نقدآگین
10.6K subscribers
2.68K photos
1.84K videos
67 files
4.83K links
«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155
Download Telegram
📘برش‌هایی از «محمّد پیامبر نیست»

(تبیین نتایج منطقی دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش)

✍️#اکبر_گنجی
(۳/۵)

اما درباره پیش فرض سوّم چه می توان گفت؟ قائلان به دیدگاه رقیب غالباً‌ خود را «نومعتزلی» می خوانند، یعنی به تقدم اخلاق بر دین قائل هستند. بنابراین، به اعتقاد ایشان اخلاق (و خصوصاً اصل عدالت) را باید داور و معیاری برای ارزیابی دین و مدعیان دین و نبوّت دانست. تفاوت یک نبی صادق از یک نبی کاذب (به فرض آنکه اساساً‌ نبوّت پدیده ممکنی باشد) این است که تعالیم و رفتار شخصی و اجتماعی نبی صادق از منظر اخلاقی قابل دفاع و قابل اقتداء است. نبی صادق هرگز نه خود دست به ظلم و تعدّی می گشاید و نه دین او فرمان به ظلم و تعدّی می دهد. با این فرض، قائلان به دیدگاه رقیب در واقع نوعی نقد اخلاقی از پدیده نبوّت، خصوصاً‌ نبوّت محمدّ، را پیش می نهند.

به اعتقاد قائلان به دیدگاه رقیب، بررسی منابع تاریخی اسلام در خصوص رفتارها، سخنان، و شخصیت محمّد نشان می دهد که محمّد شخصیتی «اقتدارگرا» بود. به ادعای این افراد البته «اقتدارگرایی» محمّد را نمی توان به «خشونت گرایی» فروکاست. اما مصادیق «اقتدارگرایی» محمّد بخوبی پیوند میان این «اقتدارگرایی» و «خشونت گرایی» را نشان می دهد. از منظر قائلان به دیدگاه رقیب، محمّد برای پیشبرد رسالت دینی و سیاسی خود دست به خشونت عریان می زد، از شکنجه مخالفان و منتقدان ابایی نداشت، دعوت خود را با زور شمشیر تحمیل می کرد، از دیگران تسلیم می طلبید، تمامت خواه بود و می خواست کلّ جهان را به تیغ شمشیر منقاد و خاضع اسلام کند، با مخالفان و منتقدان مدارا نمی کرد، اموال ایشان را غارت می کرد، در جان پیروان و خصوصاً مخالفان رعب می افکند، به جستجوی مخالفان می فرستاد تا سرشان را از بدن جدا کند، دستور ترور هجوکنندگان خود را صادر می کرد، اسیران جنگی را می کشد، به اشغال گری و کشور گشایی دست می زد، برای مشرکان حقّ حیات قائل نبود، به قتل کسانی که از دعوت خارج می شدند فرمان می داد، و غیره. برای مثال، در بسیاری موارد، محمّد خود عامل اصلی حمله به کاروان های تجاری بود (غزوه) و در بسیاری موارد هم منسوبان خود را به این کار می گماشت (سریه). مسلمانان در بسیاری موارد به سرکردگی شخص محمّد به کاروان های تجاری قریش و غیرقریش حمله می کردند، اموال ایشان را به غارت می بردند و خودشان را (اعم از زن و مرد) به غنیمت و اسیری می گرفتند. این غارتگری ها چیزی جز راهزنی نبود. [۱۷] مطابق این دیدگاه رقیب، این رفتارها بخوبی از شخصیت «اقتدارگرای» محمّد خبر می داد.

بنابراین، انتساب این رفتارهای ناعادلانه به محمّد- با فرض الهیات اخلاقی معتزله- لاجرم در اعتبار اخلاقی محمّد به عنوان یک پیامبر تردیدهای جدّی ایجاد می کند. چگونه یک انسان شریف و اخلاقی می تواند فردی را که دست به اعمال ظالمانه و قساوت آمیز می زند پیامبری برحق و در خور پیروی بداند؟ مدافعان دیدگاه بدیل ممکن است که در پاسخ به چند شیوه متوسل شوند:

یک شیوه آن است که ادعا کنند رفتارهای خشونت آمیز محمّد در روزگار خود او- برخلاف روزگار مدرن- از جنس خشونت ناعادلانه بشمار نمی رفته است. بنابراین، آن دسته از رفتارهای او که امروزه مصداق ظلم و قساوت است در روزگار خود او چنان شأنی نداشته است. اما این داوری تاریخی درست به نظر نمی رسد. برای مثال، مطابق نقل قرآن، خداوند ابراهیم را پیشوای مردم قرار می دهد، و او از خداوند می خواهد که کار امامت را به فرزندان اوهم واگذارد. اما خدا در پاسخ می گوید که پیشوایی دینی به ستمگران نمی رسد: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِين»(بقره، ۱۲۴). امام فخری رازی از بزرگان الهیات اشعری در تفسیر این آیه می نویسد: « مراد از «امامت» در اینجا همان «نبوت» است» [۱۸]. از سوی دیگر، معتزله هم در مقام نفی حاکم ستمگر و غیر عادل و ضرورت عزل او به این آیه قرآن استناد می جستند. یعنی هر دو گروه متعزله و اشاعره رهبری (امامت و نبوت) یک فرد ستمگر را مذموم و مردود می شمردند. و به نظر می رسد که مردمان روزگار محمّد هم دزدی، راهزنی، دروغگویی، قتل انسانهای بیگناه، به اسیری گرفتن کاروانیانی که به کار تجارت می پرداختند، کشتن اسیران جنگی، و غیره را قساوت آمیز و ظالمانه می دانستند. اما حتّی اگر هم نمی دانستند، انکار ایشان از قباحت آن اعمال نمی کاست، مگر آنکه در مقام داوری اخلاقی درباره این رفتارها موضعی یکسره نسبیت گرایانه اتخاذ کنیم.


🌐متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۲۵ دقیقه



نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📘برش‌هایی از «محمّد پیامبر نیست»

(تبیین نتایج منطقی دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش)

✍️#اکبر_گنجی
(۴/۵)

شیوه دیگر آن است که بگویند محمّد خود مؤسس و بنیانگذار اخلاق و حقوق بود، و بنابراین، او خود حق و باطل را تعریف می کرد. به بیان دیگر، رفتارهای محمّد مشمول داوری اخلاقی نمی شود، بلکه صرف آنکه کاری از او سرزده است، آن کار را از منظر اخلاقی شایسته و عادلانه می کند. بنابراین، عدل محک رفتارهای محمّد نیست، رفتارهای محمّد محک عدل است. این موضع (خواه درست و خواه نادرست) عدول از الهیات اخلاقی معتزله است. روشن نیست که چرا در مقام داوری رفتارهای پیامبر باید اشعری مسلک شویم، و در مقام داوری درباره رفتارهای دیگران معتزلی وار عمل کنیم.[۱۹] دلیل این تمایز چیست؟ مگر نه آنکه پیامبر هم بشری مثل سایرین بود و تنها تفاوت او در آن بود که وحی الهی را دریافت می کرد و به انسانها ابلاغ می نمود. چرا یکباره این انسان برگزیده شأنی فرا-اخلاقی می یابد، و رفتارهایش از شمول داوری های اخلاقی خارج می شود، و به جای آنکه مانند دیگران (از جمله خداوند) ملزم به رعایت ارزشهای اخلاقی باشد، خود واضع اخلاق ويژه خود می شود؟ چه تفاوتی میان او و دیگر انسانهاست که به او چنان منزلت ویژه ای می بخشد؟ آیا صرف «مؤسس» بودن می تواند این منزلت فرا-الوهی را توجیه کند؟

اما در اینجا یک مشکل عملی مهم هم وجود دارد: اساساً چگونه می توان میان یک فرد مؤسس و یک فرد غیر مؤسس تمایز نهاد؟ آیا صرف ادعای او مبنی بر مؤسس بودن کفایت می کند یا پس از آنکه او بر مبنای باورش اعمال قدرت و اقتدار کرد و در تثبیت قدرتش پیروز شد می توان او را مؤسس و لذا فرا-اخلاق دانست؟ آیا اگر فرد مدعی در تثبیت قدرت شکست بخورد شأن مؤسس بودن و لذا فرا-اخلاق بودن را از دست می دهد؟ آیت الله خمینی با طرح نظریه ولایت مطلقه فقیه برای خود شأن مؤسس قائل بود، و اقتدارگرایی و خشونت های خود را در مقام تأسیس و رهبری نظام جمهوری اسلامی بر همان مبنا توجیه می کرد. وی از جمله به صراحت ادعا می کرد که ولی فقیه به جز مقامات معنوی پیامبر، تمام اختیارات دیگر پیامبر را واجد است. چرا او نمی توانست یا نمی بایست از رفتارهای «اقتدارگرایانه» پیامبر اسلام در مقام تأسیس یک نظام حکومتی دین محور پیروی کند و پا جای پای او بگذارد؟. اگر محمّد اسوه حسنه و الگوی انسانهاست، چرا این بخش از شخصیت و رفتار او در خور پیروی نیست؟ اگر این رفتارها اخلاقاً‌ شایسته و عادلانه است، چرا مسلمانان را باید از پیروی از این رفتارهای اخلاقی و عادلانه نهی کرد؟

ممکن است در پاسخ بگویند که حتّی در دولت مدرن هم این فقط دولت است که حقّ انحصاری اعمال خشونت مشروع و اقتدار را دارد و نه هیچ یک از شهروندان. اما حتَی در اینجا هم فرض بر آن است که اعمال خشونت و اقتدار دولت عادلانه و از حیث اخلاقی قابل دفاع است (برای مثال، شرّی ضروری برای صیانت از حقوق اساسی شهروندان در مقابل متجاوزان و تعدی گران است.) بر این قیاس، پیامبر هم در مقام تأسیس جامعه اسلامی و برای صیانت از حیات و بقای این جامعه نوپا حق اعمال خشونت مشروع و اقتدار را داشته است. اما اگر این طور است، در آن صورت هر جا که جامعه اسلامی خود را در خطر حیاتی بیابد، می تواند به شخصیت اقتدارگرا و خشونت طلب پیامبر تأسی کند. بنابراین، اگر قائلان این دیدگاه معتقدند که پیروان حقّ ندارد در این موضوع خاص از الگوی پیامبر اسلام پیروی کنند، باید فرض کنیم که از منظر ایشان اقتدارگرایی و خشونت گرایی پیامبر اسلام ناعادلانه و نامشروع بوده است، و مهمتر از همه تحت هیچ شرایطی نمی توان آن را از منظر اخلاقی موّجه دانست.

بنابراین، اقتدارگرایی پیامبر اسلام به همراه این فرض که مسلمانان هرگز نباید از این وجه پیامبر پیروی کنند، حکایت از آن می کند که محمّد در کار تأسیس و تحکیم پایه های قدرت خود از انجام کارهای ناعادلانه و غیراخلاقی ابایی نداشته است. حال اگر این مدعا را در کنار موضع این «نومعتزلیان» در خصوص نقش اخلاق و عدالت در مقام داوری شخصیت یک نبی صادق بگذاریم، لاجرم به این نتیجه می رسیم که محمّد صلاحیت اخلاقی احراز شأن پیامبری را هم نداشته است.

بر همه اینها بیفزاییم که، مطابق این دیدگاه، شخصیت اقتدارگرای محمّد خوابهای اقتدارگرایانه هم می دید که محصولش قرآن است. قرآن هم به تبع شخصیت پیامبر گفتمانی اقتدارگرایانه و سلطانی دارد. قرآن در واقع شکنجه نامه ای رعب افکن و خشونت پراکن است که محمّد از طریق اشغالگری و غارتگری بر دیگران تحمیل کرد. خوف نامه ای که سرشار از فرمان و تهدید شکنجه است تا آنجا که حتّی نام آخرین سوره آن (سوره توبه) هم شکنجه است. [۲۰].


🌐متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۲۵ دقیقه



نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📘برش‌هایی از «محمّد پیامبر نیست»

(تبیین نتایج منطقی دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش)

✍️#اکبر_گنجی
(۵/۵)

حاصل آنکه، این استدلال های سه گانه (یعنی متافیزیک وصالی، تلقی وحی به مثابه خواب، و ادعای اقتدارگرایی پیامبر) در کنار هم (خواسته یا ناخواسته) به یک نتیجه واحد می انجامد: محمّد را نمی توان بواقع پیامبر دانست.
به زبان دیگر، دیدگاه رقیب به سه استدلال محمد را پیامبر نمی‌داند:

اوّل- استدلال براساس متافیزیک وصال:

۱. بر مبنای متافیزیک وصال، خداوند موجودی نامتشخص و نا‌انسان‌وار است و اسناد حالات ذهنی به او نادرست است.

۲. اگر خداوند موجود نا‌متشخص و نا‌انسان‌وار است، پیامی برای ابلاغ ندارد، و وحی و نبوت ناممکن است

۳. بنابراین، هیچ‌کس از جمله محمد پیامبر نیست.

دوّم- استدلال براساس تلقی وحی به مثابه خواب:

۱. وحی مجموعه خوابهایی است که محمد می‌دیده است که در آن او با لایه‌ دیگری از وجود خود مواجه می‌شده است.

۲. در خواب‌ تمام افراد، فرد با لایه‌ای دیگر از وجودش مواجه می‌شود و میان محمد و دیگران از حیث خالی یا پر بودن از خدا تفاوتی نیست، همه‌ افراد از خدا پر هستند.

۳. بنابراین، میان وحی به محمد و خواب‌های افراد عادی از حیث مواجهه با خداوند (که شرط لازم پیامبری است) تفاوتی وجود ندارد.

۴. افراد عادی پیامبر نیستند.

۵. بنابراین، محمد واقعا پیامبر نیست.

سوّم- استدلال براساس ادعای اقتدارگرایی پیامبر:

۱. براساس نظریه اعتزالیه، اگر کسی واقعا پیامبر باشد، او هرگز دست به ظلم و تعدّی نمی گشاید.

۲. محمد دست به ظلم و تعدی گشوده است.

۳. بنابراین، محمد واقعا پیامبر نیست.

بنابراین، پذیرش هریک از این سه دیدگاه - متافیزیک وصال، وحی به مثابه خواب، ادعای اقتدارگرایی پیامبر با فرض اعتزالیه - کافی است تا ما را به این نتیجه برساند که محمد واقعا پیامبر نیست. در این صورت باید فرض کنیم که یا قائلین به این سه دیدگاه از نتایج منطقی نظرشان بی‌خبرند ، یا از نتیجه منطقی نظریات‌شان باخبرند، و می پذیرند که محمد بواقع پیامبر نیست.


🌐متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۲۵ دقیقه


📕یادداشت‌ها و جستارهای مرتبط:
▪️محمد؛ عارف عامی و توتالیتر
▪️ایمان به خدا و رسولی چنین دهشتناک، معقول است؟
▪️قدح در خون: عبدالکریم سروش و بوسه بر تیغ
▪️«معضل جمع اسلام با عقلانیت و عدالت» و «چالش‌های بی پایان دکتر سروش»

📻 مدیای مرتبط:
▪️نامه‌ی علیرضاموثق به دکتر عبدالکریم سروش
▪️گزیده‌ای از سخنان جنجالی دکتر سروش: «الله ارباب شکنجه‌گر بخشنده و مهربان؛ محمد قاتل غارتگر عادل و مهربان»
▪️از اسلام ماست که بر ماست
🖥آیا داعش ظهور اسلام نیست؟


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
نقدآگین
📘مسجدالاقصی و قرآن (۱) — رازگشایی از یک چیستان ✍🏻 دکتر #محسن_بنائی 🌐برشی از مقاله را در کانال نقدآگین (اینجا)، و متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید. زمان تقریبی مطالعه: ۸ دقیقه 📘یادداشت‌های مرتبط: ▪️افسانهٔ تحریف‌ناپذیری قرآن ▪️خوانش سریانی…
📘مسجدالاقصی و قرآن (۲)
رازگشایی از یک چیستان

✍🏻
دکتر #محسن_بنائی

🌐برشی از مقاله را در کانال نقدآگین (اینجا)، و متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.
زمان تقریبی مطالعه: ۹ دقیقه


📘یادداشت‌های مرتبط
▪️
مسجدالاقصی و قرآن (۱)
▪️افسانهٔ تحریف‌ناپذیری قرآن
▪️خوانش سریانی-آرامی قرآن؛ کشف بهشتی بی‌حور و غلمان
▪️نقش قرآن در سقوط اخلاق
▪️ضعف استدلالی قرآن در توجیهِ نیاوردن معجزه!
▪️رساله‌ای انتقادی در باب اعجاز قرآن

📽ترجمه‌‌‌ی اختصاصی و مدیای مرتبط:
▪️وقتی یک مرجع تقلید هم توجیه اشتباهات قرآن را بازیی شکست خورده می‌داند!
▪️حقایقی پیرامون قرآن که نمی‌دانید (ا و ۲ و ۳)
▪️کمال‌حیدری: قرآن اصلی دست ما نیست رفقا

#اناره #بازاندیشی #تحریف_قرآن #مسجد_الاقصی #معراج



🌾@Naqdagin
📘مسجدالاقصی و قرآن (۲)
رازگشایی از یک چیستان

✍🏻
دکتر #محسن_بنائی

بدینگونه ما با (دستکم) سه گزارش گوناگون درباره معراج روبروییم. ابن‌اسحاق محمد را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمان می‌برد، ابن‌سعد محمد را در شب هفدهم ربيع الاول يك سال پيش از هجرت از دره (شعب) ابی‌طالب به بیت المقدس و در شب هفدهم رمضان هيجده ماه پیش از هجرت از خانه‌اش به آسمان می‌برد و طبری او را از کنار کعبه یکراست به آسمان می‌فرستد[۱]. این گزارشهای باهم‌ستیز از چشم تاریخ‌نگاران سده‌های دیرتر پنهان نمانده بودند، چنانکه مقدسی می‌نویسد:

«در يادكرد مسرى و معراج:
بدان كه هيچ چيز به اندازه اين قصه مورد اختلاف نيست. اما معراج، بعضى از مردم منكر آن هستند و بعضى از مردم معتقدند كه معراج همان مسرى است. سپس در چگونگى مسرى اختلاف كرده‏‌اند
»[۲]

داستان ولی به همینجا پایان نمی‌پذیرد. ابن‌سعد در دنباله گزارش خود می‌نویسد:

«پيامبر (ص) به جبرئيل گفت: قوم من سخن مرا تصديق نمى‌‏كنند، او گفت: ابوبكر كه صديق است تو را تصديق خواهد كرد و من پيش جمع زيادى آمدم كه نماز خود را گزارده و سلام داده بودند، و ميان حجر [اسماعيل] ايستادم و بيت المقدس در نظرم ظاهر شد و شروع به خبر دادن از نشانه‏‌هاى آن به مردم كردم يكى از ايشان پرسيد مسجد چند در دارد؟ و من درهاى مسجد را نشمرده بودم و همچنان به مسجد الاقصى مى‏‌نگريستم و درها را مى‌‏شمردم و به آنها خبر مى‏‌دادم‏»[۳]

“هفدهم ربيع الاول يك سال پيش از هجرت” برابر است با ۳۰ اکتبر ۶۲۱ میلادی. در این سال ایرانیان هنوز در اورشلیم هستند و سربازان شهروِراز (پادشاه ساسانی) هفت سال پیش از آن در سال ۶۱۴ کلیسای دوشیزه ورجاوند بر روی کوه مقدس را با خاک یکسان کرده‌اند. پس به هنگام معراج هیچ پرستشگاهی – چه اسلامی و چه مسیحی و چه یهودی - بر فراز کوه مقدس درکار نبوده است، که محمد بخواهد در کنار آن فرود آید. شاید گفته شود نویسندگان قرآن از پیروزی ایرانیان بر رومیان و ویرانی آن “کلیسا/کنیسه/پرستشگاه دوردست” آگاه نمی‌بوده‌اند. این سخن نیز نادرست است، زیرا سوره روم نه تنها سخن از شکست رومیان می‌راند، که به باورمندان نوید پیروزی زودرس آنان را هم می‌دهد. گذشته از آن محمد هنگامی از شمار درهای مسجدالاقصی سخن می‌گوید، که ایرانیان و همپیمانان یهودیشان بر فراز کوه مقدس چیزی جز انبوهی از ویرانه‌ها برجای نگذاشته بودند (برای نمونه کلیسای دوشیزه ورجاوند یا به گفته تاریخ‌نگاران مسلمان گنبد ایلیاء) و دانسته نیست که او به کدام مسجد می‌نگریسته و دربهای آن را می‌شمرده است. تنها برداشت باورپذیر از این آشفته‌گوئیها و این ستیز میان قرآن و سیره این است که بپذیریم ابن‌سعد (و همه دیگرانی که داستان معراج را نوشته‌اند) دست به بازتابش دانسته‌های روزگار خود به زمانهای گذشته زده‌اند. اگر در سال ۶۲۱ در بیت المقدس ساختمانی درکار نبود تا کسی شمار دربهای آن را بداند، بروزگار ابن‌سعد (۷۸۴ تا ۸۴۵) مسجد الاقصی بیش از ۱۰۰ سال بود که ساخته شده بود و شمار دربهای آن را همگان می‌دانستند و ابن‌سعد نیز بمانند دیگر همکارانش افسانه‌های خود را بر پایه سازه‌های روزگار خود پرداخته است.

اکنون بار دیگر به داستان معراج بازمی‌گردیم. پرسشی که در میان می‌آید این است که جایگاه مسجد الاقصی در این میانه چیست و چرا ابن‌اسحاق و ابن‌سعد محمد را به بیت المقدس می‌فرستند؟


🌐برشی از مقاله را در کانال نقدآگین (اینجا)، و متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۹ دقیقه



🌾@Naqdagin
کدام را باور کنیم؟

🔲قسم حضرت عباس و بُکاء ج.ا، برای ۱۳۰ هزار تن از فلسطینیان واکسینه‌شده توسط اسرائیل با فایزر آمریکایی، و وعده محو اسرائیل در ۲۰ سال آینده؛
یا دُم خروس طالبان شیعه در:
۱) تماشای فیلم اکشن و جذابِ جنایات چین کمونیست در حق مسلمانان ایغور؟
۲) مانورِ سیلی‌زنانِ عنابستانی‌ به سرباز مدافع امنیت/قانون در جهت تکمیل #انتقام_سخت از هواپیمای مسافربری-جاسوسیِ اوکراینی؟
۳) بصیرت فوق آسمانی رهبر وقتی از اسرائیل در واکسیناسیون ۶۰ درصدی فایزر، عقبیم؟

✍️#بهرام_بسطامی

🔲کمتر اتفاقی مانند حادثه سیلی زدن نماینده‌ی مجلس به سربازی که قصد حراست از قانون را داشت، ماهیت عدل‌گریز و ظلم‌مدار ج.ا را آشکار کرد.

در حالی که پرونده‌ی خیلی‌ از افراد با جرم‌های پیش پاافتاده با سرعت‌ باورنکردنی رسیدگی شده و محکومیت‌های چند ساله را در پی دارد، عنابستانی که:
۱- قصد نقض قانون را داشت؛
۲- به مامور قانون سیلی زد؛
۳-به دروغ گفت نزده؛
آزاد راه می‌رود و به ریش نظمی که همچون اویی می‌تواند در آن نماینده‌ شود می‌خندد؛ در عوض سرباز بیچاره مجازات می‌شود.

باشد که سینه‌چاکان نظام قدری تامل کنند.

✍️ دکتر #محمدعلی_میرباقری

🌾@Naqdagin
Forwarded from حقیقت
"برخورد پیامبر با زنِ خواننده‌ای که مسلمان نبود!"

@Haghighatznu
«ﺳﺎﺭه» ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪه ﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
-ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪه ﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪه ﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪه ﺍﻡ، ﺁﻣﺪه ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی آید، فراموش خاص و عام شده ام، به سختی زندگی می کنم.
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.

عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!
ﯾﮑﯽ ﺍینﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟

@Haghighatznu

📌منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱ ﻭ ﺁﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﻭﺭﻗﯽ آمده: ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ، ۹/۲۷
📕روش تحلیل مهم‌تر از نتیجه
پیرامون
«برخورد پیامبر با زنِ خواننده‌ای که مسلمان نبود»

✍️#بهرام_بسطامی
(۱/۴)

سخن آغازین
پیش‌ از آنکه وارد اصل مطلب شوم، اشارتی به واکنش برخی مخاطبان محترم نقدآگین به مطلب اخیرا منتشره در آن بکنم. برخی دوستان تا متنی متفاوت با مشی کلّی کانال در نقد اسلام را دیدند، درجا واکنشی احساسی نشان دادند، و آن را نوعی بی‌نظمی دانستند، یا خود متن را چنین توصیف کردند:
«این چرت و پرتا چیه؟ پیامبر شما برین ببینین با قبیله بنی قریظه چکار کرد و چند بیگناه رو سلاخی کرد. بس کنین اینهمه حرف مفت زدن رو»؛

درحالی که انتظار ما از مخاطبان فرهیختهٔ کانال این است که در مواجهه با نگاه‌های متفاوتی که در جامعه هم حضور جدی دارند، اولا با بردباری بیشتر برخورد کنند؛
ثانیا یک نقدآگینی باید بکوشد نظر متفاوت را به نحوی روشمند تحلیل و نقد کنند تا دیگران نیز از روش مواجههٔ منصفانه و خردمحورانهٔ او بیاموزند.
ما می‌کوشیم تا حدّ امکان مخاطبان خود را مصرف‌کنندهٔ صرف بار نیاوریم و در عین حال فاصله‌ای میانشان و مخاطبان برخی کانال‌های ناقد اسلام که از حدود انصاف در نقد و بررسی پدیده‌ها خارج می‌شوند و از اسلام یک آیین اهریمنی و شرارت مطلق می‌سازند، یا صرفا به آن در چند خط و بدون تحلیل جامع موضوع، دشنام می‌دهند، ایجاد نماییم.

در آغاز قصد داشتم در حاشیهٔ مطلب منتشره اشاره کنم که یک بار خود مخاطبان، نقد و بررسی خود را بر یک متن بنویسند، و ما منسجم‌ترین نقد را در نقدآگین منتشر کنیم. ولی به هر حال متن خودم نوشته شد و فرصت چنین درخواستی مهیا نشد؛ هرچند هنوز هم شما مخاطبان می توانید در زیر همان متن مدنظر، تحلیل و نقد خود را بنویسید تا من و سایر دوستان بخوانیم و بهره ببریم.

(ادامه دارد)

نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📕روش تحلیل مهم‌تر از نتیجه
پیرامون
«برخورد پیامبر با زنِ خواننده‌ای که مسلمان نبود»

✍️#بهرام_بسطامی
(۲/۴)

به زعم من، آنچه غرب را غرب کرد، ابدا باور به یکسری گزارهٔ صادق نبود، و آنچه ما را در این وضعیت «نه جنگ، نه صلحِ دوزخی= سقوط دائمی» انداخته است، عدم باورمان به یکسری گزاره (بخوان دین حق، تئولوژی رستگاری بهتر) نبوده است؛ بلکه اولویت دادن غرب به روش صحیح مواجهه با پدیدارها و مسائل، در مقابلِ اولویت دادن ما به باور و عقیدهٔ صحیح و نجاتِ بخش بوده است.

اینکه شما در مواجهه با مسائل مختلف از چه روشی برای تحلیل و رسیدنِ به حقیقت آن استفاده کنید، مسالهٔ اصلی و اولی است که باید ذهن را به خود مشغول دارد.

این خودِ صدق یا کذبِ باور q ما نیست که باید اهمیت درجهٔ اول را برای ما داشته باشد، بلکه روش رسیدن به گزارهٔ q است که نشان می دهد، ما به چه عمقی از شخصیت و وارستگی اخلاقی و عقلی دست یافته‌ایم؟

شخص وارسته می‌تواند خطاهای باوری داشته باشد و با روش صحیح مواجهه، عقاید خطایی نیز به خاطر برخی بی‌دقتی‌ها کسب کرده باشد؛ اما یک شخص نادان ولو عقاید صحیح بیشتری داشته باشد، به خاطر آن نوع مواجهه‌ای که با حقیقت و مسائل مختلف دارد، شخصی نادان باقی می‌ماند.
با شخص اول می‌توان دیالوگ کرد و از او آموخت و امید به تغییرش داشت، اما با شخص دوم، ولو عقاید صحیح بیشتری داشته باشد، نمی‌توان دیالوگی آموزنده داشت و اعتمادی به شخصیتش کرد، مبنی بر اینکه حقیقت برای او مهمتر از باورهای پیشینی اوست.

در میان ناقدان اسلام کم نیستند که در کلیت مواجهه‌شان، دغدغه‌ها و آرمان‌های والایی وجود دارد، ولی در نوع مواجهه‌شان با مسائل و مخالفان یا عقاید متفاوت جامعه و نظرگاه‌های متفاوت مسلمانان و تفاسیر متفاوت از دین اسلام، با یک داعشی/حزب‌اللهی فرق برجسته‌ای ندارند.

مثلا تصور کنید، من آدم نمی‌کشم و آدم‌کشی را عملی بذاته شنیع می‌دانم. آقای حکیمی نیز آدم نمی‌کشد، اما چون باور دارد که اگر آدم بکشد، روزی بعد از مرگش، به شکنجهٔ جاودان یک خدای همیشه ناظر مبتلا می‌شود؛
آیا براستی ما یک سنخ انسانیم؟ اگر روزی جناب حکیمی بفهمد که الله مرده یا اسلام حق نیست، مثل قبل از باور به الله و اسلام عمل می‌کند؟

به ظاهر ما هر دو آدم‌کشی را بد می‌دانیم، ولی چون اساس اخلاقیات خود را بر مبنای مفروضات پیشینیِ متفاوت و نوع مواجههٔ متفاوتی گذاشته‌ایم، در حقیقت دو نوع زیست و تجربهٔ بودن بکلی متفاوت را تجربه می‌کنیم که این تفاوت، در موقعیت‌های مختلف زندگی نیز خود را آشکار خواهد کرد.

برای مثال، آقای حکیمی که به نظام معاد باور دارد، وقتی این روایت را میان انواع روایات و قصه‌های اسلامی علم می‌کند، صرفا بنا به نوعی زیباسازی یک مجموعه و تبلیغ مثبت و اصلاح‌گری مذهبی در جهان جدید چنین می کند، یعنی انگیزهٔ اصلی او دینی است و نه مواجهه با حقیقت محمد از بیرون، و سنجیدن او با معیارهایی مستقل خرد و وجدان خویش و نمره‌ای منصفانه دادن به عمل او؛ چرا که اسلام مرکزیت حیات او و معناداریش را تشکیل می‌دهد، و عقل و اخلاق خارج از دین برای او معنایی جز یک مزاح ندارد.

همانطور که وقتی یک اسلام‌ستیزِ افراطی، روایتی معکوس آن را علم می‌کند، به قصد کوبیدن یک بسته و مجموعه چنین می‌کند و نه دیدن واقعیت اسلام و آن پدیدار چند وجهی و پیچیده، آنگونه که هست.

چه اسلام‌ستیز حق باشد، چه اسلام‌گرای رحمانی، مساله درجهٔ اول، خود آن موضعی که اکنون اکنون حق می‌دانند، نیست. بلکه نحوهٔ رسیدن از گزارهٔ p (مفروضات مشترک و مورد اتفاق)، به q است. این است که نشان می‌دهد چقدر به خودِ حقیقت به ما هو حقیقت توجه داریم، و چقدر دنبال رنگ زمانه و زمینه هستیم، و نتیجتا روایات هم تنها ابزاری گلچین‌شده برای اثبات تمنیات و خواست‌های پیشینی خود می‌دانیم.


(ادامه دارد)

نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📕روش تحلیل مهم‌تر از نتیجه
پیرامون
«برخورد پیامبر با زنِ خواننده‌ای که مسلمان نبود»

✍️#بهرام_بسطامی
(۳/۴)

برای مثال در همین قصه که جناب حکیمی نقل قول کردند، مشخص نیست شخصی با این همه غور در احادیث، که بر حرام بودنِ خوانندگی (و حتی کراهت خروج از خانه برای نماز جماعت) زنان دست می‌گذارند، و یا سنت اسلامی که هرگونه نقاشی و مجسمه‌سازی (خصوصا در مساجد) را منع کرده (در مقایسه با مسیحیت که کلیساهایش مرکز انواع هنرِ مجسمه‌سازی، نقاشی و موسیقی است که بر لطافت روح مومنان می‌افزاید و عشق انسان را درون آن‌ها درونی‌تر می‌کند)، و حتی تصویر کردن چهره‌ی پیامبر برای مسلمانان قرن ۲۱ نیز یک تابوی جمعی و مشترک مانده است (که نقاش و بازیگر آن ولو مرجع تقلید باشد، یک کافر جدی و انسانِ پلید تصور می‌شود)، چگونه این حدیث را جدی دانسته است؟ و از آن هم کرامت اخلاقیِ ویژهٔ پیامبر اسلام را بیرون کشیده است؟

پرسش مهم‌تر اینجاست که آیا این همه احکام حرمت خوانندگی، رقص، مجسمه‌سازی، خروج از خانهٔ زنان و...که به انحطاط فرهنگی-فکری جامعه اسلامی، و منفعل شدن بخش بزرگی از استعدادهای جامعه در طی تاریخ انجامیده، در مقایسه با اینکه یک زن مشرک فقیر از یک فرد کمک خواسته، و بنا به توصیهٔ «المؤلفة قلوب» در قرآن، محمد به او صدقه‌ای داده است تا شاید بدین طریق (مکرِ الله) مسلمانش کند، یا اصلا مثل همهٔ شاهان و انسان‌های عادی، سوای عقیده به یک فردی که مثلا «شاعرهٔ ناقد و هجو‌کنندهٔ خود» نمی‌دیده، کمکی مالی کرده، چه فضیلت ویژهٔ اخلاقی دیده می‌شود که ما بتوانیم او را «اسوهٔ حسنه» تمامِ زمان‌ها و تمامِ مکان‌ها و همهٔ بشریت تصور کنیم؟

بیایید به عنوان یک مسلمان این سوال را طرح کنیم. ما اگر بخواهیم همین حدیث را برای منبرهای جهانی خود بخوانیم، در مقایسه با عمل انقلابی عیسی مسیح (در جهان سنت و جامعهٔ شدیدا بستهٔ یهودی که تازه قرن‌ها بعد، با اسپینوزا صرفا بنا به فکر و قلمش، آن کردند که قلب هر صاحب‌وجدانی را پاره پاره می‌کند) که با یک گفتار-کنش اخلاقی، «حکم سنگسارِ داعشی-یهودی» را حذف کرد، که دوباره در دین خاتم‌انبیا بنا به اسوهٔ حسنه و سنت الهی نبی خاتم، این سنت احیا شد تا به امروز، چه فضیلت قابل توجهی در آن آشکار است که دلِ مردمان امروز را ببرد؟ و آنان را متوجه آسمانی بودن یا والا بودن این مکتب بکند؟

حتی در همان زمان، مگر در اوج فشار، یاران محمد به حکومت عدلِ نجاشیِ مسیحی پناهنده نشدند؟ و او با آنان چه کرد؟ آیا این رسم که به یک فقیر و یک پناهندهٔ درمانده کمک کنیم، و از عقیده‌اش نپرسیم و نخواهیم شغل یا دینش را بنا به امیال ما عوض کنیم، حتی در همان اعرابِ جاهلی(!) هم وجود نداشت؟

یعنی اعراب جاهلی(!)، وقتی یک زن مسکین (بدتر از فقیر) مسیحی یا یهودی نزدشان می‌آمد، و از آن‌ها کمک مالی می‌خواست، و فی‌المثل خواننده بود، از او تقاضای تغییر دین می‌کردند؟ یا تقاضای کنار گذاشتن خوانندگی را می‌کردند؟

اینکه ما از حضیضِ جاهلیت به سمت یک دینِ کامل و نهایی و ناجی بشریت تا قیامِ قیامت رفته‌ایم که مسیحیان و یهودیان و بوداییان و...باید به سمت ما زانو بزنند، و به شریعت و الگوهای حسنهٔ ما تن دهند، در کجای این روایتی که با شوق و ذوق، جناب حکیمی حدیث‌شناس، که دکتر شریعتی هم او را وصیّ مجموعه آثار خود کرده بود، دیده می‌شود؟

(ادامه دارد)


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📕روش تحلیل مهم‌تر از نتیجه
پیرامون
«برخورد پیامبر با زنِ خواننده‌ای که مسلمان نبود»

✍️#بهرام_بسطامی
(۴/۴)

یعنی ما گناه‌آلودگی خوانندگی زنان را در نگاه این حدیث‌شناس می‌بینیم که انتظار دارد پیامبر این زن خواننده را بابت خوانندگی‌ آینده‌اش هم مورد بازخواست قرار دهد (چون چنین تصوری در جامعهٔ مسلمانان و احادیث اسلامی غالب است)، و چون چنین نمی‌کند، این قصه نوعی حرکت عظیم اخلاقی تلقّی می‌شود برای حکیمی؛ و مسلمانان باید از آن عبرت گیرند که چقدر از اوج قلّهٔ اخلاق دور شده‌اند؟

نکتهٔ مهم دیگر که نوع مواجهه غیرمحققانه حکیمی، یعنی روش خطای رسیدن از مفروضات به نتیجه‌اش را عیان می‌کند، عدم توجه او به یک عبارت تامّل برانگیز این حدیث است:

«ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی آید، فراموش خاص و عام شده ام، به سختی زندگی می کنم».

جنگِ بدر چه جنگی بود و از کجا آتش خورد؟ از آنجا که پیامبر اسلام با انگیزهٔ اقتصادی، به کاروان‌های تجاریی که مال‌التجاره و امانت افراد متعددی از مردم مکه و اهل شام در آن بود، حمله کرد، آن هم در ماه حرام از نگاهِ الله و جاهلیت(!) که در آن «-به‌جز برای دفاع- جنگ کنار گذاشته می‌شود و دیه افزایش می‌یابد. هدف از این کار ایجاد امنیت برای افرادی است که می‌خواهند به حج بروند یا تجارت کنند و به سلامت به شهر خود برگردند».

یعنی پس از حملهٔ محمد بن عبدالله به کاروان‌های تجاری در ماه حرامِ الله، و شکست مکیان در جنگ بدر در جهت بازپس‌گیری آن مال‌التجاره‌های مسروقه، ما با نابودی اقتصادی بسیاری و مرگ بسیاری نان‌آوران قبیله در همان مکه روبرو هستیم، چه آن‌ها که مال‌التجاره و امانت خود به تاجران را از دست داده‌اند، چه آنان که مردان قبیله و خاندان خود را از دست داده‌اند، و چه آنان که در این بحرانِ اقتصادی کسی جنس آنان را نمی‌خرد یا به کالای فرهنگی آنان توجهی نمی‌کند، در حدی که به فقر مطلق رسیده‌اند:

«...نه جامه ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی‌ام را بگذرانم.»

صرفا برای تقریب ذهن، مثالی می‌زنم؛ بدون اینکه بخواهم به عینیت کامل وجه شبه‌های مثالم تاکید کنم:
تصور کنید ابوبکرالبغدادی (یا اسامه‌بن‌لادن) و پیراونش، (بنا به عقاید تندروانه‌شان در مورد احکام الهی و برخورد با مشرکین و اینکه حکومت حقّ ویژه آن‌ها به عنوان ولی خداست و...)، توسط حاکمیت سیاسی به تبعید دچار شدند و اموالشان هم مصادره شد؛ حال همین داعشیان به خاطر ضعف مالی، مجبور شدند که مرکز حملات خود را، پالایشگاه‌های نفتی قرار دهند، و با تصرف قسمت نفت‌خیز عراق، خود را در وضعیت نرمالی قرار دهند تا در بازی قدرتِ آتی خود و گسترش حکومت اسلامی موعود، بتوانند دست بالا را بیابند؛ اما همین گرفتن شریان‌های اقتصادی عراق با غلبه و زور، برخی از مردم عراق که زندگی‌شان به طور مستقیم به همان نفت وابسته بود، تحت مضیقهٔ جدی تا حد بی‌کاری، گرسنگی، بی خانمانی و بی‌لباس شدن قرار داد؛

حال تصور کنید برخی از این مردم به نزد مناطق تحت نفوذ داعش رفته و از برخی فرماندهان داعشی، که بعضا با آن‌ها نسبت خونی یا آشنایی و همسایگی پیشینی داشتند، تقاضای کمک مالی برای لباس و خورد و خوراکی که از بین نروند و..می‌کردند؛

در اینجا داعش یکی از عوامل اصلیِ بحران اقتصادی و فقر و فاقهٔ همان مردم بوده است؛ و حال چند فرماندهٔ داعش، بدون درخواست برای عضویت این‌ها در داعش یا نماز خواندن و زکات دادن، به آن‌ها از همان پولِ نفتی که تصرف‌کرده‌اند، اندکی کمک مالی کنند که تلف نشوند و عذابِ وجدان آن‌ها نیز کاسته شود، و خدا نیز به آن‌ها بابت این صدقات، در جهان بعدی، چند حوری و غلمان عطا کند؛

آیا در اینجا ما حقیقتا با یک کرامت اخلاقی ویژه طرفیم؟

در جنگ بدر بسیاری از زنان و کودکان عزادار شدند و پیش از آن، کاروان‌های تجاری قابل توجهی به درست یا غلط، به تاراج رفتند و نابود شدند؛

حال کسی که بخش ناچیزی از آن اموال را به فقط یک آشنای پناهندهٔ (زنِ تنهای مفلوک) مورد غارت می‌دهد (بدون مجبور کردنش به تغییر عقیده و شغل)، حقیقتا کرامت ورزیده است؟ و فضیلت اخلاقی ویژه‌ای نشان داده که قابل ذکر در کتب دینی برای قرن‌ها محسوب شود؟ آیا می‌توانیم نظیر این روایت‌ها را در کلیساها، کنیسه‌ها و معابد جهان تعریف کنیم و حتی یک نفر را مسلمان کنیم؟ آیا خود بیان این روایت از جناب حکیمی (که تازه دکتر شریعتی (نماد روشنفکری اسلامی) به او ارادت داشت) و نقلش توسط برخی اسلام‌گرایانِ مدرن از او، نشانهٔ انحطاط جدی جوامع اسلامی در اخلاق و خودشناسی نیست؟


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
نقدآگین
📘مسجدالاقصی و قرآن (۲) — رازگشایی از یک چیستان ✍🏻 دکتر #محسن_بنائی 🌐برشی از مقاله را در کانال نقدآگین (اینجا)، و متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید. زمان تقریبی مطالعه: ۹ دقیقه 📘یادداشت‌های مرتبط ▪️مسجدالاقصی و قرآن (۱) ▪️افسانهٔ تحریف‌ناپذیری…
📘مسجدالاقصی و قرآن (۳)
رازگشایی از یک چیستان

✍🏻
دکتر #محسن_بنائی

🌐برشی از مقاله را در کانال نقدآگین (اینجا)، و متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.
زمان تقریبی مطالعه: ۸ دقیقه


📘یادداشت‌های مرتبط
▪️
مسجدالاقصی و قرآن (۱)
▪️مسجدالاقصی و قرآن (۲)
▪️افسانهٔ تحریف‌ناپذیری قرآن
▪️خوانش سریانی-آرامی قرآن؛ کشف بهشتی بی‌حور و غلمان
▪️نقش قرآن در سقوط اخلاق
▪️ضعف استدلالی قرآن در توجیهِ نیاوردن معجزه!
▪️رساله‌ای انتقادی در باب اعجاز قرآن

📽ترجمه‌‌‌ی اختصاصی و مدیای مرتبط:
▪️وقتی یک مرجع تقلید هم توجیه اشتباهات قرآن را بازیی شکست خورده می‌داند!
▪️حقایقی پیرامون قرآن که نمی‌دانید (ا و ۲ و ۳)
▪️کمال‌حیدری: قرآن اصلی دست ما نیست رفقا

#اناره #بازاندیشی #تحریف_قرآن #مسجد_الاقصی #معراج


🌾@Naqdagin
📘مسجدالاقصی و قرآن (۳)
رازگشایی از یک چیستان

✍🏻
دکتر #محسن_بنائی

🔅به تاریخ‌‌نگاران سنتی بازگردیم تا ببینیم آنان مسجد الاقصی را ساخته چه کسی می‌دانند. ابن‌اثیر آن را ساخته ولید ابن‎عبدالملک (خلافت ۷۱۵-۷۰۵ م.) می‌داند و در این باره چنین می‌نویسد:

«وليد نزد اهل شام يكى از بهترين خلفاء بود. او چندين مسجد ساخت. مسجد دمشق و مسجد مدينه، بر باشنده آن [پيغمبر] درود باد. همچنين مسجد اقصى را بنا نمود. چندين منبر ساخت»[۱]

ابن‌کثیر ولی این مسجد را در کنار قبةالصخره، ساخته پدر این خلیفه، عبدالملک مروان (خلافت: ۷۰۵-۶۸۵ م.) می‌داند، چیزی که با سنگ‌نوشته درون قبة الصخره[۲] همخوانی بیشتری دارد و نشان می‌دهد که دستکم این پرستشگاه ساخته عبدالملک مروان است. ابن‌کثیر چنین می‌نویسد:

«و در آن [سال، سال ۶۷ قمری/ ۶۸۶ میلادی] عبدالملک بن‌مروان آغاز به ساختن گنبد بر روی صخره بیت المقدس و ساختمان مسجد الاقصی کرد و آن را در سال ۷۳ [۶۹۲ میلادی] به پایان رسانید»[۳]

بدینگونه حتا اگر به تاریخ‌نگاری سنتی نیز پایبند بمانیم، تازه بروزگار عبدالملک مروان است که سخن از ساختن مسجدی بنام “الاقصی” می‌رود[۴] و این نام بر روی یک ساختمان با پنجره‌ها و دیوارها و ستونها و بویژه دربها نهاده می‌شود، همان دربهایی که به گفته ابن‎سعد محمد آنها را در سال ۶۲۱ (۷۱ سال پیشتر) شمرده بوده است. پس درستتر آن است که بپذیریم آیه نخست سوره اسراء تازه پس از سال ۶۹۲ میلادی به قرآن افزوده شده است.

ولی به گمانم سازه همسایه مسجد الاقصی را باید در این چارچوب دارای ارج بیشتری دانست و برآنم برای شناخت تاریخ آغازین اسلام، هر سانتیمتر قبة الصخره را باید به زیر ریزبین نهاد. نخست اینکه این گنبد بر روی تخته‌سنگی (الصخره) ساخته شده است، که به باور یهودیان ساخت جهان از آن آغاز شده است ( - Even ha-Shetiyya אבן השתייה ( و بسیار پرسش‌برانگیز است که چرا یکی از برجسته‌ترین خلفای مسلمان بجای ساخت‌وساز در مکه و مدینه به سراغ شهر و کوهی رفته است که برای یهودیان و مسیحیان
مقدس است.

و دیگر آنکه ساختمان این گنبد کمترین همسانی را با مسجدسازی اسلامی دارد. ساختمان گنبدی است که بر روی یک پایه هشت‌گوشه[۵] نشانده شده است و این، هم می‌تواند برگرفته از معماری ساسانی و چهارطاقی‌های آن (بنگرید به پیکره بالا از آتشکده ساسانی در دره‌شهر) باشد و هم از کلیساهای بیزانسی. ولی آنچه که از ارج بشتری برخوردار است، نمای درونی این سازه است. من در دیدار دوباره‌ای که از این ساختمان داشتم دریافتم عبدالملک باید در سپهر فرهنگی ایران ساسانی زاده و پرورده شده باشد. در دیوارآرائیهای درون گنبد نماد “ورهران” (ایزد بهرام) به فراوانی بسیار بکار رفته است.

🔅به هر روی دیده می‌شود که پژوهشگر اگر دمی سر از درون کتابهای تاریخ‌نگاران مسلمان بیرون آورد و اندکی نیز کتابهای تاریخ‌نگاران نامسلمان و یا بیرون از جغرافیای اسلامی را بخواند و سری هم به دانشهای هم‌پیوند مانند زبانشناسی، نمادشناسی و سکه‌شناسی و باستانشناسی بزند، آنگاه دیگر واگوئی تاریخ اسلام بدانگونه که می‌شناسیم، به این سادگیها نخواهد بود.

در دنباله باید به این پرسش نیز پاسخ داد که عبدالملک چرا به ساخت‌وساز در اورشلیم روی آورد؟ آیا او براستی آنگونه که گفته می‌شود یک مسلمان باورمند بود؟ یا یک مسیحی یکتاپرست؟


🌐متن کامل این مقاله را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۸ دقیقه



🌾@Naqdagin
نقدآگین
📘برشی از کتاب «یهودی‌ستیزی و سبب‌شناسی تنفر» ✍️#ژان_پل_سارتر 🖌#ترجمه: #پرخشه #پرونده #یهودیت #یهودستیزان #ترجمه #کتاب #فلسفیدن 🌾@Naqdagin
📕از «هستی و نیستی» تا «نقد خرد دیالکتیکی»

🎙مصاحبه عبدالوهاب احمدی با ایمانوئل موریم (جامعه‌شناس مقیم پاریس و شاگرد سارتر)


🖌#ترجمه #عبدالوهاب_احمدی
🖍#ویراستاری: #بهرام_بسطامی



🌐برشی‌هایی از مصاحبه را در کانال نقدآگین (اینجا)، و متن کامل این مصاحبه را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۲۴ دقیقه


#اندیشه #فلسفه
#مصاحبه #ترجمه
#ژان_پل_سارتر


📘ترجمه اختصاصی مرتبط:
برشی از کتاب «یهودی‌ستیزی و سبب‌شناسی تنفر» به قلم ژان پل سارتر، با برگردان پرخشه


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📕برشی از مصاحبه عبدالوهاب احمدی با ایمانوئل موریم (جامعه‌شناس مقیم پاریس و شاگرد سارتر) پیرامون آرا و مواضع سارتر

🖌#ترجمه #عبدالوهاب_احمدی

- در یافت‌های این دو فیلسوف (ادموند هوسرل و مارتین هایدگر) چگونه در «هستی و نیستی» بازتافت؟

+ سارتر از هوسرل دو مفهوم «برین‌بودگی» یا «استعلا» (ترانساندانس) (۱) و «روی آورندگی» (۲) را‌ می‌گیرد. «برین‌بودگی» حرکتی است که به ابژه به‌عنوان چیزی بیرون از ذهن روی‌ می‌آورد و در ضمن به‌ ذهن، آگاهی و فعالیت‌های ذهنی نیز شکل‌ می‌دهد. بدین‌سان ذهن و ابژه در رابطه با یکدیگر قرار‌ می‌گیرند؛ به دیگر سخن، برین بودگی حرکتی است که ذهن به یاری آن به ابژهٔ قاطعانه بیرون از خود، روی ‌ می‌آورد؛ ابژه‌ای که در ضمن، همبستهٔ فعالیت ذهنی است. در چنین رابطه‌ای است که ذهن خود را‌ می‌سازد. با در نظر داشتن این نکته فرمول پُرآوازهٔ هوسرل دربارهٔ روی آورندگی معنی‌ می‌یابد: «هر آگاهی، آگاهی از چیزی است »؛ بدین‌گونه، آگاهی پرتوی است که ذهن بر آبژه‌ می‌تاباند؛ به دیگر سخن، آن را آماج خود‌ می‌گیرد، روشن‌ می‌گرداند و شناخت‌پذیر‌ می‌سازد. همین‌جا بیافزاییم که سارتر زیر تاثیر هایدگر رفته‌رفته از هوسرل فاصله‌ می‌گیرد.

از هایدگر مفهوم‌های «هستی بی‌ضرورت / بی‌علت» (۳)، «هستی / وجود / اگزیستانس»، «اصالت‌مندی» (۴)، «اصالت‌باختگی» (۵) و هم چنین مفهوم‌های اساسی «هستی»، «نیستی» و «زمان» را وام‌ می‌گیرد. البته از یاد نبریم که این وام‌گیری به‌معنای پذیرش صاف و سادهٔ این مفهوم‌ها نیست. در واقع سارتر در دستگاه فلسفی خود به آن‌ها معنا‌های دیگری‌ می‌بخشد و گاه از خاستگاه آغازین آن‌ها نیز دور‌ می‌شود.

سارتر یک بار هستی را «هستی در خود» و بار دیگر «هستی برای خود»‌ می‌داند. «هستی در خود» همان هستی بی‌ضرورت/ بی‌علت است و «هستی برای خود» همان اگاهی است. در واقع، «هستی برای خود» آگاهی معنی‌ می‌دهد که گوهرش آزادی است؛ و آزادی نخست به معنای فاصله‌گیری انسان از خود است : «انسان هر آن چیزی است که خود او نیست و خود او نیست هر آن چه او هست». سپس آزادی به معنای فاصله‌گذاری میان انسان و چیز‌های پیرامون اوست. چیزهایی که انسان با عمل خود آن‌ها را در آغاز نفی‌ می‌کند، آن گاه تغییر‌ می‌دهد و سرانجام به خدمت زیست خود در‌ می‌آورد.

سارتر ‌ می‌گوید: «انسان پروژه است»؛ پروژه در اینجا، به معنای جهش به پیش – شوندگی – است. او این فرایند‌ها را نیست‌گردانی (۶)‌ می‌خواند که همان نیستی است. برای نمونه، کارگر (هستی برای خود)، مادهٔ خام (هستی در خود)، را به دست‌ می‌گیرد، روی آن کار‌ می‌کند و آن را تغییر می‌دهد؛ یعنی آن را نیست‌ می‌گرداند. پیکار سیاسی نیز در موقعیتی معین، به نوعی نیست‌گردانی‌ بدل می‌شود. در واقع، اعتصاب فرایندی از نیست گردانی شمرده‌ می‌شود؛ زیرا اعتصاب کننده (هستی برای خود)، شرایط کار (هستی در خود) را نمی پذیرد، و‌ می‌کوشد آن را تغییر دهد، یعنی نیست گرداند؛ این فرایند‌ها همانا فرایند آزادی شمرده‌ می‌شود.



🌐متن کامل این مصاحبه را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۲۴ دقیقه


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📕برشی از مصاحبه عبدالوهاب احمدی با ایمانوئل موریم (جامعه‌شناس مقیم پاریس و شاگرد سارتر) پیرامون آرا و مواضع سارتر

🖌#ترجمه #عبدالوهاب_احمدی

- اما چرا این انسان محکوم به آزاد بودن از آزادی‌ می‌گریزد؟

+ همان‌گونه که گفتیم، آزادی نامشروط و گزینش و انتخاب، دلهره‌ می‌آورد. انسان برای گریز از دلهره به کارِ کنش‌هایی مانند خود‌فریبی و دیگرفریبی(۷) دست‌ می‌یازد. سارتر در «هستی و نیستی» به گستردگی به توصیف پدیدارشناختی رفتار‌های اصیل و غیر اصیل، یعنی خودفریبی و دیگرفریبی پرداخته است: اگر جایی که باید دست به گزینش زنیم، از آن بگریزیم یا در گزینش تقلب کنیم سبب خودفریبی ودیگرفریبی شده‌ایم که در واقع نمود دیگری از «اصالت باختگی» است؛ برای نمونه: فرانسه در اشغال آلمان نازی است هر فرد در برابر سه گزینش یا انتخاب قرار‌ می‌گیرد

۱- در برابر اشغالگر به مقاومت برخیزد؛

۲- با اشغالگر همکاری کند؛

۳- از انتخاب و گزینش میان این دو سر باز زند و راه بی‌عملی پیش گیرد.

در هر سه مورد آزادی او در گرو یکی از گزینه‌هاست؛ اما نباید از یاد برد که هر گزینشی هزینهٔ ویژه‌ای دارد. گزینهٔ مقاومت، خطر دستگیری، شکنجه و حتا مرگ را با خود‌ می‌آورد. همکاری با اشغالگر، پیامدهایی برای او، خانواده و میهنش دارد. بی طرفی و تن زدن از گزینش، خود گونه‌ای انتخاب است و در واقع، انتخاب نکردن نیز گونه‌ای انتخاب است؛ یعنی کمک به ادامهٔ وضع موجود، یعنی کمک به تداوم اشغال کشور. در این نمونه، گزینش‌های دوم و سوم، گزینش‌های دروغین، نمود اصالت‌باختگی و گریز از آزادی‌اند.

باری از آن‌جا که هر گزینش یا انتخابی پیامدهایی و هزینه‌هایی دارد و لازمهٔ آن مسئولیت‌پذیریِ گاه سنگین است، سرچشمهٔ دلهره‌ می‌شود. برای رهایی از این وضعیت دشوار و گریز از مسئولیت اخلاقی، آسان‌ترین کار همانا شانه خالی کردن از مسئولیت فردی و انداختن آن به گردن دیگری است. رفع مسئولیت از خود به بهانهٔ پیروی از دستور مافوق، نمونهٔ روشن آ ن است. نمونهٔ دیگر آن این است: کسی که به جای بررسی و تحلیل و واکاوی پدیده‌ای اجتماعی یا سیاسی، راه ساده انگارانهٔ دستیازی به تئوری توطئه را در پیش گیرد یا به جای جستجوی آگاهانه و آگاهی‌یابی از موضوعی در پی شایعات رود و یا ارزش‌ها و جزم‌های دستگاهی ایدئولوژیک و اعتقادی را چشم بسته بپذیرد به خودفریبی دست یازیده است تا خود را از دلهرهٔ گزینش و سختی پژوهش صبورانه برهاند.



🌐متن کامل این مصاحبه را در تلگراف (اینجا) بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۲۴ دقیقه


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
✍️در دوران کودکی و نوجوانی، وقتی سال نو فرا می‌رسید، از چند چیز خوشحال می‌شدم: اول) تعطیلی مدارس، دوم) دیدار با بستگان و آشنایان، سوم) عیدی گرفتن.

از سنت و فرهنگ پیشینیان، اسلام برایم از همان دوران کودکی، بی‌معنا می‌نمود و خرافات و اباطیلش، باورپذیر نبود؛ اما مراسمی چون چهارشنبه‌سوری و عید نوروز چنین نبود. منتها به تدریج، خصوصاً وقتی به ماهیتِ عادتی و کلیشه‌ای و ریاییِ معاشرت‌هایی که در این ایام صورت می‌گیرد پی‌بردم، این مراسم ایرانی و غیراسلامی نیز در چشمم مبتذل و حقیر شد (عیدهای اسلامی، چون عید قربان و میراثِ «پدر معنوی داعش و معلمِ اولِ راه تعبد و بردگی» که هیچگاه برایم لذت‌بخش نبود).

در میان ما ایرانیان، برخلافِ دعاویِ گزاف و شعارهای پرهیاهو و تعارف‌های ظاهری و متکلفانه و بر خلاف ابراز محبت‌های شفاهی و قربون‌صدقه‌های رایج و ریایی، معاشرت‌هایمان، عموماً از روی صرافت طبع و علاقه و محبتی عمیق و واقعی نیست؛ بلکه زحمتی برای رفع‌ِ تکلیف و از سر باز کردن و «فامیلی-قبیله‌ای-انتخاب‌ناشده» است.

عموماً نه ما افرادی که حسب عادت و علت و میراث با آنها معاشرت می‌کنیم را عمیقاً دوست داریم و نه آنها نسبت به ما چنین عواطفی دارند. برای محک زدنِ میزان دوستی و محبتمان نسبت به اشخاصی که با آنها معاشرت می‌کنیم، می‌توان در خلوت، از خویشتن پرسید: «در صورت نیاز چقدر برای فلان شخص، حاضری ایثار کنی و هزینهٔ مادی و معنوی بدهی؟ و نیز او از این حیث نسبت به تو چگونه است؟».

گمان می‌کنم به تدریج و با این ملاک خواهیم دید که چقدر «دوستانِ جانی»، اندک و نادرند و چقدر در این جهان تنها هستیم.

با این وصف و از این مجرا، در ایام نوروز، حتی قبل از تشریف فرماییِ جناب کرونا، من معاشرت‌های بسیار اندکی داشتم. به قدر کفایت در این فرهنگ منحط و فاسد، عمرم اسراف شده‌است؛ پس می‌کوشم تا الباقیش بهینه مصرف شود.

در انتها با اکراه، از عبارت کلیشه‌ای و تهوع‌آورِ «سال نو پیشاپیش مبارک» استفاده می‌کنم؛ اما بدون اکراه و با تمام وجود برای همگان آرزویِ خوبی و خوشی و سلامتی دارم، و نیز دیدنِ سه سریالِ خوش‌ساختِ «صد» و «پلیدی‌های داوینچی» و «نارکوس» را به مخاطبان محترم پیشنهاد می‌کنم.

۲۹ اسفند ۱۳۹۹

#علیرضاموثق

#پیشنهاد_تماشا


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
📘نیایش تحویل سال

✍️#علیرضاموثق


#یادداشت
#ایام_ایران‌زمین



نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin