کانال شعر معصومه اپروز
142 subscribers
1.77K photos
890 videos
141 files
796 links
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
Download Telegram
Forwarded from آدم بهشتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺از ۵ آذر۵۸؛ سالگرد تولد بسیج تا ۲۵ بهمن ۸۹؛ سالروز حصر"مدرسه عشق"!

حسین‌ جعفری

✳️۱-بسیج ۵ آذر ۵۸ با حضور عاشق ترین ها برای حفظ کشور و خدمت به مستضعفان تشکیل و با اهدا پر ارزش ترین مطاع انسانی-جان-برای حفظ جان مردم! و ایثار حق خود برای تثبیت حق مردم، محبوب شد و به تعبیر طلایی میر حسین موسوی؛بسیج"مدرسه عشق"ای شد که جلوی مردم بود اما برای پیشمرگی؛نه قرار گرفتن در برابرشان!

😢۲-بسیج خوش درخشید ولی دولت مستجعل شد و در دو دهه بعد به سیاست آلوده و از ۸۴ آلتِ دست باند قدرت شد و از مردم‌ جدا و صاحب حق در برابر"حق مردم"و طلبکارِ مردم شد.

🔥۳-بسیج در ۸۸ نتوانست انتظارات را برآورده و بسمت مردم شلیک کندو"از حدود۴۵هزار بسیجی که در صحنه بودند حتی یک فشنگ هم شلیک نشد.در طول مدت این اتفاقات ۵ هزار نفر از اشرار و اراذل شناسایی و بعد اینها را عضو گردان کردم.این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با"تیغ و قمه"سر و کار دارند را پای کار بیاوریم."(سردارهمدانی)واینگونه اشرار بسیجی رویش کرد!

😭۴-در نهایت در ۲۵بهمن ۸۹ با حصر میرحسین،بسیج این"مدرسه عشق"نیز به حصر کشیده و تمام شد!

@adambehshti
بیا به عقربه ها دل نده، زمان عوضی ست
هر آنچه دور و برت هست، بی گمان عوضی ست

به دل نگیر اگر زندگی به کام تو نیست
من و تو را چه به این حرفها، جهان عوضی ست

اگر شکفته نشد نسترن دراین گلزار
نگیر خُرده به این باغ، باغبان عوضی ست

چرا صدای تو امروز برنمی خیزد؟
چرا؟! مگر که مسیرت پرنده جان عوضی ست!

اهالی ده بالا به گرگ شک نکنید
شبان که از خودِ ایل شماست، خان عوضی ست

نفس اگر که کم آورده ام، دلم تنگ است
هوا هوای کشنده ست و آسمان عوضی ست

#قاسم_پهلوان
Forwarded from سایه‌سار (Sayeh Eghtesadinia)
محمد مختاری
حالا بیست سال می‌گذرد، از روزی که جلو دهانش را با یک پارچۀ سفید بستند تا خون به زمین نریزد. اما خون به زمین ریخته بود و جای آن دسته‌دسته نی شکّرین رسته بود، سرخ و مست چون شراب لعلی. باد آذر می‌وزید و نی حدیث راه پرخون می‌کرد و مرد تندتند خون را از جِرز موزاییک‌ می‌رُفت. خون به زمین ریخته بود و طناب خونی بود، پتو خونی، پرِ آستین و درز ناخن خونی. جلاد را نه سینی بود و نه سفره، نه خنجر و دشنه، نه تشت و کنده که چون سیاوش سرش را به بزمگاه بَرند:
یکی تشت زرین نهاد از برش/ جدا کرد از آن سروِ سیمین سرش
تنها طناب بود و بس بود برای آن گلوی تُرد و گردن باریک. همان طناب که به گردن صور اسرافیل و ملک‌المتکلمین انداختند، و خبرنگار روس آن را «یک سرگذشت ساده» ‌خواند و تمام:
«سرگذشت این دو تن (میرزا جهانگیر خان و ملک‌المتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل‌های ایشان فروکرد.»
این هم سرگذشت محمد مختاری بود، یک سرگذشت ساده و تمام:
«چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت به روی شکم خواباند و حدود ۴ یا ۵ دقیقه طناب را تنگ کرد و آن را کشید. در این حالت دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند.... از روی ناخن‌ها تشخیص دادند که کار تمام شده».
کار تمام و ماه بر آسمان تهران تمام بود که صدای ضجۀ براهنی در خاکستان ‌پیچید:
های هایا هایا هایا ها ها های هایا مختاری مختاری مختاری
داغ می‌خواند سینه، داغ می‌خواند زانو، داغ می‌خواند خواهر، داغ می‌خواند مادر
و کفنها و پرچمها و دکانها و خیابانها و دهانها و دندانها
هرچه هرجا و هرکه هرجا و حتی خود قاتلها خود آمر‌ها خود عاملها...
و ما بودیم که در آن صبح سرد یکباره همه به هم محرم شدیم. ترس ما را به هم محرم کرده بود. سوز سرمای امامزاده طاهر ما را به هم محرم کرده بود. دست هم را گرفته بودیم، غریبه‌آشنا، نگاه‌هایمان روی قبرها می‌چرخید و به هم قفل می‌شد تا به هم بگوییم نترس، نترس، نترس. اینجا نیزار خواهد شد و بر هر نی نسیمی خواهد وزید و از نفیر هر نی مرد و زنی خواهند نالید و شکایت سینۀ شرحه‌شرحه‌مان را به شهرها و دیارهای دور خواهند برد.
حالا بیست سال گذشته است. می‌بینمش که از زمین برمی‌خیزد. زانو راست می‌کند و طناب را از دست قاتل می‌گیرد، می‌برد دور دور، در سایه‌ساری که منوچهر آتشی پیشتر او را بدان خوانده بود، و پی بلندترین سپیدار چشم می‌چرخاند. با طناب برای سهراب و سیاوش تاب می‌بندد. گره‌ها را بین دو سپیدار سفت می‌کند و می‌گوید: «بنشین سیاوش. نوبتی.» سیاوش می‌نشیند و مختاری تابش می‌دهد، برود بالا، بالا، بالاتر، از ابر هم بالاتر.
https://t.me/Sayehsaar
Forwarded from Farhad Saber
از این سرای زشت
پناه می‌برم به شعر؛
پناه می‌برم به عشق...

نزار_قبانی🌸
سر نمیفروشم و... جان نمیخرم پناه میبرم به عشق
دین نمیفروشم و... نان نمیخرم پناه میبرم به عشق
حال خوب من همین، حس قلبی ام که با شما خوشم عزیز
شعر مینویسم و... شانه میخرم پناه میبرم به عشق
شکر از اینکه عاشقم پاک کردم از خودم غبار بندگی
دام را شکستم و... دان نمیخرم پناه میبرم به عشق
محو در تو بیزبان ذوب در تو بیگمان خدا نشسته است
غرق در خودم که ایمان نمیخرم پناه میبرم به عشق
چشمهای روشنت آسمان من دخیل بسته ام به مهر
دل سپرده ام که فرمان نمیخرم پناه میبرم به عشق

#معصومه_اپروز

https://t.me/Masomehaprooz
Forwarded from سایه‌سار (Sayeh Eghtesadinia)
این یادداشت را در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰، به‌مناسبت اسقاط هواپیمای اوکراینی و بلافاصله پس از آن فاجعه نوشته و در همین کانال نشر کرده بودم. برای بازنشرش در شرایط فعلی تردیدهایی داشتم، اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که برای بازخوانی آنچه در این سه سال رفته، و به‌منظور بازاندیشی منتشرش کنم.

مار خانگی

خبر می‌رسد از استعفا، تحریم، انصراف. در روزهای بلازده و ماتم‌باری که از پی فاجعۀ سقوط هواپیمای اوکراینی بر ایران و ایرانیان می‌گذرد، همه‌کس به فکر استعفا و انصراف است البته به‌جز مسببان اصلی فاجعه: زنگیان مستی که تیغ بر کف دارند و کف بر لب و هیچ گوششان باز نیست که های و های! چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت!
انصراف و استعفا از همکاری با ارگان‌های دولتی جنبۀ نمادین بسیار قوی، درست و قابل ‌تحسینی دارد. هرکس در هر مقامی، چه پزشک و هنرمند و استاد دانشگاه و روزنامه‌نویس و ... با پا پس کشیدن از همکاری با ارگان‌های دولت غیرپاسخگو آیینۀ مسئولیت‌ناپذیری مدیران را پیش چشم آنان می‌گیرد؛ مگر خودکامگان بتوانند با چشم‌های علیلشان، از خلال زنگار سال‌ها تکروی و استبداد، حقیقتی در آن ببینند. نفس اعتراض و تقویت جنبه‌های نمادین اعتراض مثبت و دلگرم‌کننده است، اما وانهادن امور مستقل و دست کشیدن از فعالیت‌های مثمرثمر علمی و اجرایی که به دولت وابستگی ندارد در این وانفسا روا نیست و جز ضربه به نازک‌آرای تن ساق گلی که به جانش کِشته‌ایم ثمری ندارد.
خودکامه جز این آرزویی ندارد که ما همه قلم‌هایمان را زمین بگذاریم، دوربین‌هایمان را خاموش کنیم، سازهایمان را کنار بگذاریم، کرکرۀ دکان‌هایمان را پایین بکشیم، ننویسیم، نخوانیم، همدیگر را گوشه‌وکنار جلسات نقد کتاب در آغوش نگیریم، در عطر رنگ و بوم و قهوۀ منتشر در فضای گالری‌ها راه نرویم، در سینماها با هم نخندیم، در تئاترها با هم زارزار گریه نکنیم، و هرگز، روی دو صندلی پشت یک میز، کنار هم ننشینیم. سال‌ها همین را خواسته است. سال‌ها برای همین برنامه‌ نوشته است: برای ننوشتن ما، برای خزیدن ما زیر پتوهای سرد اشک و یأس، برای رفتن ما، قهر کردن ما، دم‌فروبستگی ما. از سر خشم و نومیدی، به راه تاریکی که خودکامه برایمان گشاده و گشوده نرویم. قلم‌هایمان را زمین نگذاریم، نمایشگاه‌ها را برگزار کنیم، جلسات را لغو نکنیم، حرکات مستقل فرهنگی و هنری و تجاری را تعطیل نکنیم. به جشنواره‌های دولتی نه بگوییم، تسلیم تصمیمات نادرست وزارتخانه‌ای و بخشنامه‌ای و آیین‌نامه‌ای نشویم، اعتراض کنیم و بجنگیم، اما خودمان را به تباهی و مغاکی که خودکامه ما را در آن هرچه فروتر می‌خواهد نکشانیم. بمانیم با هم. چراغ‌هایی را که با روغن روحمان افروخته‌ایم، چون آتش نامیرای زرتشت، روشن بداریم و دست‌به‌دست بگردانیم تا برسد به نسل بی‌نام‌ونشان فردا. کار کنیم و حرف نیما را یاد آوریم، به خودمان، به رفقا و دوستانمان، به همکاران و هم‌قلمانمان:
«آنکه می‌دارد تیمار مرا کار من است.»
حالا درست یک هفته است عزاداریم. باید کشتگانمان را به خاک بسپاریم و از خاک سیاه بلند شویم. برای صدمین بار. برای هزارمین بار. با زانوهای زخم، با چشمان اشکبار، با ناخن‌های خراشیده از سختی خاک، با دل ریش و کمر‌های دوتا شده. باید سازها را کوک کنیم، نقاشی‌ها را قاب کنیم، قلم‌ها را جوهر کنیم و بنوازیم از درد، بنویسیم از رنج. بروییم، بروییم، بروییم. روییدن ما خار چشم مار خانگی است. خار شویم در چشمشان، تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

https://t.me/Sayehsaar
کانال شعر معصومه اپروز
Video
نقلی زونم نزونی
نویسم اَی نخونی
چمه شلان کو بَروَز
ایلایی سق بمونی

#معصومه_اپروز
‍ ‍‍‍‍‍‍‍‍❑ شعر امروز ‍‍‍‍‍‍‍‍


فکر کردم گلوله‌ها مشقی‌ست
فکر کردم کسی نمی‌میرد
فکر کردم شبیه کودکی‌اش
در شلوغی بهانه می‌گیرد

فکر کردم زمین زده خود را
تا به فکر نوازشش باشم
که ببوسم دوباره زخمش را
و خداوند خواهشش باشم

نابلد بودم این هیاهو را
فرصت صحبت و اجازه نبود
بی‌خبر بودم از قیام خودم
شهر من شهر انتفاضه نبود

فکر کردم که خواب می‌بینم
خواب یک سرزمین اشغالی
آن طرف هی گلوله بود و تفنگ
این طرف دستهایمان خالی

آه... امشب چه خورده فرزندم
به نظر مستِ مست می‌آید
بعد من مادری نبیند کاش
پسرش روی دست می‌آید

فکر کردم گلوله ها مشقی‌ست
فکر کردم سراب می‌بینم
توی این شهر ، برزخی شده‌ام
همه را بی‌نقاب می‌بینم

فکر کردم و فکر می‌کردیم
اعتراضات ما نشانه‌ی ماست
ساده بودیم و فکر می‌کردیم
شهر ما _ مثلِ قبل _ خانه‌ی ماست

فکر کردم دوباره فردا صبح
در کنار بساط صبحانه
وقت رفتن به خنده خواهم گفت
شب کمی زودتر بیا خانه

حق خود را گرفته بودیم و
زندگی را خیال می‌کردیم
از کسی که سخن نمی‌فهمید
با چه فکری سوال می‌کردیم....؟؟

چشم وا کن دوباره فرزندم
چشم خود را به روی من بستی؟!
چشم وا کن بگو به اهریمن
که تو هم زاده‌ی کسی هستی....

.

✍️ #مریم_صفری | تهران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#خانه_شاعران_ایران
در محضــــر اســــاتید
با حضور شاعران برجسته و ستارگان درخشان ادبیات
.
.

( پَسمندهِ )


جدهَ دير
دنيا دَرآ
اَى که ،
دِرهِ نى
زيزا سَس
چِه چِمون كا...

پِرهِ نى ،
وَر فينَه خَندهَ
چِه فيچى کا...



( داود محبى راده گشتی ) َ
Forwarded from محمدرضا نصیری (محمدرضا نصیری)
این شاطر یزدی به یک بدحجاب نان نفروخت و مورد تقدیر قرار گرفت.
گویند شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود: «هر کس که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ چه آن‌کس که به درگاه باری‌تعالی به جان ارزد، البته برخوان بوالحسن به نان ارزد.»
@mohammadrezanassiri
Forwarded from Z Bbr
کتاب ناگفته های نهضت جنگل از آقای #نقی_اسکندری تاسکوه توسط نشر ماه مینو منتشر شد
جهت تهیه این کتاب از طریق ؛
شماره تماس نشر ماه مینو ۰۱۳۳۲۶۲۰۱۸۳
تلگرام نشر ماه مینو ۰۹۹۲۳۰۸۶۵۷۵
اینستاگرام نشر ماه مینو:
@mahminou_publication
اقدام فرمایید
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
خداوند ما را کفایت میکند چه مولای خوبی و چه یاری کننده خوبی

https://t.me/Masomehaprooz
Forwarded from ماهنامه تالش
ژنرال علی اکرم همت‌زاده بنیانگذار جمهوری خودمختار تالش- مغان و اولین رییس جمهوری خودمختار تالش مغان صبح امروز اول دی ماه۱۴۰۱ درگذشت.
این مصیبت بزرگ را به همه تالشان تسلیت می‌گوییم. روانش شاد!
🌸کانال ماهنامه تالش🌸
@Mahnametalesh
Forwarded from آدم بهشتی
🌺آی دزد آی دزد گفتن آقایان برای رد گم‌ کنی است- مردم قیم نمی خواهند و استبداد سیاسی هم حق ندارد بخود قداست دینی بدهد!

حسین جعفری

🗣ضرغامی، وزیر گردشگری: «باباجون مردم اگر نخوان امربمعروف بشن کیو باید ببینن؟!»

❇️۱-گرچه این باور هست که مدیران و مسئولین خصوصاً در این دوره یک دستی حکومت هیچکاره اند و تلاش شان در بهترین وضعیت همانند حرکت  بازیکنان فوتبال دستی و به اراده ارباب قدرت است و آنچه استاد قدرت گفت بگو؛ می گویند و در واقع گفتار و کردار و رفتارشان برای کسب رضایت ولی و قیم شان است نه مردم. و از این جهت هم پرداختن به سخنان امثال ضرغامی(و حتی رئیس اش) بیفایده و لغو است و اگر نقدی است باید قدرتی محل توجه شود که بوده و هست و تا وقتی باقی است خواهد بود و فعال مایشاء است. اما ضرغامی را اسم عام همه ی آنهایی بگیرید که می گویند چیزی را که بدان اعتقادی نداشته و برخلافش عمل می کنند و مصداق لم تقولون ما لاتفعلون هستند.

🔥۲- ضرغامی اسم‌ رمز همه ی کسانی است که:

❗️می گویند کرسی آزاد اندیشی در دانشگاه اما وقتی آزاد مردی می آید درو می کنند.

❗️می گویند گفتگو اما ۸ سال ۸ سال حکم و انفرادی می دهند.

❗️می گویند فحش ندهید اما فحاشان مقرب درگاه شان هستند.

❗️می گویند راضی به حمله به تجمعات نیستند اما درگوشی تشکر می کنند.

‼️می گویند هیچکاره اند اما در ریز و درشت کشور دخالت می کنند. از همه می پرسند و مطالبه دارند اما پاسخی نمی دهد؛ لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ!

❗️می گویند دل شان به درد آمده از وضع فاجعه بار مردم اما با تایید بعدی کسانی که عامل بدبختی مردم اند زخم به دل مردم می زنند.

❗️می گویند مخالف دزدی و اختلاس و فساد هستند اما با افشاگران و کش دهندگان برخورد می کنند.

❇️۳-گرچه می توان اینان را واعظانی دانست که در خلوت آن کار دیگر می کنند اما اینان مصداق دزدی اند که آی دزد آی دزد می گویند تا رد گم کنند!

🇮🇷۴- واقع آن است داستان غمبار امر به معروف و نهی از منکر، گشت ناارشاد، حجاب اجباری، نظارت استصوابی و انتخابات استعلامی (انتخاباتی که تصمیمات قبلی اخذ شده توسط قدرت،پس از استعلام نهایی از آقایان به مردم اعلام می شود)، و در یک‌ کلام سیاستگذاری داخلی و خارجی نادرست شاخه های یک ریشه است که اگر بخواهیم با ادبیاتی که جناب ضرغامی نوشته مورد مطالبه ی اصلاحگرانه قرار گیرد این می شود که "اگر مردم نخواهند کسانی قیم آنان باشند و بدون رضایت و اراده ملی برای شان تصمیم بگیرند؛ چیکار باید بکنند؟! زیرا "مردم...احتیاج به قیم ندارند"(آیت الله خمینی) و استبداد سیاسی حق ندارد بخود قداست دینی بدهد و "مقام قدسی داشتن حکام هیچگاه در شیعه وجود نداشته است.(شهید مطهری)

@adambeheshti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴این چه طرز برخورد با یک خانم است؟!

شهاب الدین حائری شیرازی

خداوند ابزار حکمرانی فرعون را تحقیر واستخفاف می شمارد «واستخف قومه فاطاعوه وکانوا قوما فاسقین» این ارعاب واستخفاف مردم، اگر مورد تایید حکومت است، خوب بسلامتی دارند پا جای پای فرعون می گذارند با این تفاوت که فرعون راست وحسینی می گفت خدا منم و مدعی دیانت به دین خدای موسی نبود.
اما اگر فرعون نشدید پس این لباس شخصی ها را دستگیر کنید و از ارعاب جهت فرمانبردار کردن مردم استفاده نکنید.
پیامبر ما با شفقت ومهربانی مردم را همراه می کرد اهل مشورت بود و به خواست مردم ولو برخلاف سلیقه اش گردن می نهاد، خدای محمد(ص) همه را دعوت به رفتار کریمانه کرده نه چنین وحشیانه.
علی(ع) نسبت به قاتل خودش دستور داد به او ظلمی نشود واگر زنده ماندم عفوش میکنم اگر جان دادم فقط ضربه اش را به یک ضربه جواب دهید.
این چه ددمنشی است چه رفتار حیوانی است؟ نامسلمان!

🎞گوهردشت کرج

https://t.me/virayeshe_zehn
قرار بود يكی از ميان شما
براي كودكان بی‌خواب اين خيابان
فانوس روشنی از رويای نان و ترانه بياورد!

قرار بود يكی از ميان شما
برای آخرين كارتن‌خواب اين جهان
گوشه‌ی لحافی لبريز از تنفس و بوسه بياورد!

قرار بود يكی از ميان شما
بالای گنبد خضرا برود
برود برای ستارگان اين شب خسته دعا كند!

پس چه شد چراغ آن همه قرار و
عطر آن همه نان و
خواب آن همه لحاف؟!

من به مردم خواهم گفت
زورم به اين همه تزوير مكرر نمی‌رسد
حالا سال‌هاست كه
شناسنامه‌های ما را موش خورده است
"فرهاد" مرده است
و "جمعه"
نام مستعار همه هفته‌های ماست.


سیدعلی صالحی
چرا اعدام؟
چرا اعدام جوان‌ها!

رحیم قمیشی

حالم خوب نیست!
در تاریخ خوانده بودم وقتی در جنگ جمل طلحه و زبیر که بر علیه امام علی شمشیر کشیده و خون ریخته بودند، کشته می‌شوند، امام به جنازه یک کدام‌شان که می‌رسد از فرط ناراحتی اشک می‌ریزد و قاتل او را که از سپاهیان خودش بوده، نفرین می‌کند!!
خوانده بودم علی می‌دانست آن دو فریب خورده و شمشیر کشیده بودند و آرزو می‌کرد شاید راهی برای نجات‌شان بود.
خوانده بودم او هم دلش سوخته بود...

من به عنوان کسی که برای کشته شدن مرحوم عجمیان و بسیجیان، طلبه‌ها یا ماموران انتظامی، دلش سوخته و اشک ریخته، به جوانی‌شان، به زندگی‌ از دست رفته‌شان، به اینکه ناخواسته وارد جریانی شدند برابر هموطن‌شان ایستادند...
همانطور که برای تک‌تک کشته شدگان فراوان مردم بی‌دفاع فریاد زده‌ام، و دلم‌آتش گرفته، و از اینکه حتی یک دادگاه برای قاتلان مردم بی‌گناه تشکیل نشده به خود پیچیده‌ام، شک ندارم "اعدام" وسیله‌ای است تنها برای کشتن انسانیت، برای کشتن ارادۀ مردم، برای به‌رخ کشیدن قدرت، برای کاشتن نفرت، برای ایجاد جنگ داخلی، برای کشاندن کشور به عمق پرتگاه، برای جنگ با مردم بی‌دفاع

سید محمد حسینی و محمد‌مهدی کرمی را اعدام کردید؟ وکیل رسمی و تعیینی آنها که بود؟ دفاعیات‌شان در دادگاه (نه در بازجویی‌های خاص) را می‌توانید پخش کنید؟
پدر و مادرشان حق داشتند در دادگاه حاضر شوند؟ تقاضاهای وکلای شریف برای دفاع از آنها پذیرفته شد؟ جزییات پرونده‌شان چیست؟
قبول می‌کنید اساتید حقوق بی‌طرف جزییات پرونده را بررسی کنند و به مردم گزارش بدهند؟
تا ما مطمئن شویم اعدام‌ها جنایت نیست!
و پرسش آخر؛
چرا در این مقطع؟
چرا با این سرعت!

ترسیدید این دو جوان رعنا در زندان هم جنایت کنند! آنها که در دست‌تان بودند.
ترسیدید روزی مردم چوبه‌های دارتان را جمع کنند؟ ترسیدید فرصت برای اعدام‌ها را از دست بدهید؟ ترسیدید دل یک قاضی با شرف به رحم آید و حکم را نقض کند؟ ترسیدید مامور اجرای حکم بگوید آخر اینها که سنی ندارند... ترسیدید خانواده مظلومِ کشته شده رضایت بدهند (که ظاهرا داده‌اند)!

آخر چرا اعدام کردید؟ چرا با عجله؟
چرا تنها می‌خواهید خون بریزید...
چرا می‌خواهید حد خشم مردم را آزمایش کنید؟
چرا می‌خواهید کشور یک روز آرامش نبیند.
چرا دل ندارید، چرا رحم ندارید، چرا به جوان‌ها رحم نمی‌کنید، چرا وجدان ندارید، چرا این همه سیاه شده قلب‌تان...

شنیدم پدر یکی‌شان دستفروش بوده
شنیدم یک‌شان پدر و مادر ندارد...
خدایا می‌بینی!
خدایا دینت را می‌بینی!
مگر مردم چه می‌خواهند...
دادگاهی عادلانه، عادی، ساده
مثل همه کشورهای دنیا
مثل همه مردم دنیا

خدایا ما نمی‌خواهیم به چرخه خشونت بیفتیم.
ما را می‌بینی!
صبح‌هایمان را
چوبه‌های دار را
اعدام چندین نفر را
برای یک خون!
می‌بینی چقدر ما بدبخت شده‌ایم
می‌بینی ما صدایمان به هیچ‌جا نمی‌رسد
آه ما را می‌شنوی...

چرا عرش تو تکان نمی‌خورد!
چرا گریه‌های ما تمام نمی‌شود؟
چرا حسرت ما برای داشتن روزهایی خوش
باید به دل‌مان بماند...

لعنت بر قوم ظالمین
لعنت بر او که گفت اعدام کنید
و‌ گفت زودتر اعدام کنید
و گفت بیشتر اعدام کنید
لعنت بر او که گفت راه حل کشتن است...

@ghomeishi3
🌐کسی نیست که پیکر جاوید نام ‎*سیدمحمدحسینی* را تحویل بگیرد گفته‌اند فقط خانواده درجه یک مراجعه کنند. هیچ‌کس نیست که بتواند برود دنبال کارهای او.
پدر و مادر سالها قبل فوت شده‌اند و یک برادر که سالهاست مفقود است...

مظلومترین مظلوم سر به دار تاریخ!!!

#محمد_حسینی
#محمدمهدی_کرمی