آسمان قهرش گرفت باران نمی باردچرا

این همه صحرای خشک  رحمت نمی آیدچرا...


#آوای_سیاوش


#الف

صبحی که نظر بر رخ   زیبای   تو افتد

دانی که شب این دیده ی ما هیج نخفتد

#آوای_سیاوش
#ص

روزگارانی که چون لیلی ومجنون مابُودیم رفتن زدست

یاد آن بوسیدن و بوییدن وخندیدنش دل را شکست

#آوای سیاوش
#ر

چون ندارم همدمی  سر را نهم بر   شانه اش

پس دگر عمر دراز مارا دراین  دنیا چه سود

#آوای سیاوش
#چ

عطر  آغوشت چنان مستم کند
توی شهر رسوای هر  پَستم  کند

شوق  آن بوسیدن از  لبهای  تو 
در غل و زنجیر و پا بستم کند

#آوای_سیاوش

#ع

گفتِ بودی پای عشقت راچه کس امضاکند


من ندارم ضامنی  جز قلب عاشق  پیشه ام

#آوای_سیاوش

#گاف

هر شبی در خواب خوش میبوسم آن لبهای  او


صبح که برخیزم  زخواب غم میخورم برحال خود

#آوای_سیاوش

#ه

چون رود روانی دل من شور تو دارد


افسوس چو مرداب، تو بی روح و روانی

#آوای_سیاوش
#چ