.
جمعه خودش
یک عاشقانهے غمناک است
یک افسانهے دور و دراز...
#حامد_نیازی
#ج
جمعه خودش
یک عاشقانهے غمناک است
یک افسانهے دور و دراز...
#حامد_نیازی
#ج
اڪَر
حرف هاے دلم
بي اڪَر بود...
اڪَر فرصٺ چشم مݧ بیشتر بود...
اڪَر
مےتوانستم از خاڪ
یڪ دستہ لبخند پرپر بچینم...
تورا مےتوانستم اےدور... از دور یڪ بار دیڪَر ببینم...
#قیصر_امیݧ_پور
#الف
حرف هاے دلم
بي اڪَر بود...
اڪَر فرصٺ چشم مݧ بیشتر بود...
اڪَر
مےتوانستم از خاڪ
یڪ دستہ لبخند پرپر بچینم...
تورا مےتوانستم اےدور... از دور یڪ بار دیڪَر ببینم...
#قیصر_امیݧ_پور
#الف
.
ای ڪه پنهان ڪَنی
از چشم ، رُخِ ٺابان را
ڪفرِ مویِ ٺو بِبُرد
از ڪفِ من ایمان را.......
مدعی خواسٺ شَوَم
پیرو رسم و رهِ او
ٺابعِ ؏شقـم و
فرمان نَبَرَم شیطان را.....
#محسن_دولتی
#الف
ای ڪه پنهان ڪَنی
از چشم ، رُخِ ٺابان را
ڪفرِ مویِ ٺو بِبُرد
از ڪفِ من ایمان را.......
مدعی خواسٺ شَوَم
پیرو رسم و رهِ او
ٺابعِ ؏شقـم و
فرمان نَبَرَم شیطان را.....
#محسن_دولتی
#الف
زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند
سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند
آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟
تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند
#صائب_تبریزی
#ز
سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند
آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟
تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند
#صائب_تبریزی
#ز
شیرین سخنی که از لبش جان میریخت
کفرش ز سر زلف پریشان میریخت
گر شیخ به کفر زلف او پی بردی
خاک سیهی بر سر ایمان میریخت
#شیخ_بهایی
#ش
کفرش ز سر زلف پریشان میریخت
گر شیخ به کفر زلف او پی بردی
خاک سیهی بر سر ایمان میریخت
#شیخ_بهایی
#ش
▫️
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من درد کشم ذوق می ناب ندارم
#وحشی_بافقی
#ه
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من درد کشم ذوق می ناب ندارم
#وحشی_بافقی
#ه