نقدآگین
10.6K subscribers
2.67K photos
1.79K videos
65 files
4.75K links
«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155
Download Telegram
🎬 اپیزود چهاردهم:
«افسانه‌ی یک عشق» ترجمه‌ی آرزو آتشکار از شعر لوییس گلوک (برنده جایزه‌‌ی نوبل ادبیات ۲۰۲۰) و «در ستایش زنانگی» یادداشت علیرضا موثق

🎙 گویندگان: پویان تقی‌زاده و #مهرناز

💠 در تلگرام (اینجا) بشنوید.




🌾@Naqdagin
در ستایش زنانگی و افسانه‌ی یک عشق
پويان تقى زاده، مهرناز و نوربانو
#بشنوید
🎧 اپیزود چهاردهم:
«افسانه‌ی یک عشق» ترجمه‌ی آرزو آتشکار از شعر لوییس گلوک (برنده جایزه‌‌ی نوبل ادبیات ۲۰۲۰) و «در ستایش زنانگی» یادداشت علیرضا موثق

🎙گویندگان: پویان تقی‌زاده و #مهرناز




🌾@Naqdagin
📚در ستایش زنانگی

#علیرضاموثق

(این یادداشت را در پادکست آوای اندیشه (اینجا) گوش دهید)

✍️من حقیقتاً از کودکی، جمع زن ها را از جمعِ مردها، به نحوِ نسبی و طیفی انسانی تر می دیدم؛ حتی حرف های به اصطلاح خاله-زنکی و عامیانه شان نیز از مردها انسانی تر است (ضمن اینکه به هیچ وجه مرادم این نیست که زن ها بی نقص و کامل و مقدس هستند و یا افکار و ارزش ها و احکام و اهداف و عواطف و رفتارشان، تحتِ سیطره-ی فرهنگِ مردسالار، تأثیرِ منفی نگرفته است).

افتخارِ مردها در بین عمومِ عوامِ جامعه-ی ما، در «اعمالِ خشونت و قلدری و کتک زدن» در یک دعوا و یا «ضخامت و اندازه-ی آلتِ تناسلی» و یا «کثرت و تنوعِ گاییدن» و امثالهم است (با الفاظی زمخت و خشن؛ نه مانند لفظ معاشقه) و مآلاً از همه-جایشان بویِ توحش و خشونت بر می خیزد.

زن ها معمولاً در جمعِ خصوصیِ مردها و آنجا که خودشان را بروز می دهند، نبوده اند و از حجمِ توحش و سبوعیت-شان آنچنان که باید مطلع نیستند و البته شواهد می گوید که اخیراً و در نسلِ جدید، وضع کمی بهتر شده است.

من همین زیر ابرو برداشتنِ مردهای جوان را که امروزه باب شده است به فال نیک می گیرم؛ بگذار تا فرو ریزد آن افتخاراتی که میراثِ گوریل های پشمالو ست؛ بگذار تا بیشتر شبیه به زن ها شوند.

◾️آقایان می گویند: «طرف مثل زن گریه کرد»؛ «ای لعنتِ خدا بر آن مردانگی-تان».

ظریف اینکه بعضاً خود زن ها، تحت سیطره-ی فرهنگ مردسالار، اگر فرزند پسرشان از واقعه ای متأثر شود و گریه کند، می گویند: «مادر! مرد که گریه نمی کند!»؛

لکن اگر مردها گریه کردن برایِ رنجِ دیگران را بیاموزند و رقیق القلب شوند، این حجم از جنگ و غارت و توحش و خشونت، دیگر در جهان وجود نخواهد داشت.

مردها دو چیز را باید بیاموزند تا «آدم» شوند و توحش و خشونت شان، درمان شود:

اول) «گریه کردن و اشک ریختن برایِ رنجِ دیگری ها و غیر خودی ها»

و

دوم) «عشق-بازی».

چطور می توان از جامعه ای که عمومِ مردهایش از ابرازِ محبت به همسرشان به خاطرِ انگِ «زن-ذلیلی» می ترسند، انتظارِ عدالت و دموکراسی و مراعاتِ حقوق بشر داشت؟ شبیه به اینکه از کرگدن و کروکودیل، توقع داشته باشیم، پیانو بزنند(!)

پیشنهاد می کنم که فیلم بوفالو ۶۶ که علاوه بر حیث مضمونی، به لحاظ فرمی و سینمایی نیز امتیازِ بالایی دارد را حتماً ببینید؛

ببینید که یک زن، چطور مردی خشن و عاصی را به قول شازده کوچولو، اهلی می کند.

◾️این سخن، مدعایِ ناموجهی است که عشقِ الهی و آسمانی، حقیقی است و عشقِ انسانی و زمینی، مجازی؛ زیرا ما نمی دانیم که خداوند قطعاً و یقیناً وجود دارد و حقیقی است؛ اما می دانیم که انسان و زمین، وجود دارد و حقیقی است.

از طرفِ دیگر، اگر خداوند وجود داشته باشد، ما از ذهن و افکار و ارزش ها و احکام و اهداف و عواطف اش خبر نداریم؛ حال، وقتی از مختصات و حقیقت و اوصافِ چیزی خبر نداریم، چطور دوست اش بداریم؟ شبیه به اینکه من بگویم: «y را دوست دارم» و وقتی شما می پرسید: «y چیست؟ یا کیست؟»، بگویم: «نمی دانم و تاکنون او را ندیده ام و هیچ اطلاعی از حقیقت و اوصاف اش ندارم»(!) در اینجا با درون-نگری می توان بررسی کرد و دید که چطور یک موجودِ مجهول، می تواند متعلقِ علاقه و محبت ما قرار بگیرد؟

◾️همچنین تجربه-ی پسینی نشان می دهد، دلی که به عشقِ انسانی و زمینی زنده نشده است، عشقِ الهی و خدایش می شود «خدای خون-خوار و خون-ریزِ داعش»؛

می شود خدایِ آن مردِ نیوزیلندیِ تروریست که تنشِ تستوسترون را از لوله-ی مسلسل خارج کرد و خود-ارضایی اش با خون بود؛

می شود خدایِ آیت الله جعفر سبحانی که اخیراً پس از درخواستِ سانسورِ دکتر حسن محدثی از روزنامه-ی اطلاعات (یعنی سانسور و تضییعِ حقوق کسی که مسلمان است؛ حال ببینید با حقوقِ نامسلمان ها چه می کنند)، افاضه فرمود و عشقِ زمینی و انسانی را در مقابلِ عشقِ معنوی و الهی، معادلِ سقوطِ انسانیت به وادیِ حیوانیت تعبیر کرد(!)

🌾@Naqdagin
#شعرانه

📗 «من هرگز خدا را ندیدەام»

من هرگز خدا را از نزدیک ندیدەام
پس چگونە می‌توانم از وی بترسم!؟
اما می‌هراسم از آذرخش و خشمِ مردانِ صالح،
از درکِ این فضای بیکران در شبی کە
پشتِ ستارگانِ لرزان می‌گسترد،
می‌ترسم.

من هرگز خدا را از نزدیک ندیدەام
پس چگونە می‌توانم عبادتش کنم؟
اما کوهستانِ پوشیدە از شکوفەهای انگور را
در زیرِ پرتوهای خورشیدِ غروبگاهی، می‌پرستم؛
هر آنچە را که بدوی است، می‌پرستم-
درختان و اشکال اصیل زیبایی را
کە در این جهانِ ملموس ما جای دارد، می‌ستایم.

من هرگز خدا را از نزدیک ندیدەام
پس چگونە می‌توانم او را دوست بدارم؟!
اما روشنایی را دوست می‌دارم
کە بە سنگ و چوب
جان می‌بخشاید،
و چونان لطفی ناگهانی
رهگذری کندپا را
از زمان و مکان می‌رهاند
تا ناشناختە را
از میانِ شناختەها، بازشناسد.


✍️شاعر: #فئبی_هسکث - شاعر بریتانیایی
🖋#ترجمه: #باور_معروفی



🌾@Naqdagin
📕 آرزوی بارشِ بارانِ نقد برای رویشِ 《نقدآگین

#علیرضاموثق

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/دانی که رسیدن هنر گام زنان است

آبی که برآسود، زمین‌اش بخورد زود/دریا شود آن رود که پیوسته روان است

✍️به جناب دکتر حمید هامون تاسیس کانال 《نقدآگین》را تبریک می‌گویم و امیدوارم با مشارکتِ اعضایِ کانال و اهل قلم و اصحاب فرهنگ، منویات ایشان، جامه‌ی تحقق بپوشد و هم از حیثِ موضوعی و هم از حیثِ تنوع آراء و نظرات، محفلی فرهنگی و پربار سامان یابد.

◾️منتها متاسف شدم که دیدم، در اثنای کار، کرگدنی بی کله (با نام مستعار فریاد) از راه رسید و کمالِ مرض و رذالت و بلاهت‌اش را بروز داد و باعث شد تا اعضایِ کانالِ تفکر انتقادی، فرصت نیابند تا اعلامِ تشکیلِ کانالِ جدید (نقدآگین) را ببینند و از طریقِ لینکِ مربوطه، به تدریج و با بررسیِ توضیحاتِ لازم از سوی بنیان‌گذارِ کانال، و همچنین با بررسیِ توصیه‌ی اهالیِ فرهنگ و همیارِ کانال تفکر انتقادی، واردِ کانالِ نقدآگین شوند.

◾️شنیده‌ام که به طور کلی وقتی خانواده مرحوم تیرداد حساب موسسِ کانال (در مانحن فیه دکتر تیرداد)، را دیلیت اکانت می کنند، ادمین‌هایی که توسطِ موسس، عضوِ گروه ادمین شده‌اند را دیگر ادمین‌ها نمی توانند حذف و اخراج کنند و برای این اقدام، امکان فنیِ لازم توسطِ تلگرام را ندارند؛ اما از مرحوم تیرداد تعجب می کنم که این موجود را از کجا گیر آورده بود؟!!!

یعنی کسی که کل سواد و بضاعتِ علمی و تئوریک‌اش طی حدود پنج سال، بیش از تقریباً پنج پستِ دو پاراگرافی نبوده است و مآلاً نه بضاعتِ فکریِ تولید محتوای فرهنگی برای کانال تفکر انتقادی را داشته است و نه انگیزه‌ی فعالیتِ رایگانِ فرهنگی (که مستلزمِ کاستن از ساعاتی است که بشر چون خروس و شغال، به خور و خواب و شهوت مشغول است).

این موجود که در طول سال، حتی دو دقیقه نیز در کانالِ تفکر انتقادی فعالیت نداشت و ظاهراً در ینگه دنیا عمر و آبرویِ خویش را چنین به هدر می دهد؛ ناگهان از بد اقبالیِ دکتر هامون، در دقیقه‌ی نود از لانه‌ی وجودیِ تاریک‌اش خارج شد و شروع به جفنگ-گویی و رفتارهایی بیمارگون و شوک-آور کرد که در شانِ اعضایِ اهل فرهنگِ کانال تفکر انتقادی نبود. ظاهراً ملاک مردانگی برای برخی، صدایی چون گوریل داشتن است و نه مرام و منش و ادب و معرفت.

🔻مع الوصف، به سهم خودم از اعضای کانالِ 《نقدآگین》 می خواهم تا آثارِ شومِ این افعال نابخردانه را با تبلیغ جدی و بیش از پیشِ کانالِ 《نقدآگین》 خنثی کنند و از طرف دیگر، نسبت به شفایِ آن موجود، به عنوانِ محصول و آشکارگرِ یک فرهنگِ ناسالم و پر نقص نیز امیدوار باشند.

۲۲ آبان


🌾@Naqdagin
نقدآگین pinned «📕 آرزوی بارشِ بارانِ نقد برای رویشِ 《نقدآگین》 #علیرضاموثق گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/دانی که رسیدن هنر گام زنان است آبی که برآسود، زمین‌اش بخورد زود/دریا شود آن رود که پیوسته روان است ✍️به جناب دکتر حمید هامون تاسیس کانال 《نقدآگین》را تبریک می‌گویم…»
#زیست‌روان #نقد_اسلام

📕پاسخی به امکانِ هویت اسلامی در جهان جدید

✍️#علیرضا_موثق



🌾@Naqdagin
📕پاسخی به امکانِ هویت اسلامی در جهان جدید (۱/۳)

#علیرضاموثق

✍️نقد، تیغ است؛ تیز است؛ جراحی است؛ تلاش مدلل برای اوراق کردنِ یک ایده است. نقد، شوخی ندارد؛ تعارف و پارتی-بازی هم ندارد. نقد، جدی است و بی رحم. نقد، سامورایی رقصنده با گرگ است. نقد، کوره ای داغ است. آفتاب کویر است. پدیده ای که در مقابل اش مقاومت نکند، دود می شود و به هوا می رود.

گمان می کنم تاکنون با قوتِ استدلالیِ تمام، اسلام و قرآن و سنت نبوی و نیز وجوهی از آرای روشنفکران دینی را نقد کرده ام؛ نقدی مرد افکن و محکم و استوار و پر قوت (البته شاید این گمان ام ناصواب باشد؛ ولی تاکنون در حد فهم ام دلیلی برای نقض اش نیافته ام و اساساً برخی چون دکتر سروش، پاسخی نداده اند تا نوبت به نقض برسد و این عدمِ پاسخ-گویی دکتر سروش را نیز با حسن ظن، صادقانه می بینم؛ چون دلیلی ندارد و نیز نمی خواهد مغالطه کند و می داند که حریف عاجز از نقد مغالطه هایش نیست). بیایید فرض کنیم که مفهوم «روشنفکری دینی» پارادوکسیکال نیست؛ اما لفظِ «دین» یک مفهوم عام است؛ شما روشنفکری را با مصداقِ مدنظر از مفهومِ عام دین؛ یعنی اسلام (قرآن و سنت نبوی) چطور می خواهید جمع کنید؟ پس، به نظرم نه دکتر عبدالکریم سروش می تواند به نحو خردپسند و مدلل و موجه پاسخِ نقدهای معطوف به آرای خود را بدهد و نه مسلمانانِ سنتی می توانند پاسخ نقدهایی که به اسلام (قرآن و سنت نبوی) وارد می دانم را بدهند.

لکن نکته-ی بسیار مهمی که قبل از ورود به اصل سخن، ذکرش لازم می نماید این است که موضعِ انتقادیِ من، بدین معنی نیست که به لحاظ عاطفی از مسلمانان نفرت دارم و یا بدخواه شان هستم. بارها برای رنج هایشان گریسته ام و از انحطاط فعلیِ کشورم در رنج ام و گمان می کنم فرهنگِ نقد-ناشده، ضعیف و منحط می شود و استبداد دینی و مولفه هایی که در خودِ قرآن و سنت نبوی وجود دارد (مثل چهره و شخصیتِ خدایِ تصویر شده در قرآن) و سپس، تعبد و جزم و جمود و استدلال-گریزی و نقد-ستیزی و احساسِ «استغناء و حقیقت-یافتگی و خودشیفتگی» را بسط می دهد؛ از اهمِ علل ضعفِ فرهنگِ اسلامی است.

◾️پس از ذکر مقدمه-ی فوق می کوشم در این نوشتار به اختصار و به سهم خویش و تا جایی که می فهمم، به مسلمانان کمک تئوریک کنم برای دفاع خردپسند و موجه از «مسلمان نامیدنِ خودشان» در جهان جدید. مرادم از جهان جدید نیز اذهان فرهیخته است که با علومِ «انسانی و فلسفی و تاریخی» آشنا هستند و به خودآگاهی تاریخی رسیده اند. آنهایی که متوجه می شوند، نمی شود؛ چهره-ی خدا و روح و معاد و بهشت و جهنم و جهان-شناسی و کیهان-شناسی و فقهِ قرآن و سنت نبوی را مثل روشنفکران دینی تغییر دهیم و مسمای اسلام را استحاله کنیم و باز دعوی مسلمانی نماییم.‌ از طرف دیگر، می دانند که حمل مسمایِ اسلام در جهان جدید و تحقق اش نیز داعش آفرین است و به عبارت دیگر، کمابیش، عینِ داعش است.

حال، راه حل چیست؟ آنها که دچارِ دین اسلام اند و با سویه هایی از این سنت، اُنس اگزیستانسیل دارند چکار کنند؟ آنان که سال ها نماز خوانده اند و در ماه رمضان، بدون آزار خلق خدا، با روزه هایشان تجربه های معنوی و باطنی کرده اند؟

من گفته ام که در زندگی ام حتی یک روز مسلمان نبوده ام و حتی یک روز نماز نخوانده و روزه نگرفته ام و مدعیات و خرافات و اباطیل اسلام را حتی در کودکی تصدیق نکرده ام؛ اما هنوز دل ام با اذانِ موذن-زاده می لرزد؛ صوت اش و هنری که در یک تطور تاریخی از جان و نبوغِ هنرمندانِ مسلمان تغذیه کرده است، محرکِ تجربیاتی ظریف و باطنی ست. هنوز دل ام برایِ بویِ یاسِ جانمازِ ترمه-ی مادر بزرگ ام تنگ می شود. همین الان در هنگام تداعی جانماز و عبادت اش، اشک مجال نمی دهد تا صفحه-ی تبلت ام را به درستی برای تایپ کردنِ ادامه-ی سخنان ام ببینم. هنوز دل ام برایِ افطارهای خانه-ی مادر بزرگ ام تنگ می شود؛ همان سفره های باصفا که او با چای و خرما روزه اش را باز می کرد و من بی آنکه روزه باشم سر سفره اش می نشستم تا اذان را بگویند و افطار شروع شود. یاد نان و پنیر و سبزیِ سفره های افطارش به خیر. من نامسلمان ام و به لحاظ روانشناختی و هویتی، چالشی از حیثِ جدال سنت و مدرنیسم ندارم؛ اما یک مسلمان چطور به لحاظ روانشناختی و هویتی می تواند در چالشِ هویت اش با عقلانیت و عدالتِ جهان جدید دوام بیاورد؟ مسلمینِ مانوس با سنت اسلامی و نیز گرفتارِ عقلانیت مدرن، با چالشِ روانشناختی و هویتیِ ناشی از جدالِ سنت و مدرنیسم چه کار کنند؟

(ادامه دارد)


🌾@Naqdagin
📕پاسخی به امکانِ هویت اسلامی در جهان جدید (۲/۳)

#علیرضاموثق

✍️در دفاعِ تئوریک از وجود خدای نامتشخص، بدونِ دعویِ اقامه-ی برهانِ قاطع و اثبات و یقین، کوشیده ام که مبنایی معرفتی و خردپسند برای ایمانی متواضعانه را به نحو مدلل توجیه نمایم و استدلال کنم که قوتِ دلایلِ وجودِ خدای نامتشخص بر دلایلِ ماتریالیسم تا اطلاع ثانوی و بدون ادعای حصولِ یقینِ قاطع ارجح است. البته این موضع، صرفاً راجع است به وجودِ خود خدای نامتشخص، بدون ادعای دسترسی به ذهن خداوند و بدونِ اینکه مانندِ قرآن ادعایِ تقریرِ افکار و ارزش ها و احکام و اهداف و عواطفِ خداوند را داشته باشیم؛ اما نکته این است که با خدای نامتشخص و با یک الهیاتِ بسیار مینیمال و نیز با فهمی دیگر از روح و معاد و بهشت و جهنم و جهان و کیهان و فقه و عدالت که در داوریِ «قرآن و سنت نبوی» مردود و محکوم است؛ چطور می توان دعوی مسلمانی کرد؟

◾️پیشنهاد و نظر من این است که برای اسلام، به عنوان یک مفهوم اجتماعی (نه طبیعی)، تعریفی دیگر ارائه دهیم تا نظریه-ی من تحتِ عنوانِ «مرگ مسمای اسلام و بقای نامش؛ امتناع اسلام در جهان جدید» نتواند نقض اش کند. بدین توضیح که مولفه هایِ تعریفِ مسلمانی را «صرفاً وجوهِ شباهت با قرآن و سنت نبوی» قرار دهیم (ولو وجوهی اندک و یا وجوهی صرفاً کارکردی) و البته به «وجوه افتراقِ کهکشانی» نیز قویاً به اقتفای حقیقت-جویی توجه داشته باشیم.

اولین وجه اشتراک، «ناماتریالیسم» است؛ ولی این وجه برای مسلمانی کافی نیست؛ زیرا فردی چون من نیز ماتریالیست و ملحد نیست. وجه اشتراک مهم بعدی، تجربه های باطنی و معنویِ ماقبل تفسیرِ مفهومی و گزاره ای ست و می دانیم که این مولفه و حتی صرفِ وجود ایمان به چهره و تصوری از خدا نیز نام اش در عرفِ اهلِ زبان و متشرعین، اسلام نیست؛ بلکه تفسیر محمد بن عبدالله از تجربه-ی معنوی و باطنیِ اش و صورتبندیِ مفهومی و گزاره ایِ قرآن و سنت نبوی از خدا و انسان و جهان و جامعه و نسبت شان با یکدیگر، نام اش اسلام است.

◾️خب! چکار کنیم؟ که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها. پیشنهاد من این است که به نحوِ اعتباری و قراردادی و برای برساختنِ یک مفهوم جدید با عطف نظر و خودآگاهی نسبت به وجوهِ تفاوت اش با تعریف قرآن و سنت نبوی از اسلام، استفاده از برخی وجوهِ قرآن و سنت نبوی که در ایمان-ورزی، برای مسلمانان، محرکِ تجربه های معنوی ست و کارکرد دارد را مولفه های تعریف اسلام قرار دهیم.

برای مثال، قرآن و سنت نبوی را گزینش کنیم و برخی آیات و احکام اش را کنار بگذاریم و حسبِ مورد، خرافات و باطل و منسوخ و حتی وحشتناک ببینیم و آنها را در ظرفِ عقلانیت و عدالت و اخلاق و عواطفِ زمانه و زمینه‌ی تاریخیِ خویش، غیر قابلِ دفاع تلقی کنیم (مثل هفت آسمان و هفت زمین و خلقت شش روزه‌ی جهان و خلقت جن از آتش و رفتن یونس در شکم ماهی و بارداریِ بدون اسپرم مادر عیسی و اژدها شدن عصای موسی و یا نجاست کفار و نابرابریِ حقوقی بینِ زن/مرد و برده/آزاد و کافر/مسلمان و یا قطع دست و پا و به صلیب کشیدن و شلاق و قصاص و سنگسار و ازدواج با کودکان).

لکن در کنارِ این امر، برخی از آیات قرآن را که با حیثی هنری و تکوین یافته در بستر تاریخ و نیز در دیالوگ با نبوغِ هنرمندان و قاریانِ قرآن و با صوتی زیبا به لحاظ موسیقایی عجین است و از حیث مضمونی نیز با عقلانیت و عدالت و اخلاق در ظرفِ زمینه و زمانه‌ی تاریخی ما ستیز ندارد را گزینش کنیم و در وهله‌ی بعد، با استناد به اینکه «من مسلمان-زاده هستم و حسب زیستن در این سنت و زبان، سنت و زبان دیگری برایم محرکِ تجربیاتِ باطنی نیست»؛ بدون تفرعن و توهم و ادعای ارجحیتِ ذاتیِ اسلام نسبت به رقبای دیگر و بدون ورود به بازیِ قدرت و جنگ هویت، خود را صرفاٰ به این اعتبار مسلمان بنامیم. به همین اعتبارِ ساده که با اذان موذن-زاده، دلم می لرزد و یا آیاتی چون «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي* وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي* وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي» را واجد کارکرد در برانگیختن و تحریکِ تجربه-ی باطنی و معنوی در خویش می بینم. همین و بس. بسیار ساده و بسیار مینیمال و بسیار بی ادعا و بسیار متواضع.

این گونه از مسلمانیِ مدنظرم متوسل است به گزینشِ برخی گزاره ها و یا رفتارها (مثل روزه گرفتن که حتی می تواند به اقتضایِ زمان و مکان، تعدیل شود و تغییراتی یابد) از متنِ قرآن و سنت نبوی و نظر کردن به کارکردش در بسطِ تجربیات معنوی و باطنی.

(ادامه دارد)


🌾@Naqdagin
📕پاسخی به امکانِ هویت اسلامی در جهان جدید (۳/۳)

#علیرضاموثق

✍️در این سیاق نقد من نسبت به اسلامِ سنتی و نیز نسبت به اسلامِ روشنفکرانِ دینی، پاسخی خردپسند و موجه می یابد؛ زیرا حریف مدعی نمی شود که مسمای اسلام را حمل می کند و داور تمام باورها و ارزش ها و احکام و اهداف و عواطف و گفتار و کردارش، قرآن و سنت نبوی ست و یا اسمِ شیرِ بی یال و دم و اشکمی که با استحاله-ی سیستماتیکِ مسمایِ قرآن و سنت نبوی برساخته را اسلام نمی گذارد؛ بلکه «تعریف مؤلفه های مسلمانی را خودآگانه تغییر می دهد و به وجه کارکردی و نیز مضمونیِ برخی عبارات و یا رفتارها که در جهتِ بسطِ تجربیاتِ باطنی و معنوی کارکرد دارد استناد می کند؛ البته به نحو گزینشی و نه پکیجی و نیز بدونِ تحریفِ معناییِ قرآن و سنت نبوی».

◾️یک مسلمان در این سیاق می گوید:‌

«می دانم. تو در خصوصِ تعارض هایِ اسلام با عقلانیت و عدالت و معنویت و اخلاق و عواطف در ظرفِ تاریخیِ ما و یا در خصوصِ مرگ مسمایِ اسلام و شیرِ بی یال و دم و اشکمِ روشنفکران دینی راست می گویی. اخلاق نیز که امری بیرون-دینی است و عقل خودم به حُسنِ وفای به عهد و امثالهم می رسد؛ اما من برای زیست معنوی ام و ایمان-ورزی ام، زبان دیگری بلد نیستم. من در این زبانِ دینی رشد کرده ام و با اذان موذن-زاده دلم می لرزد و دلبستگی های روانشناختی دارم و صرفاً نظر به تماس ها و دلالت هایی این چنینی و گزینشی، خودم را مسلمان می نامم؛ بدون ادعای دیدنِ چهره-ی خدا و روح و معاد و بهشت و جهنم و جهان و کیهان و فقه، چنانکه قرآن و سنت نبوی می دیده اند و یا بدونِ اقدام به تحریفِ معنایی و مضمونیِ قرآن و سنت نبوی».

پایان

۲۳ آبان ۱۳۹۹



🌾@Naqdagin
Forwarded from زیر سقف آسمان
به احترام پژواک صدای مخالف و منتقد، منتشر و معرفی می‌شود: 👇👇👇



📕پاسخی به امکانِ هویت اسلامی در جهان جدید

✍️علیرضا موثق


یادداشتی در سه قسمت:👇👇👇


https://t.me/Naqdagin/30

https://t.me/Naqdagin/31

https://t.me/Naqdagin/32

#مقاله
#اسلام_و_مدرنیته
#هویت



نقدآگین را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادکست فارسی آوای اندیشه| Avaye Andishe

🌾@Naqdagin
Forwarded from Fek
🔻توجه
🔻توجه
🔻توجه

#اشتراک_حداکثری

سلام بر دوستان و مخاطبان گرامی!

کانال تفکر انتقادی که مطالب منتشره در آن، از متون ارسالی فرهیختگان اهل اندیشه و فلسفه بود، ادامه‌ی فعالیت‌اش به خاطر برخی ملاحظات فنی، مدیریتی و هجوم سایبری، با حفظ محتوا تعطیل شده است؛ و دسترسی آن برای بخش قابل توجهی از مخاطبان تا اطلاع ثانوی مقدور نیست.
موضوعات منتشره در تفکر انتقادی، با رعایت استانداردهای بیشتر در انتخاب و تایید محتوا، و بازتاب آرای متکثرتر، در کانال نقدآگین منتشر خواهد شد.

🔻از علاقمندان به عرصه‌ی فرهنگ و تفکر انتقادی، دعوت می شود به کانال نقدآگین ملحق شوند، و سایر آشنایان و هم‌گروهی‌های خود را نیز، با نشر این اعلان به نقدآگین بخوانند.

نقدآکین ادامه‌ی قدرتمندتر تفکر انتقادی خواهد شد، با کمک، همیاری و معرفی شما مخاطبان گرانقدر و فرهیخته.

#حمید_هامون

#بهرام‌_بسطامی، #علیرضاموثق و سایر نویسندگان و همیارانِ بیرونی و داوطلبِ کانال تفکر انتقادی


🌾@Naqdagin👈👈👈

🌾@Tafakor_e_Enteghadi
کانالِ فلسفیِ « تکانه »

#خسرو_یزدانی
#تکانه

@khosrowchannel
#نقد_اسلام

📕 اسلام دین پایانی یا دین پایان؟

✍️ دکتر #اسماعیل_اردستانی (عصب پژوه)


🌐 متن کامل مقاله را می توانید در اینجا بخوانید.

زمان تقریبی مطالعه: ۱۰ دقیقه و ۵۰ ثانیه

📝 برشی از مقاله را در نقدآگین بخوانید.



پست مرتبط:
📕
پاسخی به امکانِ هویت اسلامی در جهان جدید



🌾@Naqdagin
📕 اسلام دین پایانی یا دین پایان؟

✍️ دکتر #اسماعیل_اردستانی (عصب پژوه)

🔶 تصور می کنم در اسلام دو تجربه وجودی در کنار هم قرار می گیرند. یعنی اگر فرض کنیم هر گفتمانی از یک ”رخداد – حقیقت” تروماتیک و یک روایت خیالی/نمادین شکل گرفته باشد، در اسلام رخداد تروماتیک حقیقت، تناهی در کنار تجربه تنهایی قرار گرفته است.

🔶 منظور از تناهی، البته آگاهی به مرزهای انسانی است؛ جایی‌ که این تناهی در مرزهای یک امر فراگیری که ”خدا ” نام می گیرد، تعریف می شود. این تجربه بنیادی البته در کنار تجربه و رخداد تروماتیک تنهایی و پایان قرار می گیرد. تنهایی که در رخداد پایان که قرآن تحت عناوین ”ساعت، دین، فصل، آخرت، یا قیامت ” نام گذاری می شود، تجربه می شود. آنوقت مسئله این می شود که در روایت نازل شده یا به زبان آمده ، چگونه این دو تجربه بنیادی در کنار هم چفت و بست عقلانی و نمادینی به خود بگیرند.

🔶 هم تجربه تنهایی و پایان و هم رخداد دربرگیرنده که ترجمانی از تناهی انسانی است البته سویه های دوگانه و ژانوسی از خود واقعیت رانه انسانی هستند .جاییکه فقدان درونی و فقدان بیرونی بر هم منطبق می شوند، جایی که مرگ چه بر انسان و چه بر واقعیت نمادین سیطره پیدا می کند.
بنابراین چه رخداد تناهی و چه تجربه تنهایی پایان، هر دو تظاهر و سیمپتومی از خود رانه مرگ هستند، اما مسئله اصلی در روایت اسلامی، کنار هم چیدن این دو رخداد فراگیرنده که در نظر اول یکدیگر را نفی می کنند، می باشد.

🔶 چگونه می توان سوژه مسلمان را ذیل تقدیر الهی جهانی تعریف کرد که امکان تخطی و پذیرش را به اراده و فاعلیت خودش منوط کرده، و از سوی دیگر روایتی از پایان توصیف می شود که هر سوژه ای در پایان تنهاست و در واقع ”خودش” است .به عبارت دیگر اگر انسان در اینجا یک سوژه هبوط یافته، خط خورده، تقسیم شده (فطرت مند) و در یک کلام”سوژه ای جانشین” است، چرا باید رخداد پایان را به تنهایی بر دوش بکشد؟ اگر من اینجا یک جانشین هستم نه خودم، چرا در پایان فقط ”خودم” هستم؟
به عبارتی چگونه می توان خواست و اراده خدایی که ” وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى” است را در کنار تنهایی و غربت رخداد واقع ( قیامت)، زیست کرد؟

🔶 پرسشی که شاید بتوان به گونه دیگری هم مطرح کرد؛ چگونه می توان گفتمان اسلام به عنوان دین پایانی (خاتمیت) را در کنار اسلام به عنوان دین پایان (بازنمایی تجربه قیامت) تبدیل به یک تجربه زیسته کرد؟

🔶 به زبان ساده تر ، چگونه می توان گفتمان اسلام را که مدعی سخن پایانی است (که البته تجربه انسانی آن را نادید گرفته است) را در کنار تجربه مرگ، با هم زیست؟

🔶 اگر فرض کنیم که تجربه نمادین و دنیوی اسلام حداقل در بخشی از تجارب علمی و تجربی و حقوقی دنیای مدرن قابل پذیرش به نظر نرسد، این را چگونه می توان در کنار تجربه پایان یا ”یاد مرگ ” قرار داد؟

🔶البته می توان این پرسش را به شکل دیگری هم مطرح کرد که در قالبهای متافیزکی کلاسیک خود را به شکل معضل ”جبر و اختیار” نشان داده است .مسئله جبر و اختیار هم صورت دیگری از حل معضله”تناهی و تنهایی” یا مقام ”خود یا جانشینی” است.
اگر خدا همه کاره است ، پس چرا در پایان من به تنهایی باید داوری شوم، اگر سررشته امور همه به دست اوست ، چرا من باید خودم در پایان جوابگو باشم؟

🔶 این مسئله خودش را به انحای مختلف در طول تاریخ اسلام بازتولید کرده است. ابتدا در جنبش‌های کلامی قرون اولیه اسلامی تحت عنوان اشعری/اعتزالی و سپس تر در فلسفه به شکل دوگانه ماهیت/وجود و نیز در عرفان تحت عنوان ”وحدت وجود” نسخه برداری کرده است. همه این پروبلماتیک فکری در تاریخ اسلام باز می گردد به همان مسئله اصلی تناهی و تنهایی در پایان.

🔶 تصور می کنم اینجا واقعیتی نادید گرفته شده که هر دو رخداد توصیف شده در بالا در واقع سویه های مختلف و دوگانه یک” رخداد – حقیقت ” هستند. بدون داشتن تجربه تروماتیک از پایان امکان فهم تجربه تناهی وجود ندارد، سوژه های انسانی تنها وقتی می توانند به فهم درستی از مرزهای سوژگی خود پی ببرند که عمیقا تجربه غربت پایان را لمس کرده باشند.

🔶 تصور می کنم هم تجربه تناهی و هم تجربه تنهایی پایان، رونوشتهایی از خود تجربه سوژه شدن باشند، سوژه انسانی که مرگ همچون فقدان و خلایی در درون او حضور دارد. هم تجربه خدا به عنوان واقعیت فراگیرنده عالم و هم تجربه قیامت به عنوان رخداد تنهایی پایان، چهره های گوناگونی از تجربه فقدان اند، منتها اینها تجربه واحدی هستند که در واقعیت های گوناگون خودشان را متفاوت نشان می دهند .تجربه فقدان در واقعیت نمادین به شکل اصل فراگیرنده خدا و در ساحت ناخودآگاه یا واقع به شکل رخداد پایان تجربه می شود. در واقع سوژه مسلمان دو مرگ را پشت سر می گذارد (همچون سوژه روانکاوی)...


زمان تقریبی مطالعه: ۱۰ دقیقه و ۵۰ ثانیه

🌐 متن کامل مقاله را در سایت تلگراف بخوانید.

🌾@Naqdagin
Forwarded from Fek
📕نقدآگین

از آن روز دشمن به ما چیره گشت/ که ما را روان و خرد تیره گشت

(مصطفی سرخوش)

✍️#حمید_هامون

با سلام خدمت مخاطبان محترم و جویندگان حضرتِ غیب الغیوبِ حقیقت؛

مختصر و فشرده نکاتی مهم را خدمت شما سروران گرامی عرض می‌کنم:

موسس کانالِ تفکر انتقادی، دکتر تیرداد بود (که چند سال قبل فوت کرد و توسط خانواده‌اش که وارث خط تلفن‌اش شدند، دیلیت اکانت صورت گرفت)؛

قبل از دیلیت اکانتِ مربوط به دکتر تیرداد، برخی اشخاص نیز از طریقِ آن مرحوم به ادمینی کانال دعوت شدند که عموماً یا فعالیت نمی کردند و یا به هر شکل، ماندن و قلم زدن برایشان به جهتِ مشغله، مقدور نبود و بدین جهت رفتند و من، عهده‌دارِ مسئولیتِ خطیرِ مدیریتِ کانال بنا به خویش‌کاری و آرمانِ انسانی‌ام، تا امروز بوده‌ام.

البته در این میان، غالبِ مطالبی که منتشر شده؛ توسطِ مخاطبانِ اهل قلم ارسال گشته و عموماً با نام مستعار بوده است و من نیز از نامِ واقعیِ این فعالانِ غیرانتفاعی در حوزه‌ی تفکر و فرهنگِ کشورمان مطلع نیستم و لذا محتوای کانال، با مشارکت سازنده‌ی شما مخاطبانِ فرهیخته و عزیز تهیه می شد.

نکته‌ی دیگر اینکه مبنای تشکیل این کانال توسط مرحوم دکتر تیرداد، تمرکز بر مباحث فلسفی بود؛ اما در روند مسیرِ فعالیت کانال، به دلیل اندک بودنِ نویسندگانی که با رعایتِ حداقل استانداردهایِ کیفیِ کانال (ولو مخالف آرای فکری-عقیدتی اینجانب) بنویسند، مباحث بیشتر به سوی مقولاتِ سیاسی و یا نقد اسلام و سنت کشیده شد (اعم از خدا-شناسی و انسان-شناسی و معرفت-شناسی و جهان-شناسی و وحی-شناسی و فقهِ قرآن و سنت نبوی و نیز نقد ادله‌ی مدعیات قرآن و یا ارتباط آموزه ها و احکام اسلام با مشکلاتِ اجتماعی و فرهنگیِ جوامع اسلامی)؛

اما با توجه به درخواست و اصرارِ بخش قابل توجهی از مخاطبان، زین پس می‌کوشم تا هم از حیثِ موضوعی و هم از حیثِ دیدگاه، تعادل و تنوع را در حد وسع بیشتر رعایت کنم و البته این امر در کانالِ دیگری با عنوانِ «#نقدآگین» پیگیری خواهد شد.

منتها نکته‌ی بسیار مهم این است که اولاً) این امر مهم مثل روال گذشته، تنها با استمداد از مخاطبانِ اهلِ قلمِ کانال ممکن و میسر است و ثانیاً) ارسال مطالب و پیشنهادات و انتقادات شما از طریقِ آیدیِ دوست داوطلبی با عنوانِ «نقدآگین گپ» می تواند صورت بگیرد؛ زیرا بدیهی‌ست که اینجانب، موسس و تنها ادمین کانالِ جدید، به تنهایی، بضاعتِ تولیدِ محتوایِ شایسته، متنوع و درخور برای مخاطبانِ فرهیخته و از طیف های مختلفِ فکری را ندارم‌؛ هر چند یکی از آرزوهایم، همواره این بوده است که در حد وسع‌ام، در برافروختنِ شمعِ خردورزی و معنویت در جهان کنونی، مشارکتِ مستقیم نمایم؛ ولی جهان بر مدارِ آرزوی من نمی‌گردد و گاه می‌بایست به اقتضایِ بضاعت‌هایِ محدود و اندکِ بشری، تنها خادمی کوچک و بی ادعا شد برای دیگرانی شایسته‌تر و بزرگتر از خویش، در قلمرو پالایش فرهنگ در زمینه‌ی گسترش خردورزی و تولید معناها و افق‌های نو در سپهر اندیشه.

همچنین حذفِ کانالِ تفکر انتقادی و تاسیس یک کانالِ جدید، به خاطر دیلیت اکانت کردنِ موسس کانال، به لحاظ فنی امکان ندارد؛ در نتیجه فعالیت و انتشارِ مطالبِ جدید در این کانال، از امروز متوقف می شود و علاقمندان و همراهانِ اهلِ فرهنگ و نقد و نظر، به کانالِ جدید دعوت می گردند (@Naqdagin

اما مانند گذشته باورِ راستینِ من این است که «حقیقت خواستار نقد است و نه مدح» و نیز تقرب به حضرت حقیقت در تضاربِ آرایِ جمعی و گفتگوهای انتقادی در فضایی کاملا آزاد و صمیمانه ممکن است، و نه در تک‌گویی، غارنشینی و خود-ارضایی در فضایی بسته، سنگین و یک‌سویه؛ چرا که بنا به مطالعات ناچیز من از تاریخ تمدن بشری، خردورزی، معنویت و اخلاق در هیچ جامعه ای جز با این روشِ یگانه و بی بدیل اعتلا نیافته است.

در پایان، از تمام همیارانِ پر شماری که در تولید متونِ تالیفی، ترجمه‌های ارزشمند و تولیدِ محتواهای بصری و شنیداری، و زیباسازی و بروز رسانیِ کانال تفکر انتقادی، به فرهنگ کشور خود یاری رساندند، صمیمانه سپاسگزارم و دستشان را می بوسم؛ امیدوارم همه‌ی مخاطبان و همیاران در کانالِ «#نقدآگین» نیز با پویش و حضور کنشگرانه‌ی خود، چراغ این کلبه‌ی کوچکِ فرهنگی را روشن نگهدارند.

خِرَد رهنمای و خِرَد دلگشای/خِرَد دست گیرد به هر دو سَرای
ازو شادمانی، وَزویَت غمیست/ وَزویَت فزونی، وَزویَت کمیست
خِرَد-تیره و مرد، روشن‌-روان/ نباشد همی شادمان یک زمان
(سرآغاز شاهنامه‌ی فردوسی)

🌱به امید فردایی روشن‌تر شده با نور خرد، مهرورزی و معنویت؛ فردایی #نقدآگین. 👈🌾@Naqdagin🌾👉
#گوشزد

🔴 اکادمی مارزوک بمناسبت روز جهانی فلسفه تقدیم میکند:
🌾@marzockacademy

📌موضوع:
معرفت شناسی طبیعی شده (Naturalized Epistemology)

🎙با حضور جناب دکتر محمد ساکت


📅زمان: پنجشنبه ۲۹ آبان، ساعت ۲۲
در اسکای روم👇
🌐www.skyroom.online/ch/srmzargar/logic

🔖 شرکت کنندگان می توانند با انتخاب گزینه «مهمان» و سپس وارد کردن نام و نام خانوادگی در جلسه شرکت نمایند.

🔖 ترجیحا از مرورگر chrome استفاده نمایند.
۱- لینک را در مرورگر خود کپی کنید.
۲- روی گزینه‌ی مهمان کلیک کنید.
۳- در کادری که باز می شود نام خود را وارد نمایید.




🌾@Naqdagin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📘روایتی از دایره‌ی ایمان

(ایمان کودکانه، اسارت در زندان واژگان مذاهب، و ایمان و رهایی دوباره)

✍️#هماهمت

@homahemmat

#یادداشت #گفتگو
#نقد_ادیان #هستی‌کاوی



🌾@Naqdagin
نقدآگین
📘روایتی از دایره‌ی ایمان (ایمان کودکانه، اسارت در زندان واژگان مذاهب، و ایمان و رهایی دوباره) ✍️#هماهمت @homahemmat #یادداشت #گفتگو #نقد_ادیان #هستی‌کاوی 🌾@Naqdagin
📘روایتی از دایره‌ی ایمان

(ایمان کودکانه، اسارت در زندان واژگان مذاهب، و ایمان و رهایی دوباره)

✍️#هماهمت

هرگز اشک‌های خالصانه‌ای را که گاهی در نوجوانی به یاد پیامبر با خواندن اشعار اقبال لاهوری می ریختم، فراموش نمی کنم.

ما از آن خاتونِ طِی عریان تریم
پیش اقوام جهان بی چادریم

ایمانی با طعم سادگی و کودکی اما آن یقین خوش را با ورود به دانشکده شرعیات گم کردم. من که خیرِ سرم برای ثبات بهتر در ایمان اولین انتخاب کانکورم شرعیات هرات بود با چهار سال تحصیل، آن ایمان ساده را نیز گم کردم.

تعصب، بد اخلاقی، خشونت و زن ستیزیِ استادانی که خود را نماینده و منتخب خدا می دانستند مرا به حیرتی مبتلا کرد که هرگز تجربه نکرده بودم.

با تفسیر، اصول فقه، حدیث، عقاید، سیرت، فقه...آشنا شدم؛ اما دنیایِ خوشِ ادبیات، رمان، شعر و فلسفه را فراموش کردم.

با چهار سال تحصیل از نظرگاه وجود کوچکترین رشدی نداشتم و چه بسا گرفتار پس رَفتی مزمن نیز شدم. تصمیم گرفتم هر چه را در دانشگاه خواندم فراموش کنم.

شروع کردم به واکاوی مستقل در متون دینی نه برای کارشناس شدن بلکه برای نجات ایمان و خلاص شدن از این شک دلخراش، دنیایِ مجازیم که با معلومات شکاکانه و انفجارِ اطلاعاتش قوز بالا قوز شده بود.

روزی با وحشت متوجه شدم حتی در وجود بودنِ خدایی نیز تردید می ورزم و در یک قدمی پرتگاه انکار ایستاده ام، اما دعا و تمنایی بر جانم زبانه کشید و مرا از غرقابِ بی هویتی و بی معنایی وارهانید.
خوشا آن دعا و جوشش.

هم دعا از تو، اجابت هم ز تو
ایمنی از تو، مهابت هم ز تو

این چنین میناگری‌ها کارِ توست
این چنین اکسیرها اسرار توست



✍️ #بهرام_بسطامی

متن زیبایی بود؛ راهی که طی کردید، از شجاعت قابل ستایش شما است و الگویی برای آدمیان سوای ملیت، جنسیت و باورها.

هر چند من در قسمت دوم حرکت شما از شک و ترس به ایمان بر مبنای تمنا و میل و ترس، حرف دارم. این دقیقا همان نقطه‌ای است که به نحوی، بنیاد هر دین و دستگاه الاهیاتی-اسطوره‌ای بر مبنای همین امیال و حس های ناخودآگاه استوار می‌گردد.

خود من هم شخصا، در این نقطه‌ی خاص، تجربه‌های جدی و تکان‌دهنده‌ای داشتم و دلیل ایستادنم بر اسلام، با وجود رویارویی با شواهد نقض جدی گزاره‌های الاهیاتی-اعتقادی، تا زمانی مشخص، همین امیال و پیش‌داوری‌های ناخودآگاه بود؛

و حتی در نقطه‌ای خاص، چنین ترس هولناکی که جهانِ بدونِ دین و خدایش، جهانی بی معنا و هولناک و غیرقابل تصور است (خصوصا از وجه اینکه نمی توان قبول کرد که این همه سال در تارهای بسیاری از دروغ بوده باشی، و اکثریت جامعه و نزدیکترین کسانت نیز با پندار و وهم و دروغ بزیند؛ بلکه حتی تاریخی دراز از ملل و جمعیت های بزرگ بر گرد کعبه وهم و دروغ ها چرخیده باشد، و نه حقیقت آنگونه که هست)، نوعی ناایمنی مضاعف و تنهایی بسیار سنگین را (حداقل در آغاز نگاه به افق پیش رو) به انسان می دهد؛ و آدمی تصور می‌کند خارج از دایره باورهای گزاره ای به خدا و دینی خاص یا هر باور پیشینی و بازاندیشی نشده‌ای، دره ای هولناک وجود دارد که اگر لحظه‌ای و ماهی از سال، از آن‌ها دور شود، چون ماهیِ دور مانده از آب، نابود خواهد شد و محکوم به انزوا، خودکشی، یاس و بی بنیاد شدن دلیل اخلاق ورزی و زندگی شورمندانه است؛

خصوصا که اجتماعات غیردینی و سکولار کمتر در جامعه ما وجودی محسوس و موثر دارند، و نتیجتا ما احساس طردشدگی جدی تری را باید تجربه و تحمل کنیم.

شرطی‌شدگی‌های شبانه‌روزی ما از کودکی تا پیری، و از مسجد تا مدرسه، که مبنای اخلاق ورزی را در در داشتن اعتقادهای جدی الاهیاتی نشان می‌دهد نیز، در شکل‌گیری چنین ترس‌ها و حس‌های جانکاهی دخیل است.


✍️#هماهمت

راستش ترس من از بی دین شدن نبود، ترس ناباوری به خدایی بود. من راه رستگاری را تنها در دین ورزی نمی دانم. برایم ایمان همیشه مهم بوده حال از هر طریقی به آن برسیم.



✍️#بهرام‌بسطامی

واژه‌ی خدا به نظرم بیشتر از شفافیت، ابهام و گم‌شدگی را دامن می‌زند. خصوصا که تاریخچه طولانی از انواع مفهوم‌های سفت و سختِ پر نقص و اشکال، و دستگاه‌های عریض و جزمی الاهیاتیِ تراشیده شده حول این کلمه‌ی سه حرفی را با خود حمل می‌کند. اگر مثلا به آرامش و ایمنی نسبی حاصل از شجاعت اندیشیدن و خوداتکایی اشاره کنیم، شاید مفهوم دقیق‌تری در ذهن متصور شود.




🌾@Naqdagin