در حوالی تو دلتنگی ناله میکند .

دل از پریشانی تمنا میکند .

وصالت پرسه می‌زند در خاطراتم.

و اشکم .
غم تنهایی را بر آغوش خیالت  میریزد


#بهزاد_م

#د

سینه ام میکشد فریاد از شب های وصال.

تا جان بدهم در آغوشت با بوسه های پریشان

#بهزاد_م


#س

عاقلان گویند باید صبوری کرد .
و دندان بر جگر گذاشت .

از این غم .
دندانم را تا مغز جگر فرو بردم.

ترسم از سالهای عمر است.
که دندان را  برباید از دهان .

آنگاه جگر از بی دندانی شکایت کند.

#بهزاد_م

#ع

پرشیانم از این سکوت .
از زخم های که نگاهت بر جان من زد.

و زبانت هرزگاهی  طعم تلخ طعنه را ....
در قلبم ته نشین میکرد.

و من برای بودنت به دنبال خود می‌گشتم
و هر بار در خودم گم میشدم

و سکوت مرا در جای خالی تو پیدا میکرد.

#بهزاد_م

#پ

دیگر سکوت هم بر نبودنت به تنگ آمده
اما پرواز کن بر خیال من .

آسمان سکوت من کبوترانه جلد خیال توست

#بهزاد_م


#د

نیستی و من...
هر لحظه میریزم چو باران بر دشت تشنه .

یا میبارم بر پنجره انتظار ...

قطره قطره در خیال خیسم
صدای  هق هق نبض های بی رحمانه سکوت را.
در سینه ام هجا میکنم
 

#بهزاد_م

#ن

شعرم.
   شراره خیال توست ..
که در خلوتگاه شبانه من، می درخشد .
  و سکوت در امتداد انتظار..
واژه های شعرم را چه عاشقانه،  به آتش میکشد ..
تا من و اندوه و تنهایی و آه .....
در دل خاکستری از خاطره ها را به رقص در آوریم

#بهزاد_م

#ش

صبح پنجشنبه شد
و سفره دلتنگی را درخیال خیسم پهن کردم
  فنجانی خالی
صندلی تنها
و  حسرت نگاهی
جرعه ای  اشک و   حبه ای بغض ...
و چند لقمه دوستت دارم های بیات شده که از گلویم پایین نمی‌رود


#بهزاد_م

هر بار که نگاهم کردی
از گل واژه  های شعرم
عشق ریخت  ..

هر بار که صدایم کردی
در نبضم فریاد رهایی پیچید

رفتی...‌و من
.
مانده ام با عشقی لبریز شده از سکوت 
.
و انتظاری درد ناک ....

#بهزاد_م

#ه

لب زخم دار من با اشک سکوت همراه شد.

حسرت بوسه ای که با زخم زبان تو  همراه شد

#بهزاد_م

#ل