نچشم ور بچشم باده ز دست تو چشم
نکشم ور بکشم طعنه برای تو کشم

ور تو با من به تن و جان و دلم حکم کنی
هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم

#سنایی

#ن

با تو چه کنم به جز مدارا ؟

#سنایی

#ب

صبحدمان مست برآمد ز ڪوے
زلف پژولیدہ و ناشستہ روے

ز آن رخ ناشستهٔ چون آفتاب
صبح ز تشویر همے ڪند روے

#سنایی

#ص

ما را غَرَض از خدمت تو جز لبِ تو نیست

#سنایی
#میم

‏دِلآراما! نگارا چون تو هستی

همه چیزی که باید هست ما را

#سنایی

#د

دلاراما، نگارا، چون تو هستی؛

همه چیزی که باید هست ما را...

#سنایی
#د

♤روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد

صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد

#سنایی_غزنوی

#درگذشت_۳۰تیر

#ر

یارب چه لبی داری کز بهر صلاح ما
جز آب نمی‌باشد با ما به شراب اندر

#سنایی

#ی

یـــارب
تو شب عاشق و معشـوق،
مکــــــن روز...

#سنایی

#ی

من طاقت هجر تو ندارم


با تو چه‌ کنم به جز مدار...



#سنایی

#میم