⸎⃟ᬼ⃟𓋍꯭‌❥꯭꯭𓁜مشاعره شعر ناب 𓁝꯭‌❥꯭𓋍⃟ᬼ⃟⸎
635 subscribers
1.65K photos
529 videos
8 files
1.24K links
Download Telegram


چمدان بسته‌ام از هرچه منم دل بکنم

پیرو عقل شوم قید دلم را بزنم...

#اخوان_ثالث
از جهنم هیچ باڪی نیست وقتی سالها

با جهانی اینچنین هم سوختم هم ساختم.....

#حسین_زحمتڪش

#الف
آب مـنم
تاب منـم
شاعـر مهـتاب مـنم

شورتویـی
شعرتویـی
عاشـق بی تاب منـم

رام تویـی
کام تویـی
عاشـق این جام تویـی


دار تویـی
یار تویــی عاطفه ی ناب منـم


حضرت_مولانا

#الف


دلارامی که من دانم گر از پرده برون آید
نبینی جز به میخانه از این پس اهل تقوا را!

#عطار


من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود

وعده‌ی فردای زاهد را چرا باور کنم

#حافظ


عجب راهیست راه عشق؛ کانجا

کسی سر بر کُنَد کَِش سر نباشد

#حافظ


تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش ولی

سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد

#فاضل_نظری
#الف


الهی سوز عشقت بیشتر کن
دل ریشم ز دردت ریشتر کن

ازین غم گردمی فارغ نشینم
بجانم صد هزاران نیشتر کن




#باباطاهر
شعر آوردی غزل شدی ممنونم
در هر غزلت عسل شدی ممنونم

تنهایی من دم از زمستان می زد
سرمای مرا بغل شدی ممنونم

#عارف_خوشرودی

#شین


بی تو يک لحظه رمق
در دل و در جانم نيست

بيقرارم نکنی !
طاقت هجرانم نيست

#شهریار


عمری گذشت و ساخته ام با نداشتن
ای دل چه خوب بود تو را هم نداشتم


#سعید_بیابانکی


یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود

یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم

#شهریار
#الف


ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری


بر حذر باش! که سر می‌شکند دیوارش

#حافظ


خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد!؟


بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

#حافظ


گفتم: بغیر عشق چه باشدگناه من؟


گفتند: زندگانی عاشق گناه اوست

#ملک الشعرای بهار



به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم

نفس در خون تپید و گفت: پاس آشنایی‌ها


#بیدل_دهلوی
‌‌‌‌


شرمسار توام ای دیده
از این گریه‌ی خونین

که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی


#شهریار
‌‌‌‌‌ 


بر من ببخش گاه
چنان دوست دارمت کز یاد
میـبرم که مرا برده‌ای ز یاد....



#فاضل_نظری


من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

#حافظ
-تا عطر تنت اینجاست ؛
نبضم به تو وابسته ست.

با بوی نفسهایت ؛
جانانه شدن با من...


#شهریار
دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم
وچکه چکه می چکم...به سطر های دفترم

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم

تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شب
دوباره تو ..دوباره من..شناوری ..شناورم

شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک ..میانِ کوچه پرپرم

گلایه از قفس کمی...کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم

شبی بخواب دیدمت...میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان ..قدم زنان..تو را به خانه می برم

غزل بخواب می رود...به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد..کنارِ بیت آخرم ...

#حسین_منزوی