The Clamor Of Being‌
966 subscribers
2.04K photos
26 videos
1 file
438 links
«باید برگردیم و همه‌ی زندگی‌مان را برداریم
باید زندگی‌مان را جای دیگری ببریم.

نمی‌توانیم برگردیم
نامه‌ها گم می‌شوند
و نمی‌فهمیم در این نامه‌ها چه بوده.»

حذفیات:
https://t.me/hazviatclamorofbeing

https://t.me/HarfinoBot?start=37372f1c7e64e8b
Download Telegram
تریلر فیلمی که هیچ‌گاه وجود نخواهد داشت: جنگ‌های ساختگی؛ ژان‌لوک گدار.
برگ‌های افتاده؛ آکی کوریسماکی.
از این‌جا.
بر ستیغ یاس ترجمه‌ی دیگری از همان کتاب معروف چوران است که سپیده کوتی آن را بر قله‌های ناامیدی ترجمه کرده.
در همان روز سخنرانی لنین، تعداد زیادی آنارشیست، آنارکوسندیکالیست و هواداران آنها در مسکو و پتروگراد دستگیر شدند و روز بعد، دستگیری دسته جمعی رفقای ما در سراسر کشور صورت گرفت. از آن زمان، آزار و شکنجه‌ها با خشونت هر چه بیشتر ادامه یافته و کاملاً آشکار شده است که هرچه رژیم کمونیستی بیشتر با جهان سرمایه‌داری سازش می‌کند، آزار و اذیت آنارشیست‌ها شدیدتر می‌شود. این سیاست ثابت شده‌ی دولت بلشویکی است که اقدامات وحشیانه خود علیه رفقای ما را تحت اتهام عمومی «راهزنی» پنهان می‌کند. این اتهام اکنون عملاً به تمام آنارشیست‌های دستگیر شده و حتی اغلب به هواداران ساده‌ی جنبش ما وارد می‌شود. یک روش فوق‌العاده عملی، زیرا هرکسی را می‌توان به‌طور مخفیانه توسط چکا، بدون دادگاه، محاکمه یا تحقیق اعدام کرد.

جنگ لنین علیه گرایش‌های آنارشیستی افراطی‌‌ترین اشکال آسیایی نابودسازی را در پیش گرفت. سپتامبر گذشته رفقای زیادی در مسکو دستگیر شدند و درسی‌ام همان ماه، ایزوستیا بیانیه‌ای صادر کرد که ده تن از آنارشیست‌های دستگیر شده به‌عنوان «راهزن» تیرباران شدند. هیچ‌یک از آنها محاکمه یا حتی دادگاهی نشدند و همچنین اجازه نداشتند وکیل مدافع خود را ببینند یا ملاقاتی با اقوام یا دوستانشان داشته باشند. دو تن از شناخته‌شده‌ترین آنارشیست‌های روسی در میان محکومان بودند که آرمان‌گرایی و فداکاری مادام‌العمر به آرمان بشریت آنها را به سیاه‌چال‌های تزاری، تبعید، و آزار و اذیت و رنج در کشور‌های مختلف دیگر، رسانده بود.
___
بلشویک‌ها به آنارشیست‌ها شلیک می‌کنند؛ اما گلدمن و الکساندر برکمن.
لوکزامبورگ از اثرات این تصمیم‌گیری و استفاده از ترور بر آینده‌ انقلاب و نیز معنای سوسیالیسم در هراس بود. لوکزامبورگ تشخیص می‌داد که حذف دمکراسی و آزادی‌های مرتبط با آن به سرکوب حیات سیاسی در کل کشور می‌انجامد. می‌گفت: «حکومت وحشت اخلاق عمومی را فاسد می‌کند.... لنین و تروتسکی شوراها را به عنوان تنها نماینده‌ی توده‌های کارگر جایگزین نهادهای نمایندگی کردند که توسط انتخابات عمومی و مردمی ایجاد شده بود. اما با سرکوب حیات سیاسی در سراسر کشور، زندگی در شوراها هر چه بیشتر فلج می‌شد. بدون انتخابات عمومی، بدون آزادی نامحدود مطبوعات و اجتماعات، بدون مبارزه‌ی آزاد افکار، زندگی در هر نهاد اجتماعی از بین خواهد رفت و به ظاهری صرف از آن تبدیل خواهد شد و تنها دیوانسالاری به عنوان عنصری فعال در آن باقی خواهد ماند. زندگی عمومی رفته رفته به خواب می‌رود، چند دوجین از رهبران حزبی با انرژی پایان‌ناپذیر و تجربه‌ای تمام‌نشدنی به اداره‌ی امور خواهند پرداخت و رهبری خواهند کرد. در واقعیت فقط تنی چند از مغزهای برجسته در میان آن‌ها کار رهبری را انجام خواهند داد و گه‌گاه نخبگانی از طبقه‌ی کارگر به گردهمایی‌ها دعوت می‌شوند تا برای سخنرانی‌های رهبران کف بزنند و به اتفاق قطعنامه‌های پیشنهادشده را تصویب کنند ــ این در اصل امورات یک فرقه است، یقیناً یک دیکتاتوری است ولی نه دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری مشتی سیاستمدار، یعنی دیکتاتوری به مفهوم بورژوایی، به مفهوم حکومت ژاکوبن‌ها ... بله، از این هم می‌توان فراتر رفت: چنین شرایطی ناگزیر باید موجب شود که زندگی عمومی به توحش کشیده شود: اقدام به ترور، تیرباران گروگان‌ها و غیره» (گزیده‌هایی از رزا لوکزامبورگ، ترجمه حسن مرتضوی، انتشارات نیکا، تهران، 1386، صص. 412-413).
به راحتی در این اشارات می‌توان ادامه‌ی دیدگاه رزا لوکزامبورگ را در نقد حزب پیشاهنگ لنین دید که سال‌ها پیش از آن عنوان کرده بود.
به نظر لوکزامبورگ خطای بنیادی لنین و تروتسکی این بود که درست مانند بین‌الملل دوم دیکتاتوری پرولتاریا را در مقابل دمکراسی قرار می‌دادند. از نظر رزا لوکزامبورگ دیکتاتوری پرولتاریای جدید باید به گونه‌ای رادیکال اشکال دمکراتیک خودگردانی پرولتری را باب کند نه آنکه خود دمکراسی را حذف کند.
____
نقد رزا لوکزامبورگ بر بلشویسم: اندیشه‌هایی پیرامون دمکراسی.
از گفت‌وگوی اشپیگل با آدورنو.
پیر پائولو پازولینی در کنار مزار آنتونیو گرامشی، ۱۹۷۰.
به مناسبت پونصدتایی شدن.
جنون روز؛ موریس بلانشو.
امیل چوران، اوژن یونسکو و میرچا الیاده،
پاریس ۱۹۷۷.
The Clamor Of Being‌
امیل چوران، اوژن یونسکو و میرچا الیاده، پاریس ۱۹۷۷.
از معدود عکس‌های ثبت شده از لبخند استاد.
بکت پس از توصیف عادت به‌منزلهٔ برق‌گیر هستی آدمی و وزنهٔ تعادل آن، یکباره عادت و زندگی را یکی می‌خواند: «نفس کشیدن عادت است. زندگی عادت است. یا به بیان دقیق‌تر زندگی رشته‌ای از عادت‌هاست، چرا که فرد رشته‌ای از افراد متوالی است؛ و چون جهان چیزی نیست مگر فرافکنی آگاهی فرد (یا به تعبیر شوپنهاور، عینیت‌یابی ارادهٔ فرد)، قرارداد [فرد با جهان] پیوسته باید تجدید شود و متن امان‌نامه باید دائماً به روز گردد». به تعبیر دیگر، از دید بکت، عادت صرفاً ابزاری برای آسان‌تر کردن زندگی یا مددکاری برای به‌دست گرفتن مهار جسم و ذهن نیست، عادت نام دیگر آن چیزی است که با حسن تعبیر «زندگی» اش می‌خوانیم و به زعم بکت چیزی به‌جز سازش با محیط و زنجیرشدن به استفراغ خویش نیست.
___
دیالکتیک عادت؛ صالح نجفی.
او همه‌ چیز را فراموش می‌کرد، از خودش می‌گریخت، هر لحظه ممکن بود خودش را هم فراموش کند، فراموش می‌کرد بخورد، فراموش می‌کرد بخوابد. یک روز نفس کشیدن را هم فراموش می‌کرد و کارش تمام می‌شد.
____
سن عقل؛ ژان‌پل سارتر.