چه زیباست آغاز با نام عشق
و پرواز تا اوج، همگام عشق
همای سعادت به فرمان توست
اگر دل سپاری به پیغام عشق
خوشا آنکه در بزم اهل هنر
شراب غزل نوشد از جام عشق
نمایی که من دیدم از روزگار
ندارد صفایی جز ایّام عشق
بنازم به چشمی که با گردشش
غزال سخن را کند رام عشق
خداوند یکتا پناه شماست
قدم گر گذارید در دام عشق
بیا تا که با چشم #واسع کنیم
تماشای مهتاب از بام عشق
#سید_علی_کهنگی
#چ
و پرواز تا اوج، همگام عشق
همای سعادت به فرمان توست
اگر دل سپاری به پیغام عشق
خوشا آنکه در بزم اهل هنر
شراب غزل نوشد از جام عشق
نمایی که من دیدم از روزگار
ندارد صفایی جز ایّام عشق
بنازم به چشمی که با گردشش
غزال سخن را کند رام عشق
خداوند یکتا پناه شماست
قدم گر گذارید در دام عشق
بیا تا که با چشم #واسع کنیم
تماشای مهتاب از بام عشق
#سید_علی_کهنگی
#چ
رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت
سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت
تو مرا ذوق بیان دادی و گفتی که بگوی
هست در سینه ی من آنچه به کس نتوان گفت
#اقبال_لاهوری
#ر
سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت
تو مرا ذوق بیان دادی و گفتی که بگوی
هست در سینه ی من آنچه به کس نتوان گفت
#اقبال_لاهوری
#ر
آنچه را عقل به يک عمر به دست آورده است
عشق يک لحظه کوتاه به هم میريزد
آه، يک روز همين آه تو را میگيرد
گاه يک کوه به يک کاه به هم میريزد
#فاضل_نظری
#الف
عشق يک لحظه کوتاه به هم میريزد
آه، يک روز همين آه تو را میگيرد
گاه يک کوه به يک کاه به هم میريزد
#فاضل_نظری
#الف
ای صخره ی شکسته گلایه نکن به موج
برخیز کار سنگ صبور ایستادن است
از دور زل بزن به رقیبت کنار او
گاهی تمام عشق به دور ایستادن است ..
#سعید_صاحب_علم
#الف
برخیز کار سنگ صبور ایستادن است
از دور زل بزن به رقیبت کنار او
گاهی تمام عشق به دور ایستادن است ..
#سعید_صاحب_علم
#الف
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
#فروغ_فرخزاد
#گ
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
#فروغ_فرخزاد
#گ
پیکی بزنم به عشق تو، ساقی من
تا رام شود روحیهی یاغیِ من
باید که شبی در بغلم باشی تا
آتش بکشد تنِ تو را داغی من
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#پ
تا رام شود روحیهی یاغیِ من
باید که شبی در بغلم باشی تا
آتش بکشد تنِ تو را داغی من
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#پ
يادگار عشق داغی در دل ديوانه ماند
شمع رفت از انجمن،خاكستر پروانه ماند
گريهام در دل گره شد، نالهام بر لب شكست
وای بر قفلی كه مفتاحش درون خانه ماند
زير سقف آسمان نتوان نفس را راست كرد
در دل ما آرزوی نعره ی مستانه ماند
#صائب_تبریزی
#ی
شمع رفت از انجمن،خاكستر پروانه ماند
گريهام در دل گره شد، نالهام بر لب شكست
وای بر قفلی كه مفتاحش درون خانه ماند
زير سقف آسمان نتوان نفس را راست كرد
در دل ما آرزوی نعره ی مستانه ماند
#صائب_تبریزی
#ی
شعرهایم را بنوش
و بوسه هایت را بر دشت احساسم بباران
بگذار
در آغوش سرشار از غزلم
معجزه ای خلق شود
به نام عشق
#شهاب_شهابی
#ش
شعرهایم را بنوش
و بوسه هایت را بر دشت احساسم بباران
بگذار
در آغوش سرشار از غزلم
معجزه ای خلق شود
به نام عشق
#شهاب_شهابی
#ش
چهره ام سرخ می شود
شعـرهایم تابلو
وقتی عشق ؛
تڪه ای از بوسه اش را
زیباترازافق
مهربان تر ازباران
بررویاهایم می دوزد
#عباس_جوخواست
#چ
شعـرهایم تابلو
وقتی عشق ؛
تڪه ای از بوسه اش را
زیباترازافق
مهربان تر ازباران
بررویاهایم می دوزد
#عباس_جوخواست
#چ