⸎⃟ᬼ⃟𓋍꯭‌❥꯭꯭𓁜مشاعره شعر ناب 𓁝꯭‌❥꯭𓋍⃟ᬼ⃟⸎
619 subscribers
1.65K photos
529 videos
8 files
1.24K links
Download Telegram
مرا تا جان بود جانان تو باشی
ز جان خوش تر چه باشد؟‌
آن تو باشی...

#خاقانی


#تــــو...
خودت نویسنده‌ی قصہ‌ی
هر روز منی...
با نگاهی ،،
ڪہ پر از لبخند است
بنویس‌ #صبـح‌بخیــر...

#محمدبشیری

و خوب می دانی
هر جایِ دنیا که باشی
حواسِ دلم پرتِ توست
گریزی نیست از عشق
از حسِ خواستنت
از من
اینچنین که دوستت دارم


#باران_قیصری

من احتیاجی به بهار ندارم!
برای نو شدن برای تازه شدن
تنها کافی ست...
تبِ داغِ آغوشِ تووو را لحظه ای
داشته باشم؛
تا بغل بغل،
شکوفه شکوفه،
جوانه بزنم...

#فرزانه_طالبی_پور

دگر مباد نصیبم که نام عشــــق برم!
بس است هر چه کشیدم من از محبت تو...!

#خضری_قزوینی

.
راز مــن اسـت
غنچــــــه ‌ی
لـب‌های سرخ تـو
راز مرا برای کسی
بازگـو مکن ...!!!
.
#فاضل_نظری

همچـون ...
دخیـل بہ دسـت‌هاے
ٺـو بسـتہ جـانِ مـن

  
#لیلا_مقربے

سر شاخ شدم تا که بجنگم با  غم


یک فیل  ز من "فن کمر" می خواهد...



#احمد جم.
دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
عاشق نشدى، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى؟
بى‌اسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى
دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى
نقاشى بى رنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما 
فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

سیدتقی_سیدی
رقصنده هاے
ماهرے هستند
زنان تنهایے ڪه با
ساز زندگے میرقصند

#فریبا_دادگر

آتش شوق
درین جان شڪیبا زد و رفت...!

#هوشنگ_ابتهاج

#الف
.
من از حکايت عشق تو بس کنم؟ هيهات!

مگر اجل که ببندد زبان گفتارم...

#سعدی

چه رؤیاها که پاره شد
و چه نزدیک‌ها که دور نرفت
و من بر رشته‌ی صدایی ره سپردم
که پایانش در تو بود

#سهراب سپهری

گر تو باشی می‌توان صد سال بی جان زیستن

بی‌تو گر صد جان بُوَد یک لحظه نَتْوان زیستن

#عاشق_اصفهانی

- دلم می‌ خواهد چنان بنوشمت
که در استخوانم حل شوی
#شمس_لنگرودی

.

نیست یک ساعت قرار
              این جان بی‌آرام را
یارب! آن آرام جانِ
           بی‌قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی
               دل به امید وصال
مرهم داغ دل
          امیدوار من کجاست؟


#هلالی_جغتایی
چه دانستم که این سودا
مرا زین سان کُند مَجنون
دِلَم را دوزخی سازد
دو چَشمَم را کُند جیحون

چه دانستم که سیلابی
مرا ناگاه بِرْبایَد
چو کَشتی‌اَم دَراَنْدازد
میانِ قُلْزُمِ پُرخون

#غزل_مولانا