#خشم_منفعلانه
قسمت پنجم
پرخاشگری منفعلانه بیشتر می تواند کلامی باشد تا بدنی که طبعا برای تضعیف افراد ؛ تند تر و آسیب زننده تر است .
شاید اقوام، دوست و یا شریک عشقی داشته باشیم که بیان ش مثل خار در تن مان فرو برود !
و هنگامی که بخواهیم به این بی اعتنایی واکنش نشان دهیم و یا سعی در شفاف سازی معنایی رفتار ایشان کنیم احتمالا این جملات را از ایشان می شنویم: "شوخی کردم " یا" تو زیادی حساسی"
انها این رفتار را برای نامعتبر کردن ادراکات ما و به جهت پرهیز از مواجهه انجام می دهند ولی طبق گفته ی آلن دی جنرس : «شوخی یعنی وقتی که هر دو طرف بتوانند به یک جوک بخندند.»
انها بیش از اینکه بیان کنند واقعا چه فکری راجع به ما می کنند ؛ پیام های دردناکشان را به روش های غیر مستقیم یا کد شده به ما می رسانند تا ما را از پاسخ گویی به عمل خود خلع سلاح کنند.
این نظرات معمولا زمانی به سمت ما سرازیر می شود که می خواهند خود را بی اطلاع جلوه دهند و با بی قیدی عمیقی همراه می شود که نشان دهنده تعجب ایشان است.
این افراد دقیقا سعی در انتقال چیزی دارند . حرفهایشان را در لفافه می پیچند تا از پاسخ گویی راجع به رفتار یا سخنان شان اجتناب کنند .
خود من با خانمی دوست بودم که به شکلی جدی بر این شیوه از ابراز خود تکیه داشت.
نظرات کنایه آمیز و بی مقدمه اش در من احساس نقصان ایجاد می کرد و آزار دهنده بود . طوری که باعث می شد فکر کنم از درون از من متنفر است یا به من حسادت می کند. اگر من مصرانه به ادراک (رفتار درست )او پایبند نمی بودم به شکل جدی مورد سرزنش واقع می شدم . مهم نبود من چقدر در این دوره از دوستی مان حمایت کننده با بخشنده بودم . مادامی که رفتاری از من سر می زد که با انچه او دقیقا فکر می کرد هم خوانی نداشت او مرا دوست بد می خواند و با این عبارت مرا گوشمالی می داد.
این برای من دردناک بود . درست وقتی که تلاش می کردم یکی از موضوعات پیش آمد را حل کنم یک مشکل دیگر پدیدار میشد.
برای مدتی در رابطه با این دوستم گویی روی یک پوسته ی ترد و نازک قدم می زدم . قانون سیاه و سفید و ویژگی های مرزی و نارسیستی او باعث می شد کار کردن روی مشکلات و هم چنان نزدیک به هم ماندنمان غیر ممکن شود و این سعی و تلاش برای من به مثابه ی سم بود
پس از اینکه به اختلال مرزی اشراف پیدا کردم متوجه شدم که دوست قدیمی من این شکل تعامل را از کودکی یاد گرفته و به شکلی غیر قابل تغییر همان طوری که با او رفتار شده بود با من رفتار می کرد :" من حقیقتا نیاز دارم تو مرا دوست بداری" و دنیا او سفید و سیاه بود و در ان ادمهای خاکستری بی معنا بودند.
موضوعات رها شده گی و وابسته گی از کودکی زمینه رفتارهای پرخاشگرانه ی منفعلانه را فراهم می اورد ولی بعضا این تشخیص هم چنان دشوار است که چرا ما درگیر الگو های ناسالم و بی اثر با افرادی هستیم که برای ما مهمند. ایا ما از این هراس داریم که اگر با ایشان صادق باشیم انها از ما صرف نظر کنند ؟ ایا بیمناک ایم که در خلال پاسخگویی به احساسات خود کسی را از دست بدهیم ؟ ایا در کودکی دروغ می گفتیم که ارامش در خانه برقرار باشد و کسی تنبیه مان نکند؟
ایا والدین مان ظاهر رابطه شان را بدون احترام به احساس یا نیاز یکدیگر حفظ می کردند ؟
تمامی این موضوعات می تواند در عدم صداقت ما در بک رابطه عاطفی مهم موثر بوده باشد ولی ما بهای سنگینی را پرداخت می کنیم .
چرا که تمامی اینها موجب تضعیف احترام به خویش مان شده و فرصتهایی که میتوانستیم به دیگران بد هیم که انها نیز با ما با احترام رفتار کنند ( انها نیز همین رفتار را تکرار کنند) را از دست می دهیم.
اثر بوم رنگی اجتناب از ارتباط مستقیم نوعی کنترل موذیانه است که باعث می شود دیگران احساس نا امنی کرده و اعتمادشان نسبت به ما تضعیف یا سلب شود.
در میان تلاش برای برآمدن از عهده این احساسات دردناک ،در پاسخ، ایشان به روش های پرخاشگرانه یا اسیب رننده واکنش نشان می دهند.
اگر شما در اینکه کسی پی ببرد که با او در کجای رابطه ایستاده اید اهمال کرده باشید و او را مجبور به کارهای کثیف کرده باشید قطعا تنها یک انفصال و جدایی غیر محترمانه از ان رابطه را کسب می کنید.
روزی باید با کسی که ماهها یا سالها قبل با او چنین رفتاری کرده ایم رابطه مان را دوباره درست کنیم .
فراموش نکنید..این روز در راه ست و
چنانچه صراحت را در یک رابطه ندید بگیریم نباید از رفتارهای غیر محترمانه فرد در قبال تلاش برای از سرگیری رابطه شگفت زده شویم.
مگر اینکه مسولیت رفتار ناراحت کننده خود را پذیرفته و عذرخواهی کنیم . در این صورت شخص مقابل مایل به داشتن رابطه بیشتر با شما خواهد شد و هر دو مسئولانه تر گام بر خواهید داشت.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
قسمت پنجم
پرخاشگری منفعلانه بیشتر می تواند کلامی باشد تا بدنی که طبعا برای تضعیف افراد ؛ تند تر و آسیب زننده تر است .
شاید اقوام، دوست و یا شریک عشقی داشته باشیم که بیان ش مثل خار در تن مان فرو برود !
و هنگامی که بخواهیم به این بی اعتنایی واکنش نشان دهیم و یا سعی در شفاف سازی معنایی رفتار ایشان کنیم احتمالا این جملات را از ایشان می شنویم: "شوخی کردم " یا" تو زیادی حساسی"
انها این رفتار را برای نامعتبر کردن ادراکات ما و به جهت پرهیز از مواجهه انجام می دهند ولی طبق گفته ی آلن دی جنرس : «شوخی یعنی وقتی که هر دو طرف بتوانند به یک جوک بخندند.»
انها بیش از اینکه بیان کنند واقعا چه فکری راجع به ما می کنند ؛ پیام های دردناکشان را به روش های غیر مستقیم یا کد شده به ما می رسانند تا ما را از پاسخ گویی به عمل خود خلع سلاح کنند.
این نظرات معمولا زمانی به سمت ما سرازیر می شود که می خواهند خود را بی اطلاع جلوه دهند و با بی قیدی عمیقی همراه می شود که نشان دهنده تعجب ایشان است.
این افراد دقیقا سعی در انتقال چیزی دارند . حرفهایشان را در لفافه می پیچند تا از پاسخ گویی راجع به رفتار یا سخنان شان اجتناب کنند .
خود من با خانمی دوست بودم که به شکلی جدی بر این شیوه از ابراز خود تکیه داشت.
نظرات کنایه آمیز و بی مقدمه اش در من احساس نقصان ایجاد می کرد و آزار دهنده بود . طوری که باعث می شد فکر کنم از درون از من متنفر است یا به من حسادت می کند. اگر من مصرانه به ادراک (رفتار درست )او پایبند نمی بودم به شکل جدی مورد سرزنش واقع می شدم . مهم نبود من چقدر در این دوره از دوستی مان حمایت کننده با بخشنده بودم . مادامی که رفتاری از من سر می زد که با انچه او دقیقا فکر می کرد هم خوانی نداشت او مرا دوست بد می خواند و با این عبارت مرا گوشمالی می داد.
این برای من دردناک بود . درست وقتی که تلاش می کردم یکی از موضوعات پیش آمد را حل کنم یک مشکل دیگر پدیدار میشد.
برای مدتی در رابطه با این دوستم گویی روی یک پوسته ی ترد و نازک قدم می زدم . قانون سیاه و سفید و ویژگی های مرزی و نارسیستی او باعث می شد کار کردن روی مشکلات و هم چنان نزدیک به هم ماندنمان غیر ممکن شود و این سعی و تلاش برای من به مثابه ی سم بود
پس از اینکه به اختلال مرزی اشراف پیدا کردم متوجه شدم که دوست قدیمی من این شکل تعامل را از کودکی یاد گرفته و به شکلی غیر قابل تغییر همان طوری که با او رفتار شده بود با من رفتار می کرد :" من حقیقتا نیاز دارم تو مرا دوست بداری" و دنیا او سفید و سیاه بود و در ان ادمهای خاکستری بی معنا بودند.
موضوعات رها شده گی و وابسته گی از کودکی زمینه رفتارهای پرخاشگرانه ی منفعلانه را فراهم می اورد ولی بعضا این تشخیص هم چنان دشوار است که چرا ما درگیر الگو های ناسالم و بی اثر با افرادی هستیم که برای ما مهمند. ایا ما از این هراس داریم که اگر با ایشان صادق باشیم انها از ما صرف نظر کنند ؟ ایا بیمناک ایم که در خلال پاسخگویی به احساسات خود کسی را از دست بدهیم ؟ ایا در کودکی دروغ می گفتیم که ارامش در خانه برقرار باشد و کسی تنبیه مان نکند؟
ایا والدین مان ظاهر رابطه شان را بدون احترام به احساس یا نیاز یکدیگر حفظ می کردند ؟
تمامی این موضوعات می تواند در عدم صداقت ما در بک رابطه عاطفی مهم موثر بوده باشد ولی ما بهای سنگینی را پرداخت می کنیم .
چرا که تمامی اینها موجب تضعیف احترام به خویش مان شده و فرصتهایی که میتوانستیم به دیگران بد هیم که انها نیز با ما با احترام رفتار کنند ( انها نیز همین رفتار را تکرار کنند) را از دست می دهیم.
اثر بوم رنگی اجتناب از ارتباط مستقیم نوعی کنترل موذیانه است که باعث می شود دیگران احساس نا امنی کرده و اعتمادشان نسبت به ما تضعیف یا سلب شود.
در میان تلاش برای برآمدن از عهده این احساسات دردناک ،در پاسخ، ایشان به روش های پرخاشگرانه یا اسیب رننده واکنش نشان می دهند.
اگر شما در اینکه کسی پی ببرد که با او در کجای رابطه ایستاده اید اهمال کرده باشید و او را مجبور به کارهای کثیف کرده باشید قطعا تنها یک انفصال و جدایی غیر محترمانه از ان رابطه را کسب می کنید.
روزی باید با کسی که ماهها یا سالها قبل با او چنین رفتاری کرده ایم رابطه مان را دوباره درست کنیم .
فراموش نکنید..این روز در راه ست و
چنانچه صراحت را در یک رابطه ندید بگیریم نباید از رفتارهای غیر محترمانه فرد در قبال تلاش برای از سرگیری رابطه شگفت زده شویم.
مگر اینکه مسولیت رفتار ناراحت کننده خود را پذیرفته و عذرخواهی کنیم . در این صورت شخص مقابل مایل به داشتن رابطه بیشتر با شما خواهد شد و هر دو مسئولانه تر گام بر خواهید داشت.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
#خشم_منفعلانه
قسمت آخر
بازسازی:
هنگامی که به مکالمه ای دشوار با کسی فکر می کنید ؛موضوع در بخاطر اوردن این است که احساسات مانند یک پیاز لایه لایه است.
لایه اول پیچیده است و در واقع لایه بیرونی درست مثل اولین لایه از هیجانات مانند ترس، ناراحتی می باشد .مانند این است که بگویید:"من احتمال میدهم که مکالمه ای بسیار دشوار با شما داشته باشم و نیاز دارم با تو باشم و این به من حس :(شرم ، ترس، دلواپسی ، ناراحتی و معذبی و ... ) می دهد"
حالا شما دقیقا توجه ایشان را به خوبی به یک هم دردی جلب کرده اید. به نظر شما چند درصد از مردم با مواجهه راحت هستند ؟!!
خواه ناخواه همین امر تمام دیالوگ را راه می اندازد و به شما اجازه می دهد موضوع را در دست داشته و به جریان بیندازید
تنها با بیان احساس واقعی تان ؛ نخست خود جریان را ساده می کنید .
هدف اصلی من در اینجا این است که به شما یاد دهم معنای مواجهه این است که به ا فراد بگویید واقعیت برای شما چیست ؟ بنابراین چرا مواجهه باید چیز بدی باشد ؟! در این تعامل بی توجهی یا بی مهری دیده نمی شود. و از جایی صادق و از درون شما بیرون می آید.
سهیم شدن خود واقعی ما همیشه احساسات مضطربانه ی ما را فراخوان می کند. چرا که آسیب پذیر بودن به آسانی اتفاق نمی افتد! و شهامت میطلبد.
عاقبت زمانی که این امر را می پذیریم می توانیم با تمرین این مهارت ها به فرصت ها خوش امد بگوییم و بهتر و بهتر شویم. شما نمی توانید مواجهه کسی را کنترل یا پیش بینی کنید.ولی می توانید در آن عمل شرکت کنید و این امر مهمترین قسمت این تمرین است
می توانید (مانند روان درمانگران) به سلامت کامل روانی برسید. این تلاش سخت درمانی به شما کمک می کند که در یک موقعیت اثرگذار چگونه با موضوعات دشوار مواجه شوید و بتوانید انرژی زیادی در فرآیند آزاد کنید.
می باید هنگامی که با خود هستید توانایی ملاحظه احساسات دیگران را کسب کنید. می توانید بجای پنهان کردن شروع به اعتماد کردن و احترام گذاشتن و عمل کردن به احساسات خود نموده یا توجه بیشتری به پیرامون خود نشان دهید ولی مهم ترین چیز این است که شما اجازه می دهید رفتار پرخاشگرانه ی منفعل که روابط گذشته شما را نابود ساخته از شما دور شود. مادامی که مهارت های کلامی و صمیمانه را می سازید آینده خود را بهبود می بخشید.
اگر فکر می کنید می توانید چنین فرصتی را بدهید مزایا می توانند بزرگ باشند و شما قادر به لذت بردن از تمامیت خود می شوید ، در حالی که سعی می کنید این را در یاد نگه دارید به کار خود بپردازید .
I: -تمامیت
تمامیت یعنی همان کاری را انجام دهی که می گویی مخصوصا هنگامی که وضعیت بسیار دشوار یا ناخوش آیند باشد . چرا که اگر این وضعیت آسان بود همه آنرا انجام می دادند.
شهامت :
شهامت یعنب بقدر کفایت چنان خود را بشناسید که قادر به پذیرش و در آغوش گرفتن نا امنی ها و کاستی های خود به اندازه نقاط قوتتان باشید
و این ریسک را بکنید که فردی که برایتان مهم است نیز می تواند این رفتار را داشته باشد
مسولیت هیجانی
مسولیت هیجانی یعنی آگاهانه رفتار کردن به قصد ملاحظه حال دیگران و نه فقط خود شما و احترام گذاشتن به ایشان به قدری که پیام های درست و واضحی برایشان بفرستید نه ملغمه ای از پیام ها
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
قسمت آخر
بازسازی:
هنگامی که به مکالمه ای دشوار با کسی فکر می کنید ؛موضوع در بخاطر اوردن این است که احساسات مانند یک پیاز لایه لایه است.
لایه اول پیچیده است و در واقع لایه بیرونی درست مثل اولین لایه از هیجانات مانند ترس، ناراحتی می باشد .مانند این است که بگویید:"من احتمال میدهم که مکالمه ای بسیار دشوار با شما داشته باشم و نیاز دارم با تو باشم و این به من حس :(شرم ، ترس، دلواپسی ، ناراحتی و معذبی و ... ) می دهد"
حالا شما دقیقا توجه ایشان را به خوبی به یک هم دردی جلب کرده اید. به نظر شما چند درصد از مردم با مواجهه راحت هستند ؟!!
خواه ناخواه همین امر تمام دیالوگ را راه می اندازد و به شما اجازه می دهد موضوع را در دست داشته و به جریان بیندازید
تنها با بیان احساس واقعی تان ؛ نخست خود جریان را ساده می کنید .
هدف اصلی من در اینجا این است که به شما یاد دهم معنای مواجهه این است که به ا فراد بگویید واقعیت برای شما چیست ؟ بنابراین چرا مواجهه باید چیز بدی باشد ؟! در این تعامل بی توجهی یا بی مهری دیده نمی شود. و از جایی صادق و از درون شما بیرون می آید.
سهیم شدن خود واقعی ما همیشه احساسات مضطربانه ی ما را فراخوان می کند. چرا که آسیب پذیر بودن به آسانی اتفاق نمی افتد! و شهامت میطلبد.
عاقبت زمانی که این امر را می پذیریم می توانیم با تمرین این مهارت ها به فرصت ها خوش امد بگوییم و بهتر و بهتر شویم. شما نمی توانید مواجهه کسی را کنترل یا پیش بینی کنید.ولی می توانید در آن عمل شرکت کنید و این امر مهمترین قسمت این تمرین است
می توانید (مانند روان درمانگران) به سلامت کامل روانی برسید. این تلاش سخت درمانی به شما کمک می کند که در یک موقعیت اثرگذار چگونه با موضوعات دشوار مواجه شوید و بتوانید انرژی زیادی در فرآیند آزاد کنید.
می باید هنگامی که با خود هستید توانایی ملاحظه احساسات دیگران را کسب کنید. می توانید بجای پنهان کردن شروع به اعتماد کردن و احترام گذاشتن و عمل کردن به احساسات خود نموده یا توجه بیشتری به پیرامون خود نشان دهید ولی مهم ترین چیز این است که شما اجازه می دهید رفتار پرخاشگرانه ی منفعل که روابط گذشته شما را نابود ساخته از شما دور شود. مادامی که مهارت های کلامی و صمیمانه را می سازید آینده خود را بهبود می بخشید.
اگر فکر می کنید می توانید چنین فرصتی را بدهید مزایا می توانند بزرگ باشند و شما قادر به لذت بردن از تمامیت خود می شوید ، در حالی که سعی می کنید این را در یاد نگه دارید به کار خود بپردازید .
I: -تمامیت
تمامیت یعنی همان کاری را انجام دهی که می گویی مخصوصا هنگامی که وضعیت بسیار دشوار یا ناخوش آیند باشد . چرا که اگر این وضعیت آسان بود همه آنرا انجام می دادند.
شهامت :
شهامت یعنب بقدر کفایت چنان خود را بشناسید که قادر به پذیرش و در آغوش گرفتن نا امنی ها و کاستی های خود به اندازه نقاط قوتتان باشید
و این ریسک را بکنید که فردی که برایتان مهم است نیز می تواند این رفتار را داشته باشد
مسولیت هیجانی
مسولیت هیجانی یعنی آگاهانه رفتار کردن به قصد ملاحظه حال دیگران و نه فقط خود شما و احترام گذاشتن به ایشان به قدری که پیام های درست و واضحی برایشان بفرستید نه ملغمه ای از پیام ها
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
Forwarded from مشاوره خانواده و رواندرمانی
#خشم_منفعلانه
شناخت خشم منفعلانه (passive aggression)
قسمت اول
آیا تا به حال با معشوقتان در موقعیتی قرار گرفته اید که ناگهان از توجه یا عطوفت با شما صرف نظر یا عقب نشینی کرده و رفتار و پاسخ هایی کاملا متفاوت از قبل بروز دهد ؟ و یا با شروع احساس سردر گمی در یک رابطه از اینکه نمی دانید که در چه جایگاهی نسبت به ایشان قرار گرفته اید؟
دردناک تر اینکه چرا برخی از افراد که با ایشان احساس نزدیکی بیشتری دارید به شما اصلا تلفن نمی کنند و یا تلفن های شما را پاسخ نمی دهند ؟
بی شک این شما را به مرز جنون می رساند و شما سعی در کشف این دارید که چه کرده اید و یا کدام حرف تان (کلام) بین شما و او فاصله انداخته است و آرزو می کنید او به شما بگوید دقیقا چه اتفاقی در حال رخ دادن است تا شما بتوانید آنرا بازسازی و جبران کنید.
بسیار خب ! شما تنها نیستید.
صراحتا باید گفت این امر احتمالآ برای هر یک از ما،در یک یاچند زمان مختلف رخ داده است ، خواه در یک رابطه عاشقانه و خواه در یک رابطه ی دوستانه. ما زخمی شده ایم !
مدیریت کردن وضعیتی که در آن شخصی ارزشمند را از دست داده ایم بسیار دشوار است ولی احساس ندیده گرفته شدن و یا دست کم گرفته شدن از جانب آنها توهین را هم به زخم مان اضافه می کند.
چنانچه ظرفیت رویارویی و حل و فصل تعارضات را داشته باشیم ولی فرد مقابل ما به جای بحث و گفنگو راجع به نگرانی ها و مسايل به شکلی هیجانی از رابطه خارج شود این امر نوعی خیانت به اعتماد ما بوده و در آنچه با فرد مقابل سهیم می شویم تاثیر گذار می باشد.
به هنگام وقوع این اتفاق در ما حس حقارت و ناکافی بودن و یا خشم ایجاد می شود. گویی فرد مقابل به شکلی منفعلانه در حال گفتن این جمله است : "من در تو ظرفیت حل و فصل موضوعی که بین مان پیش آمده را نمی بینم." یا "من در سهیم شدن حس هایم با تو راحت نیستم" و یا "تو و احساساتت برای من اهمیتی ندارید." و "این برای من خیلی راحت تر است که این رابطه را از دست بدهم و نا پدید شوم تا اینکه شجاعت مورد نیازم را برای درست کردن رابطه فراخوان کنم."
مطمئن نیستم که این دلداری باشد
ولی آنها با این جملات به شما نشان می دهند که چگونه در کودکی با آنها رفتار شده و رها شده اند و موضوعات حل نشده کودکی همیشه در بزرگسالی تکرار می شود.
پرخاشگری منفعلانه مشخصا تنها نشانه ای از موضاعات عمیق تر است. ضعف در ارزش شخصی ، ویژگی های اختلالات شخصیتی (مرزی، اجتنابی، نارسیستی، ضد اجتماع و غیره) و ترس عمومی از مواجهه با مسایل زندگی با نزدیکان عاطفی شان ست.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
شناخت خشم منفعلانه (passive aggression)
قسمت اول
آیا تا به حال با معشوقتان در موقعیتی قرار گرفته اید که ناگهان از توجه یا عطوفت با شما صرف نظر یا عقب نشینی کرده و رفتار و پاسخ هایی کاملا متفاوت از قبل بروز دهد ؟ و یا با شروع احساس سردر گمی در یک رابطه از اینکه نمی دانید که در چه جایگاهی نسبت به ایشان قرار گرفته اید؟
دردناک تر اینکه چرا برخی از افراد که با ایشان احساس نزدیکی بیشتری دارید به شما اصلا تلفن نمی کنند و یا تلفن های شما را پاسخ نمی دهند ؟
بی شک این شما را به مرز جنون می رساند و شما سعی در کشف این دارید که چه کرده اید و یا کدام حرف تان (کلام) بین شما و او فاصله انداخته است و آرزو می کنید او به شما بگوید دقیقا چه اتفاقی در حال رخ دادن است تا شما بتوانید آنرا بازسازی و جبران کنید.
بسیار خب ! شما تنها نیستید.
صراحتا باید گفت این امر احتمالآ برای هر یک از ما،در یک یاچند زمان مختلف رخ داده است ، خواه در یک رابطه عاشقانه و خواه در یک رابطه ی دوستانه. ما زخمی شده ایم !
مدیریت کردن وضعیتی که در آن شخصی ارزشمند را از دست داده ایم بسیار دشوار است ولی احساس ندیده گرفته شدن و یا دست کم گرفته شدن از جانب آنها توهین را هم به زخم مان اضافه می کند.
چنانچه ظرفیت رویارویی و حل و فصل تعارضات را داشته باشیم ولی فرد مقابل ما به جای بحث و گفنگو راجع به نگرانی ها و مسايل به شکلی هیجانی از رابطه خارج شود این امر نوعی خیانت به اعتماد ما بوده و در آنچه با فرد مقابل سهیم می شویم تاثیر گذار می باشد.
به هنگام وقوع این اتفاق در ما حس حقارت و ناکافی بودن و یا خشم ایجاد می شود. گویی فرد مقابل به شکلی منفعلانه در حال گفتن این جمله است : "من در تو ظرفیت حل و فصل موضوعی که بین مان پیش آمده را نمی بینم." یا "من در سهیم شدن حس هایم با تو راحت نیستم" و یا "تو و احساساتت برای من اهمیتی ندارید." و "این برای من خیلی راحت تر است که این رابطه را از دست بدهم و نا پدید شوم تا اینکه شجاعت مورد نیازم را برای درست کردن رابطه فراخوان کنم."
مطمئن نیستم که این دلداری باشد
ولی آنها با این جملات به شما نشان می دهند که چگونه در کودکی با آنها رفتار شده و رها شده اند و موضوعات حل نشده کودکی همیشه در بزرگسالی تکرار می شود.
پرخاشگری منفعلانه مشخصا تنها نشانه ای از موضاعات عمیق تر است. ضعف در ارزش شخصی ، ویژگی های اختلالات شخصیتی (مرزی، اجتنابی، نارسیستی، ضد اجتماع و غیره) و ترس عمومی از مواجهه با مسایل زندگی با نزدیکان عاطفی شان ست.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
Forwarded from مشاوره خانواده و رواندرمانی
#خشم_منفعلانه
قسمت دوم
چنانچه شما تجربیات آزار دهنده و مضر کودکی تان که منجر به ناامنی شما می شوند را حل وفصل نکرده یا التیام نبخشید هر کسی که با شما به طریق مشابه رابطه برقرار کند بی درنگ شما را به عقب نشینی وا می دارد.
شخصیت بعضی ها می تواند به شکل طبیعی مستقیم تر و یا مواجهه پذیر تر از شما باشد.
ایشان ممکن است دارای صفاتی باشند که بسیار واقعی و یا خشن و کنترل کننده به نظر برسند ولی این امکان وجود دارد که نسبت به وجود چنین جنبه هایی در خود که دیگران را می ترساند کاملا ناآگاه باشند.
ویژگی های یک شخصیت قوی می تواند آنها را تهدید آمیز نشان دهد. و باعث شود شما تا حد امکان از ایشان دوری کنید.
بهترین روش برای تعامل با این تیپ شخصی ، این است که به ایشان بگویید رفتارشان چگونه بر شما تاثیر می گذارد....
می توانید از این جملات استفاده کنید :
" من احساس خشم ، نا امیدی و دفاع دارم و بطور غریزی در حال ساکت شدن یا دور شدن از خودم هستم . " یا " رفتار تو به من احساس خطر ، نا امنی و ترس می دهد و باعث می شود از خودم محافظت کرده و از تو دوری کنم"
این به آنها نشان می دهد که رفتارشان توسط شما چگونه درک می شود و به ایشان راجع به نیاز های شما هشدار می دهد.
شما همچنین میباید محدودیت و مرزهایی برای اینکه افراد چگونه با شما صحبت کنند را نیز تعریف کنید . مخصوصا در محیط های کاری بسیار مفید میباشد ، به این دلیل که هیچ عذری برای سو استفاده وجود نداشته باشد.
این کار را به طریقی که شکل ارتباط تان و توانایی خودتان اقتضا میکند انجام دهید .
در اینجا به یک نمونه توجه کنید :
"ببخشید ولی تن صدای شما به نظر من توهین آمیز می آید و برای من قابل پذیرش نیست هر زمان که حس کردید در شرایطی آرامتر و محترمانه تر می توانید به من نزدیک شوید خوشحال می شوم آنچه می خواهی بگویی را بشنوم و به بهترین شکل ممکن به تو پاسخ دهم" و سپس خود را از این فرد جدا کنید.
بدینگونه، نه گستاخ بوده اید و نه سخت و
تنها از ایشان خواسته اید به شکلی با شما رفتار کنند که قادر به پاسخگویی به نیازهای ایشان باشید.
پی آمد و نتیجه ای که ایشان به دنبال آن هستند ممکن است همیشه دست یافتنی نباشد ولی شما با این روش دست کم به ایشان اجازه می دهید بدانند برای ارائه ی بهترین تصویر از خود به چه چیزهایی نیاز دارید. هم چنین در این فرایند بیشتر از خود مراقبت می کنید.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
قسمت دوم
چنانچه شما تجربیات آزار دهنده و مضر کودکی تان که منجر به ناامنی شما می شوند را حل وفصل نکرده یا التیام نبخشید هر کسی که با شما به طریق مشابه رابطه برقرار کند بی درنگ شما را به عقب نشینی وا می دارد.
شخصیت بعضی ها می تواند به شکل طبیعی مستقیم تر و یا مواجهه پذیر تر از شما باشد.
ایشان ممکن است دارای صفاتی باشند که بسیار واقعی و یا خشن و کنترل کننده به نظر برسند ولی این امکان وجود دارد که نسبت به وجود چنین جنبه هایی در خود که دیگران را می ترساند کاملا ناآگاه باشند.
ویژگی های یک شخصیت قوی می تواند آنها را تهدید آمیز نشان دهد. و باعث شود شما تا حد امکان از ایشان دوری کنید.
بهترین روش برای تعامل با این تیپ شخصی ، این است که به ایشان بگویید رفتارشان چگونه بر شما تاثیر می گذارد....
می توانید از این جملات استفاده کنید :
" من احساس خشم ، نا امیدی و دفاع دارم و بطور غریزی در حال ساکت شدن یا دور شدن از خودم هستم . " یا " رفتار تو به من احساس خطر ، نا امنی و ترس می دهد و باعث می شود از خودم محافظت کرده و از تو دوری کنم"
این به آنها نشان می دهد که رفتارشان توسط شما چگونه درک می شود و به ایشان راجع به نیاز های شما هشدار می دهد.
شما همچنین میباید محدودیت و مرزهایی برای اینکه افراد چگونه با شما صحبت کنند را نیز تعریف کنید . مخصوصا در محیط های کاری بسیار مفید میباشد ، به این دلیل که هیچ عذری برای سو استفاده وجود نداشته باشد.
این کار را به طریقی که شکل ارتباط تان و توانایی خودتان اقتضا میکند انجام دهید .
در اینجا به یک نمونه توجه کنید :
"ببخشید ولی تن صدای شما به نظر من توهین آمیز می آید و برای من قابل پذیرش نیست هر زمان که حس کردید در شرایطی آرامتر و محترمانه تر می توانید به من نزدیک شوید خوشحال می شوم آنچه می خواهی بگویی را بشنوم و به بهترین شکل ممکن به تو پاسخ دهم" و سپس خود را از این فرد جدا کنید.
بدینگونه، نه گستاخ بوده اید و نه سخت و
تنها از ایشان خواسته اید به شکلی با شما رفتار کنند که قادر به پاسخگویی به نیازهای ایشان باشید.
پی آمد و نتیجه ای که ایشان به دنبال آن هستند ممکن است همیشه دست یافتنی نباشد ولی شما با این روش دست کم به ایشان اجازه می دهید بدانند برای ارائه ی بهترین تصویر از خود به چه چیزهایی نیاز دارید. هم چنین در این فرایند بیشتر از خود مراقبت می کنید.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
Forwarded from مشاوره خانواده و رواندرمانی
#خشم_منفعلانه
قسمت سوم
چنانچه شما دارای هرگونه تجربه ی سو رفتار در رابطه تان هستید و اگر به شکلی متناوب توسط اینگونه افراد کنترل میشوید این امکان وجود دارد که شما با شخصیتی مرزی یا نارسییتیک در رابطه هستید.
لازم است در خصوص این اختلالات شخصیتی بیشتر بدانید تا بتوانید بین تعارضات رابطه ایِ عادی و الگوهای رفتاری نامتعارف تفاوت قایل شوید.
"حقیقت این است که من خیلی ترسیده ام"
وقتی به جای گفتن اینکه چه اتفاقی در درون مان رخ می دهد ، ویا اینکه چه احساساتی در درونمان هست ؛
با عقب نشینی و یا دور شدن ،خود را بیان می کنیم در واقع در حال استفاده از یک
تاکتیک اجتنابی بر اساس ترس هستیم .
بسیاری از ما با آشوب و وحشت مواجهه ایم. چراغی که در مواجهه با احساس ناخوشایندی در ما روشن میگردد.
ولی موضوع این است :مادامی که در بیان مقصود مان اهمال می کنیم و یا انچه می گوییم با آنچه حقیقت دارد متفاوت است؛( بدون آنکه چه اندازه فکر می کنیم که رفتار و اندیشه مان با هم یکسانند)؛ در حال انفعال و گریز هستیم.
وقتی بجای روبرو شدن با یک موقعیت و بیان حقایق درونمان بشکل کلامی ؛ رابطه را از دست میدهیم و یا از شغلمان اخراج می گردیم؛ معمولا مشکل از آنچه در آغاز به نظر می رسید جدی تر شده و تمامیت شخصی مان را از میان می برد .
اجتناب از برقراری ارتباط مستقیم مانع از تحلیل و شفاف سازی می شود و همین امر میتواند برای فرد مقابل نا عادلانه باشد .
در اینجا نمونه هایی از متداول ترین عذر و بهانه های اجتنابی را مرور می کنیم :
"غرق کار بودم" یا" سرم خیلی شلوغ بود"
مریض بودم و یا وقت نشد
وقتی به شکل روتین از کلمه "شلوغ" استفاده می کنیم در حقیقت در حال سر باز زدن از انجام رفتاری هستیم که فکر می کنیم، درست و احترام آمیز است. حال آنکه این برخورد ما از طرف شخص مقابل عذری نابجا و غیر قابل قبول به شمار می آید.
چنانچه به افراد در خصوص اثر رفتاری که با شما داشته اند باز خورد ندهید در واقع انها را از قرار گرفتن در مسیر رشد و تکامل محروم ساخته اید. وقتی کسی پایش را روی پنجه ی شما می گذارد طبعا عکس العمل شما این است :"آخ"!
در غیر این صورت آنها چطور باید بفهمند که به شما آسیب رسانده اند ؟!
اگر مصرانه منتظرید که خانواده ، عشق و دوستانتان نیازها و احساسات شما را گمانه زنی کنند احتمالا دارای ویژگی های هستید که موجب اسیب به دیگران میگردد.
صراحتا مشاهده کرده اید افرادی که پرخاشگری منفعلانه دارند اغلب قابل اعتماد نیستند.
اگر قادر نباشم به افرادی اعتماد کنم که بتوانند با من صادق باشند ، انها حس امنیت مرا با خود شان از دست داده و حفظ رابطه ام با ایشان در دراز مدت امکان پذیر نخواهد بود.
شخصیت های اجتنابی در کودکی شکل می گیرند . هنگامی که بسیاری از ما می فهمیم که داشتن یک شنونده متوجه و پذیرا ، کسی که ما را بشنود و درک کند و به نیازها و احساسات مان پاسخ دهد غیر ممکن است و از داشتن چنین مراقبینی محرومیم.
بزرگتر که می شویم، والدین مان حالت تدافعی بیشتری در خصوص اشتباهات و کاستی هاشان به خود می گیرند و طوری رفتار می کنند که به نظر می رسد اشتباه از ما بوده (و طوری رفتار می کنند که بنظر می رسد ماییم که مرتکب اشتباه شده ایم)! و سپس مواجهه ی ما را با رفتن در ابعاد احساسی نظیر گریه کردن و یا احساس گناه دادن در هم می شکنند.
آنهم درست زمانی که ما به یک حس و حال عصبی و دردناک و یا حقیقتی دشوار نزدیک می شویم .
والدین خودشیفته و یا همسری با اختلال شخصیت مرزی قادرند با استفاده از این ویژه گی آسیب زننده؛ خود را قربانی و فدایی نشان دهند و تمام بار گناه را بر دوش شما بگذارند و سخت شما را بدهکار خویش نشان دهند.
" همیشه و خیلی سخت تلاشم بر این بوده که مادر خوبی باشم"
و این درست همان زمانی ست که ما با احساس گناه کردن ؛ نگرانی ها و نیازهای خود را رها کرده ، به آرامش خود پایان داده و خیال انها را راحت می کنیم و با تجربه احساس گناه منفعلانه رفتار می کنیم.
هنگامی که تحت تاثیر هیجانات مخرب دیگران دچار حس گناه یا ترس می شویم ، طبیعی ترین عکس العمل این است که کنار بکشیم.
ولی درست در لحظه ای که این اتفاق می افتد و ما منفعلانه فرصتی برای بیان مستقیم خود را از دست میدهیم.
زمانی که تمامی هیجانات ما میتوتند به ایشان انتقال کرده و در واقع نوعی دفاع در برابر پذیرش هرگونه مسئولیت برای رفتار صدمه زننده انها بهمراه مسئولیت پذیری ایشان به نیازهای ما؛از دست میرود.
والدین ما می توانند از این استراتژی دفاعی برای اجتناب از مواجهه و دور شدن از hot seat (صندلی داغ پاسخگویی)استفاده کنند.
می توانند با گریستن و یا با صحبت راجع به دردها، رنجش ها و یا کشمش هایشان باعث انتقال تمرکز و توجه مابروی خودمان و نه بروی رفتار انها شوند.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
قسمت سوم
چنانچه شما دارای هرگونه تجربه ی سو رفتار در رابطه تان هستید و اگر به شکلی متناوب توسط اینگونه افراد کنترل میشوید این امکان وجود دارد که شما با شخصیتی مرزی یا نارسییتیک در رابطه هستید.
لازم است در خصوص این اختلالات شخصیتی بیشتر بدانید تا بتوانید بین تعارضات رابطه ایِ عادی و الگوهای رفتاری نامتعارف تفاوت قایل شوید.
"حقیقت این است که من خیلی ترسیده ام"
وقتی به جای گفتن اینکه چه اتفاقی در درون مان رخ می دهد ، ویا اینکه چه احساساتی در درونمان هست ؛
با عقب نشینی و یا دور شدن ،خود را بیان می کنیم در واقع در حال استفاده از یک
تاکتیک اجتنابی بر اساس ترس هستیم .
بسیاری از ما با آشوب و وحشت مواجهه ایم. چراغی که در مواجهه با احساس ناخوشایندی در ما روشن میگردد.
ولی موضوع این است :مادامی که در بیان مقصود مان اهمال می کنیم و یا انچه می گوییم با آنچه حقیقت دارد متفاوت است؛( بدون آنکه چه اندازه فکر می کنیم که رفتار و اندیشه مان با هم یکسانند)؛ در حال انفعال و گریز هستیم.
وقتی بجای روبرو شدن با یک موقعیت و بیان حقایق درونمان بشکل کلامی ؛ رابطه را از دست میدهیم و یا از شغلمان اخراج می گردیم؛ معمولا مشکل از آنچه در آغاز به نظر می رسید جدی تر شده و تمامیت شخصی مان را از میان می برد .
اجتناب از برقراری ارتباط مستقیم مانع از تحلیل و شفاف سازی می شود و همین امر میتواند برای فرد مقابل نا عادلانه باشد .
در اینجا نمونه هایی از متداول ترین عذر و بهانه های اجتنابی را مرور می کنیم :
"غرق کار بودم" یا" سرم خیلی شلوغ بود"
مریض بودم و یا وقت نشد
وقتی به شکل روتین از کلمه "شلوغ" استفاده می کنیم در حقیقت در حال سر باز زدن از انجام رفتاری هستیم که فکر می کنیم، درست و احترام آمیز است. حال آنکه این برخورد ما از طرف شخص مقابل عذری نابجا و غیر قابل قبول به شمار می آید.
چنانچه به افراد در خصوص اثر رفتاری که با شما داشته اند باز خورد ندهید در واقع انها را از قرار گرفتن در مسیر رشد و تکامل محروم ساخته اید. وقتی کسی پایش را روی پنجه ی شما می گذارد طبعا عکس العمل شما این است :"آخ"!
در غیر این صورت آنها چطور باید بفهمند که به شما آسیب رسانده اند ؟!
اگر مصرانه منتظرید که خانواده ، عشق و دوستانتان نیازها و احساسات شما را گمانه زنی کنند احتمالا دارای ویژگی های هستید که موجب اسیب به دیگران میگردد.
صراحتا مشاهده کرده اید افرادی که پرخاشگری منفعلانه دارند اغلب قابل اعتماد نیستند.
اگر قادر نباشم به افرادی اعتماد کنم که بتوانند با من صادق باشند ، انها حس امنیت مرا با خود شان از دست داده و حفظ رابطه ام با ایشان در دراز مدت امکان پذیر نخواهد بود.
شخصیت های اجتنابی در کودکی شکل می گیرند . هنگامی که بسیاری از ما می فهمیم که داشتن یک شنونده متوجه و پذیرا ، کسی که ما را بشنود و درک کند و به نیازها و احساسات مان پاسخ دهد غیر ممکن است و از داشتن چنین مراقبینی محرومیم.
بزرگتر که می شویم، والدین مان حالت تدافعی بیشتری در خصوص اشتباهات و کاستی هاشان به خود می گیرند و طوری رفتار می کنند که به نظر می رسد اشتباه از ما بوده (و طوری رفتار می کنند که بنظر می رسد ماییم که مرتکب اشتباه شده ایم)! و سپس مواجهه ی ما را با رفتن در ابعاد احساسی نظیر گریه کردن و یا احساس گناه دادن در هم می شکنند.
آنهم درست زمانی که ما به یک حس و حال عصبی و دردناک و یا حقیقتی دشوار نزدیک می شویم .
والدین خودشیفته و یا همسری با اختلال شخصیت مرزی قادرند با استفاده از این ویژه گی آسیب زننده؛ خود را قربانی و فدایی نشان دهند و تمام بار گناه را بر دوش شما بگذارند و سخت شما را بدهکار خویش نشان دهند.
" همیشه و خیلی سخت تلاشم بر این بوده که مادر خوبی باشم"
و این درست همان زمانی ست که ما با احساس گناه کردن ؛ نگرانی ها و نیازهای خود را رها کرده ، به آرامش خود پایان داده و خیال انها را راحت می کنیم و با تجربه احساس گناه منفعلانه رفتار می کنیم.
هنگامی که تحت تاثیر هیجانات مخرب دیگران دچار حس گناه یا ترس می شویم ، طبیعی ترین عکس العمل این است که کنار بکشیم.
ولی درست در لحظه ای که این اتفاق می افتد و ما منفعلانه فرصتی برای بیان مستقیم خود را از دست میدهیم.
زمانی که تمامی هیجانات ما میتوتند به ایشان انتقال کرده و در واقع نوعی دفاع در برابر پذیرش هرگونه مسئولیت برای رفتار صدمه زننده انها بهمراه مسئولیت پذیری ایشان به نیازهای ما؛از دست میرود.
والدین ما می توانند از این استراتژی دفاعی برای اجتناب از مواجهه و دور شدن از hot seat (صندلی داغ پاسخگویی)استفاده کنند.
می توانند با گریستن و یا با صحبت راجع به دردها، رنجش ها و یا کشمش هایشان باعث انتقال تمرکز و توجه مابروی خودمان و نه بروی رفتار انها شوند.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
Forwarded from مشاوره خانواده و رواندرمانی
#خشم_منفعلانه
قسمت چهارم
می توانیم حتی بعنوان یک بالغ به شکلی باز ارتباط برقرار نکنیم و بجای ان با مثلا خوردن بیشتر و یا استفاده از الکل و دخانیات که در انسان باعث احساس کرخی احساسی نسبت به رفتارهای دیگران شده ؛ ناپدید شویم و درست همانند بچه ها که یاد می گیرند ابراز احساساتشان می تواند منجر به درد و تنبیه شود؛ ما نیز اکنون بهترین تلاش خود را برای اجتناب انجام دهیم ، حتی اگر به بهای تیره و تار کردن شخصیت خودمان باشد
ارتباط خطرناک:
بی میلی نسبت به صحبت راجع به انواع احساساتمان مایه ایجاد رفتار مهرطلبانه و پرخاشگری منفعلانه میشود .
هنگامی که گامهای صمیمیت کند می شوند یا میل به ترک کردن رخ می دهد نگرانی های انفعالی ما؛ رفتارهای های دقیقی را رقم می زنند که نسبت به زمانی ک راجع به انها توضیح می دهیم ؛ به وضوح آسیب زننده ترند.
علاوه بر این هنگامی که ما به شکلی خشن دلسردی یا توجه ناگهانی خود را نسبت به یک رابطه یا یک موضوع _به این خاطر که فکر می کنیم می باید قاطع تر باشیم _ مورد قضاوت قرار می دهیم ، در واقع از سهیم شدن یک حس بلا تکلیف و نا معلوم که بسیار طبیعی هم هست بازداری کرده و صمیمیت را در نطفه خفه کرده ایم.
ممکن است بلاتکلیفی را بعنوان یک وضعیت (حالت)دفاعی و عاطفی آسیب پذیر درک و قضاوت کنیم و در برابر ش با یک رفتار پرخاشگرانه از خود دفاع نماییم.
حقیقت این ست که ما اکنون و بارهای بار حس بلا تکلیفی را تجربه کرده ایم و این حس قابل پذیرش و محترم است.
کسانی که قادر به قبول هیجانات دشوار شان نیستند و برای این که بیان نیازهایشان میتواند موجبات ناراحتی دیگران را فراهم کند میترسند ؛ کسانی هستند که شکست های کوچک شان، به شکل خطرناکی می تواند جمع و بزرگ شده_و منجر به واکنش های متعدد بدنی گردد که می تواند حتی به موضوع مهمی در سلامتی فرد تبدیل شود. (مانند سردردهای میگرنی ، مشکلات شکم و روده اختلال هراس و اضطرابها)
دلخوری ها و رنجش های کوچک در ابتدا خود را به شکل ظاهری و سطحی نشان می دهند و بعنوان مسائل ناچیز و پیش پا افتاده و بی اهمیت درونی سازی می شوند ولی در واقع مانند مسایل دیگر مورد توجه قرار می گیرند و در بدن بروز میابند.
رنجش های پایه ای گهگاه می توانند منجر به طغیان خشم مفرط شود ولی بیشتر اوقات در حالتی منفعلانه و غیر مستقیم مانند خیانت ، باح عاطفی یا جنسی ، طعنه زنی ،تعهدات زیر پا گذاشته شده و یا فراموش کردن درخواست های ویژه ای که توسط همسر یا شریک عشقی و یا هر فرد دیگری مطرح شده؛ نیز می توان این اثر را مشاهده کرد .
شخصیت های اجتنابی می توانند مبتلا به دروغ گویی بیمار گون هم بشوند. در ابتدا با دروغ های سپید و کوچک آغاز می کنند و با رفتار های پر از حقه های ناشیانه شان که به موقعیت های نامساعد شان کمک می کند ادامه میابد.
در بعضی موارد این الگو تبدیل به یک عادت رفتاری شده و به شدت با رفتار اجتنابی از گفتن حقیقت پایدار میگردد.
این افراد مشخصا حافظه ای گزینشی از وقایع دارند و قدرت پذیرش رفتارهای ناکامل و ناپسند خود _چه در گذشته و چه در حال _ را ندارند .
واقعیات را پیچ و تاب می دهند، متغیر و آزرده رفتار می کنند و اگر اشاره ای به اشتباهات ایشان و یا هرگون آسیبی که رسانده اند شود به فرد مقابل شان حس گناه داده و حتی عصبانی اش می کنند.
رفتار اجتنابی یکی از مکانیزم های دفاعی مرتبط با خودشیفتگی است . افراد با شخصیت خودشیفته اغلب فاقد «خویش» مستحکم بوده و این کمبود دروی باعث تضعیف و عدم پذیرش عیب هاشده و قبول اشتباهات را برای ایشان تقریبا غیر ممکن می سازد.
ایشان می توانند به سرعت قصور و کاستی های شما را مشخص کنند ولی مواجهه انها با همین کاستی ها در خودشان به درجاتی غیر قابل تحمل بوده و بیزاری شخصی در ایشان ایجاد می کند.
این تیپ شخصیتی معمولا از دهنده گی بیش از گیرنده گی احساس راحتی می کند و این امر را با خانواده ، دوستان و شریک عشقی اش نیز پیاده می کند .
تصور گیرنده گی با حس غلط بی نیازی شخصی، رقابت میکند و در ایشان ایجاد اضطرابی ناشی از فقدان کنترل در روابط شان می نماید.
اغلب بیان جملات احساسِی باز و صادقانه، ظرفیت و رضایت برای اسیب پذیری را ایجاد می کند .
افرادی که دچار آسیب های درونی عاطفی در دوران کودکی شده اند ؛ از اسیب پذیری اجتناب می کنند و برای دیگران و رسیدن به نیازهای خود ؛ به تاکتیک های پرخاشگری منفعلانه روی می آورند.
برخی از ایشان تبدیل به موجودی می شوند که فقط مایه خشنودی دیگران را فراهم می کند تا بتوانند به بهترین شکل روی احترام دیگران سرمایه گذاری کنند .
قسمت چهارم
می توانیم حتی بعنوان یک بالغ به شکلی باز ارتباط برقرار نکنیم و بجای ان با مثلا خوردن بیشتر و یا استفاده از الکل و دخانیات که در انسان باعث احساس کرخی احساسی نسبت به رفتارهای دیگران شده ؛ ناپدید شویم و درست همانند بچه ها که یاد می گیرند ابراز احساساتشان می تواند منجر به درد و تنبیه شود؛ ما نیز اکنون بهترین تلاش خود را برای اجتناب انجام دهیم ، حتی اگر به بهای تیره و تار کردن شخصیت خودمان باشد
ارتباط خطرناک:
بی میلی نسبت به صحبت راجع به انواع احساساتمان مایه ایجاد رفتار مهرطلبانه و پرخاشگری منفعلانه میشود .
هنگامی که گامهای صمیمیت کند می شوند یا میل به ترک کردن رخ می دهد نگرانی های انفعالی ما؛ رفتارهای های دقیقی را رقم می زنند که نسبت به زمانی ک راجع به انها توضیح می دهیم ؛ به وضوح آسیب زننده ترند.
علاوه بر این هنگامی که ما به شکلی خشن دلسردی یا توجه ناگهانی خود را نسبت به یک رابطه یا یک موضوع _به این خاطر که فکر می کنیم می باید قاطع تر باشیم _ مورد قضاوت قرار می دهیم ، در واقع از سهیم شدن یک حس بلا تکلیف و نا معلوم که بسیار طبیعی هم هست بازداری کرده و صمیمیت را در نطفه خفه کرده ایم.
ممکن است بلاتکلیفی را بعنوان یک وضعیت (حالت)دفاعی و عاطفی آسیب پذیر درک و قضاوت کنیم و در برابر ش با یک رفتار پرخاشگرانه از خود دفاع نماییم.
حقیقت این ست که ما اکنون و بارهای بار حس بلا تکلیفی را تجربه کرده ایم و این حس قابل پذیرش و محترم است.
کسانی که قادر به قبول هیجانات دشوار شان نیستند و برای این که بیان نیازهایشان میتواند موجبات ناراحتی دیگران را فراهم کند میترسند ؛ کسانی هستند که شکست های کوچک شان، به شکل خطرناکی می تواند جمع و بزرگ شده_و منجر به واکنش های متعدد بدنی گردد که می تواند حتی به موضوع مهمی در سلامتی فرد تبدیل شود. (مانند سردردهای میگرنی ، مشکلات شکم و روده اختلال هراس و اضطرابها)
دلخوری ها و رنجش های کوچک در ابتدا خود را به شکل ظاهری و سطحی نشان می دهند و بعنوان مسائل ناچیز و پیش پا افتاده و بی اهمیت درونی سازی می شوند ولی در واقع مانند مسایل دیگر مورد توجه قرار می گیرند و در بدن بروز میابند.
رنجش های پایه ای گهگاه می توانند منجر به طغیان خشم مفرط شود ولی بیشتر اوقات در حالتی منفعلانه و غیر مستقیم مانند خیانت ، باح عاطفی یا جنسی ، طعنه زنی ،تعهدات زیر پا گذاشته شده و یا فراموش کردن درخواست های ویژه ای که توسط همسر یا شریک عشقی و یا هر فرد دیگری مطرح شده؛ نیز می توان این اثر را مشاهده کرد .
شخصیت های اجتنابی می توانند مبتلا به دروغ گویی بیمار گون هم بشوند. در ابتدا با دروغ های سپید و کوچک آغاز می کنند و با رفتار های پر از حقه های ناشیانه شان که به موقعیت های نامساعد شان کمک می کند ادامه میابد.
در بعضی موارد این الگو تبدیل به یک عادت رفتاری شده و به شدت با رفتار اجتنابی از گفتن حقیقت پایدار میگردد.
این افراد مشخصا حافظه ای گزینشی از وقایع دارند و قدرت پذیرش رفتارهای ناکامل و ناپسند خود _چه در گذشته و چه در حال _ را ندارند .
واقعیات را پیچ و تاب می دهند، متغیر و آزرده رفتار می کنند و اگر اشاره ای به اشتباهات ایشان و یا هرگون آسیبی که رسانده اند شود به فرد مقابل شان حس گناه داده و حتی عصبانی اش می کنند.
رفتار اجتنابی یکی از مکانیزم های دفاعی مرتبط با خودشیفتگی است . افراد با شخصیت خودشیفته اغلب فاقد «خویش» مستحکم بوده و این کمبود دروی باعث تضعیف و عدم پذیرش عیب هاشده و قبول اشتباهات را برای ایشان تقریبا غیر ممکن می سازد.
ایشان می توانند به سرعت قصور و کاستی های شما را مشخص کنند ولی مواجهه انها با همین کاستی ها در خودشان به درجاتی غیر قابل تحمل بوده و بیزاری شخصی در ایشان ایجاد می کند.
این تیپ شخصیتی معمولا از دهنده گی بیش از گیرنده گی احساس راحتی می کند و این امر را با خانواده ، دوستان و شریک عشقی اش نیز پیاده می کند .
تصور گیرنده گی با حس غلط بی نیازی شخصی، رقابت میکند و در ایشان ایجاد اضطرابی ناشی از فقدان کنترل در روابط شان می نماید.
اغلب بیان جملات احساسِی باز و صادقانه، ظرفیت و رضایت برای اسیب پذیری را ایجاد می کند .
افرادی که دچار آسیب های درونی عاطفی در دوران کودکی شده اند ؛ از اسیب پذیری اجتناب می کنند و برای دیگران و رسیدن به نیازهای خود ؛ به تاکتیک های پرخاشگری منفعلانه روی می آورند.
برخی از ایشان تبدیل به موجودی می شوند که فقط مایه خشنودی دیگران را فراهم می کند تا بتوانند به بهترین شکل روی احترام دیگران سرمایه گذاری کنند .
Forwarded from مشاوره خانواده و رواندرمانی
#خشم_منفعلانه
قسمت پنجم
پرخاشگری منفعلانه بیشتر می تواند کلامی باشد تا بدنی که طبعا برای تضعیف افراد ؛ تند تر و آسیب زننده تر است .
شاید اقوام، دوست و یا شریک عشقی داشته باشیم که بیان ش مثل خار در تن مان فرو برود !
و هنگامی که بخواهیم به این بی اعتنایی واکنش نشان دهیم و یا سعی در شفاف سازی معنایی رفتار ایشان کنیم احتمالا این جملات را از ایشان می شنویم: "شوخی کردم " یا" تو زیادی حساسی"
انها این رفتار را برای نامعتبر کردن ادراکات ما و به جهت پرهیز از مواجهه انجام می دهند ولی طبق گفته ی آلن دی جنرس : «شوخی یعنی وقتی که هر دو طرف بتوانند به یک جوک بخندند.»
انها بیش از اینکه بیان کنند واقعا چه فکری راجع به ما می کنند ؛ پیام های دردناکشان را به روش های غیر مستقیم یا کد شده به ما می رسانند تا ما را از پاسخ گویی به عمل خود خلع سلاح کنند.
این نظرات معمولا زمانی به سمت ما سرازیر می شود که می خواهند خود را بی اطلاع جلوه دهند و با بی قیدی عمیقی همراه می شود که نشان دهنده تعجب ایشان است.
این افراد دقیقا سعی در انتقال چیزی دارند . حرفهایشان را در لفافه می پیچند تا از پاسخ گویی راجع به رفتار یا سخنان شان اجتناب کنند .
خود من با خانمی دوست بودم که به شکلی جدی بر این شیوه از ابراز خود تکیه داشت.
نظرات کنایه آمیز و بی مقدمه اش در من احساس نقصان ایجاد می کرد و آزار دهنده بود . طوری که باعث می شد فکر کنم از درون از من متنفر است یا به من حسادت می کند. اگر من مصرانه به ادراک (رفتار درست )او پایبند نمی بودم به شکل جدی مورد سرزنش واقع می شدم . مهم نبود من چقدر در این دوره از دوستی مان حمایت کننده با بخشنده بودم . مادامی که رفتاری از من سر می زد که با انچه او دقیقا فکر می کرد هم خوانی نداشت او مرا دوست بد می خواند و با این عبارت مرا گوشمالی می داد.
این برای من دردناک بود . درست وقتی که تلاش می کردم یکی از موضوعات پیش آمد را حل کنم یک مشکل دیگر پدیدار میشد.
برای مدتی در رابطه با این دوستم گویی روی یک پوسته ی ترد و نازک قدم می زدم . قانون سیاه و سفید و ویژگی های مرزی و نارسیستی او باعث می شد کار کردن روی مشکلات و هم چنان نزدیک به هم ماندنمان غیر ممکن شود و این سعی و تلاش برای من به مثابه ی سم بود
پس از اینکه به اختلال مرزی اشراف پیدا کردم متوجه شدم که دوست قدیمی من این شکل تعامل را از کودکی یاد گرفته و به شکلی غیر قابل تغییر همان طوری که با او رفتار شده بود با من رفتار می کرد :" من حقیقتا نیاز دارم تو مرا دوست بداری" و دنیا او سفید و سیاه بود و در ان ادمهای خاکستری بی معنا بودند.
موضوعات رها شده گی و وابسته گی از کودکی زمینه رفتارهای پرخاشگرانه ی منفعلانه را فراهم می اورد ولی بعضا این تشخیص هم چنان دشوار است که چرا ما درگیر الگو های ناسالم و بی اثر با افرادی هستیم که برای ما مهمند. ایا ما از این هراس داریم که اگر با ایشان صادق باشیم انها از ما صرف نظر کنند ؟ ایا بیمناک ایم که در خلال پاسخگویی به احساسات خود کسی را از دست بدهیم ؟ ایا در کودکی دروغ می گفتیم که ارامش در خانه برقرار باشد و کسی تنبیه مان نکند؟
ایا والدین مان ظاهر رابطه شان را بدون احترام به احساس یا نیاز یکدیگر حفظ می کردند ؟
تمامی این موضوعات می تواند در عدم صداقت ما در بک رابطه عاطفی مهم موثر بوده باشد ولی ما بهای سنگینی را پرداخت می کنیم .
چرا که تمامی اینها موجب تضعیف احترام به خویش مان شده و فرصتهایی که میتوانستیم به دیگران بد هیم که انها نیز با ما با احترام رفتار کنند ( انها نیز همین رفتار را تکرار کنند) را از دست می دهیم.
اثر بوم رنگی اجتناب از ارتباط مستقیم نوعی کنترل موذیانه است که باعث می شود دیگران احساس نا امنی کرده و اعتمادشان نسبت به ما تضعیف یا سلب شود.
در میان تلاش برای برآمدن از عهده این احساسات دردناک ،در پاسخ، ایشان به روش های پرخاشگرانه یا اسیب رننده واکنش نشان می دهند.
اگر شما در اینکه کسی پی ببرد که با او در کجای رابطه ایستاده اید اهمال کرده باشید و او را مجبور به کارهای کثیف کرده باشید قطعا تنها یک انفصال و جدایی غیر محترمانه از ان رابطه را کسب می کنید.
روزی باید با کسی که ماهها یا سالها قبل با او چنین رفتاری کرده ایم رابطه مان را دوباره درست کنیم .
فراموش نکنید..این روز در راه ست و
چنانچه صراحت را در یک رابطه ندید بگیریم نباید از رفتارهای غیر محترمانه فرد در قبال تلاش برای از سرگیری رابطه شگفت زده شویم.
مگر اینکه مسولیت رفتار ناراحت کننده خود را پذیرفته و عذرخواهی کنیم . در این صورت شخص مقابل مایل به داشتن رابطه بیشتر با شما خواهد شد و هر دو مسئولانه تر گام بر خواهید داشت.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
قسمت پنجم
پرخاشگری منفعلانه بیشتر می تواند کلامی باشد تا بدنی که طبعا برای تضعیف افراد ؛ تند تر و آسیب زننده تر است .
شاید اقوام، دوست و یا شریک عشقی داشته باشیم که بیان ش مثل خار در تن مان فرو برود !
و هنگامی که بخواهیم به این بی اعتنایی واکنش نشان دهیم و یا سعی در شفاف سازی معنایی رفتار ایشان کنیم احتمالا این جملات را از ایشان می شنویم: "شوخی کردم " یا" تو زیادی حساسی"
انها این رفتار را برای نامعتبر کردن ادراکات ما و به جهت پرهیز از مواجهه انجام می دهند ولی طبق گفته ی آلن دی جنرس : «شوخی یعنی وقتی که هر دو طرف بتوانند به یک جوک بخندند.»
انها بیش از اینکه بیان کنند واقعا چه فکری راجع به ما می کنند ؛ پیام های دردناکشان را به روش های غیر مستقیم یا کد شده به ما می رسانند تا ما را از پاسخ گویی به عمل خود خلع سلاح کنند.
این نظرات معمولا زمانی به سمت ما سرازیر می شود که می خواهند خود را بی اطلاع جلوه دهند و با بی قیدی عمیقی همراه می شود که نشان دهنده تعجب ایشان است.
این افراد دقیقا سعی در انتقال چیزی دارند . حرفهایشان را در لفافه می پیچند تا از پاسخ گویی راجع به رفتار یا سخنان شان اجتناب کنند .
خود من با خانمی دوست بودم که به شکلی جدی بر این شیوه از ابراز خود تکیه داشت.
نظرات کنایه آمیز و بی مقدمه اش در من احساس نقصان ایجاد می کرد و آزار دهنده بود . طوری که باعث می شد فکر کنم از درون از من متنفر است یا به من حسادت می کند. اگر من مصرانه به ادراک (رفتار درست )او پایبند نمی بودم به شکل جدی مورد سرزنش واقع می شدم . مهم نبود من چقدر در این دوره از دوستی مان حمایت کننده با بخشنده بودم . مادامی که رفتاری از من سر می زد که با انچه او دقیقا فکر می کرد هم خوانی نداشت او مرا دوست بد می خواند و با این عبارت مرا گوشمالی می داد.
این برای من دردناک بود . درست وقتی که تلاش می کردم یکی از موضوعات پیش آمد را حل کنم یک مشکل دیگر پدیدار میشد.
برای مدتی در رابطه با این دوستم گویی روی یک پوسته ی ترد و نازک قدم می زدم . قانون سیاه و سفید و ویژگی های مرزی و نارسیستی او باعث می شد کار کردن روی مشکلات و هم چنان نزدیک به هم ماندنمان غیر ممکن شود و این سعی و تلاش برای من به مثابه ی سم بود
پس از اینکه به اختلال مرزی اشراف پیدا کردم متوجه شدم که دوست قدیمی من این شکل تعامل را از کودکی یاد گرفته و به شکلی غیر قابل تغییر همان طوری که با او رفتار شده بود با من رفتار می کرد :" من حقیقتا نیاز دارم تو مرا دوست بداری" و دنیا او سفید و سیاه بود و در ان ادمهای خاکستری بی معنا بودند.
موضوعات رها شده گی و وابسته گی از کودکی زمینه رفتارهای پرخاشگرانه ی منفعلانه را فراهم می اورد ولی بعضا این تشخیص هم چنان دشوار است که چرا ما درگیر الگو های ناسالم و بی اثر با افرادی هستیم که برای ما مهمند. ایا ما از این هراس داریم که اگر با ایشان صادق باشیم انها از ما صرف نظر کنند ؟ ایا بیمناک ایم که در خلال پاسخگویی به احساسات خود کسی را از دست بدهیم ؟ ایا در کودکی دروغ می گفتیم که ارامش در خانه برقرار باشد و کسی تنبیه مان نکند؟
ایا والدین مان ظاهر رابطه شان را بدون احترام به احساس یا نیاز یکدیگر حفظ می کردند ؟
تمامی این موضوعات می تواند در عدم صداقت ما در بک رابطه عاطفی مهم موثر بوده باشد ولی ما بهای سنگینی را پرداخت می کنیم .
چرا که تمامی اینها موجب تضعیف احترام به خویش مان شده و فرصتهایی که میتوانستیم به دیگران بد هیم که انها نیز با ما با احترام رفتار کنند ( انها نیز همین رفتار را تکرار کنند) را از دست می دهیم.
اثر بوم رنگی اجتناب از ارتباط مستقیم نوعی کنترل موذیانه است که باعث می شود دیگران احساس نا امنی کرده و اعتمادشان نسبت به ما تضعیف یا سلب شود.
در میان تلاش برای برآمدن از عهده این احساسات دردناک ،در پاسخ، ایشان به روش های پرخاشگرانه یا اسیب رننده واکنش نشان می دهند.
اگر شما در اینکه کسی پی ببرد که با او در کجای رابطه ایستاده اید اهمال کرده باشید و او را مجبور به کارهای کثیف کرده باشید قطعا تنها یک انفصال و جدایی غیر محترمانه از ان رابطه را کسب می کنید.
روزی باید با کسی که ماهها یا سالها قبل با او چنین رفتاری کرده ایم رابطه مان را دوباره درست کنیم .
فراموش نکنید..این روز در راه ست و
چنانچه صراحت را در یک رابطه ندید بگیریم نباید از رفتارهای غیر محترمانه فرد در قبال تلاش برای از سرگیری رابطه شگفت زده شویم.
مگر اینکه مسولیت رفتار ناراحت کننده خود را پذیرفته و عذرخواهی کنیم . در این صورت شخص مقابل مایل به داشتن رابطه بیشتر با شما خواهد شد و هر دو مسئولانه تر گام بر خواهید داشت.
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
Forwarded from مشاوره خانواده و رواندرمانی
#خشم_منفعلانه
قسمت آخر
بازسازی:
هنگامی که به مکالمه ای دشوار با کسی فکر می کنید ؛موضوع در بخاطر اوردن این است که احساسات مانند یک پیاز لایه لایه است.
لایه اول پیچیده است و در واقع لایه بیرونی درست مثل اولین لایه از هیجانات مانند ترس، ناراحتی می باشد .مانند این است که بگویید:"من احتمال میدهم که مکالمه ای بسیار دشوار با شما داشته باشم و نیاز دارم با تو باشم و این به من حس :(شرم ، ترس، دلواپسی ، ناراحتی و معذبی و ... ) می دهد"
حالا شما دقیقا توجه ایشان را به خوبی به یک هم دردی جلب کرده اید. به نظر شما چند درصد از مردم با مواجهه راحت هستند ؟!!
خواه ناخواه همین امر تمام دیالوگ را راه می اندازد و به شما اجازه می دهد موضوع را در دست داشته و به جریان بیندازید
تنها با بیان احساس واقعی تان ؛ نخست خود جریان را ساده می کنید .
هدف اصلی من در اینجا این است که به شما یاد دهم معنای مواجهه این است که به ا فراد بگویید واقعیت برای شما چیست ؟ بنابراین چرا مواجهه باید چیز بدی باشد ؟! در این تعامل بی توجهی یا بی مهری دیده نمی شود. و از جایی صادق و از درون شما بیرون می آید.
سهیم شدن خود واقعی ما همیشه احساسات مضطربانه ی ما را فراخوان می کند. چرا که آسیب پذیر بودن به آسانی اتفاق نمی افتد! و شهامت میطلبد.
عاقبت زمانی که این امر را می پذیریم می توانیم با تمرین این مهارت ها به فرصت ها خوش امد بگوییم و بهتر و بهتر شویم. شما نمی توانید مواجهه کسی را کنترل یا پیش بینی کنید.ولی می توانید در آن عمل شرکت کنید و این امر مهمترین قسمت این تمرین است
می توانید (مانند روان درمانگران) به سلامت کامل روانی برسید. این تلاش سخت درمانی به شما کمک می کند که در یک موقعیت اثرگذار چگونه با موضوعات دشوار مواجه شوید و بتوانید انرژی زیادی در فرآیند آزاد کنید.
می باید هنگامی که با خود هستید توانایی ملاحظه احساسات دیگران را کسب کنید. می توانید بجای پنهان کردن شروع به اعتماد کردن و احترام گذاشتن و عمل کردن به احساسات خود نموده یا توجه بیشتری به پیرامون خود نشان دهید ولی مهم ترین چیز این است که شما اجازه می دهید رفتار پرخاشگرانه ی منفعل که روابط گذشته شما را نابود ساخته از شما دور شود. مادامی که مهارت های کلامی و صمیمانه را می سازید آینده خود را بهبود می بخشید.
اگر فکر می کنید می توانید چنین فرصتی را بدهید مزایا می توانند بزرگ باشند و شما قادر به لذت بردن از تمامیت خود می شوید ، در حالی که سعی می کنید این را در یاد نگه دارید به کار خود بپردازید .
I: -تمامیت
تمامیت یعنی همان کاری را انجام دهی که می گویی مخصوصا هنگامی که وضعیت بسیار دشوار یا ناخوش آیند باشد . چرا که اگر این وضعیت آسان بود همه آنرا انجام می دادند.
شهامت :
شهامت یعنب بقدر کفایت چنان خود را بشناسید که قادر به پذیرش و در آغوش گرفتن نا امنی ها و کاستی های خود به اندازه نقاط قوتتان باشید
و این ریسک را بکنید که فردی که برایتان مهم است نیز می تواند این رفتار را داشته باشد
مسولیت هیجانی
مسولیت هیجانی یعنی آگاهانه رفتار کردن به قصد ملاحظه حال دیگران و نه فقط خود شما و احترام گذاشتن به ایشان به قدری که پیام های درست و واضحی برایشان بفرستید نه ملغمه ای از پیام ها
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT
قسمت آخر
بازسازی:
هنگامی که به مکالمه ای دشوار با کسی فکر می کنید ؛موضوع در بخاطر اوردن این است که احساسات مانند یک پیاز لایه لایه است.
لایه اول پیچیده است و در واقع لایه بیرونی درست مثل اولین لایه از هیجانات مانند ترس، ناراحتی می باشد .مانند این است که بگویید:"من احتمال میدهم که مکالمه ای بسیار دشوار با شما داشته باشم و نیاز دارم با تو باشم و این به من حس :(شرم ، ترس، دلواپسی ، ناراحتی و معذبی و ... ) می دهد"
حالا شما دقیقا توجه ایشان را به خوبی به یک هم دردی جلب کرده اید. به نظر شما چند درصد از مردم با مواجهه راحت هستند ؟!!
خواه ناخواه همین امر تمام دیالوگ را راه می اندازد و به شما اجازه می دهد موضوع را در دست داشته و به جریان بیندازید
تنها با بیان احساس واقعی تان ؛ نخست خود جریان را ساده می کنید .
هدف اصلی من در اینجا این است که به شما یاد دهم معنای مواجهه این است که به ا فراد بگویید واقعیت برای شما چیست ؟ بنابراین چرا مواجهه باید چیز بدی باشد ؟! در این تعامل بی توجهی یا بی مهری دیده نمی شود. و از جایی صادق و از درون شما بیرون می آید.
سهیم شدن خود واقعی ما همیشه احساسات مضطربانه ی ما را فراخوان می کند. چرا که آسیب پذیر بودن به آسانی اتفاق نمی افتد! و شهامت میطلبد.
عاقبت زمانی که این امر را می پذیریم می توانیم با تمرین این مهارت ها به فرصت ها خوش امد بگوییم و بهتر و بهتر شویم. شما نمی توانید مواجهه کسی را کنترل یا پیش بینی کنید.ولی می توانید در آن عمل شرکت کنید و این امر مهمترین قسمت این تمرین است
می توانید (مانند روان درمانگران) به سلامت کامل روانی برسید. این تلاش سخت درمانی به شما کمک می کند که در یک موقعیت اثرگذار چگونه با موضوعات دشوار مواجه شوید و بتوانید انرژی زیادی در فرآیند آزاد کنید.
می باید هنگامی که با خود هستید توانایی ملاحظه احساسات دیگران را کسب کنید. می توانید بجای پنهان کردن شروع به اعتماد کردن و احترام گذاشتن و عمل کردن به احساسات خود نموده یا توجه بیشتری به پیرامون خود نشان دهید ولی مهم ترین چیز این است که شما اجازه می دهید رفتار پرخاشگرانه ی منفعل که روابط گذشته شما را نابود ساخته از شما دور شود. مادامی که مهارت های کلامی و صمیمانه را می سازید آینده خود را بهبود می بخشید.
اگر فکر می کنید می توانید چنین فرصتی را بدهید مزایا می توانند بزرگ باشند و شما قادر به لذت بردن از تمامیت خود می شوید ، در حالی که سعی می کنید این را در یاد نگه دارید به کار خود بپردازید .
I: -تمامیت
تمامیت یعنی همان کاری را انجام دهی که می گویی مخصوصا هنگامی که وضعیت بسیار دشوار یا ناخوش آیند باشد . چرا که اگر این وضعیت آسان بود همه آنرا انجام می دادند.
شهامت :
شهامت یعنب بقدر کفایت چنان خود را بشناسید که قادر به پذیرش و در آغوش گرفتن نا امنی ها و کاستی های خود به اندازه نقاط قوتتان باشید
و این ریسک را بکنید که فردی که برایتان مهم است نیز می تواند این رفتار را داشته باشد
مسولیت هیجانی
مسولیت هیجانی یعنی آگاهانه رفتار کردن به قصد ملاحظه حال دیگران و نه فقط خود شما و احترام گذاشتن به ایشان به قدری که پیام های درست و واضحی برایشان بفرستید نه ملغمه ای از پیام ها
@Moshavereh_Ravandarmani_EFT