#عشق در ظاهر حرام است از پی #نامحرمان

زان ڪه هر #بیگانه‌ای شایستهٔ این نام نیست

#سنایی_غزنوی

#عین

مَرا وصلَت تمنا هست وَر #جان در بها خواهی

که را پروای جان باشد چو اُفتَد با رُخَت سودا 

#فانی_بروجردی

#میم

در دل بینوای من عـشـق تـو چنگ میزند 
          
شوق به اوج می رسد صبر فرود می‌کند

#هوشنگ_ابتهاج

#دال

محبّت کهنه چون شدتازه گردد زورِ بازویش

به مطلب می‌رساند عاقبت یوسف زلیخا را

#صائب_تبریزی

#میم

مرا گفتی: ڪه از پیر خرد پرسم علاج خود

خرد منع من از عشق تو فرماید، چه فرمایی

#رهی_معیری

#میم

‌
‏من این حروف نوشتم چنان ڪه غیر ندانست

تـو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

#حضرت_حافظ

#میم

فڪر بهبود خود ای دل ز #دری دیگر کن

#درد_عاشق نشود به به مداوای حڪیم

#حضرت_حافظ

#ف

تا کی از هجر تـو بی‌خواب و خورم باید بود

به #تــو_مشغول و زِ خود بی‌خبرم باید بود؟

#اوحدی_مراغه_ایی
#ت

ای اشک دم به دم رخم از گرد #غم مشوی

ڪه این خاک بر جبین من از آستانه‌ای‌ست

#محمد_نوربخش

#الف

در راه عشق، تکیه به تدبیر عقل خویش

با چتر زیر #سایه‌ی_بهمن نشستن است

#فاضل_نظری

#دال

ز تلخ گوییِ من عیشِ عالمی تلخ است

به بوسه‌ای چه شود گر مرا دهان بندی؟

#صائب_تبریزی

#ز

نمی‌دانم ڪجایی یا که‌ای، آنقدر می‌دانم

که می‌آیی ڪه بگشایی گره از بندهای ما

#قیصر_امین_پور

#نون

اگر بر #بالش_پر #سر_ندارم، #چشم آن دارم

که شب‌ها اشک حسرت نرم سازد خشت بالین را

#ڪلیم_ڪاشانی

#الف

جام جهان نماست #ضمیر_منیر #دوست

اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

#حضرت_حافظ

#جیم

اگر ڪه #دل بگشاید زبان به دعوی یاری

تو یار من ڪه نبودی منم که یار تو بودم

#استاد_شهریار

#الف

زتو دیده چون بدوزم، ڪه تویی چراغ دیده

ز تو ڪی ڪنار گیرم، ڪه تـو در میان جانی

#خواجوے_ڪرمانی

#ز

دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست




من سر خوشم از لذت این چشم به راهی ...

#فریدون_مشیری

#دال

صبح یعنی تو

در دنج ترین #جای دلم

حک باشی...!!!


#هما_ڪشتگر

#ص

راهی
بہ
خلوٺِ دلِ
جانانـــم آرزوسٺْ...



#صائب_تبریزے...

#ر

#صـــــــــــــــــبح یعنے

اندڪے نـــــــور
و
#فراواان_یاد_تــــــــو


#الهام_هاشمی

#ص