چاوْبَلْ
144 subscribers
13 photos
29 links
مهدی رودکی، چاوبل است.
Download Telegram
رنج؛ بال پرواز است.



ژن
ژیان
آزادی

مهدی رودکی
۲۲ ژانویه ۲۰۲۴
🕊
اسرار کودکی

همین که اسمش می‌آمد؛ بدو بدو می‌رفتم و چاقویی می‌آوردم. اگر مادرم در آشپزخانه بود و تماشایم می‌کرد که کِیْفْ چند برابر می‌شد. با انگشت هر کدام را لمس می‌کردم و بلندبلند می‌گفتم: این چاقوئه، این و این؛ بقیه نیستند. با نگاهش مراقبم بود. هر بار بعد از این مکاشفه بزرگ، می‌خندیدیم.

بعدها که دانشجو شدم و خانه‌داری بر دوشم افتاد به راز شناسایی دقیق چاقوها، پی بردم. بیست و چند سالم بود و کلی کیف کردم.

از ماجراهای کودکی سالها گذشته است و چهل و چند ساله شده‌ام. مادر هنوز هم مراقبم است و هر بار که صحبت می‌کنیم، می‌گوید «لاوُ جان سَرَسا بو». این تذکرها برای چیزهایی‌ست که کنترلی بر آنها ندارد و نمی‌تواند آنها را مثل چاقو سر و ته بچیند.


پ.ن
- لاوُ جان سَرَسا بو : پسرم مراقب باش.



ژن
ژیان
آزادی

مهدی رودکی
۲۵ ژانویه ۲۰۲۴

🌱
اهل غار

درد دل می‌کرد. در دل کوه‌هاییم و از چند روستای اطراف دور اما مردم آنها گذرشان به اینجا می‌خورد. با هم یا تنها، با خرهاشان می‌آیند، گاهی هم با زن‌ها. لخت می‌شوند، سکس می‌کنند و ما را نمی‌بینند. آرامش غار ما را بر هم می‌زنند. هر یک نامی دارد اما آنها نیامده بر غارهای ما نام می‌گذارند. به روحیات و فرهنگ غاری ما توجهی ندارند. شکار بر ما سخت شده است از بس که می‌آیند و لانه خفاش‌ها را سیخ می‌کنند. دنبال چیزی به نام طلا هستند. نمی‌دانم به چه دردی می‌خورد.

یکی از آنها روزهایی که باران می‌بارد، اینجا می‌آید، آتش برپا می‌کند و نی می‌زند. ساعت‌ها یک سیم داغ را روی چیزی سیاه می‌چرخاند و با آن نفس می‌کشد. دنیای ما از آنها جداست اما گمان می‌کنم این مرد ما را جادو کرده باشد. نفسی عمیق کشید و گفت: ای کاش هر چه زودتر باران ببارد و مرد چوپان بیاید و آن دود را بسازد.



مهدی رودکی
۲۷ ژانویه ۲۰۲۴

🌱
نام‌های بسیاری دارم.

مدتی قبل، مستوره بودم؛
شعر می‌گفتم و در لباس رنگارنگ می‌رقصیدم.

و دیروز، ندا؛
هر آنچه در گلویم بود، به چشم آوردم.

امروز شادی‌ام.

فردا می‌خواهم گندم باشم؛
بوی زندگی می‌دهم.

هر وقت که نبودم، ژینا صدایم کنید؛
نمی‌خواهم بمیرم.


زن
زندگی
آزادی


مهدی رودکی
۲۷ ژانویه ۲۰۲۴
🌱
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
صرفا نمی‌نویسم

تلاشم خلق جملاتی ساده و گیراست اما همه‌اش این نیست. دوست دارم نوشته‌ها حرفی برای گفتن داشته باشند و پیامی را ورای احساسات منتقل کنند. البته که هر احساسی در خود پیامی شگرف دارد و می‌تواند تحول بیافریند اما چه کنم که هم‌زمان دوست دارم ردپایی از عقل در نوشته‌ها باشد، بوی ماندگی ندهند و مروج افکاری منسوخ نباشند. راه حل چیست؟ خواندن و خواندن و باز خواندن.

این روزها که با خود مهربان شده‌ام و به کتابها لبخند می‌زنم؛ چیزهای جالبی یافتم که برخی را صرفا نقل می‌کنم. شاید برای شما هم جذاب باشند:

یک

اگر ابدیت را نه به معنای دوره زمانی نامحدود که به معنای بی‌زمانی در نظر بگیریم؛ آنگاه زندگی ابدی به کسانی تعلق دارد که زمان حال زندگی می‌کنند.

- لودویگ ویتگنشتاین، رساله منطقی

دو

۱- نگرانی بهایی‌ست که برای داشتن آینده می‌پردازیم.
۲- قرض گرفتن رفتار سخاوتمندانه خویشتنِ آینده‌ و ثروتمند شماست با خویشتنِ کنونی و فقیرِتان.
۳- پول جهانی به مردم امکان می‌دهد که ثبات و تداوم نهادی را از کشورهای دیگر وارد کنند.

۴- هر که اولین بار بازار را برپا کرد، اندیشه‌ای پدید آورد که بر جهان سلطه یافته است. سرمشقی فوق‌العاده؛ دینی فاقد احکام جزمی.

۵- پول چون ذاتا ارزشمند نیست و ارزش آن به اعتماد و مقبولیت اجتماعی وابسته است؛ به چیزی در آن سر طیف تجربه انسانی یعنی اخلاق نزدیک‌تر است هر چند که با شنیدن نام آن در ذهن مردم، فردگرایی، خودخواهی، مادی‌گرایی، خست و آزمندی تداعی می‌شود.

- اریک لونرگن، پول

سه

به آنها که همه‌چیز دارند؛ بیشتر داده خواهد شد و از آنها که چیزی ندارند؛ همه‌چیز گرفته خواهد شد.

Mathew 25:29: to those that have everything, more will be given; from those that have nothing, everything will be taken.

- حضرت عیسی خطاب به مردم


ژن
ژیان
آزادی

مهدی رودکی
۲۵ ژانویه ۲۰۲۴

🌱
چه بود و چه شد

یک نفر از آن سر دنیا اصرار کرد که به من نویسندگی یاد بدهید. یکی از نوشته‌های او را قبل و بعد از ویرایش می‌خوانید.


نوشته اصلی
کِنت بعد از ظهر یک روز کاری در محل کارش وسط یک جلسه ی کاری در سی و هشت سالگی در اثر سکته مغزی درگذشت. من اصلا او را ندیده بودم و فقط تعریفش را از مهدی شنیده بودم و در ذهنم تجسمش میکردم. شاید این چنین خبر مرگ هایی دیگر خیلی عجیب نباشد و برای خیلی ها اتفاق افتاده باشد.

کاری به این ندارم ک هر روز غذای فست فودی یا فریز شده و نوشابه می خورده. کاری به این ندارم که اضافه وزن داشته و  ورزش در زندگی اش نقشی نداشته. کاری به این ندارم که سخت کار می کرده. کاری به این ندارم که فشار خون داشته. کاری به این ندارم که یک ماه قبل از این اتفاق نطفه ای که قرار بوده بچه اش باشد سقط شد. به این کار دارم که کِنت سخت کار میکرده و قصد داشته در چهل  و پنج سالگی بازنشست شود. خانه ی دومش را خریده بوده و با ذوق تمام در حال انجام تزئینات داخلی خانه و خرید وسایل جدید برای آن بوده است.

از دید خیلی از آدم ها کنت در  سن خودش آدم موفقی به حساب می آمده ولی بعد از مرگ ناگهانیش  و چسباندن تکه های پازل زندگی او هر کسی به فکر فرو میرود. امان از مرگ که همه ی آرزو و آمال آدم را به زیر خاک میبرد.

همان نوشته بعد از ویرایش ✔️
آن بعد از ظهر آفتابی می‌توانست برای مهدی مثل همه روزهای قبل معمولی سپری شود اما نشد. همکارش کنت در حین جلسه سکته کرد و مرد. من هرگز او را ندیده بودم اما شنیدن خبر مرگ فردی سی و هشت ساله تلخ است.

در ذهنم چیزهای مختلفی که از او شنیده‌ام را کنار هم می‌چینم. به نوشابه، غذای فریزشده و فست‌فودی علاقه داشت، اهل ورزش نبود، از فشار خون رنج می‌برد و یک ماه قبل بچه‌اش سقط شد. به‌سختی کار می‌کرد، با ذوق و شوق از تزیین و خرید وسایل برای خانه دومش حرف می‌زد و بابت موفقیت دایما تحسین می‌شد.

ای کاش بیشتر زندگی می‌کرد و همان طور که دوست داشت در چهل و پنج سالگی بازنشسته می‌شد.


پ.ن.۱:
با کسب اجازه از نجمه یزدان پناه؛ این نوشته‌ها را در کانال گذاشتم.

پ.ن.۲:
داشتن دانشجوی نویسندگی هم ایده بدی نیست :)


ژن
ژیان
آزادی

مهدی رودکی
۲ فوریه ۲۰۲۴


🌱
از وظایف والدین

همه چیز در ظاهر عادلانه، پاک، آزادمنشانه و متمدن به نظر می‌رسد اما این دنیا جایی برای آدم‌های همیشه خوب نیست. به فرزندان خود بیاموزید دروغ بگویند، دیگران را فریب دهند و بد باشند اما در عین حال به آنها بیاموزید که از این مهارت‌ها در کمترین حد آن استفاده کنند.

تکرار این جملات نشان می‌دهد دور از واقعیت هستید: «پسرم دروغ نگو»، «دخترم دروغ بده» و ...

ماکیاولی: «آن کسی که همیشه تلاش می‌کند خوب باشد، به‌دست آدم‌هایی که خوب نیستند و تعدادشان نیز کم نیست؛ نابود خواهد شد.»

🌱
آ، آ. اینم یه دونه آبدارش. پاسخی بود به «پس بوس من کو؟» و سال بدین سان نو شد.
کریپتو، آینده است.

مزه کریپتو رو زمانی حس کردم که دور از همه کسان و چیزهای آشنا در سرزمینی دیگر بودم. هر چه در کریپتو دارم متاثر از اَخم و تَخم سیاست‌های هیچ کشوری نیست و اگر نخواهند بار و بندیل را جمع می‌کنم و فورا به سرزمین دیگری می‌روم. این همه رهایی و سبک‌بالی؛ هدیه کریپتوست.

تب و تاب آن رونق گرفته و بعد از نات‌کوین حالا قرار است تلگرام به کاربران خود، داگز را هدیه دهد. ما مردم ایران اگر به اجبار به تلگرام کوچیدیم و در آن ماندنی شدیم؛ به گمانم مُحق‌ترین کاربران برای دریافت این هدیه‌ایم. اگر تا اکنون کاری نکرده‌اید؛ فقط چند ساعت فرصت دارید. چطور؟

این لینک را دنبال کنید و با دو کلیک میزان هدیه خود را بدانید:

مهلت تمام شد و لینک را برداشتم.


✌️