تا غنچه صفت، دیده در این باغ گشودیم
چون خرده‌ی گل، زنده از این کیسه‌ی ما رفت

#سالک_قزوینی

#ت

زمانه دشمنِ مرد است و آسمان نامرد
به زیر تیغ نشستیم تا خدا چه کند

#سالک_قزوینی

#ز

دل اگر زار ننالد ز جدایی، چه کند
مشت خونی چه قَدَر صبر و تحمل دارد؟

#سالک_قزوینی

#دال

راز من چون شیشه‌ی ساعت ز کس پوشیده نیست
می‌توان دیدن غباری هست اگر در دل مرا

#سالک_قزوینی

#ر

‏رشته‌ام از دو سر گره دارد
این چه آغاز و این چه انجامست

#سالک_قزوینی

#ر

رتبه در جوهر معنی‌ است نه رنگینی لفظ
نیست صد قطعه یاقوت چو دُرِّ نجفی

#سالک‌_قزوینی

#ر

سر مپیچ ای شاخ گل از دیدۀ نمناک عشق


از برای حسن در کارست چشم پاک عشق

#سالک_قزوینی

#سین

مگر یابد نسیم از کوچۀ زلفت غبارم را


چنین کز‌چشم بدمست تومی گردم خراب امشب

#سالک_قزوینی

#میم

مردمک بود آنکه در چشم تو می آمد به چشم


یا ز عنبر خاتم چشمت نگین در خانه داشت

#سالک_قزوینی

#میم

زینتم چون طرۀ معشوق از آشفته گیست


همچو چشم یار مستم از خمار خویشتن

#سالک_قزوینی

#ز