Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی
دادههای تاریخی در منابعِ مانوی(شماره ۱۷): انیران در نگاهِ مانی
#مانی
#دانش
#زبانشناسی
#ساسانی
#لفظ_ایران
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
■ متنِ y، از روایتِ مانی اندر پرداخته شدنِ جهان، بندِ ۳۰، برگردان به پارسی
و هنگامی که خورشید اندر آن پهنهی گیهان در فرازترینِ آسمانها، ماه<به>ماه، برابرِ اختر(برج)<های>بره، گاو، دو پیکر، خرچنگ و شیر در بالاست، آنگاه برابرِ این پنج اختر به پنج ماه، آن پنج روز افزون شود، اختر<به>اختر(۱)و ماه<به>ماه یک روز؛ آنکه اکنون از<سوی>ایرانیان پنجگاه انگاشته شود. و از<سوی>اَنیران نیز برابرِ این پنج اختر، ده فراز، افزوده شود، اختر به اختر دو روز.(۲)
توضیحاتِ پرفسور بویس در بابِ واژهی اَنیران:
مقصودِ مانی از اَنیران احتمالاً بابل و همسایگانِ آن بوده است. براساسِ روایتِ حاضر در سالِ انیران ۱۲ روز بیشتر از سالِ ایرانی وجود داشته است(یعنی ده روز در مقابل با پنج روزِ گاهان و دو روزِ دیگر برای صورِ فلکیِ سنبله(خوشه)و ماهی). اما سالِ قمریِ بابلی در واقع ۳۵۴ روز بود، و از سالِ ایرانی ۱۱ روز کمتر داشت. باید دانست که اعدادِ ۵ و ۱۲ برای مانویان تقدس داشتند، و ظاهراً مانی اختلافِ میانِ دو گاهشماری را از یازده به ۱۲ افزایش داده است، تا ۵ ایرانی و ۱۲ غیرِایرانی، معنا و ارتباطی مانوی کسب کنند(Henning, Henochbuch, 34_35).(۳)
یادداشتها و منابع:
۱. بنابر گاهشماریِ زردشتی سال به دوازده ماهِ سیروزه بخش میشد، اما در آغازِ دورهی ساسانی این گاهشماری اصلاح شد و پنج روزِ دیگر به سال اضافه شد، که پس از دوازدهمین ماه قرار میگرفت و رسماً روزهای گاه(گاثا)نامیده میشد. توجیهی که در اینجا برای وجودِ این پنج روز آمده مبتنی است بر مشاهدهی این امر که زمانِ سیرِ خورشید، در پهنهی آسمان، در بهار و تابستان نسبت به زمستان و پاییز درازتر است.
۲. در این عبارت نه فعلِ اصلی آمده و نه فعلِ فرعی. مفهومِ nūn (اکنون) در جمله این است که پنج روزِ افزوده به گاهشماریِ ایرانی در طیِ زندگیِ مانی انجام یافته است(B. R., 70, n. 33).
مأخذ: ادبیات مانوی، مهرداد بهار/ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، نشر کارنامه، چاپ اول ۱۳۹۴، ص ۳۱۲، ۳۱۳، ۴۲۱ و ۴۲۲.
۳. بویس.مری، بررسی ادبیات مانوی در متنهای پارتی و پارسی میانه، ترجمهی امید بهبهانی/ابوالحسن تهامی، تهران، انتشارات بندهش، چاپ دوم ۱۳۸۶، ص ۹۸.
@atorabanorg
#مانی
#دانش
#زبانشناسی
#ساسانی
#لفظ_ایران
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
■ متنِ y، از روایتِ مانی اندر پرداخته شدنِ جهان، بندِ ۳۰، برگردان به پارسی
و هنگامی که خورشید اندر آن پهنهی گیهان در فرازترینِ آسمانها، ماه<به>ماه، برابرِ اختر(برج)<های>بره، گاو، دو پیکر، خرچنگ و شیر در بالاست، آنگاه برابرِ این پنج اختر به پنج ماه، آن پنج روز افزون شود، اختر<به>اختر(۱)و ماه<به>ماه یک روز؛ آنکه اکنون از<سوی>ایرانیان پنجگاه انگاشته شود. و از<سوی>اَنیران نیز برابرِ این پنج اختر، ده فراز، افزوده شود، اختر به اختر دو روز.(۲)
توضیحاتِ پرفسور بویس در بابِ واژهی اَنیران:
مقصودِ مانی از اَنیران احتمالاً بابل و همسایگانِ آن بوده است. براساسِ روایتِ حاضر در سالِ انیران ۱۲ روز بیشتر از سالِ ایرانی وجود داشته است(یعنی ده روز در مقابل با پنج روزِ گاهان و دو روزِ دیگر برای صورِ فلکیِ سنبله(خوشه)و ماهی). اما سالِ قمریِ بابلی در واقع ۳۵۴ روز بود، و از سالِ ایرانی ۱۱ روز کمتر داشت. باید دانست که اعدادِ ۵ و ۱۲ برای مانویان تقدس داشتند، و ظاهراً مانی اختلافِ میانِ دو گاهشماری را از یازده به ۱۲ افزایش داده است، تا ۵ ایرانی و ۱۲ غیرِایرانی، معنا و ارتباطی مانوی کسب کنند(Henning, Henochbuch, 34_35).(۳)
یادداشتها و منابع:
۱. بنابر گاهشماریِ زردشتی سال به دوازده ماهِ سیروزه بخش میشد، اما در آغازِ دورهی ساسانی این گاهشماری اصلاح شد و پنج روزِ دیگر به سال اضافه شد، که پس از دوازدهمین ماه قرار میگرفت و رسماً روزهای گاه(گاثا)نامیده میشد. توجیهی که در اینجا برای وجودِ این پنج روز آمده مبتنی است بر مشاهدهی این امر که زمانِ سیرِ خورشید، در پهنهی آسمان، در بهار و تابستان نسبت به زمستان و پاییز درازتر است.
۲. در این عبارت نه فعلِ اصلی آمده و نه فعلِ فرعی. مفهومِ nūn (اکنون) در جمله این است که پنج روزِ افزوده به گاهشماریِ ایرانی در طیِ زندگیِ مانی انجام یافته است(B. R., 70, n. 33).
مأخذ: ادبیات مانوی، مهرداد بهار/ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، نشر کارنامه، چاپ اول ۱۳۹۴، ص ۳۱۲، ۳۱۳، ۴۲۱ و ۴۲۲.
۳. بویس.مری، بررسی ادبیات مانوی در متنهای پارتی و پارسی میانه، ترجمهی امید بهبهانی/ابوالحسن تهامی، تهران، انتشارات بندهش، چاپ دوم ۱۳۸۶، ص ۹۸.
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی
آیا اوگبارو در رویدادنامهی نبونئید_کوروش با گوبارو، حاکمِ بابل تا سالِ پنجمِ فرمانرواییِ کمبوجیه، یک شخص بوده است؟(شماره ۱)
#هخامنشی
#کوروش
#زبانشناسی
#کتیبه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
[گوبارو]فرمانروای بابل و فراسوی فرات(مانندِ سوریه)در عهدِ کوروشِ دوم و کمبوجیه. کوروش در زمانی میانِ آوریل و پایانِ اکتبر ۵۳۵ ق.م میانرودان و مناطقِ فراسوی فرات(نظیرِ ابیر-ناری، یعنی سرزمینهایی که در غربِ فرات تا دولتشهرِ فونیزی واقعند)را تبدیل به یک ایالت کرده و گوبارو را بهعنوانِ فرمانروای آن منصوب نمود.(۱)
عدهای از دانشمندان معتقدند که گوبارو کسی بود که در وقایعنامهی نبونید از او یاد شده. این نظر البته نمیتواند معتبر باشد زیرا اوگبارو پیش از سقوطِ بابل به دستِ ایرانیان، درگذشته بود.(۲)شونزنر(۳)از این فراتر میرود و میگوید اوگبارو فرمانروای گوتیوم و گوبارو فرمانروای بابل و گوبارو همدستِ داریوش در براندازیِ گئوماتهی مغ و گوبارو نیزهدارِ داریوشِ اول، همگی یک تن بودند. به باورِ مالوان،(۴)گوبارو فرمانروای بابل در عهدِ کوروشِ دوم و گوبارو نیزهدارِ داریوشِ اول یک تن بودند.
گوبارو سِمَتِ خود را دستکم تا سالِ پنجمِ فرمانرواییِ کمبوجیه در سالِ ۵۲۵ ق.م یا حتی تا سالِ ۵۲۲ ق.م حفظ کرد.(۵)اسنادِ بابلی که به این گوبارو اشاره میکنند، غالباً اطلاعاتِ گستردهای دربارهی نقشهای اداریِ او به دست میدهند.(۶)در اینجا به پارهای متونِ معمول اشاره میشود. متنهای AnOr 8, 45, 46، مکتوب به سالِ ۵۳۵ ق.م در اوروک، فرمانروای بابل، تعهدِ دو تن بدهکار به معبدِ ائانا را ثبت کرده که ناچار باید به بابل نزدِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات بروند.(۷)گروهی از مقاماتِ همان معبد، باید آنان را همراهی کنند و عدهای نیز رفتنِ بدهکاران را تضمین نمایند. در غیرِ این صورت، ضامنها و بدهکاران خود باید مجازاتِ(۸)گوبارو را تحمل کنند.(۹)بنابر متنِ YOS 7, 178 بدهکاری که در معبدِ ائانا در عوضِ مقداری وجه شِکِل نگهداری شده بود، پس از آنکه چهار تن او را ضمانت کردند، آزاد شد. این سند در سالِ ۵۲۵ ق.م در اوروک نوشته شده و تصریح کرده که اگر بدهکار به جای دیگری بگریزد، بهوسیلهی گوبارو مجازات میشود. براساسِ سندِ TCL 13, 168 در سالِ ۵۲۵ ق.م مردی تضمین کرده بود که پنج تن شکارچیِ پرنده که از خدمتکارانِ معبد بودند، مرتباً حقوقِ مربوط به شکارِ پرندگان را به معبدِ ائانا در اوروک تحویل دهد. در غیرِ این صورت باید《مجازاتِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات》را تحمل کند. هنگامی که چوپانِ معبدِ ائانا در بازجویی از گله تعدادی کمبود داشت، سرپرستِ معبد و مامورِ سلطنتی به آنها گفت:《این فرمانِ گوبارو است... . شما باید با ما نزدِ گوبارو بیایید》(سندِ AnOr 8, 43 مکتوب در ۵۳۵ ق.م در اوروک). در سالِ ۵۳۱ ق.م شخصی به نامِ گیمیلو در راسِ گروهی از بَردِگانِ معبدِ ائانا، به منظورِ کار برای گوباروی فرمانروا، از اوروک به بابل اعزام شدند. هنگامی که گیمیلو و دیگر کارگران به اوروک بازگشتند، کارگزارِ معبدِ ائانا و مامورِ سلطنتی در این معبد از او پرسید:《گوبارو چه دستوری دربارهی بَردِگانِ معبد به شما داد... که شما را... نزدِ ما آورد و به خدمتِ ما گمارد؟... سخن بگوید و ما(این دستورها را)به انجام خواهیم رساند》. گیمیلو به او پاسخ داد:《گوبارو هیچ دستوری دربارهی آنان به من نداد... بگذار آنها در معبدِ ائانا به کار مشغول شوند تا فرمانهای گوبارو راجع به آنها به شما ابلاغ شود》(سندِ YOS 7, 70، دربارهی فرمانهای گوبارو و نیز بنگرید به(۱۰)).《به فرمانِ گوبارو》دَه کارگرِ کشاورزی وابسته به معبدِ ائانا در سالِ ۵۲۸ ق.م از اوروک به بابل برای انجامِ کارِ اجباری اعزام شدند.(TCL 13, 152)اگر کسی کارگری را برای انجامِ کارِ اجباری به آبراهِ خاریکیپی اعزام نمیکرد، باید مجازاتِ گوبارو را تحمل میکرد.(TCL 13, 150)(ص ۹۱_۹۰)
@atorabanorg
#هخامنشی
#کوروش
#زبانشناسی
#کتیبه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
[گوبارو]فرمانروای بابل و فراسوی فرات(مانندِ سوریه)در عهدِ کوروشِ دوم و کمبوجیه. کوروش در زمانی میانِ آوریل و پایانِ اکتبر ۵۳۵ ق.م میانرودان و مناطقِ فراسوی فرات(نظیرِ ابیر-ناری، یعنی سرزمینهایی که در غربِ فرات تا دولتشهرِ فونیزی واقعند)را تبدیل به یک ایالت کرده و گوبارو را بهعنوانِ فرمانروای آن منصوب نمود.(۱)
عدهای از دانشمندان معتقدند که گوبارو کسی بود که در وقایعنامهی نبونید از او یاد شده. این نظر البته نمیتواند معتبر باشد زیرا اوگبارو پیش از سقوطِ بابل به دستِ ایرانیان، درگذشته بود.(۲)شونزنر(۳)از این فراتر میرود و میگوید اوگبارو فرمانروای گوتیوم و گوبارو فرمانروای بابل و گوبارو همدستِ داریوش در براندازیِ گئوماتهی مغ و گوبارو نیزهدارِ داریوشِ اول، همگی یک تن بودند. به باورِ مالوان،(۴)گوبارو فرمانروای بابل در عهدِ کوروشِ دوم و گوبارو نیزهدارِ داریوشِ اول یک تن بودند.
گوبارو سِمَتِ خود را دستکم تا سالِ پنجمِ فرمانرواییِ کمبوجیه در سالِ ۵۲۵ ق.م یا حتی تا سالِ ۵۲۲ ق.م حفظ کرد.(۵)اسنادِ بابلی که به این گوبارو اشاره میکنند، غالباً اطلاعاتِ گستردهای دربارهی نقشهای اداریِ او به دست میدهند.(۶)در اینجا به پارهای متونِ معمول اشاره میشود. متنهای AnOr 8, 45, 46، مکتوب به سالِ ۵۳۵ ق.م در اوروک، فرمانروای بابل، تعهدِ دو تن بدهکار به معبدِ ائانا را ثبت کرده که ناچار باید به بابل نزدِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات بروند.(۷)گروهی از مقاماتِ همان معبد، باید آنان را همراهی کنند و عدهای نیز رفتنِ بدهکاران را تضمین نمایند. در غیرِ این صورت، ضامنها و بدهکاران خود باید مجازاتِ(۸)گوبارو را تحمل کنند.(۹)بنابر متنِ YOS 7, 178 بدهکاری که در معبدِ ائانا در عوضِ مقداری وجه شِکِل نگهداری شده بود، پس از آنکه چهار تن او را ضمانت کردند، آزاد شد. این سند در سالِ ۵۲۵ ق.م در اوروک نوشته شده و تصریح کرده که اگر بدهکار به جای دیگری بگریزد، بهوسیلهی گوبارو مجازات میشود. براساسِ سندِ TCL 13, 168 در سالِ ۵۲۵ ق.م مردی تضمین کرده بود که پنج تن شکارچیِ پرنده که از خدمتکارانِ معبد بودند، مرتباً حقوقِ مربوط به شکارِ پرندگان را به معبدِ ائانا در اوروک تحویل دهد. در غیرِ این صورت باید《مجازاتِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات》را تحمل کند. هنگامی که چوپانِ معبدِ ائانا در بازجویی از گله تعدادی کمبود داشت، سرپرستِ معبد و مامورِ سلطنتی به آنها گفت:《این فرمانِ گوبارو است... . شما باید با ما نزدِ گوبارو بیایید》(سندِ AnOr 8, 43 مکتوب در ۵۳۵ ق.م در اوروک). در سالِ ۵۳۱ ق.م شخصی به نامِ گیمیلو در راسِ گروهی از بَردِگانِ معبدِ ائانا، به منظورِ کار برای گوباروی فرمانروا، از اوروک به بابل اعزام شدند. هنگامی که گیمیلو و دیگر کارگران به اوروک بازگشتند، کارگزارِ معبدِ ائانا و مامورِ سلطنتی در این معبد از او پرسید:《گوبارو چه دستوری دربارهی بَردِگانِ معبد به شما داد... که شما را... نزدِ ما آورد و به خدمتِ ما گمارد؟... سخن بگوید و ما(این دستورها را)به انجام خواهیم رساند》. گیمیلو به او پاسخ داد:《گوبارو هیچ دستوری دربارهی آنان به من نداد... بگذار آنها در معبدِ ائانا به کار مشغول شوند تا فرمانهای گوبارو راجع به آنها به شما ابلاغ شود》(سندِ YOS 7, 70، دربارهی فرمانهای گوبارو و نیز بنگرید به(۱۰)).《به فرمانِ گوبارو》دَه کارگرِ کشاورزی وابسته به معبدِ ائانا در سالِ ۵۲۸ ق.م از اوروک به بابل برای انجامِ کارِ اجباری اعزام شدند.(TCL 13, 152)اگر کسی کارگری را برای انجامِ کارِ اجباری به آبراهِ خاریکیپی اعزام نمیکرد، باید مجازاتِ گوبارو را تحمل میکرد.(TCL 13, 150)(ص ۹۱_۹۰)
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی
آیا اوگبارو در رویدادنامهی نبونئید_کوروش با گوبارو، حاکمِ بابل تا سالِ پنجمِ فرمانرواییِ کمبوجیه، یک شخص بوده است؟(شماره ۲/پایانی)
#هخامنشی
#کوروش
#زبانشناسی
#کتیبه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بنابر سندِ YOS 7, 172، مکتوب در سالِ ۵۲۶ ق.م در اوروک، به شخصی به نامِ کلبا دستور داده شده بود که بیست بردهی معبد را که از گلهی شاهی مراقبت کرده(سطرِ ۲: GUD šá LUGAL)و سپس برای گردآوریِ نی جهتِ《کار در کاخِ شاهی》(سطرِ ۸_۹: a-na dul-lu šá É.GAL šá LUGAL)اعزام شده بودند، آورده، آنها را نزدِ مامورِ سلطنتی بفرستد. اگر آنها را نفرستد باید مجازاتِ گوبارو را تحمل کند.
محتوای تعدادی اسناد از دورانِ کمبوجیه به این موضوع مربوطند.《بنابر فرمانِ مکتوبِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات》، مامورِ سلطنتی در معبدِ ائانا هشتاد گوسفندِ پرورده را《برای آشپزخانهی شاهی》در شهرِ آمانو، ظاهراً نزدیکِ اوروک ارسال کرده بود(GCCI II, 120). به یک گردآورندهی اجاره در معبدِ ائانا دستور داده شده بود که ۵۰۰۰ تالنت(معادلِ ۱۵۰ تن)چوب را در زمانِ معینی《به قصرِ شاهی》بفرستد. معبد موظف بود ۱۰۰ تالنت(معادلِ ۹۰ تن)خرما را نیز به همان قصر تحویل دهد.(۱)مجموعهی شمارهی ۸۹ میشیگان تحویلِ چهار شِکِل نقره را جهتِ اجارهی قایقی برای انتقالِ مقداری آبجوی اعلا برای آمانو ثبت کرده است. قایقِ دیگری برای ارسالِ آجر به قصر اجاره شده بود. این دستورها از سوی گوبارو صادر شده بود. همچنین، به یکی از پیکهای گوبارو و یک کارگزارِ قصرِ آمانو، از معبدِ ائانا، به ترتیب، شش و پنج شِکِل نقره پرداخت شده بود. همان متن باز به یک تن مادی و یک خوارزمی اشاره میکند(برای آگاهی از یک متن مقایسهای نگاه کنید به زیرِ نامِ Parnaka، الف). زادوک(۲)بر آن است که آمانو(URU A-ma-nu)، به معنیِ جایی که قصرِ کمبوجیه واقع است، برگرفته از ایرانیِ باستانِ -Āvahana* به معنیِ《سکونتگاه》است.
سندِ TCL 13, 142(اوروک، ۵۳۲ ق.م)حاویِ اخطاری است مبنی بر اینکه اگر هرگونه وسایلی از انبارِ معبدِ ائانا بیرون برده شود، مقصر بهوسیلهی گوبارو تنبیه خواهد شد. هنگامی که یکی از بردگانِ معبد گوسفندی را از گلهی متعلق به معبدِ ائانا سرقت کرده بود، یک مقامِ رسمی اعلام کرده بود که پیش از این به این برده اخطار کرده بود:《شما نباید هیچ گوسفندی را با داغِ ستارهی مشخص شده بکشید》(یعنی گوسفندی را که متعلق به معبدِ ائانا است). به هر حال بنابر اظهارِ یکی از مقامات، بردهی مذکور سعی کرد گوسفندی را خفه کند. سپس، بنابه فرمانی از سوی گوبارو و پرنهکه، قضیه به دادگاهِ مردم در اوروک محول شد(YOS 7, 128, Uruk, 528 B.C).
در سالِ ۵۲۷ ق.م سه چوپانِ ارشد از معبدِ ائانا به خدایانِ بل و نبو و به جانِ اعلیحضرت در قبالِ رنجِ مجازاتِ گوبارو سوگند خوردند که گوسفندان را در زمانی معین برای قربانی خواهند آورد(YOS 7, 160, Uruk). یک ناظرِ چوپانهای معبدِ ائانا موظف به ارسالِ گوسفند برای قربانی بود. چنانچه تعدادِ کافیِ گوسفند ارسال نکند، بهوسیلهی گوبارو مجازات خواهد شد(YOS 7, 127, Uruk, 528 B.C). پنج تن از چوپانهای ارشدِ معبدِ ائانا به خدایانِ بل و نبو، بهعلاوهی شاه کوروش، سوگند خوردند که وقتی برای بررسیِ چهارپایانِ متعلق به معبدِ ائانا گسیل شوند، چیزی را مخفی نکنند. این اظهارات در حضورِ مقاماتِ عالیِ معبد و《فرستادگانِ گوبارو》صورت گرفت(AnOr 8, 61, Uruk, 531 B.C)(ص ۹۳_۹۲)
یادداشتها:
1. YOS 7, 168;
Pinches, Th. G., Two Late Tablets of Historical Interest, PSBA 38, 1916, p. 29.
2. Zadok, R., On the Connection between Iran and Babylonia in the Sixth Century B.C, Iran 14, 1976, p. 72.
مأخذ: م.داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، ترجمه محمود جعفری دهقی، تهران، ققنوس، چاپ اول ۱۳۹۱
@atorabanorg
#هخامنشی
#کوروش
#زبانشناسی
#کتیبه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بنابر سندِ YOS 7, 172، مکتوب در سالِ ۵۲۶ ق.م در اوروک، به شخصی به نامِ کلبا دستور داده شده بود که بیست بردهی معبد را که از گلهی شاهی مراقبت کرده(سطرِ ۲: GUD šá LUGAL)و سپس برای گردآوریِ نی جهتِ《کار در کاخِ شاهی》(سطرِ ۸_۹: a-na dul-lu šá É.GAL šá LUGAL)اعزام شده بودند، آورده، آنها را نزدِ مامورِ سلطنتی بفرستد. اگر آنها را نفرستد باید مجازاتِ گوبارو را تحمل کند.
محتوای تعدادی اسناد از دورانِ کمبوجیه به این موضوع مربوطند.《بنابر فرمانِ مکتوبِ گوبارو، فرمانروای بابل و فراسوی فرات》، مامورِ سلطنتی در معبدِ ائانا هشتاد گوسفندِ پرورده را《برای آشپزخانهی شاهی》در شهرِ آمانو، ظاهراً نزدیکِ اوروک ارسال کرده بود(GCCI II, 120). به یک گردآورندهی اجاره در معبدِ ائانا دستور داده شده بود که ۵۰۰۰ تالنت(معادلِ ۱۵۰ تن)چوب را در زمانِ معینی《به قصرِ شاهی》بفرستد. معبد موظف بود ۱۰۰ تالنت(معادلِ ۹۰ تن)خرما را نیز به همان قصر تحویل دهد.(۱)مجموعهی شمارهی ۸۹ میشیگان تحویلِ چهار شِکِل نقره را جهتِ اجارهی قایقی برای انتقالِ مقداری آبجوی اعلا برای آمانو ثبت کرده است. قایقِ دیگری برای ارسالِ آجر به قصر اجاره شده بود. این دستورها از سوی گوبارو صادر شده بود. همچنین، به یکی از پیکهای گوبارو و یک کارگزارِ قصرِ آمانو، از معبدِ ائانا، به ترتیب، شش و پنج شِکِل نقره پرداخت شده بود. همان متن باز به یک تن مادی و یک خوارزمی اشاره میکند(برای آگاهی از یک متن مقایسهای نگاه کنید به زیرِ نامِ Parnaka، الف). زادوک(۲)بر آن است که آمانو(URU A-ma-nu)، به معنیِ جایی که قصرِ کمبوجیه واقع است، برگرفته از ایرانیِ باستانِ -Āvahana* به معنیِ《سکونتگاه》است.
سندِ TCL 13, 142(اوروک، ۵۳۲ ق.م)حاویِ اخطاری است مبنی بر اینکه اگر هرگونه وسایلی از انبارِ معبدِ ائانا بیرون برده شود، مقصر بهوسیلهی گوبارو تنبیه خواهد شد. هنگامی که یکی از بردگانِ معبد گوسفندی را از گلهی متعلق به معبدِ ائانا سرقت کرده بود، یک مقامِ رسمی اعلام کرده بود که پیش از این به این برده اخطار کرده بود:《شما نباید هیچ گوسفندی را با داغِ ستارهی مشخص شده بکشید》(یعنی گوسفندی را که متعلق به معبدِ ائانا است). به هر حال بنابر اظهارِ یکی از مقامات، بردهی مذکور سعی کرد گوسفندی را خفه کند. سپس، بنابه فرمانی از سوی گوبارو و پرنهکه، قضیه به دادگاهِ مردم در اوروک محول شد(YOS 7, 128, Uruk, 528 B.C).
در سالِ ۵۲۷ ق.م سه چوپانِ ارشد از معبدِ ائانا به خدایانِ بل و نبو و به جانِ اعلیحضرت در قبالِ رنجِ مجازاتِ گوبارو سوگند خوردند که گوسفندان را در زمانی معین برای قربانی خواهند آورد(YOS 7, 160, Uruk). یک ناظرِ چوپانهای معبدِ ائانا موظف به ارسالِ گوسفند برای قربانی بود. چنانچه تعدادِ کافیِ گوسفند ارسال نکند، بهوسیلهی گوبارو مجازات خواهد شد(YOS 7, 127, Uruk, 528 B.C). پنج تن از چوپانهای ارشدِ معبدِ ائانا به خدایانِ بل و نبو، بهعلاوهی شاه کوروش، سوگند خوردند که وقتی برای بررسیِ چهارپایانِ متعلق به معبدِ ائانا گسیل شوند، چیزی را مخفی نکنند. این اظهارات در حضورِ مقاماتِ عالیِ معبد و《فرستادگانِ گوبارو》صورت گرفت(AnOr 8, 61, Uruk, 531 B.C)(ص ۹۳_۹۲)
یادداشتها:
1. YOS 7, 168;
Pinches, Th. G., Two Late Tablets of Historical Interest, PSBA 38, 1916, p. 29.
2. Zadok, R., On the Connection between Iran and Babylonia in the Sixth Century B.C, Iran 14, 1976, p. 72.
مأخذ: م.داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، ترجمه محمود جعفری دهقی، تهران، ققنوس، چاپ اول ۱۳۹۱
@atorabanorg
Forwarded from عکس نگار
ماساژتها، به قلمِ پرفسور یونا لندرینگ(شماره ۲)
#اقوام_ایرانی
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
جامعهی قبیلهای:
با گذشتِ زمان، آسیای میانه فدراسیونهای قبیلهایِ زیادی را از دست داد. پس از مرگِ رهبر، فدراسیونِ وی یا ادامه مییافت یا منحل میشد و سایر واحدهای قومی به وجود میآمدند. هر فدراسیون میتوانست موقت باشد. پارسیان تمامِ آن تیرهها را که در این به زبانِ هندو_اروپایی گویش داشتند را سَکا(۱)مینامیدند و زیرمجموعههایی مانندِ سَکا هَئومَوَرگا(سَکا هومنوش)(۲)، سَکا تیگرَخَئودا(سَکا تیزخود)(۳)، اَپا سَکا(آب سَکا)(۴)، و داهه(دزدها)(۵)را به رسمیت شناختند. Mâh Sakâ، ماه سَکا، واحدی دیگر بودند.
همانگونه که پیش از این دیدیم، آنان بیش از یک نامِ پارسی هستند که از سوی منابعِ یونانی شناسا شدهاند. از هرودوت پژوهشگرِ یونانی، میدانیم که ماساژتها در نزدیکیِ رودِ آراکسس(Araxes)میزیستند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۱؛ و کتابِ ۱، بندِ ۲۰۵]. شوربختانه گزارشِ هرودوت در موردِ این رود، آراکسسِ ارمنی، اکسوس و یاکسارتس در آسیای میانه را گیج میکند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۲]، اما ما میتوانیم رودخانهی نخست را به این دلیل که سَکاها در ارمنستان سکونت نداشتهاند، کنار بگذاریم و رودخانهی دوم را نیز کنار بگذاریم زیرا در درهی اکسوس، باختریان(=بلخیها)و خوارزمیها سکونت داشتند. این بدان معناست که ماساژتها در کنارِ رودِ باقیمانده، یعنی یاکسارتس زندگی می کردند.
یادداشتها:
1. Sacae
2. Sakâ haumavargâ
3. Sakâ tigrakhaudâ
4. Apâ Sakâ
5. Dahae
مأخذ:
https://www.livius.org/articles/people/massagetes/#unreliable
تصویر: سیردیا(=سیحون، به یونانی: یاکسارتس و به پارسیِ میانه: جَخشَرت)میانِ سمرقند و تاشکند
@atorabanorg
#اقوام_ایرانی
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
جامعهی قبیلهای:
با گذشتِ زمان، آسیای میانه فدراسیونهای قبیلهایِ زیادی را از دست داد. پس از مرگِ رهبر، فدراسیونِ وی یا ادامه مییافت یا منحل میشد و سایر واحدهای قومی به وجود میآمدند. هر فدراسیون میتوانست موقت باشد. پارسیان تمامِ آن تیرهها را که در این به زبانِ هندو_اروپایی گویش داشتند را سَکا(۱)مینامیدند و زیرمجموعههایی مانندِ سَکا هَئومَوَرگا(سَکا هومنوش)(۲)، سَکا تیگرَخَئودا(سَکا تیزخود)(۳)، اَپا سَکا(آب سَکا)(۴)، و داهه(دزدها)(۵)را به رسمیت شناختند. Mâh Sakâ، ماه سَکا، واحدی دیگر بودند.
همانگونه که پیش از این دیدیم، آنان بیش از یک نامِ پارسی هستند که از سوی منابعِ یونانی شناسا شدهاند. از هرودوت پژوهشگرِ یونانی، میدانیم که ماساژتها در نزدیکیِ رودِ آراکسس(Araxes)میزیستند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۱؛ و کتابِ ۱، بندِ ۲۰۵]. شوربختانه گزارشِ هرودوت در موردِ این رود، آراکسسِ ارمنی، اکسوس و یاکسارتس در آسیای میانه را گیج میکند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۲]، اما ما میتوانیم رودخانهی نخست را به این دلیل که سَکاها در ارمنستان سکونت نداشتهاند، کنار بگذاریم و رودخانهی دوم را نیز کنار بگذاریم زیرا در درهی اکسوس، باختریان(=بلخیها)و خوارزمیها سکونت داشتند. این بدان معناست که ماساژتها در کنارِ رودِ باقیمانده، یعنی یاکسارتس زندگی می کردند.
یادداشتها:
1. Sacae
2. Sakâ haumavargâ
3. Sakâ tigrakhaudâ
4. Apâ Sakâ
5. Dahae
مأخذ:
https://www.livius.org/articles/people/massagetes/#unreliable
تصویر: سیردیا(=سیحون، به یونانی: یاکسارتس و به پارسیِ میانه: جَخشَرت)میانِ سمرقند و تاشکند
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی
شاپورگان، کتابشناسی(شماره ۱)
#مانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
نوشتههای مانی شاملِ کتابها، رسالهها و نامههای اولیهی پیروان و دیگران و نیز مجموعه دعاهای وی است. ابنندیم در الفهرست(ص ۵۹۸)مینویسد که مانی دارای ۷ کتاب است. وی ابتدا ۶ کتاب و بعد رسائلِ مانی را نام میبرد و اضافه میکند که یکی از کتابهای مانی یعنی شاپورگان به زبانِ ایرانیِ میانه(پهلویِ ساسانی)و شش کتابِ دیگر به زبانِ سریانی(آرامیِ شرقی)است. این زبان در قرنِ سومِ میلادی در《ماردین》_زادگاهِ مانی_رواج داشته است. مسعودی در التنبیه و الاشراف(ص ۱۲۴)و یعقوبی در تاریخ(ج ۱، ص ۱۹۶)مهمترین کتابهای مانی را یادآور شدهاند.(۱)ابنندیم تنها کسی است که از مجموعه《رساله》های مانی بهطورِ مفصل و به تعدادِ ۷۶ رساله نام برده است که که در منابعِ مشابه فقط به کلیاتِ آن اشاره شده است. محققانِ اروپایی نیز پس از کشفِ متونِ تورفان و منابعِ مانوی موفق به بررسیهای عمیقی دربارهی زبان، خط و آثارِ دینیِ مانی شدهاند.(۲)(ص ۴۶۴)
یادداشتها:
۱. یعقوبی، تاریخ، ج ۱، ص ۱۹۶ هم از شش کتابِ مانی نام میبرد و از جمله کتابی به نامِ الهدی و التدبیر(ص ۳۰۹)را از نوشتههای مانی میداند که در منابعِ دیگر منعکس نیست. بیرونی در آثارالباقیه(ص ۳۰۹)از نوشتههای مانی یاد میکند.
۲. ویدنگرن، کتابِ کاملی دربارهی زندگی و اعتقاداتِ مانی نوشته و هنینگ تحقیقاتِ زیادی دربارهی آثارِ مکشوفهی مانی در تورفان و آثارِ وی به قبطی و چینی به عمل آورده است. علاوه بر آنها، مولر و آندریاس آثارِ مکشوفهی تورفان را موردِ بررسیِ مفصل قرارداده و کتابهای متعددی دربارهی آن انتشار دادهاند.
مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#مانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
نوشتههای مانی شاملِ کتابها، رسالهها و نامههای اولیهی پیروان و دیگران و نیز مجموعه دعاهای وی است. ابنندیم در الفهرست(ص ۵۹۸)مینویسد که مانی دارای ۷ کتاب است. وی ابتدا ۶ کتاب و بعد رسائلِ مانی را نام میبرد و اضافه میکند که یکی از کتابهای مانی یعنی شاپورگان به زبانِ ایرانیِ میانه(پهلویِ ساسانی)و شش کتابِ دیگر به زبانِ سریانی(آرامیِ شرقی)است. این زبان در قرنِ سومِ میلادی در《ماردین》_زادگاهِ مانی_رواج داشته است. مسعودی در التنبیه و الاشراف(ص ۱۲۴)و یعقوبی در تاریخ(ج ۱، ص ۱۹۶)مهمترین کتابهای مانی را یادآور شدهاند.(۱)ابنندیم تنها کسی است که از مجموعه《رساله》های مانی بهطورِ مفصل و به تعدادِ ۷۶ رساله نام برده است که که در منابعِ مشابه فقط به کلیاتِ آن اشاره شده است. محققانِ اروپایی نیز پس از کشفِ متونِ تورفان و منابعِ مانوی موفق به بررسیهای عمیقی دربارهی زبان، خط و آثارِ دینیِ مانی شدهاند.(۲)(ص ۴۶۴)
یادداشتها:
۱. یعقوبی، تاریخ، ج ۱، ص ۱۹۶ هم از شش کتابِ مانی نام میبرد و از جمله کتابی به نامِ الهدی و التدبیر(ص ۳۰۹)را از نوشتههای مانی میداند که در منابعِ دیگر منعکس نیست. بیرونی در آثارالباقیه(ص ۳۰۹)از نوشتههای مانی یاد میکند.
۲. ویدنگرن، کتابِ کاملی دربارهی زندگی و اعتقاداتِ مانی نوشته و هنینگ تحقیقاتِ زیادی دربارهی آثارِ مکشوفهی مانی در تورفان و آثارِ وی به قبطی و چینی به عمل آورده است. علاوه بر آنها، مولر و آندریاس آثارِ مکشوفهی تورفان را موردِ بررسیِ مفصل قرارداده و کتابهای متعددی دربارهی آن انتشار دادهاند.
مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی
شاپورگان، کتابشناسی(شماره ۲/پایانی)
#مانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
شاپورگان، تنها کتابِ مانی به زبانِ ایرانیِ میانه است که قطعاتِ مفصلی از آن در تورفان کشف شده است. این اثر به شاپورِ اول هدیه شد، در منابعِ اسلامی و از جمله در اثرِ ابنندیم بهصورتِ《شابرقان》و گاه《شابورقان》و《سابرقان》آمده است. سه فصل بهطورِ کلی دربارهی اصولِ آفرینش و رستاخیز و یا به عبارتی مبداء و معاد است که در مباحثی مانندِ《انحلالِ نیوشاگان》،《انحلالِ گزیدگان》و《انحلالِ گناهکاران》شرح داده میشود.(۱)
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه(ص ۳۰۸)، مطالبی را دربارهی ریشهی اصول و عقایدِ ادیان و چگونگیِ پیامبران در هر دوره عنوان میکند. رسالتِ بودا، زردشت، مانی و نیز پیامبرانِ الهی از جمله عیسی را شرح میدهد. وی《مردم را به عالمِ نور و انسانِ قدیم و روح الحیاة دعوت میکند》. در موردِ ذبحِ حیوانات و احترام به آب و آتش و نباتات توصیههایی کرده است. یعقوبی در اثرِ معروفِ خود تاریخ(ج ۱، ص ۱۹۶)مینویسد که مانی در این اثرِ خود،《نفسِ خالص》و《نفسِ آمیخته با شیاطین و بیماریها》را توضیح میدهد و اینکه مانی《فلک را مسطح میداند》و جهان بر کوهِ مایلی است که فلکِ برین، بر آن احاطه دارد.
قطعاتِ مکشوفهی کتابِ شاپورگان در تورفان، نیز بخشِ مهمی از عقایدِ مانی در چگونگیِ تکوینِ جهان، مسئلهی ثنویت و سرانجامِ رستاخیز و فروپاشیِ جهانِ هستی را بازگو میکند. این نوشتهی مانی به زبانِ پهلوی، اگرچه دارای جملاتی سنگین و پیچیدهی فلسفی است، اما توجهِ بسیاری از محققان را جلب کرده و تحقیقاتِ متعددی بر آن انجام شده است.(۲)کتابِ شاپورگان، همچنین شاملِ بخشی از سرگذشتِ مانی، محل و زمانِ تولد و چگونگیِ زندگیِ وی در دورانِ جوانی است.(ص ۴۶۴_۴۶۳)
یادداشتها:
۱. ابنندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲، ص ۵۹۸.
2. M. Boyce: "A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian", Acta Iranica 9, Tehran-Liège, 1975;
D. N. MacKenzie: "Mani's Šabuhrgan", BSOAS, 43, 1979_80, p. 288_310, 500_534;
M. Hutter: Mani's Kosmogonische Sabuhrgān-Texte, Wiesbaden, 1992.
مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#مانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
شاپورگان، تنها کتابِ مانی به زبانِ ایرانیِ میانه است که قطعاتِ مفصلی از آن در تورفان کشف شده است. این اثر به شاپورِ اول هدیه شد، در منابعِ اسلامی و از جمله در اثرِ ابنندیم بهصورتِ《شابرقان》و گاه《شابورقان》و《سابرقان》آمده است. سه فصل بهطورِ کلی دربارهی اصولِ آفرینش و رستاخیز و یا به عبارتی مبداء و معاد است که در مباحثی مانندِ《انحلالِ نیوشاگان》،《انحلالِ گزیدگان》و《انحلالِ گناهکاران》شرح داده میشود.(۱)
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه(ص ۳۰۸)، مطالبی را دربارهی ریشهی اصول و عقایدِ ادیان و چگونگیِ پیامبران در هر دوره عنوان میکند. رسالتِ بودا، زردشت، مانی و نیز پیامبرانِ الهی از جمله عیسی را شرح میدهد. وی《مردم را به عالمِ نور و انسانِ قدیم و روح الحیاة دعوت میکند》. در موردِ ذبحِ حیوانات و احترام به آب و آتش و نباتات توصیههایی کرده است. یعقوبی در اثرِ معروفِ خود تاریخ(ج ۱، ص ۱۹۶)مینویسد که مانی در این اثرِ خود،《نفسِ خالص》و《نفسِ آمیخته با شیاطین و بیماریها》را توضیح میدهد و اینکه مانی《فلک را مسطح میداند》و جهان بر کوهِ مایلی است که فلکِ برین، بر آن احاطه دارد.
قطعاتِ مکشوفهی کتابِ شاپورگان در تورفان، نیز بخشِ مهمی از عقایدِ مانی در چگونگیِ تکوینِ جهان، مسئلهی ثنویت و سرانجامِ رستاخیز و فروپاشیِ جهانِ هستی را بازگو میکند. این نوشتهی مانی به زبانِ پهلوی، اگرچه دارای جملاتی سنگین و پیچیدهی فلسفی است، اما توجهِ بسیاری از محققان را جلب کرده و تحقیقاتِ متعددی بر آن انجام شده است.(۲)کتابِ شاپورگان، همچنین شاملِ بخشی از سرگذشتِ مانی، محل و زمانِ تولد و چگونگیِ زندگیِ وی در دورانِ جوانی است.(ص ۴۶۴_۴۶۳)
یادداشتها:
۱. ابنندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲، ص ۵۹۸.
2. M. Boyce: "A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian", Acta Iranica 9, Tehran-Liège, 1975;
D. N. MacKenzie: "Mani's Šabuhrgan", BSOAS, 43, 1979_80, p. 288_310, 500_534;
M. Hutter: Mani's Kosmogonische Sabuhrgān-Texte, Wiesbaden, 1992.
مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
Forwarded from عکس نگار
ماساژتها، به قلمِ پرفسور یونا لندرینگ(شماره ۲)
#اقوام_ایرانی
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
جامعهی قبیلهای:
با گذشتِ زمان، آسیای میانه فدراسیونهای قبیلهایِ زیادی را از دست داد. پس از مرگِ رهبر، فدراسیونِ وی یا ادامه مییافت یا منحل میشد و سایر واحدهای قومی به وجود میآمدند. هر فدراسیون میتوانست موقت باشد. پارسیان تمامِ آن تیرهها را که در این به زبانِ هندو_اروپایی گویش داشتند را سَکا(۱)مینامیدند و زیرمجموعههایی مانندِ سَکا هَئومَوَرگا(سَکا هومنوش)(۲)، سَکا تیگرَخَئودا(سَکا تیزخود)(۳)، اَپا سَکا(آب سَکا)(۴)، و داهه(دزدها)(۵)را به رسمیت شناختند. Mâh Sakâ، ماه سَکا، واحدی دیگر بودند.
همانگونه که پیش از این دیدیم، آنان بیش از یک نامِ پارسی هستند که از سوی منابعِ یونانی شناسا شدهاند. از هرودوت پژوهشگرِ یونانی، میدانیم که ماساژتها در نزدیکیِ رودِ آراکسس(Araxes)میزیستند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۱؛ و کتابِ ۱، بندِ ۲۰۵]. شوربختانه گزارشِ هرودوت در موردِ این رود، آراکسسِ ارمنی، اکسوس و یاکسارتس در آسیای میانه را گیج میکند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۲]، اما ما میتوانیم رودخانهی نخست را به این دلیل که سَکاها در ارمنستان سکونت نداشتهاند، کنار بگذاریم و رودخانهی دوم را نیز کنار بگذاریم زیرا در درهی اکسوس، باختریان(=بلخیها)و خوارزمیها سکونت داشتند. این بدان معناست که ماساژتها در کنارِ رودِ باقیمانده، یعنی یاکسارتس زندگی می کردند.
یادداشتها:
1. Sacae
2. Sakâ haumavargâ
3. Sakâ tigrakhaudâ
4. Apâ Sakâ
5. Dahae
مأخذ:
https://www.livius.org/articles/people/massagetes/#unreliable
تصویر: سیردیا(=سیحون، به یونانی: یاکسارتس و به پارسیِ میانه: جَخشَرت)میانِ سمرقند و تاشکند
@atorabanorg
#اقوام_ایرانی
#زبانهای_ایرانی
#زبانشناسی
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
جامعهی قبیلهای:
با گذشتِ زمان، آسیای میانه فدراسیونهای قبیلهایِ زیادی را از دست داد. پس از مرگِ رهبر، فدراسیونِ وی یا ادامه مییافت یا منحل میشد و سایر واحدهای قومی به وجود میآمدند. هر فدراسیون میتوانست موقت باشد. پارسیان تمامِ آن تیرهها را که در این به زبانِ هندو_اروپایی گویش داشتند را سَکا(۱)مینامیدند و زیرمجموعههایی مانندِ سَکا هَئومَوَرگا(سَکا هومنوش)(۲)، سَکا تیگرَخَئودا(سَکا تیزخود)(۳)، اَپا سَکا(آب سَکا)(۴)، و داهه(دزدها)(۵)را به رسمیت شناختند. Mâh Sakâ، ماه سَکا، واحدی دیگر بودند.
همانگونه که پیش از این دیدیم، آنان بیش از یک نامِ پارسی هستند که از سوی منابعِ یونانی شناسا شدهاند. از هرودوت پژوهشگرِ یونانی، میدانیم که ماساژتها در نزدیکیِ رودِ آراکسس(Araxes)میزیستند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۱؛ و کتابِ ۱، بندِ ۲۰۵]. شوربختانه گزارشِ هرودوت در موردِ این رود، آراکسسِ ارمنی، اکسوس و یاکسارتس در آسیای میانه را گیج میکند[هرودوت، تواریخ، کتابِ ۱، بندِ ۲۰۲]، اما ما میتوانیم رودخانهی نخست را به این دلیل که سَکاها در ارمنستان سکونت نداشتهاند، کنار بگذاریم و رودخانهی دوم را نیز کنار بگذاریم زیرا در درهی اکسوس، باختریان(=بلخیها)و خوارزمیها سکونت داشتند. این بدان معناست که ماساژتها در کنارِ رودِ باقیمانده، یعنی یاکسارتس زندگی می کردند.
یادداشتها:
1. Sacae
2. Sakâ haumavargâ
3. Sakâ tigrakhaudâ
4. Apâ Sakâ
5. Dahae
مأخذ:
https://www.livius.org/articles/people/massagetes/#unreliable
تصویر: سیردیا(=سیحون، به یونانی: یاکسارتس و به پارسیِ میانه: جَخشَرت)میانِ سمرقند و تاشکند
@atorabanorg
Forwarded from عکس نگار
نگرشِ استاد مری بویس راجع به ریشهی رستم
#اقوام_ایرانی
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
we may assume, therefore, that they too came to be mingled with the Iranian legends through a common tradition, and through transmission in a common milieu. The discovery of a Rustam fragment in Sogdian has confirmed the belief that Rustam was truly a Saka hero, and not a hero of the indigenous, pre-Saka population of Siestan;(1)and since the Sakas and eastern Parthians became closely allied in E. Iran, a fusion of their stories there may be taken as a natural development.
بنابراین ممکن است تصور کنیم که آنها(=پارتها و سکاها)نیز از طریقِ یک سنتِ مشترک و از طریقِ انتقال در یک محیطِ مشترک با افسانههای ایرانی آمیخته شده بودند. کشفِ یک قطعهی رستم به سغدی این عقیده را تأیید کرد که رستم واقعاً یک قهرمانِ سکایی بود، و نه یک قهرمان از بومیانِ جمعیتِ پیشا-سکایی در سیستان؛(۱)و از آنجا که سکاها و اشکانیانِ شرقی در ایرانِ شرقی متفق بودند، تلفیقی از داستانهای آنها در آنجا ممکن است بهعنوانِ یک پیشرفتِ طبیعی تلقی شود.
یادداشت:
1. Nöldeke, Nat. Epos, p. 11.
مأخذ:
Boyce, Mary. Zariadres and Zarēr, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, Vol. 17, No. 3(1955), p. 475.
@atorabanorg
#اقوام_ایرانی
#زبانشناسی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
we may assume, therefore, that they too came to be mingled with the Iranian legends through a common tradition, and through transmission in a common milieu. The discovery of a Rustam fragment in Sogdian has confirmed the belief that Rustam was truly a Saka hero, and not a hero of the indigenous, pre-Saka population of Siestan;(1)and since the Sakas and eastern Parthians became closely allied in E. Iran, a fusion of their stories there may be taken as a natural development.
بنابراین ممکن است تصور کنیم که آنها(=پارتها و سکاها)نیز از طریقِ یک سنتِ مشترک و از طریقِ انتقال در یک محیطِ مشترک با افسانههای ایرانی آمیخته شده بودند. کشفِ یک قطعهی رستم به سغدی این عقیده را تأیید کرد که رستم واقعاً یک قهرمانِ سکایی بود، و نه یک قهرمان از بومیانِ جمعیتِ پیشا-سکایی در سیستان؛(۱)و از آنجا که سکاها و اشکانیانِ شرقی در ایرانِ شرقی متفق بودند، تلفیقی از داستانهای آنها در آنجا ممکن است بهعنوانِ یک پیشرفتِ طبیعی تلقی شود.
یادداشت:
1. Nöldeke, Nat. Epos, p. 11.
مأخذ:
Boyce, Mary. Zariadres and Zarēr, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, Vol. 17, No. 3(1955), p. 475.
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی
واژگانِ ایرانی در زبانِ آرامیِ کهن، پژوهشِ یوناس س. گرینفلد
#زبانشناسی
#هخامنشی
#یهودیت_در_ایران
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
زبانِ آرامی در دورانِ باستان در مناطقی صحبت میشد که در تاریخِ کهن به زبانهای دیگر_اکدی و کنعانیِ کهن_بدان صحبت میشد. تعجبآور نیست که این زبانها در زمینههای مختلف تحتِتأثیرِ زبانِ آرامی قرار گرفتهاند. هنگامی که آرامی به زبانِ رایجِ امپراتوریهای آشوری و سپس بابلی تبدیل شد، توسطِ همهی مقاماتِ غیرِرسمی استفاده میشد و اصطلاحاتِ واژگانِ قانونی و رسمی گرفته شده از زبانِ اکدی در آن یافت میشود. با روی کار آمدنِ هخامنشیان در خاورِ نزدیک، زبانهای باستانیِ ایرانی (فارسی و مادیِ باستان)به موقعیتِ بااهمیتب رسیدند و بر زبانی که با آنها تماس گرفتند تأثیر گذاشتند. این تأثیرات، در درجهی نخست، در اکدی(بابلیِ نو)، آرامی، ارمنی، یونانی، عبری، و... دیده میشود. آرامی در سراسرِ امپراتوری بهعنوانِ یک نوع زبانِ رسمی یاری میکرد و به زودی خطِ آرامی برای زبانهای دیگر نیز پذیرفته شد. اسنادی از پاپیروس، چرم، خاکِ رس و سنگ از مصر تا هند پیدا شده است. در این مقاله ما بر روی مطالب حفظ شده در اسنادِ مکتوب به جای بقایای نقاشی متمرکز خواهیم شد. از مصر اسنادِ گوناگونی از سدهی پنجم پیش از میلاد در اختیار داریم. آنها در خرابههای پادگانِ نظامی در جزیرهی الفانتین در پای آبشارِ رودِ نیل(نزدیکِ سدِ آسوانِ امروزی)یافت شدهاند. اینها نامههای شخصی، اسنادِ حقوقی، تجاری و اداری و همچنین قطعه ترجمهای از سنگنبشتهی بیستونِ داریوشِ اول هستند. کشفِ مهمِ دیگر بسته نامههایی بود که از کنسولگریِ آرشام، فرماندارِ پارسیِ مصر بدست آمد. علاوه بر اینها کتابهای کتابمقدسیِ دانیال و عزرا نیز هستند که تا حدی به زبانِ آرامی نوشته شدهاند و از دورهی پارسی نشأت میگیرند. اصلاً شگفتآور نیست که وامواژههای ایرانی در این نوشتجات دائماً بکار رفته باشند.
در زمینهی اجرایی نامهای اداریِ زیر را میتوان یاد کرد: adargazraya "رایزنها"، hadabraya "معاشران"، ganzabaraya "خزانهداران"، ahašdarpanaya "شهربها"، databraya "افسرانِ قانون"، hamarkaraya "آمارگران"، همچنین patikarkar "تندیسساز"، warišbar "جنگلبان"، و karoza "پیکها"، و غیره. مفاهیم، هم انتزاعی و هم واقعی، مانند: data "قانون/داد"، raza "راز"، azat "آزادی"، handarz "اندرز"، pitgama "پیغام، سخن"، ništawana "سند نبشته"، patšegen "رونوشت"، gast pitgam "توبیخ"، srošya "تنبیهِ بدنی"، ganza "گنجینه"، و nidana "انبار"، و غیره. در حوزهی حقوقی مواردِ زیر بایست آورده شود: hanbag "انباز/شریک"، hangith "سهیم"، و adarang "بستانکار". در حیطهی خارجی اسناد تنوعی را ارائه میدهند: karbalta "سرپوس/کلاه"، sarbala "شلوار"، hamnika "کمربند"(یا "گردنبند")، ušarna "وسایل"، patpa "جیره"، zarnik "زرادخانه"، و انبوهی از واژگان که مرتبط با کشتیسازی هستند. این فهرستها به آسانی میتوانند از طریقِ اسنادِ موجود در منابع و از منابعِ دیگر تکمیل شوند. کتابِ اِستِر، به عبری، وقایعِ دربارِ هخامنشی را به تصویر میشد سرشار از وامواژههای ایرانی است.
ممکن است گفته شود، پس از بررسیِ تمامِ منابعِ موجود که عمدهترینِ حوزهی وامواژهها حوزهی اداری و قضایی است و واقعیتِ ارائه شده انواعِ تازهای است که در دورهی پارسی معرفی شده است. این، اتفاقاً در موردِ وامواژهی ایرانی در زبانهای دیگر صادق است. اسنادِ قُمران(طومارهای دریای مرده)نیز دارای واژههای ایرانی، برخی کهن و برخی نو، میباشند و جملهی بالا برای آنها نیز صادق است. در حقیقت، بررسیِ اولیهی وامواژههای ایرانی در گویشهای متأخرِ آرامی به نتایج مشابهی منجر شده است.(ص ۲۴۶_۲۴۵)
مأخذ:
Acta Iranica, Vol 2, Leiden, 1974, Jonas C. Greenfield: Iranian Vocabulary in Early Aramaic.
@atorabanorg
#زبانشناسی
#هخامنشی
#یهودیت_در_ایران
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
زبانِ آرامی در دورانِ باستان در مناطقی صحبت میشد که در تاریخِ کهن به زبانهای دیگر_اکدی و کنعانیِ کهن_بدان صحبت میشد. تعجبآور نیست که این زبانها در زمینههای مختلف تحتِتأثیرِ زبانِ آرامی قرار گرفتهاند. هنگامی که آرامی به زبانِ رایجِ امپراتوریهای آشوری و سپس بابلی تبدیل شد، توسطِ همهی مقاماتِ غیرِرسمی استفاده میشد و اصطلاحاتِ واژگانِ قانونی و رسمی گرفته شده از زبانِ اکدی در آن یافت میشود. با روی کار آمدنِ هخامنشیان در خاورِ نزدیک، زبانهای باستانیِ ایرانی (فارسی و مادیِ باستان)به موقعیتِ بااهمیتب رسیدند و بر زبانی که با آنها تماس گرفتند تأثیر گذاشتند. این تأثیرات، در درجهی نخست، در اکدی(بابلیِ نو)، آرامی، ارمنی، یونانی، عبری، و... دیده میشود. آرامی در سراسرِ امپراتوری بهعنوانِ یک نوع زبانِ رسمی یاری میکرد و به زودی خطِ آرامی برای زبانهای دیگر نیز پذیرفته شد. اسنادی از پاپیروس، چرم، خاکِ رس و سنگ از مصر تا هند پیدا شده است. در این مقاله ما بر روی مطالب حفظ شده در اسنادِ مکتوب به جای بقایای نقاشی متمرکز خواهیم شد. از مصر اسنادِ گوناگونی از سدهی پنجم پیش از میلاد در اختیار داریم. آنها در خرابههای پادگانِ نظامی در جزیرهی الفانتین در پای آبشارِ رودِ نیل(نزدیکِ سدِ آسوانِ امروزی)یافت شدهاند. اینها نامههای شخصی، اسنادِ حقوقی، تجاری و اداری و همچنین قطعه ترجمهای از سنگنبشتهی بیستونِ داریوشِ اول هستند. کشفِ مهمِ دیگر بسته نامههایی بود که از کنسولگریِ آرشام، فرماندارِ پارسیِ مصر بدست آمد. علاوه بر اینها کتابهای کتابمقدسیِ دانیال و عزرا نیز هستند که تا حدی به زبانِ آرامی نوشته شدهاند و از دورهی پارسی نشأت میگیرند. اصلاً شگفتآور نیست که وامواژههای ایرانی در این نوشتجات دائماً بکار رفته باشند.
در زمینهی اجرایی نامهای اداریِ زیر را میتوان یاد کرد: adargazraya "رایزنها"، hadabraya "معاشران"، ganzabaraya "خزانهداران"، ahašdarpanaya "شهربها"، databraya "افسرانِ قانون"، hamarkaraya "آمارگران"، همچنین patikarkar "تندیسساز"، warišbar "جنگلبان"، و karoza "پیکها"، و غیره. مفاهیم، هم انتزاعی و هم واقعی، مانند: data "قانون/داد"، raza "راز"، azat "آزادی"، handarz "اندرز"، pitgama "پیغام، سخن"، ništawana "سند نبشته"، patšegen "رونوشت"، gast pitgam "توبیخ"، srošya "تنبیهِ بدنی"، ganza "گنجینه"، و nidana "انبار"، و غیره. در حوزهی حقوقی مواردِ زیر بایست آورده شود: hanbag "انباز/شریک"، hangith "سهیم"، و adarang "بستانکار". در حیطهی خارجی اسناد تنوعی را ارائه میدهند: karbalta "سرپوس/کلاه"، sarbala "شلوار"، hamnika "کمربند"(یا "گردنبند")، ušarna "وسایل"، patpa "جیره"، zarnik "زرادخانه"، و انبوهی از واژگان که مرتبط با کشتیسازی هستند. این فهرستها به آسانی میتوانند از طریقِ اسنادِ موجود در منابع و از منابعِ دیگر تکمیل شوند. کتابِ اِستِر، به عبری، وقایعِ دربارِ هخامنشی را به تصویر میشد سرشار از وامواژههای ایرانی است.
ممکن است گفته شود، پس از بررسیِ تمامِ منابعِ موجود که عمدهترینِ حوزهی وامواژهها حوزهی اداری و قضایی است و واقعیتِ ارائه شده انواعِ تازهای است که در دورهی پارسی معرفی شده است. این، اتفاقاً در موردِ وامواژهی ایرانی در زبانهای دیگر صادق است. اسنادِ قُمران(طومارهای دریای مرده)نیز دارای واژههای ایرانی، برخی کهن و برخی نو، میباشند و جملهی بالا برای آنها نیز صادق است. در حقیقت، بررسیِ اولیهی وامواژههای ایرانی در گویشهای متأخرِ آرامی به نتایج مشابهی منجر شده است.(ص ۲۴۶_۲۴۵)
مأخذ:
Acta Iranica, Vol 2, Leiden, 1974, Jonas C. Greenfield: Iranian Vocabulary in Early Aramaic.
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
New Doc ۲۰۲۱-۰۵-۲۸ ۰۱.۱۱.۱۸.pdf
1.3 MB
ویس و رامین، داستانی با اصلی اشکانی
#اشکانی
#ساسانی
#زبانشناسی
#متون_پهلوی
#ساسانی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#داستانهای_تاریخی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
پیدیاف شده برای نخستین بار از کتابِ《امپراتوری اشکانی》، مجموعه مقالات، به کوششِ پرفسور ژوزف ویسهوفر
@atorabanorg
#اشکانی
#ساسانی
#زبانشناسی
#متون_پهلوی
#ساسانی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#داستانهای_تاریخی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
پیدیاف شده برای نخستین بار از کتابِ《امپراتوری اشکانی》، مجموعه مقالات، به کوششِ پرفسور ژوزف ویسهوفر
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (مرتضی حماسی)
ویس و رامین، داستانی با اصلی اشکانی
#اشکانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#زبانشناسی
#متون_پهلوی
#ساسانی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#داستانهای_تاریخی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
@atorabanorg
#اشکانی
#ساسانی
#کتاب_مرجع
#زبانشناسی
#متون_پهلوی
#ساسانی
#منابع_تاریخ_ایران_باستان
#داستانهای_تاریخی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
@atorabanorg