نمیدانم بودنت را چه کنم
بغل بگیرم، زندانیاش کنم، قاب بگیرم...
چه کنم که همیشه باشد...
#فاطمه_سلاطین
#ن
بغل بگیرم، زندانیاش کنم، قاب بگیرم...
چه کنم که همیشه باشد...
#فاطمه_سلاطین
#ن
عاشقی را گفتند:
اگر مستجاب الدعوه بودی، چه میخواستی؟
گفت:
برابر شدن عشق میان من و محبوب تا دلهای ما، به پنهانی و آشکارا یکی شود...
#کشکول_شیخبهایی
#ع
اگر مستجاب الدعوه بودی، چه میخواستی؟
گفت:
برابر شدن عشق میان من و محبوب تا دلهای ما، به پنهانی و آشکارا یکی شود...
#کشکول_شیخبهایی
#ع
کبوتر
@AvayeMehregan
کبوتر
• آواز :محمدرضا شجریان
• شعر :ملک الشعرای بهار
• آلبوم : خزان
ای کـبوتر از آشیان کرانه کردی
بی سبب چرا ترک آشیانه کردی
.
• آواز :محمدرضا شجریان
• شعر :ملک الشعرای بهار
• آلبوم : خزان
ای کـبوتر از آشیان کرانه کردی
بی سبب چرا ترک آشیانه کردی
.
Lahzeye Khodahafezi
Homeyra
حمیرا👌
لحظه خداحافظی ✋✋
تقدیم به شما🌹🌹🌹
این اهنگشووووووو دوستش دارم👌
قشنگه👌
https://t.me/Mohamad_ehsan12
لحظه خداحافظی ✋✋
تقدیم به شما🌹🌹🌹
این اهنگشووووووو دوستش دارم👌
قشنگه👌
https://t.me/Mohamad_ehsan12
.
شعری زیبااز :
محمد رضا یعقوبی
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد:
کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست
اول #ماه است و #نان در سفره نیست
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود
بوی نان تازه هوش اش برده بود
اتفاقا مادرم هم، روزه بود
صورت اش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پیرمرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد...
دوره گردم، کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت:
آقا، سفره خالی می خرید؟!!
💔😭✌️🥀
شعری زیبااز :
محمد رضا یعقوبی
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد:
کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست
اول #ماه است و #نان در سفره نیست
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود
بوی نان تازه هوش اش برده بود
اتفاقا مادرم هم، روزه بود
صورت اش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پیرمرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد...
دوره گردم، کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت:
آقا، سفره خالی می خرید؟!!
💔😭✌️🥀