شب است ،
شبی بس تیرگی دمساز با آن .
به روی شاخ انجیر کهن
وگ دار می خواند ،
به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را .
و من اندیشناکم .
شب است،
جهان با آن ،
چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز .
اگر !
باران کند سرریز از هر جای؟
اگر !
چون زورقی در آب اندازد جهان را ؟
در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن ،
که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد ،
می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟
#نیمایوشیج
#شبتون بی غم
شبی بس تیرگی دمساز با آن .
به روی شاخ انجیر کهن
وگ دار می خواند ،
به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را .
و من اندیشناکم .
شب است،
جهان با آن ،
چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز .
اگر !
باران کند سرریز از هر جای؟
اگر !
چون زورقی در آب اندازد جهان را ؟
در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن ،
که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد ،
می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟
#نیمایوشیج
#شبتون بی غم
دلم مسافر #خواب آلود
در آن اتاق خیالاندود
چو روح ڪهنهٔ سرگردان
هنــوز میپلڪد حیــران
بہ جستجوے ڪسی شاید
ڪہ از ڪنار تــــــو میآید.
#حسینمنزوی
#د
در آن اتاق خیالاندود
چو روح ڪهنهٔ سرگردان
هنــوز میپلڪد حیــران
بہ جستجوے ڪسی شاید
ڪہ از ڪنار تــــــو میآید.
#حسینمنزوی
#د
جان میدهیم و ناز طبیبان نمیکشیم
زیرا که درد او به حقیقت دوای ماست
تا ریخت خون ما لب یاقوت رنگ دوست
کون و مکان کنایتی از خون بهای ماست
#فروغى_بسطامى
#ج
زیرا که درد او به حقیقت دوای ماست
تا ریخت خون ما لب یاقوت رنگ دوست
کون و مکان کنایتی از خون بهای ماست
#فروغى_بسطامى
#ج