گران گشتم به چشمش بس ڪه رفتم بی سبب سویش
مـرا زین پاے بی فـرمان چهها بر سر نمیآیـد
#صائب_تبریــــزے
#گ
مـرا زین پاے بی فـرمان چهها بر سر نمیآیـد
#صائب_تبریــــزے
#گ
تو را چه میرسد ای آفتاب پاکاندیش
تو را چه وسوسه از عشق باز میدارد؟
کدام فتنۀ بیرحم
عمیق ذهن تو را تیره میکند از وهم؟
شب آفتاب ندارد
و زندگانی من بی تو
چو جاودانه شبی
جاودانه تاریک است
تو در صبوری من
اشتیاق کشتن خویش
و انهدام وجود مرا نمیبینی
منم که طرح مودت به رنج بیپایان
و شط جاری اندوه بستهام اما
تو را چه وسوسه از عشق باز میدارد؟
تو را چه میرسد ای آفتاب پاکاندیش؟
ز من چگونه گریزی
تو و گریز از خویش؟
#به_سوی_عشق_بیا
وارهان دل از تشویش
#حمید_مصدق
#ت
تو را چه وسوسه از عشق باز میدارد؟
کدام فتنۀ بیرحم
عمیق ذهن تو را تیره میکند از وهم؟
شب آفتاب ندارد
و زندگانی من بی تو
چو جاودانه شبی
جاودانه تاریک است
تو در صبوری من
اشتیاق کشتن خویش
و انهدام وجود مرا نمیبینی
منم که طرح مودت به رنج بیپایان
و شط جاری اندوه بستهام اما
تو را چه وسوسه از عشق باز میدارد؟
تو را چه میرسد ای آفتاب پاکاندیش؟
ز من چگونه گریزی
تو و گریز از خویش؟
#به_سوی_عشق_بیا
وارهان دل از تشویش
#حمید_مصدق
#ت