یقین روزهای با هم‌بودنمان را به یاد داری

همچون #مسافری که اشیاء را از پنجره‌ی قطاری تندرو، دور وُ زیبا می بیند

حال آن‌که دستیابی به آنها محال است..

هر از گاهی
باید به کودکیمان بازگردیم

و بدون غروری دروغین غمگین شویم

روز جان سپردنم
به آن لحظه‌ی درخشان فکر خواهم کرد.

#غادة_السمان

#ی

‌‌‌‌‌ پاے هیــچ "گُسلے" درمیان نبود ،

نگاهمـ ڪہ بہ نگاهـت افتـاد، دلم "لرزید"

#آرش‌شریعتے

#پ

میشود باز کسی همرهت اما هرگز

مثل من عاشق و دیوانه و مدهوشت، نه


#پریناز_جهانگیری

#میم

بی‌خیالِ رُخ آن جـان و جهان
از خود و جان و جهان بیزارم...



#مولانا

#ب

نگیرد مرغِ دل در سینه آرام از خیال او
که در کنجِ قفس، بلبل به بوی گل نمی‌سازد

#نجیب_کاشانی

#ن

روزگاریست
که هم صحبت من تنهاییست!

#هوشنگ_ابتهاج
‌

#ر

دور از تو غریبم‌ من...
در خانه ی خویش حتی!

#طاهره_اباذری_هریس

#دال

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است

من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد


#شهریار

#الف

پشت دیـوار همین کوچه به دارم بزنید
#مـنکه_رفتم بنشینید و هـوارم بزنید

باد هـم آگهی مرگ مـرا خواهد برد
بنويسيد که: " #بدبودم" و جـارم بزنید


#نجمه_زارع

#پ

راندي از خویشم و من مردن خود را دیدم

کاش تشییع من اینقدر غریبانه نبود


#فاضل نظری
#ر

سرانگشتش
گره می‌زد به گیسو
دلم می‌رفت و آنجا گیر می‌کرد..



#هوشنگ_ابتهاج


#س

نگاهت را
ز کدامین رویا ربوده ای
که آرزوهایم
همگی رنگ باخته اند
ز مهربانی نگاه تو

#سعید_حسن_آبادی
#ن

ای که می دانی ندارم
غیر درگاهت پناهی

دیگر از من برمگردان
روی خود، گاهی نگاهی...

#اخوان_ثالث
#الف

با نگاهت
امشبم مهتاب ڪن
اے تو تعبیر تمام زندگی...


#هما_ڪشتگر

#ب

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند .

آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند

مولانا

#الف

خبرت هست؟
که در شهر دوچشمان تو من مسکونم!
اندکی پلک نزن
اخم مکن
حال دلم ویران است...

#احمد_کاشفی

#خ

‌

شب ناگهان چقدر غم انگیز است

وقتی در انتظار ترین باشی



#سیدمهدی_موسوی
‌
#ش