دلَم کمی خاطره ساختن
با تو میخواهد
دلم کمی دست هایت را
چشم هایت را
خنده هایِ ازته دلَت را
امشب به شدَت
دلَم کمی "تو" میخواهد ...!
#زهی_حیدری
#دال
با تو میخواهد
دلم کمی دست هایت را
چشم هایت را
خنده هایِ ازته دلَت را
امشب به شدَت
دلَم کمی "تو" میخواهد ...!
#زهی_حیدری
#دال
کاش با من بودی
تا تنهایی ام را به شب
سکوتم را به شاخه های خیس نارون ،
و غمم را به شب غمگین زنجره ها بسپارم
کاش...اما..!
با تو بودن حرف است...
#فاطمه_کشاورزی
#ک
تا تنهایی ام را به شب
سکوتم را به شاخه های خیس نارون ،
و غمم را به شب غمگین زنجره ها بسپارم
کاش...اما..!
با تو بودن حرف است...
#فاطمه_کشاورزی
#ک
.
صدایٺ می زنم عمر دوباره
ڪنار من بشین ای ٺڪ سٺاره
ڪَذشٺم از ٺمام هسٺیِ خود
ٺو را من دوسٺ دارم بی بهانه......
#آزاده_غایبی
#ص
صدایٺ می زنم عمر دوباره
ڪنار من بشین ای ٺڪ سٺاره
ڪَذشٺم از ٺمام هسٺیِ خود
ٺو را من دوسٺ دارم بی بهانه......
#آزاده_غایبی
#ص
سنتوری زیر پا می گذارم
تا برای تو
از رف پایین آرم
قدیمی ترین ترانه ای را که
گلوی انسانی خوانده است ...
نخستین شاعر
نخستین آهش را
برای تو کشید ...
و انسانی غارنشین
نخستین گل را
به دیوار
با شرم گونه های تو تصویر کرد !
از عشق زاده شدی
در خویش قد کشیدی
با مرگ
بالیدی ...
میان مثلث ایستاده ای
در نقطه ی تلاقی خطوطی
که از زوایای حقیقت
به هم رسیده اند
#حسين_منزوى
#الف
تا برای تو
از رف پایین آرم
قدیمی ترین ترانه ای را که
گلوی انسانی خوانده است ...
نخستین شاعر
نخستین آهش را
برای تو کشید ...
و انسانی غارنشین
نخستین گل را
به دیوار
با شرم گونه های تو تصویر کرد !
از عشق زاده شدی
در خویش قد کشیدی
با مرگ
بالیدی ...
میان مثلث ایستاده ای
در نقطه ی تلاقی خطوطی
که از زوایای حقیقت
به هم رسیده اند
#حسين_منزوى
#الف
تو بگو
"چشم هایت "
تشنه ڪدامین نسیم آشناییست
ڪه هر روز صبح
تا نامی از عشق می برم
خورشید را
در آغوش میڪشی..!
#معصومه_قنبرے
#ت
"چشم هایت "
تشنه ڪدامین نسیم آشناییست
ڪه هر روز صبح
تا نامی از عشق می برم
خورشید را
در آغوش میڪشی..!
#معصومه_قنبرے
#ت
با بودنت غم را ز قلبم دور کردی
قلب مرا بر عاشقی مجبور کردی
آسان ز قلب عاشق من دل ربودی
چشم بداندیشان من را کور کردی
#امیر_عباس_خالق_وردی
#ب
قلب مرا بر عاشقی مجبور کردی
آسان ز قلب عاشق من دل ربودی
چشم بداندیشان من را کور کردی
#امیر_عباس_خالق_وردی
#ب
.
نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی ، نه کنار تو نشستن
ای نگاه تو پناهم ، تو ندانی چه گناهی ست
خانه و پنجره بر مرغک طوفان زده بستن ...
#شفیعی_کدکنی
#ن
نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی ، نه کنار تو نشستن
ای نگاه تو پناهم ، تو ندانی چه گناهی ست
خانه و پنجره بر مرغک طوفان زده بستن ...
#شفیعی_کدکنی
#ن