Forwarded from جلد 1 گفتارهای عرفانی حضرت مجذوبعلیشاه
💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۲ (صفحه ۳)
بنابراین به این تردیدها از راه در نروید و یقیناً بدانید هر کاری خلاف ارادۀ الهی بشود، میل خداوند نیست. خود شیطان در موقعی که خداوند از او بازخواست میکرد که این چهکاری بود که کردی؟ اینها را فریب دادی؟ که بعد بیرونش کرد. شیطان میگوید که حالا ببین من از دست راست، از دست چپ، از روبهرو و پشت سر به آنها حمله میکنم از بالا و پایین حمله میکنم. هیچکدام از اینها را نخواهی دید که آدم حسابی باشند. در واقع جلوی خداوند رَجَز خواند. خودش را با خداوند یکی گرفت. یعنی گفت: تو یکی، من هم یکی. آخر تو اینها را بر من برتری دادی، حالا ببین من چهکارشان میکنم و دیدید. ولی خداوند برای اینکه هم به ما نشان بدهد و هم به او نشان بدهد، یک عدّهای را آفرید که معصوم هستند، پیامبران، ائمّه و همین که یک عدّهای در بین مردم آفرید که مطابقِ امر الهی رفتار میکنند. در واقع برای اینکه پیروان شیطان ببینند که نه، شیطان بر همۀ جهان مسلّط نیست، اگر ما به او اجازه بدهیم بر ما مسلّط است، اگر هم اجازه ندهیم، نه. کسانی هستند که در مقابل همین میایستند.
داستان حضرت ایّوب(ع)، در کتابی هم دارد در کُتب تورات، کتابِ ایّوب(ع). ایّوب(ع) از مواردی بود که شیطان مَنَم زد، خودنمایی کرد، در مقابل خدا رَجَز خواند. البتّه این حرفی که تورات میزند، خدا و اینها را همه مثل ما فرض میکند یک وجودهای اینطوری هستند. غیر از خدایی که ما میشناسیم. ولی مطالبش آموزنده است. که خداوند به شیطان گفت: تو که گفتی همه را گمراه میکنم، ببین چه بندۀ خوبی دارم، ایّوب(ع) هم پادشاه است، امیر و رئیس قبیله است و هم زن و فرزند فراوانی دارد، همه هم خوب، مال فراوانی دارد، قدرت فراوانی دارد معذلک همهاش شکر خدا را میکند. شیطان گفت اینها را از او بگیر، بعد ببین که دیگر عبادتت میکند یا نه؟ خدا اوّل گوسفندهایش را گرفت، سیل آمد و بُرد، باز هم شُکر میکرد. شیطان گفت نه، حالا اموالش را هم بگیر. آنها را هم گرفت باز شُکر میکرد. شیطان به خدا گفت که حالا خانوادهاش را بگیر، همۀ کارها را کرد ایّوب(ع) از شُکر خدا دست برنداشت. تا آن قضیّۀ آخر. زنش که بهاصطلاح مثل ملکۀ آن ده بود (آنقدر بزرگ) به این روز افتاد که میرفت منزلها رختشویی و لباسشویی میکرد و یک پولی میگرفت، نان میخرید و برای شوهرش میآورد که او را از شهر بیرون کرده بودند چون بدنش بو گرفته بود. معذلک ایّوب قدرت روحی خودش را حفظ کرده بود. حتماً برای ایّوب یک تردیدی در این وسط گاهی اوقات پیدا شده به دلیل اینکه آن آخر که شیطان به زنش تُهمت زد که این بد کاری کرده است، ایّوب گفت: خدایا مالم را بُردی، فرزندانم را بُردی، این را دیگر نمیتوانم تحمّل کنم. مسلّماً اینجا برایش تردید پیدا شده ولی چون تا آنوقت کاملاً مُحکم بود، خداوند به دادش رسید. یعنی نگذاشت که تردیدش ادامه پیدا کند که داستانش را در قرآن بخوانید و رفع تردیدش شد.
بنابراین این تردید و شک میآید. از آمدنش نگران نباشید از اینکه بیاید و بماند باید نگران باشید. آمد، باید بهصورت مهمان بیاید. ولی مهمان اگر بیاید و بماند اسباب زحمت است. باید بهصورت مهمان بیاید و سهم خودش را بگیرد و برود. با هر تردیدی بعد از تحقیق مجدّد یا تحقیقِ منطقی و یا تحقیق دل، به دل مراجعه کند بعد از این موجب میشود که یکقدم به جلو برود. بنابراین از آمدنش نترسید بلکه درصدد رفعش باشید. انشاءالله خداوند ما را از همه بلاهای فکری نجات بدهد.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۲ (صفحه ۳)
بنابراین به این تردیدها از راه در نروید و یقیناً بدانید هر کاری خلاف ارادۀ الهی بشود، میل خداوند نیست. خود شیطان در موقعی که خداوند از او بازخواست میکرد که این چهکاری بود که کردی؟ اینها را فریب دادی؟ که بعد بیرونش کرد. شیطان میگوید که حالا ببین من از دست راست، از دست چپ، از روبهرو و پشت سر به آنها حمله میکنم از بالا و پایین حمله میکنم. هیچکدام از اینها را نخواهی دید که آدم حسابی باشند. در واقع جلوی خداوند رَجَز خواند. خودش را با خداوند یکی گرفت. یعنی گفت: تو یکی، من هم یکی. آخر تو اینها را بر من برتری دادی، حالا ببین من چهکارشان میکنم و دیدید. ولی خداوند برای اینکه هم به ما نشان بدهد و هم به او نشان بدهد، یک عدّهای را آفرید که معصوم هستند، پیامبران، ائمّه و همین که یک عدّهای در بین مردم آفرید که مطابقِ امر الهی رفتار میکنند. در واقع برای اینکه پیروان شیطان ببینند که نه، شیطان بر همۀ جهان مسلّط نیست، اگر ما به او اجازه بدهیم بر ما مسلّط است، اگر هم اجازه ندهیم، نه. کسانی هستند که در مقابل همین میایستند.
داستان حضرت ایّوب(ع)، در کتابی هم دارد در کُتب تورات، کتابِ ایّوب(ع). ایّوب(ع) از مواردی بود که شیطان مَنَم زد، خودنمایی کرد، در مقابل خدا رَجَز خواند. البتّه این حرفی که تورات میزند، خدا و اینها را همه مثل ما فرض میکند یک وجودهای اینطوری هستند. غیر از خدایی که ما میشناسیم. ولی مطالبش آموزنده است. که خداوند به شیطان گفت: تو که گفتی همه را گمراه میکنم، ببین چه بندۀ خوبی دارم، ایّوب(ع) هم پادشاه است، امیر و رئیس قبیله است و هم زن و فرزند فراوانی دارد، همه هم خوب، مال فراوانی دارد، قدرت فراوانی دارد معذلک همهاش شکر خدا را میکند. شیطان گفت اینها را از او بگیر، بعد ببین که دیگر عبادتت میکند یا نه؟ خدا اوّل گوسفندهایش را گرفت، سیل آمد و بُرد، باز هم شُکر میکرد. شیطان گفت نه، حالا اموالش را هم بگیر. آنها را هم گرفت باز شُکر میکرد. شیطان به خدا گفت که حالا خانوادهاش را بگیر، همۀ کارها را کرد ایّوب(ع) از شُکر خدا دست برنداشت. تا آن قضیّۀ آخر. زنش که بهاصطلاح مثل ملکۀ آن ده بود (آنقدر بزرگ) به این روز افتاد که میرفت منزلها رختشویی و لباسشویی میکرد و یک پولی میگرفت، نان میخرید و برای شوهرش میآورد که او را از شهر بیرون کرده بودند چون بدنش بو گرفته بود. معذلک ایّوب قدرت روحی خودش را حفظ کرده بود. حتماً برای ایّوب یک تردیدی در این وسط گاهی اوقات پیدا شده به دلیل اینکه آن آخر که شیطان به زنش تُهمت زد که این بد کاری کرده است، ایّوب گفت: خدایا مالم را بُردی، فرزندانم را بُردی، این را دیگر نمیتوانم تحمّل کنم. مسلّماً اینجا برایش تردید پیدا شده ولی چون تا آنوقت کاملاً مُحکم بود، خداوند به دادش رسید. یعنی نگذاشت که تردیدش ادامه پیدا کند که داستانش را در قرآن بخوانید و رفع تردیدش شد.
بنابراین این تردید و شک میآید. از آمدنش نگران نباشید از اینکه بیاید و بماند باید نگران باشید. آمد، باید بهصورت مهمان بیاید. ولی مهمان اگر بیاید و بماند اسباب زحمت است. باید بهصورت مهمان بیاید و سهم خودش را بگیرد و برود. با هر تردیدی بعد از تحقیق مجدّد یا تحقیقِ منطقی و یا تحقیق دل، به دل مراجعه کند بعد از این موجب میشود که یکقدم به جلو برود. بنابراین از آمدنش نترسید بلکه درصدد رفعش باشید. انشاءالله خداوند ما را از همه بلاهای فکری نجات بدهد.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
هــو
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب شریف #تجلی_حقیقت_در_اسرار_فاجعه_کربلاء
💠 تألیف حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «#رضاعلیشاه» طابثراه
🔸 اخلاق در اسلام، مکارم اخلاق حسین (ع) (قسمت ۱)
▫️ تقسیم فلسفه:
فلاسفۀ قدیم یونان و حکمای اسلام حکمت را که به معنی خردهدانی و علم به علل اشیاء است بهطوری تفسیر و تعبیر نمودهاند که تمام معلومات بشری و جمیع علومی را که از آغاز تمدّن برای بشر بوده یا ممکن است بعداً پیدا شود شامل است. (امروز این اصطلاح از بین رفته و فلسفه و علم از یکدیگر مجزا شده هرکدام حدودی پیدا کردهاند. آنچه مربوط به ماوراءالطبیعه و متافیزیک است و تجربه در آن راه ندارد فلسفه نامیده شده و آنچه تحت تجربه و آزمایش در میآید و بهتوسط حواس ظاهری ادراک میشود علم نام گذارده شده است، به عبارت اُخری فلسفه جواب چرا و علم جواب چگونه را میدهد) و علوم هر دوره و هر ملّتی را حکمت نامیده و علومی را هم که بهتدریج کشف شده یا میشود از اقسام حکمت دانستهاند، و حکمت را تفسیر نمودهاند به دانستن احوال موجودات همانطوری که حقیقت آنها است. این علم را در مرحلۀ نخستین دو قسم نمودهاند (تقسیمی که مذکور شد بر رویۀ ارسطو است، تقسیمات دیگری نیز برای علوم شده است از جمله تقسیم فرانسیس بیکن (Bacon Framcis) انگلیسی است که علوم را بهتناسب قوای دماغی تقسیم کرده، بعضی را از قبیل تاریخ علوم حفظی، و قسمت دیگر را از قبیل فنون جمیله علوم تخیلی، و بعضی دیگر را از قبیل الهیات و انسانشناسی علوم نظری نامیده است، و علم اخلاق بنا به این قول در علوم نظری داخل است. اگوست کنت (Auguste Conte) علوم را از لحاظ بساطت و ترکیب در نظر گرفته است. آمپر (Ampere) به مادی و غیرمادی تقسیم کرده و اسپنسر انگلیسی (Spencer) (۱۸۲۰ – ۱۹۰۳) بر مجرد و محسوس و متضمن این دو تقسیم نموده است):
اوّل - حکمت نظری و آن علم به احوال موجوداتی است که وجودشان بسته به قدرت و اختیار بشر نیست، آن هم سه قسم است: الهی، ریاضی و طبیعی.
دوّم - عملی و آن علم به اموری است که مربوط به اختیار بشر است. آن هم یا متعلّق است به شخص از جهت توجّه به خود و این را تهذیب الاخلاق نامند؛ یا آنکه راجع است به افعال و اعمالی که صلاح حال معاد و معاش عائله و خانوادۀ شخص است، و این را تدبیر المنزل گویند و میتوانیم آن را قسمی از علم اقتصاد بدانیم؛ یا آنکه به روابط یک جامعه و ملّت تعلّق دارد که آن را سیاسةالمدن نام گذاردهاند و علم حقوق و علمالاجتماع که امروز علوم جداگانه محسوب میشوند جزو آن است. تهذیبالاخلاق که موضوع گفتگوی ما است، گفتگو مینماید از خُلق انسانی که ملکهای است در وجود او و مسلّط است بر قوای او و افعال از آن ناشی میشود، و آن دو قسم است: طبیعی که غیرقابلتغییر است و این خیلی نادر است و بعضی از اخلاق و بعضی اشخاص اینطور است. و عادی که به اکتسابی نیز تعبیر میشود و آن به عادت و ممارست تغییر و تبدیل مییابد و به معاشرت و صحبت فرق میکند.
▫️ قوّۀ علاّمه و عمّاله:
علمای اخلاق گویند برای انسان دو قوّه است:
اوّل - قوّۀ عاقله که قوّۀ علاّمه نیز گویند، و بهواسطهٔ قدرت بر تحصیل مجهولات بهتوسط نظر و فکر آن را قوّۀ نظرّیه نیز گویند، قوّۀ ممیّزه نیز خوانند از جهت اینکه بین نیک و بد امتیاز دهد؛ قوّۀ تدبیر هم از جهت قدرت آن بر ترتیب امور بهحسب مصالح مطلوبه نامیده میشود.
دوّم - قوّۀ عملی که عمّاله نیز گویند، این قوّهای است که انسان را به عمل وامیدارد. و آن را از وجهۀ جلب منافع و جذب ملائم شهوت نامند، و از جهت دفع مضارّ و امور غیر ملائم آن را غضب گویند.
برای قوّۀ علاّمه در تحصیل علوم نظریّه و معارف حقیقیّه، چون سیر او است در خط مستقیم بهسوی مبدأ، افراط متصوّر نیست فقط قصور متصوّر است، مگر به نظر عرفانی که جذب محض و سلوک محض را دو طرف افراطوتفریط گفتهاند. از این وجهه عقاید حقّه و ترقیّات روحی و مشاهدات پیدا میشود، و مرتبۀ آن فوق مقام تصوّر و اختیار است.
ولی برای علاّمه از وجهۀ تدبیر امور مادّی و تحصیل نتایج عاجلۀ دنیویّه و برای دو قسم قوّۀ عمّاله نیز که شهوت و غضب است حدّ متوسّط و افراطوتفریط متصوّر است.
حدّ وسط هریک که عبارت است از مطیح بودن آن قوّه نسبت به قـوّۀ عقلانیّۀ نظریّه و فرمانبرداری اوامر حقّه و صرفکردن آن در وجههای که برای آن خلق شده، مطلوب و ممدوح و خُلق نیک گفته میشود و دو طرف افراطوتفریط مذموم و خلق بد و رذیله است.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب شریف #تجلی_حقیقت_در_اسرار_فاجعه_کربلاء
💠 تألیف حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «#رضاعلیشاه» طابثراه
🔸 اخلاق در اسلام، مکارم اخلاق حسین (ع) (قسمت ۱)
▫️ تقسیم فلسفه:
فلاسفۀ قدیم یونان و حکمای اسلام حکمت را که به معنی خردهدانی و علم به علل اشیاء است بهطوری تفسیر و تعبیر نمودهاند که تمام معلومات بشری و جمیع علومی را که از آغاز تمدّن برای بشر بوده یا ممکن است بعداً پیدا شود شامل است. (امروز این اصطلاح از بین رفته و فلسفه و علم از یکدیگر مجزا شده هرکدام حدودی پیدا کردهاند. آنچه مربوط به ماوراءالطبیعه و متافیزیک است و تجربه در آن راه ندارد فلسفه نامیده شده و آنچه تحت تجربه و آزمایش در میآید و بهتوسط حواس ظاهری ادراک میشود علم نام گذارده شده است، به عبارت اُخری فلسفه جواب چرا و علم جواب چگونه را میدهد) و علوم هر دوره و هر ملّتی را حکمت نامیده و علومی را هم که بهتدریج کشف شده یا میشود از اقسام حکمت دانستهاند، و حکمت را تفسیر نمودهاند به دانستن احوال موجودات همانطوری که حقیقت آنها است. این علم را در مرحلۀ نخستین دو قسم نمودهاند (تقسیمی که مذکور شد بر رویۀ ارسطو است، تقسیمات دیگری نیز برای علوم شده است از جمله تقسیم فرانسیس بیکن (Bacon Framcis) انگلیسی است که علوم را بهتناسب قوای دماغی تقسیم کرده، بعضی را از قبیل تاریخ علوم حفظی، و قسمت دیگر را از قبیل فنون جمیله علوم تخیلی، و بعضی دیگر را از قبیل الهیات و انسانشناسی علوم نظری نامیده است، و علم اخلاق بنا به این قول در علوم نظری داخل است. اگوست کنت (Auguste Conte) علوم را از لحاظ بساطت و ترکیب در نظر گرفته است. آمپر (Ampere) به مادی و غیرمادی تقسیم کرده و اسپنسر انگلیسی (Spencer) (۱۸۲۰ – ۱۹۰۳) بر مجرد و محسوس و متضمن این دو تقسیم نموده است):
اوّل - حکمت نظری و آن علم به احوال موجوداتی است که وجودشان بسته به قدرت و اختیار بشر نیست، آن هم سه قسم است: الهی، ریاضی و طبیعی.
دوّم - عملی و آن علم به اموری است که مربوط به اختیار بشر است. آن هم یا متعلّق است به شخص از جهت توجّه به خود و این را تهذیب الاخلاق نامند؛ یا آنکه راجع است به افعال و اعمالی که صلاح حال معاد و معاش عائله و خانوادۀ شخص است، و این را تدبیر المنزل گویند و میتوانیم آن را قسمی از علم اقتصاد بدانیم؛ یا آنکه به روابط یک جامعه و ملّت تعلّق دارد که آن را سیاسةالمدن نام گذاردهاند و علم حقوق و علمالاجتماع که امروز علوم جداگانه محسوب میشوند جزو آن است. تهذیبالاخلاق که موضوع گفتگوی ما است، گفتگو مینماید از خُلق انسانی که ملکهای است در وجود او و مسلّط است بر قوای او و افعال از آن ناشی میشود، و آن دو قسم است: طبیعی که غیرقابلتغییر است و این خیلی نادر است و بعضی از اخلاق و بعضی اشخاص اینطور است. و عادی که به اکتسابی نیز تعبیر میشود و آن به عادت و ممارست تغییر و تبدیل مییابد و به معاشرت و صحبت فرق میکند.
▫️ قوّۀ علاّمه و عمّاله:
علمای اخلاق گویند برای انسان دو قوّه است:
اوّل - قوّۀ عاقله که قوّۀ علاّمه نیز گویند، و بهواسطهٔ قدرت بر تحصیل مجهولات بهتوسط نظر و فکر آن را قوّۀ نظرّیه نیز گویند، قوّۀ ممیّزه نیز خوانند از جهت اینکه بین نیک و بد امتیاز دهد؛ قوّۀ تدبیر هم از جهت قدرت آن بر ترتیب امور بهحسب مصالح مطلوبه نامیده میشود.
دوّم - قوّۀ عملی که عمّاله نیز گویند، این قوّهای است که انسان را به عمل وامیدارد. و آن را از وجهۀ جلب منافع و جذب ملائم شهوت نامند، و از جهت دفع مضارّ و امور غیر ملائم آن را غضب گویند.
برای قوّۀ علاّمه در تحصیل علوم نظریّه و معارف حقیقیّه، چون سیر او است در خط مستقیم بهسوی مبدأ، افراط متصوّر نیست فقط قصور متصوّر است، مگر به نظر عرفانی که جذب محض و سلوک محض را دو طرف افراطوتفریط گفتهاند. از این وجهه عقاید حقّه و ترقیّات روحی و مشاهدات پیدا میشود، و مرتبۀ آن فوق مقام تصوّر و اختیار است.
ولی برای علاّمه از وجهۀ تدبیر امور مادّی و تحصیل نتایج عاجلۀ دنیویّه و برای دو قسم قوّۀ عمّاله نیز که شهوت و غضب است حدّ متوسّط و افراطوتفریط متصوّر است.
حدّ وسط هریک که عبارت است از مطیح بودن آن قوّه نسبت به قـوّۀ عقلانیّۀ نظریّه و فرمانبرداری اوامر حقّه و صرفکردن آن در وجههای که برای آن خلق شده، مطلوب و ممدوح و خُلق نیک گفته میشود و دو طرف افراطوتفریط مذموم و خلق بد و رذیله است.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
هــو
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب #گنجینة_الاسرار (قسمت ۱۹)
💠 تألیف #عمان_سامانی
🔸 در بیان تعرض آن شهسوار میدان حقیقت از جهان تجرد به عالم تقید و توجه و تفقد به خواهر خود بر مذاق عارفان گوید:
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد، الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید:
کای عنانگیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق است این عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو بپا این راه کوبی من به سر
خانهسوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر، پرده از رخ، وامکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری؟
با زبان زینبی شاه آنچه گفت
با حسینی گوش، زینب میشنفت
با حسینی لب هر آنچ او گفت راز
شه به گوش زینبی بشنید باز
گوش عشق، آری زبان خواهد ز عشق
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر، محرم اسرار نیست
ای سخنگو، لحظهای خاموش باش
ای زبان، از پای تا سر گوش باش
تا ببینم از سر صدق و صواب
شاه را، زینب چه میگوید جواب
گفت زینب در جواب آن شاه را:
کای فروزان کرده مهر و ماه را
عشق را، از یک مشیمه زادهایم
لب به یک پستان غم بنهادهایم
تربیت بوده است بر یک دوشمان
پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی
هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم
هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول
من اسیری را به جان کردم قبول
در بیان استفتاح آن سیدۀ عالیمقدار از توجهات باطن آن سید بزرگوار و بیتابی از تجلیات معنوی آن حضرت و غشکردن بر مذاق اهل توحید گوید:
خودنمایی کن که طاقت طاق شد
جان تجلی تو را مشتاق شد
حالتی زین به برای سیر نیست
خودنمایی کن در اینجا غیر نیست
شرحی ای صدر جهان این سینه را
عکسی ای دارای حسن، آیینه را
در بیان تجلیکردن جمال بیمثال حسینی از روی معنی در آینۀ وجود زینب خاتون سلاماللّه علیه و علیها از راه شهود به طور اجمال گوید:
قابل اسرار دید آن سینه را
مستعد جلوه آن آیینه را
ملک هستی منهدم یکباره کرد
پردۀ پندار او را پاره کرد
معنی اندر لوح صورت نقش بست
آنچه از جان خاست اندر دل نشست
خیمه زد در ملک جانش شاه غیب
شسته شد ز آب یقینش زنگ ریب
معنی خود را به چشم خویش دید
صورت آینده راه از پیش دید
آفتابی کرد در زینب ظهور
ذرهای زان آتش وادی طور
شد عیان در طور جانش رایتی
خرّ موسی صعقا، زان آیتی
عین زینب دید زینب را به عین
بلکه با عین حسین، عین حسین
طلعت جان را به چشم جسم دید
در سراپای مسمیٰ اسم دید
غیببین گردید با چشم شهود
خواند بر لوح وفا، نقش عهود
دید تابی در خود و بیتاب شد
دیدۀ خورشیدبین پر آب شد
صورت حالش پریشانی گرفت
دست بیتابی به پیشانی گرفت
خواست تا بر خرمن جنس زنان
آتش اندازد «انا الاعلی» زنان
دید شه لب را به دندان میگزد
کز تو اینجا پردهداری میسزد
رخ ز بیتابی، نمیتابی چرا؟
در حضور دوست بیتابی چرا؟
کرد خودداری ولی تابش نبود
ظرفیت در خورد آن آبش نبود
از تجلیهای آن سرو سهی
خواست تا زینب کند قالب تهی
از رکاب ای شهسوار حقپرست
پای خالی کن که زینب شد ز دست
شد پیاده بر زمین زانو نهاد
بر سر زانو، سر بانو نهاد
پس در آغوشش نشانید و نشست
دست بر دل زد، دل آوردش به دست
گفتگو کردند با هم متصل
این به آن و آن به این، از راه دل
دیگر اینجا گفتگو را راه نیست
پرده افکندند و کس را راه نیست
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب #گنجینة_الاسرار (قسمت ۱۹)
💠 تألیف #عمان_سامانی
🔸 در بیان تعرض آن شهسوار میدان حقیقت از جهان تجرد به عالم تقید و توجه و تفقد به خواهر خود بر مذاق عارفان گوید:
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد، الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید:
کای عنانگیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق است این عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو بپا این راه کوبی من به سر
خانهسوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر، پرده از رخ، وامکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری؟
با زبان زینبی شاه آنچه گفت
با حسینی گوش، زینب میشنفت
با حسینی لب هر آنچ او گفت راز
شه به گوش زینبی بشنید باز
گوش عشق، آری زبان خواهد ز عشق
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر، محرم اسرار نیست
ای سخنگو، لحظهای خاموش باش
ای زبان، از پای تا سر گوش باش
تا ببینم از سر صدق و صواب
شاه را، زینب چه میگوید جواب
گفت زینب در جواب آن شاه را:
کای فروزان کرده مهر و ماه را
عشق را، از یک مشیمه زادهایم
لب به یک پستان غم بنهادهایم
تربیت بوده است بر یک دوشمان
پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی
هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم
هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول
من اسیری را به جان کردم قبول
در بیان استفتاح آن سیدۀ عالیمقدار از توجهات باطن آن سید بزرگوار و بیتابی از تجلیات معنوی آن حضرت و غشکردن بر مذاق اهل توحید گوید:
خودنمایی کن که طاقت طاق شد
جان تجلی تو را مشتاق شد
حالتی زین به برای سیر نیست
خودنمایی کن در اینجا غیر نیست
شرحی ای صدر جهان این سینه را
عکسی ای دارای حسن، آیینه را
در بیان تجلیکردن جمال بیمثال حسینی از روی معنی در آینۀ وجود زینب خاتون سلاماللّه علیه و علیها از راه شهود به طور اجمال گوید:
قابل اسرار دید آن سینه را
مستعد جلوه آن آیینه را
ملک هستی منهدم یکباره کرد
پردۀ پندار او را پاره کرد
معنی اندر لوح صورت نقش بست
آنچه از جان خاست اندر دل نشست
خیمه زد در ملک جانش شاه غیب
شسته شد ز آب یقینش زنگ ریب
معنی خود را به چشم خویش دید
صورت آینده راه از پیش دید
آفتابی کرد در زینب ظهور
ذرهای زان آتش وادی طور
شد عیان در طور جانش رایتی
خرّ موسی صعقا، زان آیتی
عین زینب دید زینب را به عین
بلکه با عین حسین، عین حسین
طلعت جان را به چشم جسم دید
در سراپای مسمیٰ اسم دید
غیببین گردید با چشم شهود
خواند بر لوح وفا، نقش عهود
دید تابی در خود و بیتاب شد
دیدۀ خورشیدبین پر آب شد
صورت حالش پریشانی گرفت
دست بیتابی به پیشانی گرفت
خواست تا بر خرمن جنس زنان
آتش اندازد «انا الاعلی» زنان
دید شه لب را به دندان میگزد
کز تو اینجا پردهداری میسزد
رخ ز بیتابی، نمیتابی چرا؟
در حضور دوست بیتابی چرا؟
کرد خودداری ولی تابش نبود
ظرفیت در خورد آن آبش نبود
از تجلیهای آن سرو سهی
خواست تا زینب کند قالب تهی
از رکاب ای شهسوار حقپرست
پای خالی کن که زینب شد ز دست
شد پیاده بر زمین زانو نهاد
بر سر زانو، سر بانو نهاد
پس در آغوشش نشانید و نشست
دست بر دل زد، دل آوردش به دست
گفتگو کردند با هم متصل
این به آن و آن به این، از راه دل
دیگر اینجا گفتگو را راه نیست
پرده افکندند و کس را راه نیست
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
💠 مجموعه #دستورالعملها
🔸 بیانیۀ حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» طابثراه به مناسبت نوروز
📅 ذیالحجّه ۱۴۲۲ قمری - اسفند ۱۳۸۰ شمسی
⭕️ در موقع خواندن؛ به تاریخ صدور و موقعیّت زمانیِ آن توجه شود.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔸 بیانیۀ حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» طابثراه به مناسبت نوروز
📅 ذیالحجّه ۱۴۲۲ قمری - اسفند ۱۳۸۰ شمسی
⭕️ در موقع خواندن؛ به تاریخ صدور و موقعیّت زمانیِ آن توجه شود.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
شرح پندصالح دور دوم - توکل - تسلیم - رضا و شکر ۱
دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه طاب ثراه
🔉 فایل صوتی فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده #مجذوبعلیشاه اعلی الله مقامه الشریف
در شرح رساله شریفه #پندصالح
📄 توکل - تسلیم - رضا و شکر (قسمت ۱)
📆 شب جمعه ۱۳۸۷/۰۵/۰۳
🔗 حجم: ۱۸.۹ مگابایت
⏱ زمان: ۲۰:۱۵ دقیقه
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
در شرح رساله شریفه #پندصالح
📄 توکل - تسلیم - رضا و شکر (قسمت ۱)
📆 شب جمعه ۱۳۸۷/۰۵/۰۳
🔗 حجم: ۱۸.۹ مگابایت
⏱ زمان: ۲۰:۱۵ دقیقه
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
Forwarded from جلد 1 گفتارهای عرفانی حضرت مجذوبعلیشاه
هــو
۱۲۱
💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۱)
🔸 موضوع: بدبینی - عقل عرفانی و فقری کمک برای رفع بدبینی - ظلم و عدل - بلقیس و حضرت سلیمان(ع) - در مورد عصبانی شدن - غدّه شدن تحمّلها در فکر و انفجار و ترکیدن آن با عصبانیت.
▫️ صبح یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ شمسی
بسمالله الرّحمن الرّحيم
یک بذری، تخم گل و گیاهی را که روی زمین برای سبزشدن میاندازند از همان اوّل که سبز شد یا هنوز نیش زده یک آثاری دارد بهطوریکه مثلاً در داروهای طب قدیم علف کُنار یعنی خشخاش که بکارند وقتی آن دو برگی بهاصطلاح در میآید آن دو برگی را کوکو میکنند خیلی خوشمزه است ضرری ندارد، فایده هم دارد. ما که بچّه بودیم (آنوقتها کشت خشخاش آزاد بود) در بیابان که میرفتیم اینها را میشستیم و میخوردیم. همین علف یک خرده بزرگ که میشود ایجاد سم میکند.
یک علفی هم هست علف انسانی، در ذهن انسانهاست و آن بدبینی است. بدبینی وقتی میکارند اوّلش شاید خوب باشد برای اینکه آن کسی که بدبین است در کارها احتیاط میکند. آن احتیاط خوب است. بعد کمکم که بزرگ شد بدبینی اسباب زحمت خودش و دیگران میشود. و یک خرده اگر زیادتر شد بیماری روانی میشود که فرنگی آن را میگویند پارانویا. یک بذر بدبینی در دنیا و جهان، در همهجا کاشته است. همۀ ملّتها و همهجاها یک قدری رسم شده است. این بدبینی از اینجاست. یک مدّتی من یادم میآید همان وقت هم یک چیزی نوشتم. هر وقت آمدند و جامعه را دو صف کردند، پیر و جوان، پیر باید کارها را به او بسپارند یا جوانها؟ و حالآنکه همین پیرها یک وقتی جوان بودند، همین جوانها انشاءالله همۀ آنها یک وقتی به پیری میرسند، یک وقتی میگویند زن و مرد، زنها را به جان مردها و مردها را به جان زنها، مثل همان پیر و جوان، زن و مرد. یک وقتی گفتند پدرها و پسرها هر پدری یک وقتی خودش پسر بوده و هر پسری امیدوار است و انشاءالله حالش خوب باشد روزی پدر میشود. شعری میگوید:
در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
حالا این بذر این اثر را دارد که اگر وقتی در بعضی شدّت کند هر کاری که یک مرد بکند حمل بر بدبینی میکند. مثلاً ترش کرده، معدهاش درد میکند، ادایی درمیآورد. زن میگوید این آدم بداخلاقی است. نه، اخلاق او نیست، شکم اوست. و همینطور مرد نسبت به زن خیلی از بدبینیهایی که میبینیم و در نامهها میبینیم. مردی از زن خود و زنی از مرد خود گفته، ازاینقبیل است. مثلاً یکی میگوید (حالا یا مرد یا زن) میگوید این بچّهها را علیه من میانگیزد که مسلّماً نمیشود. ممکن است بهعنوان شوخی یا هر چه باشد. آخر هر مردی فکر میکند یک روزی میرود و این بچّهها را باید زنش نگه دارد و هر زنی فکر میکند روزی اگر برود مرد این کار را باید بکند. این تخم بدبینی اگر اینجا عقل به کمک او بیاید نمیگذارد تخم که سبز شده میوه بدهد. ولی اگر عقل به کمک نیاید میوه میدهد. عقل چطوری به کمک میآید؟ فرض کنید که در این ورقهای که اوراد خانمها را نوشته است نوشته که: إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْـسی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ للهِ رَبِّ الْعالَمینَ (سوره نمل، آیه ۴۴)، این آیه را چرا برای مردها ننوشته؟ زنها چطور است که به خود ظلم کردهاند، مردها نه؟ همین که باعث این شود که این مسئله را بهصورت سؤال بپرسند خوب است. عقل است که به کمک آمده؛ عقل عرفانی و فقری به کمک او آمده که بپرسد. امّا بعضیها همین را در روزنامهها میبینید که میگویند آیات قرآن علیه زنهاست. نه، آیات قرآن در مورد خود آدم هست که رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخـاسِرینَ (سوره اعراف، آیه ۲۳)، در مورد همه. اینجا از این جهات این اشتباه پیدا میشود ما در زبان عادی خودمان ظلم را این میبینیم که کسی را بگیری کتک بزنی یا مثلاً مثل صحرای کربلا میگوییم، اینها مظلوماند و او ظالم است. او ظالم هست ولی اینها مظلوم نیستند. ظلم لغتی است در برابر عدل. عادل و ظالم، عدل و ظلم. در تعریف عدل میگویند عدل یعنی «وضع شیء» در «ما وضع له» (اوّل این را بگویم که ببینید یک خرده بلدم) عدل یعنی هر امری، هر چیزی را در جایی و به نحوی به کار ببرید که برای آن آفریده شده است. ظلم این است که در غیر آن به کار ببرید. چاقوی خیلی قشنگ و خوبی برای این است که روی میز بگذارید و میوه را با این چاقو پوست بکنید و بخورید، این کار عدل است. البتّه خوردن آن عدل نیست که آنقدر میوه پوست بکنید و بخورید که دلتان درد بگیرد.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
۱۲۱
💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۱)
🔸 موضوع: بدبینی - عقل عرفانی و فقری کمک برای رفع بدبینی - ظلم و عدل - بلقیس و حضرت سلیمان(ع) - در مورد عصبانی شدن - غدّه شدن تحمّلها در فکر و انفجار و ترکیدن آن با عصبانیت.
▫️ صبح یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ شمسی
بسمالله الرّحمن الرّحيم
یک بذری، تخم گل و گیاهی را که روی زمین برای سبزشدن میاندازند از همان اوّل که سبز شد یا هنوز نیش زده یک آثاری دارد بهطوریکه مثلاً در داروهای طب قدیم علف کُنار یعنی خشخاش که بکارند وقتی آن دو برگی بهاصطلاح در میآید آن دو برگی را کوکو میکنند خیلی خوشمزه است ضرری ندارد، فایده هم دارد. ما که بچّه بودیم (آنوقتها کشت خشخاش آزاد بود) در بیابان که میرفتیم اینها را میشستیم و میخوردیم. همین علف یک خرده بزرگ که میشود ایجاد سم میکند.
یک علفی هم هست علف انسانی، در ذهن انسانهاست و آن بدبینی است. بدبینی وقتی میکارند اوّلش شاید خوب باشد برای اینکه آن کسی که بدبین است در کارها احتیاط میکند. آن احتیاط خوب است. بعد کمکم که بزرگ شد بدبینی اسباب زحمت خودش و دیگران میشود. و یک خرده اگر زیادتر شد بیماری روانی میشود که فرنگی آن را میگویند پارانویا. یک بذر بدبینی در دنیا و جهان، در همهجا کاشته است. همۀ ملّتها و همهجاها یک قدری رسم شده است. این بدبینی از اینجاست. یک مدّتی من یادم میآید همان وقت هم یک چیزی نوشتم. هر وقت آمدند و جامعه را دو صف کردند، پیر و جوان، پیر باید کارها را به او بسپارند یا جوانها؟ و حالآنکه همین پیرها یک وقتی جوان بودند، همین جوانها انشاءالله همۀ آنها یک وقتی به پیری میرسند، یک وقتی میگویند زن و مرد، زنها را به جان مردها و مردها را به جان زنها، مثل همان پیر و جوان، زن و مرد. یک وقتی گفتند پدرها و پسرها هر پدری یک وقتی خودش پسر بوده و هر پسری امیدوار است و انشاءالله حالش خوب باشد روزی پدر میشود. شعری میگوید:
در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
حالا این بذر این اثر را دارد که اگر وقتی در بعضی شدّت کند هر کاری که یک مرد بکند حمل بر بدبینی میکند. مثلاً ترش کرده، معدهاش درد میکند، ادایی درمیآورد. زن میگوید این آدم بداخلاقی است. نه، اخلاق او نیست، شکم اوست. و همینطور مرد نسبت به زن خیلی از بدبینیهایی که میبینیم و در نامهها میبینیم. مردی از زن خود و زنی از مرد خود گفته، ازاینقبیل است. مثلاً یکی میگوید (حالا یا مرد یا زن) میگوید این بچّهها را علیه من میانگیزد که مسلّماً نمیشود. ممکن است بهعنوان شوخی یا هر چه باشد. آخر هر مردی فکر میکند یک روزی میرود و این بچّهها را باید زنش نگه دارد و هر زنی فکر میکند روزی اگر برود مرد این کار را باید بکند. این تخم بدبینی اگر اینجا عقل به کمک او بیاید نمیگذارد تخم که سبز شده میوه بدهد. ولی اگر عقل به کمک نیاید میوه میدهد. عقل چطوری به کمک میآید؟ فرض کنید که در این ورقهای که اوراد خانمها را نوشته است نوشته که: إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْـسی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ للهِ رَبِّ الْعالَمینَ (سوره نمل، آیه ۴۴)، این آیه را چرا برای مردها ننوشته؟ زنها چطور است که به خود ظلم کردهاند، مردها نه؟ همین که باعث این شود که این مسئله را بهصورت سؤال بپرسند خوب است. عقل است که به کمک آمده؛ عقل عرفانی و فقری به کمک او آمده که بپرسد. امّا بعضیها همین را در روزنامهها میبینید که میگویند آیات قرآن علیه زنهاست. نه، آیات قرآن در مورد خود آدم هست که رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخـاسِرینَ (سوره اعراف، آیه ۲۳)، در مورد همه. اینجا از این جهات این اشتباه پیدا میشود ما در زبان عادی خودمان ظلم را این میبینیم که کسی را بگیری کتک بزنی یا مثلاً مثل صحرای کربلا میگوییم، اینها مظلوماند و او ظالم است. او ظالم هست ولی اینها مظلوم نیستند. ظلم لغتی است در برابر عدل. عادل و ظالم، عدل و ظلم. در تعریف عدل میگویند عدل یعنی «وضع شیء» در «ما وضع له» (اوّل این را بگویم که ببینید یک خرده بلدم) عدل یعنی هر امری، هر چیزی را در جایی و به نحوی به کار ببرید که برای آن آفریده شده است. ظلم این است که در غیر آن به کار ببرید. چاقوی خیلی قشنگ و خوبی برای این است که روی میز بگذارید و میوه را با این چاقو پوست بکنید و بخورید، این کار عدل است. البتّه خوردن آن عدل نیست که آنقدر میوه پوست بکنید و بخورید که دلتان درد بگیرد.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
Forwarded from جلد 1 گفتارهای عرفانی حضرت مجذوبعلیشاه
💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۲)
نه، من فقط استفادۀ از این چاقو را میگویم که عدل است. اگر چاقو را بزنید بهقصد کشت این ظلم است. برای اینکه این چاقو برای این کار وضع نشده است. وقتی میگوید إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْـسی این توجّه را بکنید که این را بلقیس میگوید، از قول بلقیس خداوند میگوید که من به خودم ظلم کردم. در فارسی هم اصطلاحی هست که میگوید من به خودم ظلم کردم. و امروز با سلیمان به خداوند ایمان آوردم و تسلیم میشوم. پس معلوم میشود آن ظلم را، چون اوّل میگوید به خودم ظلم کردم بعد میگوید به سلیمان ایمان آوردم.
کسی که همراه سلیمان یا به طور کلّی، اسلام نیاورده و تسلیم نشده آن ظلم است. ظلمی است که خود او به خودش کرده. چطور؟ در خود همین آیات و قبلی معلوم است که قوم بلقیس قبلاً راهی بهسوی خدا داشتند و شاید موحّد و خداپرست بودند ولی حالا که به اینها رسیده اینطور هستند. شاید هم اشاره به اصل فطرت انسانی است که فطرت انسان طالب اتّصال به خداوند و تسلیم در مقابل خداوند است چون توجّه نکرده به خودش ظلم کرده. البتّه در درجۀ بالاتر یعنی درجۀ خیلی بالای ایمان، به این معنی که کسی همینطور از این مسلمانی که ما هستیم اینطوری مسلمان باشد نمیگوید به خودم ظلم کردم مگر اینکه فکر کند چون مسلمان نبود ویزا به او نمیدادند و کوپن نمیدادند، میگوید به خودم ظلم کردم. آنقدر ایمانش قوی نیست که بگوید به خودم ظلم کردم. این در درجۀ بالای ایمان و تسلیم است که میفهمد گذشتهاش ظلم است. حرف بلقیس هم از اینجاست که میفهمد گذشتۀ او خطا بوده و امروز با سلیمان ایمان آورده. نه اینکه ایمان به خدا محتاج به همراهی است، نه! راه خدا همیشه در دل همۀ مردم باز است. یعنی الان که به سلیمان رسیدم ایمان حاصل شده. یعنی گذشته از تسلیم به خداوند و شناخت سلیمان و اعلام اینکه اقرار به اینکه سلیمان که مرا هدایت کرد، مرا مؤمن کرد که اسلام آوردم.
آیۀ دیگری همین که خواندم آیهای است که حضرت آدم به درگاه خداوند عرض کرد بعد از آنکه آن تخلّف را کرد و آنها را از بهشت بیرون کردند که بعضیها نوشتهاند که خداوند او را مجازات نکرد، مجازات هم نبود، گوشمالی بود. به دلیل اینکه گفت دو مرتبه تو را به اینجا برمیگردانم. حالا بههرجهت، بعد از آن جریان آدم درک کرد و فهمید چون تا آن تاریخ اصلاً جایی ندیده بود. او بود و یک باغ. هیچکس را هم جز خداوند ندیده. صاحب باغ بود. بعد که به دنیا آمد اینهمه شیاطین را دید اینهمه چیزها را دید آنوقت فهمید که به خودش ظلم کرده که از آنجا به اینجا آمده. چه کسی کرده؟ خودش کرده. بنابراین میگوید: رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، خودمان به خودمان ستم کردیم.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۲)
نه، من فقط استفادۀ از این چاقو را میگویم که عدل است. اگر چاقو را بزنید بهقصد کشت این ظلم است. برای اینکه این چاقو برای این کار وضع نشده است. وقتی میگوید إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْـسی این توجّه را بکنید که این را بلقیس میگوید، از قول بلقیس خداوند میگوید که من به خودم ظلم کردم. در فارسی هم اصطلاحی هست که میگوید من به خودم ظلم کردم. و امروز با سلیمان به خداوند ایمان آوردم و تسلیم میشوم. پس معلوم میشود آن ظلم را، چون اوّل میگوید به خودم ظلم کردم بعد میگوید به سلیمان ایمان آوردم.
کسی که همراه سلیمان یا به طور کلّی، اسلام نیاورده و تسلیم نشده آن ظلم است. ظلمی است که خود او به خودش کرده. چطور؟ در خود همین آیات و قبلی معلوم است که قوم بلقیس قبلاً راهی بهسوی خدا داشتند و شاید موحّد و خداپرست بودند ولی حالا که به اینها رسیده اینطور هستند. شاید هم اشاره به اصل فطرت انسانی است که فطرت انسان طالب اتّصال به خداوند و تسلیم در مقابل خداوند است چون توجّه نکرده به خودش ظلم کرده. البتّه در درجۀ بالاتر یعنی درجۀ خیلی بالای ایمان، به این معنی که کسی همینطور از این مسلمانی که ما هستیم اینطوری مسلمان باشد نمیگوید به خودم ظلم کردم مگر اینکه فکر کند چون مسلمان نبود ویزا به او نمیدادند و کوپن نمیدادند، میگوید به خودم ظلم کردم. آنقدر ایمانش قوی نیست که بگوید به خودم ظلم کردم. این در درجۀ بالای ایمان و تسلیم است که میفهمد گذشتهاش ظلم است. حرف بلقیس هم از اینجاست که میفهمد گذشتۀ او خطا بوده و امروز با سلیمان ایمان آورده. نه اینکه ایمان به خدا محتاج به همراهی است، نه! راه خدا همیشه در دل همۀ مردم باز است. یعنی الان که به سلیمان رسیدم ایمان حاصل شده. یعنی گذشته از تسلیم به خداوند و شناخت سلیمان و اعلام اینکه اقرار به اینکه سلیمان که مرا هدایت کرد، مرا مؤمن کرد که اسلام آوردم.
آیۀ دیگری همین که خواندم آیهای است که حضرت آدم به درگاه خداوند عرض کرد بعد از آنکه آن تخلّف را کرد و آنها را از بهشت بیرون کردند که بعضیها نوشتهاند که خداوند او را مجازات نکرد، مجازات هم نبود، گوشمالی بود. به دلیل اینکه گفت دو مرتبه تو را به اینجا برمیگردانم. حالا بههرجهت، بعد از آن جریان آدم درک کرد و فهمید چون تا آن تاریخ اصلاً جایی ندیده بود. او بود و یک باغ. هیچکس را هم جز خداوند ندیده. صاحب باغ بود. بعد که به دنیا آمد اینهمه شیاطین را دید اینهمه چیزها را دید آنوقت فهمید که به خودش ظلم کرده که از آنجا به اینجا آمده. چه کسی کرده؟ خودش کرده. بنابراین میگوید: رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، خودمان به خودمان ستم کردیم.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
Forwarded from جلد 1 گفتارهای عرفانی حضرت مجذوبعلیشاه
💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۳)
پس این ظلم که در آیات قرآنی بهکاررفته و یا در صحبتها هست معنای اصلی آن این است. این است که در اینجا خداوند نخواسته بگوید فقط زنها ظلم کردند، نه! مردها بیشتر از زنها ظلم کردند. هر دو مثل هم هستند و هر دو از یک قماش هستند. خود خداوند هم میگوید هر دو از یک قماش هستند. میگوید خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِـدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها (سوره نساء، آیه ۱)، شما را از یک جنس واحد، از یک جنس آفریدیم جای دیگر هم میفرماید: وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجـاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً (سوره روم، آیه ۲۱) خداوند از جنس خود شما آفرید که البتّه این جنبۀ مذکر آورده ولی هم برای مرد است هم برای زن؛ به مردها میگوید از جنس خودتان برای شما همسر آفرید به زنها میگوید از جنس خودتان برایتان همسر آفرید. مرد و زن هر دو وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً از جنس خودتان با وجودی از جنس خودتان و دو تا هستید معذلک شما که شاخۀ یک درخت هستید بین شما مودّت و رحمت آفرید. این است که برای معنی هر آیۀ قرآنی چنین چیزی است که خودش با آیات دیگر تفسیر میشود. بلقیس هم دارد که وقتی پادشاهان خیلی در زمان حضرت سلیمان(ع) بودند آنهای دیگر را نمیدانم خبرگزاریها نگفتهاند که به آنها هم نامه نوشت یا نه؟ ولی به بلقیس نوشت. چون بلقیس معلوم میشود یک آشنایی به دین و مذهب و خدا داشتهاند و بعد بلقیس خودش خواست بیاید دیدن حضرت سلیمان(ع) که البتّه از روی ترس گفت پادشاه عظیمی است و بلقیس آمد. حضرت سلیمان(ع) به درباریان خود گفت درباریان او از شیاطین و جن و انس و همه بودند گفت تخت بلقیس را وقتی راه میافتد و از شهر بیرون میآید، به اینجا بیاورید. چه کسی میتواند؟ که یکی از جنیان گفت قبل از اینکه تو مجلست تمام شود، صحبت میکنی صبح تا ظهر من تخت را میآورم. ولی دیگری که خداوند قدری دانایی به او داده بود گفت قبل از اینکه چشم بر هم بزنی من تخت را اینجا حاضر میکنم. بعد که تخت آمد و بلقیس آمد، سلیمان(ع) گفت میخواهم ببینم میفهمد یا نه؟ بعد که آمد، حضرت از بلقیس پرسیدند که این تخت تو نیست؟ گفت: چرا عیناً همان است. ولی باور نمیکرد. سلیمان میخواست امتحان کند. او اگر به قدرت معنوی سلیمان معتقد نباشد میگوید نه بابا این تخت من نیست، تخت من آنجاست. ولی بلقیس این حرف را نزد یعنی احتمال داد که سلیمان میتواند تخت را از آنجا بیاورد. گفت: كݠَأَنَّهُ هُوَ. (سوره نمل، آیه ۴۲) چرا مثل اینکه همان است. باز هم نتوانست بگوید حتماً همان است. خداوند در قرآن در چند مورد از زنها، از بزرگان و دشمنان زنها اسم برده، یکی همین بلقیس است، بهواسطۀ زیرکی خود و سلطنت خود.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۳)
پس این ظلم که در آیات قرآنی بهکاررفته و یا در صحبتها هست معنای اصلی آن این است. این است که در اینجا خداوند نخواسته بگوید فقط زنها ظلم کردند، نه! مردها بیشتر از زنها ظلم کردند. هر دو مثل هم هستند و هر دو از یک قماش هستند. خود خداوند هم میگوید هر دو از یک قماش هستند. میگوید خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِـدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها (سوره نساء، آیه ۱)، شما را از یک جنس واحد، از یک جنس آفریدیم جای دیگر هم میفرماید: وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجـاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً (سوره روم، آیه ۲۱) خداوند از جنس خود شما آفرید که البتّه این جنبۀ مذکر آورده ولی هم برای مرد است هم برای زن؛ به مردها میگوید از جنس خودتان برای شما همسر آفرید به زنها میگوید از جنس خودتان برایتان همسر آفرید. مرد و زن هر دو وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً از جنس خودتان با وجودی از جنس خودتان و دو تا هستید معذلک شما که شاخۀ یک درخت هستید بین شما مودّت و رحمت آفرید. این است که برای معنی هر آیۀ قرآنی چنین چیزی است که خودش با آیات دیگر تفسیر میشود. بلقیس هم دارد که وقتی پادشاهان خیلی در زمان حضرت سلیمان(ع) بودند آنهای دیگر را نمیدانم خبرگزاریها نگفتهاند که به آنها هم نامه نوشت یا نه؟ ولی به بلقیس نوشت. چون بلقیس معلوم میشود یک آشنایی به دین و مذهب و خدا داشتهاند و بعد بلقیس خودش خواست بیاید دیدن حضرت سلیمان(ع) که البتّه از روی ترس گفت پادشاه عظیمی است و بلقیس آمد. حضرت سلیمان(ع) به درباریان خود گفت درباریان او از شیاطین و جن و انس و همه بودند گفت تخت بلقیس را وقتی راه میافتد و از شهر بیرون میآید، به اینجا بیاورید. چه کسی میتواند؟ که یکی از جنیان گفت قبل از اینکه تو مجلست تمام شود، صحبت میکنی صبح تا ظهر من تخت را میآورم. ولی دیگری که خداوند قدری دانایی به او داده بود گفت قبل از اینکه چشم بر هم بزنی من تخت را اینجا حاضر میکنم. بعد که تخت آمد و بلقیس آمد، سلیمان(ع) گفت میخواهم ببینم میفهمد یا نه؟ بعد که آمد، حضرت از بلقیس پرسیدند که این تخت تو نیست؟ گفت: چرا عیناً همان است. ولی باور نمیکرد. سلیمان میخواست امتحان کند. او اگر به قدرت معنوی سلیمان معتقد نباشد میگوید نه بابا این تخت من نیست، تخت من آنجاست. ولی بلقیس این حرف را نزد یعنی احتمال داد که سلیمان میتواند تخت را از آنجا بیاورد. گفت: كݠَأَنَّهُ هُوَ. (سوره نمل، آیه ۴۲) چرا مثل اینکه همان است. باز هم نتوانست بگوید حتماً همان است. خداوند در قرآن در چند مورد از زنها، از بزرگان و دشمنان زنها اسم برده، یکی همین بلقیس است، بهواسطۀ زیرکی خود و سلطنت خود.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
Forwarded from جلد 1 گفتارهای عرفانی حضرت مجذوبعلیشاه
💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۴)
ولی سؤال دیگری رسیده که در واقع یکی میگوید من عصبانیم و نمیتوانم خودم را کنترل کنم. اگر کسی نمیتواند خود را کنترل کند، اگر کامل باشد که اصلاً انسان نیست، یک حیوانی است که هیچوقت به طور کامل نیست. یک مقداری سعی میکند همان قدری که میفهمد لااقل بعداً میفهمد که کار خطایی کرده مال این است که یک مقداری کنترل میکند. بهعلاوه این به قول روانکاوها یا به قول عوامانۀ خودمان، این در درون خود ناراحتیهایی دارد که جلویش را گرفته و یکمرتبه میترکد و مثل بمب منفجر میشود. برای اینکه در زندگی روی زمین هم مین که میکارند مین در جنگها استفاده میکنند از بالا دیده نمیشود مگر وقتی که منفجر میشود. اینها که میروند هیچکس هم نمیداند کی منفجر میشود؟ همینطور این بمبی که درون ما منفجر میشود همینطور است. در درون بشر مینیاب هست بدانید بشر هر چه ساخته از فکر خودش درآورده که چنین چیزی هست. یک روزگاری دیده دلش یکمرتبه مثل اینکه در خواب مثلاً کسی را میبیند که فرسنگها فاصله است به خاطرش رسیده که چنین چیزی مثل تلویزیون را اختراع کند که او را ببیند در بیداری هم بتواند ببیند. آنقدر فکر کرده تا تلویزیون را اختراع کرده. همینطور همه چیز و مینیاب هم عبارت از این است که خودش ببیند که چه مسائلی است که وقتی گفته میشود و یا بحث میشود او دچار عصبانیت و انفجار میشود؟ اینها را یادداشت کند که یادش نرود. بعد سرفرصت به بررسی آن بپردازد. مثلاً میبیند هر وقت بحث غذا میشود که غذا خوب است یا بد است اگر کمی بحث طول بکشد عصبانی میشود. خوب که فکر کند یک روزی با پدرش یا مادرش یا بعد شوهر و بچّهاش راجع به غذا دعوا داشته اینها غر میزدند و او ناچار بوده تحمّل کند. همۀ این تحمّلها غده شده در فکر این و میترکد. خودش دلایل در میآورد آن جهاتی که فکرش را خراب میکند و بعد آن جهات را تجزیه و تحلیل کند. مثلاً فرض کنید بیماری که تمام میکروبهای بیماری در یک گلوله جمع میشوند وقتی آن را در آورد دیگر نیست. واِلّا باز میشود و پخش میشود. در پندصالح هم این را نوشتهاند که هر وقت عصبانی شدید، اگر خوابیده است، پا شود و بنشیند، اگر نشسته است، بایستد، اگر ایستاده، راه برود و تغییری در بدن ایجاد کند. وضع را درست کن، برای اینکه این تغییر در اعصاب مؤثّر است و او را متوجّه مسائل دیگری میکند. این صورت ظاهر. البتّه بعد به اطبّا هم مراجعه کنید. یک قرص مُسکنی میدهند که حالتان بهتر شود. انشاءالله هرگز ما دچار چنین انفجاراتی نشویم. این انفجارات از انفجار اتم بدتر است.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔹 جلد پنجم - قسمت ۱۱۳ (صفحه ۴)
ولی سؤال دیگری رسیده که در واقع یکی میگوید من عصبانیم و نمیتوانم خودم را کنترل کنم. اگر کسی نمیتواند خود را کنترل کند، اگر کامل باشد که اصلاً انسان نیست، یک حیوانی است که هیچوقت به طور کامل نیست. یک مقداری سعی میکند همان قدری که میفهمد لااقل بعداً میفهمد که کار خطایی کرده مال این است که یک مقداری کنترل میکند. بهعلاوه این به قول روانکاوها یا به قول عوامانۀ خودمان، این در درون خود ناراحتیهایی دارد که جلویش را گرفته و یکمرتبه میترکد و مثل بمب منفجر میشود. برای اینکه در زندگی روی زمین هم مین که میکارند مین در جنگها استفاده میکنند از بالا دیده نمیشود مگر وقتی که منفجر میشود. اینها که میروند هیچکس هم نمیداند کی منفجر میشود؟ همینطور این بمبی که درون ما منفجر میشود همینطور است. در درون بشر مینیاب هست بدانید بشر هر چه ساخته از فکر خودش درآورده که چنین چیزی هست. یک روزگاری دیده دلش یکمرتبه مثل اینکه در خواب مثلاً کسی را میبیند که فرسنگها فاصله است به خاطرش رسیده که چنین چیزی مثل تلویزیون را اختراع کند که او را ببیند در بیداری هم بتواند ببیند. آنقدر فکر کرده تا تلویزیون را اختراع کرده. همینطور همه چیز و مینیاب هم عبارت از این است که خودش ببیند که چه مسائلی است که وقتی گفته میشود و یا بحث میشود او دچار عصبانیت و انفجار میشود؟ اینها را یادداشت کند که یادش نرود. بعد سرفرصت به بررسی آن بپردازد. مثلاً میبیند هر وقت بحث غذا میشود که غذا خوب است یا بد است اگر کمی بحث طول بکشد عصبانی میشود. خوب که فکر کند یک روزی با پدرش یا مادرش یا بعد شوهر و بچّهاش راجع به غذا دعوا داشته اینها غر میزدند و او ناچار بوده تحمّل کند. همۀ این تحمّلها غده شده در فکر این و میترکد. خودش دلایل در میآورد آن جهاتی که فکرش را خراب میکند و بعد آن جهات را تجزیه و تحلیل کند. مثلاً فرض کنید بیماری که تمام میکروبهای بیماری در یک گلوله جمع میشوند وقتی آن را در آورد دیگر نیست. واِلّا باز میشود و پخش میشود. در پندصالح هم این را نوشتهاند که هر وقت عصبانی شدید، اگر خوابیده است، پا شود و بنشیند، اگر نشسته است، بایستد، اگر ایستاده، راه برود و تغییری در بدن ایجاد کند. وضع را درست کن، برای اینکه این تغییر در اعصاب مؤثّر است و او را متوجّه مسائل دیگری میکند. این صورت ظاهر. البتّه بعد به اطبّا هم مراجعه کنید. یک قرص مُسکنی میدهند که حالتان بهتر شود. انشاءالله هرگز ما دچار چنین انفجاراتی نشویم. این انفجارات از انفجار اتم بدتر است.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
هــو
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب شریف #تجلی_حقیقت_در_اسرار_فاجعه_کربلاء
💠 تألیف حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «#رضاعلیشاه» طابثراه
🔸 اخلاق در اسلام، مکارم اخلاق حسین (ع) (قسمت ۲ - صفحه ۱)
▫️ امهات صفات:
حدّ وسط قوّۀ علاّمه را حکمت، حدّ متوسّط شهوت را عفّت و اعتدال غضب را شجاعت، و توسّط در مجموع سهگانه را عدالت گفتهاند. دو طرف افراطوتفریط حکمت، جُربُزه و بلاهت است؛ دو طرف عفّت شره و خمود؛ دو طرف شجاعت تهوّر و جبن، و دو طرف عدالت ظلم و انظلام است.
از هریک از اینها صفات دیگری که دو طرف آنها نیز مذموم است منشعب میشود. مثلاً از حکمت: ذکاوت، سرعت فهم، صفای ذهن، حفظ و تذکّر منشعب میشود، و افراطوتفریط آنها از قبیل خیانت، بلادت، سرعت تخیّل، کندی فهم، عدم قضاوت صحیح، ظلمت نفس، التهاب، غفلت، نسیان و امثال اینها در جُربُزه و بلاهت داخل و مذموماند.
جربزه - جربزه در لغت به معنی خباثت و در اصطلاح علم اخلاق آن است که صاحب آن بر هیچ فکری ثابت نبوده، خیالات متعددّه از پردۀ متخیّله گذشته متخیّلات و موهومات را نیز بهصورت معلومات در آورد، یا آنکه در تمیز خیر و شرّ نظرش مقصور بر انتفاعات دنیوی و جلب امور مادّی بوده باشد. مرض وسواس که در شریعت اسلام (چون موجب عسروحرج است) مذموم است، غالباً ناشی ازاینجهت میباشد، چه صاحب این مرض به هر خیالی ترتیب اثر داده به گمان آنکه عملش تکمیل نشده مجدّداً اقدام نموده خودش را بهزحمت میاندازد. مثلاً در هر چیزی اصالت نجاست را به جهت تعمّقی که به خیال خود در امر دیانت دارد جاری میسازد، ولی این احتیاط با دستور شرع (که طهارت اشیاء است مادامی که علم به نجاست پیدا نشود) مخالف است. در قرآن است: ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّینِ مِنْ حَرجٍ (سوره مؤمنون آیه ۷۸) یعنی خداوند در امر دین بر شما حرج و دشواری قرار نداده است.
مکر و تزویر و شیطنت نیز داخل در جربزه است. معاویه بن ابیسفیان آن را دارا بود، ولی چون تمیز این صفات از یکدیگر و جداکردن صفات پسندیده از نکوهیده در این موارد دشوار است، این امر بر عوام مخفی مانده معاویه را عاقلترین مردم میگفتند.
حضرت امیر (ع) فرمود: لَو لاَ التُّقی لَکُنْتُ مِنْ اَدهَی النّاسِ (یعنی اگر پرهیزکاری نمیبود من زیرکترین افراد عرب بودم) در ذمّ این اشخاص است: یُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ اِلاَ اَنْفُسَهُم وَ ما یَشْعَرُونَ (سوره البقره آیه ۹. یعنی با خدا و مؤمنین مکر میکنند، ولی در حقیقت با خودشان مکر میکنند و متوجه نیستند.) وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُ اللهُ خَیرُ الْماکِرینَ. (سوره انفال آیه ۳۰ . آنها مکر میکنند، خدا هم مکر میکند، ولی خدا بهترین مکرکنندگان است.) اعتقاد به جبر و عقاید غیرمشروعه دربارۀ حق و غلوّ درباره انبیا و اولیا و اعتقاد به وحدت و حلول و اتّحاد به اقسامی که مخالف شرع و عقل است از جربزه ناشی میشود و ممکن است اینها را جزء قصور قوّۀ عقلانیّه نیز در تحصیل معارف الهیّه دانست.
بلاهت - بلاهت کندی قوّۀ علاّمه و تعمقنکردن در امور است، در ذمّ صاحبان این صفت است: لَهُم قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها (سوره اعراف آیه ۱۷۹)
یعنی کفّار دلهایی دارند که بدانها تعقّل و تفکّر در امور نمیکنند و خیر را از شر تمیز نمیدهند. و در جای دیگر فرماید: اَفَلَم یَسیرُوا فِی الاَرضِ فَتَکُونَ لَهُم قُلُوبٌ یَعقِلوُنَ بِها. (سوره حج آیه ۴۶ - یعنی آیا روی زمین گردش نمیکنند تا دارای دل آگاه و مطلعی بشوند.) اعتقاد به تفویض و امثالذلک به اعتباری در بلاهت داخل است، ولی اینها نیز در حقیقت از قصور قوّۀ علاّمه است.
متفرعات شجاعت - از شجاعت که عبارت از قوّت قلب و ثبات در امور و استقامت در اطاعت قوّۀ عاقله است، امثال: نجدت، همّت، ثبات، صبر، حلم، سکون، شهامت، تواضع، رقّت و کظم منشعب میشود. و هریک از اینها که از حدّ اعتدال خارج شد از صفات مذمومه محسوب و داخل در جبن یا تهوّر خواهد بود، چه جبن عبارت است از تزلزل و بیثباتی قلب و رو گردانیدن از چیزهایی که نباید از آنها رو بگرداند؛ و تهوّر توجهکردن به اموری است که عقل احتراز از آنها را واجب میداند. حدّ افراطوتفریط بعضی اخلاق به نام مخصوص نامیده شده، بعضی هم نام مخصوص ندارند و شخص متدبّر میتواند افراطوتفریط هریک را درک کند. چنانکه تکبّر و خودخواهی و لافزدن و طغیان و گردنکشی و خودبینی از توابع صفت رذیلۀ تهوّر میباشد، و بدگمانی نسبت به همهکس و جزع و اضطراب در امور و دنائت و امثالذلک ناشی از جبن است.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب شریف #تجلی_حقیقت_در_اسرار_فاجعه_کربلاء
💠 تألیف حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «#رضاعلیشاه» طابثراه
🔸 اخلاق در اسلام، مکارم اخلاق حسین (ع) (قسمت ۲ - صفحه ۱)
▫️ امهات صفات:
حدّ وسط قوّۀ علاّمه را حکمت، حدّ متوسّط شهوت را عفّت و اعتدال غضب را شجاعت، و توسّط در مجموع سهگانه را عدالت گفتهاند. دو طرف افراطوتفریط حکمت، جُربُزه و بلاهت است؛ دو طرف عفّت شره و خمود؛ دو طرف شجاعت تهوّر و جبن، و دو طرف عدالت ظلم و انظلام است.
از هریک از اینها صفات دیگری که دو طرف آنها نیز مذموم است منشعب میشود. مثلاً از حکمت: ذکاوت، سرعت فهم، صفای ذهن، حفظ و تذکّر منشعب میشود، و افراطوتفریط آنها از قبیل خیانت، بلادت، سرعت تخیّل، کندی فهم، عدم قضاوت صحیح، ظلمت نفس، التهاب، غفلت، نسیان و امثال اینها در جُربُزه و بلاهت داخل و مذموماند.
جربزه - جربزه در لغت به معنی خباثت و در اصطلاح علم اخلاق آن است که صاحب آن بر هیچ فکری ثابت نبوده، خیالات متعددّه از پردۀ متخیّله گذشته متخیّلات و موهومات را نیز بهصورت معلومات در آورد، یا آنکه در تمیز خیر و شرّ نظرش مقصور بر انتفاعات دنیوی و جلب امور مادّی بوده باشد. مرض وسواس که در شریعت اسلام (چون موجب عسروحرج است) مذموم است، غالباً ناشی ازاینجهت میباشد، چه صاحب این مرض به هر خیالی ترتیب اثر داده به گمان آنکه عملش تکمیل نشده مجدّداً اقدام نموده خودش را بهزحمت میاندازد. مثلاً در هر چیزی اصالت نجاست را به جهت تعمّقی که به خیال خود در امر دیانت دارد جاری میسازد، ولی این احتیاط با دستور شرع (که طهارت اشیاء است مادامی که علم به نجاست پیدا نشود) مخالف است. در قرآن است: ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّینِ مِنْ حَرجٍ (سوره مؤمنون آیه ۷۸) یعنی خداوند در امر دین بر شما حرج و دشواری قرار نداده است.
مکر و تزویر و شیطنت نیز داخل در جربزه است. معاویه بن ابیسفیان آن را دارا بود، ولی چون تمیز این صفات از یکدیگر و جداکردن صفات پسندیده از نکوهیده در این موارد دشوار است، این امر بر عوام مخفی مانده معاویه را عاقلترین مردم میگفتند.
حضرت امیر (ع) فرمود: لَو لاَ التُّقی لَکُنْتُ مِنْ اَدهَی النّاسِ (یعنی اگر پرهیزکاری نمیبود من زیرکترین افراد عرب بودم) در ذمّ این اشخاص است: یُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ اِلاَ اَنْفُسَهُم وَ ما یَشْعَرُونَ (سوره البقره آیه ۹. یعنی با خدا و مؤمنین مکر میکنند، ولی در حقیقت با خودشان مکر میکنند و متوجه نیستند.) وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُ اللهُ خَیرُ الْماکِرینَ. (سوره انفال آیه ۳۰ . آنها مکر میکنند، خدا هم مکر میکند، ولی خدا بهترین مکرکنندگان است.) اعتقاد به جبر و عقاید غیرمشروعه دربارۀ حق و غلوّ درباره انبیا و اولیا و اعتقاد به وحدت و حلول و اتّحاد به اقسامی که مخالف شرع و عقل است از جربزه ناشی میشود و ممکن است اینها را جزء قصور قوّۀ عقلانیّه نیز در تحصیل معارف الهیّه دانست.
بلاهت - بلاهت کندی قوّۀ علاّمه و تعمقنکردن در امور است، در ذمّ صاحبان این صفت است: لَهُم قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها (سوره اعراف آیه ۱۷۹)
یعنی کفّار دلهایی دارند که بدانها تعقّل و تفکّر در امور نمیکنند و خیر را از شر تمیز نمیدهند. و در جای دیگر فرماید: اَفَلَم یَسیرُوا فِی الاَرضِ فَتَکُونَ لَهُم قُلُوبٌ یَعقِلوُنَ بِها. (سوره حج آیه ۴۶ - یعنی آیا روی زمین گردش نمیکنند تا دارای دل آگاه و مطلعی بشوند.) اعتقاد به تفویض و امثالذلک به اعتباری در بلاهت داخل است، ولی اینها نیز در حقیقت از قصور قوّۀ علاّمه است.
متفرعات شجاعت - از شجاعت که عبارت از قوّت قلب و ثبات در امور و استقامت در اطاعت قوّۀ عاقله است، امثال: نجدت، همّت، ثبات، صبر، حلم، سکون، شهامت، تواضع، رقّت و کظم منشعب میشود. و هریک از اینها که از حدّ اعتدال خارج شد از صفات مذمومه محسوب و داخل در جبن یا تهوّر خواهد بود، چه جبن عبارت است از تزلزل و بیثباتی قلب و رو گردانیدن از چیزهایی که نباید از آنها رو بگرداند؛ و تهوّر توجهکردن به اموری است که عقل احتراز از آنها را واجب میداند. حدّ افراطوتفریط بعضی اخلاق به نام مخصوص نامیده شده، بعضی هم نام مخصوص ندارند و شخص متدبّر میتواند افراطوتفریط هریک را درک کند. چنانکه تکبّر و خودخواهی و لافزدن و طغیان و گردنکشی و خودبینی از توابع صفت رذیلۀ تهوّر میباشد، و بدگمانی نسبت به همهکس و جزع و اضطراب در امور و دنائت و امثالذلک ناشی از جبن است.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔹 بخشی از کتاب شریف #تجلی_حقیقت_در_اسرار_فاجعه_کربلاء
💠 تألیف حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «#رضاعلیشاه» طابثراه
🔸 اخلاق در اسلام، مکارم اخلاق حسین (ع) (قسمت ۲ - صفحه ۲)
عفت - از عفّت (این تفریعات به اعتبارات مختلف میشود و بسیاری از این صفات را ممکن است در شجاعت یا غیر آن داخل نمود، و مقصود اصلی اتصاف به آن صفات است خواه جزء عفت باشد یا غیر آن) صفات: حیا، رفق، مسالمت، صبر و سکون (صبر و سکون به اعتبار موضوع مختلف میشود) قناعت، وقار، ورع، سخا، امانت و عزتنفس ناشی میشود. و نیز قطع علایق از لوازم دنیا و دریغنداشتن جان و مال در راه خدا و مضایقهنکردن از صدقات واجبه و مستحبّه و ترک محرّمات جزء عفّت محسوباند، زیرا مراد از عفّت نگاهداشتن خود است از لذتهایی که مخالف شرع و عقل میباشد و جلوگیری از هوای نفس و بهکاربردن آن در موارد مشروعه؛ هر چند بعضی از این صفات را مانند بذل جان و مال در راه خدا میتوانیم از متفرّعات شجاعت بگیریم.
افراطوتفریط این اقسام جزء رذایل محسوب و در خمودت و شره مندرجاند، چه خمودت خوابانیدن و اعمالنکردن قوّۀ شهویّه است که عقل به آن حاکم و لازمۀ بقای نوع یا بهداشت تن میباشد.
شره عبارت است از افراط در شهوات نفسانیّه از قبیل: حرص به خوردن غذا زیاده از اندازۀ احتیاج، یا بر استفراغ موادّ بدنی زیاده از حدّ لازم و غرقشدن در لذّات دنیویّه بدون ملاحظۀ حسن و قبح شرعی و عقلی آن.
از خمودت نیز صفاتی ناشی میشود از قبیل: حرام کردن محلّلات بر خود و ریاضتهای فوقالطّاقت غیرمشروعه و دوری از آواز خوش در غیر موارد منهیّه که غنا نیز محسوب نمیشود و امثال ذلک. و حرص و بیشرمی و ریا و حسد و بیمبالاتی در جمع مال و رعایتنکردن محرّمات شرعیّه داخل در شره است.
عدالت - از عدالت: صداقت، الفت، وفا، شفقت، صلۀ رحم، حسن قضا، تودّد، تسلیم، توکّل، رعایت حقوق زیردستان، حفظ احترام بزرگان و تأدیب مجرمین بر حسب تناسب جرم (نه زیاده از آن) منشعب میشود.
دو طرف هر یک از آنها داخل در ظلم و انظلام است، چه ظلم عبارت است از گذاشتن چیزی در غیر موضع خودش و انظلام مقابل آن است. رعایتنکردن لوازم کمال نفس که موجب ظلم بر اوست، و رعایتنکردن حقوق دیگران و بیصداقتی و بیوفایی و امثال ذلک در ظلم مندرج است. و مراعاتنکردن عزّت و وقار و مناعت و رفع ظلمنکردن در مورد لزوم از اقسام انظلام است.
ولی باید دانست که انظلام در اصطلاح غیر از مظلومیّت است. زیرا مظلومیّت موقعی است که عزتنفس تقاضای تحمّل ظلم طرف را بنماید یا آنکه قدرت بر دفع آن نباشد، بر خلاف انظلام.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
💠 تألیف حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «#رضاعلیشاه» طابثراه
🔸 اخلاق در اسلام، مکارم اخلاق حسین (ع) (قسمت ۲ - صفحه ۲)
عفت - از عفّت (این تفریعات به اعتبارات مختلف میشود و بسیاری از این صفات را ممکن است در شجاعت یا غیر آن داخل نمود، و مقصود اصلی اتصاف به آن صفات است خواه جزء عفت باشد یا غیر آن) صفات: حیا، رفق، مسالمت، صبر و سکون (صبر و سکون به اعتبار موضوع مختلف میشود) قناعت، وقار، ورع، سخا، امانت و عزتنفس ناشی میشود. و نیز قطع علایق از لوازم دنیا و دریغنداشتن جان و مال در راه خدا و مضایقهنکردن از صدقات واجبه و مستحبّه و ترک محرّمات جزء عفّت محسوباند، زیرا مراد از عفّت نگاهداشتن خود است از لذتهایی که مخالف شرع و عقل میباشد و جلوگیری از هوای نفس و بهکاربردن آن در موارد مشروعه؛ هر چند بعضی از این صفات را مانند بذل جان و مال در راه خدا میتوانیم از متفرّعات شجاعت بگیریم.
افراطوتفریط این اقسام جزء رذایل محسوب و در خمودت و شره مندرجاند، چه خمودت خوابانیدن و اعمالنکردن قوّۀ شهویّه است که عقل به آن حاکم و لازمۀ بقای نوع یا بهداشت تن میباشد.
شره عبارت است از افراط در شهوات نفسانیّه از قبیل: حرص به خوردن غذا زیاده از اندازۀ احتیاج، یا بر استفراغ موادّ بدنی زیاده از حدّ لازم و غرقشدن در لذّات دنیویّه بدون ملاحظۀ حسن و قبح شرعی و عقلی آن.
از خمودت نیز صفاتی ناشی میشود از قبیل: حرام کردن محلّلات بر خود و ریاضتهای فوقالطّاقت غیرمشروعه و دوری از آواز خوش در غیر موارد منهیّه که غنا نیز محسوب نمیشود و امثال ذلک. و حرص و بیشرمی و ریا و حسد و بیمبالاتی در جمع مال و رعایتنکردن محرّمات شرعیّه داخل در شره است.
عدالت - از عدالت: صداقت، الفت، وفا، شفقت، صلۀ رحم، حسن قضا، تودّد، تسلیم، توکّل، رعایت حقوق زیردستان، حفظ احترام بزرگان و تأدیب مجرمین بر حسب تناسب جرم (نه زیاده از آن) منشعب میشود.
دو طرف هر یک از آنها داخل در ظلم و انظلام است، چه ظلم عبارت است از گذاشتن چیزی در غیر موضع خودش و انظلام مقابل آن است. رعایتنکردن لوازم کمال نفس که موجب ظلم بر اوست، و رعایتنکردن حقوق دیگران و بیصداقتی و بیوفایی و امثال ذلک در ظلم مندرج است. و مراعاتنکردن عزّت و وقار و مناعت و رفع ظلمنکردن در مورد لزوم از اقسام انظلام است.
ولی باید دانست که انظلام در اصطلاح غیر از مظلومیّت است. زیرا مظلومیّت موقعی است که عزتنفس تقاضای تحمّل ظلم طرف را بنماید یا آنکه قدرت بر دفع آن نباشد، بر خلاف انظلام.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
هــو
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب #گنجینة_الاسرار (قسمت ۲۰)
💠 تألیف #عمان_سامانی
🔸 در بیان توصیۀ آن مقتدای انام و سید و سرور خاص و عام، خواهر خود را از تیمار بیمار خود، اعنی گرامی فرزند و والا امام السید السجاد، زینالعابدین(ع) و تفویض بعضی ودایع که به آن حضرت برساند:
باز دل را نوبت بیماری است
ای پرستاران زمان یاری است
جستجویی از گرفتاران کنید
پرسشی از حال بیماران کنید
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
پای تا فرقش گرفتار تب است
سر گران از ذکر یارب یارب است
رنگش از صفرای سودا زرد شد
پای تا سر مبتلای درد شد
چشم بیماران که تان، فرّ هماست
اندر اینجا روی صحبت با شماست
هر که را اینجا دلی بیمار هست
باخبر زآن نالههای زار هست
میدهد یاد از زمانی کآن امام
سرور دین، مقتدای خاص و عام
خواهرش را بر سر زانو نشاند
پس گلاب از اشک بر رویش فشاند
گفت ای خواهر چو برگشتی ز راه
هست بیماری مرا در خیمهگاه
جان به قربان تن بیمار او
دل فدای نالههای زار او
بستۀ بند غمش جسم نزار
بستۀ بند ولایش صدهزار
در دل شب گر ز دل آهی کند
نالهای گر در سحرگاهی کند
آن مؤسس، این مقرنس طاق راست
ز آن مروج، انفس و آفاق راست
جانفشانی را فتاده محتضر
جانستانی را ستاده منتظر
پرسشی کن حال بیمار مرا
جستجویی کن گرفتار مرا
ز آستین اشکش ز چشمان پاک کن
دور از آن رخساره گرد و خاک کن
با تفقد برگشا بند دلش
عقدهای گر هست در دل، بگسلش
گر بود بیهوش، باز آرش به هوش
درّ وحدت اندر آویزش به گوش
آنچه از لوح ضمیرت جلوه کرد
جلوه ده بر لوح آن سلطان فرد
هرچه نقش صفحۀ خاطر مراست
و آنچه ثبت سینۀ عاطر مراست
جمله را بر سینهاش، افشاندهام
از الف تا یا به گوشش خواندهام
این ودیعت را پس از من حامل اوست
بعد من در راه وحدت، کامل اوست
اتحاد ما ندارد حدّ و حصر
او حسین عهد و من سجاد عصر
من کیام؟ خورشید، او کی؟ آفتاب
در میان بیماری او شد حجاب
واسطه اندر میان ما، تویی
بزم وحدت را نمیگنجد دویی
عین هم هستیم ما بیکم و کاست
در حقیقت واسطه هم عین ماست
قطب باید گردش افلاک را
محوری باید سکون خاک را
چشم بر میدان گمار ای هوشمند
چون من افتادم، تو او را کن بلند
کن خبر آن محیی اموات را
ده قیام آن قائم بالذات را
پس وداع خواهر غمدیده کرد
شد روان و خون روان از دیده کرد
ذوالجناح عشقش اندر زیر ران
در روش، گامی به دل گامی به جان
گر بهظاهر گامزن در فرش بود
لیک در باطن روان در عرش بود
در زمین ار چند بودی رهنورد
لیک سرمه چشم کرّوبیش کرد
داد جولان و سخن کوتاه شد
دوست را وارد به قربانگاه شد
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
۱۲۱
🔹 بخشی از کتاب #گنجینة_الاسرار (قسمت ۲۰)
💠 تألیف #عمان_سامانی
🔸 در بیان توصیۀ آن مقتدای انام و سید و سرور خاص و عام، خواهر خود را از تیمار بیمار خود، اعنی گرامی فرزند و والا امام السید السجاد، زینالعابدین(ع) و تفویض بعضی ودایع که به آن حضرت برساند:
باز دل را نوبت بیماری است
ای پرستاران زمان یاری است
جستجویی از گرفتاران کنید
پرسشی از حال بیماران کنید
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
پای تا فرقش گرفتار تب است
سر گران از ذکر یارب یارب است
رنگش از صفرای سودا زرد شد
پای تا سر مبتلای درد شد
چشم بیماران که تان، فرّ هماست
اندر اینجا روی صحبت با شماست
هر که را اینجا دلی بیمار هست
باخبر زآن نالههای زار هست
میدهد یاد از زمانی کآن امام
سرور دین، مقتدای خاص و عام
خواهرش را بر سر زانو نشاند
پس گلاب از اشک بر رویش فشاند
گفت ای خواهر چو برگشتی ز راه
هست بیماری مرا در خیمهگاه
جان به قربان تن بیمار او
دل فدای نالههای زار او
بستۀ بند غمش جسم نزار
بستۀ بند ولایش صدهزار
در دل شب گر ز دل آهی کند
نالهای گر در سحرگاهی کند
آن مؤسس، این مقرنس طاق راست
ز آن مروج، انفس و آفاق راست
جانفشانی را فتاده محتضر
جانستانی را ستاده منتظر
پرسشی کن حال بیمار مرا
جستجویی کن گرفتار مرا
ز آستین اشکش ز چشمان پاک کن
دور از آن رخساره گرد و خاک کن
با تفقد برگشا بند دلش
عقدهای گر هست در دل، بگسلش
گر بود بیهوش، باز آرش به هوش
درّ وحدت اندر آویزش به گوش
آنچه از لوح ضمیرت جلوه کرد
جلوه ده بر لوح آن سلطان فرد
هرچه نقش صفحۀ خاطر مراست
و آنچه ثبت سینۀ عاطر مراست
جمله را بر سینهاش، افشاندهام
از الف تا یا به گوشش خواندهام
این ودیعت را پس از من حامل اوست
بعد من در راه وحدت، کامل اوست
اتحاد ما ندارد حدّ و حصر
او حسین عهد و من سجاد عصر
من کیام؟ خورشید، او کی؟ آفتاب
در میان بیماری او شد حجاب
واسطه اندر میان ما، تویی
بزم وحدت را نمیگنجد دویی
عین هم هستیم ما بیکم و کاست
در حقیقت واسطه هم عین ماست
قطب باید گردش افلاک را
محوری باید سکون خاک را
چشم بر میدان گمار ای هوشمند
چون من افتادم، تو او را کن بلند
کن خبر آن محیی اموات را
ده قیام آن قائم بالذات را
پس وداع خواهر غمدیده کرد
شد روان و خون روان از دیده کرد
ذوالجناح عشقش اندر زیر ران
در روش، گامی به دل گامی به جان
گر بهظاهر گامزن در فرش بود
لیک در باطن روان در عرش بود
در زمین ار چند بودی رهنورد
لیک سرمه چشم کرّوبیش کرد
داد جولان و سخن کوتاه شد
دوست را وارد به قربانگاه شد
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
💠 مجموعه #دستورالعملها
🔸 دستورات کلّی حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» طابثراه به فقرا
📅 ۱۷ ربیعالثانی ۱۴۲۳ قمری - ۸ تیر ۱۳۸۱ شمسی
⭕️ در موقع خواندن؛ به تاریخ صدور و موقعیّت زمانیِ آن توجه شود.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
🔸 دستورات کلّی حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» طابثراه به فقرا
📅 ۱۷ ربیعالثانی ۱۴۲۳ قمری - ۸ تیر ۱۳۸۱ شمسی
⭕️ در موقع خواندن؛ به تاریخ صدور و موقعیّت زمانیِ آن توجه شود.
✅ آدرس اینستاگرام:
🌐 instagram.com/MazareBeydokht
#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht