Forwarded from برنامه ناشناس
غروب طلوعی دیگر
پروانه ها اطرافت می سوزند و پودر می شوند
می شود برگردی؟
سرت را برگردانی
به من نگاه کنی
نمی شود آن موهای خون مانندت را نوازش کنم؟
نمی شود بار دیگر برایت بمیرم؟
نمی شود بار دیگر فردا را در چشم های تو تجسم کنم؟
نمی دانم
ولی می دانم وقتی آن چهره برگردد به سمت من
من چند ثانیه ای را....
چه دارم می نویسم؟
ثانیه؟
فقط چند ثانیه؟
من برای تو سال ها است چشمانم از ذوق قلب مانند شده است و میخکوب وجودت شده ام
هر بار که می بینمت انگار برایم زندگی جریان پیدا می کند
مانند پیانیستی می شوم که سریع نُت ها را می نوازد
بی نقص می شوم
در کنار تو
من تمام خود می شوم
کامل می شوم
زیباییت قابل توصیف نبود عسل
از خدا فرشته ای را برای زندگی خواستم و او جواب رد به سینه ام نزد
تو را فرستاد
فرشته ای در قالب انسان
دوستت دارم
تو مهربان،خوش وایب و عامل نفس کشیدنم هستی
تو در ایران پر از درد خود زندگی هستی
تو دختر این خاکی
می پرستمت
و چه خوش کسی را می پرستم
(تقدیم به عسل عزیز،دختری که قوی تر از رویاهایش بود)
دوست دارم دختر ایران زمین
و به وحودت افتخار می کنم
تا وقنی زلف تو،تو باد برقصه غم ما هم تمام می شود
-شیاتیم
غروب طلوعی دیگر
پروانه ها اطرافت می سوزند و پودر می شوند
می شود برگردی؟
سرت را برگردانی
به من نگاه کنی
نمی شود آن موهای خون مانندت را نوازش کنم؟
نمی شود بار دیگر برایت بمیرم؟
نمی شود بار دیگر فردا را در چشم های تو تجسم کنم؟
نمی دانم
ولی می دانم وقتی آن چهره برگردد به سمت من
من چند ثانیه ای را....
چه دارم می نویسم؟
ثانیه؟
فقط چند ثانیه؟
من برای تو سال ها است چشمانم از ذوق قلب مانند شده است و میخکوب وجودت شده ام
هر بار که می بینمت انگار برایم زندگی جریان پیدا می کند
مانند پیانیستی می شوم که سریع نُت ها را می نوازد
بی نقص می شوم
در کنار تو
من تمام خود می شوم
کامل می شوم
زیباییت قابل توصیف نبود عسل
از خدا فرشته ای را برای زندگی خواستم و او جواب رد به سینه ام نزد
تو را فرستاد
فرشته ای در قالب انسان
دوستت دارم
تو مهربان،خوش وایب و عامل نفس کشیدنم هستی
تو در ایران پر از درد خود زندگی هستی
تو دختر این خاکی
می پرستمت
و چه خوش کسی را می پرستم
(تقدیم به عسل عزیز،دختری که قوی تر از رویاهایش بود)
دوست دارم دختر ایران زمین
و به وحودت افتخار می کنم
تا وقنی زلف تو،تو باد برقصه غم ما هم تمام می شود
-شیاتیم
کلبـہ جنگلی"
غروب طلوعی دیگر پروانه ها اطرافت می سوزند و پودر می شوند می شود برگردی؟ سرت را برگردانی به من نگاه کنی نمی شود آن موهای خون مانندت را نوازش کنم؟ نمی شود بار دیگر برایت بمیرم؟ نمی شود بار دیگر فردا…
برام این متن قشنگ رو نوشت.. حرف زدیم متن قشنگ دیگه ای هم برام نوشت راستش این مکالمه هم خیلی داستان دردناکی پشتش هست هم کارش خیلی قشنگ بود الان دلم گرفته اگه اینو میخونی میخوام بدونی واقعا کارت برام باارزش بود و بهت افتخار میکنم ک انقدر قوی اگه من جای تو بودم زودتر از این ها جا میزدم ولی ازت میخوام تو جا نزنی:)
چون برام باارزش بود میزارم تو چنل بمونه امیدوارم این آخرین نوشته هایی نباشه ک ازت میبینم..
جهان را باید مثل کتابی ببینی، مثل کتابی که در انتظار خوانندهاش است هر روزش را باید جداگانه خواند نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده اصل این لحظه است باید صفحه به صفحه پیش بروی.
-بعد از عشق؛ الیف شافاک.
-بعد از عشق؛ الیف شافاک.