منم و شمع دلِ سوخته، یارب مددی
ڪه دگرباره شبْ آشفته شد و باد گرفت
شعرم از نالهے عشّاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه ڪه دیگر ره بیداد گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
#م
ڪه دگرباره شبْ آشفته شد و باد گرفت
شعرم از نالهے عشّاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه ڪه دیگر ره بیداد گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
#م
در چشمان تو
مساحتی برای مرگ و عشق است !
آیا به گمشدهای چون من
رخصت میدهی
به بیابانهای تو بیایم
و درِ پلکهایت را پشت سرم ببندم
و با مرگ خود کمی خلوت کنم؟!
هرچه را که دوست دارم،
از آنِ من نیست
مرا چونان صدفی کوچک
میان بازوان خود میگیرد و مینوازد
و به ساحلم پرت میکند ...!
#غاده_السمان
#د
مساحتی برای مرگ و عشق است !
آیا به گمشدهای چون من
رخصت میدهی
به بیابانهای تو بیایم
و درِ پلکهایت را پشت سرم ببندم
و با مرگ خود کمی خلوت کنم؟!
هرچه را که دوست دارم،
از آنِ من نیست
مرا چونان صدفی کوچک
میان بازوان خود میگیرد و مینوازد
و به ساحلم پرت میکند ...!
#غاده_السمان
#د
امروز
ڪَره میزنم
خیال چشـمانت را
با نبض دلم....
تا
آرزو ڪنم آغوشت را
براے حیات بهارم......❈
#امیر_خسرو_ابراهیمیان
#الف
امروز
ڪَره میزنم
خیال چشـمانت را
با نبض دلم....
تا
آرزو ڪنم آغوشت را
براے حیات بهارم......❈
#امیر_خسرو_ابراهیمیان
#الف
.
من گره خواهم زد ؛
چشمان را با خورشید ،،
دلها را با عشق ،،
سایهها را با آب ،،
شاخهها را با باد ...
#سهراب_سپهری
#م
من گره خواهم زد ؛
چشمان را با خورشید ،،
دلها را با عشق ،،
سایهها را با آب ،،
شاخهها را با باد ...
#سهراب_سپهری
#م
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نبودنت را به رخ آینه میکشم
جای خالیت را با قطره اشکی
بر روی گونه ام پر می کنم
با دلتنگی
با بغض
و یا شاید با مشتی
حرفهایت را به تکرار در گوشه قلبم مینشانم...
#ثریا_شجاعی_اصل
#ن
جای خالیت را با قطره اشکی
بر روی گونه ام پر می کنم
با دلتنگی
با بغض
و یا شاید با مشتی
حرفهایت را به تکرار در گوشه قلبم مینشانم...
#ثریا_شجاعی_اصل
#ن
به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت به هم
همه، تکرار تو کردم، همه ام ریخت به هم
من و یاد تو به هم صحبتی هم مشغول
خانه را همهمه صحبت هم ریخت به هم
به عطشناک ترین حالت صحبت با تو
آن قَدَر گفتم و گفتم که حَرَم ریخت به هم
تو که هستی که به هر شکل تجسّم کردم
دست بردم که به اندیشه رِسَم؛ ریخت به هم
ز غمت هر چه نوشتیم مرکّب پس داد
جوهر و آه من و اشک قلم ریخت به هم
چو ردیفی تو که در مصرع پایان غزل
آمدی، شعر من و شاعری ام ریخت به هم
#رزیتا_نعمتی
#ب
همه، تکرار تو کردم، همه ام ریخت به هم
من و یاد تو به هم صحبتی هم مشغول
خانه را همهمه صحبت هم ریخت به هم
به عطشناک ترین حالت صحبت با تو
آن قَدَر گفتم و گفتم که حَرَم ریخت به هم
تو که هستی که به هر شکل تجسّم کردم
دست بردم که به اندیشه رِسَم؛ ریخت به هم
ز غمت هر چه نوشتیم مرکّب پس داد
جوهر و آه من و اشک قلم ریخت به هم
چو ردیفی تو که در مصرع پایان غزل
آمدی، شعر من و شاعری ام ریخت به هم
#رزیتا_نعمتی
#ب
پروانه هاے احساسم را
در قاب بے تفاوتی
بر دیوار تنهایے ام آویخته ام ،
تا به جادوے چشمانت
گرفتار نشوند
و در حسرت
لبهاے آتشینت نسوزند...!
#مهرمینا_محمدپور
#پ
در قاب بے تفاوتی
بر دیوار تنهایے ام آویخته ام ،
تا به جادوے چشمانت
گرفتار نشوند
و در حسرت
لبهاے آتشینت نسوزند...!
#مهرمینا_محمدپور
#پ
لیک دیگر پیکر سرد مرا
میفشارد خاک دامنگیر خاک!
بی تو دور از ضربههای قلب تو
قلب من میپوسد آنجا زیر خاک
بعدها نام مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام میماند به راه
فارغ از افسانههای نام و ننگ
#فروغ_فرخزاد
#ل
میفشارد خاک دامنگیر خاک!
بی تو دور از ضربههای قلب تو
قلب من میپوسد آنجا زیر خاک
بعدها نام مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام میماند به راه
فارغ از افسانههای نام و ننگ
#فروغ_فرخزاد
#ل