این میراث است پس بطور قطع دوری جستن از دام ایدئولوژی یک ضرورت است اما امیختن برخی مفاهیم با هم وناتوانی از تفکیک حوزه های مفهومی وبی توجهی به برخی مباحث کلیدی ما را به نقطه مطلوبی نمی رساند۔
گفته می شود وبارها تکرار شده است"اگر فرهنگ ایرانی وجود داشت باید میراثی هم داشته باشد"
این گزاره فاقد معنا ست۔
چون از دو وجود غیر قابل کتمان سخن می گوید وانچه از این گزاره قیاسی منتج می شود نفی ان است در واقع معنای مفهومی واستنتاجی این گزاره این است۔
"ایران وبالتبع ایران فرهنگی وجود ندارد"
"میراثی که مبین ان باشد هم نیست"
بحث در باره وجود یا نفی وجود ایران ومیراثی که بدان بتوان استناد کرد از اساس غلط است۔
وجود ایران ویک چیزی بنام فرهنگ ایرانی قابل کتمان نیست چون دهها سند وجود دارد که قابل استناد است وقابل آزمون۔
مثل اًثار معماری،دین واداب اجتماعی،نظام های حکمرانی،جنگ ها ،جشن ها ومراسم ائینی وامثالهم۔
اما می توان مدعی گزاره دیگری شد
"میراثی که از فرهنگ ایرانی وگذشته ما باقی مانده است محصول خرافه یا جهل است"
"میراثی که از فرهنگ ایرانی باقی مانده است فاقد توانایی برای پاسخ به نیازهای امروز ماست"
بطور مثال سلطانیسم ونظام حکمرانی پادشاهی گذشته ایران چون مبتنی بر تحکم اراده فرد برجامعه ونافی مشارکت مردم است فاقد ارزش افرینی برای امروز ماست وجامعه می خواهد ویا باید از ان عبور کند۔
این عبور چگونه باید صورت گیرد۔ بطور قطع عبور از یک تجربه یا الگوی تاریخی به یک الگوی مطلوب تری ،خلق الساعه ممکن نیست بلکه این اتفاق نیازمند مطالعه ای دقیق است اگر این عبور بدون مطالعه الگوی گذشته وبدون تبیین نقاط ضعف وقوت ان صورت بگیرد این خطر وجود دارد که قابلیت جذب نداشته باشد چون چنین الگویی ازمون نشده است شاید گفته شود که مثلا بجای الگوی پادشاهی ایرانی می توان نظام دموکراسی را جایگزین کرد دلیل ان هم میراث برجا مانده از این الگو در کشورهایی است که پیشرفته شده وتوسعه یافته اند حال این سوال را می توان مطرح نمود که ایا دموکراسی در همه کشورها وهمه جوامع وفرهنگ ها نتایج یکسانی دارد۔؟به استناد چه مدارکی؟
از طرح این مثال می خواهم به این نکته برسم که هیچ فرهنگی خلق الساعه زاده نشده است وهیچ فرهنگ خالصی یافت نمی شود چون جامعه انسانی براساس رابطه شکل گرفته است وهسته های اجتماعی با روابط پیچیده ای تکامل یافته وموجب تداوم فرهنگی شده است این ادعا که در ایران زبان ومذهب تداوم نیافته فاقد فهم است چون این معنا در ان مستتر است که انگار دین، زبان یا فرهنگ خالصی وجوددارد۔ در همه زبان ها وادیان بالاخص در حوزه ها ومحدوده های جغرافیایی که ارتباطات وجود داشته است مفاهم مشترک بیش از مفاهیم غیر مشترک است وتداوم یافتگی کاملا قابل رصد است مطالعاتی در باره تمدن های مضمحل شده مثل اینکاها ومایا ورم وجود دارد که نشان می دهدکه بسیاری از مفاهیم ومیراث های همین تمدن های فروپاشیده شده ومضمحل شده بگونه ای دیگر،محیطی دیگر ودر قالب های جدید تداوم یافته وقابل پیگیری است۔
ادامه دارد.
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
✍ مجید یونسیان
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
در باره ایران،"ایران فرهنگی"،"ایران بزرگ فرهنگی"سخنان گاه به قاعده وگاه بی قاعده گفته می شود که البته این گفت وشنود ها اگر در چارچوب یک روش محققانه وبرای شناخت باشد مایه رشد است واگر از روی خشم وغضب وجهل باشد تحریک برای رشد است لذا نباید واهمه ای از طرح ان داشت۔البته طبیعی است که ما از ریسمان سیاه وسفید بترسیم چون جامعه ای که همه چیزش قربانی ایدئولوژی وتعصب شده است۔از این واهمه دارد که دوباره هنوز از چنگ خرافه های ایدئولوژی دینی رها نشده گرفتار یک ایدئولوژی دیگری بنام ناسیونالیسم خرافی شود اما باید به این موضوع حساسیت نشان داد که این تنها ناسیونالیسم نیست که خیز براشته است که در جایگاه ایدئولوژی دینی قرار بگیرد برخی برساخت های دیگری هم وجود دارند که مستعد این موقعیت اند مثل علم گرایان که انچنان همه چیز را در مهمیز علم گرفتار کرده اند که انگار اگر چیزی را ما نتوانیم با ناتوانی ها ومحدودیت های خود به آزمون درارویم یکسره باطل است۔این علم گرایان متعصب نیز همانند ناسیونالیست های افراطی از یک بزرگی غیر قابل تردید واز یک مطلق بودن سخن می گویند در حالی که علم هنوز در آغاز راه است وهیچ یافته علمی که بتوان بران برای همیشه ایستاد یافت نشده است۔بطور قطع ایدئولوژی گرایی در هر قالبی ثمره مثبت ودستاورد میمونی برای بشر نداشته ونخواهد داشت چون ایدئولوژی با دو ویژگی همزاد است وبا ان پیوند می یابد ۔
اول تعصب است ودومی خرافه وهمه شرهای اجتماعی وسیاسی وفرهنگی از این دو خصلت زاده می شود۔تبختر ،غرور کاذب،دشمنی وخشونت،وجهل مرکب در زمره این میراث است پس بطور قطع دوری جستن از دام ایدئولوژی یک ضرورت است اما امیختن برخی مفاهیم با هم وناتوانی از تفکیک حوزه های مفهومی وبی توجهی به برخی مباحث کلیدی ما را به نقطه مطلوبی نمی رساند۔
گفته می شود وبارها تکرار شده است"اگر فرهنگ ایرانی وجود داشت باید میراثی هم داشته باشد"
این گزاره فاقد معنا ست۔
چون از دو وجود غیر قابل کتمان سخن می گوید وانچه از این گزاره قیاسی منتج می شود نفی ان است در واقع معنای مفهومی واستنتاجی این گزاره این است۔
"ایران وبالتبع ایران فرهنگی وجود ندارد"
"میراثی که مبین ان باشد هم نیست"
بحث در باره وجود یا نفی وجود ایران ومیراثی که بدان بتوان استناد کرد از اساس غلط است۔
وجود ایران ویک چیزی بنام فرهنگ ایرانی قابل کتمان نیست چون دهها سند وجود دارد که قابل استناد است وقابل آزمون۔
مثل اًثار معماری،دین واداب اجتماعی،نظام های حکمرانی،جنگ ها ،جشن ها ومراسم ائینی وامثالهم۔
اما می توان مدعی گزاره دیگری شد
"میراثی که از فرهنگ ایرانی وگذشته ما باقی مانده است محصول خرافه یا جهل است"
"میراثی که از فرهنگ ایرانی باقی مانده است فاقد توانایی برای پاسخ به نیازهای امروز ماست"
بطور مثال سلطانیسم ونظام حکمرانی پادشاهی گذشته ایران چون مبتنی بر تحکم اراده فرد برجامعه ونافی مشارکت مردم است فاقد ارزش افرینی برای امروز ماست وجامعه می خواهد ویا باید از ان عبور کند۔
این عبور چگونه باید صورت گیرد۔ بطور قطع عبور از یک تجربه یا الگوی تاریخی به یک الگوی مطلوب تری ،خلق الساعه ممکن نیست بلکه این اتفاق نیازمند مطالعه ای دقیق است اگر این عبور بدون مطالعه الگوی گذشته وبدون تبیین نقاط ضعف وقوت ان صورت بگیرد این خطر وجود دارد که قابلیت جذب نداشته باشد چون چنین الگویی ازمون نشده است شاید گفته شود که مثلا بجای الگوی پادشاهی ایرانی می توان نظام دموکراسی را جایگزین کرد دلیل ان هم میراث برجا مانده از این الگو در کشورهایی است که پیشرفته شده وتوسعه یافته اند حال این سوال را می توان مطرح نمود که ایا دموکراسی در همه کشورها وهمه جوامع وفرهنگ ها نتایج یکسانی دارد۔؟به استناد چه مدارکی؟
از طرح این مثال می خواهم به این نکته برسم که هیچ فرهنگی خلق الساعه زاده نشده است وهیچ فرهنگ خالصی یافت نمی شود چون جامعه انسانی براساس رابطه شکل گرفته است وهسته های اجتماعی با روابط پیچیده ای تکامل یافته وموجب تداوم فرهنگی شده است این ادعا که در ایران زبان ومذهب تداوم نیافته فاقد فهم است چون این معنا در ان مستتر است که انگار دین، زبان یا فرهنگ خالصی وجوددارد۔ در همه زبان ها وادیان بالاخص در حوزه ها ومحدوده های جغرافیایی که ارتباطات وجود داشته است مفاهم مشترک بیش از مفاهیم غیر مشترک است وتداوم یافتگی کاملا قابل رصد است مطالعاتی در باره تمدن های مضمحل شده مثل اینکاها ومایا ورم وجود دارد که نشان می دهدکه بسیاری از مفاهیم ومیراث های همین تمدن های فروپاشیده شده ومضمحل شده بگونه ای دیگر،محیطی دیگر ودر قالب های جدید تداوم یافته وقابل پیگیری است۔
ادامه دارد.
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
براین اساس می توان وشاید لازم است ما قبل از اینکه بخاطر ترس از ایدئولوژی ناسیونالیستی همه گذشته وفرهنگ خودرا نفی کنیم براین متمرکز شویم که ان را بهتر ودقیق تر بشناسیم۔
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
♦️از نفی گسست تام توسط فرای تا «گفتار در تداوم فرهنگی»ی سیدجواد طباطبایی /۱
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
ایرانگرایان مرا به یاد اسلامگرایان میاندازند. اصحاب ایدهئولوژی همهگی اعتقادیاندیش اند و با دانشپژوهی سر و کاری ندارند و از این جهت همهگی شبیه هم اند. مرا این روزها اصلاً مجال بحثی تفصیلی در بارهی موضوعات جدید نیست اما به احترام آقای یونسیان عزیز در اینجا نکاتی را قلمی میکنم و شاید روزی دیگر بنا به دعوتی یا انگیزه و بهانهای دیگر در بارهی آن بهتفصیل و دقیقتر بنویسم. البته مرا با اصحاب ایدهئولوژیی ایرانگرایی نزاعی نیست که این نزاعها بر من دستکم چیزی نمیافزاید. آنکه زیست دانشپژوهانه دارد، خود سر رشته را میگیرد و راه خود میرود. من اینجا فقط برخی سرخطها را مینویسم.
۱. آثار منتشر شده از دکتر سیدجواد طباطبایی نشان میدهند که ایران باستان در نظرگاه وی بسیار اهمیت دارد و اساس اندیشهپردازی یا بگوییم نظریهپردازیی او در بارهی «ایران» مبتنی است بر فهمی از تاریخ ایران باستان.
۲. اما طباطبایی خود هیچ پژوهشی در بارهی تاریخ ایران باستان نکرده است؛ و این البته ضعف و خلأ بسیار بزرگی در کار او است.
۳. در نتیجهی این خلأ پژوهشی، طباطبایی ناگزیر بوده ایدههای خود را بر اساس تحلیلی از کارهای تاریخنگارانی بنا کند که در بارهی ایران باستان پژوهشی انجام داده و اثری منتشر کرده اند. لاجرم او وامدار محققان پیش از خود است. ادعاهایی هم که گاهی در بارهی مشکلات تاریخنگاریی موجود میکند، مشکل بنیادیی کار او را حل نمیکنند.
۴. یکی از کسانی که سیدجواد طباطبایی در کار خود مدیون وی است، ریچارد ن. فرای است. از کجا میفهمیم؟ از اینجا که طباطبایی برخی از مفاهیم مهم کتاب فرای را تکرار میکند: «عصر زرین فرهنگ ایران» و «تداوم تاریخی و فرهنگی ایران» (طباطبایی، ۱۳۹۰: ۸ و ۱۲ و بسیاری صفحات دیگر؛ خواجه نظام الملک طوسی، گفتار در تداوم فرهنگی ایران. تهران: نگاه معاصر). اگرچه طباطبایی نام کتاب فرای را حتا در فهرست منابع و مأخذ هم ذکر نمیکند و نام فرای در نمایهی اعلام کتاب هم نیست!
۵. اما سخن فرای در بارهی تداوم تاریخ ایران چه بوده است؟ او فقط میخواسته در کار خود گسست قاطع بین تاریخ ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام را رد کند و برخی پیوستهگیها را نیز یادآوری کند و بگوید که تاریخ ایران در بعد از اسلام بهکلی از گذشتهی خود نگسسته است و جالب این است که این عدم گسست کامل را با تعابیری منفی و غیرقابل افتخار کردن نیز توصیف میکند:
«از سوی دیگر معتقدم که باید این مطلب را، که گویا یک نظر اسلامی باشد که تاریخ واقعاً با پیامبر آغاز میگردد، دگرگون ساخت. تاریخ را باید امری مداوم تلقی کرد و همین معنی را در بخش اسلامی ایران نیز مییابیم. نه تنها ایرانیان روزگار ساسانی از بسیاری لحاظ وارث تمدن باستان جهان شرق نزدیک بودند؛ بلکه بعدها به هنگام دودمان تیموری و صفوی هم وارثان اندیشه و فلسفه و ادبیات و هنر کهن اسلامی گشتند. از بسیاری لحاظ اینان وارثان راستین میراث اسلامی کهن بودند تا امپراطوری عثمانی. هر گاه توانسته باشم که این مفهوم مداومت را در ایران نمودار سازم، پاداش خود را گرفته میپندارم» (فرای، ۱۳۷۵: ۱۵-۱۴؛ عصر زرین فرهنگ ایران. ترجمهی مسعود رجبنیا. تهران: سروش، چاپ سوم).
اما تعابیر منفیی فرای در این باره چیست؟ فرای یکی از علل این تداوم را محافظهکاریی ایرانیان میداند و بارها آن را تکرار میکند:
«محافظهکاری ایرانیان را میتوان در خاصیت تکراری تاریخ ایشان مشاهده کرد. [...] محافظهکاری ایرانیان در حفظ اعتقادات و رسوم کهن را میتوان در بسیاری جنبههای فرهنگ ایشان مشاهده کرد. امروزه سرزمین ایران پر است از زیارتگاهها و امامزادهها یا مزار فرزندان پیشوایان مذهب شیعه. نمیتوان گفت از اینها چه تعداد به پیش از اسلام و و مذهب زرتشتی ریشه میرسانند. این موضوعی است که با وجود داشتن شاخههای جالب توجه تا کنون بدان کمتر پرداخته شده است. با برشمردن آثار بازمانده از پیش از اسلام، بر تأکید تداوم سنتهای ایرانی و محافظهکاری این مردم بیشتر آگاه میشویم» (همان: ۱۹-۱۸).
۶. اما فرای تداوم فرهنگیی ایران را در چه چیزهایی میدید؟ در اموری بسیار کلی که در تاریخ تمامیی باهمستانها و اجتماعات نمونههایی از این تداوم فرهنگی را میشود یافت: «تداوم سنتهای ایران کهن» (همان: ۱۸) و تداوم «دیوانها و شیوههای دیوانسالاری» و «تداوم قدرت در خلال دست به دست گردیدن اورنگ سلطنت و دگرگونی مذهب» (همان: ۱۸ و ۱۹)؛ تداوم برخی امور دیگر در عین دگرگونیی دین و زبان (همان: ۲۱).
ادامه دارد. 👇👇👇
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
ایرانگرایان مرا به یاد اسلامگرایان میاندازند. اصحاب ایدهئولوژی همهگی اعتقادیاندیش اند و با دانشپژوهی سر و کاری ندارند و از این جهت همهگی شبیه هم اند. مرا این روزها اصلاً مجال بحثی تفصیلی در بارهی موضوعات جدید نیست اما به احترام آقای یونسیان عزیز در اینجا نکاتی را قلمی میکنم و شاید روزی دیگر بنا به دعوتی یا انگیزه و بهانهای دیگر در بارهی آن بهتفصیل و دقیقتر بنویسم. البته مرا با اصحاب ایدهئولوژیی ایرانگرایی نزاعی نیست که این نزاعها بر من دستکم چیزی نمیافزاید. آنکه زیست دانشپژوهانه دارد، خود سر رشته را میگیرد و راه خود میرود. من اینجا فقط برخی سرخطها را مینویسم.
۱. آثار منتشر شده از دکتر سیدجواد طباطبایی نشان میدهند که ایران باستان در نظرگاه وی بسیار اهمیت دارد و اساس اندیشهپردازی یا بگوییم نظریهپردازیی او در بارهی «ایران» مبتنی است بر فهمی از تاریخ ایران باستان.
۲. اما طباطبایی خود هیچ پژوهشی در بارهی تاریخ ایران باستان نکرده است؛ و این البته ضعف و خلأ بسیار بزرگی در کار او است.
۳. در نتیجهی این خلأ پژوهشی، طباطبایی ناگزیر بوده ایدههای خود را بر اساس تحلیلی از کارهای تاریخنگارانی بنا کند که در بارهی ایران باستان پژوهشی انجام داده و اثری منتشر کرده اند. لاجرم او وامدار محققان پیش از خود است. ادعاهایی هم که گاهی در بارهی مشکلات تاریخنگاریی موجود میکند، مشکل بنیادیی کار او را حل نمیکنند.
۴. یکی از کسانی که سیدجواد طباطبایی در کار خود مدیون وی است، ریچارد ن. فرای است. از کجا میفهمیم؟ از اینجا که طباطبایی برخی از مفاهیم مهم کتاب فرای را تکرار میکند: «عصر زرین فرهنگ ایران» و «تداوم تاریخی و فرهنگی ایران» (طباطبایی، ۱۳۹۰: ۸ و ۱۲ و بسیاری صفحات دیگر؛ خواجه نظام الملک طوسی، گفتار در تداوم فرهنگی ایران. تهران: نگاه معاصر). اگرچه طباطبایی نام کتاب فرای را حتا در فهرست منابع و مأخذ هم ذکر نمیکند و نام فرای در نمایهی اعلام کتاب هم نیست!
۵. اما سخن فرای در بارهی تداوم تاریخ ایران چه بوده است؟ او فقط میخواسته در کار خود گسست قاطع بین تاریخ ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام را رد کند و برخی پیوستهگیها را نیز یادآوری کند و بگوید که تاریخ ایران در بعد از اسلام بهکلی از گذشتهی خود نگسسته است و جالب این است که این عدم گسست کامل را با تعابیری منفی و غیرقابل افتخار کردن نیز توصیف میکند:
«از سوی دیگر معتقدم که باید این مطلب را، که گویا یک نظر اسلامی باشد که تاریخ واقعاً با پیامبر آغاز میگردد، دگرگون ساخت. تاریخ را باید امری مداوم تلقی کرد و همین معنی را در بخش اسلامی ایران نیز مییابیم. نه تنها ایرانیان روزگار ساسانی از بسیاری لحاظ وارث تمدن باستان جهان شرق نزدیک بودند؛ بلکه بعدها به هنگام دودمان تیموری و صفوی هم وارثان اندیشه و فلسفه و ادبیات و هنر کهن اسلامی گشتند. از بسیاری لحاظ اینان وارثان راستین میراث اسلامی کهن بودند تا امپراطوری عثمانی. هر گاه توانسته باشم که این مفهوم مداومت را در ایران نمودار سازم، پاداش خود را گرفته میپندارم» (فرای، ۱۳۷۵: ۱۵-۱۴؛ عصر زرین فرهنگ ایران. ترجمهی مسعود رجبنیا. تهران: سروش، چاپ سوم).
اما تعابیر منفیی فرای در این باره چیست؟ فرای یکی از علل این تداوم را محافظهکاریی ایرانیان میداند و بارها آن را تکرار میکند:
«محافظهکاری ایرانیان را میتوان در خاصیت تکراری تاریخ ایشان مشاهده کرد. [...] محافظهکاری ایرانیان در حفظ اعتقادات و رسوم کهن را میتوان در بسیاری جنبههای فرهنگ ایشان مشاهده کرد. امروزه سرزمین ایران پر است از زیارتگاهها و امامزادهها یا مزار فرزندان پیشوایان مذهب شیعه. نمیتوان گفت از اینها چه تعداد به پیش از اسلام و و مذهب زرتشتی ریشه میرسانند. این موضوعی است که با وجود داشتن شاخههای جالب توجه تا کنون بدان کمتر پرداخته شده است. با برشمردن آثار بازمانده از پیش از اسلام، بر تأکید تداوم سنتهای ایرانی و محافظهکاری این مردم بیشتر آگاه میشویم» (همان: ۱۹-۱۸).
۶. اما فرای تداوم فرهنگیی ایران را در چه چیزهایی میدید؟ در اموری بسیار کلی که در تاریخ تمامیی باهمستانها و اجتماعات نمونههایی از این تداوم فرهنگی را میشود یافت: «تداوم سنتهای ایران کهن» (همان: ۱۸) و تداوم «دیوانها و شیوههای دیوانسالاری» و «تداوم قدرت در خلال دست به دست گردیدن اورنگ سلطنت و دگرگونی مذهب» (همان: ۱۸ و ۱۹)؛ تداوم برخی امور دیگر در عین دگرگونیی دین و زبان (همان: ۲۱).
ادامه دارد. 👇👇👇
#طباطبایی
#ایرانگرایی
@NewHasanMohaddesi
♦️از نفی گسست تام توسط فرای تا «گفتار در تداوم فرهنگی»ی سیدجواد طباطبایی /۲
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
فرای بارها از تداوم امور منفی در ایران نیز سخن میگوید. علاوه بر تأکید بر تداوم محافظهکاریی ایرانیان، او مینویسد:
«عدم تأمین دایمی پایگاه دبیران و اتکای هر فرد بر فرد بالاتر آنچنان که بنده به مولای خویش وابسته است، تا حد اعلای مناصب حکومتی از مشخصات دستگاه دیوانی ایران است. بازی حفظ مسندهای ممتاز که میان بلندپایگان دستگاه دیوانی امروزه هنوز رایج است، پدیدهای است که پیوسته در ایران ادامه داشته است و از میراث گذشتگان است» (همان: ۲۱).
۶. اما آنچه در اندیشهی فرای صرفاً ایدهای بود برای نفی گسست تام از تاریخ پیشا اسلامیی ایران و تازه برخی از موارد تداوم یافته آشکارا منفی بودند، در اثر طباطبایی به امری افتخارآمیز بدل شد. ایدهی «تداوم فرهنگی»ی فرای به عنوان فرعیی کتاب طباطبایی بدل شد و در میزان «تداوم فرهنگی»ی مورد ادعا نیز مبالغه شد و تاریخ و فرهنگ «ایرانزمین» به چیز متفاوتی از تاریخ کشورهای دیگر بدل شد! فرای میگفت تاریخ ایرانیان نیز مثل همهی تاریخهای دیگر از گذشته اش گسست رادیکال و همهجانبه ندارد، اما طباطبایی همهی مدعاهای او را بهکلی دگرگون کرد و از تاریخ ایران بهعنوان تافتهای جدا بافته سخن گفت:
«بر حسب معمول گفتهاند که تاریخ و فرهنگ ایرانزمین، به خلاف بسیاری از کشورهای دیگر که در دورهای از تحول تاریخی و فرهنگی خود دستخوش گسست و دگرگونی بنیادین شدهاند، تداومی شگفتانگیز داشته است» (طباطبایی، ۱۳۹۰: ۱۲؛ تاکید از من است).
چه کسانی «بر حسب معمول» چنین گفته اند؟ آن کسان چهگونه گفته اند؟ از چه میزان «تداوم فرهنگی و تاریخی» سخن گفته اند؟ آیا تاریخ ایران را استثنایی دانسته اند و از تاریخ «بسیاری از کشورهای دیگر» متفاوت ساخته اند؟ هیچ ارجاعی در کار نیست!
۷. اصلا گیریم تاریخ ایران استثنایی باشد از نظر «تداوم فرهنگی». حالا که طباطبایی ایدهی سادهی فرای را در تاریخنگاری به ترمی تئوریک در کار خود بدل میکند، لازم است دقیقا تعریف کند که تداوم فرهنگی چیست و گسست فرهنگی چیست و هر کدام چه مؤلفههایی دارند و چهگونه قابل بررسی اند و چهگونه سنجشپذیر اند. فرای میگفت بعضی چیزها از ایران قبل از اسلام به ایران بعد از اسلام نیز منتقل شده اند و گسست کامل رخ نداده؛ اگر چه دین و زبان ایرانیان دگرگون شده اند. چه کسی میتواند چنین چیزی را رد کند؟ اما طباطبایی این سخن را بدل میکند به نظریهای در بارهی تاریخ ایران و تاریخ ایران را از تاریخ بقیهی کشورها متمایز میکند. اینجا او وظیفه دارد بهنحو دقیق تداوم فرهنگی را تعریف کند و مؤلفههای آن را برشمرد و دادههای دقیقی نیز برای تأیید نظریهی خود بیاورد.
اما دریغ که کار او جز کاری ایدهئولوژیک نیست. کسی که با دانشپژوهی قدری آشنایی داشته باشد، درمییابد من چه میگویم. اما اصحاب ایدهئولوژی گرفتار جدل اند و معمولا از جدل فراتر نمیروند. طباطبایی که خود دیگران را ایدهئولوگ میخواند، در حقیقت خود یکی از جدیدترین ایدهئولوگهای ایران است.
🔸پسنوشت: مخاطبان عزيز اگر به ارجاعات من اعتماد ندارید، خودتان به این دو اثر (با مشخصات ذکر شده در متن) مراجعه نمایید!
#فرای
#طباطبایی
#ایرانگرایی
#تداوم_فرهنگی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
فرای بارها از تداوم امور منفی در ایران نیز سخن میگوید. علاوه بر تأکید بر تداوم محافظهکاریی ایرانیان، او مینویسد:
«عدم تأمین دایمی پایگاه دبیران و اتکای هر فرد بر فرد بالاتر آنچنان که بنده به مولای خویش وابسته است، تا حد اعلای مناصب حکومتی از مشخصات دستگاه دیوانی ایران است. بازی حفظ مسندهای ممتاز که میان بلندپایگان دستگاه دیوانی امروزه هنوز رایج است، پدیدهای است که پیوسته در ایران ادامه داشته است و از میراث گذشتگان است» (همان: ۲۱).
۶. اما آنچه در اندیشهی فرای صرفاً ایدهای بود برای نفی گسست تام از تاریخ پیشا اسلامیی ایران و تازه برخی از موارد تداوم یافته آشکارا منفی بودند، در اثر طباطبایی به امری افتخارآمیز بدل شد. ایدهی «تداوم فرهنگی»ی فرای به عنوان فرعیی کتاب طباطبایی بدل شد و در میزان «تداوم فرهنگی»ی مورد ادعا نیز مبالغه شد و تاریخ و فرهنگ «ایرانزمین» به چیز متفاوتی از تاریخ کشورهای دیگر بدل شد! فرای میگفت تاریخ ایرانیان نیز مثل همهی تاریخهای دیگر از گذشته اش گسست رادیکال و همهجانبه ندارد، اما طباطبایی همهی مدعاهای او را بهکلی دگرگون کرد و از تاریخ ایران بهعنوان تافتهای جدا بافته سخن گفت:
«بر حسب معمول گفتهاند که تاریخ و فرهنگ ایرانزمین، به خلاف بسیاری از کشورهای دیگر که در دورهای از تحول تاریخی و فرهنگی خود دستخوش گسست و دگرگونی بنیادین شدهاند، تداومی شگفتانگیز داشته است» (طباطبایی، ۱۳۹۰: ۱۲؛ تاکید از من است).
چه کسانی «بر حسب معمول» چنین گفته اند؟ آن کسان چهگونه گفته اند؟ از چه میزان «تداوم فرهنگی و تاریخی» سخن گفته اند؟ آیا تاریخ ایران را استثنایی دانسته اند و از تاریخ «بسیاری از کشورهای دیگر» متفاوت ساخته اند؟ هیچ ارجاعی در کار نیست!
۷. اصلا گیریم تاریخ ایران استثنایی باشد از نظر «تداوم فرهنگی». حالا که طباطبایی ایدهی سادهی فرای را در تاریخنگاری به ترمی تئوریک در کار خود بدل میکند، لازم است دقیقا تعریف کند که تداوم فرهنگی چیست و گسست فرهنگی چیست و هر کدام چه مؤلفههایی دارند و چهگونه قابل بررسی اند و چهگونه سنجشپذیر اند. فرای میگفت بعضی چیزها از ایران قبل از اسلام به ایران بعد از اسلام نیز منتقل شده اند و گسست کامل رخ نداده؛ اگر چه دین و زبان ایرانیان دگرگون شده اند. چه کسی میتواند چنین چیزی را رد کند؟ اما طباطبایی این سخن را بدل میکند به نظریهای در بارهی تاریخ ایران و تاریخ ایران را از تاریخ بقیهی کشورها متمایز میکند. اینجا او وظیفه دارد بهنحو دقیق تداوم فرهنگی را تعریف کند و مؤلفههای آن را برشمرد و دادههای دقیقی نیز برای تأیید نظریهی خود بیاورد.
اما دریغ که کار او جز کاری ایدهئولوژیک نیست. کسی که با دانشپژوهی قدری آشنایی داشته باشد، درمییابد من چه میگویم. اما اصحاب ایدهئولوژی گرفتار جدل اند و معمولا از جدل فراتر نمیروند. طباطبایی که خود دیگران را ایدهئولوگ میخواند، در حقیقت خود یکی از جدیدترین ایدهئولوگهای ایران است.
🔸پسنوشت: مخاطبان عزيز اگر به ارجاعات من اعتماد ندارید، خودتان به این دو اثر (با مشخصات ذکر شده در متن) مراجعه نمایید!
#فرای
#طباطبایی
#ایرانگرایی
#تداوم_فرهنگی
@NewHasanMohaddesi
🟡وبینار رایگان - سه ساعته
«ایرانیان و میراث عرفانی»
🟡 همراه با:
▫️حسین محمودی- دکترای فلسفه
▫️ محسن یارمحمدی- دکترای ادبیات
▫️محمد رضا سرگلزایی- دکترای روانپزشکی
▫️حسن محدثی- دکترای جامعهشناسی
🟡 روز:
دوشنبه
25 ماه مارچ 2024
6 ماه فروردین 1403
🟡 ساعت:
یازده و نیم صبح تورنتو
هشت شب ایران
🟡 به مدت سه ساعت
🟡 رایگان و برای عموم از هر کشوری که ساکن باشند، آزاد است.
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
در (واتس اپ )برای ثبت نام و دریافت لینک به ما پیام دهید🙏🏽
+1 416-879-7357
لینک «کنفرانس رایگان»
ایرانیان ومیراث عرفانی
https://t.me/kanoonnegareshno/7164
#میراث_عرفانی
@NewHasanMohaddesi
«ایرانیان و میراث عرفانی»
🟡 همراه با:
▫️حسین محمودی- دکترای فلسفه
▫️ محسن یارمحمدی- دکترای ادبیات
▫️محمد رضا سرگلزایی- دکترای روانپزشکی
▫️حسن محدثی- دکترای جامعهشناسی
🟡 روز:
دوشنبه
25 ماه مارچ 2024
6 ماه فروردین 1403
🟡 ساعت:
یازده و نیم صبح تورنتو
هشت شب ایران
🟡 به مدت سه ساعت
🟡 رایگان و برای عموم از هر کشوری که ساکن باشند، آزاد است.
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
در (واتس اپ )برای ثبت نام و دریافت لینک به ما پیام دهید🙏🏽
+1 416-879-7357
لینک «کنفرانس رایگان»
ایرانیان ومیراث عرفانی
https://t.me/kanoonnegareshno/7164
#میراث_عرفانی
@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️ در حال نابود کردن اسلام در ایران
✍ حسن محدثی
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
سالها پیش (سال ۱۳۸۴) تحقیقی کردیم و کتابی نوشتیم تحت عنوان تخریب قلمرو دینی: آسیبشناسیی امر به معروف و نهی از منکر در ایران پس از انقلاب. این کتاب در سال ۱۳۹۹ مجوز گرفت و منتشر شد.
الان باید بگویم اینکه بخشی از روحانیت و حکومت دینی در ایران میکند، چیزی بیش از تخریب قلمروی دینی است. آنها دارند برای دین گور ژرفی میکنند.
ماکس وبر گفته بود پروتستانتیسم گور مسیحیت را کند. حالا میتوان گفت حضرات گور ژرفی برای اسلام در ایران میکنند و مدام این گور را ژرفتر میسازند.
🔸پسنوشت ۱: از ما گفتن بود. خود دانید.
🔸پسنوشت ۲: میگویند چرا اینقدر شامل در بارهی روحانیت سخن گفتهای؟ همهی آنها که چنین نیستند. بله معلوم است که همهی روحانیان با این نوع رفتار و عملکرد موافق نیستند. من هم چنین چیزی نگفتهام. اما آنچه در عمل در حال رخ دادن است، تحت مدیریت بخشی از روحانیت انجام میشود و در ادبیات قاعدهای وجود دارد به نام قاعدهی تغلیب. من از آن بهره گرفتهام. ولی دقیق اش میکنم.
#وبر
#روحانیت
#حکومت_دینی
#جامعهشناسی_دین
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثی
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
سالها پیش (سال ۱۳۸۴) تحقیقی کردیم و کتابی نوشتیم تحت عنوان تخریب قلمرو دینی: آسیبشناسیی امر به معروف و نهی از منکر در ایران پس از انقلاب. این کتاب در سال ۱۳۹۹ مجوز گرفت و منتشر شد.
الان باید بگویم اینکه بخشی از روحانیت و حکومت دینی در ایران میکند، چیزی بیش از تخریب قلمروی دینی است. آنها دارند برای دین گور ژرفی میکنند.
ماکس وبر گفته بود پروتستانتیسم گور مسیحیت را کند. حالا میتوان گفت حضرات گور ژرفی برای اسلام در ایران میکنند و مدام این گور را ژرفتر میسازند.
🔸پسنوشت ۱: از ما گفتن بود. خود دانید.
🔸پسنوشت ۲: میگویند چرا اینقدر شامل در بارهی روحانیت سخن گفتهای؟ همهی آنها که چنین نیستند. بله معلوم است که همهی روحانیان با این نوع رفتار و عملکرد موافق نیستند. من هم چنین چیزی نگفتهام. اما آنچه در عمل در حال رخ دادن است، تحت مدیریت بخشی از روحانیت انجام میشود و در ادبیات قاعدهای وجود دارد به نام قاعدهی تغلیب. من از آن بهره گرفتهام. ولی دقیق اش میکنم.
#وبر
#روحانیت
#حکومت_دینی
#جامعهشناسی_دین
@NewHasanMohaddesi
♦️تخریب قلمرو دینی: آسیبشناسیی امر به معروف و نهی از منکر در ایران پس از انقلاب
🔻این پژوهش برای معاونت حقوقیی ریاست جمهوری در دورهی دوم ریاست آقای خاتمی انجام شده بود. ما آنچه بلد بودیم و میباید به حضرات میگفتیم، گفتیم.
🔸لینک برای علاقهمندان:
toakademi.com
#وبر
#اسلام
#مسیحیت
#روحانیت
#حکومت_دینی
#جامعهشناسی_دین
@NewHasanMohaddesi
🔻این پژوهش برای معاونت حقوقیی ریاست جمهوری در دورهی دوم ریاست آقای خاتمی انجام شده بود. ما آنچه بلد بودیم و میباید به حضرات میگفتیم، گفتیم.
🔸لینک برای علاقهمندان:
toakademi.com
#وبر
#اسلام
#مسیحیت
#روحانیت
#حکومت_دینی
#جامعهشناسی_دین
@NewHasanMohaddesi
♦️قدردانی از تلاش ارزشمند خانم دکتر سارا شریعتی
✍️ حسن محدثی
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
این روزها در حال مطالعه در بارهی جامعهشناسیی امید هستم؛ در وسط وضعی آکنده از یاس. یکی از کسانی که در بارهی جامعهشناسیی امید نوشته، هانری دروش فرانسوی است. اما هر قدر تلاش کردم متن انگلیسی یا حتا متن فرانسهی کتاب او را پیدا کنم، موفق نشدم و جز فهرست مطالب و مقدمهی فرانسهی کتاب چیزی نصیب ام نشد.
مطالبی در بارهی آرای او یافتم و خواندم و از جمله نوشتهی خانم دکتر سارا شریعتی همکار عزیز و ارجمند ام در دانشگاه تهران. مطالب این کتاب برای من بسیار مفید بود و شرح و گزارش خانم دکتر شریعتی نیز در بارهی جامعهشناسیی امید دروش با توجه به دیگر نوشتههای فرنگیی موجود نیز وفادارنه و معتبر بود.
از این رو، در اینجا از تلاش ارزشمند خانم دکتر شریعتی در معرفیی شخصیت دروش و آرای او قدردانی میکنم و امیدوار ام اینگونه تلاشهای ایشان برای معرفیی جامعهشناسان فرانسویزبان ناشناخته در ایران ادامه یابد.
کتاب هانری دروش در ۱۹۷۳ به فرانسه و در ۱۹۷۹ به انگلیسی منتشر شده است.
#هانری_دروش
#سارا_شریعتی
#جامعهشناسی_امید
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثی
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
این روزها در حال مطالعه در بارهی جامعهشناسیی امید هستم؛ در وسط وضعی آکنده از یاس. یکی از کسانی که در بارهی جامعهشناسیی امید نوشته، هانری دروش فرانسوی است. اما هر قدر تلاش کردم متن انگلیسی یا حتا متن فرانسهی کتاب او را پیدا کنم، موفق نشدم و جز فهرست مطالب و مقدمهی فرانسهی کتاب چیزی نصیب ام نشد.
مطالبی در بارهی آرای او یافتم و خواندم و از جمله نوشتهی خانم دکتر سارا شریعتی همکار عزیز و ارجمند ام در دانشگاه تهران. مطالب این کتاب برای من بسیار مفید بود و شرح و گزارش خانم دکتر شریعتی نیز در بارهی جامعهشناسیی امید دروش با توجه به دیگر نوشتههای فرنگیی موجود نیز وفادارنه و معتبر بود.
از این رو، در اینجا از تلاش ارزشمند خانم دکتر شریعتی در معرفیی شخصیت دروش و آرای او قدردانی میکنم و امیدوار ام اینگونه تلاشهای ایشان برای معرفیی جامعهشناسان فرانسویزبان ناشناخته در ایران ادامه یابد.
کتاب هانری دروش در ۱۹۷۳ به فرانسه و در ۱۹۷۹ به انگلیسی منتشر شده است.
#هانری_دروش
#سارا_شریعتی
#جامعهشناسی_امید
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from فلسفه اجتماعی/ اندیشه خراسانی sm nejatihosseini
🔰هانری دروش :
جامعه شناسی دینی امید- اعتراض- انتظار - اتوپیا - انقلاب 🔰
@smnejatihosseini
در باره هانری دروش این جامعه شناس الهیات دان نا متعارف (که همکار دین پژوهم حسن محدثی گیلوایی نیز در پی فهم بهتر ارای او در علم اجتماعی دین و به ویژه خط سیرهای *جامعه شناسی امید* از دیدگاه دروشی است )
https://t.me/NewHasanMohaddesi/10283
که در حقیقت بانی یک جامعه شناسی دینی نیز هست
پیشتر در متنی منتشره در همین کانال با عنوان و مضمون
*جامعه شناسی امید دینی و انتظار دینی و اعتراض دینی جریان مهدویت در تشیع * به دروش و ارای جامعه شناسی دینی ارجاع داده ام
https://t.me/smnejatihosseini/7935
https://iqna.ir/fa/news/4201442
و از کار تالیفی ترجمه ارزنده دیگر همکارم دین پژوهی سارا شریعتی مزینانی
( و کتاب خوب منتشره از سوی او با عنوان :هانری دروش جامعه شناسی در مواجهه با دین / تهران- نشر کوچک ۱۳۸۶) نیز بسی بهره برده ام و هنوز هم با خواندن آثار و ارای دروش و تفسیرهای سارا شریعتی مزینانی از آن ها افق های بیشتری هم بروی دین پژوهی از نوع دروشی که جامعه شناسی دینی است و بدیع و نه جامعه شناسی دین و اغلب تکراری حتی از نوع مفید آن ! برویم گشوده می شود
از ین رو مواجهه مجدد با دروش با یادآوری حسن محدثی گیلوایی در باره او فرصتی دیگر فراهم ساخت برای تجدید مواجهه فکری با دروش .
متاسفانه فعلا دسترسی به اصل متن های فرانسه و انگلیسی روش حاصل نشد و فقط توانستم چند سر نخ سرچی اینترنتی برای پی گیری دسترسی بعدی به آثار او بیابم .که آنها را این جا نیز برای دسترسی علاقمندان باز نشر می کنم تا زمانی که یافتن آثار او به زبان اصلی دروشی فراهم گردد.
20 012 1402
@smnejatihosseini
👇👇👇
لینکهای دسترسی به متون
جامعه شناسی دینی هانری دروش
👇👇👇
https://www.amazon.com/Jacob-Angel-Essay-Sociologies-Religion/dp/087023109X
https://academic.oup.com/sf/article-abstract/53/2/351/2230387
https://www.google.com/books/edition/The_Sociology_of_Hope/x9cJAQAAIAAJ?hl=en
https://www.google.com/books/edition/The_Principle_of_Hope_Volume_1/kJW_nQEACAAJ?hl=en&sa=X&ved=2ahUKEwj05sernuqEAxVQS_EDHVgCBzYQiqUDKAB6BAgLEAE
https://www.google.com/books/edition/_/jVWvDwAAQBAJ?hl=en&sa=X&ved=2ahUKEwj05sernuqEAxVQS_EDHVgCBzYQ7_IDKAF6BAgNEAQ
https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Desroche
Henri Desroche - Wikipedia
https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Desroche
جامعه شناسی دینی امید- اعتراض- انتظار - اتوپیا - انقلاب 🔰
@smnejatihosseini
در باره هانری دروش این جامعه شناس الهیات دان نا متعارف (که همکار دین پژوهم حسن محدثی گیلوایی نیز در پی فهم بهتر ارای او در علم اجتماعی دین و به ویژه خط سیرهای *جامعه شناسی امید* از دیدگاه دروشی است )
https://t.me/NewHasanMohaddesi/10283
که در حقیقت بانی یک جامعه شناسی دینی نیز هست
پیشتر در متنی منتشره در همین کانال با عنوان و مضمون
*جامعه شناسی امید دینی و انتظار دینی و اعتراض دینی جریان مهدویت در تشیع * به دروش و ارای جامعه شناسی دینی ارجاع داده ام
https://t.me/smnejatihosseini/7935
https://iqna.ir/fa/news/4201442
و از کار تالیفی ترجمه ارزنده دیگر همکارم دین پژوهی سارا شریعتی مزینانی
( و کتاب خوب منتشره از سوی او با عنوان :هانری دروش جامعه شناسی در مواجهه با دین / تهران- نشر کوچک ۱۳۸۶) نیز بسی بهره برده ام و هنوز هم با خواندن آثار و ارای دروش و تفسیرهای سارا شریعتی مزینانی از آن ها افق های بیشتری هم بروی دین پژوهی از نوع دروشی که جامعه شناسی دینی است و بدیع و نه جامعه شناسی دین و اغلب تکراری حتی از نوع مفید آن ! برویم گشوده می شود
از ین رو مواجهه مجدد با دروش با یادآوری حسن محدثی گیلوایی در باره او فرصتی دیگر فراهم ساخت برای تجدید مواجهه فکری با دروش .
متاسفانه فعلا دسترسی به اصل متن های فرانسه و انگلیسی روش حاصل نشد و فقط توانستم چند سر نخ سرچی اینترنتی برای پی گیری دسترسی بعدی به آثار او بیابم .که آنها را این جا نیز برای دسترسی علاقمندان باز نشر می کنم تا زمانی که یافتن آثار او به زبان اصلی دروشی فراهم گردد.
20 012 1402
@smnejatihosseini
👇👇👇
لینکهای دسترسی به متون
جامعه شناسی دینی هانری دروش
👇👇👇
https://www.amazon.com/Jacob-Angel-Essay-Sociologies-Religion/dp/087023109X
https://academic.oup.com/sf/article-abstract/53/2/351/2230387
https://www.google.com/books/edition/The_Sociology_of_Hope/x9cJAQAAIAAJ?hl=en
https://www.google.com/books/edition/The_Principle_of_Hope_Volume_1/kJW_nQEACAAJ?hl=en&sa=X&ved=2ahUKEwj05sernuqEAxVQS_EDHVgCBzYQiqUDKAB6BAgLEAE
https://www.google.com/books/edition/_/jVWvDwAAQBAJ?hl=en&sa=X&ved=2ahUKEwj05sernuqEAxVQS_EDHVgCBzYQ7_IDKAF6BAgNEAQ
https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Desroche
Henri Desroche - Wikipedia
https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Desroche
Forwarded from مدرسه (علی نجات غلامی)
خدمت جناب محدثی
علینجات غلامی
اول اینکه بابت بازنشر متن و توضیحات شما ممنونم. چیزی که دوست دارم بر گفتهها بیافزایم این است که «بسیاری از دوگانههای مسئلهای، تاریخ مصرف دارند». ادموند هوسرل در بند آخر پیشنویس c از پیشنویسهای مقاله بریتانیکا نکاتی دارد که از تأثیرگذارترین نکات بر ذهن من بودهاند. او میگوید از آنجاکه همهی دوگانههای آنتیتزیِ مدرن بر محور کوگیتوی دکارتی استوارند (اعم از رئالیسم/ایدهآلیسم، درونماندگارانگاری/فراروندهانگاری، درونیانگاری/برونیانگاری، ابژکتیویسم/سوبژکتویسم و غیره) با رادیکالسازیِ خود کوگیتو از این دوگانهها عبور میشود. بنابراین، راه جدیدی برای فکر کردن به هرگونه مناقشهای به من نشان داده شد. قرار نیست در دوگانههای ایجاد شده حتماً طرف یکی بایستیم. به قول نیچه «بین دو راه من همیشه راه سوم را انتخاب میکنم». این ضرورتاً به معنای سنتز هگلی بین تز و آنتیتز هم نیست. مسئله بر سر رادیکالسازی و منتفیسازی خود دوگانه است ضمن حفظ آن منظرگاهی از حقیقت که منشاء و خاستگاه قوام هر یک از این دوگانهها بوده است. اینکه بدانیم این دوگانه از کجا ایجاد شد، ما را وارد سطحی رادیکالتر از طرح مسئله میکند، یعنی به بیان دقیق، دانستنِ اینکه یک موضع فکری در مواجههی اولیه با چه وجهی از حقیقت قوام گرفته و تعمیم یافته و به صورت یک نظام باور در تضاد با نظام باوری دقیقاً با همان منطق قوام قرار گرفته است، باعث میشود که ما از تقرر در یکی از دوگانهها که گاه حتی دیگر منطق دو ایدئولوژی به خود میگیرند بینیاز شویم.
حال بنگریم به دوگانهی ملیگرایی/قومیتگرایی که از جمله جنابعالی و زندهیاد سید جواد طباطبایی در دو قطب این دوگانه قرار میگیرید – یا برداشتهای دیگران، قرارتان دادهاند - و طیفهایی در دو سر جریان علیه هم تقرر مییابند و نظامی از باور و رویا را در تقابل با هم شکل میدهند. برای هر یک جایی که ایستاده است کاملاً «بدیهی» است. کل آن نظام باور بهمثابه یک «موضع» اتخاذ میشود. سئوال رادیکال یک فیلسوف این است که «آیا واقعاً این مواضع بدیهیاند یا بدیهیانگاشتهاند؟» بنابراین، در مقام یک پدیدارشناس، علاقهای ندارم به اینکه بپرسم که «حق با کدام موضع است؟» بلکه سئوال رادیکالتری دارم: «این دو موضع و اصل این دوگانه چگونه ایجاد شدند و از کدام حقهای اولیهی بدیهی و شکناپذیر برآمدند و و با تعمیم در دو نظام باورِ متضاد تقرر یافتند؟» یعنی علاقه دارم به آن نسبتهای زیستجهانی برگردم که در تجربهی زیستهی مستقیم در محیط پیرامونی معنادار میشوند، زیستجهانی که دیگر برای من به معنای فرهنگ هم نیست، بلکه دنیایی از تجارب اولیهی شخصی و بیناسوبژکتیو است که همانقدر که پیشاعلمی است، پیشافرهنگی، پیشاسیاسی و غیره نیز هست. جهانی که انضمامیت مطلق از معنابخشیهای انسانی به محیط پیرامون است و نباید مفاهیم انتزاعی را در گام نخست در آن دخیل کرد. بنابراین، ممکن است تعجب کنید اما پدیدارشناسی فلسفهای است که باور دارد حتی جامعهشناسی و فیزیک هم به حد کافی انضمامی نیستند و از انتزاعیات در رنجاند.
پس به جای اینکه ببینم حق با شماست یا رقیبتان سید جواد طباطبایی، به این مینگرم که حق در وهلهی اول چطور خود را به شما نشان داد و پرسپکتیو اولیهی شما که هنوز در تماس با حقیقت یعنی همان دادگیهای جهان انضمامی است، چه بوده است. پس برعکس دیگران، به جای اینکه دنبال این باشم که در کجا خطا کردهاید، دنبال اینم که ببینم در کجا درست میگویید. به قول لایبنیتس افراد غالباً در آنچه که اثبات میکنند برحقاند اما در آنچه که رد میکنند بر حق نیستند. زیرا هر کسی تماسی اولیه با حقیقت – اینجا حقیقت یعنی همان افق-جهانِ انضمامی تجارب زیسته – دارد.
پس به روایتی که هگل و هوسرل و دیگران میتوانند از مثال «فیل در تاریکی» داشته باشند بر میگردم. آنجاکه افرادی در دل اتاقی تاریک هر کدام با لمس قسمتی از بدن فیل حدس و گمان خود را در چیستی خود فیل میزنند. در روایت مولوی ابهامی وجود دارد انگار مولوی مدعی است که با چشمی غیر از چشم سر دارد خود فیل را میبینید و بقیه را توبیخ میکند که این ادعای عارفانهای است که از دید من در نهایت ره به جایی نمیبرد چون آخرش تعمیم و تفوق ناموجهای از منظرگاهی بر دیگر منظرگاههاست. (البته اگر مولوی از زبان خود فیل سخن بگوید داستان فرق میکند. اگر مولوی خود فیل باشد حرفش در مقام فراخوانی برای جستوجوی بیشتر معنادار است). با این حال، ما اهل فلسفه برآنایم که هیچ کس در این جهان بیرون و فرای آن قرار نگرفته است که خود فیل را ببینید همهی ما محکوم به رعایت قانون پرسپکتیویسم هستیم و حقیقت برای هیچ کس به تمامی آشکار نمیشود. اما این به این معنا نیست که هیچ راهی برای دسترسی به حقیقت نداریم.
علینجات غلامی
اول اینکه بابت بازنشر متن و توضیحات شما ممنونم. چیزی که دوست دارم بر گفتهها بیافزایم این است که «بسیاری از دوگانههای مسئلهای، تاریخ مصرف دارند». ادموند هوسرل در بند آخر پیشنویس c از پیشنویسهای مقاله بریتانیکا نکاتی دارد که از تأثیرگذارترین نکات بر ذهن من بودهاند. او میگوید از آنجاکه همهی دوگانههای آنتیتزیِ مدرن بر محور کوگیتوی دکارتی استوارند (اعم از رئالیسم/ایدهآلیسم، درونماندگارانگاری/فراروندهانگاری، درونیانگاری/برونیانگاری، ابژکتیویسم/سوبژکتویسم و غیره) با رادیکالسازیِ خود کوگیتو از این دوگانهها عبور میشود. بنابراین، راه جدیدی برای فکر کردن به هرگونه مناقشهای به من نشان داده شد. قرار نیست در دوگانههای ایجاد شده حتماً طرف یکی بایستیم. به قول نیچه «بین دو راه من همیشه راه سوم را انتخاب میکنم». این ضرورتاً به معنای سنتز هگلی بین تز و آنتیتز هم نیست. مسئله بر سر رادیکالسازی و منتفیسازی خود دوگانه است ضمن حفظ آن منظرگاهی از حقیقت که منشاء و خاستگاه قوام هر یک از این دوگانهها بوده است. اینکه بدانیم این دوگانه از کجا ایجاد شد، ما را وارد سطحی رادیکالتر از طرح مسئله میکند، یعنی به بیان دقیق، دانستنِ اینکه یک موضع فکری در مواجههی اولیه با چه وجهی از حقیقت قوام گرفته و تعمیم یافته و به صورت یک نظام باور در تضاد با نظام باوری دقیقاً با همان منطق قوام قرار گرفته است، باعث میشود که ما از تقرر در یکی از دوگانهها که گاه حتی دیگر منطق دو ایدئولوژی به خود میگیرند بینیاز شویم.
حال بنگریم به دوگانهی ملیگرایی/قومیتگرایی که از جمله جنابعالی و زندهیاد سید جواد طباطبایی در دو قطب این دوگانه قرار میگیرید – یا برداشتهای دیگران، قرارتان دادهاند - و طیفهایی در دو سر جریان علیه هم تقرر مییابند و نظامی از باور و رویا را در تقابل با هم شکل میدهند. برای هر یک جایی که ایستاده است کاملاً «بدیهی» است. کل آن نظام باور بهمثابه یک «موضع» اتخاذ میشود. سئوال رادیکال یک فیلسوف این است که «آیا واقعاً این مواضع بدیهیاند یا بدیهیانگاشتهاند؟» بنابراین، در مقام یک پدیدارشناس، علاقهای ندارم به اینکه بپرسم که «حق با کدام موضع است؟» بلکه سئوال رادیکالتری دارم: «این دو موضع و اصل این دوگانه چگونه ایجاد شدند و از کدام حقهای اولیهی بدیهی و شکناپذیر برآمدند و و با تعمیم در دو نظام باورِ متضاد تقرر یافتند؟» یعنی علاقه دارم به آن نسبتهای زیستجهانی برگردم که در تجربهی زیستهی مستقیم در محیط پیرامونی معنادار میشوند، زیستجهانی که دیگر برای من به معنای فرهنگ هم نیست، بلکه دنیایی از تجارب اولیهی شخصی و بیناسوبژکتیو است که همانقدر که پیشاعلمی است، پیشافرهنگی، پیشاسیاسی و غیره نیز هست. جهانی که انضمامیت مطلق از معنابخشیهای انسانی به محیط پیرامون است و نباید مفاهیم انتزاعی را در گام نخست در آن دخیل کرد. بنابراین، ممکن است تعجب کنید اما پدیدارشناسی فلسفهای است که باور دارد حتی جامعهشناسی و فیزیک هم به حد کافی انضمامی نیستند و از انتزاعیات در رنجاند.
پس به جای اینکه ببینم حق با شماست یا رقیبتان سید جواد طباطبایی، به این مینگرم که حق در وهلهی اول چطور خود را به شما نشان داد و پرسپکتیو اولیهی شما که هنوز در تماس با حقیقت یعنی همان دادگیهای جهان انضمامی است، چه بوده است. پس برعکس دیگران، به جای اینکه دنبال این باشم که در کجا خطا کردهاید، دنبال اینم که ببینم در کجا درست میگویید. به قول لایبنیتس افراد غالباً در آنچه که اثبات میکنند برحقاند اما در آنچه که رد میکنند بر حق نیستند. زیرا هر کسی تماسی اولیه با حقیقت – اینجا حقیقت یعنی همان افق-جهانِ انضمامی تجارب زیسته – دارد.
پس به روایتی که هگل و هوسرل و دیگران میتوانند از مثال «فیل در تاریکی» داشته باشند بر میگردم. آنجاکه افرادی در دل اتاقی تاریک هر کدام با لمس قسمتی از بدن فیل حدس و گمان خود را در چیستی خود فیل میزنند. در روایت مولوی ابهامی وجود دارد انگار مولوی مدعی است که با چشمی غیر از چشم سر دارد خود فیل را میبینید و بقیه را توبیخ میکند که این ادعای عارفانهای است که از دید من در نهایت ره به جایی نمیبرد چون آخرش تعمیم و تفوق ناموجهای از منظرگاهی بر دیگر منظرگاههاست. (البته اگر مولوی از زبان خود فیل سخن بگوید داستان فرق میکند. اگر مولوی خود فیل باشد حرفش در مقام فراخوانی برای جستوجوی بیشتر معنادار است). با این حال، ما اهل فلسفه برآنایم که هیچ کس در این جهان بیرون و فرای آن قرار نگرفته است که خود فیل را ببینید همهی ما محکوم به رعایت قانون پرسپکتیویسم هستیم و حقیقت برای هیچ کس به تمامی آشکار نمیشود. اما این به این معنا نیست که هیچ راهی برای دسترسی به حقیقت نداریم.
Forwarded from مدرسه (علی نجات غلامی)
باید بدواً به یاد بیاوریم که افرادی که در اتاق تاریکاند «تماس اولیهی اصیلی» با خود فیل دارند یعنی قسمتی از بدن فیل را لمس کردهاند، و این را باید «معیار» قرار داد. از هگل به بعد، حقیقت تنها در «فهم مرزهای پرسپکتیوها» میتواند روشن شود. یعنی در یک دینامیسم از بازگشت مداوم به خاستگاههای نظامهای مدعی حقیقت در پرسپکتیوهای حقیقت، که برخلاف تصور عمومی از هگل، بازی تز و آنتیتزیِ «نظامهای باور» نیست که همه در نهایت جمع شوند! خیر! جنبه انتقادی را باید به یاد داشت که آن تماسهای اولیه است که باید مرز یکدیگر را روشن سازند که «تعمیمهای ناروا» کنترل شوند. در پدیدارشناسی هوسرل ما میآموزیم که نظامهای باور را اپوخه کنیم یعنی پیشفرضهایشان را در پرانتز بگذاریم، به قصد بازگشت به خود چیز یعنی زاخه. زاخه یعنی چیز آنگونه که آشکار میشود نه چیز آنگونه که پیش از تجربه مفروض گرفته شده است. پس نتیجهی این حرف این است که به نحو همدلانه در پی اینام که ببینم که آقای محدثی از این سو و آقای طباطبایی از آن سو، در چه چیزی «در آغاز» «راست گفتند» یعنی چه تجارب زیستهای باعث شد هر کدام به آن سو از تعمیمبخشی بروند و به یک آنتیتز برسند. این طبیعتاً موضوع تحقیق پدیدارشناسانهی وسیعی است اما فرم کار این است که پای هر دوی شما را باید روی زمین عینیت و انضمامیت بند کرد که مفروضات انتزاعی شما اپوخه شوند و در پرانتز قرار بگیرند. مثلاً دغدغههای سید جواد در خصوص وحدت ملی از تجاربی زیسته برمیخیزد که تجارب عینی استعمار و غیره را در معیت خود دارد، بنابراین، وحشت ایشان از تجزیه را میتوان همدلانه فهم کرد که به این پاسخ رسید که چه انگیزهی «اصیلی» در کار بود که باعث شد ایشان به سمت نظریهی ایرانشهری حرکت کند که تلویحاً یا صریحاً دیگر در تقابل با برخی حقوق گروهی قرار بگیرد که از دید شما طبعاً حق بدیهی هر گروهی است. در این طرف نیز دغدغههای شما درخصوص کثرت و تنوع و عدم روابط عمودی بین گروهها در مقام یک جامعهشناس در وهلهی اول به طور همدلانه قابل فهم است. این البته فقط مثالی برای درک فرم کار بود. طبیعتاً نیاز به مباحثه و بحث عظیمی است. اما سئوال این است که آخرش قرار است به کجا برسیم؟
پاسخ این است که ما پس از اپوخهی نظامهای باور و بازگشت به زیستجهان قرار نیست با هیچ مواجه شویم و دستمان خالی شود (که صدالبته و طبعاً دستمان از این مباحث برای جدالهای فرسایشی خالی میشود). خیر ما بعد از اپوخه مثلاً به یک تجربه اولیه از پاسپورت میرسیم اینکه من خیلی از شهرها را میتوانم بروم اما جایی به «مرز» بر میخورم که نیاز به پاسپورت است چیزی که در تجربهی زیستهی مستقیم داده میشود، پس این اولین بخش تعریف ما از کشورمان که در خودِ زندگی قبل از تاریخ و هویت و حماسه و اسطوره و فلسفه و ادبیات و غیره داریم بهطور زیسته تجربهاش میکنیم است. میبینیم بقیه کشورها هم همیناند مرزی به هر حال بنا به هر دلیلی در هر تاریخ دور یا نزدیکی ایجاد شده است و میدانی از اتوس-بایوس مشترک را هم کمابیش نمایان میسازد ولو کاملا اورلپ نداشته باشند، درون این مرز نهادها و فرهنگها و مردمانی وجود دارند با شباهتها و تفاوتها و این کشورها با هم روابط پیچیدهای در سطح بینالمللی دارند.
این کشور در جهانی قرار دارد که در حال حاضر منطق اقتصادی قویای بر آن حاکم شده است. از قضاء این کشور حال طبق آماری نزدیک به دو و دو دهم تریلیون دلار ثروت بالفعل و بالقوه دارد که جزو ده کشور ثروتمند جهان حساب میشود. اما مردمش عمدتاً فقیرند که میتوان این را نشانی از ضعف مدیریتی، فرهنگهای خاص نامنطبق با منطبق کنونی جهان، کشاکشهای درونی، ایدئولوژیها، فقر علوم انسانی، فرهنگهای غلط انباشت ثروت، روابط بینالملل، منطقهای پیچیدهی گردش سرمایه و توزیع و غیره و غیره دانست که همهی این فاکتورها نیز باید به نوبهی خود پدیدارشناسی شوند. تجربهی هرکدام از این امور باعث میشود نظام باوری برای حل آن یا حل کل مشکلات اتخاذ شود که عمدتاً ایدئولوژیهای کلانی هستند که از کلیت این تجارب زیسته فاصله دارند. این سبب میشود در جامعه یا کشور ما، نسخ درمانی کلی و انتزاعی پیشنهاد شود و گروههای علیه هم قوام بگیرند که حالی یکی در قدرت قرار میگیرد و رویاهای خود را میخواهد محقق کند و مابقی علیه آناند اما مسئله این است که نه آن گفتمانی که در قدرت است و نه گفتمانهای برقدرت خانمان اصیلی در زیستجهان ما ندارند. مارکسیسم، ایرانگرایی، مذهبگرایی، روشنفکری دینی، قومیتگرایی و غیره و غیره هر کدام از تجارب ناقصی برآمده و درگیر تعمیماند. مشکل همهی اینها این است که نهبرجاییِ زمانی یا مکانی دارند.
پاسخ این است که ما پس از اپوخهی نظامهای باور و بازگشت به زیستجهان قرار نیست با هیچ مواجه شویم و دستمان خالی شود (که صدالبته و طبعاً دستمان از این مباحث برای جدالهای فرسایشی خالی میشود). خیر ما بعد از اپوخه مثلاً به یک تجربه اولیه از پاسپورت میرسیم اینکه من خیلی از شهرها را میتوانم بروم اما جایی به «مرز» بر میخورم که نیاز به پاسپورت است چیزی که در تجربهی زیستهی مستقیم داده میشود، پس این اولین بخش تعریف ما از کشورمان که در خودِ زندگی قبل از تاریخ و هویت و حماسه و اسطوره و فلسفه و ادبیات و غیره داریم بهطور زیسته تجربهاش میکنیم است. میبینیم بقیه کشورها هم همیناند مرزی به هر حال بنا به هر دلیلی در هر تاریخ دور یا نزدیکی ایجاد شده است و میدانی از اتوس-بایوس مشترک را هم کمابیش نمایان میسازد ولو کاملا اورلپ نداشته باشند، درون این مرز نهادها و فرهنگها و مردمانی وجود دارند با شباهتها و تفاوتها و این کشورها با هم روابط پیچیدهای در سطح بینالمللی دارند.
این کشور در جهانی قرار دارد که در حال حاضر منطق اقتصادی قویای بر آن حاکم شده است. از قضاء این کشور حال طبق آماری نزدیک به دو و دو دهم تریلیون دلار ثروت بالفعل و بالقوه دارد که جزو ده کشور ثروتمند جهان حساب میشود. اما مردمش عمدتاً فقیرند که میتوان این را نشانی از ضعف مدیریتی، فرهنگهای خاص نامنطبق با منطبق کنونی جهان، کشاکشهای درونی، ایدئولوژیها، فقر علوم انسانی، فرهنگهای غلط انباشت ثروت، روابط بینالملل، منطقهای پیچیدهی گردش سرمایه و توزیع و غیره و غیره دانست که همهی این فاکتورها نیز باید به نوبهی خود پدیدارشناسی شوند. تجربهی هرکدام از این امور باعث میشود نظام باوری برای حل آن یا حل کل مشکلات اتخاذ شود که عمدتاً ایدئولوژیهای کلانی هستند که از کلیت این تجارب زیسته فاصله دارند. این سبب میشود در جامعه یا کشور ما، نسخ درمانی کلی و انتزاعی پیشنهاد شود و گروههای علیه هم قوام بگیرند که حالی یکی در قدرت قرار میگیرد و رویاهای خود را میخواهد محقق کند و مابقی علیه آناند اما مسئله این است که نه آن گفتمانی که در قدرت است و نه گفتمانهای برقدرت خانمان اصیلی در زیستجهان ما ندارند. مارکسیسم، ایرانگرایی، مذهبگرایی، روشنفکری دینی، قومیتگرایی و غیره و غیره هر کدام از تجارب ناقصی برآمده و درگیر تعمیماند. مشکل همهی اینها این است که نهبرجاییِ زمانی یا مکانی دارند.
Forwarded from مدرسه (علی نجات غلامی)
با این حال، نکتهی کلیدی این است که باورها تنها کار مفیدشان این است که یکدیگر را خنثی کنند، اما زمانی دچار خطای مهلک میشوند که خاستگاه تجربهزیستهای یکدیگر را هدف قرار میدهند و اینجاست که کشنده میشوند. زمانی که آن پرسپکتیو اصلیِ رقیب را نادیده میگیرند و آن را از اساس بیاعتبار میکنند است که مرز بین انضمامیت و انتزاعیت را گم میکنند. مثلاً اگر شما به فرض به این نتیجه برسید که چون پانایرانیسم یا نظریهی ایرانشهری یک ایدئولوژی برساختی است در نتیجه ایران نیز برساخته است، مرز مهمی را گم کردهاید بین انضمامیت و انتزاعیت. زیرا ایران دارد در مقام یک کشور بالفعل تجربه و زیست میشود، و شما هنگام درگیری با سید جواد دارید معنایی که ایران برای او دارد و تعریف او را نقد میکنید نه خود آن را. زیرا کس دیگری ممکن است طرف نظریهی ایرانشهری نباشد اما ایراندوست باشد. خلطی که گاه دو طرف دارید این است که از صرف کشاکش باورها به نتایج انضمامی میرسید. مثلاً سلطنتطلبانی که اول وطن و شاه را مترادف تعریف میکنند درنتیجه بر هر کسی که مخالف رضا پهلوی باشد انگ وطن فروش میزنند. در حالیکه ربطی وجود ندارد، این فقط تعریف خام او از وطن است که شاه جزو ارکان آن حساب شده است. وطن را میتوان بدون شاه هم تعریف کرد چونانکه دهها کشور وجود دارند که بدون شاه هم برای مردمانشان وطناند. از آن سو نیز قومیتگرا معتقد است که چون پانایرانیسم با پهلوی اول شروع شد در نتیجه ایران هم با پهلوی اول شروع شد! و تصور میکنند نقد نظریههایی همچون نظریهی ایرانشهری به معنای نقد ایران است. بنابراین، نقد نظریهی ایرانشهری نتیجهاش نقد ایران نیست. بهطور کلی نتایجی که دو سر حد این دوگانهی ملیگرایی و قومیتگرایی تلویحاً میگیرند یا به همدیگر اسناد میدهند نتایجی ایدئولوژیک است. تعصب پانایرانیستها و نگاههایی راسیستی یا فاشیستی به هیچ وجه بهانهای منطقی برای خواستِ «تجزیه» نیست، از آن سو نیز همین خطر تجزیه بهانهای منطقی برای نادیده گرفتن حقوق گروهها و قومیتها و نفی کثرت در این ممکلت نیست.
به هر حال نمیخواهم بحث بیش از حد طولانی شود، نتیجهی کلی حرفهایم این است که الان در زمانهای هستیم که باید به امکان سومی ورای ملیگرایی و قومیتگرایی بیاندیشیم یعنی خود مفهوم ایران را بر اساس تجارب زیسته واسازی و بازتعریف کنیم، تعریفی که برای همهی ما حکم «خانه» را داشته باشد.
به هر حال واقعیت این است که ما با این ثروت میتوانیم کشور راحتی باشیم، عوض ادامه دادن به این جنگهای فرسایشی صدساله میتوانیم کلاً کنارشان بگذاریم و ناظر به ضروریات خود جهان زندگی بهسازیاش کنیم و به آینده نظر کنیم. چه اهمیتی دارد از کجا آمدهایم وقتی که الان مشخص است که باید به کجا برویم. تاریخ آنقدرها هم چیز مهمی نیست این درسی است که یک ایرانی باید برای آینده بیاموزد. ما هیچ راهی نداریم جز اینکه قدم در مسیر یک توسعهی محکم و همهجانبه بگذاریم که لازمهی این امر عبور از انحاء «پدرسروری» در خود سیاست است که در صُوری از اسلامگرایی یا ایرانگرایی در حال بازتولید است. آنچه در نظریهی سید جواد واقعاً خطرناک است امکانی نهفته از پدرسروری است. آنچه در استلزامات کار شما هم خطرناک است فراموشی اصل وحدت ملی یا جدی نگرفتن آن است که ربطی به ایرانشهریگری و این نظریات ندارد. وحدت ملی، در این خاورمیانه پرلهیب بسیار جدی است و حتی اگر ایران را یک قرارداد بدانیم که همین دیروز شکل گرفته است به قولی کانتی، هیچ توجیهی برای «فسخ قرارداد اجتماعی» وجود ندارد. چون این یک وحدت ارگانیک اجتماعی است نه وحدت مکانیک و استقلالی از اندامهایش قابل تصور نیست. این درست است که "تقلیل" اصل تفکر سید جواد طباطبایی یا شما به نوعی ناسیونالیسم کور یا قومیتگرایی افراطی صحیح نیست، اما ما باید مراقب باشیم که از مواضعمان چه استفادهها و برداشتهایی میشود و دست کم اگر تشخیصشان دادیم تبری بجوییم. دو سر این آتش نهفته یک ناسیونالیسم کور و یک قومیتگرایی تجزیهطلب است که هردو از تعصب و خامیت به شدت در رنجاند و هر کدام میتوانند نتایج شومی داشته باشند. سال گذشته دیدیم که این ناسیونالیسم کور در جریان جنبش ژینا چقدر نشان داد که میتواند از جمهوری اسلامی هم بیمنطقتر باشد، از آن سو نیز سالهاست داریم میبینیم که قومیتگرایان کاری بجز برهم زدن فضاهای اصیل فکری و متلاشی کردن هر کنشی از درون ندارند. پس ما باید مراقب باشیم که قرار نیست دانشمان در خدمت مشتی تعصب کودکانه قرار بگیرد که ما را در دوگانههای پیشساختهای که اصلا معلوم نیست با چه منطقی و به نفع چه کسانی ساخته شدهاند دستهبندی کنند.
به هر حال نمیخواهم بحث بیش از حد طولانی شود، نتیجهی کلی حرفهایم این است که الان در زمانهای هستیم که باید به امکان سومی ورای ملیگرایی و قومیتگرایی بیاندیشیم یعنی خود مفهوم ایران را بر اساس تجارب زیسته واسازی و بازتعریف کنیم، تعریفی که برای همهی ما حکم «خانه» را داشته باشد.
به هر حال واقعیت این است که ما با این ثروت میتوانیم کشور راحتی باشیم، عوض ادامه دادن به این جنگهای فرسایشی صدساله میتوانیم کلاً کنارشان بگذاریم و ناظر به ضروریات خود جهان زندگی بهسازیاش کنیم و به آینده نظر کنیم. چه اهمیتی دارد از کجا آمدهایم وقتی که الان مشخص است که باید به کجا برویم. تاریخ آنقدرها هم چیز مهمی نیست این درسی است که یک ایرانی باید برای آینده بیاموزد. ما هیچ راهی نداریم جز اینکه قدم در مسیر یک توسعهی محکم و همهجانبه بگذاریم که لازمهی این امر عبور از انحاء «پدرسروری» در خود سیاست است که در صُوری از اسلامگرایی یا ایرانگرایی در حال بازتولید است. آنچه در نظریهی سید جواد واقعاً خطرناک است امکانی نهفته از پدرسروری است. آنچه در استلزامات کار شما هم خطرناک است فراموشی اصل وحدت ملی یا جدی نگرفتن آن است که ربطی به ایرانشهریگری و این نظریات ندارد. وحدت ملی، در این خاورمیانه پرلهیب بسیار جدی است و حتی اگر ایران را یک قرارداد بدانیم که همین دیروز شکل گرفته است به قولی کانتی، هیچ توجیهی برای «فسخ قرارداد اجتماعی» وجود ندارد. چون این یک وحدت ارگانیک اجتماعی است نه وحدت مکانیک و استقلالی از اندامهایش قابل تصور نیست. این درست است که "تقلیل" اصل تفکر سید جواد طباطبایی یا شما به نوعی ناسیونالیسم کور یا قومیتگرایی افراطی صحیح نیست، اما ما باید مراقب باشیم که از مواضعمان چه استفادهها و برداشتهایی میشود و دست کم اگر تشخیصشان دادیم تبری بجوییم. دو سر این آتش نهفته یک ناسیونالیسم کور و یک قومیتگرایی تجزیهطلب است که هردو از تعصب و خامیت به شدت در رنجاند و هر کدام میتوانند نتایج شومی داشته باشند. سال گذشته دیدیم که این ناسیونالیسم کور در جریان جنبش ژینا چقدر نشان داد که میتواند از جمهوری اسلامی هم بیمنطقتر باشد، از آن سو نیز سالهاست داریم میبینیم که قومیتگرایان کاری بجز برهم زدن فضاهای اصیل فکری و متلاشی کردن هر کنشی از درون ندارند. پس ما باید مراقب باشیم که قرار نیست دانشمان در خدمت مشتی تعصب کودکانه قرار بگیرد که ما را در دوگانههای پیشساختهای که اصلا معلوم نیست با چه منطقی و به نفع چه کسانی ساخته شدهاند دستهبندی کنند.
♦️من یک وطندوست کثرتگرا هستم؛ پاسخی به دانشور ارجمند آقای علینجات غلامی
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
از شما بابت نکات مهمی که نگاشته اید سپاسگزار ام و بیتعارف، فرصت را برای آموختن از شما غنیمت میشمارم.
نخستین تجربههای زیستهی من در بحث مورد اشارهی شما مربوط میشود به تجربهی تحقیر در برابر آنانی که "تهرانی" تلقی میشدند. در دوران سربازی که ۲۸ ماه از عمر ام را مال خود کرد، این تحقیر شدنها را بهعنوان یک "رشتی" بیشتر درک کردم و زیستم اما خوشبختانه فرهیختهتر از آن بودم که نتوانم از آن عبور کنم.
دیدن زنان گیلک که اصرار داشتند به فرزندانشان فارسی یاد بدهند و نه زبان مادری، تجربهی دردناک دیگری بود. اما هنوز عمق این وضعیت ضد انسانی را درک نکرده بودم.
تا اینکه یک روز در سالهای دور در متروی کرج- تهران، تجربهای تلخ تکان ام داد: دختر نوجوانی ترک با لحنی آکنده از خشم به مادر اش تشر زد که "در مترو ترکی حرف نزن!"
این تجربه هرگز مرا رها نکرد. پرسشی تکاندهنده گریبان مرا گرفت: چرا زبان مادری که میبایست موید خودمندیی ما باشد، پرچم نفی کرامت وجودیی ما شده است؟
استاد عزیز فلسفه، اینجا دیگر راهنمای من جستوجوی حقيقت و دغدغهی حقیقت نبود. درد و رنج انسانی بود که زبان مادری اش ننگ او بود. راهنمای من در هر نوع نظریهپردازیی اجتماعی برای این سرزمین و مردم اش، حقيقت نیست، درد و رنج انسان است. من طرف آن اندیشهای هستم که از درد و رنج انسان بکاهد.
کاش میشد همه جا و همیشه بین جستوجوی حقيقت و تکثیر خیر همسویی برقرار کرد! اما من با دانش و تجربهی محدود ام دریافتم که حقيقت بسی دور است. درد و رنج نزدیک ما است و من نیز میخواهم بکوشم از این درد و رنج بکاهم. لاجرم، حقيقت برای من از جنس چیزی کاهندهی درد و رنج و تکثیر کنندهی خیر اجتماعی است و سویهای رهاییبخش دارد.
پس من میکوشم طرف اندیشهای بایستم که رنگ و بویی از اینها داشته باشد. شاید شعارگونه بهنظر آید، اما من وطن را در وهلهی نخست، در تاریخ و در ادبیات و زبان فارسی نمیبینم. من وطن را در دستان رنجدیدهی مردان این سرزمین و در چروکهای صورت آفتابسوختهی زنان جایجای این سرزمین میبینم. وقتی من از وطن سخن میگویم، از این مردمان سخن میگویم.
پس، قومیتگرا نیستم. یک وطندوست کثرتگرا هستم؛ یعنی از هر آنچه کرد بودن یک کرد، ترک بودن یک ترک، عرب بودن یک عرب، گیلک بودن یک گیلک، ترکمن بودن یک ترکمن، بلوچ بودن یک بلوچ، گرجی بودن یک گرجی، تات بودن یک تات، لر بودن یک لر، و ... را میسازد، دفاع میکنم.
وطن من در درجهی نخست این آدمها هستند و وطن من در درجهی دوم آن سرزمینی است که اینان در آن با همهی حقوق شهروندیشان بدون هر گونه تبعیض و تحقیر و بهطور بالفعل بهرسمیت شناخته شوند.
هر اندیشهای که این را نفی و نقض کند، برای من اندیشهای دشمنانه است و دیگر برایم مهم نیست که به چه مقدساتی متوسل میشود و چه توجیهاتی میتراشد.
من به دنبال نظریهای اجتماعی هستم که تا حد ممکن از درد و رنج این مردمان بکاهد و بهزیستیی انفسیشان را هر چه بیشتر تامین کند و کیفیت زندهگیشان را هر چه بیشتر ارتقا ببخشد.
از این رو، با قومگرایان ایرانی همبستهگیی انتقادی دارم. همبستهگی دارم چون درد و رنجشان را میبینم و میکوشم در کاهش آن کنارشان بایستم. اما منتقدشان هستم، چون گمان میکنم هر نوع حرکت واگرایانه چه بسا دردها و رنجهای بزرگتری برای وطن ام (مردم این سرزمین) بیافریند.
ایرانگرایی در همهی اشکال اش آحاد این مردم را فدای کلیتی انتزاعی و برساخته شده و تقلیلیافته به مرکز میکند. اما ایرانشهریگری از دیگر اشکال آن خطرناکتر است، زیرا اگر اسلامگرایی ما را به بازگشت به خویشتنی در ۱۴۰۰ سال پیش فرا میخواند، آنان ما را به بازگشت به خویشتنی در ۲۵۰۰ سال پیش فرا میخوانند.
باری، اگرچه سخن بسیار است، این اندک برای توضیح مختصر نگاه ام ضرورت داشت.
🔸لینک نوشتهی استاد عزیز فلسفه آقای علینجات غلامی
https://t.me/madrasefalsafe/4373
https://t.me/madrasefalsafe/4374
https://t.me/madrasefalsafe/4375
https://t.me/madrasefalsafe/4376
#وطن
#قومگرایی
#ایرانگرایی
#علینجات_غلامی
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
از شما بابت نکات مهمی که نگاشته اید سپاسگزار ام و بیتعارف، فرصت را برای آموختن از شما غنیمت میشمارم.
نخستین تجربههای زیستهی من در بحث مورد اشارهی شما مربوط میشود به تجربهی تحقیر در برابر آنانی که "تهرانی" تلقی میشدند. در دوران سربازی که ۲۸ ماه از عمر ام را مال خود کرد، این تحقیر شدنها را بهعنوان یک "رشتی" بیشتر درک کردم و زیستم اما خوشبختانه فرهیختهتر از آن بودم که نتوانم از آن عبور کنم.
دیدن زنان گیلک که اصرار داشتند به فرزندانشان فارسی یاد بدهند و نه زبان مادری، تجربهی دردناک دیگری بود. اما هنوز عمق این وضعیت ضد انسانی را درک نکرده بودم.
تا اینکه یک روز در سالهای دور در متروی کرج- تهران، تجربهای تلخ تکان ام داد: دختر نوجوانی ترک با لحنی آکنده از خشم به مادر اش تشر زد که "در مترو ترکی حرف نزن!"
این تجربه هرگز مرا رها نکرد. پرسشی تکاندهنده گریبان مرا گرفت: چرا زبان مادری که میبایست موید خودمندیی ما باشد، پرچم نفی کرامت وجودیی ما شده است؟
استاد عزیز فلسفه، اینجا دیگر راهنمای من جستوجوی حقيقت و دغدغهی حقیقت نبود. درد و رنج انسانی بود که زبان مادری اش ننگ او بود. راهنمای من در هر نوع نظریهپردازیی اجتماعی برای این سرزمین و مردم اش، حقيقت نیست، درد و رنج انسان است. من طرف آن اندیشهای هستم که از درد و رنج انسان بکاهد.
کاش میشد همه جا و همیشه بین جستوجوی حقيقت و تکثیر خیر همسویی برقرار کرد! اما من با دانش و تجربهی محدود ام دریافتم که حقيقت بسی دور است. درد و رنج نزدیک ما است و من نیز میخواهم بکوشم از این درد و رنج بکاهم. لاجرم، حقيقت برای من از جنس چیزی کاهندهی درد و رنج و تکثیر کنندهی خیر اجتماعی است و سویهای رهاییبخش دارد.
پس من میکوشم طرف اندیشهای بایستم که رنگ و بویی از اینها داشته باشد. شاید شعارگونه بهنظر آید، اما من وطن را در وهلهی نخست، در تاریخ و در ادبیات و زبان فارسی نمیبینم. من وطن را در دستان رنجدیدهی مردان این سرزمین و در چروکهای صورت آفتابسوختهی زنان جایجای این سرزمین میبینم. وقتی من از وطن سخن میگویم، از این مردمان سخن میگویم.
پس، قومیتگرا نیستم. یک وطندوست کثرتگرا هستم؛ یعنی از هر آنچه کرد بودن یک کرد، ترک بودن یک ترک، عرب بودن یک عرب، گیلک بودن یک گیلک، ترکمن بودن یک ترکمن، بلوچ بودن یک بلوچ، گرجی بودن یک گرجی، تات بودن یک تات، لر بودن یک لر، و ... را میسازد، دفاع میکنم.
وطن من در درجهی نخست این آدمها هستند و وطن من در درجهی دوم آن سرزمینی است که اینان در آن با همهی حقوق شهروندیشان بدون هر گونه تبعیض و تحقیر و بهطور بالفعل بهرسمیت شناخته شوند.
هر اندیشهای که این را نفی و نقض کند، برای من اندیشهای دشمنانه است و دیگر برایم مهم نیست که به چه مقدساتی متوسل میشود و چه توجیهاتی میتراشد.
من به دنبال نظریهای اجتماعی هستم که تا حد ممکن از درد و رنج این مردمان بکاهد و بهزیستیی انفسیشان را هر چه بیشتر تامین کند و کیفیت زندهگیشان را هر چه بیشتر ارتقا ببخشد.
از این رو، با قومگرایان ایرانی همبستهگیی انتقادی دارم. همبستهگی دارم چون درد و رنجشان را میبینم و میکوشم در کاهش آن کنارشان بایستم. اما منتقدشان هستم، چون گمان میکنم هر نوع حرکت واگرایانه چه بسا دردها و رنجهای بزرگتری برای وطن ام (مردم این سرزمین) بیافریند.
ایرانگرایی در همهی اشکال اش آحاد این مردم را فدای کلیتی انتزاعی و برساخته شده و تقلیلیافته به مرکز میکند. اما ایرانشهریگری از دیگر اشکال آن خطرناکتر است، زیرا اگر اسلامگرایی ما را به بازگشت به خویشتنی در ۱۴۰۰ سال پیش فرا میخواند، آنان ما را به بازگشت به خویشتنی در ۲۵۰۰ سال پیش فرا میخوانند.
باری، اگرچه سخن بسیار است، این اندک برای توضیح مختصر نگاه ام ضرورت داشت.
🔸لینک نوشتهی استاد عزیز فلسفه آقای علینجات غلامی
https://t.me/madrasefalsafe/4373
https://t.me/madrasefalsafe/4374
https://t.me/madrasefalsafe/4375
https://t.me/madrasefalsafe/4376
#وطن
#قومگرایی
#ایرانگرایی
#علینجات_غلامی
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from آینده (عباس عبدی)
🔴حراج میراث قرون
🔺اعتماد ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘یکی از مشکلات علمای محترم قم این است که به علل گوناگون از جمله بالا بودن سن، یا مسایل امنیتی یا مشورت اطرافیان، امکان چندانی ندارند که با مردم عادی کوچه و خیابان به صورت عادی مواجه شوند. البته اگر دفاتر آقایان در باره انتقال حقایق امین و آگاه باشند، میتوانند با بازتاب اخبار و فیلم و یا تجربیات زیسته روحانیون دیگر، آنان را نسبت به وضعیت بسیار خطیر جایگاه روحانیت نزد افکار عمومی آگاه نمایند.
🔘این جایگاه به علل گوناگون تغییر کرده است ولی علت محوری آن که در سالهای اخیر برجستهتر شده، مقابله با زنان است. در واقع نگاه به زن به عنوان ضعیفه و موجودی که همتراز مرد نیست، مربوط به دوران گذشته است و این نه فقط از سوی زنان، بلکه از سوی اغلب مردان نیز پذیرفتنی نیست، ولی همچنان برخی از آقایان چه در مقام قانونگذاری و فتوا، یا در مقام اظهار نظر سیاسی و از همه بدتر در مقام عملی در کوچه و خیابان به مواجهه با زنان میپردازند و توجه ندارند که در این مواجهه شکست نمیخورند، بلکه پیشاپیش شکست خورده هستند.
🔘روحانیت به دلایل گوناگون از انعطافپذیری تاریخی زیادی برخوردار بوده است. این البته نقطه ضعف نبوده و نیست، بلکه ویژگی مثبت آن است. به همین دلیل همیشه توانسته است به عنوان یک نهاد موثر در جامعه عمل کند. کوشش روحانیت و علمای طراز اول، برای حفظ این نهاد، در مقاطع مهمی از تاریخ ایران سازنده بوده است، ولی میراث هزار سالهای که به وسیله درایت علمای تراز اول به امروز رسیده است، اکنون از سوی برخی طلاب تازهکار و متکی به رانت های سیاسی در خطر جدی قرار گرفته است.
🔘جالب است که گفته شود، به دلیل عملکرد منفی این نهاد در چند دهه اخیر، نوعی بازخوانی تاریخی نسبت به این نقش در گذشته نیز در حال رقم خوردن است. روحانیتی که در اغلب موارد در کنار مردم بود و یا نقطه اتکای آنان و آرامبخش بود، اکنون به همان اندازه که در برابر انحرافهای رسمی و سیاسی منفعل است و سکوت و حتی تأیید میکند، در برابر مردم متصلب و حتی تهاجمی وارد عمل میشود، و در این راه حتی بدیهیات امور شرعی را نیز نادیده میگیرند.
🔘اینکه از یک مادر جوان که گوشهای در درمانگاه فرزند به بغل نشسته روی زمین و او را شیر میدهد تصویربرداری کنند، جایگاه اخلاقی و معنوی خود را به سطح گزمه و عسس تقلیل میدهند و حتی در این اقدام خود چندین خلاف شرع نیز مرتکب شدهاند و... بدتر اینکه حضرات آقایان هیچ حساسیتی نسبت به این رفتارها از خود نشان نمیدهند.
🔘این گونه اقدامات بیاعتبارکننده، منحصر به موضوع زنان نیست. هر روز ویدیوهایی از روحانیون منتشر میشود که داستانهای وهنآمیز از ائمه (ع) و... را بالای منبر میگویند که موجب بیاعتباری دین و روحانیت میشود.
🔘حمایتهای بیدریغ آنان از پدیده ضدعلمی به نام طب اسلامی که محلی برای تأمین مالی است، بخش دیگری از اعتبار دین را نشانه میرود. اخیرا نیز امام جمعه محترمی نظریه اقتصادی دادهاند و در عصر اقتصاد دیجیتال با ذهنیت اقتصادی پیشا معیشتی به شهرداری و منابع طبیعی دستور میدهند که کاشت درختان مضر مانند کاج را متوقف و به جای آن پارک درختان مثمر احداث کنند.
🔘یا در موردی دیگر در مشهد که موقوفههای آن برای کمک به مردم تا بخواهید زیاد است و هزاران مسجد نیز دارد، فرد بیپناهی مخزن زباله شهری را سرپناه خود قرار میدهد و تا صبح یخ زده و میمیرد و هیچ روحانی در آنجا برای تصویربرداری یا تلقین میت هم حاضر نیست.
🔘ولی بدترین آنها مواجهه با زنان، حقوق زنان و از منظر مردسالاری افراطی و سنتگرایانه است که بیشترین ضربه را به آنان وارد میکند، و چون آنان برای این اقدام خود از دین به عنوان سنگر و سپر استفاده میکنند، طرف مقابل هم به ناچار ابتدا دین را نفی و طرد میکند. این عده از روحانیون بجای آن که سپر دین شوند دین را سپر خود قرار دادهاند؛ در نتیجه، شواهد و قرائن فراوان در افول شدید دین و جایگاه روحانیت وجود دارد که در زندگی روزمره یا پژوهشها دیده میشود.
🔘🔘در هر حال از ما گفتن بود، بهتر است جلوی این حراج را بگیرید. خود دانید.
🔺اعتماد ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘یکی از مشکلات علمای محترم قم این است که به علل گوناگون از جمله بالا بودن سن، یا مسایل امنیتی یا مشورت اطرافیان، امکان چندانی ندارند که با مردم عادی کوچه و خیابان به صورت عادی مواجه شوند. البته اگر دفاتر آقایان در باره انتقال حقایق امین و آگاه باشند، میتوانند با بازتاب اخبار و فیلم و یا تجربیات زیسته روحانیون دیگر، آنان را نسبت به وضعیت بسیار خطیر جایگاه روحانیت نزد افکار عمومی آگاه نمایند.
🔘این جایگاه به علل گوناگون تغییر کرده است ولی علت محوری آن که در سالهای اخیر برجستهتر شده، مقابله با زنان است. در واقع نگاه به زن به عنوان ضعیفه و موجودی که همتراز مرد نیست، مربوط به دوران گذشته است و این نه فقط از سوی زنان، بلکه از سوی اغلب مردان نیز پذیرفتنی نیست، ولی همچنان برخی از آقایان چه در مقام قانونگذاری و فتوا، یا در مقام اظهار نظر سیاسی و از همه بدتر در مقام عملی در کوچه و خیابان به مواجهه با زنان میپردازند و توجه ندارند که در این مواجهه شکست نمیخورند، بلکه پیشاپیش شکست خورده هستند.
🔘روحانیت به دلایل گوناگون از انعطافپذیری تاریخی زیادی برخوردار بوده است. این البته نقطه ضعف نبوده و نیست، بلکه ویژگی مثبت آن است. به همین دلیل همیشه توانسته است به عنوان یک نهاد موثر در جامعه عمل کند. کوشش روحانیت و علمای طراز اول، برای حفظ این نهاد، در مقاطع مهمی از تاریخ ایران سازنده بوده است، ولی میراث هزار سالهای که به وسیله درایت علمای تراز اول به امروز رسیده است، اکنون از سوی برخی طلاب تازهکار و متکی به رانت های سیاسی در خطر جدی قرار گرفته است.
🔘جالب است که گفته شود، به دلیل عملکرد منفی این نهاد در چند دهه اخیر، نوعی بازخوانی تاریخی نسبت به این نقش در گذشته نیز در حال رقم خوردن است. روحانیتی که در اغلب موارد در کنار مردم بود و یا نقطه اتکای آنان و آرامبخش بود، اکنون به همان اندازه که در برابر انحرافهای رسمی و سیاسی منفعل است و سکوت و حتی تأیید میکند، در برابر مردم متصلب و حتی تهاجمی وارد عمل میشود، و در این راه حتی بدیهیات امور شرعی را نیز نادیده میگیرند.
🔘اینکه از یک مادر جوان که گوشهای در درمانگاه فرزند به بغل نشسته روی زمین و او را شیر میدهد تصویربرداری کنند، جایگاه اخلاقی و معنوی خود را به سطح گزمه و عسس تقلیل میدهند و حتی در این اقدام خود چندین خلاف شرع نیز مرتکب شدهاند و... بدتر اینکه حضرات آقایان هیچ حساسیتی نسبت به این رفتارها از خود نشان نمیدهند.
🔘این گونه اقدامات بیاعتبارکننده، منحصر به موضوع زنان نیست. هر روز ویدیوهایی از روحانیون منتشر میشود که داستانهای وهنآمیز از ائمه (ع) و... را بالای منبر میگویند که موجب بیاعتباری دین و روحانیت میشود.
🔘حمایتهای بیدریغ آنان از پدیده ضدعلمی به نام طب اسلامی که محلی برای تأمین مالی است، بخش دیگری از اعتبار دین را نشانه میرود. اخیرا نیز امام جمعه محترمی نظریه اقتصادی دادهاند و در عصر اقتصاد دیجیتال با ذهنیت اقتصادی پیشا معیشتی به شهرداری و منابع طبیعی دستور میدهند که کاشت درختان مضر مانند کاج را متوقف و به جای آن پارک درختان مثمر احداث کنند.
🔘یا در موردی دیگر در مشهد که موقوفههای آن برای کمک به مردم تا بخواهید زیاد است و هزاران مسجد نیز دارد، فرد بیپناهی مخزن زباله شهری را سرپناه خود قرار میدهد و تا صبح یخ زده و میمیرد و هیچ روحانی در آنجا برای تصویربرداری یا تلقین میت هم حاضر نیست.
🔘ولی بدترین آنها مواجهه با زنان، حقوق زنان و از منظر مردسالاری افراطی و سنتگرایانه است که بیشترین ضربه را به آنان وارد میکند، و چون آنان برای این اقدام خود از دین به عنوان سنگر و سپر استفاده میکنند، طرف مقابل هم به ناچار ابتدا دین را نفی و طرد میکند. این عده از روحانیون بجای آن که سپر دین شوند دین را سپر خود قرار دادهاند؛ در نتیجه، شواهد و قرائن فراوان در افول شدید دین و جایگاه روحانیت وجود دارد که در زندگی روزمره یا پژوهشها دیده میشود.
🔘🔘در هر حال از ما گفتن بود، بهتر است جلوی این حراج را بگیرید. خود دانید.
Forwarded from گزیده های برتر جامعه شناسی
📖 خرید کتاب تخریب قلمرو دینی: آسیب شناسی امر به معروف و نهی از منکر در ایران پس از انقلاب
نوشته دکتر محدثی و رسول انبارداران
https://www.ketabcity.com/bookview.aspx?bookid=2319828
نوشته دکتر محدثی و رسول انبارداران
https://www.ketabcity.com/bookview.aspx?bookid=2319828
Ketabcity
تخريب قلمرو ديني آسيب شناسي يك آموزه ي ديني در ايران پس از انقلاب امر به معروف و نهي از منكر
کتاب تخريب قلمرو ديني : آسيب شناسي يك آموزه ي ديني در ايران پس از انقلاب (امر به معروف و نهي از منكر) با انتشارات نويد صبح و پدیدآوراندگان حسن محدثی ,رسول انبارداران,در سال 1399 به چاپ رسیده است .موضوعاتی که در این کتاب کار شده است شامل امر به معروف…
♦️چه کسی از آموزش چندزبانه میهراسد؟
کتابی از امیر کلان و ترجمهی دکتر هیوا ویسی
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
امشب این کتاب ارزشمند را از دکتر هیوا ویسیی عزیز همکار ارجمند ام در دانشگاه رازی کرمانشاه هدیه گرفتم. دکتر هیوا ویسی استاد زبانشناسی و نیز متخصص بحث از گفتمان هستند و مرا به دوستیی خود مفتخر کردند.
هیوا به کردی یعنی امید. استاد عزیز دوستی با شما امید مرا افزونتر از همیشه کرد. آرزو میکنم بیش از پیش موفق باشید و مردم و کشورمان از دانش شما و آثار قلمیی شما بیش از پیش بهرهمند شوند!
🔻دکتر ویسی به من اجازه دادند که این کتاب را در اختیار مخاطبان عزيز بگذارم. امیدوار ام با خواندن این کتاب زحمات دکتر ویسیی عزیز را قدر بدانیم!
🔸لینک دانلود کتاب
https://ecommons.udayton.edu/books/1/
#امیر_کلان
#هیوا_ویسی
#آموزش_چندزبانه
@NewHasanMohaddesi
کتابی از امیر کلان و ترجمهی دکتر هیوا ویسی
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
امشب این کتاب ارزشمند را از دکتر هیوا ویسیی عزیز همکار ارجمند ام در دانشگاه رازی کرمانشاه هدیه گرفتم. دکتر هیوا ویسی استاد زبانشناسی و نیز متخصص بحث از گفتمان هستند و مرا به دوستیی خود مفتخر کردند.
هیوا به کردی یعنی امید. استاد عزیز دوستی با شما امید مرا افزونتر از همیشه کرد. آرزو میکنم بیش از پیش موفق باشید و مردم و کشورمان از دانش شما و آثار قلمیی شما بیش از پیش بهرهمند شوند!
🔻دکتر ویسی به من اجازه دادند که این کتاب را در اختیار مخاطبان عزيز بگذارم. امیدوار ام با خواندن این کتاب زحمات دکتر ویسیی عزیز را قدر بدانیم!
🔸لینک دانلود کتاب
https://ecommons.udayton.edu/books/1/
#امیر_کلان
#هیوا_ویسی
#آموزش_چندزبانه
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
⭕️ وبینار رایگان - سه ساعته
«ایرانیان و میراث عرفانی»
🟡 مدرسین:
🔹 دکتر حسین محمودی- دکترای فلسفه
موضوع: تأملی در نسبت عرفان و سیاست
🔹 دکتر حسن محدثی- دکترای جامعهشناسی
موضوع: بازار مولوی
🔹 دکتر محسن یارمحمدی- دکترای ادبیات
موضوع:از راه تا خانقاه
🔹 دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک
موضوع: مواجههی ایرانیان با فرقههای عرفانی نو
🟡 روز:
دوشنبه
25 مارچ 2024
6 فروردین 1403
🟡 ساعت:
11:30 صبح تورنتو
8:30 صبح ونکوور
19:00 ایران
🟡 مدت: سه ساعت
🟡 در پلتفرم زوم
🟡 ثبتنام رایگان و برای عموم هموطنان (از هر کشوری که ساکن باشند) آزاد است.
#کانون_نگرش_نو
لطفا برای ثبتنام و دریافت لینک در واتساپ به ما پیام دهید:
+1-416-879-7357
@kanoonnegareshno
@DrHosseinMahmoudi
@NewHasanMohaddesi
@drsargolzaei
@niyazestanbarani
«ایرانیان و میراث عرفانی»
🟡 مدرسین:
🔹 دکتر حسین محمودی- دکترای فلسفه
موضوع: تأملی در نسبت عرفان و سیاست
🔹 دکتر حسن محدثی- دکترای جامعهشناسی
موضوع: بازار مولوی
🔹 دکتر محسن یارمحمدی- دکترای ادبیات
موضوع:از راه تا خانقاه
🔹 دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک
موضوع: مواجههی ایرانیان با فرقههای عرفانی نو
🟡 روز:
دوشنبه
25 مارچ 2024
6 فروردین 1403
🟡 ساعت:
11:30 صبح تورنتو
8:30 صبح ونکوور
19:00 ایران
🟡 مدت: سه ساعت
🟡 در پلتفرم زوم
🟡 ثبتنام رایگان و برای عموم هموطنان (از هر کشوری که ساکن باشند) آزاد است.
#کانون_نگرش_نو
لطفا برای ثبتنام و دریافت لینک در واتساپ به ما پیام دهید:
+1-416-879-7357
@kanoonnegareshno
@DrHosseinMahmoudi
@NewHasanMohaddesi
@drsargolzaei
@niyazestanbarani