News of Ancient World
236 subscribers
2.58K photos
189 videos
1.93K files
3.97K links
Download Telegram
آیا اوگبارو در رویدادنامه‌ی نبونئید_کوروش با گوبارو، حاکمِ بابل تا سالِ پنجمِ فرمانرواییِ کمبوجیه، یک شخص بوده است؟(شماره ۲/پایانی)
#هخامنشی
#کوروش
#زبانشناسی
#کتیبه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بنابر سندِ YOS 7, 172، مکتوب در سالِ ۵۲۶ ق.م در اوروک، به شخصی به نامِ کلبا دستور داده شده بود که بیست برده‌ی معبد را که از گله‌ی شاهی مراقبت کرده(سطرِ ۲: GUD šá LUGAL)و سپس برای گردآوریِ نی‌ جهتِ《کار در کاخِ شاهی》(سطرِ ۸_۹: a-na dul-lu šá É.GAL šá LUGAL)اعزام شده بودند، آورده، آنها را نزدِ مامورِ سلطنتی بفرستد. اگر آنها را نفرستد باید مجازاتِ گوبارو را تحمل کند.

محتوای تعدادی اسناد از دورانِ کمبوجیه به این موضوع مربوطند.《بنابر فرمانِ مکتوبِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات》، مامورِ سلطنتی در معبدِ ائانا هشتاد گوسفندِ پرورده را《برای آشپزخانه‌ی شاهی》در شهرِ آمانو، ظاهراً نزدیکِ اوروک ارسال کرده بود(GCCI II, 120). به یک گردآورنده‌ی اجاره در معبدِ ائانا دستور داده شده بود که ۵۰۰۰ تالنت(معادلِ ۱۵۰ تن)چوب را در زمانِ معینی《به قصرِ شاهی》بفرستد. معبد موظف بود ۱۰۰ تالنت(معادلِ ۹۰ تن)خرما را نیز به همان قصر تحویل دهد.(۱)مجموعه‌ی شماره‌ی ۸۹ میشیگان تحویلِ چهار شِکِل نقره را جهتِ اجاره‌ی قایقی برای انتقالِ مقداری آبجوی اعلا برای آمانو ثبت کرده است. قایقِ دیگری برای ارسالِ آجر به قصر اجاره شده بود. این دستورها از سوی گوبارو صادر شده بود. همچنین، به یکی از پیک‌های گوبارو و یک کارگزارِ قصرِ آمانو، از معبدِ ائانا، به ترتیب، شش و پنج شِکِل نقره پرداخت شده بود. همان متن باز به یک تن مادی و یک خوارزمی اشاره می‌کند(برای آگاهی از یک متن مقایسه‌ای نگاه کنید به زیرِ نامِ Parnaka، الف). زادوک(۲)بر آن است که آمانو(URU A-ma-nu)، به معنیِ جایی که قصرِ کمبوجیه واقع است، برگرفته از ایرانیِ باستانِ -Āvahana* به معنیِ《سکونتگاه》است.

سندِ TCL 13, 142(اوروک، ۵۳۲ ق.م)حاویِ اخطاری است مبنی بر این‌که اگر هرگونه وسایلی از انبارِ معبدِ ائانا بیرون برده شود، مقصر به‌وسیله‌ی گوبارو تنبیه خواهد شد. هنگامی که یکی از بردگانِ معبد گوسفندی را از گله‌ی متعلق به معبدِ ائانا سرقت کرده بود، یک مقامِ رسمی اعلام کرده بود که پیش از این به این برده اخطار کرده بود:《شما نباید هیچ گوسفندی را با داغِ ستاره‌ی مشخص شده بکشید》(یعنی گوسفندی را که متعلق به معبدِ ائانا است). به هر حال بنابر اظهارِ یکی از مقامات، برده‌ی مذکور سعی کرد گوسفندی را خفه کند. سپس، بنابه فرمانی از سوی گوبارو و پرنه‌که، قضیه به دادگاهِ مردم در اوروک محول شد(YOS 7, 128, Uruk, 528 B.C).

در سالِ ۵۲۷ ق.م سه چوپانِ ارشد از معبدِ ائانا به خدایانِ بل و نبو و به جانِ اعلیحضرت در قبالِ رنجِ مجازاتِ گوبارو سوگند خوردند که گوسفندان را در زمانی معین برای قربانی خواهند آورد(YOS 7, 160, Uruk). یک ناظرِ چوپان‌های معبدِ ائانا موظف به ارسالِ گوسفند برای قربانی بود. چنانچه تعدادِ کافیِ گوسفند ارسال نکند، به‌وسیله‌ی گوبارو مجازات خواهد شد(YOS 7, 127, Uruk, 528 B.C). پنج تن از چوپان‌های ارشدِ معبدِ ائانا به خدایانِ بل و نبو، به‌علاوه‌ی شاه کوروش، سوگند خوردند که وقتی برای بررسیِ چهارپایانِ متعلق به معبدِ ائانا گسیل شوند، چیزی را مخفی نکنند. این اظهارات در حضورِ مقاماتِ عالیِ معبد و《فرستادگانِ گوبارو》صورت گرفت(AnOr 8, 61, Uruk, 531 B.C)(ص ۹۳_۹۲)

یادداشت‌ها:
1. YOS 7, 168;
Pinches, Th. G., Two Late Tablets of Historical Interest, PSBA 38, 1916, p. 29.
2. Zadok, R., On the Connection between Iran and Babylonia in the Sixth Century B.C, Iran 14, 1976, p. 72.

مأخذ: م.داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، ترجمه محمود جعفری دهقی، تهران، ققنوس، چاپ اول ۱۳۹۱
@atorabanorg
Forwarded from عکس نگار
‍ ماساژت‌ها، به قلمِ پرفسور یونا لندرینگ(شماره ۲)
#اقوام_ایرانی
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
جامعه‌ی قبیله‌ای:

با گذشتِ زمان، آسیای میانه فدراسیون‌های قبیله‌ایِ زیادی را از دست داد. پس از مرگِ رهبر، فدراسیونِ وی یا ادامه می‌یافت یا منحل می‌شد و سایر واحدهای قومی به وجود می‌آمدند. هر فدراسیون می‌توانست موقت باشد. پارسیان تمامِ آن تیره‌ها را که در این به زبانِ هندو_اروپایی گویش داشتند را سَکا(۱)می‌نامیدند و زیرمجموعه‌هایی مانندِ سَکا هَئومَوَرگا(سَکا هوم‌نوش)(۲)، سَکا تیگرَخَئودا(سَکا تیزخود)(۳)، اَپا سَکا(آب سَکا)(۴)، و داهه(دزدها)(۵)را به رسمیت شناختند. Mâh Sakâ، ماه سَکا، واحدی دیگر بودند.

همان‌گونه که پیش از این دیدیم، آنان بیش از یک نامِ پارسی هستند که از سوی منابعِ یونانی شناسا شده‌اند. از هرودوت پژوهشگرِ یونانی، می‌دانیم که ماساژت‌ها در نزدیکیِ رودِ آراکسس(Araxes)می‌زیستند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۱؛ و کتابِ ۱، بندِ ۲۰۵]. شوربختانه گزارشِ هرودوت در موردِ این رود، آراکسسِ ارمنی، اکسوس و یاکسارتس در آسیای میانه را گیج می‌کند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۲]، اما ما می‌توانیم رودخانه‌ی نخست را به این دلیل که سَکاها در ارمنستان سکونت نداشته‌اند، کنار بگذاریم و رودخانه‌ی دوم را نیز کنار بگذاریم زیرا در دره‌ی اکسوس، باختریان(=بلخی‌ها)و خوارزمی‌ها سکونت داشتند. این بدان معناست که ماساژت‌ها در کنارِ رودِ باقی‌مانده، یعنی یاکسارتس زندگی می کردند.

یادداشت‌ها:
1. Sacae
2. Sakâ haumavargâ
3. Sakâ tigrakhaudâ
4. Apâ Sakâ
5. Dahae

مأخذ:
https://www.livius.org/articles/people/massagetes/#unreliable

تصویر: سیردیا(=سیحون، به یونانی: یاکسارتس و به پارسیِ میانه: جَخشَرت)میانِ سمرقند و تاشکند
@atorabanorg
شاپورگان، کتاب‌شناسی(شماره ۱)
#مانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
نوشته‌های مانی شاملِ کتاب‌ها، رساله‌ها و نامه‌های اولیه‌ی پیروان و دیگران و نیز مجموعه دعاهای وی است. ابن‌ندیم در الفهرست(ص ۵۹۸)می‌نویسد که مانی دارای ۷ کتاب است. وی ابتدا ۶ کتاب و بعد رسائلِ مانی را نام می‌برد و اضافه می‌کند که یکی از کتاب‌های مانی یعنی شاپورگان به زبانِ ایرانیِ میانه(پهلویِ ساسانی)و شش کتابِ دیگر به زبانِ سریانی(آرامیِ شرقی)است. این زبان در قرنِ سومِ میلادی در《ماردین》_زادگاهِ مانی_رواج داشته است. مسعودی در التنبیه و الاشراف(ص ۱۲۴)و یعقوبی در تاریخ(ج ۱، ص ۱۹۶)مهم‌ترین کتاب‌های مانی را یادآور شده‌اند.(۱)ابن‌ندیم تنها کسی است که از مجموعه《رساله》های مانی به‌طورِ مفصل و به تعدادِ ۷۶ رساله نام برده است که که در منابعِ مشابه فقط به کلیاتِ آن اشاره شده است. محققانِ اروپایی نیز پس از کشفِ متونِ تورفان و منابعِ مانوی موفق به بررسی‌های عمیقی درباره‌ی زبان، خط و آثارِ دینیِ مانی شده‌اند.(۲)(ص ۴۶۴)

یادداشت‌ها:
۱. یعقوبی، تاریخ، ج ۱، ص ۱۹۶ هم از شش کتابِ مانی نام می‌برد و از جمله کتابی به نامِ الهدی و التدبیر(ص ۳۰۹)را از نوشته‌های مانی می‌داند که در منابعِ دیگر منعکس نیست. بیرونی در آثارالباقیه(ص ۳۰۹)از نوشته‌های مانی یاد می‌کند.
۲. ویدن‌گرن، کتابِ کاملی درباره‌ی زندگی و اعتقاداتِ مانی نوشته و هنینگ تحقیقاتِ زیادی درباره‌ی آثارِ مکشوفه‌ی مانی در تورفان و آثارِ وی به قبطی و چینی به عمل آورده است. علاوه بر آنها، مولر و آندریاس آثارِ مکشوفه‌ی تورفان را موردِ بررسیِ مفصل قرارداده و کتاب‌های متعددی درباره‌ی آن انتشار داده‌اند.

مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
شاپورگان، کتاب‌شناسی(شماره ۲/پایانی)
#مانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
شاپورگان، تنها کتابِ مانی به زبانِ ایرانیِ میانه است که قطعاتِ مفصلی از آن در تورفان کشف شده است. این اثر به شاپورِ اول هدیه شد، در منابعِ اسلامی و از جمله در اثرِ ابن‌ندیم به‌صورتِ《شابرقان》و گاه《شابورقان》و《سابرقان》آمده است. سه فصل به‌طورِ کلی درباره‌ی اصولِ آفرینش و رستاخیز و یا به عبارتی مبداء و معاد است که در مباحثی مانندِ《انحلالِ نیوشاگان》،《انحلالِ گزیدگان》و《انحلالِ گناهکاران》شرح داده می‌شود.(۱)

ابوریحان بیرونی در آثار‌الباقیه(ص ۳۰۸)، مطالبی را درباره‌ی ریشه‌ی اصول و عقایدِ ادیان و چگونگیِ پیامبران در هر دوره عنوان می‌کند. رسالتِ بودا، زردشت، مانی و نیز پیامبرانِ الهی از جمله عیسی را شرح می‌دهد. وی《مردم را به عالمِ نور و انسانِ قدیم و روح الحیاة دعوت می‌کند》. در موردِ ذبحِ حیوانات و احترام به آب و آتش و نباتات توصیه‌هایی کرده است. یعقوبی در اثرِ معروفِ خود تاریخ(ج ۱، ص ۱۹۶)می‌نویسد که مانی در این اثرِ خود،《نفسِ خالص》و《نفسِ آمیخته با شیاطین و بیماری‌ها》را توضیح می‌دهد و این‌که مانی《فلک را مسطح می‌داند》و جهان بر کوهِ مایلی است که فلکِ برین، بر آن احاطه دارد.

قطعاتِ مکشوفه‌ی کتابِ شاپورگان در تورفان، نیز بخشِ مهمی از عقایدِ مانی در چگونگیِ تکوینِ جهان، مسئله‌ی ثنویت و سرانجامِ رستاخیز و فروپاشیِ جهانِ هستی را بازگو می‌کند. این نوشته‌ی مانی به زبانِ پهلوی، اگرچه دارای جملاتی سنگین و پیچیده‌ی فلسفی است، اما توجهِ بسیاری از محققان را جلب کرده و تحقیقاتِ متعددی بر آن انجام شده است.(۲)کتابِ شاپورگان، همچنین شاملِ بخشی از سرگذشتِ مانی، محل و زمانِ تولد و چگونگیِ زندگیِ وی در دورانِ جوانی است‌.(ص ۴۶۴_۴۶۳)

یادداشت‌ها:
۱. ابن‌ندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲، ص ۵۹۸.
2. M. Boyce: "A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian", Acta Iranica 9, Tehran-Liège, 1975;
D. N. MacKenzie: "Mani's Šabuhrgan", BSOAS, 43, 1979_80, p. 288_310, 500_534;
M. Hutter: Mani's Kosmogonische Sabuhrgān-Texte, Wiesbaden, 1992.

مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
Forwarded from عکس نگار
‍ ماساژت‌ها، به قلمِ پرفسور یونا لندرینگ(شماره ۲)
#اقوام_ایرانی
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
جامعه‌ی قبیله‌ای:

با گذشتِ زمان، آسیای میانه فدراسیون‌های قبیله‌ایِ زیادی را از دست داد. پس از مرگِ رهبر، فدراسیونِ وی یا ادامه می‌یافت یا منحل می‌شد و سایر واحدهای قومی به وجود می‌آمدند. هر فدراسیون می‌توانست موقت باشد. پارسیان تمامِ آن تیره‌ها را که در این به زبانِ هندو_اروپایی گویش داشتند را سَکا(۱)می‌نامیدند و زیرمجموعه‌هایی مانندِ سَکا هَئومَوَرگا(سَکا هوم‌نوش)(۲)، سَکا تیگرَخَئودا(سَکا تیزخود)(۳)، اَپا سَکا(آب سَکا)(۴)، و داهه(دزدها)(۵)را به رسمیت شناختند. Mâh Sakâ، ماه سَکا، واحدی دیگر بودند.

همان‌گونه که پیش از این دیدیم، آنان بیش از یک نامِ پارسی هستند که از سوی منابعِ یونانی شناسا شده‌اند. از هرودوت پژوهشگرِ یونانی، می‌دانیم که ماساژت‌ها در نزدیکیِ رودِ آراکسس(Araxes)می‌زیستند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۱؛ و کتابِ ۱، بندِ ۲۰۵]. شوربختانه گزارشِ هرودوت در موردِ این رود، آراکسسِ ارمنی، اکسوس و یاکسارتس در آسیای میانه را گیج می‌کند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۲]، اما ما می‌توانیم رودخانه‌ی نخست را به این دلیل که سَکاها در ارمنستان سکونت نداشته‌اند، کنار بگذاریم و رودخانه‌ی دوم را نیز کنار بگذاریم زیرا در دره‌ی اکسوس، باختریان(=بلخی‌ها)و خوارزمی‌ها سکونت داشتند. این بدان معناست که ماساژت‌ها در کنارِ رودِ باقی‌مانده، یعنی یاکسارتس زندگی می کردند.

یادداشت‌ها:
1. Sacae
2. Sakâ haumavargâ
3. Sakâ tigrakhaudâ
4. Apâ Sakâ
5. Dahae

مأخذ:
https://www.livius.org/articles/people/massagetes/#unreliable

تصویر: سیردیا(=سیحون، به یونانی: یاکسارتس و به پارسیِ میانه: جَخشَرت)میانِ سمرقند و تاشکند
@atorabanorg
Forwarded from عکس نگار
نگرشِ استاد مری بویس راجع به ریشه‌ی رستم
#اقوام_ایرانی
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
we may assume, therefore, that they too came to be mingled with the Iranian legends through a common tradition, and through transmission in a common milieu. The discovery of a Rustam fragment in Sogdian has confirmed the belief that Rustam was truly a Saka hero, and not a hero of the indigenous, pre-Saka population of Siestan;(1)and since the Sakas and eastern Parthians became closely allied in E. Iran, a fusion of their stories there may be taken as a natural development.

بنابراین ممکن است تصور کنیم که آنها(=پارت‌ها و سکاها)نیز از طریقِ یک سنتِ مشترک و از طریقِ انتقال در یک محیطِ مشترک با افسانه‌های ایرانی آمیخته شده بودند. کشفِ یک قطعه‌ی رستم به سغدی این عقیده را تأیید کرد که رستم واقعاً یک قهرمانِ سکایی بود، و نه یک قهرمان از بومیانِ جمعیتِ پیشا-سکایی در سیستان؛(۱)و از آنجا که سکاها و اشکانیانِ شرقی در ایرانِ شرقی متفق بودند، تلفیقی از داستان‌های آنها در آنجا ممکن است به‌عنوانِ یک پیشرفتِ طبیعی تلقی شود.

یادداشت:
1. Nöldeke, Nat. Epos, p. 11.

مأخذ:
Boyce, Mary. Zariadres and Zarēr, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, Vol. 17, No. 3(1955), p. 475.
@atorabanorg
واژگانِ ایرانی در زبانِ آرامیِ کهن، پژوهشِ یوناس س. گرینفلد
#زبانشناسی
#هخامنشی
#یهودیت_در_ایران
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
زبانِ آرامی در دورانِ باستان در مناطقی صحبت می‌شد که در تاریخِ کهن به زبان‌های دیگر_اکدی و کنعانیِ کهن_بدان صحبت می‌شد. تعجب‌آور نیست که این زبان‌ها در زمینه‌های مختلف تحتِ‌تأثیرِ زبانِ آرامی قرار گرفته‌اند. هنگامی که آرامی به زبانِ رایجِ امپراتوری‌های آشوری و سپس بابلی تبدیل شد، توسطِ همه‌ی مقاماتِ غیرِرسمی استفاده می‌شد و اصطلاحاتِ واژگانِ قانونی و رسمی گرفته شده از زبانِ اکدی در آن یافت می‌شود. با روی کار آمدنِ هخامنشیان در خاورِ نزدیک، زبان‌های باستانیِ ایرانی (فارسی و مادیِ باستان)به موقعیتِ بااهمیتب رسیدند و بر زبانی که با آنها تماس گرفتند تأثیر گذاشتند. این تأثیرات، در درجه‌ی نخست، در اکدی(بابلیِ نو)، آرامی، ارمنی، یونانی، عبری، و... دیده می‌شود. آرامی در سراسرِ امپراتوری به‌عنوانِ یک نوع زبانِ رسمی یاری می‌کرد و به زودی خطِ آرامی برای زبان‌های دیگر نیز پذیرفته شد. اسنادی از پاپیروس، چرم، خاکِ رس و سنگ از مصر تا هند پیدا شده است. در این مقاله ما بر روی مطالب حفظ شده در اسنادِ مکتوب به جای بقایای نقاشی متمرکز خواهیم شد. از مصر اسنادِ گوناگونی از سده‌ی پنجم پیش از میلاد در اختیار داریم. آنها در خرابه‌های پادگانِ نظامی در جزیره‌ی الفانتین در پای آبشارِ رودِ نیل(نزدیکِ سدِ آسوانِ امروزی)یافت شده‌اند. اینها نامه‌های شخصی، اسنادِ حقوقی، تجاری و اداری و همچنین قطعه ترجمه‌ای از سنگ‌نبشته‌ی بیستونِ داریوشِ اول هستند. کشفِ مهمِ دیگر بسته نامه‌هایی بود که از کنسولگریِ آرشام، فرماندارِ پارسیِ مصر بدست آمد. علاوه بر این‌ها کتاب‌های کتاب‌مقدسیِ دانیال و عزرا نیز هستند که تا حدی به زبانِ آرامی نوشته شده‌اند و از دوره‌ی پارسی نشأت می‌گیرند. اصلاً شگفت‌آور نیست که وام‌واژه‌های ایرانی در این نوشتجات دائماً بکار رفته باشند.

در زمینه‌ی اجرایی نام‌های اداریِ زیر را می‌توان یاد کرد: adargazraya "رایزن‌ها"، hadabraya "معاشران"، ganzabaraya "خزانه‌داران"، ahašdarpanaya "شهرب‌ها"، databraya "افسرانِ قانون"، hamarkaraya "آمارگران"، همچنین patikarkar "تندیس‌ساز"، warišbar "جنگل‌بان"، و karoza "پیک‌ها"، و غیره. مفاهیم، هم انتزاعی و هم واقعی، مانند: data "قانون/داد"، raza "راز"، azat "آزادی"، handarz "اندرز"، pitgama "پیغام، سخن"، ništawana "سند نبشته"، patšegen "رونوشت"، gast pitgam "توبیخ"، srošya "تنبیهِ بدنی"، ganza "گنجینه"، و nidana "انبار"، و غیره. در حوزه‌ی حقوقی مواردِ زیر بایست آورده شود: hanbag "انباز/شریک"، hangith "سهیم"، و adarang "بستانکار". در حیطه‌ی خارجی اسناد تنوعی را ارائه می‌دهند: karbalta "سرپوس/کلاه"، sarbala "شلوار"، hamnika "کمربند"(یا "گردنبند")، ušarna "وسایل"، patpa "جیره"، zarnik "زرادخانه"، و انبوهی از واژگان که مرتبط با کشتی‌سازی هستند. این فهرست‌ها به آسانی می‌توانند از طریقِ اسنادِ موجود در منابع و از منابعِ دیگر تکمیل شوند. کتابِ اِستِر، به عبری، وقایعِ دربارِ هخامنشی را به تصویر می‌شد سرشار از وام‌واژه‌های ایرانی است.

ممکن است گفته شود، پس از بررسیِ تمامِ منابعِ موجود که عمده‌ترینِ حوزه‌ی وام‌واژه‌ها حوزه‌ی اداری و قضایی است و واقعیتِ ارائه شده انواعِ تازه‌ای است که در دوره‌ی پارسی معرفی شده است. این، اتفاقاً در موردِ وام‌واژه‌ی ایرانی در زبان‌های دیگر صادق است. اسنادِ قُمران(طومارهای دریای مرده)نیز دارای واژه‌های ایرانی، برخی کهن و برخی نو، می‌باشند و جمله‌ی بالا برای آنها نیز صادق است. در حقیقت، بررسیِ اولیه‌ی وام‌واژه‌های ایرانی در گویش‌های متأخرِ آرامی به نتایج مشابهی منجر شده است.(ص ۲۴۶_۲۴۵)

مأخذ:
Acta Iranica, Vol 2, Leiden, 1974, Jonas C. Greenfield: Iranian Vocabulary in Early Aramaic.
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
New Doc ۲۰۲۱-۰۵-۲۸ ۰۱.۱۱.۱۸.pdf
1.3 MB
ویس و رامین، داستانی با اصلی اشکانی
#اشکانی
#ساسانی
#زبانشناسی
#متون‌_پهلوی
#ساسانی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#داستانهای_تاریخی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
پی‌دی‌اف شده برای نخستین بار از کتابِ《امپراتوری اشکانی》، مجموعه مقالات، به کوششِ پرفسور ژوزف ویسهوفر
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
Gyselen,_Rika_1989_La_Geoghraphie_Adminstrative_De_L'Empire_Sassanide.pdf
16 MB
جغرافیای اداریِ ساسانیان
#باستانشناسی
#زبانشناسی
#ساسانی
#جغرافیای_تاریخی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#کتاب_مرجع
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
گزارشِ مُهرهای اداریِ صاحب‌منصبانِ ساسانی از پرفسور ریکا گیزلن

زبان: فرانسوی
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
چهار سپاهبدِ شاهنشاهیِ ساسانی براساسِ شواهدِ مُهرشناسی
#باستانشناسی
#زبانشناسی
#ساسانی
#جغرافیای_تاریخی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#کتاب_مرجع
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
نوشته: پرفسور ریکا گیزلن
زبان: پارسی
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
چهار_سپاهبد_شاهنشاهی_ساسانی_بر_اساس.pdf
19.7 MB
چهار سپاهبدِ شاهنشاهیِ ساسانی براساسِ شواهدِ مُهرشناسی
#باستانشناسی
#زبانشناسی
#ساسانی
#جغرافیای_تاریخی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#کتاب_مرجع
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
نوشته: پرفسور ریکا گیزلن
زبان: پارسی
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
Soghdi1.pdf
3.1 MB
فرهنگِ زبانِ سغدی به دو زبانِ فارسی و انگلیسی، شادروان دکتر بدرالزمان قریب
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کتاب_مرجع
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
@atorabanorg
Forwarded from مرتضی حماسی
مدارکی_درباره‌ی_زبان_و_نام‌های_پارتی_از_عهدِ_اشکانیان_رودیگر_اشمیت.pdf
25.4 MB
مدارکی درباره‌ی زبان و نام‌های پارتی از عهدِ اشکانیان_رودیگر اشمیت(Rüdiger Schmit)، برگردان: هوشنگ صادقی
#اشکانی
#زبانشناسی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
شمارِ برگ‌ها: ۷۵
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
چرم_نبشته_های_پارتی_اورامانات_به_یونانی.pdf
42.1 MB
برگردانِ چرم‌نبشته‌های پارتی، یافت شده در اورامانات(کردستان)به انگلیسی(همراه با رونوشتِ یونانی و یادداشت‌ها و توضیحات)
#اشکانی
#زبانشناسی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
اَسنادِ بلخی(باکتریایی)از دوره‌ی هخامنشیان، سده‌ی چهارم پیش از میلاد
#هخامنشی
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
زبان: انگلیسی
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
چرم‌نبشته‌های باروی تخت‌جمشید(اسنادِ اقتصادی)به دبیره و زبانِ آرامی(مجموعه‌ی دانشگاهِ شیکاگو)
#هخامنشی
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
سنگ‌نبشته‌ی نرسه در پایکولی، متنِ پهلوی، حرف‌نوشت، برگردان، یادداشت از دکتر سعید عریان
#کتیبه
#ساسانی
#زبانشناسی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
@atorabanorg
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک (سید محمد بصام)
سگ «پارس» می‌کند یا ...؟
به‌مناسبت ۲۵ اردیبهشت، روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی

در فارسی، دو واژۀ «پارس» داریم که به یک صورت تلفظ می‌شوند، اما ریشه و معنای متفاوتی دارند:
۱) پارس: اقوام و قبایلی آریایی‌ که در سرزمین «پارس» و عیلام ساکن بودند و زبان آن‌ها را «پارسی» می‌گویند.
۲) پارس: صدای سگ، عوعو، واق‌واق.

در معنای اول، واج p، طبق قاعدۀ آوایی «نرم‌شدگی» (lenition)، به واج f تبدیل شده و «پارس» و «پارسی» به‌صورت /فارس/ و /فارسی/ تلفظ گردیده‌است، مانند تبدیل «پیل» به «فیل» (که معمولاً گمان می‌کنند معرّب (= «عربی‌شده») است، ولی این‌گونه نیست) یا تبدیل «سپارش» (از فعل «سپاردن» و «سپردن») به «سفارش». بنابراین واژهٔ «فارسی» نیز فارسی است، نه عربی و نه عربی‌شدۀ «پارسی».

در معنای دوم، پارس از «پاس» است و «پاس» به معنای «نگهبانی» است. سپس، طبق یک تحول آوایی (← مجلۀ زبانشناسی، س ۲۰، ش ۱، ص ۱‌‌-۱‌‌‌‌‌۶‌)، واج غیراشتقاقیِ r (واجی که در اصلِ واژه نبوده‌) به آن افزوده شده‌ و به‌صورت «پارس» درآمده‌است، مانند «چرتکه» (از اصل روسی) و «خاکشیر» و «تراشیدن» که در اصل «چتکه» و «خاکشی» و «تاشیدن» بوده‌اند. در بخشی از قلمرو زبان فارسی، به واژه‌های دیگری نیز همین واج r را افزوده بوده و آن را تلفظ می‌کرده‌اند، مانند «تاختن» و «پاسبان» که به‌صورت /تَراختن/ و /پارسبان/ تلفظ می‌شده‌اند. «پارس» نیز، به معنای «صدای سگ»، صورت تحول‌یافتۀ «پاس» است و درست است. در نتیجه، هیچ ارتباطی با سرزمین پارس ندارد، زیرا صرفاً دو واژۀ هم‌آوا و هم‌نویسه‌اند، مانند واژۀ فارسیِ «دَم» (= «لبۀ چیزی») و واژۀ عربیِ «دَم» (= «خون»).

یادآوری:
در ترکی، «پارس» نام یک جانور شکاری هم هست که در فارسی به آن «یوز»، و در عربی به آن «فَهْد» گفته می‌شود. در گاه‌شماری ترکی، «پارس‌ئیل/ بارس‌ئیل» به معنای «سال پلنگ» است.
#زبان‌شناسی #واژه‌شناسی
‌۱۴‌۰‌۳‌/۰‌۲/‌۲‌۵‌
سید محمد بصام
Matnook.com
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com